ABOUT THE SPEAKER
Guy Winch - Psychologist, author
Guy Winch asks us to take our emotional health as seriously as we take our physical health -- and explores how to heal from common heartaches.

Why you should listen

Guy Winch is a licensed psychologist who works with individuals, couples and families. As an advocate for psychological health, he has spent the last two decades adapting the findings of scientific studies into tools his patients, readers and audience members can use to enhance and maintain their mental health. As an identical twin with a keen eye for any signs of favoritism, he believes we need to practice emotional hygiene with the same diligence with which we practice personal and dental hygiene.

His recent book, Emotional First Aid: Healing Rejection, Guilt, Failure, and Other Everyday Hurts, has been translated in 24 languages. He writes the popular "Squeaky Wheel Blog" on PsychologyToday.com, and he is the author of The Squeaky Wheel: Complaining the Right Way to Get Results, Improve Your Relationships and Enhance Self-Esteem. His new book, How to Fix a Broken Heart, was published by TED Books/Simon & Schuster in 2017. He has also dabbled in stand-up comedy.

More profile about the speaker
Guy Winch | Speaker | TED.com
TEDxLinnaeusUniversity

Guy Winch: Why we all need to practice emotional first aid

گای وینچ: چرا همه ما نیاز به تمرین کمک های اولیه احساسی و عاظفی داریم

Filmed:
10,148,018 views

هنگامی که ما احساس آنفولانزا و یا درد آزار دهنده ای داریم به پزشک مراجعه می کنیم. پس چرا هنگامی که احساس درد عاطفی مثل احساس گناه، از دست دادن کسی و یا تنهایی را داریم به فرد متخصص بهداشت روان مراجعه نمی کنیم؟ گای وینج می گوید که بسیاری از ما با مشکلات روانی که بسیار عممومی است درگیر هستیم. اما این کار لازم نیست. او موضوع فریبنده و جذابی برای بهداشت عاطفی - مراقبت از احساسات مان، ذهن ما، با همان تلاشی که ما برای مراقبت از بدن مان می کنیم را مطرح می کند.
- Psychologist, author
Guy Winch asks us to take our emotional health as seriously as we take our physical health -- and explores how to heal from common heartaches. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:15
I grewرشد کرد up with my identicalیکسان twinدوقلو,
0
3034
3507
من با برادر دوقلوی همسانم بزرگ شدم،
00:18
who was an incrediblyطور باور نکردنی lovingبا محبت brotherبرادر.
1
6541
3167
که بطور باورنکردنی دوست داشتنی بود.
00:21
Now, one thing about beingبودن a twinدوقلو
is that it makesباعث می شود you an expertکارشناس
2
9708
4407
یک چیز درباره دوقلو همسان بودن اینه که
که این تو را متخصص
00:26
at spottingلبخند favoritismفانتزی.
3
14115
2615
پیدا کردن استثناء نسبت به دیگری می کنه.
00:28
If his cookieکوکی was even slightlyکمی biggerبزرگتر
than my cookieکوکی, I had questionsسوالات.
4
16730
5770
اگر بیسکویت او کمی بزرگتر از مال من بود،
من سوال داشتم.
00:34
And clearlyبه وضوح, I wasn'tنبود starvingگرسنگی.
5
22500
4420
روشن بود که من گرسنه نیودم.
00:38
(Laughterخنده)
6
26929
2026
( خنده تماشاگران)
00:40
When I becameتبدیل شد a psychologistروانشناس, I beganآغاز شد to
noticeاطلاع favoritismفانتزی of a differentناهمسان kindنوع,
7
28955
5448
وقتی که روانشناس شدم، شروع به تشخیص دادن
نوع دیگری از استثناء قائل شدن کردم،
00:46
and that is how much more we
valueارزش the bodyبدن than we do the mindذهن.
8
34403
5880
و اینکه چقدر ما ارزش بیشتری برای بدن مان
نسبت به روان مان قائل هستیم.
00:52
I spentصرف شده nineنه yearsسالها at universityدانشگاه earningدرآمد
my doctorateدکترا in psychologyروانشناسی,
9
40283
6057
من ۹ سال را برای گرفتن دکترای
روانشناسی در دانشگاه صرف کردم،
00:58
and I can't tell you how manyبسیاری people
look at my businessکسب و کار cardکارت and say,
10
46340
4420
و نمی توانم به شما بگویم که چند نفر به
کارت ویزیت من نگاه کردند و گفتند،
01:02
"Oh, a psychologistروانشناس.
So not a realواقعی doctorدکتر,"
11
50768
4536
"آه، تو روانشناس هستی
پس دکتر واقعی نیستی،"
01:07
as if it should say that on my cardکارت.
12
55304
3477
جوری که اینطور روی کارت ویزیتم گفته شده.
01:10
(Laughterخنده)
13
58781
4591
( خنده تماشاگران)
01:15
This favoritismفانتزی we showنشان بده the bodyبدن
over the mindذهن, I see it everywhereدر همه جا.
14
63372
5563
این استثنا قائل شدن را ما در مورد بدن مان
نسبت به روان مان نشان می دهیم.
01:21
I recentlyبه تازگی was at a friend'sدوستان houseخانه,
15
69535
1874
اخیرا منزل یکی از دوستانم بودم،
01:23
and theirخودشان five-year-oldپنج ساله
was gettingگرفتن readyآماده for bedبستر.
16
71409
2800
و پسر پنج ساله شان برای خوابیدن آماده می شد.
01:26
He was standingایستاده on a stoolمدفوع
by the sinkفرو رفتن brushingمسواک زدن his teethدندان ها,
17
74209
3773
او روی چهارپایه ای ایستاده بود
و مشغول مسواک زدن دندان هایش بود،
01:29
when he slippedلیز خورد, and scratchedخراشیده شده his legپا
on the stoolمدفوع when he fellسقوط.
18
77982
3679
او از روی چهارپایه افتاد و پایش کمی خراش برداشت.
01:33
He criedگریه کرد for a minuteدقیقه,
but then he got back up,
19
81661
2736
برای یک دقیقه گریه کرد
ولی برگشت روی چهارپایه،
01:36
got back on the stoolمدفوع, and reachedرسیده است out for
a boxجعبه of Band-Aidsچسب زخم to put one on his cutبرش.
20
84397
7146
و به دنبال چسب زخم برای خراش پایش گشت.
01:43
Now, this kidبچه could barelyبه سختی
tieکراوات his shoelacesبند كفش,
21
91543
3849
این کودک حتی به سختی می توانست بند کفشهایش را ببندد،
01:47
but he knewمی دانست you have to coverپوشش a cutبرش,
so it doesn't becomeتبدیل شدن به infectedآلوده,
22
95392
4198
اما می دانست باید که روی زخم را بپوشاند،
تا عفونت نکند،
01:51
and you have to careاهميت دادن for
your teethدندان ها by brushingمسواک زدن twiceدو برابر a day.
23
99590
3835
و باید مراقب دندان هایش با دوبار مسواک زدن در روز باشد.
01:55
We all know how to maintainحفظ
our physicalفیزیکی healthسلامتی
24
103425
2944
ما همه می دانیم که چگونه از جسممان نگهداری کنیم
01:58
and how to practiceتمرین dentalدندانی hygieneبهداشت, right?
25
106369
2539
و چگونه برای بهداشت دهان و دندان مان عمل کنیم، درسته؟
02:00
We'veما هستیم knownشناخته شده it sinceاز آنجا که
we were fiveپنج yearsسالها oldقدیمی.
26
108908
4090
ما این را از زمانی که پنج ساله هستیم می دانیم.
02:04
But what do we know about maintainingنگهداری
our psychologicalروانشناسی healthسلامتی?
27
112998
4648
اما ما درباره سلامتی روح و روان مان چه می دانیم؟
02:09
Well, nothing.
28
117646
2132
خُب، هیچ چیز.
02:11
What do we teachتدریس کنید our childrenفرزندان
about emotionalعاطفی hygieneبهداشت?
29
119778
3790
ما به کودکانمان درباره بهداشت روان
و عواطف چه چیزی یاد می دهیم؟
02:16
Nothing.
30
124621
1636
هیچ چیز.
02:18
How is it that we spendخرج کردن more time
takingگرفتن careاهميت دادن of our teethدندان ها
31
126767
4472
چطور زمان بیشتری را برای مراقبت از دندانمان
02:23
than we do our mindsذهنها.
32
131239
3146
نسبت به روان مان می گذرانیم.
02:26
Why is it that our physicalفیزیکی healthسلامتی is
so much more importantمهم to us
33
134385
4297
چرا اینطور است که سلامت جسم برای ما
02:30
than our psychologicalروانشناسی healthسلامتی?
34
138682
2711
بسیار مهم تر از سلامت روان است؟
02:33
We sustainپایدار باش psychologicalروانشناسی injuriesصدمات
even more oftenغالبا than we do physicalفیزیکی onesآنهایی که,
35
141393
5326
صدمات بر روح و روان ما بسیار پایدارتر از
صدمات بر روی جسم ما هستند،
02:38
injuriesصدمات like failureشکست
or rejectionطرد شدن or lonelinessتنهایی.
36
146719
4764
صدماتی مانند شکست، واپس خوردن و یا تنهایی.
02:43
And they can alsoهمچنین get
worseبدتر if we ignoreچشم پوشی them,
37
151483
2572
و اگر آنها را نادیده بگیرید
بدتر خواهند شد،
02:46
and they can impactتأثیر our livesزندگی می کند
in dramaticنمایشی waysراه ها.
38
154055
3230
و می توانند روی زندگی ما اثرات بسیار شدیدی بگذارند.
02:49
And yetهنوز, even thoughگرچه there are
scientificallyاز نظر علمی provenاثبات شده techniquesتکنیک
39
157285
4086
و با این حال، با اینکه تکنیک های علمی ثابت شده ای هست
02:53
we could use to treatدرمان شود these
kindsانواع of psychologicalروانشناسی injuriesصدمات,
40
161371
4369
که ما می توانیم صدمات روحی و روانی را
02:57
we don't.
41
165740
1392
که بر ما وارد شده درمان کنیم.
02:59
It doesn't even occurبه وقوع پیوستن to us
that we should.
42
167132
3302
حتی به ذهن مان هم خطور نمی کند که باید اینکار را بکنیم.
03:02
"Oh, you're feelingاحساس depressedافسرده?
Just shakeلرزش it off; it's all in your headسر."
43
170434
4513
"آه، احساس افسردگی می کنید؟
خودت را تکان بده این فقط توی ذهن توست."
03:06
Can you imagineتصور کن sayingگفت: that
to somebodyکسی with a brokenشکسته شده legپا:
44
174947
3268
ایا می توانید تصور کنید که این را به کسی که
پایش شکسته است بگوید:
03:10
"Oh, just walkراه رفتن it off;
it's all in your legپا."
45
178215
3264
"آه، بلند شو و راه برو:
این فقط پای تو هست"
03:13
(Laughterخنده)
46
181479
1969
( خنده تماشاگران)
03:15
It is time we closedبسته شد the gapشکاف betweenبین
our physicalفیزیکی and our psychologicalروانشناسی healthسلامتی.
47
183448
5653
دیگر وقت آن است که ما این فاصله بین
سلامت روح و روان مان را با سلامت جسم کم کنیم.
03:21
It's time we madeساخته شده them more equalبرابر,
48
189101
3096
و وقت آن رسیده که آنها را با هم یکسان و برابر کنیم.
03:24
more like twinsدوقلوها.
49
192197
2866
بیشتر شبیه دوقلوها.
03:27
Speakingصحبت كردن of whichکه,
my brotherبرادر is alsoهمچنین a psychologistروانشناس.
50
195063
3646
برادر من نیز یک روانشناس است.
03:30
So he's not a realواقعی doctorدکتر, eitherیا.
51
198709
3188
او هم یک دکتر واقعی نیست.
03:33
(Laughterخنده)
52
201897
1752
( خنده تماشاگران)
03:35
We didn't studyمطالعه togetherبا یکدیگر, thoughگرچه.
53
203649
2055
ما با هم درس نخواندیم.
03:37
In factواقعیت, the hardestسخت ترین thing
I've ever doneانجام شده in my life
54
205704
4141
در حقیقت، سخت ترین کاری که من زندگی کردم
03:41
is moveحرکت acrossدر سراسر the Atlanticاقیانوس اطلس
to Newجدید Yorkیورک Cityشهر
55
209845
2986
عبور از اقیانوس اطلس و آمدن به نیویورک
03:44
to get my doctorateدکترا in psychologyروانشناسی.
56
212831
2986
برای گرفتن دکترای روانشانسی بود.
03:47
We were apartجدا از هم then
for the first time in our livesزندگی می کند,
57
215817
2986
ما برای اولین بار در زندگیمان از هم جدا شدیم،
03:50
and the separationجدایی was
brutalوحشیانه for bothهر دو of us.
58
218803
3492
و این جدایی برای هر دو ما وحشتناک بود.
03:54
But while he remainedباقی مانده است amongدر میان
familyخانواده and friendsدوستان,
59
222295
3169
درحالی که او با سایر افراد خانواده بود،
03:57
I was aloneتنها in a newجدید countryکشور.
60
225464
3216
من تنها در یک کشور جدید بودم.
04:00
We missedاز دست رفته eachهر یک other terriblyوحشتناک,
61
228680
1466
ما برای هم دلتنگ بودیم،
04:02
but internationalبین المللی phoneتلفن callsتماس می گیرد were
really expensiveگران then
62
230146
3327
اما در آن زمان تلفن راه دور واقعا گران بود
04:05
and we could only affordاستطاعت داشتن to speakصحبت
for fiveپنج minutesدقایق a weekهفته.
63
233473
4326
و ما تنها میتوانستیم که تنها پنج دقیقه با
هم در هفته صحبت کنیم.
04:09
When our birthdayروز تولد rolledنورد around,
64
237799
2604
هنگامی که روز تولد ما رسید،
04:12
it was the first we wouldn'tنمی خواهم
be spendingهزینه کردن togetherبا یکدیگر.
65
240403
2437
این اولین تولدی بود که با هم نیودیم.
04:14
We decideتصميم گرفتن to splurgeپاره شدن, and that weekهفته
we would talk for 10 minutesدقایق.
66
242840
4451
ما تصمیم گرفتیم که ولخرجی کنیم و آن هفته
با هم ۱۰ دقیقه صحبت کنیم.
04:19
I spentصرف شده the morningصبح pacingقدم زدن around my roomاتاق,
waitingدر انتظار for him to call --
67
247291
3918
من تمام صبح را در اتاقم قدم زدم
و منتظر تلفن او بودم---
04:23
and waitingدر انتظار and waitingدر انتظار,
but the phoneتلفن didn't ringحلقه.
68
251209
6483
و منتطر ماندم و ماندم
اما تلفن زنگ نزد.
04:29
Givenداده شده the time differenceتفاوت, I assumedفرض,
69
257692
2475
فکر کردم به دلیل تفاوت زمان باشد،
04:32
"Ok, he's out with friendsدوستان,
he will call laterبعد."
70
260167
2641
" بسیار خوب شاید بعدا زنگ بزند."
04:34
There were no cellسلول phonesتلفن ها then.
71
262808
2045
آن زمان تلفن همراه وجود نداشت.
04:36
But he didn't.
72
264853
2185
اما او زنگ نزد.
04:39
And I beganآغاز شد to realizeتحقق بخشیدن that after
beingبودن away for over 10 monthsماه ها,
73
267038
4985
فکر کردم پس از ۱۰ ماه جدایی،
04:44
he no longerطولانی تر missedاز دست رفته me
the way I missedاز دست رفته him.
74
272023
3810
او دیگر برای من دلتنگ نیست.
04:47
I knewمی دانست he would call in the morningصبح,
75
275833
1876
او می دانست باید صبح زنگ بزند،
04:49
but that night was one of the
saddestغمگین ترین and longestطولانی ترین nightsشب ها of my life.
76
277709
6876
اما آن شب یکی از غمگین ترین و
طولانی ترین شبهای زندگی من بود.
04:56
I wokeبیدار شدم up the nextبعد morningصبح.
77
284585
2277
روز بعد بیدار شدم.
04:58
I glancedنگاه کرد down at the phoneتلفن, and
I realizedمتوجه شدم I had kickedلگد زد it off the hookقلاب
78
286862
4275
و به تلفن خیره شدم و متوجه شدم که من
دوشاخ تلفن را وقتی روز قبل قدم میزدم
05:03
when pacingقدم زدن the day before.
79
291137
3476
از پریز کشیده بودم.
05:06
I stumbledسقوط کرد out off bedبستر,
80
294613
1863
از رختخواب پریدم،
05:08
I put the phoneتلفن back on the receiverگیرنده,
and it rangزنگ زد a secondدومین laterبعد,
81
296476
3157
و دوشاخ را تلفن را وصل کردم
و یک ثانیه بعد این زنگ زد،
05:11
and it was my brotherبرادر,
and, boyپسر, was he pissedترسناک.
82
299633
3973
برادرم بود،
و او عصبانی بود.
05:15
(Laughterخنده)
83
303606
1922
( خنده تماشاگران)
05:17
It was the saddestغمگین ترین and longestطولانی ترین
night of his life as well.
84
305528
3440
این غمگین ترین و طولانی ترین شب زندگی او نیز بود.
05:20
Now I triedتلاش کرد to explainتوضیح what
happenedاتفاق افتاد, but he said,
85
308968
2592
سعی کردم برایش توضیح دهم که چه اتفاقی افتاده،
اما او گفت،
05:23
"I don't understandفهمیدن.
If you saw I wasn'tنبود callingصدا زدن you,
86
311560
3028
"من نمی فهمم.
اگر دیدی من زنگ نزدم،
05:26
why didn't you just pickانتخاب کنید up
the phoneتلفن and call me?"
87
314588
4811
چرا تو تلفن را برنداشتی و به من زنگ بزنی؟"
05:31
He was right. Why didn't I call him?
88
319399
4145
او درست می گفت. چرا من به او زنگ نزدم؟
05:35
I didn't have an answerپاسخ then,
but I do todayامروز,
89
323544
3043
من پاسخی نداشتم بدهم،
اما امروز برای آن پاسخی دارم،
05:38
and it's a simpleساده one: lonelinessتنهایی.
90
326587
5055
و این خیلی ساده است: تنهایی.
05:43
Lonelinessتنهایی createsایجاد می کند a
deepعمیق psychologicalروانشناسی woundزخم,
91
331642
4284
تنهایی زخم بسیار عمیق روحی روانی ایجاد میکند،
05:47
one that distortsتحریف می شود our perceptionsادراکات
and scramblesتقلا کردن our thinkingفكر كردن.
92
335926
3957
یکی از چیزهایی که ادراک و
تفکر ما را از بین می برد.
05:51
It makesباعث می شود us believe that those around us
careاهميت دادن much lessکمتر than they actuallyدر واقع do.
93
339883
5639
این باعث می شود که ما باور کنیم که اطرافیان مان
کمتر از آنچه که واقعا هستند نسبت به ما کم توجه اند.
05:57
It make us really afraidترسیدن to reachنائل شدن out,
94
345522
2830
این باعث می شود که از اینکه با دیگران
ارتباط برقرار کنیم نگران باشیم،
06:00
because why setتنظیم yourselfخودت up
for rejectionطرد شدن and heartacheدل درد
95
348352
3450
زیرا که خودتان را آماده عدم پذیرش و اندوه کرده اید،
06:03
when your heartقلب is alreadyقبلا achingدرد
more than you can standایستادن?
96
351802
4472
هنگامی که واقعا قلب تان در اندوهی بیش از
آنکه بتوانید آن را تحمل کنید هست.
06:08
I was in the gripsچنگ زدن of realواقعی
lonelinessتنهایی back then,
97
356274
3264
من درآن زمان در چنگال اندوه
واقعی ناشی از تنهایی بودم،
06:11
but I was surroundedاحاطه شده by people all day,
so it never occurredرخ داده است to me.
98
359538
4501
در صورتی که من همه روز با مردم بودم،
و این اصلا به ذهن من نرسیده بود.
06:16
But lonelinessتنهایی is definedتعریف شده است
purelyصرفا subjectivelyذاتا.
99
364039
4655
اما تنهایی معنایی صرفا ذهنی دارد.
06:20
It dependsبستگی دارد solelyصرفا on whetherچه you feel
100
368694
2845
این بستگی به تنهایی که شما احساس می کنید دارد،
06:23
emotionallyعاطفی or sociallyاجتماعی disconnectedقطع شده
from those around you.
101
371539
3575
تنهایی عاطفی و یا تنهایی در ارتباط اجتماعی
با کسانی که در اطراف شما هستند.
06:27
And I did.
102
375114
1785
و من این کار را کرده بودم.
06:28
There is a lot of researchپژوهش on lonelinessتنهایی,
and all of it is horrifyingوحشتناک.
103
376899
6464
مطالعات زیادی در مورد تنهایی شده
و این وحشتناک هست.
06:35
Lonelinessتنهایی won'tنخواهد بود just make you
miserableبدبخت, it will killکشتن you.
104
383363
4152
تنهایی فقط ما را تیره روز نمی کند، این شما را می کشد.
06:39
I'm not kiddingشوخی کردم.
105
387515
1418
شوخی نمی کنم.
06:40
Chronicمزمن lonelinessتنهایی increasesافزایش your
likelihoodاحتمال of an earlyزود deathمرگ
106
388933
3734
تنهایی مزمن
احتمال مرگ زودرس شما را
06:44
by 14 percentدرصد.
107
392667
3991
۱۴ درصد افزایش می دهد.
06:48
Lonelinessتنهایی causesعلل highبالا bloodخون pressureفشار,
highبالا cholesterolکلسترول.
108
396658
4023
تنهایی عامل فشار خون بالا،
چربی خون بالا می شود.
06:52
It even suppressسرکوب کردن the functioningعملکرد
of your immuneایمنی systemسیستم,
109
400681
3876
این حتی عملکرد سیستم ایمنی بدن را
از بین می برد،
06:56
makingساخت you vulnerableآسیب پذیر to all kindsانواع
of illnessesبیماری ها and diseasesبیماری ها.
110
404557
4251
و شما را در مقابل انواع بیماریها ضعیف و شکننده می کند.
07:00
In factواقعیت, scientistsدانشمندان have concludedنتیجه گیری
that takenگرفته شده togetherبا یکدیگر,
111
408808
3561
در حقیقت، دانشمندان به این نتیجه رسیده اند،
07:04
chronicمزمن lonelinessتنهایی posesقرار می دهد as
significantقابل توجه a riskخطر
112
412369
3621
تنهایی مزمن در خطرات قابل توجهی
07:07
for your longtermبلند مدت healthسلامتی and
longevityطول عمر as cigaretteسیگار smokingسیگار کشیدن.
113
415990
4391
در سلامت طولانی مدت و طول عمرتان در بردارد؛
همانطور که کشیدن سیگار خطرناک هست.
07:12
Now cigaretteسیگار packsبسته ها come with warningsهشدارها
sayingگفت:, "This could killکشتن you."
114
420381
4652
حال آنکه بر روی پاکت سیگار گفته شده،
"این ممکن است شما را بکشد."
07:17
But lonelinessتنهایی doesn't.
115
425033
2372
اما تنهایی این را نگفته.
07:19
And that's why it's so importantمهم that
we prioritizeاولویت بندی our psychologicalروانشناسی healthسلامتی,
116
427405
4502
و به همین دلیل است بسیار اهمیت دارد که ما
سلامت روانی را اولویت دهیم،
07:23
that we practiceتمرین emotionalعاطفی hygieneبهداشت.
117
431907
3403
و به بهداشت عاطفی عمل کنیم.
07:27
Because you can't treatدرمان شود
a psychologicalروانشناسی woundزخم
118
435310
2972
زیرا شما نمی توانید زخم های روانی را درمان کنید
07:30
if you don't even know you're injuredمجروح.
119
438282
3230
اگر حتی ندانید که شما صدمه دیده هستید.
07:34
Lonelinessتنهایی isn't the only
psychologicalروانشناسی woundزخم
120
442153
2791
تنهایی تنها زخم و صدمه روانی نیست
07:36
that distortsتحریف می شود our perceptionsادراکات
and misleadsگمراه می کند us.
121
444944
3468
که ادراک ما را تخریب و گمراه مان می کند.
07:40
Failureشکست does that as well.
122
448412
3406
شکست نیز مانند این عمل می کند.
07:43
I onceیک بار visitedملاقات کرد a day careاهميت دادن centerمرکز,
123
451818
2182
یک روز از مهد کودکی بازدید می کردم،
07:46
where I saw threeسه toddlersکودک نو پا
playبازی with identicalیکسان plasticپلاستیک toysاسباب بازی ها.
124
454000
5204
جایی که سه کودک نوپا با
سه اسباب بازی پلاستیکی درست عین هم بازی می کردند.
07:51
You had to slideاسلاید the redقرمز buttonدکمه,
and a cuteجذاب doggieسگ کوچولو would popپاپ out.
125
459204
4700
شما می بایستی یک دکمه قرمز رنگ را می زدید تا یک
سگ عروسکی بامزه بالا می آمد.
07:55
One little girlدختر triedتلاش کرد pullingکشیدن the
purpleرنگ بنفش buttonدکمه, then pushingهل دادن it,
126
463905
4650
یک دختر کوچولو سعی می کرد دکمه بنفش را فشار دهد،
پس آن را فشار می داد،
08:00
and then she just satنشسته back and lookedنگاه کرد
at the boxجعبه, with her lowerپایین تر lipلب tremblingلرزش.
127
468555
4362
او تنها به عقب برگشت و به جعبه نگاه کرد،
لب پائین او کمی لرزید.
08:04
The little boyپسر nextبعد to her
watchedتماشا کردم this happenبه وقوع پیوستن,
128
472917
3187
پسر کوجولویی که کنار او بود
به او نگاه میکرد،
08:08
then turnedتبدیل شد to his boxجعبه and and burstپشت سر هم
into tearsاشک ها withoutبدون even touchingلمس کردن it.
129
476104
5260
سپس به طرف جعبه خودش رفت و شروع به گریه کرد
بدون اینکه حتی به آن دست بزند.
08:13
Meanwhileدر همین حال, anotherیکی دیگر little girlدختر triedتلاش کرد
everything she could think of
130
481364
3243
درحالی که دختر کوچولوی دیگری
تمامی چیزهایی را که فکر میکرد امتحان کرد
08:16
untilتا زمان she slidاسلاید the redقرمز buttonدکمه,
131
484607
1808
تا دکمه قرمز را فشار داد،
08:18
the cuteجذاب doggieسگ کوچولو poppedظاهر شد out,
and she squealedگریه کرد with delightلذت.
132
486415
4117
و سگ عروسکی بامزه ای بیرون پرید،
و با شادی فریاد زد.
08:22
So threeسه toddlersکودک نو پا with
identicalیکسان plasticپلاستیک toysاسباب بازی ها,
133
490532
3393
خُب سه کودک نوپا با اسباب بازی پلاستیکی همسان،
08:25
but with very differentناهمسان
reactionsواکنش ها to failureشکست.
134
493925
4032
اما سه واکنش مختلف ازیک شکست.
08:29
The first two toddlersکودک نو پا were perfectlyکاملا
capableقادر به of slidingکشویی a redقرمز buttonدکمه.
135
497957
4321
دو نوپای اولی کاملا قادر بودند
که دکمه قرمز را فشار دهند.
08:34
The only thing that preventedجلوگیری کرد
them from succeedingموفقیت
136
502278
3312
تنها چیزی که مانع از موفقیت آنها شد
08:37
was that theirخودشان mindذهن trickedفریب خورده them
into believingباور کردن they could not.
137
505590
4330
این بود که ذهن شان آنها را فریب داد
تا باورکنند که آنها نمی توانند.
08:41
Now, adultsبزرگسالان get trickedفریب خورده this way
as well, all the time.
138
509920
4050
بزرگسالان هم به همین ترتیب فریب می خورند.
08:45
In factواقعیت, we all have a defaultبه طور پیش فرض setتنظیم of
feelingsاحساسات and beliefsاعتقادات that getsمی شود triggeredباعث شد
139
513970
6439
در حقیقت، ما همه مجموعه ای از پیش فرض ها ی
احساسی و عاطفی را دارا هستیم؛
08:52
wheneverهر زمان که we encounterرویارویی
frustrationsناامیدی and setbacksشکستها.
140
520409
3176
هر زمان ما باشکست و ناکامی روبرو می شویم
انها در ما بروز می کنند.
08:55
Are you awareمطلع of how
your mindذهن reactsواکنش نشان می دهد to failureشکست?
141
523585
3119
آیا آگاه هستید که واکنش تان نسبت به شکست چیست؟
08:58
You need to be.
142
526704
1329
ما باید آگاه باشیم.
09:00
Because if your mindذهن triesتلاش می کند to convinceمتقاعد کردن you
you're incapableناتوان of something
143
528033
4281
زیرا اگر ذهن شما تلاش کند که شما را متقاعد کند
که شما ناتوان برای انجام کاری و یا چیزی هستید
09:04
and you believe it,
144
532314
1649
و شما آن را باور کنید،
09:05
then like those two toddlersکودک نو پا,
you'llشما خواهید بود beginشروع to feel helplessدرمانده
145
533963
3298
درست مانند این دو کودک نوپا،
شما احساس ناامیدی می کنید.
09:09
and you'llشما خواهید بود stop tryingتلاش کن too soonبه زودی,
or you won'tنخواهد بود even try at all.
146
537261
3598
و خیلی زود دست از تلاش می کشید،
و یا حتی اصلا تلاشی برای آن نمی کنید.
09:12
And then you'llشما خواهید بود be even more
convincedمتقاعد you can't succeedموفق باش.
147
540859
3108
و پس حتی شما بیشتر متقاعد می شوید
که نمی توانید موفق شوید.
09:15
You see, that's why so manyبسیاری people
functionعملکرد belowدر زیر theirخودشان actualواقعی potentialپتانسیل.
148
543967
4618
می بینید، به همین دلیل هست که خیلی از
عملکرد افراد پائین تر از توانایی واقعی آنهاست.
09:20
Because somewhereجایی alongدر امتداد the way,
sometimesگاه گاهی a singleتنها failureشکست
149
548585
3674
زیرا یک جایی در طول مسیر،
گاهی تنها یک شکست
09:24
convincedمتقاعد them that they couldn'tنمی توانستم
succeedموفق باش, and they believedمعتقد it.
150
552259
3630
آنها را متقاعد کرده که نمی توانند موفق شوند،
و آنها آن را باور کردنده اند.
09:27
Onceیک بار we becomeتبدیل شدن به convincedمتقاعد of something,
it's very difficultدشوار to changeتغییر دادن our mindذهن.
151
555893
6073
هنگامی که ما نسبت به چیزی متقاعد شدیم،
خیلی مشکل خواهد بود که ذهن و نظرمان را تغییر دهیم.
09:33
I learnedیاد گرفتم that lessonدرس the hardسخت way
when I was a teenagerنوجوان with my brotherبرادر.
152
561966
4065
من این درس را به روش دردناکی
هنگامی که نوجوان بودم با برادرم یاد گرفتم.
09:38
We were drivingرانندگی with friendsدوستان
down a darkتاریک است roadجاده at night,
153
566031
3359
به همراه پدر و مادرمان در جاده
تاریکی رانندگی می کردیم،
09:41
when a policeپلیس carماشین stoppedمتوقف شد us.
154
569390
1542
سپس یک خودرو پلیس ما را نگه داشت.
09:42
There had been a robberyسرقت in the areaمنطقه
and they were looking for suspectsمظنونین.
155
570932
3412
در منطقه دزدی شده بود و آنها دنبال مظنون بودند.
09:46
The officerافسر approachedنزدیک شدم the carماشین, and he
shinedدرخشید his flashlightچراغ قوه on the driverراننده,
156
574344
3943
افسر پلیس به خودرو نزدیک شد،
و نور چراغ قوه را به خودرو تابانید،
09:50
then on my brotherبرادر in the frontجلوی seatصندلی,
and then on me.
157
578287
4284
ابتدا به برادرم که در جلو نشسته بود و سپس به من.
09:54
And his eyesچشم ها openedافتتاح شد wideوسیع and he said,
158
582571
2203
چشمان او گرد شد و پرسید که
09:56
"Where have I seenمشاهده گردید your faceصورت before?"
159
584774
2203
"من صورت تو را قبلا در کجا دیدم ؟"
09:58
(Laughterخنده)
160
586977
3098
( خنده تماشاگران)
10:02
And I said, "In the frontجلوی seatصندلی."
161
590075
3721
و گفتم، "در صندلی جلو."
10:05
(Laughterخنده)
162
593796
2511
( خنده تماشاگران)
10:08
But that madeساخته شده no senseاحساس
to him whatsoeverهرچه.
163
596307
2506
ولی او اصلا موضوع را نفهمید
10:10
So now he thought I was on drugsمواد مخدر.
164
598813
2324
خُب فکر کرد که من مواد مخدر کشیدم.
10:13
(Laughterخنده)
165
601137
1134
( خنده تماشاگران)
10:14
So he dragsکشیدن me out of the carماشین,
he searchesجستجوها me,
166
602271
2524
او من را از خودرو بیرون کشید،
و شروع به گشتن من کرد،
10:16
he marchesراهپیمایی me over to the policeپلیس carماشین,
167
604795
2005
و من را به طرف خودرو پلیس برد،
10:18
and only when he verifiedتایید شده
I didn't have a policeپلیس recordرکورد,
168
606800
2965
و تنها زمانی که برایش مسلم شد که من
هیچ سابقه ای با پلیس ندارم[ مرا رها کرد]،
10:21
could I showنشان بده him
I had a twinدوقلو in the frontجلوی seatصندلی.
169
609765
4466
گفتم می توانم نشان تان بدهم
که من یک برادر دوقلو دارم که در صندلی جلو نشسته بود.
10:26
But even as we were drivingرانندگی away,
you could see by the look on his faceصورت
170
614231
3417
شاید وقتی ما داشتیم رانندگی می کردیم،
شما صورت او را دیده اید.
10:29
he was convincedمتقاعد that I was
gettingگرفتن away with something.
171
617648
5006
ولی او متعقد بود که من از چیزی دارم فرار می کنم.
10:34
Our mindذهن is hardسخت to changeتغییر دادن
onceیک بار we becomeتبدیل شدن به convincedمتقاعد.
172
622655
4014
نظر و ذهن ما زمانی که نسبت به چیزی متقاعد شدیم
سخت است که تغییر کند.
10:38
So it mightممکن be very naturalطبیعی است to feel
demoralizeddemoralized and defeatedشکست داد after you failشکست.
173
626669
4762
بنابراین شاید خیلی طبیعی باشد که روحیه شما ضعیف شود
و شکست پس از شکست داشته باشید.
10:43
But you cannotنمی توان allowاجازه دادن yourselfخودت to becomeتبدیل شدن به
convincedمتقاعد you can't succeedموفق باش.
174
631431
4811
اما شما نمی توانید به به خودتان اجازه دهید
که متقاعد شوید که نمی توانید موفق شوید.
10:48
You have to fightمبارزه کردن
feelingsاحساسات of helplessnessبی نظمی.
175
636242
2590
باید با احساس ناامیدی و درماندگی بجنگید.
10:50
You have to gainکسب کردن controlکنترل
over the situationوضعیت.
176
638832
3561
باید کنترل موقعیت را در دست بگیرید.
10:54
And you have to breakزنگ تفريح this kindنوع of
negativeمنفی cycleچرخه before it beginsشروع می شود.
177
642393
4508
و باید چرخه منفی را قبل از اینکه شروع شود بشکنید.
11:00
Our mindsذهنها and our feelingsاحساسات,
178
648191
2345
ذهن و احساس ما،
11:02
they're not the trustworthyقابل اعتماد friendsدوستان
we thought they were.
179
650536
3105
دوست قابل اعتمادی نیستند
آنطور که ما فکر می کردیم که باشند.
11:05
They are more like a really moodyخنده دار friendدوست,
180
653641
2725
آنها بیشتر مثل یک دوست واقعا مودی و بدخلق هستند،
11:08
who can be totallyکاملا supportiveحمایتی one minuteدقیقه,
and really unpleasantناخوشایند the nextبعد.
181
656366
5445
که می تواند در یک دقیقه واقعا حمایتگر باشند،
و در دقیقه بعد بسیار ناخوشایند باشند.
11:13
I onceیک بار workedکار کرد with this womanزن
182
661811
1875
یکبار با خانمی کار می کردم
11:15
who after 20 yearsسالها marriageازدواج
and an extremelyفوق العاده uglyزشت divorceطلاق,
183
663686
4287
که بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک
و یک طلاق بسیار سخت و زشت،
11:19
was finallyسرانجام readyآماده for her first dateتاریخ.
184
667973
2353
آماده می شد برای اولین قرارملاقات داشته باشد.
11:22
She had metملاقات کرد this guy onlineآنلاین, and he
seemedبه نظر می رسید niceخوب and he seemedبه نظر می رسید successfulموفق شدن,
185
670326
4632
او طرفش را آنلاین دیده بود،
آن مرد به نظر خوب و موفق می رسید،
11:26
and mostاکثر importantlyمهم است,
he seemedبه نظر می رسید really into her.
186
674958
3555
و مهمتر از همه برای همکارم او خیلی اهمیت داشت.
11:30
So she was very excitedبرانگیخته,
she boughtخریداری شد a newجدید dressلباس,
187
678513
3071
همکارم خیلی هیجان داشت، لباس نو خرید،
11:33
and they metملاقات کرد at an upscaleبالاخره
Newجدید Yorkیورک Cityشهر barبار for a drinkنوشیدن.
188
681584
4083
و در یک رستوران مجلل در نیویورک
برای خوردن یک نوشیدنی قرار گذاشتند.
11:37
Tenده minutesدقایق into the dateتاریخ,
the man standsمی ایستد up and saysمی گوید,
189
685667
3571
۱۰ دقیقه بعد مرد بلند شد و گفت،
11:41
"I'm not interestedعلاقه مند," and walksپیاده روی می کند out.
190
689238
4080
"من خیلی علاقه ای ندارم"، و رفت.
11:45
Rejectionطرد شدن is extremelyفوق العاده painfulدردناک.
191
693318
4254
پذیرفته نشدن بسیار دردناک است.
11:49
The womanزن was so hurtصدمه she couldn'tنمی توانستم moveحرکت.
All she could do was call a friendدوست.
192
697572
4445
زن آنقدر مغموم شده بود که او نمی توانست حرکت می کند.
و همه کاری که می توانست انجام دهد تماس با یک دوست بود.
11:54
Here'sاینجاست what the friendدوست said:
"Well, what do you expectانتظار?
193
702017
4732
این چیزیست که دوستش به او گفت:
" خُب، تو چی انتظار داشتی؟
11:58
You have bigبزرگ hipsلگن,
you have nothing interestingجالب هست to say,
194
706749
3473
کون گنده،
چیز جالبی برای گفتن نداری،
12:02
why would a handsomeخوش قیافه,
successfulموفق شدن man like that
195
710222
2624
چرا باید یک مرد خوش تیپ و موفق مثل او
12:04
ever go out with a loserبازنده like you?"
196
712846
4084
با بازنده ای مثل تو بره بیرون؟"
12:08
Shockingشوکه کننده, right, that a friendدوست
could be so cruelظالمانه?
197
716930
3095
این تکان دهند بود، درسته،
آیا این دوست خیلی بی رحمه؟
12:12
But it would be much lessکمتر shockingتکان دهنده
198
720025
2655
اما این می تواند کمتر تکان دهند باشد
12:14
if I told you it wasn'tنبود
the friendدوست who said that.
199
722680
2877
اگر به شما بگویم که این دوستش نبود که این را گفت،
12:17
It's what the womanزن said to herselfخودش.
200
725557
2955
بلکه این خودش بود که به خودش گفته بود.
12:20
And that's something we all do,
especiallyبه خصوص after a rejectionطرد شدن.
201
728512
4498
و این چیزیست که همه ما انجام می دهیم بویژه پس از
پذیرفته نشدن.
12:25
We all startشروع کن thinkingفكر كردن of all our faultsگسل
and all our shortcomingsکاستی ها,
202
733010
3547
ما همه در مورد اشتباهات وکاستی هایمان فکر می کنیم،
12:28
what we wishآرزو کردن we were,
what we wishآرزو کردن we weren'tنبودند,
203
736557
2234
آنچه که آرزو می کنیم که باشیم،
آنچه که آرزو می کنیم که نباشیم،
12:30
we call ourselvesخودمان namesنام ها.
204
738791
1378
ما روی خودمان اسم می گذاریم.
12:32
Maybe not as harshlyبه سختی, but we all do it.
205
740169
3360
شاید نه به این شدت، بلکه همه ما اینکار را می کنیم.
12:35
And it's interestingجالب هست that we do, because
our self-esteemاعتماد به نفس is alreadyقبلا hurtingصدمه زدن.
206
743529
4851
و این جالبه که همه ما اینکار را می کنیم ،
چونکه عزت نفس و شخصیت مان جریحه دار شده .
12:40
Why would we want to go
and damageخسارت it even furtherبیشتر?
207
748380
2960
چرا ما می خواهیم و این را بیشتر جریحه دار و بدتر کنیم؟
12:43
We wouldn'tنمی خواهم make a physicalفیزیکی injuryصدمه
worseبدتر on purposeهدف.
208
751340
2641
ما آسیب بدنی را به طور عمدی بدتر نمی کنیم.
12:45
You wouldn'tنمی خواهم get a cutبرش on your armبازو
and decideتصميم گرفتن, "Oh, I know!
209
753981
2929
ما برای بازوی بریده مان تصمیم نمی گیرم و بگویم،
"آه، می دانم!
12:48
I'm going to take a knifeچاقو and see
how much deeperعمیق تر I can make it."
210
756910
3609
قصد دارم که چاقو را بردارم و و ببینم چقدر
عمیق تر می توانم آن را ببرم."
12:52
But we do that with psychologicalروانشناسی
injuriesصدمات all the time.
211
760519
3454
اما ما اینکار را برای صدمات و
اسیب های روحی و روانی انجام می دهیم.
12:55
Why? Because of poorفقیر emotionalعاطفی hygieneبهداشت.
212
763973
3692
چرا؟ به دلیل سلامت روانی و عاطفی ضعیف.
12:59
Because we don't prioritizeاولویت بندی
our psychologicalروانشناسی healthسلامتی.
213
767665
2722
زیرا ما به سلامت روحی و روانی مان اولویت نمی دهیم.
13:02
We know from dozensده ها of studiesمطالعات
that when your self-esteemاعتماد به نفس is lowerپایین تر,
214
770387
3863
ما از دهها مطالعه انجام شده میداینم
هنگامی که عزت نفس و احترام به خودتان پائین هست،
13:06
you are more vulnerableآسیب پذیر to
stressفشار and to anxietyاضطراب,
215
774250
3673
در مقابل اضظراب و تشویش شکننده تر هستید،
13:09
that failuresخرابی and rejectionsرد hurtصدمه more
and it takes longerطولانی تر to recoverبهبود پیدا کن from them.
216
777923
5223
که باعث می شود شکست و پذیرفته نشدن آسیب بیشتری بزند
و زمان بیشتری طول می کشد تا از آنها بهبودی یابید.
13:15
So when you get rejectedرد شد,
the first thing you should be doing
217
783146
3179
بنابر این وقتی پذیرفته نمی شوید،
اولین کاری که باید بکنید
13:18
is to reviveاحیای your self-esteemاعتماد به نفس, not
joinپیوستن Fightمبارزه کردن Clubباشگاه and beatضرب و شتم it into a pulpپالپ.
218
786325
6229
این است که عزت نفس و احترام به خودتان را بازنگری کنید،
نه به کلوپ جنگجویان بپیوندید ونه تا می توانید به خودتان آسیب برسانید.
13:24
When you're in emotionalعاطفی painدرد,
219
792554
2905
هنگامی که در دردعاطفی هستید،
13:27
treatدرمان شود yourselfخودت with the sameیکسان compassionمحبت
you would expectانتظار from a trulyبراستی good friendدوست.
220
795459
6113
با خودتان مانند یک دوست رفتار کنید
همانطور که از یک دوست واقعا خوب انتظار می رود.
13:35
We have to catchگرفتن our unhealthyناسالم
psychologicalروانشناسی habitsعادات and changeتغییر دادن them.
221
803122
4436
ما باید رفتارهای غیر سالم روانی خودمان را بیابیم و تغییر دهیم.
13:39
One of unhealthiestناسالمترین and mostاکثر commonمشترک
is calledبه نام ruminationنشخوار.
222
807558
4670
یکی از عادات غیر سالم روانی ما به نام نشخوار فکری است.
13:44
To ruminateسرفه کردن meansبه معنای to chewجویدن over.
223
812228
2761
بدین معنا که یک چیز را بارها و بارها می جوید.
13:46
It's when your bossرئیس yellsگریه می کنه at you, or your
professorاستاد makesباعث می شود you feel stupidاحمق in classکلاس,
224
814989
4371
هنگامی که رئیس شما سر شما فریاد می زند، یا
پرفسور کاری می کند که شما احساس کودنی در کلاس بکیند،
13:51
or you have bigبزرگ fightمبارزه کردن with a friendدوست
225
819360
2191
و یا دعوای شدیدی با یک دوست داشتید
13:53
and you just can't stop replayingبازی کردن
the sceneصحنه in your headسر for daysروزها,
226
821551
4417
و شما نمی توانید نکرار این وضوع را در ذهنتان متوقف کنید،
13:57
sometimesگاه گاهی for weeksهفته ها on endپایان.
227
825968
1969
گاهی برای هفته ها این ادامه می یابد.
13:59
Ruminatingسر و صدا about upsettingناراحت كننده eventsمناسبت ها
in this way can easilyبه آسانی becomeتبدیل شدن به a habitعادت,
228
827937
5708
نشخوار فکری در مورد حوادث ناخوشایند
به راحتی میتواند تبدیل به یک عادت شود،
14:05
and it's a very costlyهزینه بر one.
229
833645
2088
و این بسیار پر هزینه است.
14:07
Because by spendingهزینه کردن so much time focusedمتمرکز شده است
on upsettingناراحت كننده and negativeمنفی thoughtsاندیشه ها,
230
835733
4189
زیرا با صرف وقت زیادی و تمرکز بر
روی موضوع ناراحت کنند و فکر منفی
14:11
you are actuallyدر واقع puttingقرار دادن yourselfخودت
at significantقابل توجه riskخطر
231
839922
2972
شما در واقع خود را در معرض
خطر قابل توجهی قرار می دهید
14:14
for developingدر حال توسعه clinicalبالینی depressionافسردگی,
alcoholismمشروبات الکلی, eatingغذا خوردن disordersاختلالات,
232
842894
4532
برای افسردگی عمیق، الکلی شدن، یا اختلال در خوردن،
14:19
and even cardiovascularقلبی عروقی diseaseمرض.
233
847426
2723
و حتی بیماری های قلبی و عروقی.
14:22
The problemمسئله is the urgeم pop اینترنتی کارت و کارت کارت کارت کارت to ruminateسرفه کردن can
feel really strongقوی and really importantمهم,
234
850149
5870
مشکل این است نیاز به نشخوار فکری
میتوانید واقعا قوی و پر اهمیت احساس شود،
14:28
so it's a difficultدشوار habitعادت to stop.
235
856019
2410
و توقف آن بسیار سخت و مشکل است.
14:30
I know this for a factواقعیت,
because a little over a yearسال agoپیش,
236
858429
3372
من این را به عنوان یک حقیقت می دانید،
زیرا کمی بیش از یک سال پیش،
14:33
I developedتوسعه یافته the habitعادت myselfخودم.
237
861801
2549
من یک عادت را در خودم پرورش دادم.
14:36
You see, my twinدوقلو brotherبرادر was diagnosedتشخیص داده شده
with stageمرحله IIIIII non-Hodgkin'sغیر Hodgkin است lymphomaلنفوم.
238
864350
6479
می دانید، برادر دوقلوی من به مرحله سوم سرطان لنفاوی( خون) مبتلا شد.
14:42
His cancerسرطان was extremlyافراطی aggressiveخشونت آمیز.
239
870829
2304
سرطان او به شدت تهاجمی بود.
14:45
He had visibleقابل رویت tumorsتومورها all over his bodyبدن.
240
873133
3771
غده های بزرگ قابل دید در تمامی بدنش داشت.
14:48
And he had to startشروع کن
a harshسخت courseدوره of chemotherapyشیمیدرمانی.
241
876904
4931
او می بایست دوره سخت شیمی درمانی را می گذراند.
14:53
And I couldn'tنمی توانستم stop thinkingفكر كردن about
what he was going throughاز طریق.
242
881835
4662
و من نمی توانستم به اینکه او چه
وضعیتی خواهد داشت فکر نکنم.
14:58
I couldn'tنمی توانستم stop thinkingفكر كردن about
how much he was sufferingرنج کشیدن,
243
886497
3235
نمی توانستم فکر نکنم که او چقدر رنج و درد خواهد کشید،
15:01
even thoughگرچه he never complainedشکایت کرد, not onceیک بار.
244
889732
4600
حتی با اینکه او هرگز شکایتی نکرده بود، حتی یکبار.
15:06
He had this incrediblyطور باور نکردنی positiveمثبت attitudeنگرش.
245
894332
2418
او بطور باورنکردنی نگرش مثبتی [به درمان] داشت.
15:08
His psychologicalروانشناسی healthسلامتی was amazingحیرت آور.
246
896750
3629
سلامت روانی او شگفت انگیز بود.
15:12
I was physicallyاز لحاظ جسمی healthyسالم,
but psychologicallyروان شناختی I was a messبهم ریختگی.
247
900379
4139
من جسما سالم بودم،
اما از لحاظ روانی به هم ریخته بودم.
15:16
But I knewمی دانست what to do.
248
904518
2230
اما می دانستم چه باید بکنم.
15:18
Studiesمطالعات tell us that even a two-minuteدو دقیقه
distractionحواس پرتی is sufficientکافی است
249
906748
4162
مطالعات به ما می گویند که دو دقیقه
قطع فکر کردن و حواس پرتی برای
15:22
to breakزنگ تفريح the urgeم pop اینترنتی کارت و کارت کارت کارت کارت to ruminateسرفه کردن
in that momentلحظه.
250
910910
3058
شکستن نیاز به نشخوار فکری در این لحظه کافی است.
15:25
And so eachهر یک time I had a worryingنگرانی,
upsettingناراحت كننده, negativeمنفی thought,
251
913968
3497
و در زمان که هر گاه فکر ناراحت کنند منفی به ذهنم می رسید،
15:29
I forcedمجبور شدم myselfخودم to concentrateتمرکز on
something elseچیز دیگری untilتا زمان the urgeم pop اینترنتی کارت و کارت کارت کارت کارت passedگذشت.
252
917465
4792
خودم را مجبور به توجه و تمرکز به چیز دیگری
می کردم تا این نیاز رفع شود.
15:34
And withinدر داخل one weekهفته,
my wholeکل outlookچشم انداز changedتغییر کرد
253
922257
4346
و طی یک هفته،
تمام ظاهر من تغییر کرد
15:38
and becameتبدیل شد more positiveمثبت
and more hopefulامیدوارم.
254
926603
3510
بیشتر مثبت و امیدوار شدم.
15:43
Nineنه weeksهفته ها after he startedآغاز شده chemotherapyشیمیدرمانی,
my brotherبرادر had a CATCAT scanاسکن کردن,
255
931569
4055
۹ هفته بعد از شیمی درمانی ،
برادرم سی تی اسکن داشت،
15:47
and I was by his sideسمت when
he got the resultsنتایج.
256
935624
3636
و هنگامی که نتیجه آن را می گرفت من در کنار او بودم.
15:51
All the tumorsتومورها were goneرفته.
257
939260
3237
تمامی غده ها از بین رفته بودند.
15:54
He still had threeسه more roundsدور
of chemotherapyشیمیدرمانی to go,
258
942497
2617
او هنوز ۳ ماه دیگر شیمی درمانی داشت که انجام دهد،
15:57
but we knewمی دانست he would recoverبهبود پیدا کن.
259
945114
2617
ولی ما می دانستیم که او درمان خواهد شد.
15:59
This pictureعکس was takenگرفته شده two weeksهفته ها agoپیش.
260
947731
4248
این عکس دو هفته پیش گرفته شده.
16:05
By takingگرفتن actionعمل when you're lonelyتنهایی,
261
953759
3088
با انجام کاری هنگامی که تنها هستید،
16:08
by changingتغییر دادن your responsesپاسخ to failureشکست,
262
956847
3378
با تغییر در واکنش هایتان نسبت به شکست،
16:12
by protectingمحافظت your self-esteemاعتماد به نفس,
263
960225
2932
حفاظت از عزت نفس و احترام به خودتان،
16:15
by battlingجنگیدن negativeمنفی thinkingفكر كردن,
264
963157
2032
با شکست دادن افکار منفی
16:17
you won'tنخواهد بود just healالتیام your
psychologicalروانشناسی woundsزخم ها,
265
965189
2698
شما تنها زخم ها و اسیب های روحی و روانی را درمان نمی کنید،
16:19
you will buildساختن emotionalعاطفی resilienceانعطاف پذیری,
you will thriveرشد کردن.
266
967887
3682
بلکه انعظاف پذیری عاطقی و احساسسی را
در خود ایجاد می کنید و رشد می کنید.
16:24
A hundredصد yearsسالها agoپیش,
people beganآغاز شد practicingتمرین personalشخصی hygieneبهداشت,
267
972871
3923
صد سال پیش،
مردم بهداشت شخصی را شروع کردند،
16:28
and life expectancyامید به زندگی ratesنرخ ها roseگل سرخ
by over 50 percentدرصد
268
976794
4325
و نرخ امید به زندگی تنها طی
16:33
in just a matterموضوع of decadesچند دهه.
269
981119
2458
یک دهه پنجاه سال افزایش یافت.
16:35
I believe our qualityکیفیت of life
could riseبالا آمدن just as dramaticallyبه طور چشمگیری
270
983577
4345
من معتقدم کیفیت زندگی ما می تواند به شدت تغییر کند.
16:39
if we all beganآغاز شد practicingتمرین
emotionalعاطفی hygieneبهداشت.
271
987922
3647
تنها اگر ما بهداشت روانی مان عمل کنیم..
16:43
Can you imagineتصور کن what
the worldجهان would be like
272
991569
2193
آیا می توانید تصور کنید که جهان چگونه خواهد بود؟
16:45
if everyoneهر کس was psychologicallyروان شناختی healthierسالم?
273
993762
3326
اگر همه از لحاظ روانی سالم تر بودند؟
16:49
If there were lessکمتر lonelinessتنهایی
and lessکمتر depressionافسردگی?
274
997088
3295
اگر همه کمتراحساس تنهایی و افسردگی می کردند؟
16:52
If people knewمی دانست how to overcomeغلبه بر failureشکست?
275
1000383
2841
اگر مردم می دانستند که چگونه بر شکست غلبه کرده و از آن عبور کنند؟
16:55
If they feltنمد better about themselvesخودشان
and more empoweredتوانمند?
276
1003224
3050
اگر آنها احساس بهتری از خودشان داشتند و قدرت بیشتری داشتند؟
16:58
If they were happierشادتر and more fulfilledبرآورده شد?
277
1006274
3246
اگر آنها شادتر وبه دلیل رشد توانایشان راضی تر بودند؟
17:01
I can, because that's the worldجهان
I want to liveزنده in,
278
1009520
4313
من می توانم تصور کنم، زیرا این جهانیست
که من می خواهم در آن زندگی کنم،
17:05
and that's the worldجهان my brotherبرادر
wants to liveزنده in as well.
279
1013833
4586
و جهانی است که برادر من هم
می خواهد در آن زندگی کند.
17:10
And if you just becomeتبدیل شدن به informedمطلع
and changeتغییر دادن a fewتعداد کمی simpleساده habitsعادات,
280
1018419
4081
تنها اگر شما آگاه شوید و چند مورد
ساده از عادات تان را تفییر دهید،
17:14
well, that's the worldجهان we can all liveزنده in.
281
1022500
3882
خُب ، این جهانی خواهد بود که
همه ما می توانیم در آن زندگی کنیم.
17:18
Thank you very much.
282
1026382
1912
سپاسگزارم.
17:20
(Applauseتشویق و تمجید)
283
1028294
2973
( تشویق تماشاگران)
Translated by soheila Jafari
Reviewed by Leila Ataei

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Guy Winch - Psychologist, author
Guy Winch asks us to take our emotional health as seriously as we take our physical health -- and explores how to heal from common heartaches.

Why you should listen

Guy Winch is a licensed psychologist who works with individuals, couples and families. As an advocate for psychological health, he has spent the last two decades adapting the findings of scientific studies into tools his patients, readers and audience members can use to enhance and maintain their mental health. As an identical twin with a keen eye for any signs of favoritism, he believes we need to practice emotional hygiene with the same diligence with which we practice personal and dental hygiene.

His recent book, Emotional First Aid: Healing Rejection, Guilt, Failure, and Other Everyday Hurts, has been translated in 24 languages. He writes the popular "Squeaky Wheel Blog" on PsychologyToday.com, and he is the author of The Squeaky Wheel: Complaining the Right Way to Get Results, Improve Your Relationships and Enhance Self-Esteem. His new book, How to Fix a Broken Heart, was published by TED Books/Simon & Schuster in 2017. He has also dabbled in stand-up comedy.

More profile about the speaker
Guy Winch | Speaker | TED.com