ABOUT THE SPEAKER
Giles Duley - Photojournalist
Giles Duley began his career as a fashion photographer. When it was time for a change he found himself on a journey of war and hardship.

Why you should listen

Giles was a photographer who, some years ago, tired of celebrity photoshoots and the attendant egos and tantrums that often accompanied them. He flung his camera on the photoshoot bed and it bounced out the window into the streets of SoHo, London. At that point he decided to change course and dedicated himself to using his camera to "tell unheard stories of those caught in conflict and economic hardship around the world." His work took him to Sudan, Angola, Ukraine and Bangladesh, among other places. Early in 2011, on assignment in Afghanistan, Duley stepped on a landmine. Despite the fact that the horrific accident left Duley a triple amputee, he continues to dedicate his life to telling stories through photography.

More profile about the speaker
Giles Duley | Speaker | TED.com
TEDxObserver

Giles Duley: When a reporter becomes the story

Filmed:
231,062 views

Giles Duley gave up a life of glamour and celebrity as a fashion photographer to travel the world and document the stories of the forgotten and marginalized. While on assignment in Afghanistan he stepped on a landmine, a horrific event that left him a triple amputee. In this moving talk Duley tells us stories of peoples lost and found -- including his. (Filmed at TEDxObserver.)
- Photojournalist
Giles Duley began his career as a fashion photographer. When it was time for a change he found himself on a journey of war and hardship. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:09
Good morningصبح, everyoneهر کس.
0
1192
1419
صبح همگی بخیر.
00:12
When I was first askedپرسید: to do a TEDTED Talk,
1
4158
3348
وقتی اولین بار از من برای انجام
سخنرانی TED درخواست شد،
00:15
I GoogledGoogled to try and find out
a little bitبیت more about,
2
7530
3717
دست به دامن گوگل شدم
و اطلاعاتی درباره آن پیدا کردم،
00:20
you know, how it feltنمد to be givingدادن one.
3
12235
2375
خب این که چطوری است.
00:22
And one of the first things I readخواندن
was a speakerبلندگو in the Statesایالت ها
4
14634
3014
و یکی از اولین چیزهایی که خواندم
سخنرانی از آمریکا بود
00:25
sayingگفت: that she feltنمد fine
untilتا زمان she cameآمد onstageصحنه,
5
17672
3048
که می‌گفت تا قبل از آمدن روی صحنه
حس می‌کرد کار آسانی است،
00:28
and then she saw the timerتایمر tickingتیک تاک down.
6
20744
2044
و بعد دیده که زمان
بسرعت رو به اتمام است.
00:30
(Laughterخنده)
7
22812
1038
(خنده)
00:31
And it remindedیادآور شدم her of a bombبمب.
8
23874
1655
و این موضوع برایش یادآور بمب بود.
00:34
I was thinkingفكر كردن,
"That's the last thing I need."
9
26156
2446
فکر کردم، « این آخرین چیزی است
که لازم دارم.»
00:36
(Laughterخنده)
10
28626
1988
(خنده)
00:38
(Applauseتشویق و تمجید)
11
30638
5011
(تشویق)
00:43
Anywayبه هر حال, it's a great privilegeامتیاز to be here.
12
35999
2033
به هر حال، اینجا بودن امتیاز بزرگی است.
00:46
I think it's a bitبیت of a jokeجوک
13
38056
1743
فکر کنم برای یک سردبیر
کمی شبیه
00:47
for an editorسردبیر of a paperکاغذ to chooseانتخاب کنید
a photographerعکاس to openباز کن a speakingصحبت كردن eventرویداد.
14
39823
4075
شوخی باشد که عکاسی را برای افتتاح
یک رویداد سخنرانی انتخاب کند.
00:51
(Laughterخنده)
15
43922
1032
(خنده)
00:52
We're not renownedمشهور است for our wordsکلمات,
16
44978
1873
ما بخاطر واژه‌هایمان معروف نیستیم
00:54
and I spentصرف شده the last 40 yearsسالها
hidingقایم شدن behindپشت a cameraدوربین
17
46875
2577
و من ۴۰ سال گذشته را پشت دوربین پنهان بودم
00:57
so I didn't have to speakصحبت.
18
49476
1821
تا مجبور به حرف زدن نباشم.
00:59
But I'm here todayامروز, and what I want
to talk about are storiesداستان ها
19
51321
2982
اما امروز اینجا هستم، و می‌خواهم
داستانهایی را تعریف کنم
01:02
and the importanceاهمیت of storiesداستان ها to me
20
54327
1777
و از اهمیت داستان‌ها برای من
01:04
and, I think, the importanceاهمیت
of storiesداستان ها to everybodyهمه.
21
56128
2560
و البته به نظرم اهمیت آنها برای همه.
01:06
I'm sure todayامروز you'llشما خواهید بود hearشنیدن
a lot of storiesداستان ها
22
58712
2296
مطمئنم که امروز داستان‌های
زیادی را می‌شنوید
01:09
and, by listeningاستماع to other
people'sمردم storiesداستان ها,
23
61032
2104
و با گوش دادن داستان‌های دیگران،
01:11
I think we can learnیاد گرفتن
about the worldجهان, about other people
24
63160
3706
من فکر می‌کنم می‌توانیم درباره دنیا
و آدم‌های دیگر یاد بگیریم
01:14
and get a better understandingدرك كردن.
25
66890
1537
و درک بهتری پیدا کنیم.
01:16
So I want to talk about threeسه storiesداستان ها
that I've doneانجام شده as a photographerعکاس,
26
68451
3646
پس می‌خواهم از سه داستانی صحبت کنم
که به عنوان یک عکاس داشته‌ام
01:20
and how they'veآنها دارند inspiredالهام گرفته me,
27
72121
1974
و این که چطور الهامبخش من شدند،
01:22
and how, in my life, I've becomeتبدیل شدن به
a partبخشی of the storiesداستان ها
28
74119
3018
و این که چطور در زندگی
بخشی از داستانهایی شده‌ام
01:25
that I documentاسناد myselfخودم.
29
77161
1664
که خودم آنها را مستند کردم.
01:27
As Johnجان said, I was a fashionمد photographerعکاس
30
79966
2179
همانطور که جان گفت، من عکاس مد
01:30
and musicموسیقی photographerعکاس for 10 yearsسالها.
31
82169
1762
و عکاس موسیقی برای ۱۰ سال بودم.
01:31
I enjoyedلذت بردم it, I had a lot of funسرگرم کننده,
32
83955
1603
از آن لذت بردم، کلی خوش گذشت،
01:33
but always wanted to do
something more with my work.
33
85582
2772
اما همیشه می‌خواستم چیزی بیشتر
در کارم انجام دهم.
01:36
And storytellingداستان سرایی was always
something I wanted to do.
34
88378
2666
داستانگویی چیزی بود
که همیشه می‌خواستم انجام دهم.
01:40
So 10 yearsسالها agoپیش, I setتنظیم out
to travelمسافرت رفتن the worldجهان,
35
92187
3470
پس ۱۰سال قبل، تصمیم گرفتم
تا به دور دنیا سفر کنم،
01:43
to go and photographعکس
other people in theirخودشان situationsموقعیت ها
36
95681
4135
تا بروم و مردم دیگر را
در شرایط موجودشان عکاسی کنم
01:47
and to recordرکورد theirخودشان storiesداستان ها,
to bringآوردن them back,
37
99840
2734
و داستانهایشان را ثبت کنم،
آنها را زنده نگه دارم
01:50
so that other people mightممکن understandفهمیدن.
38
102598
2450
تا شاید مردم دیگر آن را بفهمند.
01:53
But this didn't happenبه وقوع پیوستن overnightیک شب.
39
105072
1851
اما یک شبه اتفاق نیفتاد.
01:55
When I workedکار کرد as a musicموسیقی photographerعکاس
and a fashionمد photographerعکاس,
40
107550
3124
وقتی بعنوان یک عکاس موسیقی
و عکاس مد کار می کردم،
01:58
I always had this naggingآزار دهنده feelingاحساس
that there was something missingگم شده,
41
110698
3218
همیشه این حس نارضایتی را داشتم
که چیزی کم است،
02:01
that I wasn'tنبود quiteکاملا
usingاستفاده كردن my skillsمهارت ها productivelyبه طور مولد.
42
113940
3010
که از مهارتهایم بدرستی استفاده نمی‌کردم.
02:04
And it mayممکن است seemبه نظر می رسد
very obviousآشکار, the linkارتباط دادن, now,
43
116974
2168
و شاید الان خیلی ربط آن روشن باشد
02:07
but at the time,
I couldn'tنمی توانستم really work out
44
119166
2115
اما آن موقع واقعاً نمی‌فهمیدم
02:09
how could I use my photographyعکاسی
to do something usefulمفید است.
45
121305
2835
چطور باید از عکاسی برای انجام
کاری مفید استفاده کنم.
02:12
So I gaveداد up photographyعکاسی.
46
124883
1715
پس از عکاسی دست کشیدم.
02:14
I walkedراه می رفت away formفرم it completelyبه صورت کامل
and decidedقرار بر این شد to do careاهميت دادن work.
47
126622
3363
کاملاً از آن دست شدم و تصمیم
به انجام کارهای مراقبتی گرفتم.
02:18
As a careاهميت دادن workerکارگر, I startedآغاز شده looking
after a youngجوان guy calledبه نام Nickنیک.
48
130009
5213
شروع کردم به مراقبت کردن
از جوانی به اسم نیک.
02:24
Nickنیک has autismاوتیسم, very severeشدید autismاوتیسم.
49
136167
2540
نیک اتئیسم دارد، اتئیسم حاد.
02:27
But over the yearsسالها of looking after him,
we becameتبدیل شد very closeبستن friendsدوستان.
50
139860
3428
در طول سالهای مراقبت از او،
دوستان خیلی نزدیکی شدیم.
02:31
I would give him a 24-hourساعت careاهميت دادن,
51
143312
1639
از او مراقبت ۲۴ ساعت می‌کردم،
02:32
we would go off and do things
from swimmingشنا كردن, going for walksپیاده روی می کند ...
52
144975
3525
با هم بیرون می‌رفتیم و کارهای
مختلف می‌کردیم‌‌‌‌، شنا، پیاده روی،
02:36
all sortsانواع.
53
148524
1335
همه کار.
02:38
Bitبیت by bitبیت, thoughگرچه,
as I got to know him better,
54
150526
2274
کم کم که او را بهتر شناختم،
02:40
I realizedمتوجه شدم that his storyداستان
wasn'tنبود beingبودن told.
55
152824
2707
متوجه شدم که داستان او گفته نشده.
02:43
He self-harmedخودزنی, he would punchپانچ himselfخودت
quiteکاملا a lot in the faceصورت.
56
155555
4563
او به خودش آسیب می‌رساند،
خیلی وقتها به صورت خودش مشت می‌زد.
02:48
And nobodyهيچ كس really got to see that.
57
160142
2905
و کسی در واقع آن را نمی‌دید.
02:53
So this is Nickنیک.
58
165217
1407
خب این نیک هست.
02:55
He used to describeتوصیف کردن his life
as livingزندگي كردن downstairsطبقه پایین at a partyمهمانی.
59
167576
4284
عادت داشت که بگوید زندگی او
به زندگی در طبقه پایین یک مهمانی می‌ماند.
02:59
He said he could hearشنیدن
the partyمهمانی in the kitchenآشپزخانه,
60
171884
2225
صدای مهمانی را
از توی آشپزخانه می‌شنید،
03:02
but he feltنمد like he was always
trappedبه دام افتاده in the basementزیر زمین,
61
174133
2709
اما همیشه این حس را داشت
که در زیرزمین گیر افتاده،
03:04
in his ownخودت little worldجهان,
62
176866
1164
در دنیای کوچک خودش،
03:06
wantingمیخواهم to be partبخشی of the partyمهمانی
but not ableتوانایی to walkراه رفتن upstairsاز پله ها.
63
178054
3432
می‌خواست عضوی از مهمانی باشد
اما قادر نبود تا طبقه بالا برود.
03:11
So I documentedثبت شده his life.
64
183010
1401
پس شروع به مستند کردنش کردم.
03:12
I startedآغاز شده to photographعکس it,
65
184435
1939
شروع به عکس گرفتن از آن کردم،
03:14
not really with any intentionقصد
of doing anything with the picturesتصاویر,
66
186398
3096
واقعاً بدون این که قصد خاصی
از این عکس‌ها داشته باشم،
03:17
but just as a way of recordingضبط.
67
189518
1887
تنها به عنوان روشی برای ثبت آن.
03:19
And as I startedآغاز شده doing that, I realizedمتوجه شدم
that I could tell somebody'sکسی هست storyداستان
68
191429
4159
و هنگامی که شروع کردم به این کار،
به این رسیدم که می‌توانم داستان کسی را
03:23
throughاز طریق my photographsعکس ها.
69
195612
1581
از طریق عکسهایم بگویم.
03:27
As I said, Nickنیک would self-harmصدمه زدن به خود.
70
199161
2341
همانطور که گفتم، نیک بخودش آسیب می‌رساند.
03:29
He would punchپانچ himselfخودت in the faceصورت.
71
201526
2399
بصورت خودش مشت می‌زد.
03:32
And nobodyهيچ كس really got to see that.
72
204671
3439
و کسی واقعاً او را نمی‌دید.
03:37
As we builtساخته شده up a kindنوع
of closerنزدیک تر friendshipدوستی,
73
209055
2557
با شکل گرفتن رفاقتی نزدیک بین ما،
03:39
he finallyسرانجام would allowاجازه دادن me
to actuallyدر واقع see him doing this
74
211636
4202
سرانجام به من اجازه داد که
او را در حین انجام این کار ببینم
03:43
and to documentاسناد it.
75
215862
1152
و آن را ثبت کنم.
03:45
It was a momentلحظه of trustاعتماد.
76
217038
2153
آن لحظه اعتماد.
03:49
The socialاجتماعی servicesخدمات were not
particularlyبه خصوص good at helpingکمک Nickنیک,
77
221167
3168
خدمات اجتماعی در کمک کردن به نیک
چندان خوب نبودند،
03:52
and they said that he wouldn'tنمی خواهم be
self-harmingخود آزاری as badبد as we said.
78
224359
4289
و گفتند که به آن بدی هم که می‌گفتیم
بخودش آسیب نمی‌رساند.
03:56
So one day, I tookگرفت a photographعکس
of when he'dاو می خواهد really been self-harmingخود آزاری.
79
228672
3784
خب یک روز، یک عکس گرفتم از وقتی
که بخودش آسیب می‌رساند.
04:02
We tookگرفت that to the socialاجتماعی servicesخدمات,
80
234188
1859
آن را به مراکز اجتماعی بردیم،
04:04
and theirخودشان reactionواکنش was immediatelyبلافاصله
incrediblyطور باور نکردنی differentناهمسان,
81
236071
2759
و واکنش آنها فوری و باور نکردنی بود،
04:06
and they managedاداره می شود to get a lot of help.
82
238854
2343
و آنها موفق شدند کلی کمک دریافت کنند.
04:09
And I'm gladخوشحالم to say now,
eightهشت yearsسالها laterبعد,
83
241221
2695
و الان خوشحالم که بگویم الان بعد از ۸ سال،
04:11
I actuallyدر واقع spokeصحبت کرد to Nickنیک last night,
84
243940
1808
راستش دیشب با نیک حرف زدم
04:13
and he wanted to let me know
that he was feelingاحساس a lot better,
85
245772
3128
و او می‌خواست به من بگوید
که خیلی حالش بهتر است
04:16
and he doesn't do
the self-harmingخود آزاری anymoreدیگر.
86
248924
2367
و دیگر به خودش آسیب نمی‌رساند.
04:19
And in some smallکوچک way,
I hopeامید that the photographsعکس ها
87
251315
3060
و امیدوارم در کوچکترین شکل هم که شده
04:22
was a partبخشی of that processروند.
88
254399
1503
عکاسی بخشی از این فرآیند باشد.
04:24
The mainاصلی thing it did is it inspiredالهام گرفته
me to go out with my cameraدوربین
89
256886
3806
مهمترین چیزی که اتفاق افتاد این بود
که باعث شد دوربینم را بردارم
04:28
and to tell other people'sمردم storiesداستان ها.
90
260716
1967
و داستان آدمهای دیگر را بگویم.
04:32
One of the storiesداستان ها I did
was in KutupalongKutupalong,
91
264223
3905
یکی از داستانهایی که انجام دادم،
در کتوپالونگ
04:36
on the borderمرز of Burmaبرمه and Bangladeshبنگلادش.
92
268152
3221
در مرز برمه و بنگلادش است.
04:40
Here, the Rohingyasروهینگاس refugeesپناهندگان
have been left,
93
272080
2637
در اینجا پناهجویان روهینگیایی
بحال خود رها شدند
04:43
prettyبسیار much to rotپوسیدگی,
94
275392
1174
تا بپوسند،
04:44
for over 20 yearsسالها.
95
276590
1400
ببیش از ۲۰ سال است.
04:46
This is a pictureعکس of the unofficialغیر رسمی campاردوگاه.
96
278562
2221
این عکس ارودگاه غیررسمی است.
04:48
At the topبالا, you can see
the officialرسمی UNسازمان ملل متحد campاردوگاه.
97
280807
3544
آن بالاتر، می‌توانید اردوگاه رسمی
سازمان ملل را ببینید.
04:52
All these hutsکلبه ها are the unofficialغیر رسمی campsاردوگاه ها.
98
284956
2342
و این کلبه‌ها اردوگاه‌های غیر رسمی هستند.
04:55
Literallyبه معنای واقعی کلمه, the rawخام sewageفاضلاب شهری
runsاجرا می شود throughاز طریق the campاردوگاه.
99
287322
2629
فاضلاب تصفيه نشده از توی اردوگاه می‌گذرد.
04:59
The people there have been forgottenفراموش شده,
100
291411
2268
مردم آنجا فراموش شده‌اند،
05:01
so I thought it was importantمهم to go
and documentاسناد theirخودشان storiesداستان ها.
101
293703
3023
پس فکر کردم مهم است که آنجا بروم
و داستانهای آنها را ثبت کنم.
05:04
So I arrangedمرتب شده اند with the villageدهکده elderبزرگتر;
102
296750
1805
پس با بزرگ دهکده هماهنگ کردم؛
05:06
the people would come alongدر امتداد the nextبعد day,
103
298579
2209
تا مردم روز بعد پیش من بیایند
05:08
and I would take portraitsپرتره
of all these people
104
300812
2268
و از همه این آدم‌ها عکس بگیرم
05:11
and recordرکورد theirخودشان storiesداستان ها.
105
303104
1343
و داستانهایشان را ثبت کنم.
05:13
So as the time wentرفتی on,
I turnedتبدیل شد up in the morningصبح,
106
305288
3373
پس صبح که شد آنجا رفتم‌‌‌‌،
05:16
I put a bigبزرگ, whiteسفید sheetورق up,
and I startedآغاز شده to photographعکس these people.
107
308685
4237
یک ملحفه بزرگ سفید را آویزان و
شروع به عکس گرفتن از این آدمها کردم.
05:21
Suddenlyناگهان, thoughگرچه, everything
got a bitبیت out of controlکنترل,
108
313792
3023
ناگهان، اوضاع کمی از کنترل خارج شد،
05:24
and, althoughبا اينكه it was still dawnسپیده دم,
109
316839
1621
و اگر چه هنوز سپیده دم بود،
05:26
we were filledپر شده in this smallکوچک
little compoundترکیب we had madeساخته شده
110
318484
3039
جمعیت چند صد نفری ما را
با کلی بیماری و مرض
05:29
with literallyعینا hundredsصدها of people
turningچرخش up with ailmentsبیماری ها and diseasesبیماری ها
111
321547
5058
توی این محوطه خیلی کوچک اسکان داده بودند
05:34
and just ... a hopelessنومید situationوضعیت.
112
326629
3004
و وضعیتی بسیار نومید کننده بود.
05:38
And that's exactlyدقیقا
what theirخودشان situationوضعیت is -- helplessدرمانده.
113
330048
2760
و این دقیقاً وضعیتی است
که الان دارند -- درمانده.
05:41
A childکودک with a tumorتومور that nobodyهيچ كس helpedکمک کرد,
who was slowlyبه آرامی suffocatingخفه کننده.
114
333498
4250
کودکی که تومور داشت و در حال خفگی تدریجی
از هیچ کس کمکی دریافت نکرد،
05:47
I got in a bitبیت of a panicوحشت,
115
339562
1647
کمی وحشت کردم،
05:49
because these people were
comingآینده up to me, desperateمستاصل,
116
341233
2495
چون این مردم نزد من می‌آمدند، مستاصل،
05:51
and I was tryingتلاش کن to explainتوضیح
to the villageدهکده elderبزرگتر
117
343752
2257
و سعی می‌کردم به بزرگ دهکده توضیح دهم
05:54
that I was not a doctorدکتر,
and I couldn'tنمی توانستم help these people.
118
346033
2941
که من پزشک نبودم،
و نمی‌توانستم به این مردم کمکی کنم.
05:56
And the villageدهکده elderبزرگتر
turnedتبدیل شد to me and he said,
119
348998
2232
و بزرگ دهکده رو به من کرد و گفت،
05:59
"No, it's really importantمهم;
these people know you're not a doctorدکتر,
120
351254
3265
«نه، واقعا مهم است؛
این آدمها می‌دانند که تو پزشک نیستی.
06:02
but at leastکمترین somebodyکسی
is now tellingگفتن theirخودشان storyداستان,
121
354543
2387
اما حداقل یک نفر داستانش
را الان تعریف می‌کند،
06:04
and somebodyکسی is recordingضبط
what is happeningاتفاق می افتد to them."
122
356954
2800
و یک نفر ثبت می‌کند
که برای آنها چه اتفاقی افتاد.
06:08
And it was a good momentلحظه for me.
123
360405
1723
و آن لحظه خوبی برای من بود.
06:10
It was a realizationتحقق
that maybe it was worthwhileارزشمند
124
362152
3852
به این بصیرت رسیدم
که شاید ارزش داشته باشد
06:14
going off and doing these things.
125
366028
2093
که بروم و این کارها را انجام دهم.
06:17
Anotherیکی دیگر storyداستان that inspiredالهام گرفته me
was in Odessaاودسا, in Ukraineاوکراین.
126
369526
3908
داستان الهامبخش دیگر
در اودسا، اکراین پیش آمد.
06:21
I was documentingمستندسازی a bunchدسته ای of streetخیابان kidsبچه ها.
127
373458
2459
از یک سری کودکان خیابانی
مستند تهیه می‌کردم.
06:24
I endedبه پایان رسید up actuallyدر واقع livingزندگي كردن
with them in a squatچرت زدن,
128
376592
2305
برای این کار با آنها در یک
خانه متروک همخانه شدم
06:26
whichکه I can say was an experienceتجربه.
129
378921
2407
که می‌توانم بگویم در نوع خود تجربه‌ای بود.
06:30
Manyبسیاری lateدیر است nightsشب ها of vodka-fueledودکا سوخت violenceخشونت
130
382262
2905
خیلی از آن شب‌های پرخشونت ناشی از ودکا
06:33
with me sittingنشسته in the cornerگوشه with my bagکیسه,
131
385191
2397
را با کیفم در گوشه‌ای می‌نشستم
06:35
just going, "When was this a good ideaاندیشه?"
132
387612
2358
و با خودم می‌گفتم،
«از کی این ایده خوبی شد؟»
06:37
(Laughterخنده)
133
389994
1111
(خنده)
06:39
I would say it's momentsلحظات
like that when I think,
134
391492
2275
می‌خواهم بگویم که در این لحظات
است که فکر می‌کنم،
06:41
"Why did I leaveترک کردن the fashionمد worldجهان?"
135
393791
1802
«چرا دنیای مد را ترک کردم؟»
06:43
But they were great kidsبچه ها,
136
395617
1205
اما آنها بچه‌های معرکه‌ای بودند،
06:44
and on the last day,
they tookگرفت me down to the seaدریا
137
396846
3597
و در روز آخر، بعنوان سفر
خداحافظی
06:48
for a sortمرتب سازی of tripسفر, a sortمرتب سازی of farewellخداحافظ.
138
400467
2622
من را به دریا بردند.
06:51
There they are, drinkingنوشیدن vodkaودکا.
139
403113
1569
همان‌ها هستند در حال ودکا نوشیدن.
06:52
And then Sergeسرگرد, who was the oldestقدیمی ترین
and the mostاکثر violentخشن --
140
404706
3304
و بعد سرج، که از همه بزرگتر
و خشن‌تر بود --
06:56
he'dاو می خواهد just got out of the prisonزندان
for stabbingچاقوزنی somebodyکسی --
141
408034
2663
تازگی از زندان بیرون آمده بود
برای چاقو زدن به یکی --
06:58
comesمی آید and putsقرار می دهد his armبازو around me
and saysمی گوید, "We go swimmingشنا كردن."
142
410721
2907
می‌آید و دستانش را دورم
حلقه می‌کند، «برویم شنا.»
07:01
Now, I have to say, I had
a "Lonelyتنهایی Planetسیاره" guideراهنما to Ukraineاوکراین
143
413652
3650
الان باید گویم، من یک راهنمای
«Lonely Planet» برای سفر به اوکراین داشتم
07:05
and in it, it gaveداد some adviceمشاوره.
144
417326
2298
و در آن نصیحت‌هایی از این دست بود
07:08
And in that adviceمشاوره was,
"Do not talk to the streetخیابان kidsبچه ها,
145
420346
3573
که با کودکان خیابانی هم کلام نشوید،
07:13
at no pointنقطه leaveترک کردن your baggageبار سفر unattendedبی مراقب
146
425038
2431
و این که حتماً حواستان به وسایلتان باشد
07:16
and in all countsشمارش, do not go swimmingشنا كردن."
147
428889
2441
و به هیچ وجه برای شنا نروید.
07:19
(Laughterخنده)
148
431354
1771
(خنده)
07:21
So I was like, "I don't know
if this is a good ideaاندیشه."
149
433149
2761
خب پس گفتم، « فکر نکنم ایده خوبی باشد.»
07:24
Sergeسرگرد has got his armبازو around me.
150
436904
2356
سرج دستش را پشتم گذاشت.
07:27
I'm like, "OK." So there I am.
151
439284
1727
و من گفتم باشه.
خب من اینجاهستم.
07:29
(Laughterخنده)
152
441035
1010
(خنده)
07:30
I literallyعینا handedدست all my camerasدوربین ها,
all my equipmentتجهیزات, to these streetخیابان kidsبچه ها.
153
442069
3572
واقعا همه دوربینهایم، تجهیزاتم را دست
این بچه های کوچک خیابانی دادم.
07:33
And they tookگرفت it.
154
445665
1809
و آنها هم گرفتند.
07:35
It's kindنوع of funnyخنده دار to know,
if you look in the backgroundزمینه,
155
447498
2743
اگر به پس زمینه نگاه کنید
جالب است که متوجه می‌شوید
07:38
you can see the other streetخیابان kidsبچه ها
who didn't get in the waterاب go,
156
450265
3073
بقیه کودکان خیابانی توی آب نیامدند،
07:41
"Why would you get in that waterاب?"
157
453362
1647
«در حالی که من رفتم توی آب!»
07:43
But one of the little kidsبچه ها, Lilicلیلیچ,
158
455033
1661
اما یکی از این بچه های کوچک،
لیلیک،
07:44
he was the one who had takenگرفته شده my cameraدوربین,
159
456718
1928
او کسی بود که دوربین دستش بود،
07:46
and he startedآغاز شده takingگرفتن photographsعکس ها.
160
458670
1645
و شروع به عکس گرفتن کرده بود.
07:48
He was really excitedبرانگیخته by this cameraدوربین.
161
460339
1981
به خاطر این دوربین خیلی هیجان داشت.
07:50
And we talkedصحبت کرد a lot about
how I was going to get him a cameraدوربین
162
462344
2909
و خیلی درباره این حرف زدیم که چطور
برای او دوربینی بگیرم
07:53
and would returnبرگشت and we could startشروع کن
to teachتدریس کنید him photographyعکاسی.
163
465277
2974
و برگردم و شروع به آموزش
عکاسی به او کنیم.
07:56
He had a realواقعی eyeچشم for things.
164
468275
1618
نگاه واقعا تیزی داشت.
07:58
That's him, there.
165
470771
1543
این اوست در آنجا.
08:00
That was takenگرفته شده on the last
eveningشب I was there.
166
472338
2916
این عکس عصر همان شب آخری است که آنجا بودم.
08:03
I'd been stayingاقامت there, but that night,
I left to go and collectجمع کن my things.
167
475278
3595
آن شب چون باید وسایلم را جمع و جور میکردم
برگشتم و آنجا نماندم.
08:06
And when I cameآمد back
in the morningصبح, he was deadمرده.
168
478897
2546
و وقتی صبح برگشتم مرده بود.
08:10
He had takenگرفته شده a lot of pillsقرص ها
and a lot of vodkaودکا.
169
482057
3022
کلی قرص با ودکا خورده بود.
08:13
And he had passedگذشت out in the night
and didnانجام نشد’t recoverبهبود پیدا کن.
170
485103
3606
و در طول شب از حال رفت و دیگر بیدار نشد.
08:17
Again, it was anotherیکی دیگر reminderیادآور
171
489814
1627
دوباره، آن یادآوری دیگری بود
08:19
of maybe why I should recordرکورد
these people'sمردم storiesداستان ها:
172
491465
2468
از این که احتمالاً چرا
داستان‌های آدمها را ثبت کنم:
08:21
because theirخودشان livesزندگی می کند are importantمهم,
173
493957
1633
چرا زندگی آنها مهم است،
08:23
and it's importantمهم
for me to documentاسناد them.
174
495614
2509
چون برای من ثبت آنها
مهم است،
08:26
Then in Februaryفوریه of last yearسال,
when I was on patrolگشت in Afghanistanافغانستان,
175
498147
3939
بعد در فوریه سال گذشته،
وقتی در حال گشت زنی در افغانستان بودم
08:30
I steppedگام برداشت on an IEDIED.
176
502848
1641
پایم روی مین رفت.
08:34
That's me down there, somewhereجایی.
177
506002
1699
این من هستم در آنجا.
08:37
I becameتبدیل شد partبخشی of the storyداستان.
178
509178
1529
بخشی از داستان شدم.
08:39
At first, I was devastatedویران
by what had happenedاتفاق افتاد, obviouslyبدیهی است.
179
511617
3753
در ابتدا به وضوح از آنچه
برایم اتفاق افتاده بود نابود شدم.
08:44
I thought my work was over,
180
516598
1898
فکر کردم کارم تمام شده است
08:46
I thought everything
didn't make senseاحساس to me.
181
518520
3395
و دیگر چیزی برایم معنی نداشت.
08:50
And then I realizedمتوجه شدم:
I never setتنظیم out to Congoکنگو,
182
522423
3023
و بعد تشخیص دادم: هرگز کنگو،
08:53
to Angolaآنگولا, to Bangladeshبنگلادش
183
525470
1788
آنگولا و بنگلادش برای عکاسی
08:55
to take photographsعکس ها.
184
527282
1600
نبوده‌ام.
08:56
I wentرفتی to those placesمکان ها because I wanted
to make some kindنوع of changeتغییر دادن,
185
528906
3476
به آن مکانها رفتم چون می‌خواستم
تا به نحوی تغییر ایجاد کنم،
09:00
and photographyعکاسی happenedاتفاق افتاد to be my toolابزار.
186
532406
2017
و عکاسی شد ابزار من.
09:03
And then I becameتبدیل شد awareمطلع
that my bodyبدن was, in manyبسیاری waysراه ها,
187
535402
3793
و بعد آگاه شدم که بدنم از خیلی جهات
09:07
a livingزندگي كردن exampleمثال
of what warجنگ does to somebodyکسی.
188
539219
2509
نمونه زنده‌ای از بلایی است
که جنگ سر مردم می‌آورد.
09:09
And I realizedمتوجه شدم I could use
my ownخودت experienceتجربه, my ownخودت bodyبدن,
189
541752
3583
و تشخیص دادم که می‌توانم از تجربه خودم،
بدن خودم استفاده کنم
09:13
to tell that storyداستان.
190
545359
1377
تا آن داستان را بگویم.
09:15
And it was alsoهمچنین by looking back
at the other people I've documentedثبت شده.
191
547165
3883
و آن هم با نگاه کردن به آن آدمهای
دیگری که ثبت کرده بودم ممکن شد.
09:19
I thought of Nickنیک, and I thought
of his resilienceانعطاف پذیری.
192
551072
2468
به نیک و انعطاف پذیری او فکر کردم
09:22
I thought of the Rohingyasروهینگاس
and the factواقعیت that they have no hopeامید.
193
554429
3665
به روهینگیایی‌ها فکر کردم و این واقعیت
که آنها امیدی ندارند.
09:27
I thought of Lilicلیلیچ and a lostکم شده life.
194
559023
2960
به لیلاک و یک زندگی از دست رفته فکر کردم.
09:30
And in factواقعیت, it was the storiesداستان ها
that I've documentedثبت شده
195
562880
2455
و در واقع، این داستانهایی بود که ثبت کردم
09:33
that inspiredالهام گرفته me to get
throughاز طریق the last yearسال,
196
565359
3209
که الهامبخش من در پشت سر گذاشتن
سال پیش بود،
09:36
to surviveزنده ماندن,
197
568592
1173
تا زنده بمانم،
09:38
to get back up on my newجدید legsپاها
198
570408
2049
تا روی پاهای جدیدم بایستم
09:40
and to be ableتوانایی to come
and tell theirخودشان storiesداستان ها,
199
572481
2413
و قادر باشم بیایم
و داستانهایشان را بگویم،
09:42
but alsoهمچنین my ownخودت storyداستان.
200
574918
1483
و البته داستان خودم را.
09:45
So I did a self-portraitخودکار پرتره,
201
577346
1501
پس یک پرتره از خودم گرفتم
09:48
because I wanted to showنشان بده everybodyهمه
what a bombبمب does to somebodyکسی,
202
580046
3180
چون می‌خواستم به همه نشان دهم
که بمب با آدمها چه می‌کند،
09:51
but alsoهمچنین to showنشان بده that losingاز دست دادن your limbsاندام ها
doesn't endپایان your life;
203
583250
3688
اما همینطور نشان دهم که از
دست دادن پاهایتان، پایان زندگی شما نیست
09:55
that you can have
what people say is disabilityمعلولیت,
204
587390
2398
ممکن است چیزی که مردم
به آن معلولیت می‌گویند داشته باشید،
09:57
but not be disabledمعلول;
205
589812
1466
اما از کار افتاده نیستید،
09:59
that you can be ableتوانایی to do anything
206
591302
1793
که قادرید هر کاری را انجام دهید
10:01
if you put your mindذهن to it
207
593119
1841
اگر ذهن خود را معطوف آن کنید
10:02
and have beliefاعتقاد in it.
208
594984
1504
و آن را باور داشته باشید.
10:06
It's strangeعجیب,
209
598389
1157
عجیب است
10:07
but in manyبسیاری waysراه ها I look
at where I was a yearسال agoپیش,
210
599570
2393
اما از بسیاری جهات
به این نگاه می‌کنم که پارسال
10:09
and I look at where I am now,
211
601987
1438

کجا بودم و الان کجا هستم،
10:11
and I realizeتحقق بخشیدن that I have
a lot of things I didn't have then.
212
603449
2905
و تشخیص دادم که کلی چیزها را دارم
که قبلاً نداشتم.
10:14
I wouldn'tنمی خواهم be sittingنشسته here right now
if this hadn'tتا به حال نیست happenedاتفاق افتاد.
213
606378
2913
اگر آن اتفاق نیفتاده بود
الان اینجا ننشسته بود.
10:17
I wouldn'tنمی خواهم have been ableتوانایی
to showنشان بده you those photographsعکس ها
214
609315
2612
قادر نبودم آن عکسها را نشان شما بدهم
10:19
and tell you those storiesداستان ها.
215
611951
1389
و این داستانها را تعریف کنم.
10:21
I was luckyخوش شانس 10 yearsسالها agoپیش,
when I satنشسته down and I triedتلاش کرد to work out
216
613364
3458
خوش شانس بودم که ۱۰سال پیش،
وقتی نشستم و سعی کردم ببینم
10:24
what I could do to make
a differenceتفاوت in this worldجهان.
217
616846
2421
چطور می‌توانم در این دنیا
تفاوتی بوجود بیاورم.
10:27
I realizedمتوجه شدم that my photographyعکاسی
was a toolابزار and a way to do it.
218
619291
3296
تشخیص دادم که عکاسی کردن من یک وسیله است
و راهی برای انجام آن.
10:31
I think that's what's really keyکلیدی.
219
623175
1665
فکر کنم کلید واقعی همین باشد.
10:33
It's that we all can
be partبخشی of that wheelچرخ.
220
625345
3255
این که ما می‌توانیم بخشی از آن چرخ باشیم.
10:36
We can all be cogsدندان ها in a wheelچرخ of changeتغییر دادن.
221
628624
2459
همه ما می‌توانیم
دندانه‌های چرخ تغییر باشیم.
10:39
We can all make a differenceتفاوت.
222
631107
1560
همه می‌توانیم تفاوت ایجاد کنیم.
10:40
Everybodyهمه here has an abilityتوانایی
to use something
223
632691
2818
هر کسی قابلیت استفاده از چیزی را دارد
10:43
to make a differenceتفاوت to the worldجهان.
224
635533
1708
تا در دنیا تفاوت ایجاد کند.
10:45
We can all sitنشستن in frontجلوی of the TVتلویزیون and go,
225
637265
2974
همه می‌توانیم جلوی
تلویریون بنشینیم و بگوییم
10:48
"I don't know what to do
about it," and forgetفراموش کردن about it.
226
640263
2668
«نمی‌دانم باید چکار کرد در اینباره،»
و فراموشش کنیم.
10:50
But the realityواقعیت is that we can
all do something.
227
642955
2280
اما واقعیت این است ما
می‌توانیم همه کار کنیم.
10:53
It mightممکن be just writingنوشتن a letterنامه.
228
645259
1786
شاید فقط نوشتن نامه باشد.
10:55
It mightممکن be standingایستاده
on a soapboxصندوق پستی and talkingصحبت کردن.
229
647069
2510
شاید فقط ایستادن روی جعبه
و سخنرانی باشد.
10:57
It mightممکن be just recordingضبط
somebody'sکسی هست storyداستان
230
649603
2074
شاید فقط ضبط داستان کسی باشد
10:59
and tellingگفتن it to somebodyکسی elseچیز دیگری.
231
651701
1631
و گفتن آن برای کس دیگر.
11:01
But everyهرکدام singleتنها one of us here,
232
653356
1793
اما هر کدام از ما که اینجا هستیم،
11:03
if we want to make a differenceتفاوت, we can,
an there is nothing to stop us.
233
655173
3459
اگر قصد ایجاد تفاوت داریم، شدنی است،
چیزی جلودار ما نیست.
11:06
And we all have our ownخودت experiencesتجربیات
that we can use as well.
234
658656
3265
و ما همه تجربیات خودمان را داریم
که از آنها می‌شود استفاده کرد.
11:10
So really, that's all I wanted
to talk about todayامروز.
235
662548
2429
پس این چیزی بود که امروز
می‌خواستم درباره آن بگویم.
11:13
I just wanted to say that life
goesمی رود on all around the worldجهان.
236
665001
5065
فقط می‌خواستم بگویم که زندگی
در همه دنیا جریان دارد.
11:18
People are going throughاز طریق terribleوحشتناک things.
237
670090
2320
آدمها چیزهای وحشتناکی را پشت سر می‌گذراند.
11:21
Everyoneهر کس of us is going
throughاز طریق our ownخودت terribleوحشتناک experienceتجربه.
238
673164
2860
هر یک از ما تجربه سخت خودش را
پشت سر می‌گذارد.
11:24
But if we shareاشتراک گذاری those
and we talk about storiesداستان ها,
239
676048
2314
اما با تعریف کردن داستانها برای همدیگر است
11:26
then we can inspireالهام بخشیدن eachهر یک other
240
678386
1496
که می‌توانیم الهامبخش یکدیگر
11:27
to get throughاز طریق our ownخودت badبد experiencesتجربیات.
241
679906
2662
در گذراندن تجربه‌های بد خود شویم.
11:30
I know that the people I've recordedثبت شده
have gottenدریافت کردم me to this pointنقطه.
242
682592
3754
می‌دانم آدمهایی که داستانهایشان را
ثبت کردم من را به اینجا رساندند.
11:34
And I hopeامید in some smallکوچک way,
the storiesداستان ها I've been ableتوانایی to tell you
243
686370
3301
و امیدوارم در کوچکترین شکل هم که شده،
داستانهایی که برایتان گفتم
11:37
will help you get throughاز طریق things.
244
689695
1594
موثر واقع شود.
11:39
And in turnدور زدن, I hopeامید you will use
your experiencesتجربیات to help othersدیگران.
245
691313
3564
و در عوض، امیدوارم از تجربه‌های خود
برای کمک به دیگران استفاده کنید.
11:43
Thank you very much.
246
695624
1183
خیلی از شما متشکرم.
11:44
(Applauseتشویق و تمجید)
247
696831
3627
(تشویق)
Translated by Leila Ataei
Reviewed by Sadegh Zabihi

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Giles Duley - Photojournalist
Giles Duley began his career as a fashion photographer. When it was time for a change he found himself on a journey of war and hardship.

Why you should listen

Giles was a photographer who, some years ago, tired of celebrity photoshoots and the attendant egos and tantrums that often accompanied them. He flung his camera on the photoshoot bed and it bounced out the window into the streets of SoHo, London. At that point he decided to change course and dedicated himself to using his camera to "tell unheard stories of those caught in conflict and economic hardship around the world." His work took him to Sudan, Angola, Ukraine and Bangladesh, among other places. Early in 2011, on assignment in Afghanistan, Duley stepped on a landmine. Despite the fact that the horrific accident left Duley a triple amputee, he continues to dedicate his life to telling stories through photography.

More profile about the speaker
Giles Duley | Speaker | TED.com