ABOUT THE SPEAKER
Jarrett J. Krosoczka - Author/illustrator
Jarrett J. Krosoczka is the author/illustrator of countless children's books and graphic novels, including Good Night, Monkey Boy, Baghead and the Lunch Lady series.

Why you should listen

Jarrett J. Krosoczka has been a storyteller since the ripe age of eight, when he wrote his first book, The Owl Who Thought He Was The Best Flyer, about an owl who challenged Hermes to a flying race. Since that rather promising start Krosoczka has published 18 picture books and graphic novels for children, including the much-loved Lunch Lady series, which is a two-time winner of the Children's Choice Book Award. Krosoczka hosts The Book Report with JJK on Sirius XM's Kids Place Live, a radio show about books, aimed at kids 10 and younger. In 2010 he founded the Joseph and Shirley Krosoczka Memorial Youth Scholarships at Worcester Art Museum, to fund classes for young and underprivileged aspiring artists.

More profile about the speaker
Jarrett J. Krosoczka | Speaker | TED.com
TEDxHampshireCollege

Jarrett J. Krosoczka: How a boy became an artist

جارت جی. کروسازکا: چگونه یک کودک هنرمند می شود؟

Filmed:
1,002,521 views

وقتی جارت جی. کروسازکا کودک بود، ورزش نمی کرد؛ اما عاشق هنر بود. او داستان بامزه و گیرای کودک خردسالی را به تصویر می کشد که آرزوی ساده ای در سر دارد: نقاشی و داستان نویسی. قهرمان ما، به پشتوانه حضور شخصیت های مکملی متشکل از بستگان و معلمان اش، تبدیل می شود به خالق موفق کاراکترهای محبوب کتاب کودک و سخنگوی طرفداران آموزش هنر در مدارس.
- Author/illustrator
Jarrett J. Krosoczka is the author/illustrator of countless children's books and graphic novels, including Good Night, Monkey Boy, Baghead and the Lunch Lady series. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:16
Helloسلام. My nameنام is Jarrettجارت KrosoczkaKrosoczka,
0
513
2753
سلام. اسم من «جارت کروسازکا» است
00:19
and I writeنوشتن and illustrateنشان دادن booksکتاب ها for childrenفرزندان for a livingزندگي كردن.
1
3266
4466
و از طریق نوشتن و مصورسازی کتاب کودک زندگی‌ام را می چرخانم.
00:23
So I use my imaginationخیال پردازی as my full-timeتمام وقت jobکار.
2
7732
4160
یعنی به عنوان یک شغل تمام وقت، از قدرت تخیلم کار می‌کشم.
00:27
But well before my imaginationخیال پردازی was my vocationحرفه,
3
11892
3329
اما مدتها قبل از اینکه تخیلم تبدیل به حرفه‌ام بشود
00:31
my imaginationخیال پردازی savedذخیره my life.
4
15221
2728
تخیلم جان مرا نجات داد
00:33
When I was a kidبچه, I lovedدوست داشتنی to drawقرعه کشی,
5
17949
2487
دوره کودکی، عاشق نقاشی بودم،
00:36
and the mostاکثر talentedبا استعداد artistهنرمند I knewمی دانست
6
20436
2866
و با استعدادترین هنرمندی که می‌شناختم
00:39
was my motherمادر,
7
23302
1834
مادرم بود،
00:41
but my motherمادر was addictedمعتاد to heroinهروئین.
8
25136
3316
اما مادرم معتاد به هروئین بود.
00:44
And when your parentوالدین is a drugدارو addictمعتاد,
9
28452
3445
و اگر مادر شما معتاد به مواد باشد،
00:47
it's kindنوع of like Charlieچارلی Brownرنگ قهوه ای tryingتلاش کن to kickضربه زدن the footballفوتبال,
10
31897
3339
وضعی شبیه لحظه شوت «چارلی براون» به توپ فوتبال پیش می‌آید،
00:51
because as much as you want to love on that personفرد,
11
35236
2496
چون به همان اندازه می‌خواهید به طرف عشق بورزید،
00:53
as much as you want to receiveدريافت كردن love from that personفرد,
12
37732
2238
که می‌خواهید از طرف محبت دریافت کنید،
00:55
everyهرکدام time you openباز کن your heartقلب, you endپایان up on your back.
13
39970
3253
هر بار که دروازه قلب خود را می‌گشایید، نقش زمین می‌شوید.
00:59
So throughoutدر سراسر my childhoodدوران کودکی, my motherمادر was incarceratedزندانی
14
43223
4220
بدین ترتیب، در تمام طول کودکی من، مادرم زندانی بود
01:03
and I didn't have my fatherپدر because
15
47443
1426
و حتی پدر هم نداشتم چون
01:04
I didn't even learnیاد گرفتن his first nameنام untilتا زمان I was in the sixthششم gradeمقطع تحصیلی.
16
48869
3660
اسم کوچیکش رو تا کلاس ششم اصلا نمی‌دانستم.
01:08
But I had my grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ,
17
52529
2320
ولی پدربزرگ-مادربزرگ داشتم،
01:10
my maternalمادری grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ Josephجوزف and Shirleyشیرلی,
18
54849
2571
یعنی اجداد مادری‌ام «جوزف» و «شرلی»
01:13
who adoptedتصویب شد me just before my thirdسوم birthdayروز تولد
19
57420
3282
که پیش از سه سالگی مرا به فرزندخواندگی پذیرفتند
01:16
and tookگرفت me in as theirخودشان ownخودت,
20
60702
1462
و از من نگهداری کردند،
01:18
after they had alreadyقبلا raisedبالا بردن fiveپنج childrenفرزندان.
21
62164
1928
قبل از من هم پنج بچه بزرگ کرده بودند.
01:19
So two people who grewرشد کرد up in the Great Depressionافسردگی,
22
64092
3210
دو نفر که بچه‌های دوره رکود بزرگ اقتصادی بودند
01:23
there in the very, very earlyزود '80s tookگرفت on a newجدید kidبچه.
23
67302
5038
دقیقا در اوایل دهه ۸۰ سرپرستی یک کودک را پذیرفتند.
01:28
I was the Cousinعمو زاده Oliverالیور of the sitcomsitcom
24
72340
2058
من «پسرعمو اولیور» سریال کمدی
01:30
of the KrosoczkaKrosoczka familyخانواده,
25
74398
2106
خانواده کروسازکا محسوب می‌شدم،
01:32
the newجدید kidبچه who cameآمد out of nowhereهیچ جایی.
26
76504
2581
بچه تازه‌ای که یکهو از ناکجاآباد پیدایش شده.
01:34
And I would like to say that life was totallyکاملا easyآسان with them.
27
79085
4143
و باید بگم که من زنگی راحتی با آنان داشتم.
01:39
They eachهر یک smokedدودی two packsبسته ها a day, eachهر یک, nonfilteredغیر تصفیه شده,
28
83228
3093
هر کدامشان هر روز دو پاکت سیگار بدون فیلتر می‌کشیدند
01:42
and by the time I was sixشش,
29
86321
2203
و قبل از اینکه شش سالم بشود
01:44
I could orderسفارش a Southernجنوب Comfortراحت Manhattanمنهتن,
30
88524
2103
می‌توانستم کوکتل «ساترن کامفورت منهتن» سفارش بدهم
01:46
dryخشک with a twistپیچ, rocksسنگ ها on the sideسمت,
31
90627
2153
و یک جرعه سر بکشم‌اش؛ یخ‌اش هم جدا.
01:48
the iceیخ on the sideسمت so you could fitمناسب more liquorمشروب in the drinkنوشیدن.
32
92780
3981
یخ که جدا می‌شد، جای بیشتری برای لیکور نوشیدنی باز می‌شد.
01:52
But they lovedدوست داشتنی the hellجهنم out of me. They lovedدوست داشتنی me so much.
33
96761
3339
ولی آنها عاشق من بودند. خیلی مرا دوست داشتند.
01:56
And they supportedپشتیبانی my creativeخلاقانه effortsتلاش ها,
34
100100
2360
و از کارهای خلاقه من پشتیبانی می‌کردند،
01:58
because my grandfatherبابا بزرگ was a self-madeخود ساخته man.
35
102460
2489
چرا که پدربزرگ من یک مرد خودساخته بود.
02:00
He ranفرار کرد and workedکار کرد in a factoryکارخانه.
36
104949
1720
او مدتی فراری بود و کارگر یک کارخانه شد.
02:02
My grandmotherمادر بزرگ was a homemakerخانه دار.
37
106669
2463
مادربزرگ من هم یک زن خانه‌دار بود.
02:05
But here was this kidبچه who lovedدوست داشتنی Transformersترانسفورماتورها
38
109132
2578
ولی کودکی هم وجود داشت که عاشق «ترنسفورمرز»،
02:07
and SnoopySnoopy and the Ninjaنینجا Turtlesلاک پشت ها,
39
111710
4141
«اسنوپی» و «لاک‌پشت‌های نینجا» بود؛
02:11
and the charactersشخصیت ها that I readخواندن about, I fellسقوط in love with,
40
115851
4801
و همه کاراکترهایی که من در موردشان می‌خواندم، عاشقشان بودم
02:16
and they becameتبدیل شد my friendsدوستان.
41
120652
3075
و همین‌ها تبدیل به دوستان من شدند.
02:19
So my bestبهترین friendsدوستان in life were the charactersشخصیت ها
42
123727
2302
پس بهترین دوستان زندگی من، کاراکترهایی بودند که
02:21
I readخواندن about in booksکتاب ها.
43
126029
2471
در کتابها می‌خواندم.
02:24
I wentرفتی to Gatesگیتس Laneمسیر Elementaryابتدایی Schoolمدرسه in Worcesterورسستر, Massachusettsماساچوست,
44
128500
3087
من به مدرسه ابتدایی «گیت لین» در ووستر ماساچوست می‌رفتم
02:27
and I had wonderfulفوق العاده teachersمعلمان there,
45
131587
2696
و آنجا معلم‌های بی‌نظیری داشتم
02:30
mostاکثر notablyبه ویژه in first gradeمقطع تحصیلی Mrsخانم. Alischآليسش.
46
134283
3401
که مهمترینشان معلم سال اول خانم «آلیش» بود.
02:33
And I just, I can just rememberیاد آوردن the love that she offeredارایه شده
47
137684
3759
و فقط می‌توانم این را به یاد بیاورم که او عشق را
02:37
us as her studentsدانش آموزان.
48
141443
2747
به شاگردانش هدیه می‌داد.
02:40
When I was in the thirdسوم gradeمقطع تحصیلی,
49
144190
2899
وقتی کلاس سوم می‌خواندم
02:42
a monumentalبسیار بزرگ و مهم eventرویداد happenedاتفاق افتاد.
50
147089
1743
یک چیز بی‌نظیر اتفاق افتاد.
02:44
An authorنویسنده visitedملاقات کرد our schoolمدرسه, Jackجک Gantosگانتس.
51
148832
2344
یک نویسنده به نام «جک گانتوس» به مدرسه ما آمد.
02:47
A publishedمنتشر شده authorنویسنده of booksکتاب ها cameآمد to talk to us
52
151176
3440
نویسنده‌ای که کتاب‌هایی هم چاپ کرده بود
02:50
about what he did for a livingزندگي كردن.
53
154616
2498
آمد و در مورد شغلش برایمان حرف زد.
02:53
And afterwardsپس از آن, we all wentرفتی back to our classroomsکلاس های درس
54
157114
3374
و بعدش ما سر کلاسمان رفتیم
02:56
and we drewکشید our ownخودت renditionsانتقادات of his mainاصلی characterشخصیت,
55
160488
2574
و از نقاشی‌هایی را بر اساس شخصیت اصلی کارهای او
02:58
Rottenفاسد شده Ralphرالف.
56
163062
1449
«راتن رالف» کشیدیم.
03:00
And suddenlyناگهان the authorنویسنده appearedظاهر شد in our doorwayدروازه,
57
164511
2857
ناگهان نویسنده مذکور جلو در ظاهر شد
03:03
and I rememberیاد آوردن him sortمرتب سازی of saunteringسحر آمیز down the aislesراهروها,
58
167368
2952
و یادم هست چطور آرام راهرو وسط کلاس می‌رفت
03:06
going from kidبچه to kidبچه looking at the desksمیزها, not sayingگفت: a wordکلمه.
59
170320
3620
به میز تک تک بچه‌ها نگاه می‌کرد، بدون اینکه چیزی بگوید.
03:09
But he stoppedمتوقف شد nextبعد to my deskمیز مطالعه,
60
173940
3197
ولی کنار میز من ایستاد،
03:13
and he tappedشنود گذاشت on my deskمیز مطالعه, and he said,
61
177137
2500
و با دست روی میز من زد و گفت:
03:15
"Niceخوب catگربه." (Laughterخنده)
62
179637
2354
«گربه قشنگیه» (خنده).
03:17
And he wanderedسرگردان away.
63
181991
2739
و بعدش هم رفت.
03:20
Two wordsکلمات that madeساخته شده a colossalعظیم differenceتفاوت in my life.
64
184730
5336
این دو کلمه تاثیر عمیقی وشگرفی بر زندگی من گذاشتند.
03:25
When I was in the thirdسوم gradeمقطع تحصیلی, I wroteنوشت a bookکتاب for the first time,
65
190066
2839
وقتی سوم می‌خواندم، برای اولین بار یک کتاب نوشتم:
03:28
"The Owlجغد Who Thought He Was The Bestبهترین Flyerفلیکر." (Laughterخنده)
66
192905
3682
«جغدی که فکر می‌کرد بهترین پرنده است» (خنده)
03:32
We had to writeنوشتن our ownخودت Greekیونانی mythاسطوره,
67
196587
2285
قرار بود اسطوره یونانی خودمان را بنویسیم
03:34
our ownخودت creationایجاد storyداستان, so I wroteنوشت a storyداستان about an owlجغد
68
198872
2843
داستان آفرینش خودمان را؛ من هم داستان جغدی را نوشتم
03:37
who challengedبه چالش کشیده شد Hermesهرمس to a flyingپرواز raceنژاد,
69
201715
3943
که هرمس را در پرواز به مبارزه می‌طلبید،
03:41
and the owlجغد cheatedفریب خورده,
70
205658
2111
جغد تقلب می‌کرد
03:43
and Hermesهرمس, beingبودن a Greekیونانی god, grewرشد کرد angryخشمگین and bitterتلخ,
71
207769
3722
و هرمس، این خدای یونانی، عصبانی می‌شد
03:47
and turnedتبدیل شد the owlجغد into a moonماه,
72
211491
1869
و جغد را به یک ماه تبدیل می‌کرد.
03:49
so the owlجغد had to liveزنده the restباقی مانده of his life as a moonماه
73
213360
1939
جغد هم مجبور می‌شد بقیه عمرش را در هیئت ماه سپری کند
03:51
while he watchedتماشا کردم his familyخانواده and friendsدوستان playبازی at night.
74
215299
3043
در حالی که شبها بازی خانواده و دوستانش را نظاره می‌کرد.
03:54
Yeah. (Laughterخنده)
75
218342
3412
بله. (خنده)
03:57
My bookکتاب had a titleعنوان pageصفحه.
76
221754
2152
کتاب من صفحه عنوان‌بندی داشت
03:59
I was clearlyبه وضوح worriedنگران about my intellectualفکری propertyویژگی when I was eightهشت.
77
223906
4302
واضح بود که من از هشت سالگی دغدغه مالکیت معنوی داشته‌ام.
04:04
(Laughterخنده)
78
228208
3131
(خنده)
04:07
And it was a storyداستان that was told with wordsکلمات and picturesتصاویر,
79
231339
3247
و این داستانی بود که با کلمات و تصاویر نقل می‌شد
04:10
exactlyدقیقا what I do now for a livingزندگي كردن,
80
234586
2188
دقیقا همان کاری که شغل امروز من است،
04:12
and I sometimesگاه گاهی let the wordsکلمات have the stageمرحله on theirخودشان ownخودت,
81
236774
3687
و بعضی جاها اولویت با کلمه‌ها بود
04:16
and sometimesگاه گاهی I allowedمجاز the picturesتصاویر to work on theirخودشان ownخودت
82
240461
3070
و بعضی جاها می‌گذاشتم خود تصویرها
04:19
to tell the storyداستان.
83
243531
2235
داستان را تعریف کنند.
04:21
My favoriteمورد علاقه pageصفحه is the "About the authorنویسنده" pageصفحه.
84
245766
3346
صفحه محبوب من «درباره نویسنده» است.
04:25
(Laughterخنده)
85
249112
2239
(خنده)
04:27
So I learnedیاد گرفتم to writeنوشتن about myselfخودم in thirdسوم personفرد
86
251351
2843
این شد که از خردسالی یاد گرفتم در مورد خودم
04:30
at a youngجوان ageسن.
87
254194
3120
با ضمیر سوم شخص بنویسم.
04:33
So I love that last sentenceجمله: "He likedدوست داشت makingساخت this bookکتاب."
88
257314
3524
من عاشق جمله آخرم: «او ساختن این کتاب را دوست می‌داشت».
04:36
And I likedدوست داشت makingساخت that bookکتاب because I lovedدوست داشتنی usingاستفاده كردن my imaginationخیال پردازی,
89
260838
3931
من ساختن آن کتاب را دوست داشتم، چون شیفته استفاده از تخیلم بود،
04:40
and that's what writingنوشتن is.
90
264769
1185
و نویسندگی همین است.
04:41
Writingنوشتن is usingاستفاده كردن your imaginationخیال پردازی on paperکاغذ,
91
265954
2515
نویسندگی پیاده کردن تخیلات روی کاغذ است،
04:44
and I do get so scaredترسیده because I travelمسافرت رفتن to so manyبسیاری schoolsمدارس now
92
268469
2971
و من زیاددچار وحشت می‌شوم، چون الان به مدرسه‌های زیادی می‌روم
04:47
and that seemsبه نظر می رسد like suchچنین a foreignخارجی conceptمفهوم to kidsبچه ها,
93
271440
3057
و به نظر می رسد بچه ها با این پدیده بیگانه اند،
04:50
that writingنوشتن would be usingاستفاده كردن your imaginationخیال پردازی on paperکاغذ,
94
274497
3814
چون نویسندگی می توانست پیاده کردن تخیلات روی کاغذ باشد،
04:54
if they're allowedمجاز to even writeنوشتن now withinدر داخل the schoolمدرسه hoursساعت ها.
95
278311
4079
اگر بچه ها مجازبودند که در همان ساعات مدرسه چیزی بنویسند.
04:58
So I lovedدوست داشتنی writingنوشتن so much that I'd come home from schoolمدرسه,
96
282390
2188
خب، من آنقدر عاشق نوشتن بودم که گاهی از مدرسه می آمدم
05:00
and I would take out piecesقطعات of paperکاغذ,
97
284578
2495
چند برگ کاغذ می کندم،
05:02
and I would stapleاساسی them togetherبا یکدیگر,
98
287073
1921
و آنها را به هم منگنه می کردم،
05:04
and I would fillپر کن those blankجای خالی pagesصفحات with wordsکلمات and picturesتصاویر
99
288994
2840
و این برگ های سفید را با کلمات و تصاویر پر می کردم
05:07
just because I lovedدوست داشتنی usingاستفاده كردن my imaginationخیال پردازی.
100
291834
3676
فقط به خاطر عاشق به کارگیری تخیلم بودم.
05:11
And so these charactersشخصیت ها would becomeتبدیل شدن به my friendsدوستان.
101
295510
2112
و بدین ترتیب این کاراکترها به دوستان من تبدیل شدند.
05:13
There was an eggتخم مرغ, a tomatoگوجه فرنگی, a headسر of lettuceکاهو and a pumpkinكدو حلوايي,
102
297622
3060
یک تخم مرغ داشتم، با یک گوجه، یک کاهو و کدوتنبل.
05:16
and they all livedزندگی می کرد in this refrigeratorیخچال cityشهر,
103
300682
2474
همه شان ساکن شهر یخچال بودند،
05:19
and in one of theirخودشان adventuresماجراهای they wentرفتی to a hauntedخالی از سکنه houseخانه
104
303156
2822
و در یکی از ماجراهایشان به خانه ای نفرین شده می رفتند
05:21
that was filledپر شده with so manyبسیاری dangersخطرات
105
305978
1403
که پر از خطرهای بسیار زیاد بود؛
05:23
like an evilبد blenderمخلوط کن who triedتلاش کرد to chopتکه کردن them up,
106
307381
4684
از جمله مخلوط کن بدجنسی که می خواست آنها را خرد کند،
05:27
an evilبد toasterتوستر who triedتلاش کرد to kidnapآدم ربایی the breadنان coupleزن و شوهر,
107
312065
5942
و توستر بدجنسی که می خواست از یک زوج نان کودک ربایی کند،
05:33
and an evilبد microwaveمایکروویو who triedتلاش کرد to meltذوب شدن theirخودشان friendدوست
108
318007
2355
و مایکرویو بدجنسی که قصد ذوب کردن دوستشان
05:36
who was a stickچوب of butterکره. (Laughterخنده)
109
320362
3397
قالب کره را داشت. (خنده)
05:39
And I'd make my ownخودت comicsکمیک ها too,
110
323759
2203
من کمیک استریپ هم درست می کردم
05:41
and this was anotherیکی دیگر way for me to tell storiesداستان ها,
111
325962
2137
و این روش دیگر داستان گویی من بود،
05:43
throughاز طریق wordsکلمات and throughاز طریق picturesتصاویر.
112
328099
3231
هم از طریق کلمات و هم از طریق تصویرها.
05:47
Now when I was in sixthششم gradeمقطع تحصیلی,
113
331330
1784
بعد که کلاس ششم رفتم،
05:49
the publicعمومی fundingمنابع مالی all but eliminatedحذف شد the artsهنر budgetsبودجه
114
333114
2856
بودجه دولتی برای درس هنر
05:51
in the Worcesterورسستر publicعمومی schoolمدرسه systemسیستم.
115
335970
2044
در کل مدرسه های دولتی ورسستر قطع شد.
05:53
I wentرفتی from havingداشتن artهنر onceیک بار a weekهفته
116
338014
3384
درس هنر از هفته ای یک جلسه
05:57
to twiceدو برابر a monthماه
117
341398
1597
شد دو جلسه در هر ماه
05:58
to onceیک بار a monthماه to not at all.
118
342995
2846
یک جلسه در ماه و نهایتا هیچ.
06:01
And my grandfatherبابا بزرگ, he was a wiseعاقل man,
119
345841
1872
و پدر بزرگم، که که مرد فرزانه ای بود،
06:03
and he saw that as a problemمسئله, because he knewمی دانست
120
347713
1835
فهمید که مشکلی وجود دارد، چون می دونست
06:05
that was, like, the one thing I had. I didn't playبازی sportsورزش ها.
121
349548
3580
که من یه خاصیتی دارم. من ورزش نمی کردم.
06:09
I had artهنر.
122
353128
2782
خوراکم هنر بود.
06:11
So he walkedراه می رفت into my roomاتاق one eveningشب,
123
355910
2458
او یک شب وارد اتاقم شد،
06:14
and he satنشسته on the edgeلبه - تیزی of my bedبستر,
124
358368
1545
و کنار تختم نشست
06:15
and he said, "Jarrettجارت, it's up to you, but if you'dمی خواهی like to,
125
359913
2239
و گفت: «جارت! الان وقتشه، البته اگه بخوای،
06:18
we'dما می خواهیم like to sendارسال you to the classesکلاس ها at the Worcesterورسستر Artهنر Museumموزه."
126
362152
2489
که تو رو بفرستیم به کلاس های موزه هنری ورسستر».
06:20
And I was so thrilledهیجان زده.
127
364641
1597
خیلی خوشحال شدم.
06:22
So from sixthششم throughاز طریق 12thth gradeمقطع تحصیلی,
128
366238
1670
از کلاس سوم تا کلاس ۱۲
06:23
onceیک بار, twiceدو برابر, sometimesگاه گاهی threeسه timesبار a weekهفته,
129
367908
2001
هر هفته یک، دو یا سه جلسه،
06:25
I would take classesکلاس ها at the artهنر museumموزه,
130
369909
1719
در موزه هنری کلاس داشتم،
06:27
and I was surroundedاحاطه شده by other kidsبچه ها who lovedدوست داشتنی to drawقرعه کشی,
131
371628
3032
و دور و برم پر بود از بچه هایی عاشق نقاشی بودند،
06:30
other kidsبچه ها who sharedبه اشتراک گذاشته شده a similarمشابه passionشور.
132
374660
3404
بچه هایی که عشق مشترکی داشتند.
06:33
Now my publishingانتشارات careerحرفه beganآغاز شد when I designedطراحی شده the coverپوشش
133
378064
2959
خب، اولین کار چاپ شده من مربوط به طرح جلد
06:36
for my eighthهشتم gradeمقطع تحصیلی yearbookسالنامه,
134
381023
2611
سالنامه کلاس هشتم ام بود،
06:39
and if you're wonderingتعجب کردم about the styleسبک of dressلباس I put our mascotطلسم in,
135
383634
3267
و اگه می خواید بدونید راز سبک لباس سمبل شانس مرا بدانید،
06:42
I was really into Bellبل Bivبیو DeVoeDeVoe and MCMC Hammerچکش
136
386901
2608
اینه که من آن وقت ها طرفدار سرسخت «بل بیو دوو» و «مک هامر»
06:45
and Vanillaوانیلی Iceیخ at the time. (Laughterخنده)
137
389509
3861
و «ویلن آیس» بودم.
06:49
And to this day, I still can do karaokeکارائوکه to "Iceیخ, Iceیخ Babyعزیزم"
138
393370
3893
و هنوز هم می توانم آهنگ «آیس، آیس بیبی» را در کاروکی
06:53
withoutبدون looking at the screenصفحه نمایش.
139
397263
2543
بدون نگاه کردن به صفحه نمایش، بخوانم.
06:55
Don't temptدچار وسوسه کردن me, because I will do it.
140
399806
3510
منو وسوسه نکنید، چون واقعا این کار را می کنم.
06:59
So I get shippedحمل می شود off to privateخصوصی schoolمدرسه,
141
403316
1922
بعدش مرا به یک مدرسه خصوصی بردند
07:01
K throughاز طریق eightهشت, publicعمومی schoolsمدارس, but for some reasonدلیل
142
405238
2223
کودکستان تا کلاس هشتم را در مدرسه دولتی بودم. ولی دلیل داشت.
07:03
my grandfatherبابا بزرگ was upsetناراحت that somebodyکسی
143
407461
2375
پدربزرگم خیلی ناراحت بود از این که یک نفر
07:05
at the localمحلی highبالا schoolمدرسه had been stabbedچاقو - فروبردن - سیخونک زدن and killedکشته شده,
144
409836
2361
در دبیرستان شهرمان به ضرب چاقو کشته شده است.
07:08
so he didn't want me to go there.
145
412197
2696
بنابراین نمی خواست من هم آنجا برم.
07:10
He wanted me to go to a privateخصوصی schoolمدرسه, and he gaveداد me an optionگزینه.
146
414893
2811
او می خواست به مدرسه خصوصی بروم و دو گزینه جلویم گذاشت.
07:13
You can go to Holyمقدس Nameنام, whichکه is coedمختلط,
147
417704
1736
می توانستم به «هولی نیم» بروم که مختلط بود،
07:15
or Stسنت. John'sجان, whichکه is all boysپسران.
148
419440
2373
یا با «سنت جان» که پسرانه بود.
07:17
Very wiseعاقل man, because he knewمی دانست I would,
149
421813
2200
مرد عاقلی بود، چون می دانست من چه خواهم کرد،
07:19
I feltنمد like I was makingساخت the decisionتصمیم گیری on my ownخودت,
150
424013
2736
من گمان می کردم دارم خودم تصمیم می گیرم،
07:22
and he knewمی دانست I wouldn'tنمی خواهم chooseانتخاب کنید Stسنت. John'sجان,
151
426749
1796
و او می دانست که من «سنت جان» را انتخاب نمی کنم،
07:24
so I wentرفتی to Holyمقدس Nameنام Highبالا Schoolمدرسه,
152
428545
1698
پس به دبیرستان «هولی نیم» رفتم،
07:26
whichکه was a toughسخت است transitionگذار because, like I said,
153
430243
2768
که گذار خیلی سختی بود؛ چون همانطور که گفتم
07:28
I didn't playبازی sportsورزش ها,
154
433011
1560
من ورزش نمی کردم
07:30
and it was very focusedمتمرکز شده است on sportsورزش ها,
155
434571
2481
و این مدرسه کاملا روی ورزش متمرکز بود.
07:32
but I tookگرفت solaceآرامش in Mrآقای. Shilale'sشیلی artهنر roomاتاق.
156
437052
4164
اما در کارگاه هنر آقای «شیلل» تسکین می یافتم.
07:37
And I just flourishedرونق گرفت here.
157
441216
2498
و اینجا من شکوفا شدم.
07:39
I just couldn'tنمی توانستم wait to get to that classroomکلاس درس everyهرکدام day.
158
443714
3159
من هر روز بی صبرانه منتظر رفتن به این کلاس بودم.
07:42
So how did I make friendsدوستان?
159
446873
2287
خب، چطور دوست پیدا می کردم؟
07:45
I drewکشید funnyخنده دار picturesتصاویر of my teachersمعلمان -- (Laughterخنده) --
160
449160
4233
من نقاشی های مسخره ای از معلم هایم می کشیدم (خنده)
07:49
and I passedگذشت them around.
161
453393
2757
و دست بچه ها می دادم.
07:52
Well, in Englishانگلیسی classکلاس, in ninthنهم gradeمقطع تحصیلی,
162
456150
3798
سر کلاس انگلیسی کلاس نهم
07:55
my friendدوست Johnجان, who was sittingنشسته nextبعد to me,
163
459948
1976
دوستم «جان» که کنار من نشسته بود
07:57
laughedخندید a little bitبیت too hardسخت.
164
461924
2715
کمی بلند خندید.
08:00
Mrآقای. Greenwoodگرینوود was not pleasedخوشحال.
165
464639
2281
آقای «گرینوود» اصلا خوشش نیامد.
08:02
(Laughterخنده)
166
466920
3907
(خنده)
08:06
He instantlyفورا saw that I was the causeسبب می شود of the commotionتعجب,
167
470827
3385
او بی درنگ فهمید که من عامل اختشاش هستم،
08:10
and for the first time in my life, I was sentارسال شد to the hallسالن,
168
474212
4015
و برای اولین بار در زندگی من را به راهرو فرستاد.
08:14
and I thought, "Oh no, I'm doomedمحکوم به.
169
478227
2182
با خودم گفتم: «نه، کارم ساخته است.
08:16
My grandfather'sپدربزرگ just going to killکشتن me."
170
480409
3205
پدربزرگ منو می کشه».
08:19
And he cameآمد out to the hallwayراهرو and he said,
171
483614
1561
بعد او هم به راهرو آمد و گفت
08:21
"Let me see the paperکاغذ."
172
485175
1118
«کاغذ را بده ببینم».
08:22
And I thought, "Oh no. He thinksفکر می کند it's a noteتوجه داشته باشید."
173
486293
5064
با خودم گفتم: «نه! اون فکر می کنه یه چیزی نوشته‌ام».
08:27
And so I tookگرفت this pictureعکس, and I handedدست it to him.
174
491357
2836
من هم این عکس را برداشتم و به او دادم.
08:30
And we satنشسته in silenceسکوت for that briefمختصر momentلحظه,
175
494193
3213
او مدت کوتاهی ساکت نشست،
08:33
and he said to me,
176
497406
2148
و به من گفت:
08:35
"You're really talentedبا استعداد." (Laughterخنده)
177
499554
3363
«تو واقعا بااستعدادی». (خنده)
08:38
"You're really good. You know, the schoolمدرسه newspaperروزنامه
178
502917
2689
«جدا کارت درست است. می دونی روزنامه مدرسه
08:41
needsنیاز دارد a newجدید cartoonistکاریکاتوریست, and you should be the cartoonistکاریکاتوریست.
179
505606
2383
یک کاریکاتوریست لازم داره و تو می تونی اون کاریکاتوریست باشی.
08:43
Just stop drawingنقاشی in my classکلاس."
180
507989
3626
فقط سر کلاس من دیگه نقاشی نکن».
08:47
So my parentsپدر و مادر never foundپیدا شد out about it.
181
511615
2334
به این ترتیب، والدینم چیزی نفهمیدند.
08:49
I didn't get in troubleمشکل. I was introducedمعرفی کرد to Mrsخانم. Caseyکیسی,
182
513949
3226
مشکلی برای من پیش نیامد. مرا به خانم «کیسی» معرفی کردند
08:53
who ranفرار کرد the schoolمدرسه newspaperروزنامه,
183
517175
1664
که روزنامه مدرسه را اداره می کرد،
08:54
and I was for threeسه and a halfنیم yearsسالها
184
518839
4572
و من به مدت سه سال و نیم
08:59
the cartoonistکاریکاتوریست for my schoolمدرسه paperکاغذ,
185
523411
2376
کاریکاتوریست روزنامه مدرسه ‌ام بودم،
09:01
handlingرسیدگی suchچنین heavyسنگین issuesمسائل as,
186
525787
2172
و به مسائل بغرنجی می پرداختم؛ مثل
09:03
seniorsسالمندان are mean,
187
527959
3108
سال بالایی ها بدجنس هستند،
09:06
freshmenتازه واردان are nerdsnerds,
188
531067
2596
سال پایینی ها خرخوان هستند،
09:09
the promپرو billلایحه is so expensiveگران. I can't believe how much it costsهزینه ها to go to the promپرو.
189
533663
5805
بلیط سالن رقص خیلی گران است. چرا بلیط رقص باید اینقدر گران باشد؟
09:15
And I tookگرفت the headmasterمدیر مدرسه to taskوظیفه
190
539468
3584
و مدیر را سرزنش می کردم.
09:18
and then I alsoهمچنین wroteنوشت an ongoingدر دست اقدام storyداستان about a boyپسر namedتحت عنوان Wesleyوسلی
191
543052
3863
بعدش یک داستان دنباله دار نوشتم درباره پسری به نام «وزلی»
09:22
who was unluckyبد شانس in love, and I just sworeسوگند خورد up and down
192
546915
3246
که در عشق ناکام بود؛ و به زمین و آسمان قسم
09:26
that this wasn'tنبود about me,
193
550161
2116
که این داستان خودم نبود؛
09:28
but all these yearsسالها laterبعد it was totallyکاملا me.
194
552277
3802
البته سالهای اخیر زندگی من همین شده.
09:31
But it was so coolسرد because I could writeنوشتن these storiesداستان ها,
195
556079
2128
ولی نوشتن این داستان ها خیلی با حال بود،
09:34
I could come up with these ideasایده ها,
196
558207
1178
من همچین ایده هایی داشتم،
09:35
and they'dآنها می خواهند be publishedمنتشر شده in the schoolمدرسه paperکاغذ,
197
559385
2303
و اونها رو در مجله مدرسه چاپ می کردم،
09:37
and people who I didn't know could readخواندن them.
198
561688
2610
و آدم های غریبه هم می توانستند آنها را بخوانند.
09:40
And I lovedدوست داشتنی that thought, of beingبودن ableتوانایی to shareاشتراک گذاری my ideasایده ها
199
564298
3055
و من عاشق این بودم که بتوانم افکارم را
09:43
throughاز طریق the printedچاپ شده pageصفحه.
200
567353
2330
به صورت چاپ شده با دیگران تقسیم کنم.
09:45
On my 14thth birthdayروز تولد, my grandfatherبابا بزرگ and my grandmotherمادر بزرگ
201
569698
3181
در روز تولد ۱۴ سالگی ام، پدر بزرگ و مادر بزرگ
09:48
gaveداد me the bestبهترین birthdayروز تولد presentحاضر ever:
202
572879
2245
بهترین هدیه تولد زندگی را به من دادند:
09:51
a draftingتدوین tableجدول that I have workedکار کرد on ever sinceاز آنجا که.
203
575124
4919
یک میز کار که تا به حال روی آن کار کرده ام.
09:55
Here I am, 20 yearsسالها laterبعد,
204
580043
1256
الان بیست سال گذشته
09:57
and I still work on this tableجدول everyهرکدام day.
205
581299
4544
و من هنوز هر روز روی این میز کار می کنم.
10:01
On the eveningشب of my 14thth birthdayروز تولد,
206
585843
2410
شب ۱۴ سالگی،
10:04
I was givenداده شده this tableجدول, and we had Chineseچینی ها foodغذا.
207
588253
4165
من این میز را گرفتم و غذای چینی خوردم.
10:08
And this was my fortuneثروت:
208
592418
3620
فال من این بود:
10:11
"You will be successfulموفق شدن in your work."
209
596038
2277
«تو در کارت موفق خواهی شد».
10:14
I tapedنوار it to the topبالا left handدست of my tableجدول,
210
598315
2828
این را سمت چپ، بالای میز چسباندم،
10:17
and as you can see, it's still there.
211
601143
1959
و می بینید که هنوز همانجا است.
10:19
Now I never really askedپرسید: my grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ for anything.
212
603102
3901
من هیچوقت واقعا چیزی از اجدادم نمی خواستم.
10:22
Well, two things: Rustyزنگ زده, who was a great hamsterهمستر
213
607003
2344
فقط دو چیز: «راستی» که یک همستر قشنگ بود
10:25
and livedزندگی می کرد a great long life when I was in fourthچهارم gradeمقطع تحصیلی.
214
609347
4136
و وقتی کلاس چهارم می رفتم عمر طولانی و قشنگی کرد.
10:29
(Laughterخنده)
215
613483
2819
(خنده)
10:32
And a videoویدئو cameraدوربین.
216
616302
3197
و یک دوربین ویدیو.
10:35
I just wanted a videoویدئو cameraدوربین.
217
619499
2240
و من یک دوربین ویدیوی می خواستم.
10:37
And after beggingالتماس کردن and pleadingخواسته for Christmasکریسمس,
218
621739
2481
و التماس و خواهشم را گذاشتم برای کریسمس،
10:40
I got a second-handدست دوم videoویدئو cameraدوربین,
219
624220
2431
بعدش صاحب یک دوربین ویدیوی دست دوم شدم،
10:42
and I instantlyفورا startedآغاز شده makingساخت my ownخودت animationsتصاوير متحرك
220
626651
3832
و بی معطلی شروع کردم به ساختن
10:46
on my ownخودت,
221
630483
2200
انیمیشن های خودم،
10:48
and all throughoutدر سراسر highبالا schoolمدرسه I madeساخته شده my ownخودت animationsتصاوير متحرك.
222
632683
2680
و تمام طول سالهای دبیرستان انیمیشن می ساختم.
10:51
I convincedمتقاعد my 10thth gradeمقطع تحصیلی Englishانگلیسی teacherمعلم to allowاجازه دادن me
223
635363
3097
معلم انگلیسی کلاس دهم را راضی کردم که بگذارد
10:54
to do my bookکتاب reportگزارش on Stephenاستفان King'sپادشاه "Miseryبدبختی"
224
638460
2327
گزارش معرفی کتاب «میزری» اثر «استفن کینگ» را
10:56
as an animatedمتحرک shortکوتاه. (Laughterخنده)
225
640787
4764
به صورت یک انیمیشن کوتاه تحویل دهم. (خنده)
11:01
And I keptنگه داشته شد makingساخت comicsکمیک ها.
226
645551
2856
کمیک استریپ را هم ادامه دادم.
11:04
I keptنگه داشته شد makingساخت comicsکمیک ها, and at the Worcesterورسستر Artهنر Museumموزه,
227
648407
3944
همچنان کمیک استریپ می ساختم و در موزه هنری ووستر،
11:08
I was givenداده شده the greatestبزرگترین pieceقطعه of adviceمشاوره by any educatorمربی I was ever givenداده شده.
228
652351
4233
بهترین نصیحت تمام عمرم را از یک معلم شنیدم.
11:12
Markعلامت Lynchلینچ, he's an amazingحیرت آور teacherمعلم
229
656584
2889
«مارک لینچ» معلم بی نظیری است
11:15
and he's still a dearعزیزم friendدوست of mineمال خودم,
230
659473
2215
و هنوز هم یکی از دوستان صمیمی من است.
11:17
and I was 14 or 15,
231
661688
2407
۱۴ یا ۱۵ سالم بود،
11:19
and I walkedراه می رفت into his comicداستان مصور bookکتاب classکلاس halfwayنیمه راه throughاز طریق the courseدوره,
232
664095
3021
و از وسط های ترم، پا به کلاس کمیک استریپ او گذاشتم.
11:23
and I was so excitedبرانگیخته, I was beamingتابش.
233
667116
1814
از فرط هیجان داشتم شعله ور می شدم.
11:24
I had this bookکتاب that was how to drawقرعه کشی comicsکمیک ها in the Marvelمارول way,
234
668930
3301
یک کتاب داشتم که کمیک استریپ به سبک «ماروین» را یاد می داد،
11:28
and it taughtتدریس کرد me how to drawقرعه کشی superheroesابرقهرمانها,
235
672231
2305
و به من آموخت که چطور فوق قهرمان ها را بکشم،
11:30
how to drawقرعه کشی a womanزن, how to drawقرعه کشی musclesعضلات
236
674536
2328
چطور زن ها و ماهیچه ها را نقاشی کنم
11:32
just the way they were supposedقرار است to be
237
676864
1926
درست همان طور که باید باشند
11:34
if I were to ever drawقرعه کشی for X-Menمردان ایکس or Spidermanمرد عنکبوتی.
238
678790
2825
و اگر قرار بود برای «مردان ایکس» یا «اسپایدرمن» کار کنم.
11:37
And all the colorرنگ just drainedتخلیه شده from his faceصورت,
239
681615
2892
رنگ از صورتش پرید،
11:40
and he lookedنگاه کرد at me, and he said,
240
684507
1739
به من نگاه کرد و گفت:
11:42
"Forgetفراموش کردن everything you learnedیاد گرفتم."
241
686246
2770
«هر چی یاد گرفتی رو فرموش کن».
11:44
And I didn't understandفهمیدن. He said, "You have a great styleسبک.
242
689016
3824
درست نفهمیدم. گفت: «تو سبک فوق العاده ای داری.
11:48
Celebrateجشن گرفتن your ownخودت styleسبک. Don't drawقرعه کشی the way you're beingبودن told to drawقرعه کشی.
243
692840
4162
به سبک خودت بچسب. در سبکی که دیگران می خواهند، نکش.
11:52
Drawقرعه کشی the way you're drawingنقاشی and keep at it,
244
697002
2158
همانطور که خودت می کشی، بکش و پشتکار داشته باش،
11:55
because you're really good."
245
699160
2449
چون کارت واقعا خوب است».
11:57
Now when I was a teenagerنوجوان, I was angstyعصبانی as any teenagerنوجوان was,
246
701609
3574
در دوره نوجوانی، مثل هر نوجوان دیگری، افسرده شدم،
12:01
but after 17 yearsسالها of havingداشتن a motherمادر
247
705183
3513
ولی پس از ۱۷ سال بودن با مادری که
12:04
who was in and out of my life like a yo-yoیو یو
248
708696
2162
که مثل یو-یو به زندگی ام می آمد و می رفت
12:06
and a fatherپدر who was facelessبی چهره, I was angryخشمگین.
249
710858
3901
و پدری که چهره ای نداشت، عصبانی شده بودم.
12:10
And when I was 17, I metملاقات کرد my fatherپدر for the first time,
250
714759
2722
و در ۱۷ سالگی، پدرم را برای اولین بار دیدم
12:13
uponبر whichکه I learnedیاد گرفتم I had a brotherبرادر and sisterخواهر I had never knownشناخته شده about.
251
717481
3901
این بود که فهمیدم برادر و خواهری هم دارم که قبلا از وجودشان بی خبر بودم.
12:17
And on the day I metملاقات کرد my fatherپدر for the first time,
252
721382
1920
و روزی که پدرم را برای اولین بار در زندگی ام دیدم،
12:19
I was rejectedرد شد from the Rhodeروده Islandجزیره Schoolمدرسه of Designطرح,
253
723302
2764
از «مدرسه طراحی رود آیلند» هم رد شدم
12:21
my one and only choiceانتخابی for collegeکالج.
254
726066
3751
که اولین و تنها کالج مورد علاقه ام بود.
12:25
But it was around this time I wentرفتی to Campاردوگاه Sunshineآفتاب
255
729817
2392
ولی همین موقع ها بود که به «کمپ سانشاین» رفتم
12:28
to volunteerداوطلب a weekهفته and workingکار کردن with the mostاکثر amazingحیرت آور kidsبچه ها,
256
732209
2500
و یک هفته به طور داوطلبانه با بچه های دوست داشتنی آنجا کار کردم،
12:30
kidsبچه ها with leukemiaلوسمی, and this kidبچه Ericاریک changedتغییر کرد my life.
257
734709
3072
بچه های مبتلا به سرطان خون. و این بچه، «اریک» زندگی ام را تغییر داد.
12:33
Ericاریک didn't liveزنده to see his sixthششم birthdayروز تولد,
258
737781
2565
اریک پیش از ششمین سالروز تولدش، از دنیا رفت
12:36
and Ericاریک livesزندگی می کند with me everyهرکدام day.
259
740346
2565
ولی خاطره اش هنوز برایم زنده است.
12:38
So after this experienceتجربه, my artهنر teacherمعلم, Mrآقای. Shilaleشییل,
260
742911
3689
بعد از این تجربه بود که معلم هنرم آقای «شیلل»
12:42
he broughtآورده شده in these pictureعکس booksکتاب ها,
261
746600
1192
این کتاب های مصور را برایم آورد.
12:43
and I thought, "Pictureعکس booksکتاب ها for kidsبچه ها!"
262
747792
1850
و به خودم گفتم: «کتاب مصور برای کودکان!»
12:45
and I startedآغاز شده writingنوشتن booksکتاب ها for youngجوان readersخوانندگان
263
749642
5068
و نوشتن کتاب برای کودکان را
12:50
when I was a seniorارشد in highبالا schoolمدرسه.
264
754710
1729
از سال آخر دبیرستان شروع کردم.
12:52
Well, I eventuallyدر نهایت got to the Rhodeروده Islandجزیره Schoolمدرسه of Designطرح.
265
756439
2788
خب، من بالاخره وارد مدرسه طراحی رود آیلند شدم.
12:55
I transferredمنتقل شده to RISDRISD as a sophomoreسال دوم,
266
759227
2104
سال دوم دانشگاه به رود آیلند منتقل شدم،
12:57
and it was there that I tookگرفت everyهرکدام courseدوره that I could on writingنوشتن,
267
761331
3631
همانجا بود که تا می توانستم درس داستان نویسی برداشتم،
13:00
and it was there that I wroteنوشت a storyداستان about a giantغول orangeنارنجی slugشلاق زدن
268
764962
4033
همانجا بود که داستانی درباره یک موجود تنبل نارنجی نوشتم
13:04
who wanted to be friendsدوستان with this kidبچه.
269
768995
1652
که می خواست با این بچه دوست شود.
13:06
The kidبچه had no patienceصبر for him.
270
770647
1509
بچه حوصله او را نداشت.
13:08
And I sentارسال شد this bookکتاب out to a dozenدوازده publishersناشران
271
772156
3239
من این کتاب را به ده دوازده تا ناشر فرستادم
13:11
and it was rejectedرد شد everyهرکدام singleتنها time,
272
775395
2544
و همه آنها کتاب را رد کردند.
13:13
but I was alsoهمچنین involvedگرفتار with the Holeسوراخ in the Wallدیوار Gangباند Campاردوگاه,
273
777939
2753
ولی من با کمپ «هول این ده وال» هم همکاری کردم،
13:16
an amazingحیرت آور campاردوگاه for kidsبچه ها with all sortsانواع of criticalبحرانی illnessesبیماری ها,
274
780692
2985
یک کمپ فوق العاده برای کودکان مبتلا به انواع بیماری های حاد.
13:19
and it's those kidsبچه ها at the campاردوگاه that readخواندن my storiesداستان ها,
275
783677
3248
بچه های این کمپ بودند که داستان های مرا خواندند،
13:22
and I readخواندن to them, and I saw that they respondedپاسخ داد to my work.
276
786925
3767
و من برایشان می خواندم و می دیدم که کارم را دوست دارند.
13:26
I graduatedفارغ التحصیل شد from RISDRISD. My grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ were very proudمغرور,
277
790692
3736
از رود آیلند فارغ التحصیل شدم. پدربزرگم افتخار می کرد.
13:30
and I movedنقل مکان کرد to Bostonبوستون, and I setتنظیم up shopفروشگاه.
278
794428
2618
بعد به بوستون رفتم و یک مغازه باز کردم.
13:32
I setتنظیم up a studioاستودیو and I triedتلاش کرد to get publishedمنتشر شده.
279
797046
2175
یک استودیو باز کردم و سعی کردم کتاب چاپ کنم.
13:35
I would sendارسال out my booksکتاب ها. I would sendارسال out hundredsصدها of postcardsکارت پستال
280
799221
3041
کتاب هایم و صدها کارت پستال
13:38
to editorsسردبیران and artهنر directorsمدیران,
281
802262
2397
برای مدیران و کارگردانان هنری فرستادم؛
13:40
but they would go unansweredبی پاسخ.
282
804659
1640
اما همه اش بی جواب ماند.
13:42
And my grandfatherبابا بزرگ would call me everyهرکدام weekهفته,
283
806299
1855
پدربزرگم هر هفته به من زنگ می زد
13:44
and he would say, "Jarrettجارت, how'sچگونه است it going? Do you have a jobکار yetهنوز?"
284
808154
4331
و به من می گفت: «جارت، اوضاع چطوره؟ کار پیدا کردی؟»
13:48
Because he had just investedسرمایه گذاری کرد a significantقابل توجه amountمیزان of moneyپول
285
812485
2264
دلیلش این بود که پول زیادی را
13:50
in my collegeکالج educationتحصیلات.
286
814749
1921
برای تحصیلات دانشگاهی من خرج کرده بود.
13:52
And I said, "Yes, I have a jobکار. I writeنوشتن and illustrateنشان دادن children'sکودکان booksکتاب ها."
287
816670
3855
و من می گفتم: «بله. یه کار دارم. کتاب کودک می نویسم و می کشم.»
13:56
And he said, "Well, who paysمی پردازد you for that?"
288
820525
3518
و او می گفت: «خب، کی برای این کار پول می ده؟»
13:59
And I said, "No one, no one, no one just yetهنوز.
289
824043
1966
و من می گفتم: «هیچکس، هیچکس، هنوز هیچکس.
14:01
But I know it's going to happenبه وقوع پیوستن."
290
826009
1160
ولی می دونم که به زودی این اتفاق می افته».
14:03
Now, I used to work the weekendsتعطیلات آخر هفته at the Holeسوراخ in the Wallدیوار off-seasonخارج از فصل programmingبرنامه نويسي
291
827169
3493
روزهای آخر هفته را در شیفت تعطیلات «هول این ده وال» می گذراندم
14:06
to make some extraاضافی moneyپول as I was tryingتلاش کن to get my feetپا off the groundزمینی,
292
830662
3183
تا کمی بیشتر پول در بیاورم و همچنان برای موفقیت در تکاپو بودم.
14:09
and this kidبچه who was just this really hyperفوق العاده kidبچه,
293
833845
3752
یکی از بچه ها واقعا بچه بیش فعالی بود
14:13
I startedآغاز شده callingصدا زدن him "Monkeyمیمون Boyپسر,"
294
837597
2872
و اسمش را گذاشتم «بچه میمون».
14:16
and I wentرفتی home and wroteنوشت a bookکتاب calledبه نام "Good Night, Monkeyمیمون Boyپسر."
295
840469
3681
به خانه رفتم و کتابی به نام «شب بخیر، بچه میمون» نوشتم
14:20
And I sentارسال شد out one last batchدسته ای of postcardsکارت پستال.
296
844150
3282
و یک سری کارت پستال دیگر فرستادم.
14:23
And I receivedاخذ شده an emailپست الکترونیک from an editorسردبیر at Randomتصادفی Houseخانه
297
847432
3374
بعد یک ایمیل از طرف یکی از مدیران «رندوم هاوس» به دستم رسید
14:26
with a subjectموضوع lineخط, "Niceخوب work!" Exclamationتعظیم pointنقطه.
298
850806
3751
که عنوانش این بود: «کارت خوب است!» علامت تعجب.
14:30
"Dearعزیزم Jarrettجارت, I receivedاخذ شده your postcardکارت پستال.
299
854557
1788
«آقای جارت! کارت پستال شما را دریافت کردم.
14:32
I likedدوست داشت your artهنر, so I wentرفتی to your websiteسایت اینترنتی
300
856345
2763
کارت را پسندیدم و به وب سایت تو سر زدم.
14:35
and I'm wonderingتعجب کردم if you ever triedتلاش کرد writingنوشتن any of your ownخودت storiesداستان ها,
301
859108
3961
می خواهم بدانم آیا تا کنون قصه های خودت را نوشته ای؛
14:38
because I really like your artهنر and it looksبه نظر می رسد like there are some storiesداستان ها that go with them.
302
863069
2666
چون جدا مجذوب آثار هنری تو شده ام و به نظرم هر کدامشان داستانی دارند.
14:41
Please let me know if you're ever in Newجدید Yorkیورک Cityشهر."
303
865735
4071
لطفا به من بگویید کی به نیویورک خواهید آمد».
14:45
And this was from an editorسردبیر at Randomتصادفی Houseخانه Children'sکودکان Booksکتاب ها.
304
869806
3302
این ایمیل از طرف مدیر بخش کتاب های کودک رندوم هاوس بود.
14:49
So the nextبعد weekهفته I "happenedاتفاق افتاد" to be in Newجدید Yorkیورک.
305
873108
2336
یک هفته بعد من «تصادفا» در نیویورک بودم.
14:51
(Laughterخنده)
306
875444
2944
(خنده)
14:54
And I metملاقات کرد with this editorسردبیر,
307
878388
2312
همین مدیر را دیدم
14:56
and I left Newجدید Yorkیورک for a contractقرارداد for my first bookکتاب,
308
880700
3224
و موقع ترک نیویورک قرار داد چاپ اولین کتابم را بستم:
14:59
"Good Night, Monkeyمیمون Boyپسر,"
309
883924
1033
«شب بخیر، بچه میمون»
15:00
whichکه was publishedمنتشر شده on Juneژوئن 12, 2001.
310
884957
3462
که در ۱۲ ژوئن ۲۰۰۱ چاپ شد.
15:04
And my localمحلی paperکاغذ celebratedجشن گرفت the newsاخبار.
311
888419
5695
روزنامه شهرمان این واقعه را جشن گرفت.
15:10
The localمحلی bookstoreکتابفروشی madeساخته شده a bigبزرگ dealمعامله of it.
312
894114
4265
کتابفروشی های شهر هم نسخه های زیادی از آن را فروختند.
15:14
They soldفروخته شد out of all of theirخودشان booksکتاب ها.
313
898379
1889
هر چه داشتند فروختند.
15:16
My friendدوست describedشرح داده شده it as a wakeاز خواب بیدار, but happyخوشحال,
314
900268
3777
دوستانم گفتند شبیه شام غریبان است، اما از نوع شادش؛
15:19
because everyoneهر کس I ever knewمی دانست was there in lineخط to see me,
315
904045
2577
چون همه کسانی که می شناختم صف بسته بودند که مرا ببینند
15:22
but I wasn'tنبود deadمرده. I was just signingامضاء booksکتاب ها.
316
906622
3024
ولی من نمرده بودم. بلکه داشتم کتاب ها را امضا می کردم.
15:25
My grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ, they were in the middleوسط of it.
317
909646
1547
مادربزرگ و پدربزرگ هم وسط صف بودند.
15:27
They were so happyخوشحال. They couldn'tنمی توانستم have been more proudمغرور.
318
911193
2589
خیلی خوشحال بودند. هیچوقت اینقدر احساس غرور نکرده بودند.
15:29
Mrsخانم. Alischآليسش was there. Mrآقای. Shilaleشییل was there. Mrsخانم. Caseyکیسی was there.
319
913782
3752
خانم «آلیش» هم بود؛ آقای «شیلل» هم بود. خانم «کیسی» هم بود.
15:33
Mrsخانم. Alischآليسش cutبرش in frontجلوی of the lineخط and said,
320
917534
1439
خانم «آلیش» امد جلوی صف و گفت:
15:34
"I taughtتدریس کرد him how to readخواندن." (Laughterخنده)
321
918973
3257
«من بهش خواندن را یاد دادم». (خنده)
15:38
And then something happenedاتفاق افتاد that changedتغییر کرد my life.
322
922230
2544
بعدش واقعه ای رخ داد که زندگی ام را دگرگون کرد.
15:40
I got my first pieceقطعه of significantقابل توجه fanپنکه mailپست الکترونیکی,
323
924774
2216
اولین ایمیل مهم از طرف طرفدارانم را دریافت کردم،
15:42
where this kidبچه lovedدوست داشتنی Monkeyمیمون Boyپسر so much
324
926990
3275
از کودکی که آنقدر عاشق بچه میمون شده بود
15:46
that he wanted to have a Monkeyمیمون Boyپسر birthdayروز تولد cakeکیک.
325
930265
3596
که می خواست یک کیک تولد بچه میمون داشته باشد.
15:49
For a two-year-oldدو ساله, that is like a tattooخال کوبی. (Laughterخنده)
326
933861
4387
این برای یک بچه دوساله حکم خالکوبی را دارد. (خنده)
15:54
You know? You only get one birthdayروز تولد perدر هر yearسال.
327
938248
3061
می دانید؟ شما فقط یک جشن تولد در سال دارید.
15:57
And for him, it's only his secondدومین.
328
941309
2845
و این دومین جشن این بچه است.
16:00
And I got this pictureعکس, and I thought,
329
944154
1006
این عکس را که گرفتم، به خودم گفتم:
16:01
"This pictureعکس is going to liveزنده withinدر داخل his consciousnessآگاهی
330
945160
2042
«این عکس در تمام طول زندگی
16:03
for his entireکل life. He will foreverبرای همیشه have this photoعکس
331
947202
3676
در ذهن او خواهد ماند. او همیشه این عکس را
16:06
in his familyخانواده photoعکس albumsآلبوم ها."
332
950878
2956
در آلبوم خانوادگی می گذارد».
16:09
So that photoعکس, sinceاز آنجا که that momentلحظه,
333
953834
2668
برای همین هم این عکس را
16:12
is framedفریم in frontجلوی of me while I've workedکار کرد on all of my booksکتاب ها.
334
956502
3047
قاب کرده ام و موقع نوشتن کتاب ها جلوی رویم می گذارم.
16:15
I have 10 pictureعکس booksکتاب ها out.
335
959549
2560
من ۱۰ کتاب مصور چاپ کرده ام.
16:18
"Punkپانک Farmمزرعه," "Bagheadبغداد," "Ollieاولی the Purpleرنگ بنفش Elephantفیل."
336
962109
3400
«مزرعه پانک»، «کله پاکتی»، «اولی و فیل ارغوانی».
16:21
I just finishedتمام شده the ninthنهم bookکتاب
337
965509
2284
به تازگی جلد نهم
16:23
in the "Lunchناهار Ladyبانوی" seriesسلسله, whichکه is a graphicگرافیک novelرمان seriesسلسله
338
967793
2493
از سری «آشپز خانم» را تمام کردم که رمانی است مصور و دنباله دار
16:26
about a lunchناهار ladyخانم who fightsمبارزه می کند crimeجرم.
339
970286
2584
در مورد آشپز مدرسه ای که با تبهکاران می جنگد.
16:28
I'm expectingمنتظر the releaseرهایی of a chapterفصل bookکتاب
340
972870
2816
یک داستان ساده هم آماده چاپ دارم
16:31
calledبه نام "PlatypusPlatypus Policeپلیس Squadپیراهن: The Frogقورباغه Who Croakedکروکودیل."
341
975686
3680
به نام «پلیس های پلاتیپوس: قورباغه ای که قور قور کرد».
16:35
And I travelمسافرت رفتن the countryکشور visitingبازدید countlessبی شماری schoolsمدارس,
342
979366
3570
به مناطق مختلف کشور سفر می کنم و به مدرسه های بیشماری می روم،
16:38
lettingاجازه دادن lots of kidsبچه ها know that they drawقرعه کشی great catsگربه ها.
343
982936
4510
تا بچه های زیادی بدانند که گربه های قشنگی می کشند.
16:43
And I meetملاقات Bagheadsبغداد.
344
987446
2528
و کله پاکتی ها را می بینم.
16:45
Lunchناهار ladiesخانم ها treatدرمان شود me really well.
345
989974
4571
آشپز خانم ها واقعا برخورد خوبی با من دارند.
16:50
And I got to see my nameنام in lightsچراغ ها
346
994545
4524
دیده ام که اسمم را با چراغ درست کرده اند،
16:54
because kidsبچه ها put my nameنام in lightsچراغ ها.
347
999069
1850
چون بچه ها اسم مرا با چراغ درست می کنند.
16:56
Twiceدو برابر now, the "Lunchناهار Ladyبانوی" seriesسلسله has wonبرنده شد
348
1000919
2090
مجموعه «آشپز خانم» تا حالا دو بار برنده
16:58
the Children'sکودکان Choiceانتخاب Bookکتاب of the Yearسال in the thirdسوم or fourthچهارم gradeمقطع تحصیلی categoryدسته بندی,
349
1003009
2981
جایزه «کتاب سال برگزیده کودکان» در رده کلاس سوم و چهارم شده،
17:01
and those winnersبرندگان were displayedنمایش داده
350
1005990
1970
و برندگان تصویر برندگان را
17:03
on a jumbotronjumbotron screenصفحه نمایش in Timesبار Squareمربع.
351
1007960
4260
روی صفحه نمایش بزرگ میدان تایمز نشان داده اند.
17:08
"Punkپانک Farmمزرعه" and "Lunchناهار Ladyبانوی" are in developmentتوسعه to be moviesفیلم ها,
352
1012220
2724
«مزرعه پانک» و «آشپز خانم» در حال تبدیل به فیلم هستند،
17:10
so I am a movieفیلم سینما producerتهيه كننده
353
1014944
2574
و من تهیه کننده فیلم هستم.
17:13
and I really do think, thanksبا تشکر to that videoویدئو cameraدوربین
354
1017518
2733
و دارم فکر می کنم که چه خوب شد آن دوربین ویدیو را
17:16
I was givenداده شده in ninthنهم gradeمقطع تحصیلی.
355
1020251
2564
در کلاس نهم هدیه گرفتم.
17:18
I've seenمشاهده گردید people have "Punkپانک Farmمزرعه" birthdayروز تولد partiesاحزاب,
356
1022815
2770
کسانی را دیده ام که جشن تولد «مزرعه پانک» گرفته اند،
17:21
people have dressedلباس پوشیده up as "Punkپانک Farmمزرعه" for Halloweenهالووین,
357
1025585
2887
و کسانی که لباس «مزرعه پانک» را در هالووین می پوشند،
17:24
a "Punkپانک Farmمزرعه" babyعزیزم roomاتاق,
358
1028472
1629
و اتاق کودک «مزرعه پانک»
17:26
whichکه makesباعث می شود me a little nervousعصبی for the child'sفرزند well-beingتندرستی in the long termدوره.
359
1030101
4815
که مرا نسبت به سلامت کودک در دراز مدت نگران می کند.
17:30
And I get the mostاکثر amazingحیرت آور fanپنکه mailپست الکترونیکی,
360
1034916
2471
و من جالب ترین نامه از طرفداران را گرفته ام،
17:33
and I get the mostاکثر amazingحیرت آور projectsپروژه ها,
361
1037387
2408
و روی جذاب ترین پروژه ها کار می کنم،
17:35
and the biggestبزرگترین momentلحظه for me cameآمد last Halloweenهالووین.
362
1039795
3352
و بزرگترین لحظه زندگی ام، هالوون سال گذشته رخ داد.
17:39
The doorbellزنگ درب rangزنگ زد and it was a trick-or-treaterترفند یا تردید
363
1043147
2154
صدای زنگ در آمد و دیدم یک قاشق زن است
17:41
dressedلباس پوشیده as my characterشخصیت. It was so coolسرد.
364
1045301
4157
که لباس کاراکتر مرا پوشیده. خیلی با حال بود.
17:45
Now my grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ are no longerطولانی تر livingزندگي كردن,
365
1049458
3114
پدربزرگ و مادربزرگم دیگر زنده نیستند؛
17:48
so to honorافتخار them, I startedآغاز شده a scholarshipبورس تحصیلی at the Worcesterورسستر Artهنر Museumموزه
366
1052572
3064
پس به یاد آنها یک بورس تحصیلی در موزه هنری ووستر درست کرده ام
17:51
for kidsبچه ها who are in difficultدشوار situationsموقعیت ها
367
1055636
3275
برای کودکانی که شرایط سختی دارند
17:54
but whoseکه caretakersنگهبانان can't affordاستطاعت داشتن the classesکلاس ها.
368
1058911
2708
و سرپرستانشان توانایی پرداخت هزینه کلاس ها را ندارند.
17:57
And it displayedنمایش داده the work from my first 10 yearsسالها of publishingانتشارات,
369
1061619
2591
آنجا نمایشگاهی از آثار چاپی دهه اول کار من برگزار شد،
18:00
and you know who was there to celebrateجشن گرفتن? Mrsخانم. Alischآليسش.
370
1064210
3096
و می دانید چه کسی برای خوش آمد گویی آنجا بود؟ خانوم آلیش.
18:03
I said, "Mrsخانم. Alischآليسش, how are you?"
371
1067306
1687
گفتم: «خانم آلیش، چطوری؟»
18:04
And she respondedپاسخ داد with, "I'm here." (Laughterخنده)
372
1068993
3106
و او جواب داد: «من اینجام» (خنده)
18:07
That's trueدرست است. You are aliveزنده است, and that's prettyبسیار good right now.
373
1072099
6614
درسته. شما زنده اید و این خیلی خوب است.
18:14
So the biggestبزرگترین momentلحظه for me, thoughگرچه,
374
1078713
1676
اما بزرگترین لحظه زندگی من،
18:16
my mostاکثر importantمهم jobکار now is I am a dadپدر myselfخودم,
375
1080389
1986
مهمترین شغل من این است که حالا خودم پدر هستم،
18:18
and I have two beautifulخوشگل daughtersدختران,
376
1082375
2348
و دو دختر زیبا دارم
18:20
and my goalهدف is to surroundفراگیر them by inspirationالهام بخش,
377
1084723
2791
و هدف من این است که دور و برشان را پر از شور و شوق کنم،
18:23
by the booksکتاب ها that are in everyهرکدام singleتنها roomاتاق of our houseخانه
378
1087514
3122
با کتابهایی که در همه اتاق های خانه داریم،
18:26
to the muralsنقاشی های دیواری I paintedنقاشی شده in theirخودشان roomsاتاق ها
379
1090636
2590
یا نقاشی هایی که بر دیوار اتاقشان کشیده‌ام
18:29
to the momentsلحظات for creativityخلاقیت where you find, in quietساکت timesبار,
380
1093226
3639
و لحظه های خلاقی که بعضی وقت‌ها
18:32
by makingساخت facesچهره ها on the patioپاسیو
381
1096865
3485
با کشیدن صورتک روی پاسیو پیش می‌آید،
18:36
to lettingاجازه دادن her sitنشستن in the very deskمیز مطالعه
382
1100350
2324
یا راه دادن‌شان به پشت همان میزی که
18:38
that I've satنشسته in for the pastگذشته 20 yearsسالها.
383
1102674
2688
بیست سال تمام پشت آن نشسته‌ام.
18:41
Thank you. (Applauseتشویق و تمجید)
384
1105362
2276
متشکرم. (تشویق)
Translated by mohammad sepahi
Reviewed by Shahram Eatezadi

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Jarrett J. Krosoczka - Author/illustrator
Jarrett J. Krosoczka is the author/illustrator of countless children's books and graphic novels, including Good Night, Monkey Boy, Baghead and the Lunch Lady series.

Why you should listen

Jarrett J. Krosoczka has been a storyteller since the ripe age of eight, when he wrote his first book, The Owl Who Thought He Was The Best Flyer, about an owl who challenged Hermes to a flying race. Since that rather promising start Krosoczka has published 18 picture books and graphic novels for children, including the much-loved Lunch Lady series, which is a two-time winner of the Children's Choice Book Award. Krosoczka hosts The Book Report with JJK on Sirius XM's Kids Place Live, a radio show about books, aimed at kids 10 and younger. In 2010 he founded the Joseph and Shirley Krosoczka Memorial Youth Scholarships at Worcester Art Museum, to fund classes for young and underprivileged aspiring artists.

More profile about the speaker
Jarrett J. Krosoczka | Speaker | TED.com