ABOUT THE SPEAKER
Khalida Brohi - Women’s rights activist and entrepreneur
In the tribal region where she was born, Khalida Brohi founded an organization to end honor killings and empower Pakistani women.

Why you should listen
When she was a teenager in the Balochistan region of Pakistan, Khalida Brohi witnessed the honor killing of her friend, who had married for love. Today, she's the founder and executive director of the Sughar Empowerment Society. The nonprofit, whose name means "skilled and confident woman", provides Pakistani tribal women with the education, skills, and income opportunities to empower them to take a leadership role in their households, their communities, and the world.

As she works to reduce endemic violence against women at substantial personal risk, she says, "Not doing this work would kill me. Doing this work would keep me alive.”
More profile about the speaker
Khalida Brohi | Speaker | TED.com
TEDGlobal 2014

Khalida Brohi: How I work to protect women from honor killings

خالده بروهی: چگونه برای محافظت از زنان علیه کشتار ناموسی حمایت کردم

Filmed:
1,214,500 views

نزدیک هزار قتل ناموسی هرساله از پاکستان گزارش میشود که توسط اعضای خانواده بدلیل رفتار شرم آور چون روابط خارج از ازدواج ارتکاب شده. وقتی خالده بروهی یکی از دوستان نزدیکش را به همین دلیل از دست داد جنبشی بر علیه این قتل ها بوجود آورد. ولی از جایی که هیچ وقت فکرش را نمی کرد با مخالفت روبرو شد: همان کسانی که قصد حمایتشان را داشت. در این سخنرانی قدرتمندانه خالده از نگاه سرسختانه اش به آنچه انجام داده می گوید و به فعالان پرشور دیگربینش روشنگرانه ای میدهد.
- Women’s rights activist and entrepreneur
In the tribal region where she was born, Khalida Brohi founded an organization to end honor killings and empower Pakistani women. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
While preparingآماده كردن for my talk
0
973
2236
وقتی خودم رابرای این سخنرانی آماده می کردم
00:15
I was reflectingمنعکس کننده on my life
and tryingتلاش کن to figureشکل out
1
3209
4054
به زندگی خودم نگاه کردم تا ببینم
00:19
where exactlyدقیقا was that momentلحظه
when my journeyسفر beganآغاز شد.
2
7263
4924
دقیقا کی سفرم آغاز شد
00:24
A long time passedگذشت by,
and I simplyبه سادگی couldn'tنمی توانستم figureشکل out
3
12187
2647
مدت زیادی گذشت، و من واقعا
00:26
the beginningشروع or the middleوسط
or the endپایان of my storyداستان.
4
14834
2972
شروع، میانه و پایان داستانم را نمی دانستم.
00:29
I always used to think that my beginningشروع
5
17806
1951
همیشه فکر می کردم ابتدای کارم
00:31
was one afternoonبعد از ظهر in my communityجامعه
when my motherمادر had told me
6
19757
4110
آن بعد از ظهری بود که مادرم گفت
00:35
that I had escapedفرار کرد threeسه
arrangedمرتب شده اند marriagesازدواج by the time I was two.
7
23867
3441
قبل از دو سالگی از دو ازدواج
از پیش تعیین شده فرار کرده بودم
یا آن شبی که که در قبیله مان
برق برای هشت ساعت قطع شده بود،
00:40
Or one eveningشب when electricityالکتریسیته had failedناموفق
for eightهشت hoursساعت ها in our communityجامعه,
8
28278
4435
و پدرم در بین ما نشسته بود
00:44
and my dadپدر satنشسته, surroundedاحاطه شده by all of us,
9
32713
2252
00:46
tellingگفتن us storiesداستان ها of when he was
a little kidبچه strugglingمبارزه می کنند to go to schoolمدرسه
10
34965
3901
و برایمآن داستانهایی از تلاشش
برای مدرسه رفتن وقتی بچه بوده ميگفت
00:50
while his fatherپدر, who was a farmerمزرعه دار,
wanted him to work in the fieldsزمینه های with him.
11
38866
4108
وقتی پدرش، که کشاورز بوده،
ميخواسته همراهش در مزرعه کارکند.
00:54
Or that darkتاریک است night when I was 16
12
42974
2748
یا آن شب تاریک در ۱۶ سالگی ام
00:57
when threeسه little kidsبچه ها had come to me
and they whisperedزمزمه in my earگوش
13
45722
4417
که سه بچه کوچک به طرفم آمدند
و در گوشم پچ پچ کردند
01:02
that my friendدوست was murderedکشته شد
in something calledبه نام the honorافتخار killingsقتل.
14
50139
4277
که یکی از دوستانم کشته شده است،
در چیزی بنام قتل ناموسی.
01:08
But then I realizedمتوجه شدم that,
15
56106
2125
آن موقع بود که فهمیدم
01:10
as much as I know that these momentsلحظات
have contributedکمک کرد on my journeyسفر,
16
58231
3717
با اینکه میدانم تمام این لحظات
بخشی از سفرم بوده اند،
01:13
they have influencedتحت تاثیر قرار گرفت my journeyسفر
17
61948
1600
و روی سفرم تاثیر گذاشته اند
01:15
but they have not been
the beginningشروع of it,
18
63548
2159
اما شروع ماجرا نبوده اند،
01:17
but the trueدرست است beginningشروع of my journeyسفر
was in frontجلوی of a mudگل و لای houseخانه
19
65707
4296
شروع واقعی سفر من روبروی
یک خانه خشتی اتفاق افتاد
01:22
in upperبالا Sindhسند of Pakistanپاکستان,
20
70003
2623
در بخش شمالی سند پاکستان،
01:24
where my fatherپدر heldبرگزار شد the handدست
of my 14-year-oldساله motherمادر
21
72626
2856
وقتی پدرم دست مادر ۱۴ ساله ام را گرفت
01:27
and they decidedقرار بر این شد
to walkراه رفتن out of the villageدهکده
22
75482
2020
و تصمیم گرفتند از دهکده خارج شوند
01:29
to go to a townشهر where they could
sendارسال theirخودشان kidsبچه ها to schoolمدرسه.
23
77502
3460
و به شهری بروند که میتوانستند
بچه هايشان را به مدرسه بفرستند .
01:32
In a way, I feel like my life
24
80962
2206
یک جورایی، احساس میکنم زندگی من
01:35
is kindنوع of a resultنتيجه of some wiseعاقل choicesگزینه های
and decisionsتصمیمات they'veآنها دارند madeساخته شده.
25
83168
5735
حاصل برخی از انتخاب ها
و تصمیمات عاقلانه ی آنهاست.
مثلا، تصمیم دیگرشان این بود
01:40
And just like that,
anotherیکی دیگر of theirخودشان decisionsتصمیمات
26
88903
2856
که من و بقیه خواهر و برادرانم
از ریشه هامان جدا نشویم
01:43
was to keep me and my siblingsخواهران و برادران
connectedمتصل to our rootsریشه ها.
27
91759
3227
01:46
While we were livingزندگي كردن in a communityجامعه
I fondlyدوستانه rememberیاد آوردن as calledبه نام Ribabadریاباباد,
28
94986
4249
وقتی در قبیله ای به نام غریب آباد
زندگی می کردیم،
01:51
whichکه meansبه معنای communityجامعه of the poorفقیر,
29
99235
2229
به معنای قبیله فقرا،
01:53
my dadپدر madeساخته شده sure that we alsoهمچنین
had a houseخانه in our ruralروستایی homelandمیهن.
30
101464
3692
پدر برایمان خانه ای هم
در سرزمین اجدادی گرفت
01:57
I come from an indigenousبومی tribeقبیله
in the mountainsکوه ها of Balochistanبلوچستان
31
105156
3624
من از اهالی قبیله ای بومی
کوه های بلوچستان هستم
02:00
calledبه نام Brahuiبراهوی.
32
108780
1740
به نام براهوی.
02:02
Brahuiبراهوی, or Brohiبریی, meansبه معنای mountainکوه dwellerساکن,
and it is alsoهمچنین my languageزبان.
33
110520
5168
براهوی یا بروهی، یعنی کوه‌نشین،
زبان من هم هست.
به لطف قوانین خشک پدر برای احترام به رسوم،
02:07
Thanksبا تشکر to my father'sپدر very strictسخت گیرانه rulesقوانین
about connectingبرقراری ارتباط to our customsگمرک,
34
115688
4236
02:11
I had to liveزنده a beautifulخوشگل life of songsآهنگ ها,
culturesفرهنگ ها, traditionsرسم و رسوم, storiesداستان ها, mountainsکوه ها,
35
119924
5731
زندگی زیبایی پر از آواز،
فرهنگ، رسوم، داستان، کوه،
02:17
and a lot of sheepگوسفند.
36
125655
1391
و تعداد زیبایی گوسفند داشتم.
با این حال، زندگی در دو قطب
02:19
But then, livingزندگي كردن in two extremesافراط
37
127696
2669
02:22
betweenبین the traditionsرسم و رسوم
of my cultureفرهنگ, of my villageدهکده,
38
130365
4029
بین سنت های فرهنگی، روستایم،
02:26
and then modernمدرن educationتحصیلات
in my schoolمدرسه wasn'tنبود easyآسان.
39
134394
3351
و تحصیلات امروزی مدرسه کار ساده ای نبود.
02:29
I was awareمطلع that I was the only girlدختر
who got to have suchچنین freedomآزادی,
40
137745
4504
ميدانستم تنها دختری بودم که این آزادی را داشت
و بخاطر همین گناهکار بودم
02:34
and I was guiltyگناهکار of it.
41
142249
2044
وقتی به مدرسه کراچی و حیدر آباد میرفتم،
02:36
While going to schoolمدرسه
in Karachiکراچی and Hyderabadحیدرآباد,
42
144293
3962
شاهد ازدواج بسیاری از دختر های اقوام
و دوستان دوران کودکی ام بودم،
02:40
a lot of my cousinsعموزاده ها and childhoodدوران کودکی friendsدوستان
were gettingگرفتن marriedمتاهل off,
43
148255
3941
بعضی با مردان بزرگتر ازخود،
بعضی معاوضه میشدند،
02:44
some to olderمسن تر menمردان, some in exchangeتبادل,
44
152196
2754
و بعضی ها هم همسر دوم میشدند.
02:46
some even as secondدومین wivesهمسران.
45
154950
2299
شاهد رنگ باختن آن رسوم زیبا و
در جلو چشمانم بودم،
02:49
I got to see the beautifulخوشگل traditionسنت
and its magicشعبده بازي fadeمحو شدن in frontجلوی of me
46
157249
5309
با دیدن اینکه چطور تولد
دختران با غم جشن گرفته میشد،
02:54
when I saw that the birthتولد of a girlدختر childکودک
was celebratedجشن گرفت with sadnessغمگینی,
47
162558
5334
وقتی می دیدم که چطور به زنان گفته میشد
که صبر ویژگی اصلی انهاست
02:59
when womenزنان were told
to have patienceصبر as theirخودشان mainاصلی virtueتقوا.
48
167892
4767
تا وقتی ۱۵ ساله شدم،
03:04
Up untilتا زمان I was 16,
49
172659
1981
اندوهم را با گریه تسلی میدادم،
03:06
I healedشفا یافت my sadnessغمگینی by cryingگریان,
50
174640
2808
بیشتر شب ها وقتی دیگران خواب بودند
03:09
mostlyاغلب at nightsشب ها
when everyoneهر کس would sleepبخواب
51
177448
2186
و روی بالشتم زار میزدم
03:11
and I would sobسگ in my pillowبالش,
52
179634
2316
تاشبی که متوجه شدم
یکی از دوستانم کشته شده
03:13
untilتا زمان that one night
when I foundپیدا شد out my friendدوست was killedکشته شده
53
181950
3347
به خاطر مسایل ناموسی
03:17
in the nameنام of honorافتخار.
54
185297
2174
قتل ناموسی رسمی است
03:20
Honorافتخار و احترام killingsقتل is a customسفارشی
55
188381
2837
که وقتی مردها و زن ها
مشکوک به داشتن رابطه
03:23
where menمردان and womenزنان
are suspectedمشکوک of havingداشتن relationshipsروابط
56
191218
2898
قبل یا خارج از ازدواج هستند
03:26
before or outsideخارج از of the marriageازدواج,
57
194116
1695
به دست
خانواده شان کشته می شوند
03:27
and they're killedکشته شده by theirخودشان familyخانواده for it.
58
195811
2179
معمولا به دست برادر یا پدر یا عموی خانواده
03:29
Usuallyمعمولا the killerقاتل is the brotherبرادر
or fatherپدر or the uncleدایی in the familyخانواده.
59
197990
4385
گذارش سازمان ملل از ۱٫۰۰۰ فقره
قتل ناموسی در سال در پاکستان خبر میدهد
03:34
The U.N. reportsگزارش ها there are about 1,000
honorافتخار murdersقتل everyهرکدام yearسال in Pakistanپاکستان,
60
202375
4632
و تازه این مواردیست که گذارش شده
03:39
and these are only the reportedگزارش داد casesموارد.
61
207007
2438
رسمی که اساسش کشتن است
برای من معنایی نداشت
03:41
A customسفارشی that killsمی کشد
did not make any senseاحساس to me,
62
209445
3738
و میدانستم که باید برایش کاری بکنم
03:45
and I knewمی دانست I had to do
something about it this time.
63
213183
2578
دیگر نمیخواستم آنقدر گریه کنم
تا خوابم ببرد
03:47
I was not going to cryگریه کردن myselfخودم to sleepبخواب.
64
215761
2391
میخواستم کاری بکنم،
هر کاری، تا جلویش را بگیرم
03:50
I was going to do something,
anything, to stop it.
65
218152
2508
۱۶ سالم بود، شروع به شعر گفتن کردم
03:52
I was 16 -- I startedآغاز شده writingنوشتن poetryشعر
66
220660
2066
خانه به خانه
راه افتادم و از قتل ناموسی گفتم
03:54
and going doorدرب to doorدرب
tellingگفتن everybodyهمه about honorافتخار killingsقتل
67
222726
3228
و اینکه چرا اتفاق میفتد،
و چرا باید تمامش کرد،
03:57
and why it happensاتفاق می افتد,
why it should be stoppedمتوقف شد,
68
225954
2195
و آگاهی را بالا میبردم تا راه بسیار بهتری
04:00
and raisingبالا بردن awarenessاطلاع about it
69
228149
1436
برای رفع مسئله پیدا کردم
04:01
untilتا زمان I actuallyدر واقع foundپیدا شد a much, much
better way to handleرسیدگی this issueموضوع.
70
229585
4577
آن روزها، در خانه یک خوابه خیلی کوچکی
در کراچی زندگی می کردیم
04:06
In those daysروزها, we were livingزندگي كردن in
a very smallکوچک, one-roomedیک اتاق houseخانه in Karachiکراچی.
71
234841
6161
هر سال،در فصل باران،
خانه مان را پر از آب میشد
04:13
Everyهرکدام yearسال, duringدر حین the monsoonموزون seasonsفصل ها,
our houseخانه would floodسیل up with waterاب --
72
241002
4527
سیلاب و فاضلاب..
04:17
rainwaterآب باران and sewageفاضلاب شهری --
73
245529
1707
و پدرو مادرم آب را خالی می کردند
04:19
and my momمامان and dadپدر
would be takingگرفتن the waterاب out.
74
247241
3127
آن روز ها ، والدینم یک ماشین بزرگ
به خانه آوردند، یک کامپیوتر
04:22
In those daysروزها, my dadپدر broughtآورده شده home
a hugeبزرگ machineدستگاه, a computerکامپیوتر.
75
250368
5099
آنقدر بزرگ بود که به نظر می رسید
نصف تنها اتاق ما را بگیرد
04:27
It was so bigبزرگ it lookedنگاه کرد as if it was going
to take up halfنیم of the only roomاتاق we had,
76
255467
4897
و یک عالمه قطعه وسیم داشت
که باید وصل می شدند
04:32
and had so manyبسیاری piecesقطعات and wiresسیم ها
that neededمورد نیاز است to be connectedمتصل.
77
260364
3500
با این حال هیجان انگیزترین چیزی بود
04:35
But it was still the mostاکثر excitingهیجان انگیز thing
78
263864
2090
که برای من و خواهرانم اتفاق افتاد
04:37
that has ever happenedاتفاق افتاد
to me and my sistersخواهران.
79
265954
2786
برادر بزرگم علی مسئول
نگهداری از کامپیوتر شد
04:40
My oldestقدیمی ترین brotherبرادر Aliعلی got to be in chargeشارژ
of takingگرفتن careاهميت دادن of the computerکامپیوتر,
80
268740
4110
و هرکداممان ۱۰ تا ۱۵ دقیق در روز
فرصت داشتیم ازش استفاده کنیم
04:44
and all of us were givenداده شده
10 to 15 minutesدقایق everyهرکدام day to use it.
81
272850
3935
از آنجایی که من بین ۸ فرزند بزرگترین بودم
04:48
Beingبودن the oldestقدیمی ترین of eightهشت kidsبچه ها,
82
276785
3065
آخرین نفری که نوبتش میشد هم من بودم
04:51
I got to use it the last,
83
279850
2485
و اون هم بعد از شستن ظرف ها
04:54
and that was after
I had washedشسته the dishesظرف ها,
84
282335
2739
تمیزکردن خانه،
پختن شام همراه مادر،
04:57
cleanedپاک شده the houseخانه,
madeساخته شده dinnerشام with my momمامان,
85
285074
2763
انداختن پتو ها برای بقیه تا بخوابند
04:59
and put blanketsپتو on the floorکف
for everyoneهر کس to sleepبخواب,
86
287837
2692
و بعد از آن،
به سمتش میدویدم،
05:02
and after that,
I would runاجرا کن to the computerکامپیوتر,
87
290529
2183
به اینترنت وصل می شدم،
05:04
connectاتصال it to the Internetاینترنت,
88
292712
1557
و ۱۰ تا ۱۵ دقیقه
لذت نابی میبردم
05:06
and have pureخالص joyشادی and wonderتعجب
for 10 to 15 minutesدقایق.
89
294269
6019
آن روزها،با وبسایتی
بنام Joogle آشنا شدم
05:12
In those daysروزها, I had discoveredکشف شده
a websiteسایت اینترنتی calledبه نام JoogleJoogle.
90
300288
4406
(Google)
05:16
[Googleگوگل] (Laughterخنده)
91
304694
3066
برای دستیابی به آرزوی وافرم
برای توقف این سنت
05:19
In my franticاز کوره در رفته wishآرزو کردن
to do something about this customسفارشی,
92
307760
3714
از گوگل استفاده کردم
و با فیس بوک آشنا شدم
05:23
I madeساخته شده use of Googleگوگل
and discoveredکشف شده Facebookفیس بوک,
93
311474
3508
وبسایتی که با آن مردم می توانستند
با هرکسی در جهان وصل شوند
05:26
a websiteسایت اینترنتی where people can connectاتصال
to anyoneهر کسی around the worldجهان,
94
314982
4155
بنابراین از اتاق کوچک
سیمانی ام در کراچی،
05:31
and so, from my very tinyکوچک,
cement-roofedسیمان با سقف roomاتاق in Karachiکراچی,
95
319137
4481
با مردمی در انگلیس،
آمریکا و کانادا متصل شدم
05:35
I connectedمتصل with people in the U.K.,
the U.S., Australiaاسترالیا and Canadaکانادا,
96
323618
3210
و کمپینی بنام
05:38
and createdایجاد شده a campaignکمپین calledبه نام
97
326828
2507
بیداری بر ضد قتل ناموسی
راه اندازی کردم
05:41
WAKEاز خواب بیدار UP Campaignکمپین
againstدر برابر Honorافتخار و احترام Killingsکشتن.
98
329335
2893
در عرض فقط چند ماه
وسعت پیدا کرد
05:44
It becameتبدیل شد enormousعظیم
in just a fewتعداد کمی monthsماه ها.
99
332228
3071
از سراسر جهان
حمایت زیادی شدم
05:47
I got a lot of supportحمایت کردن
from all around the worldجهان.
100
335299
2552
رسانه ها با ما مرتبط شده بودند، آدم های
05:49
Mediaرسانه ها was connectingبرقراری ارتباط to us.
101
337851
1461
زیادی آماده افزایش آگاهی
05:51
A lot of people were reachingرسیدن به out
tryingتلاش کن to raiseبالا بردن awarenessاطلاع with us.
102
339312
3299
بودند. آنقدر بزرگ شد تا از فضای مجازی
به کوچه پس کوچه های شهرم رسید
05:54
It becameتبدیل شد so bigبزرگ that it wentرفتی from onlineآنلاین
to the streetsخیابان ها of my hometownزادگاه,
103
342611
4742
جایی که به راهپیمایی و اعتصاب دست زدیم
05:59
where we would do ralliesتظاهرات and strikesاعتصاب
104
347353
2344
به امید تغییر قوانین پاکستان
به نفع زنان.
06:01
tryingتلاش کن to changeتغییر دادن the policiesسیاست های
in Pakistanپاکستان for women'sزنان supportحمایت کردن.
105
349697
3472
و وقتی فکر می کردم همه چیز
عالی پیش میرود
06:05
And while I thought
everything was perfectکامل,
106
353169
3722
تیم من، که انوقت تنها
دوستان وهمسایگان بودند،
06:08
my teamتیم -- whichکه was basicallyاساسا
my friendsدوستان and neighborsهمسایه ها at that time --
107
356891
3877
فکر میکردند که همه چیز روبراه است
06:12
thought everything was going so well,
108
360768
2090
تصور نمی کردیم بامخالفت
زیادی روبرو میشویم
06:14
we had no ideaاندیشه a bigبزرگ oppositionاپوزیسیون
was comingآینده to us.
109
362858
4401
قبیله مان در مقابلمان ایستاد
06:20
My communityجامعه stoodایستاد up againstدر برابر us,
110
368039
2135
که ما رفتار غیر اسلامی نشر میدهیم
06:22
sayingگفت: we were spreadingگسترش دادن
un-Islamicغیر اسلامی behaviorرفتار.
111
370174
3717
داشتیم با سنت های صد ها ساله
آن قبایل میجنگیدیم
06:25
We were challengingچالش برانگیز centuries-oldقرن هاست
customsگمرک in those communitiesجوامع.
112
373891
4710
یادم میاید که پدرم
نامه های بی نامی دریافت میکرد
06:30
I rememberیاد آوردن my fatherپدر receivingدریافت
anonymousناشناس lettersنامه ها
113
378601
3078
که،"دخترت فرهنگ
غرب را در جوامع آبرومند
06:33
sayingگفت:, "Your daughterفرزند دختر
is spreadingگسترش دادن Westernغربی cultureفرهنگ
114
381679
2936
اشاعه میدهد
06:36
in the honorableمحترمانه societiesجوامع."
115
384615
1726
به ماشینمان سنگ پرتاب کرده بودند
06:38
Our carماشین was stonedسنگسار at one pointنقطه.
116
386341
2546
یکبار که به دفترم رفتم دیدم
تابلو آهنی دفتر
06:40
One day I wentرفتی to the officeدفتر
and foundپیدا شد our metalفلز signboardنشانه
117
388887
3900
مچاله و شکسته شده بود انگار آدم های زیادی
با یک چیز سنگین بجانش افتاده بودند
06:44
wrinkledچروکیده and brokenشکسته شده as if a lot of people
had been hittingضربه زدن it with something heavyسنگین.
118
392787
4802
جریان آنقدر خرناک شد
که مجبور شدم حسابی خودم را مخفی کنم
06:49
Things got so badبد that I had
to hideپنهان شدن myselfخودم in manyبسیاری waysراه ها.
119
397589
3627
پنجره های ماشین را بالا میکشیدم
06:53
I would put up the windowsپنجره ها of the carماشین,
120
401216
3077
صورتم را میپوشاندم و وقتی در
مکان های عمومی بودم صحبت نمیکردم
06:56
veilحجاب my faceصورت, not speakصحبت
while I was in publicعمومی,
121
404293
3932
اما در نهایت اوضاع با تهدید
جانم بدتر شد،
07:00
but eventuallyدر نهایت situationsموقعیت ها got worseبدتر
when my life was threatenedتهدید شده,
122
408225
3977
و مجبور شدم آنجارا ترک و به کراچی برگردم
و فعالیت هایمان متوقف شد.
07:04
and I had to leaveترک کردن, back to Karachiکراچی,
and our actionsاقدامات stoppedمتوقف شد.
123
412202
4566
وقتی به کراچی بازگشتم 18 ساله بودم
07:09
Back in Karachiکراچی, as an 18-year-oldساله,
124
417962
3373
فکر می کردم این بزرگترین
شکست زندگی ام است
07:13
I thought this was the biggestبزرگترین
failureشکست of my entireکل life.
125
421335
4766
مستاصل شده بودم. به عنوان
07:18
I was devastatedویران.
126
426101
1910
یک نوجوان خودم را مقصر همه چیز میدانستم.
07:20
As a teenagerنوجوان, I was blamingسرزنش
myselfخودم for everything that happenedاتفاق افتاد.
127
428011
3645
وقتی به آن فکر کردیم
07:23
And it turnsچرخش out,
when we startedآغاز شده reflectingمنعکس کننده,
128
431656
2136
متوجه شدیم در حقیقت
مقصر من و تیمم بوده ایم
07:25
we did realizeتحقق بخشیدن that it was actuallyدر واقع
me and my team'sتیم faultعیب.
129
433792
5874
دو دلیل مهم وجود داشت که
مبارزه ما با آن شکست بزرگ مواجه شد
07:31
There were two bigبزرگ reasonsدلایل
why our campaignکمپین had failedناموفق bigبزرگ time.
130
439666
5155
یکی از آنها، اولینشان، این بود
07:36
One of those, the first reasonدلیل,
131
444821
2250
که در مقابل ارزشهای
مرکزی مردم ایستاده بودیم
07:39
is we were standingایستاده
againstدر برابر coreهسته valuesارزش های of people.
132
447071
2629
به چیزی نه گفته بودیم
که برایشان اهمیت زیادی داشت
07:42
We were sayingگفت: no to something
that was very importantمهم to them,
133
450900
3512
نشانه آبرویشان را به چالش کشیده بودیم
07:46
challengingچالش برانگیز theirخودشان codeکد of honorافتخار,
134
454412
2347
و در این جریان به سختی آزارشان داده بودیم
07:48
and hurtingصدمه زدن them deeplyعمیقا in the processروند.
135
456759
2267
و شماره دو، که درس بزرگی به من داد،
07:51
And numberعدد two, whichکه was very
importantمهم for me to learnیاد گرفتن,
136
459026
2699
و دانستنش برایم کاملا جالب بود،
07:53
and amazingحیرت آور, and surprisingشگفت آور
for me to learnیاد گرفتن,
137
461725
2205
که ما قهرمانان واقعی نبودیم
07:55
was that we were not includingشامل
the trueدرست است heroesقهرمانان
138
463930
3181
که باید برای خودشان میجنگیدند.
07:59
who should be fightingدعوا کردن for themselvesخودشان.
139
467111
2206
زنان روستا اصلا نمیدانستند
برای انها میجنگیدیم.
08:01
The womenزنان in the villagesروستاها had no ideaاندیشه
we were fightingدعوا کردن for them in the streetsخیابان ها.
140
469317
3957
هر بار برمیگشتم
08:05
Everyهرکدام time I would go back,
141
473274
1437
اقوام وهمسایه را با
صورت
08:06
I would find my cousinsعموزاده ها and friendsدوستان
with scarvesروسری on theirخودشان facesچهره ها,
142
474711
3007
پوشانده میدیدم و میپرسیدم "چه شده"
08:09
and I would askپرسیدن, "What happenedاتفاق افتاد?"
143
477718
1794
و می گفتند
"شوهرانمان کتکمان زده اند"
08:11
And they'dآنها می خواهند be like,
"Our husbandsشوهران beatضرب و شتم us."
144
479512
2390
ولی ما در خیابان برای تو کار می کردیم!
08:13
But we are workingکار کردن in the streetsخیابان ها for you!
145
481902
2879
داریم قوانین را تغییر می دهیم.
08:16
We are changingتغییر دادن the policiesسیاست های.
146
484781
1602
چطور روی زندگیشان تاثیر نمیگذاشت؟
08:18
How is that not impactingتأثیرگذار است theirخودشان life?
147
486383
2972
بنابراین به نتیجه ای رسیدیم که برایمان
خیلی جالب بود.
08:21
So then we foundپیدا شد out something
whichکه was very amazingحیرت آور for us.
148
489355
4851
قوانین کشورمان
08:26
The policiesسیاست های of a countryکشور
149
494206
2650
لزوما بروی جوامع بومی و قبیله ای
تاثیری نمی گذارد.
08:28
do not necessarilyلزوما always affectتاثیر می گذارد
the tribalقبیلهای and ruralروستایی communitiesجوامع.
150
496856
4611
این خیلی ناامید کننده بود،آه،
واقعا نمیتوانیم برایش کاری بکنیم؟
08:33
It was devastatingویرانگر -- like, oh,
we can't actuallyدر واقع do something about this?
151
501467
4304
و فهمیدیم فاصله زیادی بین
08:37
And we foundپیدا شد out there's a hugeبزرگ gapشکاف
152
505771
3042
قوانین رسمی و حقیقت واقع
در زندگی وجود دارد
08:40
when it comesمی آید to officialرسمی policiesسیاست های
and the realواقعی truthحقیقت on the groundزمینی.
153
508813
3836
بنابراین اینبار، تصمیم گرفتیم
کار متفاوتی انجام دهیم
08:44
So this time, we were like,
we are going to do something differentناهمسان.
154
512649
3312
استراتژی جدید بکار گرفتیم،
08:47
We are going to use strategyاستراتژی,
155
515961
1749
که برگردیم و عذرخواهی کنیم.
08:49
and we are going to go back and apologizeعذر خواهی کردن.
156
517710
2989
بله، عذر خواهی.
08:52
Yes, apologizeعذر خواهی کردن.
157
520699
1651
به قبایل بازگشتیم
08:54
We wentرفتی back to the communitiesجوامع
158
522350
1513
و گفتیم از آنچه کردیم
شرمنده ایم
08:55
and we said we are
very ashamedشرمنده of what we did.
159
523863
3248
آماده ایم برای عذر خواهی
و جبران آنچه کرده ایم
08:59
We are here to apologizeعذر خواهی کردن, and in factواقعیت,
we are here to make it up to you.
160
527111
4570
چطور جبران می کنیم ؟
09:03
How do we do that?
161
531681
1570
سه سنت اصلی را
ترقی دهیم،
09:05
We are going to promoteترویج
threeسه of your mainاصلی culturesفرهنگ ها.
162
533251
2966
که میدانیم موسیقی،
زبان و گلدوزی است.
09:08
We know that it's musicموسیقی,
languageزبان, and embroideryگلدوزی.
163
536217
3582
هیچ کس حرفمان را باورنکرد.
09:11
Nobodyهيچ كس believedمعتقد us.
164
539799
1526
هیچ کس نمی خواست با ما کار کند.
09:13
Nobodyهيچ كس wanted to work with us.
165
541325
2738
بحث و گفتگوی زیادی با این قبایل انجام شد
09:16
It tookگرفت a lot of convincingمتقاعد کننده
and discussionsبحث ها with these communitiesجوامع
166
544063
3555
تا موافقت کردند که زبانشان را با
09:19
untilتا زمان they agreedتوافق کرد that we are going
to promoteترویج theirخودشان languageزبان
167
547618
3692
ساختن کتابچه هایی از داستان ها ، افسانه ها
و مثل هایشان توصعه دهیم
09:23
by makingساخت a bookletجزوه of theirخودشان storiesداستان ها,
fablesافسانه ها and oldقدیمی talesداستان in the tribeقبیله,
168
551310
4662
و موسیقی شان را با
09:27
and we would promoteترویج theirخودشان musicموسیقی
169
555972
2572
ساختن سی دی هایی از ترانه ایشان با
ضرب
09:30
by makingساخت a CDسی دی of the songsآهنگ ها
from the tribeقبیله, and some drumbeatingdrumbeating.
170
558544
5511
و سوم که برای من جذاب ترینشان بود
09:36
And the thirdسوم, whichکه was my favoriteمورد علاقه,
171
564055
2161
هنر گلدوزیشان را با ایجاد
مرکزی در دهکده
09:38
was we would promoteترویج theirخودشان embroideryگلدوزی
by makingساخت a centerمرکز in the villageدهکده
172
566216
4011
جایی که زن ها هررزو برای گلدوزی جمع شوند .
09:42
where womenزنان would come everyهرکدام day
to make embroideryگلدوزی.
173
570227
3135
و کار شروع شد.
09:46
And so it beganآغاز شد.
174
574064
1974
با یک دهکده شروع واولین مرکزمان را زدیم.
09:48
We workedکار کرد with one villageدهکده,
and we startedآغاز شده our first centerمرکز.
175
576038
4002
روز زیبایی بود.
09:52
It was a beautifulخوشگل day.
176
580770
1498
مرکز را باز کردیم.زن ها
09:54
We startedآغاز شده the centerمرکز.
177
582268
1104
برا ی گلدوزی میامدند و
09:55
Womenزنان were comingآینده to make embroideryگلدوزی,
178
583372
2069
از جریان آموزشی که
زندگیشان را تغییر میداد
09:57
and going throughاز طریق a life-changingتغییر زندگی
processروند of educationتحصیلات,
179
585441
3744
میگذشتند راجع به حقوقشان، آنچه اسلام
راجع به حقشان می گوید
10:01
learningیادگیری about theirخودشان rightsحقوق,
what Islamاسلام saysمی گوید about theirخودشان rightsحقوق,
180
589185
3050
و ایجاد سرمایه، و اینکه
چطور می توانند پول بدست بیاورند
10:04
and enterpriseشرکت، پروژه developmentتوسعه,
how they can createايجاد كردن moneyپول,
181
592235
2819
و چطور از پولشان پول
بدست بیاورند
10:07
and then how they can createايجاد كردن
moneyپول from moneyپول,
182
595054
2252
چطور با سنت هایی که زندگیشان را
قرن های زیادی
10:09
how they can fightمبارزه کردن the customsگمرک
that have been destroyingاز بین بردن theirخودشان livesزندگی می کند
183
597306
3878
نابود کرده بود بجنگند
10:13
from so manyبسیاری centuriesقرن ها,
184
601184
1718
زیرا در اسلام حقیقی
10:14
because in Islamاسلام, in realityواقعیت,
185
602902
1856
زن ها شانه به شانه مردها
حرکت می کنند
10:16
womenزنان are supposedقرار است to be
shoulderشانه to shoulderشانه with menمردان.
186
604758
3615
زن از مقام بالایی برخوردار است
که راجع بش نشنیده ایم
10:20
Womenزنان have so much statusوضعیت
that we have not been hearingشنیدن,
187
608373
3752
و آنها هم نشنیده بودند
10:24
that they have not been hearingشنیدن,
188
612125
1813
و لازم بود که بهشان بگوییم
باید بدانند
10:25
and we neededمورد نیاز است to tell them
that they need to know
189
613938
3018
که حقشان چیست و چطور
خودشان آن را بگیرند
10:28
where theirخودشان rightsحقوق are
and how to take them by themselvesخودشان,
190
616956
2740
چون این کاری بود که آنها میتوانستند
نه ما.
10:31
because they can do it and we can't.
191
619696
2325
بنابراین نتیجه کار این بود،
خیلی جالب بود
10:34
So this was the modelمدل whichکه actuallyدر واقع
cameآمد out -- very amazingحیرت آور.
192
622021
2972
از راه گلدوزی
رسومشان را ترقی میدادیم
10:36
Throughاز طریق embroideryگلدوزی
we were promotingترویج theirخودشان traditionsرسم و رسوم.
193
624993
2533
به دهکده میرفتیم و
قبیله را بسیج می کردیم
10:39
We wentرفتی into the villageدهکده.
We would mobilizeبسیج کردن the communityجامعه.
194
627526
2711
مرکزی می ساختیم که
۳۰ زن در آن جمع میشدند
10:42
We would make a centerمرکز insideداخل
where 30 womenزنان will come
195
630237
3020
و برای 6 ماه علاوه بر گلدوزی
ارزش ها را می اموختند
10:45
for sixشش monthsماه ها to learnیاد گرفتن about
valueارزش additionعلاوه بر این of traditionalسنتی embroideryگلدوزی,
196
633257
4108
و راجع به سرمایه گذاری،
مهارت های زندگی و آموزش های ابتدایی
10:49
enterpriseشرکت، پروژه developmentتوسعه,
life skillsمهارت ها and basicپایه ای educationتحصیلات,
197
637365
3739
و راجع به حقوقشان
و اینکه چطور به رسوم نه بگویند
10:53
and about theirخودشان rightsحقوق
and how to say no to those customsگمرک
198
641104
3111
و چطور برای خودشان و قبیله شان
پیشرو باشند.
10:56
and how to standایستادن as leadersرهبران
for themselvesخودشان and the societyجامعه.
199
644215
3671
بعد از ۶ ماه این زن ها را به مراکز وام
و بازار معرفی میکردیم
10:59
After sixشش monthsماه ها, we would connectاتصال
these womenزنان to loansوام and to marketsبازارها
200
647886
4812
تا بتوانند در قبایلشان
کارآفرین محلی باشند
11:04
where they can becomeتبدیل شدن به
localمحلی entrepreneursکارآفرینان in theirخودشان communitiesجوامع.
201
652698
3910
بزودی این پروژه را سوغر نامیدیم.
11:08
We soonبه زودی calledبه نام this projectپروژه Sugharسقار.
202
656608
3257
سوغر یک کلمه محلی است
که در بسیاری از زبان های پاکستان وجود دارد
11:11
Sugharسقار is a localمحلی wordکلمه used
in manyبسیاری, manyبسیاری languagesزبان ها in Pakistanپاکستان.
203
659865
4040
به معنی زنان مقتدر و با مهارت
11:15
It meansبه معنای skilledماهر and confidentمطمئن womenزنان.
204
663905
3436
من عمیقا باور دارم، برای بوجود آوردن
زنان پیشرو، تنها یک کارباید کرد
11:19
I trulyبراستی believe, to createايجاد كردن womenزنان leadersرهبران,
there's only one thing you have to do:
205
667341
5108
باید بگذاریم بدانند برای پیشرو بودن
چه چیزی لازم دارند
11:24
Just let them know that they have
what it takes to be a leaderرهبر.
206
672449
4182
زنانی که اینجا میبینید
11:28
These womenزنان you see here,
207
676631
1499
بسیار ماهرند وتوان
رهبری دارند،
11:30
they have strongقوی skillsمهارت ها
and potentialپتانسیل to be leadersرهبران.
208
678130
4443
تنها کاری که باید می کردیم برطرف کردن
موانع اطرافشان بود
11:34
All we had to do was removeبرداشتن
the barriersموانع that surroundedاحاطه شده them,
209
682573
3042
واین کاری بود که تصمیم گرفتیم انجام بدهیم
11:37
and that's what we decidedقرار بر این شد to do.
210
685615
2539
اما وقتی فکر می کردیم
همه چیز خوب پیش میرود
11:40
But then while we were thinkingفكر كردن
everything was going well,
211
688154
3289
،دوباره همه چیز عالی پیش میرفت،
11:43
onceیک بار again everything was fantasticخارق العاده,
212
691443
2600
با عقب گرد دیگری روبرو شدیم:
11:46
we foundپیدا شد our nextبعد setbackعقب افتادگی:
213
694043
2067
مردها شاهد تغییرات محسوسی
در همسرانشان شدند.
11:48
A lot of menمردان startedآغاز شده seeingدیدن
the visibleقابل رویت changesتغییرات in theirخودشان wifeهمسر.
214
696110
3169
بیشتر حرف میزند...
تصمیم میگیرد..
11:51
She's speakingصحبت كردن more,
she's makingساخت decisionsتصمیمات --
215
699279
2141
خدای من، همه امور خانه را
در دست گرفته است.
11:53
oh my goshخدایا, she's handlingرسیدگی
everything in the houseخانه.
216
701420
2689
جلوی آمدن زن ها به مرکز
را گرفتند
11:56
They stoppedمتوقف شد them
from comingآینده to the centersمراکز,
217
704109
4469
و اینبار با خودمان گفتیم،
خب نوبت استراتژی دوم است
12:00
and this time, we were like,
okay, time for strategyاستراتژی two.
218
708578
4044
وارد صنعت مد در
پاکستان شدیم
12:04
We wentرفتی to the fashionمد
industryصنعت in Pakistanپاکستان
219
712622
2088
و تصمیم گرفتیم راجع به امور آنجا
تحقیق کنیم.
12:06
and decidedقرار بر این شد to do researchپژوهش
about what happensاتفاق می افتد there.
220
714710
3783
معلوم شد صنعت مد در پاکستان بسیار قویست
و هر روزه پیشرفت میکند،
12:10
Turnsچرخش out the fashionمد industryصنعت in Pakistanپاکستان
is very strongقوی and growingدر حال رشد day by day,
221
718493
4987
امانه نشانه ای از مناطق قبیله نشین دارد
12:15
but there is lessکمتر contributionمشارکت
from the tribalقبیلهای areasمناطق
222
723480
3566
نه رابطه ای با آن مناطق ، مخصوصا زنانش .
12:19
and to the tribalقبیلهای areasمناطق, especiallyبه خصوص womenزنان.
223
727046
3075
بنابراین تصمیم راه اندازی اولین برند
مد زنان قبیله نشین گرفتیم
12:22
So we decidedقرار بر این شد to launchراه اندازی our first ever
tribalقبیلهای women'sزنان very ownخودت fashionمد brandنام تجاری,
224
730121
4434
که الان Nomads(کوچ نشین ها) نام دارد
12:26
whichکه is now calledبه نام Nomadsعشایر.
225
734555
2630
بنابر این زن ها پول بیشتری بدست آوردند
12:30
And so womenزنان startedآغاز شده earningدرآمد more,
226
738085
2182
حالا بخش بیشتری از مخارج خانه
دست آنها بود
12:32
they startedآغاز شده contributingمشارکت more
financiallyبه لحاظ مالی to the houseخانه,
227
740267
2806
حالا مردها قبل از نه گفتن برای آمدن
به مرکز
12:35
and menمردان had to think again
before sayingگفت: no to them
228
743073
3231
باید بیشتر فکر میکردند
12:38
when they were comingآینده to the centersمراکز.
229
746304
2059
(تشویق)
12:43
(Applauseتشویق و تمجید)
230
751343
2763
ممنون، ممنون.
12:46
Thank you, thank you.
231
754106
2159
در ۲۰۱۳، اولین مرکز سوغر راه افتاد
12:48
In 2013, we launchedراه اندازی شد our first
Sugharسقار Hubتوپی insteadبجای of a centerمرکز.
232
756265
5177
با همکاری TripAdvisor
12:53
We partneredمشارکت کرد with TripAdvisorمشاور
233
761442
2160
در مرکز دهکده یک سالن
سیمانی درست کردیم
12:55
and createdایجاد شده a cementسیمان hallسالن
in the middleوسط of a villageدهکده
234
763602
3912
و از سازمانهای زیاد دیگری
دعوت بکار کردیم
12:59
and invitedدعوت کرد so manyبسیاری other organizationsسازمان های
to work over there.
235
767514
4238
این ایستگاه را برای کارهای عام المنفعه
راه انداختیم
13:03
We createdایجاد شده this platformسکو
for the nonprofitsغیر انتفاعی
236
771752
2095
تا بتوانند روی مسایل دیگری
که سوغرکار نمیکرد
13:05
so they can touchدست زدن به and work
on the other issuesمسائل
237
773847
2323
کار کنند
13:08
that Sugharسقار is not workingکار کردن on,
238
776170
2225
و جای خوبی برای
آموزش دادن است
13:10
whichکه would be an easyآسان placeمحل
for them to give trainingsآموزش ها,
239
778395
3864
به عنوان مدرسه کشاورزی و حتی
بازار بکار میرود
13:14
use it as a farmerمزرعه دار schoolمدرسه,
even as a marketplaceبازار,
240
782259
2615
و یا هر کار دیگری که میخواستند انجام دهند
13:16
and anything they want to use it for,
241
784874
2272
و کارشان واقعا فوق العاده بود.
13:19
and they have been doing really amazinglyشگفت آور.
242
787146
2113
و تا کنون توانسته بودیم از
۹۰۰ زن حمایت کنیم
13:21
And so farدور, we have been ableتوانایی
to supportحمایت کردن 900 womenزنان
243
789259
3530
در ۲۴ دهکده اطراف پاکستان.
13:24
in 24 villagesروستاها around Pakistanپاکستان.
244
792789
3250
(تشویق)
13:28
(Applauseتشویق و تمجید)
245
796039
4505
اما این چیزی نبود که واقعا میخواستم
13:33
But that's actuallyدر واقع not what I want.
246
801624
2944
آرزوی من حمایت از یک میلیون زن تا
ده سال آینده بود
13:38
My dreamرویا is to reachنائل شدن out
to one millionمیلیون womenزنان in the nextبعد 10 yearsسالها,
247
806758
4652
و برای تحقق یافتنش امسال در
13:43
and to make sure that happensاتفاق می افتد,
248
811410
1649
آمریکا بنیاد سوغررا
افتتاح کردیم.
13:45
this yearسال we launchedراه اندازی شد
Sugharسقار Foundationپایه in the U.S.
249
813059
2988
که غیر از سوغر خیلی سازمانهای
دیگر پاکستان را حمایت مالی میکند
13:48
It is not just going to fundسرمایه Sugharسقار
but manyبسیاری other organizationsسازمان های in Pakistanپاکستان
250
816047
4764
تا همین ایده را دنبال کنند
13:52
to replicateتکثیر the ideaاندیشه
251
820811
2209
و حتی راه های خلاقانه تری برای
13:55
and to find even more innovativeخلاقانه waysراه ها
252
823020
2740
تحقق توانایی های زنان بومی پاکستان
بیابند
13:57
to unleashرها کردن the ruralروستایی women'sزنان
potentialپتانسیل in Pakistanپاکستان.
253
825760
3831
متشکرم.
14:01
Thank you so much.
254
829591
1973
تشویق
14:03
(Applauseتشویق و تمجید)
255
831564
3042
ممنون، ممنونم، ممنون
14:06
Thank you. Thank you. Thank you.
256
834606
2730
کریس اندرسون: خلیده، تو ذاتا توانمندی
14:11
Chrisکریس Andersonاندرسون: Khalidaخالدا, you are
quiteکاملا the forceزور of natureطبیعت.
257
839056
3303
منظورم اینست که این داستان از خیلی جهات
غیر قابل باور بنظر میرسد
14:14
I mean, this storyداستان, in manyبسیاری waysراه ها,
just seemsبه نظر می رسد beyondفراتر beliefاعتقاد.
258
842359
4623
شگفت انگیز است که آدم به این جوانی به
چنین موفقیت هایی برسد
14:18
It's incredibleباور نکردنی that someoneکسی
so youngجوان could do achieveرسیدن this much
259
846982
4060
با این همه تلاش و نبوغ.
14:23
throughاز طریق so much forceزور and ingenuityخلاقیت.
260
851042
2858
بنابراین یک سوال دارم: این رویایی بینظیر
14:25
So I guessحدس بزن one questionسوال:
261
853900
1570
برای میلیون ها زن توانمندی انهاست
14:27
This is a spectacularدیدنی و جذاب dreamرویا to reachنائل شدن out
and empowerقدرت دادن a millionمیلیون womenزنان --
262
855470
4711
چقدر از موفقیت بدست امده بخاطر تو و این
14:32
how much of the currentجاری
successموفقیت dependsبستگی دارد on you,
263
860181
3794
شخصیت جذاب بوده است؟
14:35
the forceزور of this magneticمغناطیسی personalityشخصیت?
264
863975
4233
چقدر موثر بوده؟
14:40
How does it scaleمقیاس?
265
868218
2630
خالده بروهی: فکر میکنم کار من انگیزه دادن
14:42
Khalidaخالدا Brohiبریی: I think my jobکار
is to give the inspirationالهام بخش out,
266
870858
4486
و تحقق رویاهایم است.
14:47
give my dreamرویا out.
267
875344
1721
نمیتوانم بگویم چطور
راههای زیادی هست
14:49
I can't teachتدریس کنید how to do it, because
there are so manyبسیاری differentناهمسان waysراه ها.
268
877065
3422
ما تنها سه راه را تجربه کردیم
14:52
We have been experimentingتجربه کردن
with threeسه waysراه ها only.
269
880487
2305
صدها راه متفاوت برای توانند
سازی زنان وجود دارد
14:54
There are a hundredصد differentناهمسان waysراه ها
to unleashرها کردن potentialپتانسیل in womenزنان.
270
882792
3593
من فقط انگیزه میدهم
و شغل من اینست
14:58
I would just give the inspirationالهام بخش
and that's my jobکار.
271
886385
2648
و این کار را ادامه میدهم
سوغر رشد می کند.
15:01
I will keep doing it.
Sugharسقار will still be growingدر حال رشد.
272
889033
2474
برنامه مان اینست که
دو روستای دیگر را پوشش دهیم
15:03
We are planningبرنامه ریزی to reachنائل شدن out
to two more villagesروستاها,
273
891507
3088
و فکر میکنم بزودی
از مرزهای پاکستان میگذریم
15:06
and soonبه زودی I believe
we will be scalingپوسته پوسته شدن out of Pakistanپاکستان
274
894595
2980
و به جنوب اسیا و فراتر میرویم
15:09
into Southجنوب Asiaآسیا and beyondفراتر.
275
897575
2786
ک الف: وقتی راجع به تیمت صحبت میکردی
را خیلی دوست داشتم
15:12
CACA: I love that when you talkedصحبت کرد
about your teamتیم in the talk,
276
900361
3553
منظورم اینست که فقط ۱۸ سال داشتی
15:15
I mean, you were all 18 at the time.
277
903914
2182
تیمت چه شکلی بود؟
15:18
What did this teamتیم look like?
278
906096
1765
دوستان مدرسه، درسته؟
15:19
This was schoolمدرسه friendsدوستان, right?
279
907861
1648
خ ب: باور میکنید که من به سنی
15:21
KBکیلوگرم: Do people here
believe that I'm at an ageسن
280
909509
4969
رسیده ام که در روستایم باید مادربزرگ
میشدم؟
15:26
where I'm supposedقرار است
to be a grandmotherمادر بزرگ in my villageدهکده?
281
914478
3044
مادرم در ۹ سالگی ازدواج کرد، و من بزرگترین
زن مجرد هستم
15:29
My momمامان was marriedمتاهل at nineنه,
and I am the oldestقدیمی ترین womanزن not marriedمتاهل
282
917522
5890
و هیچ کاری در زندگی ام در روستا نکرده ام.
15:35
and not doing anything
in my life in my villageدهکده.
283
923412
3576
ک الف: صبر کن ببینم،کاری نکرده ای؟
15:38
CACA: Wait, wait, wait, not doing anything?
284
926988
3297
خ ب: نه
ک الف: درسته.
15:42
KBکیلوگرم: No.
CACA: You're right.
285
930285
2368
خ الف: مردم خیلی اوقات دلشان
برای من میسوزد
15:44
KBکیلوگرم: People feel sorry for me,
a lot of timesبار.
286
932653
2903
ک الف: ولی حالا چقدر وقت در بلوچستان
میگذرانی؟
15:47
CACA: But how much time are you spendingهزینه کردن
now actuallyدر واقع back in Balochistanبلوچستان?
287
935556
3924
خ ب: انجا زندگی میکنم
15:51
KBکیلوگرم: I liveزنده over there.
288
939480
1887
هنوز بین بلوچستان و کراچی
زندگی میکنیم
15:53
We liveزنده betweenبین, still,
Karachiکراچی and Balochistanبلوچستان.
289
941367
2832
خواهر برادرانم همه به مدرسه میروند
15:56
My siblingsخواهران و برادران are all going to schoolمدرسه.
290
944199
2784
هنوزم بزرگترین هشت فرزند خانواده ام
15:58
I am still the oldestقدیمی ترین of eightهشت siblingsخواهران و برادران.
291
946983
2441
ک الف:آنچه تو میکنی مطمئنا برای
بعضی تهدید آمیز است
16:01
CACA: But what you're doing is definitelyقطعا
threateningتهدید کننده to some people there.
292
949424
4360
چطور امنیتت راحفظ میکنی
احساس امنیت داری؟
16:05
How do you handleرسیدگی safetyایمنی?
Do you feel safeبی خطر?
293
953784
4356
مسئله ای نیست؟
16:10
Are there issuesمسائل there?
294
958140
2125
خ ب: این سوال قبلا خیلی از من پرسیده شده
16:12
KBکیلوگرم: This questionسوال has come to me
a lot of timesبار before,
295
960265
3810
فکر میکنم کلمه ترس تا به سراغم میآید
و رنگ میبازد
16:16
and I feel like the wordکلمه "fearترس"
just comesمی آید to me and then dropsقطره,
296
964075
6315
اما ترس دیگری دارم که بآان متفاوت است
16:22
but there is one fearترس that I have
that is differentناهمسان from that.
297
970390
3730
ترس اینکه اگر کشته شوم چه اتفاقی
برای آنهایی که
16:26
The fearترس is that if I get killedکشته شده,
what would happenبه وقوع پیوستن to the people
298
974120
3503
انقدر دوستم دارند میفتد؟
16:29
who love me so much?
299
977623
1985
مادرم تا نیمه شب منتظر میماند تا برگردم
16:31
My momمامان waitsمنتظر for me tillتا lateدیر است at night
that I should come home.
300
979608
4232
خواهرانم می خواهند چیزهای
زیادی از من بیاموزند
16:35
My sistersخواهران want to learnیاد گرفتن so much from me,
301
983840
2745
دختران زیادی در قبیله ام
میخواهند با من حرف بزنند
16:38
and there are manyبسیاری, manyبسیاری girlsدختران
in my communityجامعه who want to talk to me
302
986585
3261
و سوال های مختلف بپرسند
16:41
and askپرسیدن me differentناهمسان things,
303
989846
2273
و بتازگی نامزد کرده ام (خنده)
16:44
and I recentlyبه تازگی got engagedنامزد شده. (Laughsخنده)
304
992119
2791
تشویق
16:46
(Applauseتشویق و تمجید)
305
994910
2414
ک الف: اینجاست؟ بلند شو ببینیمت
16:49
CACA: Is he here? You've got to standایستادن up.
306
997324
3228
(تشویق)
16:52
(Applauseتشویق و تمجید)
307
1000552
3506
خ ب:با فرار از ازدواج از پیش تعیین شده،
همسرم را آنطرف دنیا در ال ای
17:00
KBکیلوگرم: Escapingفرار کرد arrangedمرتب شده اند marriagesازدواج,
I choseانتخاب کرد my ownخودت husbandشوهر
308
1008098
3622
خودم انتخاب کردم.
17:03
acrossدر سراسر the worldجهان in L.A.,
a really differentناهمسان worldجهان.
309
1011720
4458
مجبور شدم یکسال تمام بجنگم.
این ماجرای دیگری است.
17:08
I had to fightمبارزه کردن for a wholeکل yearسال.
That's totallyکاملا a differentناهمسان storyداستان.
310
1016178
3266
اما فکر میکنم این تنها
چیزی است که برایش میترسم
17:11
But I think that's
the only thing that I'm afraidترسیدن of,
311
1019444
4745
و نمیخواهم شبی بیاید که مادر چشم انتظارم
کسی را نیابد
17:16
and I don't want my momمامان to not see anyoneهر کسی
when she waitsمنتظر in the night.
312
1024189
5744
ک الف: پس کسانیکه می خواهند شما را در این
راه کمک کنند،
17:21
CACA: So people who want
to help you on theirخودشان way,
313
1029933
2471
میتوانند بعضی ازین لباس هایی که
17:24
they can go on, they can maybe
buyخرید some of these clothesلباس ها
314
1032404
2673
شما تولید میکنید را بخرند
17:27
that you're bringingبه ارمغان آوردن over
315
1035077
2572
گلدوزی هایشان در بلوچستان انجام شده درسته؟
17:29
that are actuallyدر واقع madeساخته شده, the embroideryگلدوزی
is doneانجام شده back in Balochistanبلوچستان?
316
1037649
3512
خ ب: بله
17:33
KBکیلوگرم: Yeah.
317
1041161
1208
ک: یا در بنیاد عضو شوند
17:34
CACA: Or they can get involvedگرفتار
in the foundationپایه.
318
1042369
2204
خ ب: مسلما،از هر تعداد عضو
استقبال میکنیم
17:36
KBکیلوگرم: Definitelyقطعا. We are looking
for as manyبسیاری people as we can,
319
1044573
2846
زیرا الان بنیاد در مراحل ابتداییست
17:39
because now that the foundation'sپایه و اساس
in the beginningشروع processروند,
320
1047419
3698
و من تلاش میکنم راجع به اجرای کار
17:43
I am tryingتلاش کن to learnیاد گرفتن a lot
about how to operateکار کن,
321
1051117
2591
سرمایه جمع کردن، ارتباط با
سازمانهای دیگر و مخصوصا راجع
17:45
how to get fundingمنابع مالی
or reachنائل شدن out to more organizationsسازمان های,
322
1053708
4379
به تجارت الکترونیک که برایم کاملا جدید است
چیز یاد بگیرم.
17:50
and especiallyبه خصوص in the e-commerceتجارت الکترونیک,
whichکه is very newجدید for me.
323
1058087
3158
میدانید، من واقعا از اهالی دنیای مد نیستم
باور کنید.
17:53
I mean, I am not
a fashionمد personفرد, believe me.
324
1061245
2387
ک اف: خب، حضور شما دراینجا فوق العاده بود.
17:55
CACA: Well, it's been incredibleباور نکردنی
to have you here.
325
1063632
3297
لطفا همینطور به شجاعت و هوشمندی ادامه بده
و لطفا سالم و سلامت باش.
17:58
Please go on beingبودن courageousشجاع,
go on beingبودن smartهوشمندانه, and please stayاقامت کردن safeبی خطر.
326
1066929
5015
خ ب: خیلی ممنونم.
ک الف: ممنون خالده (تشویق)
18:03
KBکیلوگرم: Thank you so much.
CACA: Thank you, Khalidaخالدا. (Applauseتشویق و تمجید)
327
1071944
8034
Translated by Ali Hosseini
Reviewed by Neda Ahmadi

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Khalida Brohi - Women’s rights activist and entrepreneur
In the tribal region where she was born, Khalida Brohi founded an organization to end honor killings and empower Pakistani women.

Why you should listen
When she was a teenager in the Balochistan region of Pakistan, Khalida Brohi witnessed the honor killing of her friend, who had married for love. Today, she's the founder and executive director of the Sughar Empowerment Society. The nonprofit, whose name means "skilled and confident woman", provides Pakistani tribal women with the education, skills, and income opportunities to empower them to take a leadership role in their households, their communities, and the world.

As she works to reduce endemic violence against women at substantial personal risk, she says, "Not doing this work would kill me. Doing this work would keep me alive.”
More profile about the speaker
Khalida Brohi | Speaker | TED.com