ABOUT THE SPEAKER
Debra Jarvis - Chaplain + author
Debra Jarvis isn't your typical hospital chaplain. With wry wit, she aims to comfort patients -- and also challenge them.

Why you should listen

For writer, ordained minister and hospital chaplain Debra Jarvis, humor is a powerful balm. She is not afraid to be funny even when doing very serious work with the sick and dying as a hospice chaplain, a pastoral consultant for volunteer groups caring for people with AIDS and MS, and a staff chaplain at the Seattle Cancer Care Alliance. Debra is the author of It’s Not About the Hair: And Other Certainties of Life & Cancer and numerous other books. Currently on sabbatical in Geneva, Debra’s last job was as writer-in-residence for the University Congregational United Church of Christ in Seattle. In her free time, Debra accompanies her Cairn terrier Max in his therapy dog work.

More profile about the speaker
Debra Jarvis | Speaker | TED.com
TEDMED 2014

Debra Jarvis: Yes, I survived cancer. But that doesn't define me

دبرا جارویس: بله، من از سرطان جان سالم بدر بردم. اما این معرف شخصیت من نیست

Filmed:
1,110,917 views

دبرا جارویس بعنوان کشیش بیمارستان نزدیک سی سال کار کرده بود که ابتلایش به سرطان تشخیص داده شد. و او کمابیش چیزهایی بعنوان بیمار آموخت. در سخنرانی بذلگویانه و جسارت آمیز، او توضیح می دهد که چطور هویت « زنده مانده از سرطان» می تواند احساس سکون کند. او از همه ما می خواهد مالک دشوارترین تجربه هایمان باشیم، در حالیکه به خود فضای رشد و نمو یافتن را می دهیم.
- Chaplain + author
Debra Jarvis isn't your typical hospital chaplain. With wry wit, she aims to comfort patients -- and also challenge them. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:13
I just metملاقات کرد you on a busاتوبوس,
0
1364
3273
من تازه شما رو تو اتوبوس دیدم،
00:16
and we would really like
to get to know eachهر یک other,
1
4637
2441
و ما واقعا مایلیم همدیگر رو بشناسیم،
00:19
but I've got to get off at the nextبعد stop,
2
7078
2486
اما باید ایستگاه بعدی پیاده بشم،
00:21
so you're going to tell me
threeسه things about yourselfخودت
3
9564
4767
پس شما باید سه چیز در مورد خودتون بهم بگید
00:26
that just defineتعريف كردن you as a personفرد,
4
14331
3580
که معرّف شخصیت فردی شما هست،
00:30
threeسه things about yourselfخودت
5
17911
1778
سه چیزی درباره خودتون
00:31
that will help me understandفهمیدن who you are,
6
19689
3609
که به من در درک این که شما کی هستید کمک کنه،
00:35
threeسه things that just
get to your very essenceذات.
7
23298
3994
سه چیزی که به اصل ذات شما برمی گرده.
00:39
And what I'm wonderingتعجب کردم
8
27292
3078
و انچه بهش فکر می کنم
00:42
is, of those threeسه things,
9
30370
3289
این که آیا از بین اون سه تا چیز،
00:45
is any one of them
10
33659
1990
هر کدام از آنها،
00:47
survivingزنده ماندن some kindنوع of traumaتروما?
11
35649
5024
ممکنه نجات یافته از نوعی تروما باشه؟
00:52
Cancerسرطان survivorبازمانده, rapeتجاوز به عنف survivorبازمانده,
12
40673
5697
زنده مانده از سرطان، زنده مانده از تجاوز،
00:58
Holocaustهولوکاست survivorبازمانده, incestانسداد survivorبازمانده.
13
46370
5117
زنده مانده از هولوکاست، زنده مانده از زنای با محارم.
01:03
Ever noticeاطلاع how we tendگرایش داشتن to identifyشناسایی ourselvesخودمان
14
51487
3444
هیچوقت به این توجه کردید که ما تمایل داریم که خودمون را
01:07
by our woundsزخم ها?
15
54931
2531
با زخمهامون تعریف کنیم؟
01:09
And where I have seenمشاهده گردید this survivorبازمانده identityهویت
16
57462
4476
و من دیدم که زنده مانده به عنوان یک هویت
01:14
have the mostاکثر consequencesعواقب
17
61938
2488
بیشترین پیامدها رو
01:16
is in the cancerسرطان communityجامعه.
18
64426
2553
در جامعه سرطانی داره.
01:19
And I've been around this
communityجامعه for a long time,
19
66979
2734
و من در این جامعه برای مدت طولانی حضور داشتم،
01:21
because I've been a hospiceبیمارستان
and a hospitalبیمارستان chaplainسرپرست
20
69713
3194
چون بمدت سی سال کشیش و مددیار
01:25
for almostتقریبا 30 yearsسالها.
21
72907
3297
بیمارستانی بودم.
01:28
And in 2005, I was workingکار کردن at a bigبزرگ cancerسرطان centerمرکز
22
76204
5733
در سال ۲۰۰۵، در مرکز سرطان بزرگی مشغول کار بودم که
01:34
when I receivedاخذ شده the newsاخبار that
23
81937
2305
خبردار شدم
01:36
my motherمادر had breastپستان cancerسرطان.
24
84242
3435
مادرم سرطان پستان داره.
01:39
And then fiveپنج daysروزها laterبعد,
25
87677
2182
و پنج روز بعدش
01:42
I receivedاخذ شده the newsاخبار that I had breastپستان cancerسرطان.
26
89859
5467
فهمیدم که من هم سرطان پستان دارم.
01:47
My motherمادر and I can be competitiveرقابتی
27
95326
2633
مادرم و من با هم رقابت داریم--
01:50
(Laughterخنده) —
28
97959
1788
(خنده)--
01:51
but I was really not tryingتلاش کن to
competeرقابت کن with her on this one.
29
99747
4432
اما نه دیگه سر همچین موضوعی.
01:56
And in factواقعیت, I thought, well,
30
104179
2025
و راستش، فکر کردم که خب
01:58
if you have to have cancerسرطان,
31
106204
1935
اگر مجبوری که سرطان داشته باشی
02:00
it's prettyبسیار convenientراحت to be workingکار کردن
32
108139
1721
خیلی راحتتر هست جایی کاری کنی که
02:02
at a placeمحل that treatsرفتار می کند it.
33
109860
1511
اون رو مداوا می کنن.
02:03
But this is what I heardشنیدم from
a lot of outragedخشمگین people.
34
111371
2697
اما این چیزی که از کلی آدم عصبانی شنیدم.
02:06
What?
35
114068
1462
چی؟
02:07
You're the chaplainسرپرست.
36
115530
1920
تو کشیشی.
02:09
You should be immuneایمنی.
37
117450
2290
باید مصون باشی.
02:11
Like, maybe I should have just gottenدریافت کردم off
38
119740
2077
شاید به این بمونه که چون جزئی
02:14
with a warningهشدار insteadبجای of an actualواقعی ticketبلیط,
39
121817
2295
از نیرو خودی هستم بجای جریمه شدن فقط
02:16
because I'm on the forceزور.
40
124112
3768
اخطار بگیرم.
02:20
So I did get my treatmentرفتار at the
cancerسرطان centerمرکز where I workedکار کرد,
41
127880
2975
بنابراین در همون مرکز سرطانی که کار می کردم تحت درمان قرار گرفتم
02:23
whichکه was amazinglyشگفت آور convenientراحت,
42
130855
2521
که بطرز شگفت انگیزی بی دردسر بود،
02:25
and I had chemotherapyشیمیدرمانی
43
133376
2239
و شیمی درمانی
02:27
and a mastectomyماستکتومی, and a salineشور implantایمپلنت put in,
44
135615
2710
ماستکتومی ( تخلیه پستان) شدم و سالین ایمپلنت (پستان آب شور) شدم
02:30
and so before I say anotherیکی دیگر wordکلمه,
let me just say right now,
45
138325
2125
و قبل از این که حرف دیگه ای بزنم بگذارید همین حالا این رو بگم که
02:32
this is the fakeجعلی one. (Laughterخنده)
46
140450
4774
این تقلبیه. ( خنده)
02:37
I have foundپیدا شد that I need to get that out of the way,
47
145224
3213
فهمیده ام که با از این راه پام رو بیرون بزارم،
02:40
because I'll see somebodyکسی go
48
148437
1774
چون کسی رو خواهم دید که بگه،
02:42
"Oh, I know it's this one."
49
150211
2217
«اوه، من این رو میشناسم.»
02:44
And then I'll moveحرکت or I'll
gestureژست and they'llآنها خواهند شد go,
50
152428
2464
و بعدش من میرم یا اشاره ای می کنم و اونها میرن.
02:47
"No, it's that one."
51
154892
2553
« نه، این اون هستش.»
02:49
So now you know.
52
157445
2171
خب الان دیگه تو میدونی.
02:51
I learnedیاد گرفتم a lot beingبودن a patientصبور,
53
159616
2137
از مریض بودنم کلی یاد گرفتم،
02:53
and one of the surprisingشگفت آور things was
54
161753
1522
و یکی از حیرت آورترین موارد
02:55
that only a smallکوچک partبخشی of the cancerسرطان experienceتجربه
55
163275
4107
این بود که یه بخش کوچکی از تجربه سرطان
02:59
is about medicineدارو.
56
167382
2092
درباره پزشکی ست.
03:01
Mostاکثر of it is about feelingsاحساسات and faithایمان
57
169474
4353
بیشترش راجع به احساسات و ایمان،
03:06
and losingاز دست دادن and findingیافته your identityهویت
58
173827
2633
از دست دادن و پیدا کردن هویت تون
03:08
and discoveringکشف strengthاستحکام
59
176460
1578
و کشف کردن قدرت
03:10
and flexibilityانعطاف پذیری you never even knewمی دانست you had.
60
178038
3922
و انعطافی که تا پیش از این در خود سراغ نداشتید.
03:14
It's about realizingتحقق that
61
181960
2329
تشخیص این که
03:16
the mostاکثر importantمهم things in life are
62
184289
3070
مهم ترین چیزا در زندگی
03:19
not things at all, but relationshipsروابط,
63
187359
3081
اشیا نیستند، بلکه روابطند،
03:22
and it's about laughingخندیدن in the faceصورت of uncertaintyعدم قطعیت
64
190440
4066
درباره خندیدن توی صورت تردیدهاست
03:26
and learningیادگیری that the way to
get out of almostتقریبا anything
65
194506
3439
و یاد گرفتن این تکنیک که روش رها شدن ازتقریبا همه مشکلات
03:30
is to say, "I have cancerسرطان."
66
197945
4315
اینه که بگی «من سرطان دارم»
03:34
So the other thing I learnedیاد گرفتم was that
67
202260
2513
چیز دیگه ای که یاد گرفتم این که
03:36
I don't have to take on "cancerسرطان survivorبازمانده"
68
204773
3454
نباید هویت« زنده مانده از سرطان» به خودم بگیرم
03:40
as my identityهویت,
69
208227
1968
به عنوان شخصیتم
03:42
but, boyپسر, are there powerfulقدرتمند forcesنیروها
70
210195
3619
اما خب نیروهای قدرتمندی هستند که من رو
03:46
pushingهل دادن me to do just that.
71
213814
3546
به انجام این کار سوق میدن.
03:49
Now, don't, please, misunderstandسوء تفاهم me.
72
217360
4318
لطفا حرفم رو اشتباه برداشت نکنید.
03:53
Cancerسرطان organizationsسازمان های
73
221678
1959
موسسات سرطانی
03:55
and the driveراندن for earlyزود screeningغربالگری
74
223637
1980
و انگیزه برای غربالگری اولیه
03:57
and cancerسرطان awarenessاطلاع and cancerسرطان researchپژوهش
75
225617
2654
و آگاهی از سرطان و تحقیقات سرطانی
04:00
have normalizedعادی شده است cancerسرطان,
76
228271
2115
سرطان را عادی کرده
04:02
and this is a wonderfulفوق العاده thing.
77
230386
1324
و خب این فوق العاده است.
04:03
We can now talk about cancerسرطان
78
231710
2084
می تونیم الان درباره سرطان بدون پچ پچ کردن
04:05
withoutبدون whisperingزمزمه کردن.
79
233794
1778
حرف بزنیم.
04:07
We can talk about cancerسرطان and
we can supportحمایت کردن one anotherیکی دیگر.
80
235572
4518
می تونیم درباره سرطان حرف بزنیم و همدیگر رو پشتیبانی کنیم.
04:12
But sometimesگاه گاهی, it feelsاحساس می کند
81
240090
3086
اما گاهی، اینطور احساس میشه که
04:15
like people go a little overboardبیش از بورد
82
243176
1398
آدمها کمی زیاده روی می کنند
04:16
and they startشروع کن tellingگفتن us how we're going to feel.
83
244574
5205
و شروع می کنند به گفتن این که چه حسی خواهیم داشت.
04:21
So about a weekهفته after my surgeryعمل جراحي,
84
249779
3543
حدورا یک هفته بعد از عمل
04:25
we had a houseguestخانه داری.
85
253322
2880
یک مهمان به منزلمون اومد.
04:28
That was probablyشاید our first mistakeاشتباه.
86
256202
2748
که احتمالا اولین اشتباه ما بود.
04:31
And keep in mindذهن that
87
258950
1521
و در خاطر داشته باشید که
04:32
at this pointنقطه in my life
88
260471
1670
در این مرحله از زندگیم
04:34
I had been a chaplainسرپرست for over 20 yearsسالها,
89
262141
3622
بمدت بیش از ۲۰ سال کشیش بیمارستان بودم،
04:37
and issuesمسائل like dyingدر حال مرگ and deathمرگ
90
265763
2323
و مواردی مثل مردن و مرگ
04:40
and the meaningبه معنی of life,
91
268086
1556
و معنی زندگی
04:41
these are all things I'd been
yakkingیاکینگ about foreverبرای همیشه.
92
269642
3178
چیزهایی هستند که همیشه درباره شون وراجی کردم.
04:45
So at dinnerشام that night,
93
272820
2500
اون شب وقت شام،
04:47
our houseguestخانه داری proceedsدرآمد حاصل to
stretchکش آمدن his armsبازوها up over his headسر,
94
275320
2736
مهمان ما دستاش رو گذاشت روی سرش و گفت،
04:50
and say, "You know, Debدبل,
95
278056
2805
« میدونی چیه دب،
04:53
now you're really going to learnیاد گرفتن what's importantمهم.
96
280861
4149
الان دیگه وقتشه که بفهمی چی واقعا مهم هست.
04:57
Yes, you are going to make some bigبزرگ changesتغییرات
97
285010
2697
بله، حالا باید شروع به یکسری تغییرات بزرگ
04:59
in your life,
98
287707
1370
در زندگیت بکنی،
05:01
and now you're going to startشروع کن
thinkingفكر كردن about your deathمرگ.
99
289077
3648
و الان شروع می کنی به فکر کردن راجع به مردن خودت.
05:04
Yepبله, this cancerسرطان is your wakeupبیدار شدن call."
100
292725
4025
آره خب این سرطان برات یکجور ندای بیدارباش هست.»
05:10
Now, these are goldenطلایی wordsکلمات
101
298520
2655
خب اینا حرفهای باارزشی هستند
05:13
comingآینده from someoneکسی who is speakingصحبت كردن about
102
301175
1979
که از کسی میاد که درباره تجربه
05:15
theirخودشان ownخودت experienceتجربه,
103
303154
2419
خودش صحبت می کنه،
05:17
but when someoneکسی is tellingگفتن you
104
305573
2376
اما وقتی کسی بهت میگه که قراره
05:20
how you are going to feel,
105
307949
2393
چه حسی کنی،
05:22
it's instantفوری crapچرندیات.
106
310342
2046
مزخرف محض هست.
05:24
The only reasonدلیل I did not killکشتن him
107
312388
2904
تنها دلیلی که باعث شد با همین
05:27
with my bareلخت handsدست ها
108
315292
1991
دستای خالیم اون رو نکشم
05:29
was because I could not liftبلند کردن my right armبازو.
109
317283
4095
واسه این بود که دست راستم رو نمی تونستم بلند کنم.
05:33
But I did say a really badبد wordکلمه to him,
110
321378
4218
اما خب حرف خیلی زشتی بهش زدم،
05:37
followedدنبال شد by a regularمنظم wordکلمه, that —
111
325596
2901
میتونید حدس بزنید--
05:40
(Laughterخنده) —
112
328497
1223
(خنده)--
05:41
madeساخته شده my husbandشوهر say, "She's on narcoticsمواد مخدر."
113
329720
3518
باعث شد که شوهرم بگه، «تحت تاثیره داروه.»
05:45
(Laughterخنده)
114
333238
1958
(خنده)
05:47
And then after my treatmentرفتار, it just feltنمد like
115
335196
2494
و بعد از مداوا، این حس رو داشتم
05:49
everyoneهر کس was tellingگفتن me what my
experienceتجربه was going to mean.
116
337690
3283
که همه بهم می گفتند چه حس وحالی قرار بود داشته باشم.
05:53
"Oh, this meansبه معنای you're going to be doing the walkراه رفتن."
117
340973
2792
«اوه، معنی اش این که تو مسیر خاصی میفتید.»
05:55
"Oh, this meansبه معنای you're comingآینده to the luncheonناهار."
118
343765
1624
«اوه، معنی اش این که به ناهارهای رسمی خواهید رفت.»
05:57
"This meansبه معنای you're going to be wearingپوشیدن
119
345389
1262
« معنی اش این که شما قراره
05:58
the pinkرنگ صورتی ribbonروبان and the pinkرنگ صورتی t-shirtتی شرت
120
346651
2391
نوار صورتی، تی شرت، سربند
06:01
and the headbandدستمال سر and the earringsگوشواره
121
349042
1862
و گوشواره و دستبند
06:03
and the braceletدستبند and the pantiesشورت."
122
350904
3736
و شورت صورتی بپوشید.
06:06
Pantiesشورت. No, seriouslyبه طور جدی, googleگوگل it.
123
354640
3229
شورت رو جدی گفتم. میتونید تو گوگل ببینید.
06:10
(Laughterخنده)
124
357869
2051
(خنده)
06:12
How is that raisingبالا بردن awarenessاطلاع?
125
359920
2091
چطور باعث افزایش آگاهی میشه؟
06:14
Only my husbandشوهر should be seeingدیدن my pantiesشورت.
126
362011
2067
تنها شوهرم باید شورتهام رو ببینه.
06:16
(Laughterخنده)
127
364078
1669
(خنده)
06:17
He's prettyبسیار awareمطلع of cancerسرطان alreadyقبلا.
128
365747
4411
الان دیگه حسابی راجع به سرطان میدونه.
06:22
It was at that pointنقطه where I feltنمد like, oh my God,
129
370158
3144
تو اون مرحله بود که حسم این بود که خدای من
06:25
this is just takingگرفتن over my life.
130
373302
3150
داره کل زندگیم میشه.
06:28
And that's when I told myselfخودم,
claimادعا your experienceتجربه.
131
376452
4972
و اون موقع بود که بخودم گفتم، مالک تجربه ات باش
06:33
Don't let it claimادعا you.
132
381424
3662
نه این که اون مالک تو باشه.
06:37
We all know that
133
385086
2108
همه ما خوب میدونیم که
06:39
the way to copeمقابله کن with traumaتروما, with lossاز دست دادن,
134
387194
4122
روش مواجه با شوک بعدی ناشی از سانحه، فقدان،
06:43
with any life-changingتغییر زندگی experienceتجربه,
135
391316
2425
یا هر تجربه ای که زندگی رو زیرورو کنه
06:45
is to find meaningبه معنی.
136
393741
2150
یافتن معناست.
06:48
But here'sاینجاست the thing:
137
395891
2237
اما یک نکته ای هست:
06:50
No one can tell us
138
398128
1667
کسی نمی تونه به ما بگه
06:51
what our experienceتجربه meansبه معنای.
139
399795
2736
تجربه مون چه معنایی داره.
06:54
We have to decideتصميم گرفتن what it meansبه معنای.
140
402531
3289
ما باید معنای اون را تصمیم بگیریم.
06:58
And it doesn't have to be some giganticغول پیکر,
141
405820
2132
و این نباید معنی خیلی عظیم
07:00
extrovertedبی نظیر meaningبه معنی.
142
407952
2007
و برونگرا باشه.
07:02
We don't all have to startشروع کن a foundationپایه
143
409959
2511
همه ما که نباید شروع به تاسیس خیریه
07:04
or an organizationسازمان or writeنوشتن a bookکتاب
144
412470
2152
یا یه موسسه و یا نوشتن کتاب و
07:06
or make a documentaryمستند.
145
414622
2880
ساخت مستند کنیم.
07:09
Meaningمعنای can be quietساکت
146
417502
2947
معنا میتونه آرام و
07:12
and introvertedدرونگرا.
147
420449
2171
درونی باشه.
07:14
Maybe we make one smallکوچک decisionتصمیم گیری about our livesزندگی می کند
148
422620
5928
شاید بتونیم تصمیم کوچکی درباره زندگیهامون بگیریم
07:20
that can bringآوردن about bigبزرگ changeتغییر دادن.
149
428548
5078
که منجر به تغییرات بزرگ شه.
07:25
Manyبسیاری yearsسالها agoپیش, I had a patientصبور,
150
433626
1940
خیلی سالها پیش، مریضی داشتم،
07:27
just a wonderfulفوق العاده youngجوان man
151
435566
2005
مرد جوان فوق العاده ای
07:29
who was lovedدوست داشتنی by the staffکارکنان,
152
437571
2735
که کارکنان دوستش داشتند
07:32
and so it was something of a shockشوکه شدن to us to realizeتحقق بخشیدن
153
440306
2884
و برامون یکجورای شوک آور بود وقتی که فهمیدیم
07:35
that he had no friendsدوستان.
154
443190
3784
هیچ دوستی نداشت.
07:39
He livedزندگی می کرد by himselfخودت,
155
446974
2306
تنها زندگی می کرد،
07:41
he would come in for chemotherapyشیمیدرمانی by himselfخودت,
156
449280
4028
تنها واسه شیمی درمانی میومد،
07:45
he would receiveدريافت كردن his treatmentرفتار,
157
453308
1945
بعد از این تحت مداوا قرار می گرفت
07:47
and then he'dاو می خواهد walkراه رفتن home aloneتنها.
158
455253
3731
تنهایی پیاده برمی گشت خونه.
07:51
And I even askedپرسید: him. I said, "Hey,
159
458984
1764
و حتی وقتی یکبار ازش پرسیدم که چطوره
07:52
how come you never bringآوردن a friendدوست with you?"
160
460748
2741
که تو هیچوقت با دوستی اینجا نمیایی؟
07:55
And he said, "I don't really have any friendsدوستان."
161
463489
4719
جواب داد، « راستش هیچ دوستی ندارم.»
08:00
But he had tonsتن of friendsدوستان on the infusionتزریق floorکف.
162
468208
2261
اما کلی دوست در طبقه تزریقات داشت.
08:02
We all lovedدوست داشتنی him, and people were going
in and out of his roomاتاق all the time.
163
470469
4376
ما همه دوستش داشتیم، و ملت تمام مدت در حال رفت و آمد به اتاقش بودند.
08:07
So at his last chemoشیمیدان,
164
474845
2959
تو آخرین جلسه شیمی درمانیش
08:10
we sangآواز خواندن him the songترانه
165
477804
1327
براش آواز خوندیم
08:11
and we put the crownتاج پادشاهی on his
headسر and we blewوزید the bubblesحباب ها,
166
479131
2767
و تاج روی سرش گذاشتیم، و حباب فوت کردیم
08:14
and then I askedپرسید: him, I said,
167
481898
2441
و بعد ازش پرسیدم،
08:16
"So what are you going to do now?"
168
484339
4456
« خب الان دیگه قراره چکار کنی؟»
08:20
And he answeredجواب داد,
169
488795
1810
و پاسخ داد،
08:22
"Make friendsدوستان."
170
490605
1633
«دوست پیدا کنم.»
08:24
And he did.
171
492238
2112
و این کار رو کرد.
08:26
He startedآغاز شده volunteeringداوطلب شدن
and he madeساخته شده friendsدوستان there,
172
494350
3554
شروع کرد به کارهای داوطلبی و تونست دوست پیدا کنه،
08:30
and he beganآغاز شد going to a churchکلیسا
and he madeساخته شده friendsدوستان there,
173
497904
2686
شروع به رفتن به کلیسا کرد و رفقایی در اونجا پیدا کرد،
08:32
and at Christmasکریسمس he invitedدعوت کرد my husbandشوهر
and me to a partyمهمانی in his apartmentاپارتمان,
174
500590
2960
و موقع کریسمس شوهرم و من رو به مهمانی در خونه اش دعوت کرد،
08:35
and the placeمحل was filledپر شده with his friendsدوستان.
175
503550
5117
و خونه پر از دوستانش بود.
08:40
Claimادعا your experienceتجربه.
176
508667
2243
مالک تجربه تون باشید.
08:43
Don't let it claimادعا you.
177
510910
1649
نگذارید اون مالک شما باشه.
08:44
He decidedقرار بر این شد that the meaningبه معنی of his experienceتجربه
178
512559
4872
تصمیم او درباره معنای زندگیش شناختن
08:49
was to know the joyشادی of friendshipدوستی,
179
517431
3767
شادی دردوستی بود،
08:53
and then learnیاد گرفتن to make friendsدوستان.
180
521198
4608
و بعدش دوست پیدا کردن.
08:58
So what about you?
181
525806
3986
خوب شما چطور؟
09:01
How are you going to find meaningبه معنی
182
529792
2353
چطور میخواین معنا رو در تجربه
09:04
in your crappyکم ارزش experienceتجربه?
183
532145
2447
مزخرفتون پیدا کنید؟
09:06
It could be a recentاخیر one,
184
534592
1891
میتونه خیلی تازه باشه
09:08
or it could be one that you've been carryingحمل کردن around
185
536483
1971
یا تجربه ای که برای مدت خیلی طولانی
09:10
for a really long time.
186
538454
3891
در وجودتون حملش می کنید.
09:14
It's never too lateدیر است to changeتغییر دادن what it meansبه معنای,
187
542345
4510
هرگز برای تغییر معنا دیر نیست.
09:19
because meaningبه معنی is dynamicپویا.
188
546855
2255
چونکه معنا پویاست.
09:21
What it meansبه معنای todayامروز
189
549110
1661
آنچه امروز معنی بده
09:22
mayممکن است not be what it meansبه معنای a yearسال from now,
190
550771
1927
شاید یکسال دیگه به این معنا نباشه،
09:24
or 10 yearsسالها from now.
191
552698
2843
یا ده سال دیگه.
09:27
It's never too lateدیر است to becomeتبدیل شدن به someoneکسی other
192
555541
2610
هیچوقت برای این که صرفا کسی غیر از یک زنده مانده از
09:30
than simplyبه سادگی a survivorبازمانده.
193
558151
3521
سرطان باشید دیر نیست.
09:33
Hearشنیدن how staticاستاتیک that wordکلمه soundsبرای تلفن های موبایل?
194
561672
3324
ببینید چقدر این واژه ساکن به گوش میرسه؟
09:37
Survivorبازمانده.
195
564996
1917
زنده مانده.
09:39
No movementجنبش, no growthرشد.
196
566913
4391
فاقد جنب و جوش. فاقد رشد.
09:43
Claimادعا your experienceتجربه.
197
571304
1887
مالک تجربه تون باشید.
09:45
Don't let it claimادعا you, because if you do,
198
573191
2621
نگذاریه اون مالک شما بشه، چون اگر این کار رو کنید،
09:48
I believe you will becomeتبدیل شدن به trappedبه دام افتاده,
199
575812
3161
به باور من در دامش گرفتار میشید،
09:51
you will not growرشد, you will not evolveتکامل یابد.
200
578973
5942
رشد و نمو نخواهید کرد،
09:57
But of courseدوره, sometimesگاه گاهی it's not outsideخارج از pressuresفشارها
201
584915
3478
اما البته، گاهی فشارها خارجی نیستند که
10:00
that causeسبب می شود us to take on that identityهویت of survivorبازمانده.
202
588393
4371
باعث میشن هویت زنده مانده رو اتخاذ کنیم.
گاهی فقط خودنمایی رو دوست داریم.
10:04
Sometimesگاهی we just like the perksمزایا.
203
592764
3893
گاهی برامون منفعت داره.
10:08
Sometimesگاهی there's a payoffبازپرداخت.
204
596657
3508
اما بعد توش گیر می کنیم.
10:12
But then we get stuckگیر.
205
600165
3735
الان یکی از اولین چیزایی که بعنوان کارآموز کشیش بیمارستان
10:16
Now, one of the first things I learnedیاد گرفتم
206
603900
1811
یاد گرفتم سه واژه کلیدی در شغل
10:17
as a chaplainسرپرست internکارآموز was the threeسه C'sC است
207
605711
4106
کشیش بیمارستان بود:
10:22
of the chaplain'sسربازان jobکار:
208
609817
2391
آسایش، شفافیت و هر گاهی که لازم باشه، مواجه
10:24
Comfortراحت, clarifyروشن کردن and, when necessaryلازم است, confrontروبرو شدن با
209
612208
6962
یا چالش.
10:31
or challengeچالش.
210
619170
2155
الان، ما همگی خیلی شیفته آسایش
10:33
Now, we all prettyبسیار much love the comfortingآرامش
211
621325
1946
و شفافیت سازی هستیم.
10:35
and the clarifyingروشن کردن.
212
623271
1857
مواجه نه چندان زیاد.
10:37
The confrontingمقابله با, not so much.
213
625128
4942
یکی دیگه از چیزهایی که بعنوان کشیش بیمارستان
10:42
One of the other things that I lovedدوست داشتنی
214
630070
1994
عاشق اون بودم
10:44
about beingبودن a chaplainسرپرست was
215
632064
2458
دیدن بیماران بمدت یکسال یا حتی چندین سال
10:46
seeingدیدن patientsبیماران a yearسال, or even severalچند yearsسالها
216
634522
4473
بعد از مداوا بود، چون
10:51
after theirخودشان treatmentرفتار, because
217
638995
1841
چون واقعا باحال که ببینی چطور تغییر کردن
10:53
it was just really coolسرد to see
how they had changedتغییر کرد
218
640836
2700
و زندگیهاشون رشد داشته
10:55
and how theirخودشان livesزندگی می کند had evolvedتکامل یافته است
219
643536
2216
و چه اتفاقی براشون افتاده.
10:57
and what had happenedاتفاق افتاد to them.
220
645752
1890
خب یک روز خوشحال
10:59
So I was thrilledهیجان زده one day
221
647642
2520
به سالن انتظار کلینیک رفتم تا از مریضی
11:02
to get a pageصفحه down into the lobbyلابی of the clinicدرمانگاه
222
650162
2448
که یکسال پیش دیده بودم برگه ای رو بگیرم.
11:04
from a patientصبور who I had seenمشاهده گردید the yearسال before,
223
652610
3581
و او بهمراه دو دختر بزرگسالش که اونها رو هم
11:08
and she was there with her two adultبالغ daughtersدختران,
224
656191
2474
می شناختم اونجا بود، برای معاینه یکسال بعد.
11:10
who I alsoهمچنین knewمی دانست, for her one yearسال follow-upپیگیری examامتحان.
225
658665
4259
بنابراین رفتم تو راه روبه سالن انتظار رفتم و اونها خوشحال بودن
11:15
So I got down to the lobbyلابی, and they were ecstaticعصبانی
226
662924
3537
چون تازه نتیجه آزمایشاتشو رو گرفته بودن
11:18
because she had just gottenدریافت کردم
all of her testتست resultsنتایج back
227
666461
2251
و جواب منفی بود: بدون هیچ نشانی از بیماری.
11:20
and she was NEDNED: No Evidenceشواهد و مدارک of Diseaseمرض.
228
668712
6188
که قبل بهش بعنوان نه کاملا مرده فکر می کردم.
11:27
Whichکدام I used to think meantبه معنای Not Entirelyکاملا Deadمرده.
229
674900
4757
11:31
So they were ecstaticعصبانی, we satنشسته down to visitبازدید کنید,
230
679657
5493
خب اونها خیلی خوشحال بودند، نشستیم که گپی بزنیم،
11:37
and it was so weirdعجیب و غریب, because
231
685150
2807
11:40
withinدر داخل two minutesدقایق, she
startedآغاز شده retellingبازنویسی me the storyداستان
232
687957
3882
و خیلی عجیب بود، چون
11:44
of her diagnosisتشخیص and her
surgeryعمل جراحي and her chemoشیمیدان,
233
691839
4530
چون ظرف دو دقیقه، شروع کردن به بازگویی داستان
11:48
even thoughگرچه, as her chaplainسرپرست,
I saw her everyهرکدام weekهفته,
234
696369
3468
تشخیص بیماری، عمل جراحی و شیمی درمانی شدنش،
11:52
and so I knewمی دانست this storyداستان.
235
699837
2891
علی رغم این واقعیت که او را هر هفته بواسطه کشیش بیمارستانش بودنم، میدیدم.
11:54
And she was usingاستفاده كردن wordsکلمات like sufferingرنج کشیدن,
236
702728
3042
و داستانش رو میدونستم.
11:57
agonyآکنه, struggleتقلا.
237
705770
3995
و او از کلماتی مثل رنج بردن، درد زیاد،
12:01
And she endedبه پایان رسید her storyداستان with,
238
709765
2614
مبارزه کردن استفاده می کرد.
12:04
"I feltنمد crucifiedمصلوب شدن."
239
712379
4794
و داستانش رو اینطور تموم کرد،
12:09
And at that pointنقطه, her two
daughtersدختران got up and said,
240
717173
2664
«حس می کردم شکنجه میشم.»
12:12
"We're going to go get coffeeقهوه."
241
719837
3912
و در اون مرحله، دو تا دختراش بلند شدند و گفتند،
12:15
And they left.
242
723749
3141
«ما میریم قهوه بگیریم.»
12:19
Tell me threeسه things about
yourselfخودت before the nextبعد stop.
243
726890
2835
و ترکمون کردند.
12:21
People were leavingترک the busاتوبوس before she even got
244
729725
2756
قبل از ایستگاه بعدی سه چیز درباره خودتون بهم بگید.
12:24
to numberعدد two or numberعدد threeسه.
245
732481
5377
آدمها قبل از اینکه او حتی به شماره دو یا سه برسه
12:30
So I handedدست her a tissueبافت,
246
737858
3487
از اتوبوس پیاده می شدند.
12:33
and I gaveداد her a hugدر آغوش گرفتن,
247
741345
3297
بهش دستمال دادم
و بغلش کردم،
12:36
and then, because I really caredمراقب باشید for this womanزن,
248
744642
3510
و بعد، چون واقعا به این زن اهمیت میدادم،
12:40
I said,
249
748152
2086
گفتم،
12:42
"Get down off your crossصلیب."
250
750238
2306
«صلیبت رو زمین بگذار.»
12:44
And she said, "What?"
251
752544
4266
و او گفت: «چی؟»
12:49
And I repeatedمکررا, "Get down off your crossصلیب."
252
756810
5414
و تکرار کردم، «صلیبت رو زمین بگذار.»
12:54
And to her creditاعتبار, she could
talk about her reasonsدلایل
253
762224
4645
و به باور او، می تونست درباره دلایلش
12:59
for embracingدر آغوش گرفتن and then clingingچسبیده to this identityهویت.
254
766869
5119
برای در آغوش گرفتن و آویزان موندن به این هویت حرف بزنه.
13:04
It got her a lot of attentionتوجه.
255
771988
2022
باعث شد کلی توجه بخودش بگیره.
13:06
People were takingگرفتن careاهميت دادن of her for a changeتغییر دادن.
256
774010
3105
آدمها محض تنوع ازش مراقبت می کردند.
13:09
But now, it was havingداشتن the oppositeمخالف effectاثر.
257
777115
3695
اما حالا، تاثیری معکوس داشت.
13:13
It was pushingهل دادن people away.
258
780810
2483
باعث پس زدن آدمها میشد.
13:15
People keptنگه داشته شد leavingترک to get coffeeقهوه.
259
783293
3747
آدمها مدام پی قهوه خریدن می رفتند.
13:19
She feltنمد crucifiedمصلوب شدن by her experienceتجربه,
260
787040
3901
احساس به صلیب کشیده شدن را بخاطر این تجربه اش داشت،
13:23
but she didn't want to let that crucifiedمصلوب شدن selfخود dieمرگ.
261
790941
6222
اما نمی خواست بذاره که اون من به صلیب کشیده شده بمیره.
13:29
Now, perhapsشاید you are thinkingفكر كردن
262
797163
2917
الان شاید فکر کنید که
13:32
I was a little harshسخت with her,
263
800080
2950
کمی با او خشن بودم،
13:35
so I mustباید tell you that
264
803030
2108
پس باید براتون بگم که
13:37
I was speakingصحبت كردن out of my ownخودت experienceتجربه.
265
805138
3692
از روی تجربه ام صحبت می کردم.
13:41
Manyبسیاری, manyبسیاری yearsسالها before,
266
808830
2844
خیلی خیلی سالها قبل،
13:43
I had been firedاخراج شد from a jobکار that I lovedدوست داشتنی,
267
811674
3326
از شغلی که دوست داشتم اخراج شدم،
13:47
and I would not stop talkingصحبت کردن about my innocenceبی گناهی
268
815000
3716
و دست از صحبت کردن درباره بیگناهیم، بیعدالتی،
13:50
and the injusticeبی عدالتی and the betrayalخیانت and the deceiptفریب دادن,
269
818716
3404
خیانت و فریب بر نمی داشتم،
13:54
untilتا زمان finallyسرانجام, just like this womanزن,
270
822120
1130
تا این که بالاخره مثل این زن
13:55
people were walkingپیاده روی away from me,
271
823250
2041
آدمها شروع کردن به فاصله گرفتن از من،
13:57
untilتا زمان I finallyسرانجام realizedمتوجه شدم
272
825291
3236
تا این که سرانجام تشخیص دادم
14:00
I wasn'tنبود just processingدر حال پردازش my feelingsاحساسات,
273
828527
3872
نه تنها احساساتم رو پردازش می کردم، بلکه
14:04
I was feedingتغذیه them.
274
832399
2708
اونها رو تغذیه می کردم.
14:07
I didn't want to let that crucifiedمصلوب شدن selfخود dieمرگ.
275
835107
4063
نمی خواستم بزارم اون من به صلیب کشیده شده بمیره.
14:11
But we all know that with any resurrectionقیامت storyداستان,
276
839170
5422
اما همه ما می دونیم که در داستانهای مربوط به رستاخیز،
14:16
you have to dieمرگ first.
277
844592
2628
نخست باید بمیرید.
14:19
The Christianمسیحی storyداستان,
278
847220
1823
در نسخه مسیحی،
14:21
Jesusعیسی was deadمرده a wholeکل day in the tombآرامگاه
279
849043
3272
مسیح یک روز تمام در گور مرده بود
14:24
before he was resurrectedاحیانا.
280
852315
2495
قبل از این که دوباره زنده شود.
14:27
And I believe that for us,
281
854810
1838
و اعتقادم دارم که درباره ما،
14:28
beingبودن in the tombآرامگاه
282
856648
2132
در گور بودن
14:30
meansبه معنای doing our ownخودت deepعمیق innerدرونی work
283
858780
3986
به معنی کار عمیق درونی حول و حوش
14:34
around our woundsزخم ها
284
862766
2704
زخمهامون هست
14:37
and allowingاجازه می دهد ourselvesخودمان to be healedشفا یافت.
285
865470
4473
و این که بخودمون اجازه شفا یافتن رو بدیم.
14:42
We have to let that crucifiedمصلوب شدن selfخود dieمرگ
286
869943
3057
باید بذاریم اون من به صلیب کشیده شده بمیره
14:45
so that a newجدید selfخود, a truerدرست است selfخود,
287
873000
3604
تا منی حقیقی تر و تازه
14:48
is bornبدنیا آمدن.
288
876604
2382
متولد شود.
14:51
We have to let that oldقدیمی storyداستان go
289
878986
2858
باید بگذاریم اون داستان قدیمی بره
14:54
so that a newجدید storyداستان, a truerدرست است storyداستان,
290
881844
4147
تا بجاش داستان جدید و حقیقی تری
14:58
can be told.
291
885991
3039
گفته شه.
15:01
Claimادعا your experienceتجربه. Don't let it claimادعا you.
292
889030
5543
مالک تجربه تون باشید. اجازه ندید که اون مالک شما باشه.
15:06
What if there were no survivorsبازماندگان,
293
894573
2581
چه اتفاقی میفتاد اگر بازمانده ای نبود
15:09
meaningبه معنی, what if people decidedقرار بر این شد
294
897154
2796
منظورم این که آدمها تصمیم می گرفتند
15:12
to just claimادعا theirخودشان traumaتروما as an experienceتجربه
295
899950
2870
اختلال ناشی از وقوع سانحه را بعنوان یک تجربه قلمداد کنند
15:15
insteadبجای of takingگرفتن it on as an identityهویت?
296
902820
4170
تا این که اون بخشی از هویتشون شه؟
15:19
Maybe it would be the endپایان of beingبودن
297
906990
2002
شاید این پایانی بر داستان گرفتار شدن در دام
15:21
trappedبه دام افتاده in our woundsزخم ها
298
908992
2358
زخمهامون باشه
15:23
and the beginningشروع of amazingحیرت آور
299
911350
3554
و شروع حیرت آوری از
15:27
self-explorationخودآزمایی and discoveryکشف and growthرشد.
300
914904
3926
خودشناسی، کشف و رشد باشه.
15:31
Maybe it would be the startشروع کن of definingتعریف کردن ourselvesخودمان
301
918830
4795
شاید آغازی برای تعریف خودمون بواسطه
15:35
by who we have becomeتبدیل شدن به
302
923625
2580
آنچه که هستیم و آن کسی
15:38
and who we are becomingتبدیل شدن به.
303
926205
4170
که میشیم باشه.
15:42
So perhapsشاید survivorبازمانده was not
304
930375
5771
بنابراین شاید زنده مانده یکی از
15:48
one of the threeسه things that you would tell me.
305
936146
5207
سه تا چیزی نباشه که برام می گفتید.
15:53
No matterموضوع.
306
941353
1317
اهمیتی نداره.
15:54
I just want you all to know that
307
942670
2240
میخواهم همتون بدونید که
15:57
I am really gladخوشحالم that we are on this busاتوبوس togetherبا یکدیگر,
308
944910
4313
من واقعا خوشحالم که با هم توی این اتوبوس هستیم،
16:01
and this is my stop.
309
949223
3896
و این ایستگاه منه.
16:05
(Applauseتشویق و تمجید)
310
953119
3705
(تشویق)
Translated by Leila Ataei
Reviewed by Meysam Maleki

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Debra Jarvis - Chaplain + author
Debra Jarvis isn't your typical hospital chaplain. With wry wit, she aims to comfort patients -- and also challenge them.

Why you should listen

For writer, ordained minister and hospital chaplain Debra Jarvis, humor is a powerful balm. She is not afraid to be funny even when doing very serious work with the sick and dying as a hospice chaplain, a pastoral consultant for volunteer groups caring for people with AIDS and MS, and a staff chaplain at the Seattle Cancer Care Alliance. Debra is the author of It’s Not About the Hair: And Other Certainties of Life & Cancer and numerous other books. Currently on sabbatical in Geneva, Debra’s last job was as writer-in-residence for the University Congregational United Church of Christ in Seattle. In her free time, Debra accompanies her Cairn terrier Max in his therapy dog work.

More profile about the speaker
Debra Jarvis | Speaker | TED.com