ABOUT THE SPEAKER
Sherwin Nuland - Doctor
A practicing surgeon for three decades, Sherwin Nuland witnessed life and death in every variety. Then he turned to writing, exploring what there is to people beyond just anatomy.

Why you should listen

Sherwin Nuland was a practicing surgeon for 30 years and treated more than 10,000 patients -- then became an author and speaker on topics no smaller than life and death, our minds, our morality, aging and the human spirit.

His 1994 book How We Die: Reflections of Life's Final Chapter demythologizes the process of dying. Through stories of real patients and his own family, he examines the seven most common causes of death: old age, cancer, AIDS, Alzheimer's, accidents, heart disease and stroke, and their effects. The book, one of more than a dozen he wrote, won the National Book Award, was a finalist for the Pultizer Prize, and spent 34 weeks on the New York Times best-seller list. Other books include How We Live, The Art of Aging: A Doctor's Prescription for Well-Being; and The Soul of Medicine: Tales from the Bedside.

More profile about the speaker
Sherwin Nuland | Speaker | TED.com
TED2003

Sherwin Nuland: How electroshock therapy changed me

شروین نولاند از درمان با الکتروشوک می‌گوید

Filmed:
1,958,485 views

جراح و نویسنده، شروین نولاند روند پیشرفت درمان با الکتروشوک به عنوان درمانی برای افسردگی شدید و مرگبار -و از جمله بیماری خود او- را تشریح می‌کند. سخنرانی تاثیرگذار و صمیمانه‌ی او درباره‌ی آرامش، رستگاری و فرصت دوباره است.
- Doctor
A practicing surgeon for three decades, Sherwin Nuland witnessed life and death in every variety. Then he turned to writing, exploring what there is to people beyond just anatomy. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:26
I'd like to do prettyبسیار much what I did the first time,
0
1000
2000
من خیلی دوست داشتم همان کاری را بکنم که اولین بار کردم،
00:28
whichکه is to chooseانتخاب کنید a light-heartedبا نشاط themeموضوع.
1
3000
3000
که یک موضوع امیدوارکننده انتخاب کنم.
00:31
Last time, I talkedصحبت کرد about deathمرگ and dyingدر حال مرگ.
2
6000
3000
بار پیش، من درباره‌ی مرگ و مردن حرف زدم.
00:34
This time, I'm going to talk about mentalذهنی illnessبیماری.
3
9000
5000
این بار می‌خوام درباره‌ی بیماری‌های روانی صحبات کنم.
00:39
But it has to be technologicalتکنولوژیکی,
4
14000
1000
اما این سخنرانی باید فنی باشه،
00:40
so I'll talk about electroshockالکتروشوک therapyدرمان. (Laughterخنده)
5
15000
5000
بنابراین درباره‌ی درمان با الکتروشوک سخن خواهم گفت. (خنده)
00:45
You know, ever sinceاز آنجا که man had any notionایده
6
20000
3000
می‌دونید، از زمانی که انسان شواهدی یافت
00:48
that some of his other people, his colleaguesهمکاران,
7
23000
4000
که برخی از آدم‌هایی که می‌شناسه، همقطارانش،
00:52
could be differentناهمسان, could be strangeعجیب, could be severelyشدیدا depressedافسرده
8
27000
4000
می‌تونن متفاوت باشند، می‌تونن عجیب باشند، افسرده باشند
00:56
or what we now recognizeتشخیص as schizophreniaجنون جوانی,
9
31000
4000
یا آنچه که ما امروز به نام شیزوفرنی می‌شناسیم،
01:00
he was certainمسلم - قطعی that this kindنوع of illnessبیماری
10
35000
3000
ایمان داشت که این‌گونه بیماری
01:03
had to come from evilبد spiritsارواح gettingگرفتن into the bodyبدن.
11
38000
3000
بایستی از سوی ارواح شیطانی به بدنش حلول کرده.
01:06
So, the way of treatingدرمان these diseasesبیماری ها
12
41000
2000
بنابراین، روش درمان این بیماری‌ها
01:08
in earlyزود timesبار was to, in some way or other,
13
43000
3000
در زمان‌های گذشته، یه جورایی،
01:11
exorciseفراموشی those evilبد spiritsارواح, and this is still going on, as you know.
14
46000
5000
راندن این ارواح خبیثه بوده، و این همونطور که می‌دونید، همچنان ادامه داره.
01:16
But it wasn'tنبود enoughکافی to use the priestsکشیشان.
15
51000
2000
اما بهره بردن از کشیش کافی نبود.
01:18
When medicineدارو becameتبدیل شد somewhatتاحدی scientificعلمی, in about 450 BCقبل از میلاد مسیح,
16
53000
5000
هنگامی‌که داروها، در حدود ۴۵۰ پیش از میلاد، به دست بقراط و یارانش، نسبتا علمی شدند،
01:23
with Hippocratesبقراط and those boysپسران,
17
58000
2000
هنگامی‌که داروها، در حدود ۴۵۰ پیش از میلاد، به دست بقراط و یارانش، نسبتا علمی شدند،
01:25
they triedتلاش کرد to look for herbsگیاهان, plantsگیاهان
18
60000
4000
تلاش کردند به دنبال گیاهان دارویی بگردند، گیاهانی
01:29
that would literallyعینا shakeلرزش the badبد spiritsارواح out.
19
64000
3000
که به اصطلاح ارواح خبیثه را از روح برانند.
01:32
So, they foundپیدا شد certainمسلم - قطعی plantsگیاهان that could causeسبب می شود convulsionsمتابولیسم.
20
67000
3000
بنابراین، گیاهان ویژه‌ای را یافتند که می‌تونست تشنج ایجاد کند.
01:35
And the herbalsگیاهان دارویی, the botanicalگیاه شناسی booksکتاب ها of up to the lateدیر است Middleمیانه Agesقرون وسطی,
21
70000
6000
و دانش گیاه‌شناسی، کتاب‌های گیاهی تا اواخر قرون وسطی،
01:41
the Renaissanceرنسانس are filledپر شده with prescriptionsدستورالعمل
22
76000
4000
و رنسانس سرشار از نسخه‌هایی‌ست
01:45
for causingباعث می شود convulsionsمتابولیسم to shakeلرزش the evilبد spiritsارواح out.
23
80000
5000
که موجب تشنج می‌شن تا ارواح ناپاک را برانند.
01:50
Finallyسرانجام, in about the sixteenthشانزدهم centuryقرن,
24
85000
4000
سرانجام، در سده‌ی شانزدهم،
01:54
a physicianپزشک whoseکه nameنام was Theophrastusتئوفراتوس BombastusBombastus Aureolusاورئولوس vonفون HohenheimHohenheim,
25
89000
6000
یک پزشک به نام تئوفوراستوس بومباستوس آرئولوس فن خوخنهایم،
02:00
calledبه نام ParacelsusParacelsus, a nameنام probablyشاید familiarآشنا to some people here --
26
95000
4000
که پاراکلئوس صداش می‌کردن، نامی که شاید برخی از مردم اینجا باهاش آشنا باشند-
02:04
(Laughterخنده) -- good, oldقدیمی ParacelsusParacelsus
27
99000
5000
(خنده)- خوبه، پاراکلئوس پیر
02:09
foundپیدا شد that he could predictپیش بینی the degreeدرجه of convulsionتشنج
28
104000
4000
دریافت که می‌تونه درجه‌ی تشنج را بوسیله میزان مشخصی از کافور برای تولید تشنج، پیش‌بینی کند.
02:13
by usingاستفاده كردن a measuredاندازه گیری شده amountمیزان of camphorکافور to produceتولید کردن the convulsionتشنج.
29
108000
4000
دریافت که می‌تونه درجه‌ی تشنج را بوسیله میزان مشخصی از کافور برای تولید تشنج، پیش‌بینی کند.
02:17
Can you imagineتصور کن going to your closetکمد لباس, pullingکشیدن out a mothballقورباغه, and
30
112000
3000
می‌تونید تجسم کنید که سراغ کمدتون برید، یک نفتالین بردارید، و
02:20
chewingجویدن on it if you're feelingاحساس depressedافسرده?
31
115000
3000
وقتی احساس افسردگی می‌کنید یه دونه بالا بندازید؟
02:23
It's better than Prozacپروزاک, but I wouldn'tنمی خواهم recommendتوصیه it.
32
118000
3000
بهتر از پروزاک است، اما من توصیه نمی‌کنم.
02:26
So what we see in the seventeenthهفدهم, eighteenthهجدهم centuryقرن
33
121000
3000
اما آنچه در سده‌ی هفدهم و هجدهم می‌بینیم
02:29
is the continuedادامه یافت searchجستجو کردن for medicationsداروها other than camphorکافور that'llکه میگه do the trickترفند.
34
124000
5000
پژوهش مستمرست برای یافتن داروهایی به جز کافور که همان کارکرد را داشته باشند.
02:34
Well, alongدر امتداد comesمی آید Benjaminبنجامین Franklinفرانکلین,
35
129000
2000
خب، همزمان بنجامین فرانکلین سر برآورد،
02:36
and he comesمی آید closeبستن to convulsingسکته مغزی himselfخودت
36
131000
2000
و او در اثر برخورد آذرخش به بادبادکش چیزی نزدیک به تشنج را تجربه کرد.
02:38
with a boltپیچ of electricityالکتریسیته off the endپایان of his kiteبادبادک.
37
133000
4000
و او در اثر برخورد آذرخش به بادبادکش چیزی نزدیک به تشنج را تجربه کرد.
02:42
And so people beginشروع thinkingفكر كردن in termsاصطلاحات of electricityالکتریسیته to produceتولید کردن convulsionsمتابولیسم.
38
137000
5000
و بسیاری از مردم به این فکر افتادند که از الکتریسیته برای ایجاد تشنج استفاده کنند.
02:47
And then, we fast-forwardسریع به جلو to about 1932,
39
142000
4000
و حالا تا حدود ۱۹۳۲ پیش میایم،
02:51
when threeسه Italianایتالیایی psychiatristsروانپزشکان, who were largelyتا حد زیادی treatingدرمان depressionافسردگی,
40
146000
6000
هنگامی‌که سه روانپزشک ایتالیایی، مطالعات گسترده‌ای روی درمان افسردگی داشتند،
02:57
beganآغاز شد to noticeاطلاع amongدر میان theirخودشان patientsبیماران, who were alsoهمچنین epilepticsصرع,
41
152000
3000
نظرشان به این جلب شد که بیمارانشون، که صرع داشتند،
03:00
that if they had an epilepticصرع -- a seriesسلسله of epilepticصرع fitsمتناسب است,
42
155000
3000
که اگر صرع داشتند -یک سری از حملات صرع،
03:03
a lot of them in a rowردیف -- the depressionافسردگی would very frequentlyمکررا liftبلند کردن.
43
158000
4000
که بسیاری از آنها پشت‌سرهم رخ می‌داد، اغلب افسردگی را از میان می‌برد.
03:07
Not only would it liftبلند کردن, but it mightممکن never returnبرگشت.
44
162000
4000
نه تنها از میان می‌برد، بلکه ممکن‌ست که هرگز برنگردد.
03:11
So they got very interestedعلاقه مند in producingتولید convulsionsمتابولیسم,
45
166000
5000
بنابراین بسیاری از مردم علاقمند به ایجاد تشنج شدند،
03:16
measuredاندازه گیری شده typesانواع of convulsionsمتابولیسم.
46
171000
2000
گونه‌های کنترل شده‌ای از تشنج.
03:18
And they thought, "Well, we'veما هستیم got electricityالکتریسیته, we'llخوب plugپلاگین somebodyکسی into the wallدیوار.
47
173000
3000
و اندیشیدند: «خب، ما الکتریسیته داریم، ما یکی رو به برق وصل می‌کنیم.
03:21
That always makesباعث می شود hairمو standایستادن up and people shakeلرزش a lot."
48
176000
3000
معمولا موهاشون سیخ می‌شه و آدم‌ها دچار لرزش شدید می‌شد.»
03:24
So, they triedتلاش کرد it on a fewتعداد کمی pigsخوک ها, and noneهیچ کدام of the pigsخوک ها were killedکشته شده.
49
179000
4000
بنابراین، آنها این روش را روی چند خوک آزمودند، و هیچ خوکی کشته نشد.
03:28
So, they wentرفتی to the policeپلیس and they said,
50
183000
2000
پس، آنها به اداره‌ی پلیس رفتند و گفتند،
03:30
"We know that at the Romeرم railroadراه آهن stationایستگاه,
51
185000
3000
«ما می‌دونیم اطراف ایستگاه قطار رم،
03:33
there are all these lostکم شده soulsروحیه wanderingسرگردان around,
52
188000
2000
ارواح سرگردانی( چندین مجنون) وجود دارد،
03:35
mutteringدروغ گفتن gibberishgibberish. Can you bringآوردن one of them to us?"
53
190000
4000
که زیرلب چرند و پرند می‌گن. می‌تونید یکی از آنها را برای ما بیارید؟»
03:39
Someoneکسی who is, as the Italiansایتالیایی ها say, "cagootsکاکائو ها."
54
194000
3000
یکی که، به قول ایتالیایی‌ها، «کاگوتز» باشه.
03:42
So they foundپیدا شد this "cagootsکاکائو ها" guy,
55
197000
2000
پس آنها این «کاگوتز» را پیدا کردند،
03:44
a 39-year-oldساله man who was really hopelesslyناامیدکننده schizophrenicاسکیزوفرنی,
56
199000
3000
یک مرد ۳۹ ساله که شیزوفرنی شدید و غیرقابل درمانی داشت،
03:47
who was knownشناخته شده, had been knownشناخته شده for monthsماه ها,
57
202000
3000
که معروف بود، ماه‌ها بود که معروف بود که
03:50
to be literallyعینا defecatingدفع کننده on himselfخودت,
58
205000
4000
خودش رو خراب می‌کرد،
03:54
talkingصحبت کردن nothing that madeساخته شده any senseاحساس,
59
209000
2000
هیچ حرف معنی‌داری از دهنش خارج نمی‌شد،
03:56
and they broughtآورده شده him into the hospitalبیمارستان.
60
211000
2000
و آنها او را به بیمارستان آوردند.
03:58
So these threeسه psychiatristsروانپزشکان, after about two or threeسه weeksهفته ها of observationمشاهده,
61
213000
4000
سپس این سه روانپزشک، پس از حدود دو یا سه هفته بررسی و مشاهده،
04:02
laidگذاشته him down on a tableجدول,
62
217000
2000
روی یک میز خواباندندش،
04:04
connectedمتصل his templesمعابد to a very smallکوچک sourceمنبع of currentجاری.
63
219000
5000
و گیجگاهش را به منبع کوچکی از جریان برق وصل کردند.
04:09
They thought, "Well, we'llخوب try 55 voltsولت, two-tenthsدو دهم of a secondدومین.
64
224000
4000
آنها فکر کردند:‌ «خًب، ما ۵۵ ولت را، در دو-سوم ثانیه آزمایش می‌کنیم.
04:13
That's not going to do anything terribleوحشتناک to him."
65
228000
3000
این هیچ بلایی سرش نمیاره.»
04:16
So they did that.
66
231000
1000
و این کار را انجام دادند.
04:17
Well, I have the followingذیل from a firsthandدست اول observerمشاهده کننده,
67
232000
4000
خُب، من از اینجا به بعد را از زبان یک شاهد مستقیم نقل می‌کنیم،
04:21
who told me this about 35 yearsسالها agoپیش,
68
236000
3000
که ۳۵ سال پیش اینها را برای من حکایت کرد،
04:24
when I was thinkingفكر كردن about these things
69
239000
2000
زمانی که من برای یک پژوهش شخصی درباره‌ی این چیزها فکر می‌کردم.
04:26
for some researchپژوهش projectپروژه of mineمال خودم.
70
241000
3000
زمانی که من برای یک پژوهش شخصی درباره‌ی این چیزها فکر می‌کردم.
04:29
He said, "This fellowهمکار" -- rememberیاد آوردن, he wasn'tنبود even put to sleepبخواب --
71
244000
4000
او گفت: «این طفلک» -به یاد داشته باشید که او حتی بیهوش هم نشده بود-
04:33
"after this majorعمده grandبزرگ malمال convulsionتشنج,
72
248000
2000
«پس از این حمله‌ی شدید تشنج،
04:35
satنشسته right up, lookedنگاه کرد at these threeسه fellasسقوط and said,
73
250000
3000
راست نشست، رو به این سه نفر کرد و گفت،
04:38
'What the fuckدمدمی مزاجی are you assholesاحمق ها tryingتلاش کن to do?' "
74
253000
4000
شما سه تا عوضی خیال دارید چه غلطی با من بکنید؟»
04:42
(Laughterخنده)
75
257000
8000
(خنده)
04:50
If I could only say that in Italianایتالیایی.
76
265000
3000
آخ که اگه می‌تونستم این را به ایتالیایی بگم.
04:53
Well, they were happyخوشحال as could be, because he
77
268000
3000
خب، خیلی خوشحال بودند، چون او
04:56
hadn'tتا به حال نیست said a rationalگویا wordکلمه in the weeksهفته ها of observationمشاهده.
78
271000
4000
در این هفته‌های مشاهده یک کلام منطقی هم از دهنش در نیومده بود.
05:00
So they pluggedمتصل شده him in again,
79
275000
5000
بنابراین آنها دوباره او را به برق وصل کردند،
05:05
and this time they used 110 voltsولت for halfنیم a secondدومین.
80
280000
4000
و این بار آنها ۱۱۰ ولت را به مدت نیم ثانیه آزمایش کردند.
05:09
And to theirخودشان amazementشگفتی, after it was over,
81
284000
3000
و در برابر چشمان شگفت‌زده‌ی آنها، پس از پایان آزمایش،
05:12
he beganآغاز شد speakingصحبت كردن like he was perfectlyکاملا well.
82
287000
3000
یه جوری صحبت کرد که انگار کاملا خوب شده.
05:15
He relapsedعودت می کند a little bitبیت, they gaveداد him a seriesسلسله of treatmentsدرمان ها,
83
290000
3000
او مدت کوتاهی از هوش رفت، آنها یک سری درمان براش تجویز کردند،
05:18
and he was essentiallyاساسا curedدرمان شده.
84
293000
1000
و او واقعا درمان شد.
05:19
But of courseدوره, havingداشتن schizophreniaجنون جوانی,
85
294000
3000
اما البته، شیزوفرنی
05:22
withinدر داخل a fewتعداد کمی monthsماه ها, it returnedبازگشت.
86
297000
2000
طی چند ماه برگشت.
05:24
But they wroteنوشت a paperکاغذ about this,
87
299000
2000
اما آنها دراین‌باره مقاله‌ای نوشتند،
05:26
and everybodyهمه in the Westernغربی worldجهان beganآغاز شد usingاستفاده كردن electricityالکتریسیته
88
301000
5000
و همه در غرب شروع به استفاده از الکتریسیته کردند
05:31
to convulseتکان دهنده people who were eitherیا schizophrenicاسکیزوفرنی or severelyشدیدا depressedافسرده.
89
306000
4000
تا مردم مبتلا به شیزوفرنی یا افسردگی شدید را به تشنج وادارند.
05:35
It didn't work very well on the schizophrenicsاسکیزوفرنیا,
90
310000
2000
برای شیزوفرنی‌ها کار زیادی از آن بر نیامد،
05:37
but it was prettyبسیار clearروشن است in the '30s and by the middleوسط of the '40s
91
312000
3000
اما در دهه‌ی ۳۰ و میانه‌ی دهه‌ی ۴۰ کم و بیش روشن شد
05:40
that electroconvulsiveالکترو مغلوب therapyدرمان was very, very effectiveتاثير گذار
92
315000
6000
که درمان با تشنج الکتریکی بسیار بسیار در درمان افسردگی موثره.
05:46
in the treatmentرفتار of depressionافسردگی.
93
321000
2000
که درمان با تشنج الکتریکی بسیار بسیار در درمان افسردگی موثره.
05:48
And of courseدوره, in those daysروزها, there were no antidepressantضد افسردگی drugsمواد مخدر,
94
323000
3000
و البته، در آن روزها، هیچ داروی ضد افسردگی وجود نداشت،
05:51
and it becameتبدیل شد very, very popularمحبوب.
95
326000
3000
و بسیار بسیار محبوب شد.
05:54
They would anesthetizeبیهوش کردن people,
96
329000
2000
آنها مردم را بیهوش می‌کردند،
05:56
convulseتکان دهنده them, but the realواقعی difficultyمشکل was
97
331000
3000
بهشون تشنج دادند، اما مشکل اساسی این بود
05:59
that there was no way to paralyzeفلج کردن musclesعضلات.
98
334000
2000
که هیچ راهی برای فلج کردن ماهیچه‌ها وجود نداشت.
06:01
So people would have a realواقعی grandبزرگ malمال seizureتصرف.
99
336000
3000
بنابراین مردم حمله‌های شدید واقعی را از سر می‌گذراندند.
06:04
Bonesاستخوان ها were brokenشکسته شده. Especiallyبخصوص in oldقدیمی, fragileشکننده people,
100
339000
3000
استخوان‌ها می‌شکست. به ویژه در مردم مسن و آسیب‌پذیر،
06:07
you couldn'tنمی توانستم use it.
101
342000
2000
نمی‌شد ازش استفاده کرد.
06:09
And then in the 1950s, lateدیر است 1950s, the so-calledباصطلاح muscleماهیچه relaxantsآرامش بخش
102
344000
5000
و بعد در دهه‌ی ۱۹۵۰، اواخر دهه ۱۹۵۰، به اصطلاح آرامبخش‌های ماهیچه
06:14
were developedتوسعه یافته by pharmacologistsفارماکولوژیست ها,
103
349000
2000
توسط داروسازها کشف شد،
06:16
and it got so that you could induceوادار کردن a completeتکمیل convulsionتشنج,
104
351000
4000
و سبب شد که بتونید یک تشنج کامل را القا کند،
06:20
an electroencephalographicالکتروانسفالوگرافی convulsionتشنج -- you could see it on the brainمغز wavesامواج --
105
355000
3000
یک تشنج مغزی الکتریکی -شما می‌تونستید آن را روی امواج مغزی رصد کنید-
06:23
withoutبدون causingباعث می شود any convulsionتشنج in the bodyبدن exceptبجز a little bitبیت of twitchingتکان دادن of the toesانگشتان پا.
106
358000
5000
بدون ایجاد هیچ تشنجی در بدن به جز اندکی انقباض ناگهانی در انگشتان پا.
06:28
So again, it was very, very popularمحبوب and very, very usefulمفید است.
107
363000
6000
پس دوباره، بسیار بسیار محبوب شد و بسیار بسیار سودمند.
06:34
Well, you know, in the middleوسط '60s,
108
369000
2000
خب، می‌دونید، در دهه‌ی ۶۰،
06:36
the first antidepressantsداروهای ضد افسردگی cameآمد out. TofranilTofranil was the first.
109
371000
4000
نخستین ضدافسردگی به بازار روانه شد. توفرانیل اولی‌اش بود.
06:40
In the lateدیر است '70s, earlyزود '80s, there were othersدیگران,
110
375000
4000
در اواخر دهه ۷۰، و دهه ۸۰، داروهای دیگری هم بود،
06:44
and they were very effectiveتاثير گذار.
111
379000
1000
و بسیار موثر بودند.
06:45
And patients'بیماران' rightsحقوق groupsگروه ها seemedبه نظر می رسید to get very upsetناراحت
112
380000
3000
و گروه‌های حقوق بیماران به نظر حسابی خشمگین بودند
06:48
about the kindsانواع of things that they would witnessشاهد.
113
383000
3000
درباره‌ی چیزهایی که مشاهده کرده بودند.
06:51
And so the wholeکل ideaاندیشه of electroconvulsiveالکترو مغلوب, electroshockالکتروشوک therapyدرمان disappearedناپدید شد,
114
386000
6000
بنابراین نسخه‌ی تشنج الکتریکی، و درمان الکتروشوک پیچیده شد،
06:57
but has had a renaissanceرنسانس in the last 10 yearsسالها.
115
392000
4000
اما در ده سال اخیر دوباره پدیدار شد.
07:01
And the reasonدلیل that it has had a renaissanceرنسانس
116
396000
3000
و دلیل این نوزایی
07:04
is that probablyشاید about 10 percentدرصد of the people, severeشدید depressivesافسردگی,
117
399000
6000
اینه که احتمالا حدود ده درصد مردم، که افسردگی شدید دارند،
07:10
do not respondپاسخ دادن, regardlessبدون در نظر گرفتن of what is doneانجام شده for them.
118
405000
5000
به هیچی پاسخ نمی‌دن، فرقی نمی‌کنه چه کاری براشون انجام بشه.
07:15
Now, why am I tellingگفتن you this storyداستان at this meetingملاقات?
119
410000
4000
حالا، چرا دارم این قصه را در این جلسه براتون تعریف می‌کنم؟
07:19
I'm tellingگفتن you this storyداستان, because actuallyدر واقع ever sinceاز آنجا که
120
414000
3000
این قصه را برای شما می‌گم، چون درواقع از زمانی که
07:22
Richardریچارد calledبه نام me and askedپرسید: me to talk about
121
417000
2000
ریچارد صدام کرد و ازم خواست درباره‌ی
07:24
-- as he askedپرسید: all of his speakersسخنرانان --
122
419000
2000
- او از همه‌ی سخنران‌ها این را خواست-
07:26
to talk about something that would be newجدید to this audienceحضار,
123
421000
3000
درباره چیزی حرف بزنم که برای مخاطبان جدید باشه،
07:29
that we had never talkedصحبت کرد about, never writtenنوشته شده است about,
124
424000
3000
چیزی که هرگز درباره‌اش حرف زده نشده، درباره‌اش نوشته نشده،
07:32
I've been planningبرنامه ریزی this momentلحظه.
125
427000
3000
داشتم واسه این لحظه نقشه می‌کشیدم.
07:35
This reasonدلیل really is that I am a man who, almostتقریبا 30 yearsسالها agoپیش,
126
430000
5000
دلیل واقعی اینه که من مردی هستم، که حدود ۳۰ سال پیش،
07:40
had his life savedذخیره by two long coursesدوره های آموزشی of electroshockالکتروشوک therapyدرمان.
127
435000
8000
زندگیش توسط دو دوره طولانی درمان الکتروشوک نجات داده شد.
07:48
And let me tell you this storyداستان.
128
443000
4000
و بذارید براتون این قصه را تعریف کنم.
07:52
I was, in the 1960s, in a marriageازدواج. To use the wordکلمه badبد
129
447000
6000
من در دهه ۱۹۶۰ ازدواج کرده بودم. استفاده از واژه‌ی بد
07:58
would be perhapsشاید the understatementتقلیل دادن of the yearسال.
130
453000
3000
شاید دست کم گرفتن آن سال باشه.
08:01
It was dreadfulوحشتناک.
131
456000
2000
وحشتناک بود.
08:03
There are, I'm sure, enoughکافی divorcedجدا شده people in this roomاتاق
132
458000
3000
مطمئنم که در این تالار به اندازه‌ی کافی آدم مطلقه وجود داره
08:06
to know about the hostilityخصومت, the angerخشم, who knowsمی داند what.
133
461000
6000
که بتونه کینه و خشم آن زمان من را درک کنه.
08:12
Beingبودن someoneکسی who had had a very difficultدشوار childhoodدوران کودکی,
134
467000
5000
وقتی کودکی سختی هم از سر گذرونده باشی،
08:17
a very difficultدشوار adolescenceبلوغ --
135
472000
1000
و یک بلوغ دشوارتر-
08:18
it had to do with not quiteکاملا povertyفقر but closeبستن.
136
473000
4000
کاملا به فقر مربوط نبود، اما چیزی شبیه به آن.
08:22
It had to do with beingبودن broughtآورده شده up in a familyخانواده where no one spokeصحبت کرد Englishانگلیسی,
137
477000
3000
دورانی بود که در خانواده‌ای بزرگ می‌شدم که هیچ کس انگلیسی حرف نمی‌زد،
08:25
no one could readخواندن or writeنوشتن Englishانگلیسی.
138
480000
2000
هیچ‌کس نمی‌تونست به انگلیسی بخونه و بنویسه.
08:27
It had to do with deathمرگ and diseaseمرض and lots of other things.
139
482000
4000
دورانی که با مرگ و بیماری و کلی چیزهای دیگرهمراه بود.
08:31
I was a little proneدمر to depressionافسردگی.
140
486000
2000
من اندکی مستعد افسردگی بودم.
08:33
So, as things got worseبدتر, as we really beganآغاز شد to hateنفرت eachهر یک other,
141
488000
4000
خلاصه، همینطور که اوضاع بدتر می‌شد، و وقتی ما دیگر واقعا از هم متنفر شدیم،
08:37
I becameتبدیل شد progressivelyبه تدریج depressedافسرده over a periodدوره زمانی of a coupleزن و شوهر of yearsسالها,
142
492000
4000
به صورت تدریجی در یک دوره‌ی یکی دوساله به افسردگی دچار شدم،
08:41
tryingتلاش کن to saveصرفه جویی this marriageازدواج,
143
496000
2000
تلاش می‌کردم که ازدواجم را نجات بدم،
08:43
whichکه was inevitablyبه ناچار not to be savedذخیره.
144
498000
4000
که به سوی گریزناپذیری غیر قابل نجات بود.
08:47
Finallyسرانجام, I would scheduleبرنامه -- all my majorعمده surgicalجراحی casesموارد,
145
502000
6000
در آخر، من همه‌ی جراحی‌های بزرگم را،
08:53
I was schedulingبرنامه ریزی them for 12, one o'clockساعت in the afternoonبعد از ظهر,
146
508000
4000
برای ساعت ۱۲ یا یک بعدازظهر برنامه‌ریزی می‌کردم،
08:57
because I couldn'tنمی توانستم get out of bedبستر before about 11 o'clockساعت.
147
512000
4000
چون نمی‌تونستم پیش از ساعت ۱۱ از جام بلند شم.
09:01
And anybodyهر شخصی who'sچه کسی است been depressedافسرده here knowsمی داند what that's like.
148
516000
3000
و هرکسی که افسردگی را تجربه کرده باشد می‌داند که چه حسی دارد.
09:04
I couldn'tنمی توانستم even pullکشیدن the coversپوشش می دهد off myselfخودم.
149
519000
4000
من حتی نمی‌تونستم پتو را از روم کنار بزنم.
09:08
Well, you're in a universityدانشگاه medicalپزشکی centerمرکز,
150
523000
2000
خب، تو در یک مرکز پزشکی دانشگاهی هستی،
09:10
where everybodyهمه knowsمی داند everybodyهمه, and it's perfectlyکاملا clearروشن است to my colleaguesهمکاران,
151
525000
3000
جایی که همه همدیگر را می‌شناسند، و این موضوع پیش همکارام فاش می‌شد،
09:13
so my referralsارجاعات beganآغاز شد to decreaseنزول کردن.
152
528000
2000
بنابراین ارجاعات به من رو به کم شدن گذاشت.
09:15
As my referralsارجاعات beganآغاز شد to decreaseنزول کردن,
153
530000
3000
هنگامی‌که ارجاعاتم کمتر شدند،
09:18
I clearlyبه وضوح becameتبدیل شد increasinglyبه طور فزاینده depressedافسرده
154
533000
4000
من به وضوح بیشتر و بیشتر افسرده شدم
09:22
untilتا زمان I thought, my God, I can't work anymoreدیگر.
155
537000
2000
تا اینکه دیدم، خدای من، من دیگر نمی‌تونم کار کنم.
09:24
And, in factواقعیت, it didn't make any differenceتفاوت
156
539000
2000
و البته، فرقی هم نمی‌کرد
09:26
because I didn't have any patientsبیماران anymoreدیگر.
157
541000
2000
چون من دیگر بیماری نداشتم.
09:28
So, with the adviceمشاوره of my physicianپزشک,
158
543000
4000
بنابراین، با توصیه‌ی پزشکم،
09:32
I had myselfخودم admittedپذیرفته to the acuteحاد careاهميت دادن psychiatricروانپزشکی unitواحد of our universityدانشگاه hospitalبیمارستان.
159
547000
5000
من خودم را به بخش مراقبت‌های ویژه‌ی روانی بیمارستان دانشگاه‌مون معرفی کردم.
09:37
And my colleaguesهمکاران, who had knownشناخته شده me sinceاز آنجا که medicalپزشکی schoolمدرسه
160
552000
3000
و همکارانم، آنهایی که من را از زمان دانشکده می‌شناختند
09:40
in that placeمحل, said, "Don't worryنگرانی, chapچپ. Sixشش weeksهفته ها,
161
555000
2000
در آن موقعیت بهم گفتند: «نگران نباش .مقطعیه، شش هفته دیگه
09:42
you're back in the operatingعامل roomاتاق. Everything'sهمه چیز going to be great."
162
557000
4000
دوباره به اتاق عمل برمی‌گردی. همه‌چیز دوباره عالی می‌شه.»
09:46
Well, you know what bovineگاو stercusاستروس is?
163
561000
4000
خب، می‌دونید جنون گاوی چیه؟
09:50
That provedثابت to be a lot of bovineگاو stercusاستروس.
164
565000
6000
معلوم شد که جنون گاوی خیلی شایعه.
09:56
I know some people who got tenureمنصوب شدن in that placeمحل with liesدروغ like that.
165
571000
5000
من آدم‌هایی را می‌شناسم که با دروغ‌هایی مثل این برای همیشه در آنجا ماندند.
10:01
(Laughterخنده)
166
576000
6000
(خنده)
10:07
So I was one of theirخودشان failuresخرابی.
167
582000
3000
خب من یکی موارد شکست‌شان بودم.
10:10
But it wasn'tنبود that simpleساده. Because by the time
168
585000
2000
اما به این سادگی‌ها هم نبود. چون در آن زمان
10:12
I got out of that unitواحد, I was not functionalعملکردی at all.
169
587000
5000
من از واحد خارج شده بودم، هیچ کارکردی نداشتم.
10:17
I could hardlyبه سختی see fiveپنج feetپا in frontجلوی of myselfخودم.
170
592000
2000
من به سختی می‌تونستم دو متر جلوترم را ببینم.
10:19
I shuffledزدن when I walkedراه می رفت. I was bowedتعظیم کرد over.
171
594000
3000
هنگام راه رفتن تلوتلو می‌خوردم. من به زانو درآمده بودم.
10:22
I rarelyبه ندرت bathedحمام. I sometimesگاه گاهی didn't shaveتراشیدن. It was dreadfulوحشتناک.
172
597000
5000
به ندرت حمام می‌رفتم. گاهی ریشم را نمی‌زدم. وحشتناک بود.
10:27
And it was clearروشن است -- not to me,
173
602000
3000
و معلوم بود -نه برای من،
10:30
because nothing was clearروشن است to me at that time anymoreدیگر --
174
605000
3000
چون در آن زمان دیگر هیچ‌چیز برای من معلوم نبود-
10:33
that I would need long-termبلند مدت hospitalizationبستری شدن
175
608000
4000
که من نیاز به بستری دراز مدت داشتم
10:37
in that awfulخیلی بد و ناخوشایند placeمحل calledبه نام a mentalذهنی hospitalبیمارستان.
176
612000
4000
در آن جای هراسناک که اسمش را گذاشته بودند بیمارستان روانی.
10:41
So I was admittedپذیرفته, in 1973, in the springبهار of 1973,
177
616000
6000
خب، من در ۱۹۷۳، در بهار ۱۹۷۳، معرفی شدم
10:47
to the Instituteمؤسسه of Livingزندگي كردن, whichکه used to be calledبه نام the Hartfordهارتفورد Retreatعقب نشینی.
178
622000
3000
به انیستیتو لیوینگ، که در آن زمان اسمش بود مرکز بازپروری هارتفورد.
10:50
It was foundedتأسیس شد in the eighteenthهجدهم centuryقرن,
179
625000
2000
این مرکز در سده‌ی هجدهم پایه‌گذاری شده بود،
10:52
the largestبزرگترین psychiatricروانپزشکی hospitalبیمارستان in the stateحالت of
180
627000
4000
بزرگ‌ترین بیمارستان روانپزشکی در ایالتِ
10:56
Connecticutکانتیکت, other than the hugeبزرگ publicعمومی hospitalsبیمارستان ها
181
631000
2000
کِنِتیکت، البته به جز بیمارستان‌های بزرگ دولتی
10:58
that existedوجود داشت at that time.
182
633000
3000
که در آن زمان وجود داشت.
11:01
And they triedتلاش کرد everything they had.
183
636000
1000
و آنها هرچه در چنته داشتند را آزمودند.
11:02
They triedتلاش کرد the usualمعمولی psychotherapyروان درمانی.
184
637000
2000
آنها روانپزشکی معمول را امتحان کردند.
11:04
They triedتلاش کرد everyهرکدام medicationدارو availableدر دسترس است in those daysروزها.
185
639000
3000
هر دارویی که در آن زمان در دسترس بود را آزمایش کردند.
11:07
And they did have TofranilTofranil and other things -- Mellarilملاریل, who knowsمی داند what.
186
642000
4000
و آنها حتما تورفانیل و چیزهای دیگر را -ملاریل و خدا می‌دونه چه چیزهایی را- امتحان کردند.
11:11
Nothing happenedاتفاق افتاد exceptبجز that I got jaundicedزردآلو from one of these things.
187
646000
4000
هیچ چیزی رخ نداد، جز اینکه من از یکی از این چیزها زردی گرفتم.
11:15
And finallyسرانجام, because I was well knownشناخته شده in Connecticutکانتیکت,
188
650000
6000
و سرانجام، چون من در کِنِتیکت شناخته شده بودم،
11:21
they decidedقرار بر این شد they better have a meetingملاقات of the seniorارشد staffکارکنان.
189
656000
4000
تصمیم گرفتند که بهترست با کادر ارشدشان مشاوره کنند.
11:25
All the seniorارشد staffکارکنان got togetherبا یکدیگر, and I laterبعد foundپیدا شد out what happenedاتفاق افتاد.
190
660000
6000
همه‌ی بالادستی‌ها جمع شدند، و من بعدها فهمیدم چه اتفاقاتی افتاده.
11:31
They put all theirخودشان headsسر togetherبا یکدیگر and they decidedقرار بر این شد
191
666000
4000
همه فکرهاشون را روی هم ریختند و تصمیم گرفتند
11:35
that there was nothing that could be doneانجام شده
192
670000
2000
که هیچ کاری نیست که بشه برای جراحی انجام داد که خودش را از دنیا جدا کرده،
11:37
for this surgeonجراح who had essentiallyاساسا separatedجدا از هم himselfخودت from the worldجهان,
193
672000
4000
که هیچ کاری نیست که بشه برای جراحی انجام داد که خودش را از دنیا جدا کرده،
11:41
who by that time had becomeتبدیل شدن به so overwhelmedغرق شدن,
194
676000
4000
کسی که در آن زمان غرق شده بود در
11:45
not just with depressionافسردگی and feelingsاحساسات
195
680000
3000
نه فقط افسردگی و احساس بی ارزش بودن و بی‌کفایتی،
11:48
of worthlessnessبی ارزش بودن and inadequacyناکافی بودن,
196
683000
2000
نه فقط افسردگی و احساس بی ارزش بودن و بی‌کفایتی،
11:50
but with obsessionalوسواس thinkingفكر كردن,
197
685000
3000
بلکه با اندیشه‌ی وسواس گونه،
11:53
obsessionalوسواس thinkingفكر كردن about coincidencesوقایع.
198
688000
2000
وسواس فکری درباره‌ی تصادفات مقارن.
11:55
And there were particularخاص numbersشماره that everyهرکدام time I saw them,
199
690000
3000
و تعداد مشخصی بودند که هر بار که می‌دیدم‌شان،
11:58
just got me dreadfullyترسناک upsetناراحت -- all kindsانواع of ritualisticروحانی observancesرعایت,
200
693000
6000
من را به طرز وحشتناکی از کوره به در می‌بردند -هر نوعی از آداب و رسوم،
12:04
just awfulخیلی بد و ناخوشایند, awfulخیلی بد و ناخوشایند stuffچیز.
201
699000
2000
واقعا بد بود، چیز افتضاحی بود.
12:06
Rememberیاد آوردن when you were a kidبچه, and you had to stepگام on everyهرکدام lineخط?
202
701000
3000
یادتون میاد وقتی بچه بودید، و خودتون را وادار می‌کردید که روی خط راه برید؟
12:09
Well, I was a grownرشد کرد man who had all of these ritualsآداب و رسوم,
203
704000
4000
خب، من مرد بالغی بودم که همه‌ی این تشریفات را داشتم،
12:13
and it got so there was a throbbingتکان دادن, there was a ferociousوحشی fearترس in my headسر.
204
708000
4000
و به جایی رسید که من دچار ضربان قلب شدم، ترسی وحشیانه در سرم رخنه کرده بود.
12:17
You've seenمشاهده گردید this paintingرنگ آمیزی by Edvardادوارد Munchجویدن,
205
712000
2000
این نقاشی اثر ادوارد مانش را دیدید،
12:19
The Screamجیغ کشیدن. Everyهرکدام momentلحظه was a screamفریاد زدن.
206
714000
5000
«جیغ» را می‌گم. هر لحظه یک جیغ بود.
12:24
It was impossibleغیرممکن است. So they decidedقرار بر این شد there was no therapyدرمان,
207
719000
3000
غیرممکن شده بود. بنابراین به این نتیجه رسیدند که درمانی وجود نداره،
12:27
there was no treatmentرفتار. But there was one treatmentرفتار,
208
722000
3000
هیچ شفایی درکار نیست. اما یک درمان وجود داشت،
12:30
whichکه actuallyدر واقع had been pioneeredپیشگام at the Hartfordهارتفورد hospitalبیمارستان in the earlyزود 1940s,
209
725000
5000
که دراصل در اوایل دهه ۱۹۴۰ در بیمارستان هارتفورد از درمان‌های پیشتاز بود،
12:35
and you can imagineتصور کن what it was. It was pre-frontalپیشابراه lobotomyلوبوتومی.
210
730000
8000
و می‌تونید تصور کنید که آن چه بود. برش برداری (لوبوتومی) پیشین مغز.
12:43
So they decidedقرار بر این شد -- I didn't know this, again,
211
738000
2000
بنابراین تصمیم گرفتند -دوباره، من این را نمی‌دانستم،
12:45
I foundپیدا شد this out laterبعد --
212
740000
1000
و بعدها فهمیدم-
12:46
that the only thing that could be doneانجام شده was
213
741000
2000
که تنها چیزی که می‌تونه برای این مرد ۴۳ساله انجام بشه جراحی برش برداری‌ست.
12:48
for this 43-year-oldساله man to have a pre-frontalپیشابراه
214
743000
4000
که تنها چیزی که می‌تونه برای این مرد ۴۳ساله انجام بشه جراحی برش برداری‌ست.
12:52
lobotomyلوبوتومی.
215
747000
3000
که تنها چیزی که می‌تونه برای این مرد ۴۳ساله انجام بشه جراحی برش برداری‌ست.
12:55
Well, as in all hospitalsبیمارستان ها, there was a residentساکن
216
750000
3000
خب، مانند همه‌ی بیمارستان‌ها، دستیاری بود
12:58
assignedاختصاص داده to my caseمورد. He was 27 yearsسالها oldقدیمی,
217
753000
3000
که مسئول پرونده‌ی من بود. ۲۷ سالش بود،
13:01
and he would meetملاقات with me two or threeسه timesبار a weekهفته.
218
756000
2000
و دو یا سه بار در هفته با من دیدار می‌کرد.
13:03
And of courseدوره, I had been there, what, threeسه or fourچهار monthsماه ها at the time.
219
758000
4000
و در آن زمان سه-چهار ماهی می‌شد که من در آنجا بستری بودم.
13:07
And he askedپرسید: to meetملاقات with the seniorارشد staffکارکنان, and they agreedتوافق کرد to meetملاقات with him
220
762000
3000
و او از بالاسری‌ها تقاضای ملاقات کرد، و آنها موافقت کردند که باهاش دیدار کنند
13:10
because he was very well thought of in that placeمحل.
221
765000
2000
چون در آنجا خیلی خوشنام بود.
13:12
They thought he had a really extraordinaryخارق العاده futureآینده.
222
767000
4000
به گمان آنها او آینده‌ی بسیار درخشانی داشت.
13:16
And he dugریختن in his heelsپاشنه and said,
223
771000
1000
او پاشنه‌هاش را ور کشید و به آنها گفت،
13:17
"No. I know this man better than any of you. I have metملاقات کرد with him over and over again.
224
772000
4000
«نه، من این مرد را بهتر از همه‌ی شما می‌شناسم. من بارها و بارها به دیدارش رفتم.
13:21
You've just seenمشاهده گردید him from time to time. You've readخواندن reportsگزارش ها and so forthچهارم.
225
776000
4000
شما تنها هرازگاهی او را دیدید. شما گزارش‌ها و اینجور چیزها را خواندید.
13:25
I really honestlyصادقانه believe that the basicپایه ای problemمسئله here is pureخالص depressionافسردگی,
226
780000
5000
من واقعا صادقانه ایمان دارم که مشکل اساسی در اینجا افسردگی حاد ست،
13:30
and all of the obsessionalوسواس thinkingفكر كردن comesمی آید out of it.
227
785000
3000
و همه‌ی وسواس فکری از اینجا ناشی می‌شه.
13:33
And you know, of courseدوره, what'llچه خواهد شد happenبه وقوع پیوستن if you do a pre-frontalپیشابراه lobotomyلوبوتومی.
228
788000
3000
و شما حتما می‌دونید که اگر لبه‌برداری را انجام بدید چه اتفاقی می‌افته.
13:36
Any of the resultsنتایج alongدر امتداد the spectrumطیف,
229
791000
4000
همه‌ی نتایج در هر طیفی،
13:40
from prettyبسیار badبد to terribleوحشتناک, terribleوحشتناک, terribleوحشتناک
230
795000
2000
از نسبتا بد، تا وحشتناک ترین آنها
13:42
is going to happenبه وقوع پیوستن. If he does the bestبهترین he can,
231
797000
4000
رخ خواهد داد. اگر همه‌ی تلاشش را بکند،
13:46
he will have no furtherبیشتر obsessionsوسواس,
232
801000
2000
هیچ وسواس فکری دیگر براش پیش نیاد،
13:48
probablyشاید no depressionافسردگی, but his affectتاثیر می گذارد will be dulledخالی,
233
803000
3000
و احتمالا دیگر افسرده نباشد، عواطفش کِرخت می‌شه،
13:51
he will never go back to surgeryعمل جراحي,
234
806000
2000
هرگز نمی‌تونه دوباره جراحی کنه،
13:53
he will never be the lovingبا محبت fatherپدر that he was to his two childrenفرزندان,
235
808000
4000
و هرگز آن پدر دوست داشتنی که برای دو فرزندش بود، نخواهد شد،
13:57
his life will be changedتغییر کرد. If he has the usualمعمولی resultنتيجه,
236
812000
3000
زندگی‌اش زیر و رو می‌شه. اگر نتایج عادی را بگیره
14:00
he will endپایان up like 'One"یکی Flewپرواز کرد Over the Cuckoo'sکوکا Nestلانه.'
237
815000
3000
سرنوشتش مثل فیلم 'دیوانه‌ای از قفس پرید' رقم می‌خوره
14:03
And you know about that, just essentiallyاساسا in a stuporاستوپ the restباقی مانده of his life."
238
818000
5000
و شما این را می‌دونید، تمام زندگی‌اش را گیج و منگ می‌ماند.»
14:08
Well, he said, "Can't we try a courseدوره of electroshockالکتروشوک therapyدرمان?"
239
823000
6000
خب، او گفت: «نمی‌تونیم یک دوره شک‌درمانی را امتحان کنیم؟»
14:14
And you know why they agreedتوافق کرد? They agreedتوافق کرد to humorشوخ طبعی him.
240
829000
3000
و می‌دانید چرا موافقت کردند؟ می‌خواستند دلش را به دست بیارن.
14:17
They just thought, "Well, we'llخوب give a courseدوره of 10.
241
832000
4000
با خودشون گفتند: «خب، ده جلسه تجویز می‌کنیم.
14:21
And so we'llخوب loseاز دست دادن a little time. Bigبزرگ dealمعامله. It doesn't make any differenceتفاوت."
242
836000
4000
و کمی زمان از دست می‌دیم. این که چیزی نیست. فرقی نمی‌کنه.»
14:25
So they gaveداد the courseدوره of 10,
243
840000
1000
بنابراین ده جلسه تجویز کردند،
14:26
and the first -- the usualمعمولی courseدوره, incidentallyاتفاقا, was sixشش to eightهشت
244
841000
4000
و اولین دوره- ضمنا دوره‌ی متعارف، شش تا هشت جلسه‌ای بود
14:30
and still is sixشش to eightهشت.
245
845000
2000
و هنوز هم شش تا هشت جلسه‌ایست.
14:32
Pluggedپلاگین me into the wiresسیم ها, put me to sleepبخواب, gaveداد me the muscleماهیچه relaxantآرامش بخش.
246
847000
4000
من را به سیم‌ها وصل کردند، بیهوشم کردند، بهم آرامبخش ماهیچه‌ای دادند.
14:36
Sixشش didn't work. Sevenهفت didn't work.
247
851000
2000
بار ششم کار نکرد. هفتم هم کار نکرد.
14:38
Eightهشت didn't work. At nineنه, I noticedمتوجه شدم --
248
853000
3000
بار هشتم کاری از پیش نبرد. در نُهم، متوجه شدم-
14:41
and it's wonderfulفوق العاده that I could noticeاطلاع anything
249
856000
3000
و این فوق‌العاده بود که من می‌تونستم چیزی را بفهمم
14:44
-- I noticedمتوجه شدم a changeتغییر دادن. And at 10, I noticedمتوجه شدم a realواقعی changeتغییر دادن.
250
859000
4000
- متوجه یک تغییر شدم. و در ده، تغییر واقعی را حس کردم.
14:48
And he wentرفتی back to them, and they agreedتوافق کرد to do anotherیکی دیگر 10.
251
863000
3000
و او برگشت پیششون، و آنها با ده تای دیگر موافقت کردند.
14:51
Again, not a singleتنها one of them
252
866000
2000
دوباره، همه‌ی آنها
14:53
-- I think there are about sevenهفت or eightهشت of them --
253
868000
2000
-گمونم حدود شش یا هشت نفر بودند-
14:55
thought this would do any good. They thought this was a temporaryموقت changeتغییر دادن.
254
870000
2000
فکر می‌کردند که هیچ اثری نخواهد داشت. فکر می‌کردند که این یک تغییر موقتی‌ست.
14:57
But, loلو and beholdشاهد, by 16, by 17,
255
872000
4000
اما، در شانزدهمی، در هفدهمی، نگو و نپرس،
15:01
there were demonstrableقابل اثبات است differencesتفاوت ها in the way I feltنمد.
256
876000
4000
تغییرات بنیادی در آنچه من احساس می‌کردم رخ داده بود.
15:05
By 18 and 19, I was sleepingخوابیدن throughاز طریق the night.
257
880000
3000
در هجدهمی و نوزدهمی، من شب‌ها می‌تونستم بخوابم.
15:08
And by 20, I had the senseاحساس, I really had the senseاحساس
258
883000
4000
و سر بیستمی، می‌تونستم حس کنم، واقعا می‌تونستم حس کنم
15:12
that I could overcomeغلبه بر this,
259
887000
3000
که از پسِش برمیام،
15:15
that I was now strongقوی enoughکافی that by an actعمل کن of will,
260
890000
3000
که حالا من آنقدر قوی هستم که با نیروی اراده،
15:18
I could blowفوت کردن، دمیدن the obsessionalوسواس thinkingفكر كردن away.
261
893000
2000
می‌تونم وسواس فکری‌ام را دور بریزم.
15:20
I could blowفوت کردن، دمیدن the depressionافسردگی away.
262
895000
3000
می‌تونم افسردگی را دور کنم.
15:23
And I've never forgottenفراموش شده -- I never will forgetفراموش کردن
263
898000
3000
و هرگز فراموش نکردم -هرگز فراموش نخواهم کرد
15:26
-- standingایستاده in the kitchenآشپزخانه of the unitواحد,
264
901000
3000
- در حالی که در آشپزخانه‌ی بخش ایستاده بودم،
15:29
it was a Sundayیکشنبه morningصبح in Januaryژانویه of 1974,
265
904000
4000
روز یکشنبه از ژانویه ۱۹۷۴ بود،
15:33
standingایستاده in the kitchenآشپزخانه by myselfخودم and thinkingفكر كردن, "I've got the strengthاستحکام now to do this."
266
908000
6000
در آشپزخانه ایستاده بودم و با خودم فکر می‌کردم: «حالا قدرت این را دارم که این کار را بکنم.»
15:39
It was as thoughگرچه those tightlyمحکم coiledپیچ خورده wiresسیم ها in my headسر had been disconnectedقطع شده
267
914000
5000
به نظر می‌رسید سیم‌های انبوهی که در سرم چنبره زده بود قطع شدند
15:44
and I could think clearlyبه وضوح.
268
919000
2000
و می‌تونستم به روشنی فکر کنم.
15:46
But I need a formulaفرمول. I need some thing to say to myselfخودم
269
921000
5000
اما من یک قاعده لازم دارم. چیزی که وقتی شروع به فکرکردن وسواسی می‌کنم به خودم بگم.
15:51
when I beginشروع thinkingفكر كردن obsessionallyوسواسی, obsessivelyوسواسی.
270
926000
4000
اما من یک قاعده لازم دارم. چیزی که وقتی شروع به فکرکردن وسواسی می‌کنم به خودم بگم.
15:55
Well, the Gilbertگیلبرت and Sullivanسالیوان fansطرفداران in this roomاتاق
271
930000
5000
خب، طرفدارهای گیلبرت و سالیوان [آهنگساز و نویسنده اپرا] در این تالار
16:00
will rememberیاد آوردن "Ruddigoreرودیگوره," and they will rememberیاد آوردن Madدیوانه Margaretمارگارت,
272
935000
3000
«اپرای رودیگور» را یادشونه، و حتما مارگارت دیوانه در این اپرا را به یاد میارن،
16:03
and they will rememberیاد آوردن that she was marriedمتاهل
273
938000
2000
و به یاد دارن که او با کسی ازدواج کرده بود به نام سِر دِسپارد مارگاتروید.
16:05
to a fellowهمکار namedتحت عنوان Sirسر Despardکسپرد Murgatroydموراتروید.
274
940000
4000
و به یاد دارن که او با کسی ازدواج کرده بود به نام سِر دِسپارد مارگاتروید.
16:09
And she used to go nutsآجیل, everyهرکدام fiveپنج minutesدقایق or so in the playبازی,
275
944000
4000
مارگارت در این نمایش، هر پنج دقیقه یک بار خل می‌شد،
16:13
and he said to her, "We mustباید have a wordکلمه to bringآوردن you back to realityواقعیت,
276
948000
3000
و سِر مارگاتروید بهش گفت: «ما باید واژه‌ای پیدا کنیم که تورا به واقعیت برگرداند،
16:16
and the wordکلمه, my dearعزیزم, will be 'Basingstoke'Basingstoke.'"
277
951000
4000
و نازنینم، این واژه 'بیزینگ‌استوک' خواهد بود.»
16:20
So everyهرکدام time she got a little nutsآجیل,
278
955000
2000
پس هروقت او یک کمی قاطی می‌کرد،
16:22
he would say, "BasingstokeBasingstoke!" And she would say,
279
957000
2000
سِر می‌گفت: «بیزینگ‌استوک!» و مارگارت می‌گفت:
16:24
"BasingstokeBasingstoke, it is." And she would be fine for a little while.
280
959000
4000
«بیزینگ‌استوک، گرفتم.» و برای مدتی آرام می‌گرفت.
16:28
Well, you know, I'm from the Bronxبرونکس. I can't say "BasingstokeBasingstoke."
281
963000
4000
خب، راستش من اهل برانکس هستم. من نمی‌تونم بگم «بیزینگ‌استوک».
16:32
But I had something better. And it was very simpleساده.
282
967000
4000
اما من یک چیز بهتر دارم که خیلی هم ساده‌ست.
16:36
It was, "Ahآه, fuckدمدمی مزاجی it!"
283
971000
3000
اینه: «اَه، خفه بابا!»
16:39
(Laughterخنده) Much better than "BasingstokeBasingstoke,"
284
974000
5000
(خنده) خیلی بهتر از «بیزینگ‌استوک» است،
16:44
at leastکمترین for me. And it workedکار کرد -- my God, it workedکار کرد.
285
979000
4000
دست کم برای من. و جواب داد -خدای من، جواب داد.
16:48
Everyهرکدام time I would beginشروع thinkingفكر كردن obsessionallyوسواسی --
286
983000
2000
هرگاه که من شروع کنم به فکر کردن وسواسی-
16:50
again, onceیک بار more, after 20 shockشوکه شدن treatmentsدرمان ها
287
985000
4000
دوباره، یک بار دیگر، پس از ۲۰ جلسه شک‌درمانی
16:54
-- I would say, "Ahآه, fuckدمدمی مزاجی it."
288
989000
4000
به خودم می‌گم: «اَه، خفه بابا.»
16:58
And things got better and better,
289
993000
2000
و همه‌چیز رو به بهبودی گذاشت،
17:00
and withinدر داخل threeسه or fourچهار monthsماه ها,
290
995000
3000
و در عرض سه یا چهار ماه،
17:03
I was dischargedتخلیه شده from that hospitalبیمارستان, and I joinedپیوست a groupگروه of surgeonsجراحان
291
998000
3000
از بیمارستان مرخص شدم، و به گروه جراحان پیوستم،
17:06
where I could work with other people in the communityجامعه,
292
1001000
4000
جایی که می‌تونستم با‌ آدم‌های دیگر گروه کار کنم،
17:10
not in Newجدید Havenپناهگاه, but fairlyمنصفانه closeبستن by.
293
1005000
3000
نه در نیوهون، اما تقریبا نزدیک به آنجا.
17:13
I stayedماند there for threeسه yearsسالها.
294
1008000
2000
من سه سال آنجا ماندم.
17:15
At the endپایان of threeسه yearsسالها, I wentرفتی back to Newجدید Havenپناهگاه,
295
1010000
4000
و در پایان سال سوم، به نیوهون برگشتم،
17:19
had remarriedمجرد by that time.
296
1014000
4000
و در آن زمان دوباره ازدواج کرده بودم.
17:23
I broughtآورده شده my wifeهمسر with me, actuallyدر واقع, to make sure I could get throughاز طریق this.
297
1018000
6000
من همسرم را با خودم آوردم، تا دراصل مطمئن بشم که می‌تونم این تجربه را از سر بگذرانم.
17:29
My childrenفرزندان cameآمد back to liveزنده with us.
298
1024000
6000
فرزندانم برگشتند که با ما زندگی کنند.
17:35
We had two more childrenفرزندان after that.
299
1030000
3000
و پس از آن ما صاحب دو فرزند دیگر هم شدیم.
17:38
Resuscitatedاحیا شد the careerحرفه, even better than it had been before.
300
1033000
5000
شغلمم را نجات دادم، حتی بهتر از آنی شد که پیشتر بود.
17:43
Wentرفت right back into the universityدانشگاه
301
1038000
4000
دوباره به دانشگاه برگشتم
17:47
and beganآغاز شد to writeنوشتن booksکتاب ها.
302
1042000
3000
و شروع به نوشتن کتاب کردم.
17:50
Well, you know, it's been a wonderfulفوق العاده life.
303
1045000
3000
خب، می‌دونید، زندگی فوق‌العاده‌ای داشتم.
17:53
It's been, as I said, closeبستن to 30 yearsسالها.
304
1048000
4000
الان، همونطور که گفتم، نزدیک سی ساله.
17:57
I stoppedمتوقف شد doing surgeryعمل جراحي about sixشش yearsسالها agoپیش
305
1052000
3000
من جراحی را حدود شش سال پیش کنار گذاشتم
18:00
and becameتبدیل شد a full-timeتمام وقت writerنویسنده, as manyبسیاری people know.
306
1055000
4000
و همونطور که بیشترتان می‌دانید، یک نویسنده‌ی تمام وقت شدم.
18:04
But it's been very excitingهیجان انگیز. It's been very happyخوشحال.
307
1059000
3000
اما زندگیم خیلی هیجان‌انگیز بوده، خیلی شاد بوده.
18:07
Everyهرکدام onceیک بار in a while, I have to say, "Ahآه, fuckدمدمی مزاجی it."
308
1062000
2000
هرچند وقت یک بار باید بگم: «اَه، خفه بابا!».
18:09
Everyهرکدام onceیک بار in a while, I get somewhatتاحدی depressedافسرده and a little obsessionalوسواس.
309
1064000
3000
هراز چندگاهی، کمی افسرده و وسواسی می‌شم.
18:12
So, I'm not freeرایگان of all of this. But it's workedکار کرد. It's always workedکار کرد.
310
1067000
10000
خب، من کاملا ازش رها نشدم. اما این جواب داده. همیشه جواب داده.
18:22
Why have I chosenانتخاب شده, after never, ever talkingصحبت کردن about this, to talk about it now?
311
1077000
8000
چرا بعد از این همه سال که هرگز از این موضوع حرف نزدم، تصمیم گرفتم تعریفش کنم؟‍
18:30
Well, those of you who know some of these booksکتاب ها
312
1085000
3000
راستش، آنهایی از شما که بعضی از این کتاب‌ها را می‌شناسند
18:33
know that one is about deathمرگ and dyingدر حال مرگ,
313
1088000
3000
می‌دانند که یکی‌شون درباره‌ی مرگ و مردن است،
18:36
one is about the humanانسان bodyبدن and the humanانسان spiritروح,
314
1091000
2000
یکی درباره‌ی بدن انسان و روح انسان‌ست،
18:38
one is about the way mysticalعرفانی thoughtsاندیشه ها are constantlyبه طور مداوم in our mindsذهنها,
315
1093000
5000
یکی دیگر درباره اینه که چرا اندیشه‌های مرموز همش در ذهن‌هامون هستند،
18:43
and they have always to do with my ownخودت personalشخصی experiencesتجربیات.
316
1098000
5000
و اینا همشون مربوط به تجربه‌های شخصی من هستند.
18:48
One mightممکن think readingخواندن these booksکتاب ها
317
1103000
3000
هرکسی هنگام خواندن این کتاب‌‌ها ممکنه فکر کنه
18:51
-- and I've gottenدریافت کردم thousandsهزاران نفر of lettersنامه ها about them
318
1106000
3000
-من هزاران نامه از آدم‌هایی که این فکر را می‌کنند درباره‌ی آنها دریافت کردم-
18:54
by people who do think this --
319
1109000
2000
-من هزاران نامه از آدم‌هایی که این فکر را می‌کنند درباره‌ی آنها دریافت کردم-
18:56
that basedمستقر on my life'sزندگی historyتاریخ as I've portrayedبه تصویر کشیده in the booksکتاب ها,
320
1111000
3000
که بر اساس تصویری که من از تاریخچه‌ی زندگی‌ام در این کتاب‌ها ارایه دادم،
18:59
my earlyزود life'sزندگی historyتاریخ, I am someoneکسی who has overcomeغلبه بر adversityبدبختی.
321
1114000
5000
تاریخ زندگی دوران کودکی‌ام، من کسی هستم که بر ناملایمات چیره شدم.
19:04
That I am someoneکسی who has drunkمست, drankنوشید, drunkمست
322
1119000
5000
من کسی هستم که شوکران تلخ کودکی فاجعه‌بارم را نوشیدم
19:09
of the bitterتلخ dregsضایعات of near-disasterتقریبا فاجعه in childhoodدوران کودکی
323
1124000
7000
من کسی هستم که شوکران تلخ کودکی فاجعه‌بارم را نوشیدم
19:16
and emergedظهور not just unscathedنا امید but strengthenedتقویت شده.
324
1131000
5000
و نه تنها آسیبی ندیدم بلکه نیرومند شدم.
19:21
I really have it figuredشکل گرفته out, so that I can adviseتوصیه people about
325
1136000
3000
من راهش را پیدا کردم، بنابراین می‌تونم به مردم را پند بدم
19:24
deathمرگ and dyingدر حال مرگ, so that I can talk about mysticismعرفان and the humanانسان spiritروح.
326
1139000
5000
پندهایی از مرگ و مردن، پس می‌تونم از عرفان و روح بشری داد سخن بدم.
19:29
And I've always feltنمد guiltyگناهکار about that.
327
1144000
2000
و همیشه از این احساس گناه کردم.
19:31
I've always feltنمد that somehowبه نحوی I was an impostorفساد
328
1146000
3000
همیشه احساس کردم که دارم دغلکاری می‌کنم
19:34
because my readersخوانندگان don't know what I have just told you.
329
1149000
5000
چون خوانندگان من آنچه که امروز به شما گفتم را نمی‌دانند.
19:39
It's knownشناخته شده by some people in Newجدید Havenپناهگاه, obviouslyبدیهی است,
330
1154000
3000
معلومه که بعضی افراد در نیوهون از این خبر دارند.
19:42
but it is not generallyبطور کلی knownشناخته شده.
331
1157000
2000
اما اغلب مردم نمی‌دانند.
19:44
So one of the reasonsدلایل that I have come here to talk about this todayامروز
332
1159000
5000
بنابراین یکی از دلایلی که به اینجا آمدم که ازش حرف بزنم
19:49
is to -- franklyرک و پوست کنده, selfishlyخودخواهانه --
333
1164000
5000
اینه که -رک و پوست‌کنده، خودخواهانه-
19:54
unburdenباز کردن myselfخودم and let it be knownشناخته شده
334
1169000
3000
خودم را سبک کنم و بذارم فاش بشه
19:57
that this is not an untroubledبی رحم mindذهن that has writtenنوشته شده است all of these booksکتاب ها.
335
1172000
6000
که یک ذهن بی‌دردسر آن کتاب‌ها را ننوشته.
20:03
But more importantlyمهم است, I think,
336
1178000
3000
اما مهم‌تر از آن، به گمان من،
20:06
is the factواقعیت that a very significantقابل توجه proportionتناسب
337
1181000
2000
این حقیقت‌ست که نسبت بسیار بالایی
20:08
of people in this audienceحضار are underزیر 30,
338
1183000
4000
از مخاطبان کمتر از سی سال دارند،
20:12
and there are manyبسیاری, of courseدوره, who are well over 30.
339
1187000
6000
و البته بسیاری دیگر هم هستند، که بیش از سی سال دارند.
20:18
For people underزیر 30, and it looksبه نظر می رسد to me like almostتقریبا all of you
340
1193000
3000
برای مردم کمتر از سی سال، و به نظر من تقریبا همه‌ی شما
20:21
-- I would say all of you --
341
1196000
1000
-می‌خوام بگم همه‌ی شما-
20:22
are eitherیا on the cuspcusp of a magnificentباشکوه and excitingهیجان انگیز careerحرفه
342
1197000
5000
یا در آستانه‌ی یک شغل باشکوه و هیجان‌انگیز هستید
20:27
or right into a magnificentباشکوه and excitingهیجان انگیز careerحرفه:
343
1202000
4000
یا همین حالا چنین شغلی دارید:
20:31
anything can happenبه وقوع پیوستن to you. Things changeتغییر دادن.
344
1206000
4000
هرچیزی ممکنه براتون پیش بیاد. همه چی عوض می‌شه.
20:35
Accidentsحوادث happenبه وقوع پیوستن. Something from childhoodدوران کودکی comesمی آید back to hauntپیروز باشید you.
345
1210000
4000
اتفاقات رخ می‌دن. ممکنه چیزی از دل کودکی برگرده تا شما را شکار کنه.
20:39
You can be thrownپرتاب شده off the trackمسیر.
346
1214000
2000
ممکنه از ریل خارج بشید.
20:41
I hopeامید it happensاتفاق می افتد to noneهیچ کدام of you,
347
1216000
1000
امیدوارم این برای هیچ‌کدام از شما پیش نیاد،
20:42
but it will probablyشاید happenبه وقوع پیوستن to a smallکوچک percentageدرصد of you.
348
1217000
5000
اما احتمالا برای درصد کوچکی از شما اتفاق می‌افته.
20:47
To those to whomچه کسی it doesn't happenبه وقوع پیوستن, there will be adversitiesبدبختی ها.
349
1222000
5000
و برای آنهایی که این رخ نمی‌ده، ناملایماتی بر سر راه خواهد بود.
20:52
If I, with the bleaknessضعف of spiritروح,
350
1227000
4000
اگر من با جانفرسایی روح،
20:56
with no spiritروح, that I had in the 1970s
351
1231000
5000
عاری از روح، آنطور که در دهه‌ی ۱۹۷۰ بودم،
21:01
and no possibilityامکان پذیری of recoveryبهبود,
352
1236000
2000
و بدون هیچ امیدی به درمان،
21:03
as farدور as that groupگروه of very experiencedبا تجربه psychiatristsروانپزشکان thought,
353
1238000
4000
دست کم تا جایی که یک گروه از باتجربه‌ترین روانپزشکان تشخیص داده بودند،
21:07
if I can find my way back from this,
354
1242000
2000
اگر من تونستم راه نجات از این‌ها را پیدا کنم،
21:09
believe me, anybodyهر شخصی can find theirخودشان way back
355
1244000
4000
باور کنید، هر کسی می‌تونه از هر فلاکتی که در زندگی‌اش هست، نجات پیدا کنه.
21:13
from any adversityبدبختی that existsوجود دارد in theirخودشان livesزندگی می کند.
356
1248000
5000
باور کنید، هر کسی می‌تونه از هر فلاکتی که در زندگی‌اش هست، نجات پیدا کنه.
21:18
And for those who are olderمسن تر, who have livedزندگی می کرد throughاز طریق
357
1253000
1000
و برای کسانی که مسن‌تر هستند، کسانی که شاید نه چیزی به بدی این را گذراندند،
21:19
perhapsشاید not something as badبد as this,
358
1254000
3000
و برای کسانی که مسن‌تر هستند، کسانی که شاید نه چیزی به بدی این را گذراندند،
21:22
but who have livedزندگی می کرد throughاز طریق difficultدشوار timesبار,
359
1257000
3000
اما لحظات سختی در زندگی داشتند،
21:25
perhapsشاید where they lostکم شده everything, as I did,
360
1260000
2000
شاید جایی همه‌چیزشان را از دست دادند، مانند من،
21:27
and startedآغاز شده out all over again, some of these things will seemبه نظر می رسد very familiarآشنا.
361
1262000
7000
و همه‌چیز را از صفر شروع کردند، حرف‌های من به نظرشان خیلی آشنا میاد.
21:34
There is recoveryبهبود.
362
1269000
5000
بهبود وجود دارد.
21:39
There is redemptionرستگاری. And there is resurrectionقیامت.
363
1274000
8000
رستگاری حقیقت داره. رستاخیز هست.
21:47
There are resurrectionقیامت themesتم ها in everyهرکدام societyجامعه that has ever been studiedمورد مطالعه قرار گرفت,
364
1282000
4000
درهر جامعه‌ای داستان‌هایی از رستاخیز وجود داره که تا حالا نقل شده،
21:51
and it is because not just only do we fantasizeفانتزی
365
1286000
3000
و این تنها به خاطر خیالبافی ما درباره‌ی احتمال رستاخیز و شفا نیست،
21:54
about the possibilityامکان پذیری of resurrectionقیامت and recoveryبهبود,
366
1289000
3000
و این تنها به خاطر خیالبافی ما درباره‌ی احتمال رستاخیز و شفا نیست،
21:57
but it actuallyدر واقع happensاتفاق می افتد. And it happensاتفاق می افتد a lot.
367
1292000
4000
بلکه این درواقع اتفاق می‌افته. و بسیار هم اتفاق می‌افته.
22:01
Perhapsشاید the mostاکثر popularمحبوب resurrectionقیامت themeموضوع,
368
1296000
4000
شاید محبوب‌ترین داستان رستاخیز،
22:05
outsideخارج از of specificallyبه طور مشخص religiousدینی onesآنهایی که,
369
1300000
3000
خارج از حیطه‌ی داستان‌های مذهبی،
22:08
is the one about the phoenixققنوس, the ancientباستانی storyداستان of the phoenixققنوس,
370
1303000
4000
افسانه‌ی ققنوس است، داستانی کهن از ققنوس،
22:12
who, everyهرکدام 500 yearsسالها, resurrectsتجدید می کند itselfخودش from its ownخودت ashesخاکستر
371
1307000
7000
که هر پانصد سال، از خاکسترش دوباره متولد می‌شه
22:19
to go on to liveزنده a life that is
372
1314000
3000
تا زندگی‌اش را ادامه بده،
22:22
even more beautifulخوشگل than it was before. Richardریچارد,
373
1317000
3000
زندگی‌ای حتی زیباتر از آنچه پیش از این بوده. ریچارد،
22:25
thanksبا تشکر very much.
374
1320000
1000
خیلی سپاسگزارم.
Translated by Mana Ahmady
Reviewed by soheila Jafari

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Sherwin Nuland - Doctor
A practicing surgeon for three decades, Sherwin Nuland witnessed life and death in every variety. Then he turned to writing, exploring what there is to people beyond just anatomy.

Why you should listen

Sherwin Nuland was a practicing surgeon for 30 years and treated more than 10,000 patients -- then became an author and speaker on topics no smaller than life and death, our minds, our morality, aging and the human spirit.

His 1994 book How We Die: Reflections of Life's Final Chapter demythologizes the process of dying. Through stories of real patients and his own family, he examines the seven most common causes of death: old age, cancer, AIDS, Alzheimer's, accidents, heart disease and stroke, and their effects. The book, one of more than a dozen he wrote, won the National Book Award, was a finalist for the Pultizer Prize, and spent 34 weeks on the New York Times best-seller list. Other books include How We Live, The Art of Aging: A Doctor's Prescription for Well-Being; and The Soul of Medicine: Tales from the Bedside.

More profile about the speaker
Sherwin Nuland | Speaker | TED.com