ABOUT THE SPEAKER
Jia Jiang - Author, blogger, entrepreneur
Jia Jiang's journey through rejection revealed a world hidden in plain sight, where people are much kinder than we imagine.

Why you should listen

Jia Jiang is the owner of Rejection Therapy, a website that provides inspiration, knowledge and products for people to overcome their fear of rejection. He is also the CEO of Wuju Learning, a company that teaches people and trains organizations to become fearless through rejection training. In 2015, he authored a bestselling book, Rejection Proof: How I Beat Fear and Became Invincible Through 100 Days of Rejection.

Several years after Jiang began his career in the corporate world, he took a life-altering risk and stepped into the unknown world of entrepreneurship. His result was everyone's biggest fear: rejection. This was the catalyst that set Jiang on the path to his true calling.

To conquer the fear of rejection, Jiang embarked on a personal quest and started a blog, 100 Days of Rejection Therapy. His journey revealed a world that was hidden in plain sight -- a world where people are much kinder than we imagine. He discovered that rejection can be much less painful than we believe and that the fear of rejection is much more destructive than we know.

Jiang grew up in Beijing, China and migrated to the United States at age 16. He holds a Bachelor of Computer Science from Brigham Young University and a Master of Business Administration from Duke University.

More profile about the speaker
Jia Jiang | Speaker | TED.com
TEDxMtHood

Jia Jiang: What I learned from 100 days of rejection

ژیا ژیانگ: آنچه از ۱۰۰ روز رد شدن آموختم

Filmed:
6,040,624 views

ژیا ژیانگ جسورانه در قلمروی ماجراجویی می‌کند که خیلی از ما از آن هراس داریم: رد شدن. و در جستجوی رد شدن طی ۱۰۰ روز - از تقاضای ۱۰۰ دلار قرض از یک غریبه گرفته تا داشتن یک همبرگر مجانی اضافه در رستوران - ژیانگ خود را نسبت به درد و شرمی که اغلب با رد شدن همراه است بی‌حس کرده و در این فرایند پی برده که فرد تنها با سؤال کردن قادر است راه‌هایی را باز کند که پیشتر بسته بودند.
- Author, blogger, entrepreneur
Jia Jiang's journey through rejection revealed a world hidden in plain sight, where people are much kinder than we imagine. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
When I was sixشش yearsسالها oldقدیمی,
0
760
1616
وقتی شش سالم بود،
00:14
I receivedاخذ شده my giftsهدیه.
1
2400
1240
هدایایی گرفتم.
00:16
My first gradeمقطع تحصیلی teacherمعلم
had this brilliantدرخشان ideaاندیشه.
2
4320
3456
معلم کلاس اولم
این ایده بی‌نظیر را داشت.
00:19
She wanted us to experienceتجربه
receivingدریافت giftsهدیه
3
7800
3336
می‌خواست که ما هدیه گرفتن را
تجربه کنیم
00:23
but alsoهمچنین learningیادگیری the virtueتقوا
of complimentingکامپيوتر eachهر یک other.
4
11160
4000
اما همچنین فضیلت تعریف کردن
از یکدیگر را هم بیاموزیم.
00:27
So she had all of us
come to the frontجلوی of the classroomکلاس درس,
5
15640
2896
بنابراین همه ما را
جلوی کلاس جمع کرد
00:30
and she boughtخریداری شد all of us giftsهدیه
and stackedانباشته them in the cornerگوشه.
6
18560
2976
و هدیه‌ها را آورد
و در گوشه‌ای چید.
00:33
And she said,
7
21560
1216
و گفت،
«چرا همین جا نایستیم
و از هم تعریف نکنیم؟
00:34
"Why don't we just standایستادن here
and complimentتعریف و تمجید eachهر یک other?
8
22800
2656
00:37
If you hearشنیدن your nameنام calledبه نام,
9
25480
1576
اگر شنیدید اسمتان را گفتند
00:39
go and pickانتخاب کنید up your giftهدیه and sitنشستن down."
10
27080
2200
بروید و جایزه خود را برداشته و بنشینید.»
00:42
What a wonderfulفوق العاده ideaاندیشه, right?
11
30520
1480
چه ایده عالی، نه؟
چه اتفاقی می‌تونست بیفته؟
00:44
What could go wrongاشتباه?
12
32880
1216
00:46
(Laughterخنده)
13
34120
1520
(خنده)
00:48
Well, there were 40 of us to startشروع کن with,
14
36400
2056
خب، در شروع ۴۰ نفر بودیم،
00:50
and everyهرکدام time I heardشنیدم
someone'sکسی هست nameنام calledبه نام,
15
38480
2456
و هر بار که اسمی را می‌شنیدم،
00:53
I would give out the heartiestدلیرترین cheerتشویق کردن.
16
40960
1800
فریاد شادمانی از ته دل می‌کشیدم.
00:55
And then there were 20 people left,
17
43280
2496
و بعد ۲۰ نفر ماندیم،
00:57
and 10 people left,
18
45800
1776
و بعد ۱۰ نفر،
00:59
and fiveپنج left ...
19
47600
1360
و ۵ نفر ...
01:01
and threeسه left.
20
49560
1376
و سه نفر.
01:03
And I was one of them.
21
50960
1200
و من یکی از آن‌ها.
01:04
And the complimentsتعریف stoppedمتوقف شد.
22
52720
1600
و تعریف‌ها تمام شد.
01:07
Well, at that momentلحظه, I was cryingگریان.
23
55560
2040
خب آن لحظه داشتم گریه می‌کردم.
01:10
And the teacherمعلم was freakingfreaking out.
24
58600
2016
و معلم وحشت کرده بود.
01:12
She was like, "Hey, would anyoneهر کسی
say anything niceخوب about these people?"
25
60640
3656
گفت: «میشه یکی حرف خوبی
درباره این‌ها بگه؟»
01:16
(Laughterخنده)
26
64319
1217
(خنده)
«هیچ کس؟ خب چرا نمی‌روید
جایزه‌تان را بدارید و بنشینید.
01:17
"No one? OK, why don't you
go get your giftهدیه and sitنشستن down.
27
65560
2976
پس سال بعد مراقب
رفتارتان باشید --
01:20
So behaveرفتار كردن nextبعد yearسال --
28
68560
1256
01:21
someoneکسی mightممکن say
something niceخوب about you."
29
69840
2096
شاید کسی حرف خوبی
درباره‌تان بزند.»
01:24
(Laughterخنده)
30
71960
1760
(خنده)
خب الان که دارم این را
برایتان شرح می‌دهم
01:26
Well, as I'm describingتوصیف this you,
31
74520
1616
01:28
you probablyشاید know
I rememberیاد آوردن this really well.
32
76160
2376
شاید متوجه شدید که چقدر
این ماجرا خوب یادم مانده.
01:30
(Laughterخنده)
33
78560
1600
(خنده)
01:32
But I don't know who feltنمد worseبدتر that day.
34
80800
2096
اما نمی‌دانم که از ما کدام یک
حس بدتری داشت؟
01:35
Was it me or the teacherمعلم?
35
82920
2176
من یا معلم؟
01:37
She mustباید have realizedمتوجه شدم
that she turnedتبدیل شد a team-buildingتیم سازی eventرویداد
36
85120
3136
حتما باید فهمیده باشد که رویدادی
با منظور ایجاد روحیه تیمی را
01:40
into a publicعمومی roastکباب کردن
for threeسه six-year-oldsشش ساله.
37
88280
2800
به دست انداختن جمعی سه کودک
شش ساله تبدیل کرده بود.
01:43
And withoutبدون the humorشوخ طبعی.
38
91800
1256
و از طنز هم خبری نبود.
01:45
You know, when you see
people get roastedفست فود on TVتلویزیون,
39
93080
2336
می‌دانید وقتی آدم‌ها در تلویویزیون
دست انداخته می‌شوند
01:47
it was funnyخنده دار.
40
95440
1216
بامزه است.
01:48
There was nothing funnyخنده دار about that day.
41
96680
1858
اما آن روز اصلاً خنده‌دار نبود.
01:51
So that was one versionنسخه of me,
42
99320
3016
خب آن یک نسخه‌ای از من بود
01:54
and I would dieمرگ to avoidاجتناب کردن
beingبودن in that situationوضعیت again --
43
102360
3496
و می‌میرم اگر دوباره در
آن موقعیت قرار بگیرم --
01:57
to get rejectedرد شد in publicعمومی again.
44
105880
1880
در انظار رد شدن.
02:00
That's one versionنسخه.
45
108440
1456
نسخه‌ای بود خودش.
02:02
Then fast-forwardسریع به جلو eightهشت yearsسالها.
46
109920
2456
حالا بریم به هشت سال بعد.
02:04
Billبیل Gatesگیتس cameآمد to my hometownزادگاه --
47
112400
1976
بیل گیتس به زادگاهم آمد --
02:06
Beijingپکن, Chinaچين --
48
114400
1216
پکن، چین --
02:07
to speakصحبت,
49
115640
1216
برای سخنرانی،
02:08
and I saw his messageپیام.
50
116880
1736
و من پیامش را دیدم.
02:10
I fellسقوط in love with that guy.
51
118640
2296
عاشق این بشر شدم.
02:13
I thought, wowوای,
I know what I want to do now.
52
120960
2896
فکر کردم آره دیگر می‌دانم
که چه خواهم کرد.
02:15
That night I wroteنوشت a letterنامه to my familyخانواده
53
123880
2136
آن شب نامه‌ای برای خانواده‌ام نوشتم
02:18
tellingگفتن them: "By ageسن 25,
54
126040
2296
با این مضمون: «تا ۲۵ سالگی،
02:20
I will buildساختن the biggestبزرگترین
companyشرکت in the worldجهان,
55
128360
2616
بزرگترین شرکت جهان را خواهم ساخت،
02:23
and that companyشرکت will buyخرید Microsoftمایکروسافت."
56
131000
1936
و آن شرکت مایکروسافت را خواهد خرید.»
02:25
(Laughterخنده)
57
132960
1896
(خنده)
02:26
I totallyکاملا embracedدر آغوش گرفت this ideaاندیشه
of conqueringفتح the worldجهان --
58
134880
2616
من حسابی این ایده‌ی
فتح جهان را بلعیده بودم --
02:29
dominationسلطه, right?
59
137520
1200
استیلا، درسته؟
02:31
And I didn't make this up,
I did writeنوشتن that letterنامه.
60
139160
2816
و از خودم درنیاوردم
که همچنین نامه‌ای را نوشتم.
02:34
And here it is --
61
142000
1336
و اینجا آن را دارم --
02:35
(Laughterخنده)
62
143360
1976
(خنده)
02:37
You don't have to readخواندن this throughاز طریق --
63
145360
1816
لازم نیست کل آن را بخوانید --
02:39
(Laughterخنده)
64
147200
1776
(خنده)
02:41
This is alsoهمچنین badبد handwritingدست خط,
but I did highlightبرجسته some keyکلیدی wordsکلمات.
65
149000
3240
دست خط بدی هم دارم،
اما کلید واژه‌ها را برجسته کردم.
02:45
You get the ideaاندیشه.
66
153600
1216
ایده را گرفتید.
02:46
(Laughterخنده)
67
154840
1776
(خنده)
02:48
So ...
68
156640
1200
خب ...
02:51
that was anotherیکی دیگر versionنسخه of me:
69
159280
2016
این هم یک روی دیگر من بود:
02:53
one who will conquerتسخیر the worldجهان.
70
161320
1680
کسی که جهان را فتح خواهد کرد.
02:55
Well, then two yearsسالها laterبعد,
71
163880
1456
خب، دوسال بعد،
02:57
I was presentedارایه شده with the opportunityفرصت
to come to the Unitedیونایتد Statesایالت ها.
72
165360
3936
این فرصت به من داده شد
که به آمریکا بیایم.
03:01
I jumpedپرید on it,
73
169320
1576
دو دستی به آن چسبیدم،
03:03
because that was
where Billبیل Gatesگیتس livedزندگی می کرد, right?
74
170920
2216
چون جایی بود که بیل گیتس
آنجا زندگی می‌کرد، نه؟
03:05
(Laughterخنده)
75
173160
1216
(خنده)
03:06
I thought that was the startشروع کن
of my entrepreneurکارآفرین journeyسفر.
76
174400
2640
فکر کردم که شروع
سفر کارآفرینی من خواهد بود.
03:09
Then, fast-forwardسریع به جلو anotherیکی دیگر 14 yearsسالها.
77
177680
2176
بگذریم، سریع برویم به ۱۴سال بعد.
03:11
I was 30.
78
179880
1416
۳۰ ساله بودم.
03:13
Nopeجواب منفی, I didn't buildساختن that companyشرکت.
79
181320
2376
نه آن شرکت را نساختم.
03:15
I didn't even startشروع کن.
80
183720
1536
حتی شروع هم نکردم.
03:17
I was actuallyدر واقع a marketingبازار یابی managerمدیر
for a Fortuneفورچون 500 companyشرکت.
81
185280
3976
راستش مدیر بازاریابی یکی از ۵۰۰ شرکت
پردرآمد مجله فورچن بودم.
03:21
And I feltنمد I was stuckگیر;
82
189280
1616
و حس گیر افتادن داشتم؛
03:23
I was stagnantراکد.
83
190920
1200
راکد بودم.
03:25
Why is that?
84
193080
1216
چرا اینطور بود؟
03:26
Where is that 14-year-oldساله
who wroteنوشت that letterنامه?
85
194320
2240
آن پسر ۱۴ساله که آن نامه را
نوشته بود کجا بود؟
نه اینکه تلاش خود را نکرده باشد.
03:29
It's not because he didn't try.
86
197480
1477
03:31
It's because everyهرکدام time I had a newجدید ideaاندیشه,
87
199480
3056
بلکه هر بار ایده‌ای نو داشتم،
03:34
everyهرکدام time I wanted to try something newجدید,
88
202560
1976
هر بار می‌خواستم چیز نو را تجربه کنم،
03:36
even at work --
89
204560
1216
حتی سر کار --
03:37
I wanted to make a proposalپیشنهاد,
90
205800
1736
می‌خواستم پیشنهادی ارائه کنم،
03:39
I wanted to speakصحبت up
in frontجلوی of people in a groupگروه --
91
207560
3536
می‌خواستم در جمعی بلند صحبت کنم --
03:43
I feltنمد there was this constantثابت battleنبرد
92
211120
1816
حس می‌کردم نبردی دائمی وجود دارد
03:45
betweenبین the 14-year-oldساله
and the six-year-oldشش ساله.
93
212960
2776
بین شش سالگی و ۱۴ سالگی من.
03:47
One wanted to conquerتسخیر the worldجهان --
94
215760
2136
کسی که می‌خواست بر دنیا غلبه کند --
03:50
make a differenceتفاوت --
95
217920
1216
تفاوت ایجاد کند --
03:51
anotherیکی دیگر was afraidترسیدن of rejectionطرد شدن.
96
219160
2120
آن دیگری که از رد شدن می‌ترسید.
03:54
And everyهرکدام time that six-year-oldشش ساله wonبرنده شد.
97
221960
2520
و هر بار آن شش ساله برنده بود.
03:57
And this fearترس even persistedهمچنان ادامه داشت
after I startedآغاز شده my ownخودت companyشرکت.
98
225760
3976
و این ترس حتی بعد از شروع
شرکت خودم هم ادامه داشت.
04:01
I mean, I startedآغاز شده
my ownخودت companyشرکت when I was 30 --
99
229760
3136
منظورم این است که وقتی در
۳۰ سالگی شرکتم را شروع کردم --
04:05
if you want to be Billبیل Gatesگیتس,
100
232920
1416
اگر قرار است بیل گیتس باشید،
04:06
you've got to startشروع کن
soonerزودتر or laterبعد, right?
101
234360
2040
بالاخره باید دیر یا زود شروع کرد.
04:09
When I was an entrepreneurکارآفرین,
102
237080
2536
وقتی یک کارآفرین بودم،
04:11
I was presentedارایه شده
with an investmentسرمایه گذاری opportunityفرصت,
103
239640
2896
به من فرصت سرمایه گذاری ارائه شد،
04:14
and then I was turnedتبدیل شد down.
104
242560
1800
و بعد ردم کردند.
04:17
And that rejectionطرد شدن hurtصدمه me.
105
245040
1736
این رد شدن اذیتم کرد.
04:18
It hurtصدمه me so badبد
that I wanted to quitترک right there.
106
246800
3600
طوری اذیت شدم که می‌خواستم
درجا بی‌خیال همه چیز شوم.
04:23
But then I thought,
107
251280
1216
اما بعد فکر کردم،
04:24
hey, would Billبیل Gatesگیتس quitترک
after a simpleساده investmentسرمایه گذاری rejectionطرد شدن?
108
252520
3840
آیا بیل گیتس هم بعد از یک عدم پذیرش
ساده سرمایه گذاری تسلیم می‌شد؟
04:29
Would any successfulموفق شدن
entrepreneurکارآفرین quitترک like that?
109
256920
2856
آیا اصلاً هیچ کارآفرین موفقی
اینطور تسلیم می‌شد؟
04:31
No way.
110
259800
1376
به هیچ وجه.
04:33
And this is where it clickedکلیک کرد for me.
111
261200
1976
و اینجا بود که برایم روشن شد.
04:35
OK, I can buildساختن a better companyشرکت.
112
263200
1816
بله من می‌توانم یک شرکت بهتر بسازم.
04:37
I can buildساختن a better
teamتیم or better productتولید - محصول,
113
265040
2216
می‌توانم یک تیم بهتر یا محصول بهتر بسازم،
04:39
but one thing for sure:
114
267280
1536
اما از یک چیز مطمئن بودم:
04:40
I've got to be a better leaderرهبر.
115
268840
1856
باید رهبر بهتری باشم.
04:42
I've got to be a better personفرد.
116
270720
1520
باید شخص بهتری باشم.
نباید می‌گذاشتم آن شش ساله
به دیکته کردن بقیه زندگی‌ام ادامه می‌داد.
04:44
I cannotنمی توان let that six-year-oldشش ساله
keep dictatingدیکته کردن my life anymoreدیگر.
117
272720
3376
04:48
I have to put him back in his placeمحل.
118
276120
2080
باید او را سرجایش می‌نشاندم.
04:51
So this is where I wentرفتی onlineآنلاین
and lookedنگاه کرد for help.
119
279000
2416
اینجا بود که آنلاین شدم
و کمک طلب کردم.
04:53
Googleگوگل was my friendدوست.
120
281440
1256
گوگل دوستم بود.
04:54
(Laughterخنده)
121
282720
1136
(خنده)
04:55
I searchedجستجو کرد, "How do I overcomeغلبه بر
the fearترس of rejectionطرد شدن?"
122
283880
2560
جستجو کردم، «چطور بر ترسم
از پذیرفته نشدن غلبه کنم؟»
04:59
I cameآمد up with a bunchدسته ای
of psychologyروانشناسی articlesمقالات
123
286960
2856
به یکسری مقاله‌های روانشناسی درباره
05:01
about where the fearترس
and painدرد are comingآینده from.
124
289840
2856
منشأ ترس و درد برخورد کردم.
05:04
Then I cameآمد up with a bunchدسته ای
of "rah-rahrah-rah" inspirationalالهام بخش articlesمقالات
125
292720
3296
بعد رسیدم به یکسری مقالات الهام‌بخش
با عنوان «راه-راه»
05:08
about "Don't take it personallyشخصا,
just overcomeغلبه بر it."
126
296040
2381
درباره «شخصی نکردن موضوع و غلبه بر آن.»
خب چه کسی هست که آن را نداند؟
05:11
Who doesn't know that?
127
299200
1656
05:12
(Laughterخنده)
128
300880
1576
(خنده)
05:14
But why was I still so scaredترسیده?
129
302480
2136
اما چرا من آنقدر ترس داشتم؟
05:16
Then I foundپیدا شد this websiteسایت اینترنتی by luckشانس.
130
304640
2016
بعد با خوش شانسی
این وب سایت را پیدا کردم.
05:18
It's calledبه نام rejectiontherapyرد درمان.comکام.
131
306680
2376
به اسم
rejectiontherapy.com
05:21
(Laughterخنده)
132
309080
2536
(خنده)
05:23
"Rejectionطرد شدن Therapyدرمان" was this gameبازی
inventedاختراع شده است by this Canadianکانادایی entrepreneurکارآفرین.
133
311640
3936
«مداوای عدم پذیرش» بازی بود که
توسط این کارآفرین کانادایی ابداع شده بود.
05:27
His nameنام is Jasonجیسون Comelyباشه.
134
315600
1696
جیسون کوملی.
05:29
And basicallyاساسا the ideaاندیشه is for 30 daysروزها
you go out and look for rejectionطرد شدن,
135
317320
5096
و ایده این است که برای ۳۰ روز برید
دنبال موردی برای رد شدن بگردید،
05:34
and everyهرکدام day get rejectedرد شد at something,
136
322440
2256
و هر روز که
برای چیزی مردود شوید،
05:36
and then by the endپایان,
you desensitizeدلسوزی yourselfخودت from the painدرد.
137
324720
3520
در نهایت خود را
در برابر درد بی‌حس می‌کنید.
05:41
And I lovedدوست داشتنی that ideaاندیشه.
138
329200
1696
از این ایده خوشم آمد.
05:43
(Laughterخنده)
139
330920
1536
(خنده)
گفتم، «می‌دانی چیست؟
این کار را انجام می‌دهم.
05:44
I said, "You know what?
I'm going to do this.
140
332480
2136
05:46
And I'll feel myselfخودم
gettingگرفتن rejectedرد شد 100 daysروزها."
141
334640
3016
و ۱۰۰ روز این حس رد شدن
را تجربه می‌کنم.»
05:49
And I cameآمد up with my ownخودت rejectionطرد شدن ideasایده ها,
142
337680
2416
و ایده‌های رد شدن خودم را داشتم
05:52
and I madeساخته شده a videoویدئو blogوبلاگ out of it.
143
340120
2480
و ویدیو بلاگی از آن‌ها ساختم.
05:55
And so here'sاینجاست what I did.
144
343600
1936
و این کاری بود که کردم.
05:57
This is what the blogوبلاگ lookedنگاه کرد like.
145
345560
2616
آن بلاگ این شکلی بود.
06:00
Day One ...
146
348200
1200
روز اول ...
06:02
(Laughterخنده)
147
350000
1296
(خنده)
06:03
Borrowامانت گرفتن 100 dollarsدلار from a strangerغریبه.
148
351320
3240
۱۰۰ دلار از یک غریبه قرض کن.
06:07
So this is where I wentرفتی
to where I was workingکار کردن.
149
355720
2736
پس رفتم جایی که کار می‌کردم.
06:10
I cameآمد downstairsطبقه پایین
150
358480
1736
از پله‌ها پایین آمدم
06:12
and I saw this bigبزرگ guy
sittingنشسته behindپشت a deskمیز مطالعه.
151
360240
2216
و یک یاروی گنده‌ای را دیدم
که پشت میز نشسته.
06:14
He lookedنگاه کرد like a securityامنیت guardنگهبان.
152
362480
1736
شبیه نگهبان‌ها بود.
06:16
So I just approachedنزدیک شدم him.
153
364240
1536
به او نزدیک شدم.
06:17
And I was just walkingپیاده روی
154
365800
1736
و داشتم راه می‌رفتم
06:19
and that was the longestطولانی ترین
walkراه رفتن of my life --
155
367560
2336
و این طولانی‌ترین
راه رفتن زندگیم بود --
06:22
hairمو on the back
of my neckگردن standingایستاده up,
156
369920
2136
موهای پشت گردنم سیخ شده بود،
06:24
I was sweatingتعریق and my heartقلب was poundingتپش.
157
372080
2456
عرق می‌ریختم و قلبم تند تند می‌زد.
06:26
And I got there and said,
158
374560
1216
به آنجا رسیدم و گفتم،
06:27
"Hey, sirآقا, can I borrowامانت گرفتن
100 dollarsدلار from you?"
159
375800
2656
«هی آقا، می‌توانم ۱۰۰ دلار
از شما قرض کنم؟»
06:30
(Laughterخنده)
160
378480
1336
(خنده)
06:31
And he lookedنگاه کرد up, he's like, "No."
161
379840
1800
و نگاهم کرد و گفت، «نه.»
«چرا؟»
06:34
"Why?"
162
382640
1200
06:36
And I just said, "No? I'm sorry."
163
384200
2296
و سریع گفتم، «نه؟ معذرت می‌خوام.»
06:38
Then I turnedتبدیل شد around,
and I just ranفرار کرد.
164
386520
1715
و بعد راهم را کج کردم و در رفتم.
06:40
(Laughterخنده)
165
388259
1360
(خنده)
06:43
I feltنمد so embarrassedخجالت زده.
166
390960
1736
بشدت احساس شرمندگی کردم.
06:44
But because I filmedفیلم برداری شده myselfخودم --
167
392720
1456
اما چون از خودم فیلم گرفتم --
06:46
so that night I was watchingتماشا کردن
myselfخودم gettingگرفتن rejectedرد شد,
168
394200
3136
آن شب فیلم رد شدنم را تماشا کردم،
06:49
I just saw how scaredترسیده I was.
169
397360
2096
دیدم چقدر ترسیده بودم.
06:51
I lookedنگاه کرد like this kidبچه
in "The Sixthششم Senseاحساس."
170
399480
2456
مثل آن کودک توی فیلم «حس ششم» بودم.
06:54
I saw deadمرده people.
171
401960
1416
مرده‌ها را می‌دیدم.
06:55
(Laughterخنده)
172
403400
1616
(خنده)
06:57
But then I saw this guy.
173
405040
1536
اما بعد آن یارو را دیدم.
06:58
You know, he wasn'tنبود that menacingتهدید.
174
406600
1896
آنقدر هم تهدیدآمیز نبود.
07:00
He was a chubbyچاق و چله, loveableدوست داشتنی guy,
175
408520
2376
یک آدم تپل دوست داشتنی،
07:03
and he even askedپرسید: me, "Why?"
176
410920
3456
و حتی از من پرسیده بود، «چرا؟»
07:06
In factواقعیت, he invitedدعوت کرد me to explainتوضیح myselfخودم.
177
414400
2416
در واقع، از من دعوت کرده بود
خودم را توضیح دهم.
07:08
And I could'veمی توانستم said manyبسیاری things.
178
416840
1576
و می‌توانستم کلی چیزها بگم.
07:10
I could'veمی توانستم explainedتوضیح داد,
I could'veمی توانستم negotiatedمذاکره کردیم.
179
418440
2296
می‌توانستم توضیح دهم و مذاکره کنم.
07:12
I didn't do any of that.
180
420760
1440
هیچ‌کدام را انجام ندادم.
07:14
All I did was runاجرا کن.
181
422680
1520
و در عوض فرار کردم.
07:17
I feltنمد, wowوای, this is like
the microcosmمیکروکوزم of my life.
182
425160
3160
حس کردم این مثل میکروکوزوم زندگیم می‌ماند.
(مشت نمونه خروار)
07:21
Everyهرکدام time I feltنمد the slightestکوچکترین rejectionطرد شدن,
183
428920
2536
هربار با کوچکترین رد شدنی مواجه می‌شدم،
07:23
I would just runاجرا کن as fastسریع as I could.
184
431480
2136
با سرعت هر چه تمام در می‌رفتم.
07:25
And you know what?
185
433640
1256
و می‌دانید چیست؟
07:27
The nextبعد day, no matterموضوع what happensاتفاق می افتد,
186
434920
1816
روز بعد، بی‌خیال از نتیجه،
07:28
I'm not going to runاجرا کن.
187
436760
1496
دیگر نباید فرار می‌کردم.
07:30
I'll stayاقامت کردن engagedنامزد شده.
188
438280
1200
باید درگیر می‌شدم.
07:32
Day Two: Requestدرخواست a "burgerبرگر refillدوباره پر کردن."
189
440080
2056
روز دو: تقاضا برای «برگر اضافی.»
07:34
(Laughterخنده)
190
442160
1976
(خنده)
07:36
It's when I wentرفتی to a burgerبرگر jointمفصل,
191
444160
2296
به یک برگر فروشی رفتم،
07:38
I finishedتمام شده lunchناهار,
and I wentرفتی to the cashierصندوقدار and said,
192
446480
2496
ناهارم را تمام کردم،
پیش صندوق‌دار رفتم و گفتم،
07:41
"Hiسلام, can I get a burgerبرگر refillدوباره پر کردن?"
193
449000
1576
«میشه یک برگر اضافه
مجانی داشته باشم؟»
07:42
(Laughterخنده)
194
450600
2176
(خنده)
07:44
He was all confusedسردرگم,
like, "What's a burgerبرگر refillدوباره پر کردن?"
195
452800
2456
گیج شده بود، «برگر اضافه مجانی چیه؟»
07:47
(Laughterخنده)
196
455280
1256
(خنده)
07:48
I said, "Well, it's just like
a drinkنوشیدن refillدوباره پر کردن but with a burgerبرگر."
197
456560
3656
گفتم «مثل نوشیدنی مجانی اضافه
می‌مونه اما با برگر.»
07:52
And he said, "Sorry,
we don't do burgerبرگر refillدوباره پر کردن, man."
198
460240
2496
و او گفت،« متأسفم رفیق اما
برگر اضافه مجانی نداریم.»
07:54
(Laughterخنده)
199
462760
1336
(خنده)
07:56
So this is where rejectionطرد شدن happenedاتفاق افتاد
and I could have runاجرا کن, but I stayedماند.
200
464120
4056
خب اینجا دوباره رد شدم
اما جای فرار ماندم.
08:00
I said, "Well, I love your burgersهمبرگر,
201
468200
2136
گفتم، «خب من عاشق برگرهانون هستم،
08:02
I love your jointمفصل,
202
470360
1416
شعبه شما را دوست دارم،
08:03
and if you guys do a burgerبرگر refillدوباره پر کردن,
203
471800
2096
و اگر شما رفقا یک برگر
اضافه مجانی بهم بدید،
08:06
I will love you guys more."
204
473920
1336
بیشتر عاشق‌تان می‌شم.»
08:07
(Laughterخنده)
205
475280
1256
(خنده)
08:08
And he said, "Well, OK,
I'll tell my managerمدیر about it,
206
476560
2616
و او گفت، «خب باشه، بگذار به مدیرم بگم.
08:11
and maybe we'llخوب do it,
but sorry, we can't do this todayامروز."
207
479200
2976
و شاید این کار را برات انجام بده.
اما متأسفانه امروز نمی‌شه.»
08:14
Then I left.
208
482200
1416
بعد رفتم.
08:15
And by the way,
209
483640
1856
و راستش
فکر نکنم هیچوقت برگر اضافه
مجانی را انجام داده باشند.
08:17
I don't think they'veآنها دارند
ever doneانجام شده burgerبرگر refillدوباره پر کردن.
210
485520
2256
08:19
(Laughterخنده)
211
487800
1216
(خنده)
08:21
I think they're still there.
212
489040
1560
فکر کنم هنوز هم همانجا باشند.
08:23
But the life and deathمرگ feelingاحساس
I was feelingاحساس the first time
213
491160
3296
اما دیگر خبری نبود از حس مرگ و زندگی
08:26
was no longerطولانی تر there,
214
494480
1336
که اولین بار داشتم،
08:27
just because I stayedماند engagedنامزد شده --
215
495840
1736
چون همانجا ماندم --
08:29
because I didn't runاجرا کن.
216
497600
1616
درگیرش شدم.
08:31
I said, "Wowوای, great,
I'm alreadyقبلا learningیادگیری things.
217
499240
2360
گفتم، «عالیه. دارم چیزهایی یاد می‌گیرم.
08:34
Great."
218
502520
1216
خوبه.»
08:35
And then Day Threeسه:
Gettingگرفتن Olympicالمپیک Doughnutsدونات.
219
503760
2200
و روز سوم: نوبت دونات‌های المپیک شکل بود.
08:38
This is where my life
was turnedتبدیل شد upsideبالا رفتن down.
220
506760
2520
اینجا بود که زندگیم زیر و زبر شد.
08:42
I wentرفتی to a Krispyکریزی Kremeکرم.
221
510120
1616
رفتم کریسپی کریم.
08:43
It's a doughnutدونات shopفروشگاه
222
511760
1216
دونات فروشی عمدتاً در
08:45
in mainlyبه طور عمده the Southeasternجنوب شرقی partبخشی
of the Unitedیونایتد Statesایالت ها.
223
513000
2616
بخش جنوبی آمریکاست.
08:47
I'm sure they have some here, too.
224
515640
1856
شاید اینطرف‌ها هم باشد.
08:49
And I wentرفتی in,
225
517520
1255
و رفتم داخل،
08:50
I said, "Can you make me doughnutsدونات
that look like Olympicالمپیک symbolsنمادها?
226
518799
3137
و گفتم، «می‌توانم دونات‌هایی به
شکل نمادهای المپیک داشته باشم؟
08:54
Basicallyاساسا, you interlinkinterlink
fiveپنج doughnutsدونات togetherبا یکدیگر ... "
227
521960
2896
اینطور که پنج تا دونات در هم حلقه شوند...»
08:56
I mean there's no way
they could say yes, right?
228
524880
2240
منظورم اینه که به هیچ وجه
جواب مثبت نمی‌گرفتم.
08:59
The doughnutدونات makerسازنده tookگرفت me so seriouslyبه طور جدی.
229
527640
2376
زن دونات پز حرفم را جدی گرفت.
09:02
(Laughterخنده)
230
530040
1216
(خنده)
09:03
So she put out paperکاغذ,
231
531280
1216
کاغذی را پهن کرد
09:04
startedآغاز شده jottingخنده دار down
the colorsرنگ ها and the ringsحلقه,
232
532520
2176
و شروع کرد به ترکیب رنگ‌ها و حلقه‌ها
09:06
and is like, "How can I make this?"
233
534720
2016
و گفت «چطوری درستش کنم؟»
09:08
And then 15 minutesدقایق laterبعد,
234
536760
1896
و ۱۵ دقیقه بعد
09:10
she cameآمد out with a boxجعبه
that lookedنگاه کرد like Olympicالمپیک ringsحلقه.
235
538680
3416
با جعبه‌ای سراغم آمد
که شبیه حلقه‌های المپیک بود.
09:14
And I was so touchedلمس کرد.
236
542120
1656
و شدیداً تحت تاثیر قرار گرفتم.
09:15
I just couldn'tنمی توانستم believe it.
237
543800
2136
باورم نمی‌شد.
09:18
And that videoویدئو got
over fiveپنج millionمیلیون viewsنمایش ها on Youtubeیوتیوب.
238
545960
3760
و آن ویدیو در یوتیوب بالای ۵ میلیون
بازدید کننده داشت.
09:22
The worldجهان couldn'tنمی توانستم believe that eitherیا.
239
550440
2096
حتی جهان هم باورش نمی‌شد.
09:24
(Laughterخنده)
240
552560
1520
(خنده)
09:27
You know, because of that
I was in newspapersروزنامه ها,
241
555440
3216
می‌دانید بخاطر آن قضیه تو روزنامه‌ها بودم،
09:30
in talk showsنشان می دهد, in everything.
242
558680
1416
در شوهای تلویزیونی، همه جا.
09:32
And I becameتبدیل شد famousمشهور.
243
560120
1496
و معروف شدم.
09:33
A lot of people
startedآغاز شده writingنوشتن emailsایمیل ها to me
244
561640
2136
یک عالمه آدم برایم ایمیل فرستادند
09:35
and sayingگفت:, "What you're
doing is awesomeعالی."
245
563800
2536
و گفتند، «کاری که می‌کنم فوق‌العاده است.»
09:38
But you know, fameشهرت and notorietyبدبختی
did not do anything to me.
246
566360
3536
اما می‌دانید شهرت و بدنامی
به کارم نمی‌آمد.
09:42
What I really wanted to do was learnیاد گرفتن,
247
569920
1816
واقعاً قصدم یاد گرفتن بود،
09:43
and to changeتغییر دادن myselfخودم,
248
571760
1216
و اینکه تغییر کنم.
09:45
so I turnedتبدیل شد the restباقی مانده
of my 100 daysروزها of rejectionطرد شدن
249
573000
2616
در نتیجه بقیه ۱۰۰ روز مردودی را
09:47
into this playgroundزمین بازی --
250
575640
1896
در این بازی به
09:49
into this researchپژوهش projectپروژه.
251
577560
2136
پروژه تحقیقی تبدیل کردم.
09:51
I wanted to see what I could learnیاد گرفتن.
252
579720
2080
می‌خواستم ببینم
چه می‌توانستم یاد بگیرم.
09:54
And then I learnedیاد گرفتم a lot of things.
253
582240
1776
و کلی چیز یاد گرفتم.
09:56
I discoveredکشف شده so manyبسیاری secretsاسرار.
254
584040
1576
خیلی از رازهایم را کشف کردم.
09:57
For exampleمثال, I foundپیدا شد if I just don't runاجرا کن,
255
585640
2896
برای مثال، فهمیدم اگر فرار نکنم،
10:00
if I got rejectedرد شد,
256
588560
1256
اگر رد بشم،
10:01
I could actuallyدر واقع turnدور زدن a "no" into a "yes,"
257
589840
2056
راستش امکان تبدیل «نه» به «آری» هست
10:04
and the magicشعبده بازي wordکلمه is, "why."
258
591920
1616
و کلمه جادویی «چرا.»
10:05
So one day I wentرفتی to a stranger'sغریبه houseخانه,
I had this flowerگل in my handدست,
259
593560
4096
بنابراین یک روز به خانه غریبه‌ای
رفتم و توی دستم گل داشتم.
10:09
knockedزدم on the doorدرب and said,
260
597680
1416
در را زدم و گفتم
10:11
"Hey, can I plantگیاه this flowerگل
in your backyardحیاط خلوت?"
261
599120
2256
«سلام، میشه این گل را تو
باغچه شما بکارم؟»
10:13
(Laughterخنده)
262
601400
1536
(خنده)
10:15
And he said, "No."
263
602960
1720
و مردی گفت، «نه.»
و قبل از این که برود گفتم،
10:17
But before he could leaveترک کردن I said,
264
605640
1736
10:19
"Hey, can I know why?"
265
607400
1936
«میشه دلیلش را بدانم.»
10:21
And he said, "Well, I have this dogسگ
266
609360
3056
و او گفت، «خب، من سگ دارم،
10:24
that would digحفر کردن up
anything I put in the backyardحیاط خلوت.
267
612440
2336
هر چیزی که تو باغچه باشه را می‌کنه.
10:26
I don't want to wasteدور ریختنی your flowerگل.
268
614800
1656
نمی‌خوام گل‌ت تلف شه.
10:28
If you want to do this,
go acrossدر سراسر the streetخیابان and talk to Connieکانی.
269
616480
3176
اگر می‌خوای این کار را کنی،
برو آن‌طرف خیابان با کانی حرف بزن.
10:31
She lovesدوست دارد flowersگل ها."
270
619680
1216
عاشق گل‌هاست.»
10:33
So that's what I did.
271
620920
1216
این کار را کردم.
10:34
I wentرفتی acrossدر سراسر and knockedزدم
on Connie'sکنی doorدرب.
272
622160
2056
رفتم آن‌طرف خیابان و در کانی را زدم.
10:36
And she was so happyخوشحال to see me.
273
624240
1856
و او از دیدنم خیلی خوشحال بود.
10:38
(Laughterخنده)
274
626120
1696
(خنده)
10:39
And then halfنیم an hourساعت laterبعد,
275
627840
1376
و نیم ساعت بعد
10:41
there was this flowerگل
in Connie'sکنی backyardحیاط خلوت.
276
629240
2056
این گل در باغچه کانی بود.
10:43
I'm sure it looksبه نظر می رسد better now.
277
631320
1416
مطمئنم الان وضعیت بهتری دارد.
10:44
(Laughterخنده)
278
632760
1296
(خنده)
10:46
But had I left
after the initialاولیه rejectionطرد شدن,
279
634080
2936
اما آیا از زیر سایه مردودی اولیه
خارج شده بودم،
10:49
I would'veمی خواهم thought,
280
637040
1216
فکر کردم چرا،
10:50
well, it's because
the guy didn't trustاعتماد me,
281
638280
2056
خب، چون آن یارو بهم اعتماد نکرد.
10:52
it's because I was crazyدیوانه,
282
640360
1216
چون فکر کرد دیوانه‌ام،
10:53
because I didn't dressلباس up well,
I didn't look good.
283
641600
2416
چون خوب لباس نپوشیده بودم،
ظاهر خوبی نداشتم.
10:56
It was noneهیچ کدام of those.
284
644040
1216
هیچکدام‌شان نبود.
10:57
It was because what I offeredارایه شده
did not fitمناسب what he wanted.
285
645280
2696
به خاطر این بود که پیشنهادم
مناسب حال او نبود.
11:00
And he trustedاعتماد به نفس me enoughکافی
to offerپیشنهاد me a referralارجاع,
286
648000
2256
و آنقدر بهم اعتماد کرده بود
که ارجاعم دهد،
11:02
usingاستفاده كردن a salesحراجی termدوره.
287
650280
1656
از لغت بازرگانی استفاده کردم.
11:04
I convertedتبدیل شده است a referralارجاع.
288
651960
1520
آن را تبدیل به ارجاع کردم.
11:06
Then one day --
289
654560
1216
بعد یک روز --
11:07
and I alsoهمچنین learnedیاد گرفتم that I can
actuallyدر واقع say certainمسلم - قطعی things
290
655800
2896
و همچنین آموختم که می‌توانم
راستش چیزهای خاصی را بگویم
11:10
and maximizeبه حداکثر رساندن my chanceشانس to get a yes.
291
658720
1936
و شانسم را برای جواب آری به
حداکثر برسانم.
11:12
So for exampleمثال,
one day I wentرفتی to a Starbucksاستارباکس,
292
660680
2216
پس برای مثال،
یک روز به استارباکس رفتم،
11:15
and askedپرسید: the managerمدیر,
"Hey, can I be a Starbucksاستارباکس greeterسلام?"
293
662920
3576
و از مدیرش پرسیدم،
«هی، می‌توانم خوشامد گوی استارباکس بشم؟»
11:18
He was like, "What's a Starbucksاستارباکس greeterسلام?"
294
666520
2376
«خوشامد گوی استارباکس چه صیغه‌ای هستش؟»
11:21
I said, "Do you know
those Walmartوالمارت greetersسلام?
295
668920
2096
گفتم، «خوشامدگوهای وال‌مارت را ندیدی؟
11:23
You know, those people who say
'hi''سلام' to you before you walkراه رفتن in the storeفروشگاه,
296
671040
3416
همان‌هایی که قبل از ورودت به فروشگاه
بهت سلام می‌دهند،
11:26
and make sure you
don't stealسرقت کن stuffچیز, basicallyاساسا?
297
674480
2216
و در اصل می‌خواهند مطمئن
شوند که دزدی نمی‌کنی؟
11:28
I want to give a Walmartوالمارت experienceتجربه
to Starbucksاستارباکس customersمشتریان."
298
676720
3136
می‌خواهم تجربه وال‌مارت را به
مشتریان استارباکس را بدهم.»
11:31
(Laughterخنده)
299
679880
1456
(خنده)
11:33
Well, I'm not sure
that's a good thing, actuallyدر واقع --
300
681360
3000
خب، مطمئن نیستم
که راستش چیز خوبی باشه --
11:37
Actuallyدر واقع, I'm prettyبسیار sure
it's a badبد thing.
301
685600
2496
راستش، من واقعاً مطمئنم
چیز بدیه.
11:40
And he was like, "Oh" --
302
688120
2056
و او این شکلی بود، «اوه» --
11:42
yeah, this is how he lookedنگاه کرد,
his nameنام is Ericاریک --
303
690200
2256
بله، قیافه‌اش اینطوری بود،
اسمش اریک بود --
11:44
and he was like, "I'm not sure."
304
692480
1576
و اینکه، «مطمئن نیستم.»
و او من را اینطور شنیده بود.
«نه چندان مطمئن.»
11:46
This is how he was hearingشنیدن me. "Not sure."
305
694080
2056
11:48
Then I askپرسیدن him, "Is that weirdعجیب و غریب?"
306
696160
1656
بعد از او پرسیدم، «عجیب نیست؟»
11:49
He's like, "Yeah, it's really weirdعجیب و غریب, man."
307
697840
2040
و او: «آره، واقعاً عجیبه مرد.»
11:52
But as soonبه زودی as he said that,
his wholeکل demeanorرفتار changedتغییر کرد.
308
700800
2856
اما به محضی که این حرف را زد
یکباره کل رفتارش عوض شد.
11:55
It's as if he's puttingقرار دادن
all the doubtشک on the floorکف.
309
703680
2936
جوریکه همه شک خود را گوشه زمین بگذارد.
11:58
And he said, "Yeah, you can do this,
310
706640
1736
و گفت «آره، این کار را انجام بده.
12:00
just don't get too weirdعجیب و غریب."
311
708400
1256
فقط خیلی عجیب و غریبش نکن.»
12:01
(Laughterخنده)
312
709680
1416
(خنده)
12:03
So for the nextبعد hourساعت
I was the Starbucksاستارباکس greeterسلام.
313
711120
2376
پس برای یک ساعت بعدی
خوشامدگوی استارباکس شدم.
12:05
I said "hiسلام" to everyهرکدام customerمشتری
that walkedراه می رفت in,
314
713520
2136
به مشتریان که داخل می‌آمدند سلام می‌دادم،
12:07
and gaveداد them holidayتعطیلات cheersبه سلامتی.
315
715680
2376
و راجع به تعطیلات خوش و بش می‌کردم.
12:10
By the way, I don't know
what your careerحرفه trajectoryمسیر is,
316
718080
2656
راستش، نمی‌دانم برنامه شما برای
حرفه‌ای که دارید چیه،
12:12
don't be a greeterسلام.
317
720760
1216
اما خوشامد گو نشید.
12:14
(Laughterخنده)
318
722000
1216
(خنده)
12:15
It was really boringحوصله سر بر.
319
723240
1200
واقعاً کسالت‌آور بود.
12:17
But then I foundپیدا شد I could do this
because I mentionedذکر شده, "Is that weirdعجیب و غریب?"
320
725200
4936
اما بعد فهمیدم که قادرم این کار
را انجام دهم چون گفتم «عجیبه، نه؟»
12:22
I mentionedذکر شده the doubtشک that he was havingداشتن.
321
730160
2136
تردیدش را به زبان آورده بودم.
12:24
And because I mentionedذکر شده, "Is that weirdعجیب و غریب?",
that meansبه معنای I wasn'tنبود weirdعجیب و غریب.
322
732320
3536
و چون گفتم، «عجیبه، نه؟»،
به معنای عجیب نبودن من بود.
12:27
That meansبه معنای I was actuallyدر واقع
thinkingفكر كردن just like him,
323
735880
2536
یعنی که من راستش مثل او فکر می‌کردم،
12:30
seeingدیدن this as a weirdعجیب و غریب thing.
324
738440
2376
آن را یک چیز عجیب می‌دیدم.
12:32
And again, and again,
325
740840
1256
و دوباره و دوباره
12:34
I learnedیاد گرفتم that if I mentionاشاره
some doubtشک people mightممکن have
326
742120
3136
آموختم که اگر پیش از مطرح کردن سوالم
12:37
before I askپرسیدن the questionسوال,
327
745280
1816
تردید احتمالی افراد را
به زبان بیاورم
12:39
I gainedبه دست آورد theirخودشان trustاعتماد.
328
747120
1256
اعتمادشان را کسب می‌کردم.
12:40
People were more likelyاحتمال دارد to say yes to me.
329
748400
1960
احتمالاً جوابشان به من مثبت بود.
12:42
And then I learnedیاد گرفتم
I could fulfillتحقق یابد my life dreamرویا ...
330
750800
3336
و بعد یاد گرفتم که می‌توانستم
رویای زندگیم را محقق کنم ...
12:46
by askingدرخواست.
331
754160
1416
با پرسیدن.
12:47
You know, I cameآمد
from fourچهار generationsنسل ها of teachersمعلمان,
332
755600
3096
می‌دانید، ازخانوده چهار نسل معلم می‌آیم
12:50
and my grandmaمادر بزرگ has always told me,
333
758720
2816
و مادر بزرگم همیشه به من گفته بود،
12:53
"Hey Jiaجیا, you can do anything you want,
334
761560
2296
«هی جیا، هر کاری دلت می‌خواد بکن
12:55
but it'dمی خواهم be great
if you becameتبدیل شد a teacherمعلم."
335
763880
2056
اما اگر معلم بشی عالی می‌شه.»
12:58
(Laughterخنده)
336
765960
1416
(خنده)
12:59
But I wanted to be
an entrepreneurکارآفرین, so I didn't.
337
767400
2256
اما من می‌خواستم یک کارآفرین باشم،
که نشدم.
13:01
But it has always been my dreamرویا
to actuallyدر واقع teachتدریس کنید something.
338
769680
3376
اما همیشه آرزویم بود
که چیزی را درس بدم.
13:05
So I said, "What if I just askپرسیدن
339
773080
1816
پس گفتم، «چطور می‌شه اگر برای
13:07
and teachتدریس کنید a collegeکالج classکلاس?"
340
774920
2616
تدریس در کالج تقاضا کنم؟»
13:09
I livedزندگی می کرد in Austinآستین at the time,
341
777560
1456
آن موقع در آستین زندگی می‌کردم
13:11
so I wentرفتی to Universityدانشگاه
of Texasتگزاس at Austinآستین,
342
779040
2056
پس رفتم دانشگاه تگزاس در آستین
13:13
and knockedزدم on professors'اساتید doorsدرب ها
and said, "Can I teachتدریس کنید your classکلاس?"
343
781120
3216
و در اتاق اساتید رو زدم و گفتم،
«می‌توانم سر کلاس‌تون درس بدم؟»
13:16
I didn't get anywhereهر جا
the first coupleزن و شوهر of timesبار.
344
784360
2496
چند بار اول به جایی نرسیدم.
13:18
But because I didn't runاجرا کن --
I keptنگه داشته شد doing it --
345
786880
2496
اما چون جا نزدم --
به کارم ادامه دادم --
13:21
and on the thirdسوم try
the professorاستاد was very impressedتحت تاثیر قرار.
346
789400
3336
و در تلاش سوم آن استاد
به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
13:24
He was like, "No one
has doneانجام شده this before."
347
792760
2056
«کسی قبل از تو این کار را نکرده بود.»
13:26
And I cameآمد in preparedآماده شده
with powerpointsنقاط قوت and my lessonدرس.
348
794840
4016
و من آماده با پاورپوینت
و درسم بودم.
13:30
He said, "Wowوای, I can use this.
349
798880
2056
او گفت، «منم می‌تونم ازش استفاده کنم.
13:33
Why don't you come back in two monthsماه ها?
I'll fitمناسب you in my curriculumبرنامه تحصیلی."
350
800960
3336
چرا دو ماه دیگه بر نمی‌گردی؟
توی برنامه درسم براش جا باز می‌کنم.»
13:36
And two monthsماه ها laterبعد
I was teachingدرس دادن a classکلاس.
351
804320
2096
و دو ماه بعد سر کلاس بودم.
13:38
This is me -- you probablyشاید can't see,
this is a badبد pictureعکس.
352
806440
3256
این منم -- احتمالاً من را نمی‌بینید،
عکس خوبی نیست.
13:41
You know, sometimesگاه گاهی you get
rejectedرد شد by lightingروشنایی, you know?
353
809720
2776
می‌دانید یک وقت‌هایی
نور شما را پس می‌زند.
13:44
(Laughterخنده)
354
812520
1200
(خنده)
13:46
But wowوای --
355
814680
1216
اما شگفتا --
13:48
when I finishedتمام شده teachingدرس دادن that classکلاس,
I walkedراه می رفت out cryingگریان,
356
815920
2736
وقتی درس دادنم در کلاس تمام شد،
با گریه از کلاس بیرون آمدم،
13:50
because I thought
357
818680
1776
چون فکر کردم
13:52
I could fulfillتحقق یابد my life dreamرویا
just by simplyبه سادگی askingدرخواست.
358
820480
3296
می‌توانستم رویای زندگی‌ام
را صرفاً با پرسیدن محقق کنم.
قبلاً‌ فکر می‌کردم باید همه‌ی
این‌ها را به سرانجام برسانم --
13:55
I used to think I have to accomplishانجام دادن
all these things --
359
823800
2656
13:58
have to be a great entrepreneurکارآفرین,
or get a PhDدکترا to teachتدریس کنید --
360
826480
3616
کارآفرین بزرگی شوم یا
برای تدریس دکتری بگیرم --
14:02
but no, I just askedپرسید:,
361
830120
1536
اما نه، فقط درخواست کردم،
14:03
and I could teachتدریس کنید.
362
831680
1200
و توانستم تدریس کنم.
14:05
And in that pictureعکس --
whichکه you can't see --
363
833400
2376
و در آن تصویر،
که نمی‌توانید ببینید،
14:07
I quotedنقل شده Martinمارتین Lutherلوتر Kingپادشاه Jrجونیور.
364
835800
3296
از مارتین لوتر کینگ پسر نقل قول کردم.
14:11
Why? Because in my researchپژوهش I foundپیدا شد
that people who really changeتغییر دادن the worldجهان,
365
839120
4536
چرا؟ چون در تحقیقم دریافتم
آم‌هایی که واقعاً جهان را تغییر می‌دهند
14:15
who changeتغییر دادن the way we liveزنده
and the way we think,
366
843680
2936
کسانی که روش زندگی و طرز فکر
ما را تغییر می‌دهند،
14:18
are the people who were metملاقات کرد
with initialاولیه and oftenغالبا violentخشن rejectionsرد.
367
846640
4096
آدم‌هایی هستند که در ابتدا و
اغلب با پس خوردن‌های شدید مواجه شدند.
14:22
People like Martinمارتین Lutherلوتر Kingپادشاه Jrجونیور.,
368
850760
2056
افرادی مانند مارتین لوتر کینگ پسر،
14:24
like Mahatmaمهاتما Gandhiگاندی, Nelsonنلسون Mandelaماندلا,
369
852840
2056
ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا،
14:27
or even Jesusعیسی Christمسیح.
370
854920
1536
یا حتی عیسی مسیح.
14:28
These people did not
let rejectionطرد شدن defineتعريف كردن them.
371
856480
3376
این افراد نگذاشتند رد شدن معرفشان باشد.
14:31
They let theirخودشان ownخودت reactionواکنش
after rejectionطرد شدن defineتعريف كردن themselvesخودشان.
372
859880
4160
گذاشتند که واکنش بعد از ردشدن‌شان
تعریف‌گر آن‌ها شود.
14:37
And they embracedدر آغوش گرفت rejectionطرد شدن.
373
864920
1560
و پذیرفته نشدن را به آغوش کشیدند.
14:39
And we don't have to be those people
to learnیاد گرفتن about rejectionطرد شدن,
374
867360
3216
و نباید آن افراد باشیم تا درباره
پذیرفته نشدن یاد بگیریم
14:42
but in my caseمورد,
375
870600
1256
و در مورد من،
14:43
rejectionطرد شدن was my curseلعنت --
376
871880
2016
پذیرفته نشدن نفرین من بود
14:46
was my boogeymanboogeyman.
377
873920
1256
و لولوخوره من.
14:47
It has botheredناراحت me my wholeکل life
because I was runningدر حال اجرا away from it.
378
875200
4176
همه زندگی‌ام من را آزار داده
چون از آن فرار می کردم.
14:51
Then I startedآغاز شده embracingدر آغوش گرفتن it.
379
879400
1720
بعد شروع کردم به پذیرفتن‌اش.
14:53
I turnedتبدیل شد that into
the biggestبزرگترین giftهدیه in my life.
380
881800
2720
آن را تبدیل کردم
به بزرگتریم موهبت زندگی‌ام.
14:57
I startedآغاز شده teachingدرس دادن people
how to turnدور زدن rejectionsرد into opportunitiesفرصت ها.
381
885320
4456
شروع کردم به یاد دادن به آدم‌ها که
پذیرفته نشدن را تبدیل به فرصت کنند.
15:01
I use my blogوبلاگ, I use my talk,
382
889800
2016
از بلاگم استفاده کردم،‌ از سخنرانی‌ام،
15:03
I use the bookکتاب I just publishedمنتشر شده,
383
891840
1896
از کتابی که منتشر کردم استفاده کردم،
15:05
and I'm even usingاستفاده كردن technologyتکنولوژی to help
people overcomeغلبه بر theirخودشان fearترس of rejectionطرد شدن.
384
893760
4560
و حتی فناوری ساختم که به آدم‌ها کمک
می‌کرد بر ترس خود از رد شدن غلبه کنند.
15:12
When you get rejectedرد شد in life,
385
900200
1736
وقتی در زندگی دچار رد شدن می‌شوید،
15:14
when you are facingروبرو شدن the nextبعد obstacleمانع,
386
901960
2216
وقتی با مشکلات بعدی یا شکست بعدی
15:16
or nextبعد failureشکست,
387
904200
2016
مواجه شدید،
15:18
considerدر نظر گرفتن the possibilitiesامکانات.
388
906240
1816
احتمالات را در نظر بگیرید.
15:20
Don't runاجرا کن.
389
908080
1216
فرار نکنید.
15:21
If you just embraceپذیرفتن them,
390
909320
1216
اگر فقط در آغوششان بکشید،
15:22
they mightممکن becomeتبدیل شدن به your giftsهدیه as well.
391
910560
2080
آن‌ها شاید هدایای شما هم بشوند.
15:25
Thank you.
392
913160
1216
متشکرم.
15:26
(Applauseتشویق و تمجید)
393
914400
1960
(تشویق)
Translated by Leila Ataei
Reviewed by emshe emshian

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Jia Jiang - Author, blogger, entrepreneur
Jia Jiang's journey through rejection revealed a world hidden in plain sight, where people are much kinder than we imagine.

Why you should listen

Jia Jiang is the owner of Rejection Therapy, a website that provides inspiration, knowledge and products for people to overcome their fear of rejection. He is also the CEO of Wuju Learning, a company that teaches people and trains organizations to become fearless through rejection training. In 2015, he authored a bestselling book, Rejection Proof: How I Beat Fear and Became Invincible Through 100 Days of Rejection.

Several years after Jiang began his career in the corporate world, he took a life-altering risk and stepped into the unknown world of entrepreneurship. His result was everyone's biggest fear: rejection. This was the catalyst that set Jiang on the path to his true calling.

To conquer the fear of rejection, Jiang embarked on a personal quest and started a blog, 100 Days of Rejection Therapy. His journey revealed a world that was hidden in plain sight -- a world where people are much kinder than we imagine. He discovered that rejection can be much less painful than we believe and that the fear of rejection is much more destructive than we know.

Jiang grew up in Beijing, China and migrated to the United States at age 16. He holds a Bachelor of Computer Science from Brigham Young University and a Master of Business Administration from Duke University.

More profile about the speaker
Jia Jiang | Speaker | TED.com