ABOUT THE SPEAKER
John Francis - Planet walker
John Francis walks the Earth, carrying a message of careful, truly sustainable development and respect for our planet.

Why you should listen

One day in 1983, John Francis stepped out on a walk. For the next 22 years, he trekked and sailed around North and South America, carrying a message of respect for the Earth -- for 17 of those years, without speaking. During his monumental, silent trek, he earned
an MA in environmental studies and a PhD in land resources.

Today his Planetwalk foundation consults on sustainable development and works with educational groups to teach kids about the environment.

More profile about the speaker
John Francis | Speaker | TED.com
TED2008

John Francis: Walk the earth ... my 17-year vow of silence

دنیا گردی جان فرانسیس با پای پیاده

Filmed:
1,001,748 views

جان فرانسیس تقریبا سی سال دور زمین پیاده روی می کرده است. دور زمین را با پای پیاده یا قایق طی می کرده و پیام احترام به محیط زیست را به همه جا منتقل می کرده و ۱۷ سال از این مدت را حرف نمی زده است. ماجرایی خنده دار و تامل برانگیز همراه با اجرای بانجو.
- Planet walker
John Francis walks the Earth, carrying a message of careful, truly sustainable development and respect for our planet. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
(Musicموسیقی)
0
0
43000
(موسیقی)
00:55
(Applauseتشویق و تمجید)
1
43000
6000
(تشویق)
01:01
Thank you for beingبودن here.
2
49000
3000
از حضور شما ممنونم.
01:04
And I say "thank you for beingبودن here" because I was silentبی صدا for 17 yearsسالها.
3
52000
8000
می گویم «از حضور شما ممنونم»، چون من ۱۷ سال روزه سکوت داشتم،
01:12
And the first wordsکلمات that I spokeصحبت کرد were in Washingtonواشنگتن, D.C.,
4
60000
4000
اولین بار در واشینگتون دی سی بود که سکوتم را شکستم و صحبت کردم،
01:16
on the 20thth anniversaryسالگرد of Earthزمین Day.
5
64000
2000
در بیستمین سالگرد روز زمین.
01:18
And my familyخانواده and friendsدوستان had gatheredجمع شد there to hearشنیدن me speakصحبت.
6
66000
5000
خانواده و دوستانم جمع شده بودند تا صحبت های من را بشنوند.
01:23
And I said, "Thank you for beingبودن here."
7
71000
4000
من گفتم: «از حضور شما ممنونم»
01:27
My motherمادر, out in the audienceحضار, she jumpedپرید up,
8
75000
1000
مادرم که بین جمعیت نشسته بود از جا پرید و گفت:
01:28
"Hallelujahسپاس خداوند را, Johnnyجانی’s talkingصحبت کردن!"
9
76000
3000
«هاللویا، جانی داره حرف می زنه!»
01:31
(Laughterخنده)
10
79000
2000
(خنده)
01:33
Imagineتصور کن if you were quietساکت for 17 yearsسالها
11
81000
2000
تصورش را بکنید که ۱۷ سال ساکت بوده باشید،
01:35
and your motherمادر was out in the audienceحضار, say.
12
83000
4000
و مادر شما بین جمعیت باشد.
01:39
My dadپدر said to me, "That’s one" --
13
87000
3000
پدرم به من گفت: «این شد یک چیزی»
01:42
I’llll explainتوضیح that.
14
90000
3000
من بعداً این را توضیح می دهم.
01:45
But I turnedتبدیل شد around because I didnانجام نشد’t recognizeتشخیص where my voiceصدای was comingآینده from.
15
93000
5000
من برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم چونکه صدای خودم را نشناختم،
01:50
I hadnhadn’t heardشنیدم my voiceصدای in 17 yearsسالها,
16
98000
3000
۱۷ سال بود که صدای خودم را نشنیده بودم.
01:53
so I turnedتبدیل شد around and I lookedنگاه کرد and I said,
17
101000
2000
برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم و گفتم:
01:55
"God, who'sچه کسی است sayingگفت: what I’m thinkingفكر كردن?"
18
103000
4000
«خدا! کی دارد چیزهایی که من فکر می کنم را می گوید»
01:59
And then I realizedمتوجه شدم it was me, you know, and I kindنوع of laughedخندید.
19
107000
5000
بعد متوجه شدم که خودم هستم، و خنده ام گرفت.
02:04
And I could see my fatherپدر: "Yeah, he really is crazyدیوانه."
20
112000
5000
پدر را دیدم که می گفت: «آره، این پسر واقعا خل است»
02:09
Well, I want to take you on this journeyسفر.
21
117000
4000
خوب من می خواهم شما را همراه خودم به یک سفر ببرم.
02:13
And the journeyسفر, I believe, is a metaphorاستعاره for all of our journeysسفرها.
22
121000
3000
من معتقدم که این سفر، مثالی از تمام سفرهای ما است.
02:16
Even thoughگرچه this one is kindنوع of unusualغیر معمول,
23
124000
4000
به همین دلیل اگر چه این سفر خیلی غیر عادی است،
02:20
I want you to think about your ownخودت journeyسفر.
24
128000
5000
من می خواهم از شما خواهش کنم به سفر خودتان فکر کنید.
02:25
My journeyسفر beganآغاز شد in 1971
25
133000
4000
سفر من سال ۱۹۷۱ شروع شد.
02:29
when I witnessedشاهد two oilنفت tankersتانکرها collideبرخورد کنید beneathدر زیر the Goldenطلایی Gateدروازه,
26
137000
6000
من در آن موقع شاهد تصادف دو تانکر نفت زیر پل دروازه طلایی (گلدن گیت - روی دهانه خلیج سان فرانسیسکو)
02:35
and a halfنیم a millionمیلیون gallonsگالن of oilنفت spilledریخته into the bayخیر.
27
143000
4000
بودم که باعث شد نیم میلیون گالن نفت خام درون خلیج ریخته بشود.
02:39
It disturbedمختل me so much
28
147000
4000
این اتفاق آنقدر برای من ناراحت کننده بود که
02:43
that I decidedقرار بر این شد that I was going to give up ridingسواری and drivingرانندگی in motorizedموتورسیکلت vehiclesوسايل نقليه.
29
151000
6000
من تصمیم گرفتم دیگر سوار وسایل نقلیه موتوری نشوم.
02:50
That’s a bigبزرگ thing in Californiaکالیفرنیا.
30
158000
3000
این کار توی کالیفرنیا خیلی کار بزرگی است.
02:53
And it was a bigبزرگ thing in my little communityجامعه of Pointنقطه Reyesریس Stationایستگاه
31
161000
6000
مخصوصا در شهر کوچکی مثل پوینت ریز استیشن در کالیفرنیا.
02:59
in InvernessInverness, Californiaکالیفرنیا, because there were only
32
167000
2000
چون که در آن زمان کل جمعیت این شهر در زمستان ها
03:01
about 350 people there in the winterزمستان – this was back in '71 now.
33
169000
6000
حدود ۳۵۰ نفر بود. این قضیه مال سال ۱۹۷۱ است.
03:07
And so when I cameآمد in and I startedآغاز شده walkingپیاده روی around, people --
34
175000
5000
برای همین وقتی من شروع به پیاده روی کردم،
03:12
they just knewمی دانست what was going on.
35
180000
2000
مردم فورا متوجه شدند که قضیه چی است.
03:14
And people would driveراندن up nextبعد to me
36
182000
2000
مردم با ماشین کنار من که داشتم پیاده می رفتم می آمدند و می گفتند:
03:16
and say, "Johnجان, what are you doing?"
37
184000
2000
«جان! چی کار داری می کنی؟»
03:18
And I’d say, "Well, I’m walkingپیاده روی for the environmentمحیط."
38
186000
4000
و من می گفتم: «من دارم برای حفظ محیط زیست پیاده روی می کنم»
03:22
And they said, "No, you’reدوباره walkingپیاده روی to make us look badبد, right?
39
190000
4000
و آنها می گفتند: «نه! تو پیاده روی می کنی که ما را بد جلوه بدی! نه؟
03:26
You’reدوباره walkingپیاده روی to make us feel badبد."
40
194000
2000
تو می خواهی کاری بکنی که ما احساس ناراحتی بکنیم.»
03:28
And maybe there was some truthحقیقت to that,
41
196000
2000
شاید بی ربط هم نمی گفتند.
03:30
because I thought that if I startedآغاز شده walkingپیاده روی, everyoneهر کس would followدنبال کردن.
42
198000
5000
چون که من فکر می کردم اگر من شروع به پیاده روی بکنم همه مردم همین کار را خواهند کرد.
03:35
Because of the oilنفت, everybodyهمه talkedصحبت کرد about the polllutionکلاهبرداری.
43
203000
2000
به خاطر نفت، اون موقع همه از آلودگی صحبت می کردند.
03:37
And so I arguedاستدلال کرد with people about that, I arguedاستدلال کرد and I arguedاستدلال کرد.
44
205000
7000
به همین خاطر من با مردم در این مورد بحث می کردم. و بحث می کردم و بحث می کردم.
03:44
I calledبه نام my parentsپدر و مادر up.
45
212000
2000
من به پدر و مادرم زنگ زدم
03:46
I said, "I’veبله givenداده شده up ridingسواری and drivingرانندگی in carsماشین ها."
46
214000
2000
و گفتم: «من دیگر سوار ماشین نمی شوم»
03:48
My dadپدر said, "Why didnانجام نشد’t you do that when you were 16?"
47
216000
3000
پدرم گفت: «چرا ۱۶ ساله که بودی این کار را نکردی؟»
03:51
(Laughterخنده)
48
219000
2000
(خنده)
03:53
I didnانجام نشد’t know about the environmentمحیط then.
49
221000
1000
خوب من اون موقع در مورد محیط زیست چیزی نمی دانستم.
03:54
They’reدوباره back in Philadelphiaفیلادلفیا.
50
222000
2000
خانواده من در فیلادلفیا زندگی می کنند.
03:56
And so I told my motherمادر, "I’m happyخوشحال thoughگرچه, I’m really happyخوشحال."
51
224000
4000
بعد به مادرم گفتم: «با این کار من خوشحالم. واقعا خوشحالم»
04:00
She said, "If you were happyخوشحال, sonفرزند پسر, you wouldnنه’t have to say it."
52
228000
3000
مادرم گفت:«پسرم اگر خوشحال بودی نیازی نداشتی که بگویی که خوشحالی»
04:03
Mothersمادران are like that.
53
231000
3000
مادرها اینجوری هستند.
04:06
And so, on my 27thth birthdayروز تولد I decidedقرار بر این شد, because I arguedاستدلال کرد so much
54
234000
8000
روزی که ۲۷ ساله شدم، به خاطر اینکه خیلی بحث می کردم،
04:14
and I talk so much, that I was going to stop speakingصحبت كردن
55
242000
6000
و خیلی حرف می زدم، تصمیم گرفتم که به مدت یک روز
04:20
for just one day -- one day -- to give it a restباقی مانده.
56
248000
4000
حرف نزنم. یک روز حرف نزنم و استراحت کنم.
04:24
And so I did.
57
252000
3000
و همین کار راه هم کردم.
04:27
I got up in the morningصبح and I didnانجام نشد’t say a wordکلمه.
58
255000
3000
صبح که از خواب بیدار شدم دیگر یک کلمه حرف نزدم.
04:30
And I have to tell you, it was a very movingدر حال حرکت experienceتجربه,
59
258000
3000
باید به شما بگم که این کار من را خیلی تحت تاثیر گذاشت.
04:33
because for the first time, I beganآغاز شد listeningاستماع -- in a long time.
60
261000
7000
برای اولین بار بود که من بعد از مدتها شروع به گوش کردن کردم.
04:40
And what I heardشنیدم, it kindنوع of disturbedمختل me.
61
268000
4000
چیزهایی که می شنیدم به نوعی من را ناراحت می کرد.
04:44
Because what I used to do, when I thought I was listeningاستماع,
62
272000
3000
چرا که قبل از آن، من عادت داشتم که این طور گوش بکنم که
04:47
was I would listen just enoughکافی to hearشنیدن what people had to say
63
275000
3000
فقط شروع حرف مردم را گوش بکنم آنقدر که بفهمم می خواهند چه چیزی بگویند
04:50
and think that I could -- I knewمی دانست what they were going to say,
64
278000
5000
و همین که فکر می کردم می دانم که اینها چه چیزی می خواهند بگویند
04:55
and so I stoppedمتوقف شد listeningاستماع.
65
283000
2000
بقیه حرفهایشان را گوش نمی کردم.
04:57
And in my mindذهن, I just kindنوع of racedمسابقه aheadدر پیش
66
285000
3000
و شروع می کردم به اینکه در ذهن خودم از آنها جلو بزنم.
05:00
and thought of what I was going to say back,
67
288000
2000
و به این فکر کنم که در جواب آنها چه چیزی می خواهم بگویم.
05:02
while they were still finishingبه پایان رساندن up.
68
290000
2000
در حالی که هنوز حرف طرف مقابل تمام نشده بود.
05:04
And then I would launchراه اندازی in.
69
292000
2000
و بلادرنگ به طرف حمله می کردم.
05:06
Well, that just endedبه پایان رسید communicationارتباطات.
70
294000
4000
خوب این کار عملا مکالمه و مفاهمه را غیر ممکن می کرد.
05:10
So on this first day I actuallyدر واقع listenedگوش داد.
71
298000
2000
روز اول من واقعا شروع کردم به حرف مردم گوش بکنم.
05:12
And it was very sadغمگین for me,
72
300000
2000
من از اینکه این همه سال از عمرم گذشته بود،
05:14
because I realizedمتوجه شدم that for those manyبسیاری yearsسالها I had not been learningیادگیری.
73
302000
6000
و در این سالها فرصتهای زیادی که برای یادگرفتن داشته ام را از دست داده ام خیلی ناراحت شدم.
05:20
I was 27. I thought I knewمی دانست everything.
74
308000
2000
آن روز من ۲۷ ساله بودم. فکر می کردم که همه چیز را می دانم.
05:25
I didnانجام نشد’t.
75
313000
2000
ولی واقعیت این بود که نمی دانستم.
05:27
And so I decidedقرار بر این شد I’d better do this for anotherیکی دیگر day,
76
315000
4000
با خودم گفتم که یک روز دیگر هم به این سکوت ادامه بدهم.
05:31
and anotherیکی دیگر day, and anotherیکی دیگر day untilتا زمان finallyسرانجام,
77
319000
4000
بعد یک روز دیگر، و یک روز دیگر و همینطور تا اینکه
05:35
I promisedوعده داده شده myselfخودم for a yearسال I would keep quietساکت
78
323000
3000
نهایتا به خودم قول دادم یک سال روزه سکوت بگیرم.
05:38
because I startedآغاز شده learningیادگیری more and more and I neededمورد نیاز است to learnیاد گرفتن more.
79
326000
4000
چونکه بیشتر و بیشتر یاد می گرفتم احساس نیاز به یادگیری هم در من زیادتر می شد.
05:42
So for a yearسال I said I would keep quietساکت,
80
330000
2000
پس تصمیم گرفتم که یک سال ساکت باشم،
05:44
and then on my birthdayروز تولد I would reassessدوباره ارزیابی کنید what I had learnedیاد گرفتم
81
332000
4000
فکر کردم که روز تولدم در سال بعد، یک سال گذشته و چیزهایی که آموخته ام را بررسی کنم و
05:48
and maybe I would talk again.
82
336000
2000
شاید از آن به بعد دو مرتبه شروع به حرف زدن بکنم.
05:50
Well, that lastedطول کشید 17 yearsسالها.
83
338000
3000
خوب این ماجرا ۱۷ سال طول کشید.
05:54
Now duringدر حین that time -- those 17 yearsسالها -- I walkedراه می رفت and I playedبازی کرد the banjoبانجو
84
342000
6000
در این ۱۷ سال من پیاده روی می کردم و بانجو می زدم.
06:00
and I paintedنقاشی شده and I wroteنوشت in my journalمجله, and
85
348000
5000
و نقاشی می کردم و خاطراتم را می نوشتم،
06:05
I triedتلاش کرد to studyمطالعه the environmentمحیط by readingخواندن booksکتاب ها.
86
353000
5000
و سعی می کردم در مورد محیط زیست مطالعه کنم.
06:10
And I decidedقرار بر این شد that I was going to go to schoolمدرسه. So I did.
87
358000
4000
به نظرم رسید بهتر است در زمینه محیط زیست ادامه تحصیل بدهم.
06:14
I walkedراه می رفت up to Ashlandاشلند, Oregonاورگان,
88
362000
2000
برای همین پیاده به اشلند اورگون رفتم.
06:16
where they were offeringارائه an environmentalمحیطی studiesمطالعات degreeدرجه.
89
364000
5000
برای اینکه دانشگاه آنجا رشته مطالعات محیط زیست دارد.
06:21
It’s only 500 milesمایل.
90
369000
2000
و خوب خیلی هم دور نبود، حدود ۸۰۰ کیلومتر فاصله بود.
06:23
And I wentرفتی into the Registrarثبت کننده’s officeدفتر and --
91
371000
4000
من رفتم دفتر ثبت نام دانشگاه و ...
06:32
"What, what, what?"
92
380000
2000
چی؟ چی؟ چی؟
06:34
I had a newspaperروزنامه clippingقطع کردن.
93
382000
3000
من یک بریده از روزنامه در مورد خودم به آنها نشان دادم.
06:37
"Oh, so you really want to go to schoolمدرسه here?
94
385000
2000
اوه. پس شما واقعا می خواهید اینجا درس بخوانید؟
06:39
You donخدایا’t …?
95
387000
2000
شما ...؟
06:41
We have a specialویژه programبرنامه for you." They did.
96
389000
3000
ما برای شما یک رشته مخصوص داریم.
06:44
And in those two yearsسالها, I graduatedفارغ التحصیل شد with my first degreeدرجه -- a bachelorعزب’s degreeدرجه.
97
392000
5000
من طی دو سال اولین مدرک دانشگاهی ام که لیسانس بود را گرفتم.
06:49
And my fatherپدر cameآمد out, he was so proudمغرور.
98
397000
3000
پدرم به دیدنم آمد و خیلی خوشحال بود.
06:52
He said, "Listen, we’reدوباره really proudمغرور of you sonفرزند پسر,
99
400000
3000
پدرم گفت: گوش کن. پسر، ما خیلی به تو افتخار می کنیم.
06:55
but what are you going to do with a bachelorعزب’s degreeدرجه?
100
403000
2000
اما لیسانس به چه درد تو می خورد؟
06:57
You donخدایا’t rideسوار شدن in carsماشین ها, you donخدایا’t talk --
101
405000
2000
تو سوار ماشین نمی شوی،‌ حرف هم نمی زنی،
06:59
you’reدوباره going to have to do those things."
102
407000
2000
باید دست از این کارها برداری.
07:01
(Laughterخنده)
103
409000
2000
(خنده)
07:03
I hunchedمتمرکز my shoulderشانه, I pickedبرداشت my backpackکوله پشتی up again
104
411000
2000
من شانه هایم را بالا انداختم و کوله پشتی ام را برداشتم.
07:05
and I startedآغاز شده walkingپیاده روی.
105
413000
2000
و شروع به پیاده روی کردم.
07:09
I walkedراه می رفت all the way up to Portبندر Townsendتاونسند, Washingtonواشنگتن, where I builtساخته شده a woodenچوبی boatقایق,
106
417000
5000
من پیاده تا بندر تاونسند در ایالت واشینگتون رفتم و آنجا یک قایق چوبی ساختم.
07:14
rodeسوار شو it acrossدر سراسر Pugetپگت Soundصدا
107
422000
3000
با همان قایق از آبراه پوژه گذشتم،
07:17
and walkedراه می رفت acrossدر سراسر Washingtonواشنگتن [to] Idahoآیداهو and down to Missoulaمیسولا, Montanaمونتانا.
108
425000
5000
و پیاده از عرض واشینگتون و آیداهو رفتم تا میسولا در ایالت مونتانا.
07:22
I had writtenنوشته شده است the Universityدانشگاه of Montanaمونتانا two yearsسالها earlierقبلا
109
430000
4000
دو سال قبل از آن یک نامه به دانشگاه مونتانا نوشته بودم.
07:26
and said I'd like to go to schoolمدرسه there.
110
434000
3000
که من می خواهم برای ادامه تحصیل آنجا بیایم.
07:29
I said I'd be there in about two yearsسالها.
111
437000
3000
و حدودا دو سال طول می کشد تا به آنجا برسم.
07:32
(Laughterخنده)
112
440000
2000
(خنده)
07:34
And I was there. I showedنشان داد up in two yearsسالها and they --
113
442000
3000
و بالاخره بعد از دو سال به دانشگاه رسیدم.
07:37
I tell this storyداستان because they really helpedکمک کرد me.
114
445000
2000
این داستان را برای این تعریف می کنم که آنها واقعا به من کمک کردند.
07:39
There are two storiesداستان ها in Montanaمونتانا.
115
447000
2000
دو ماجرا در مونتانا رخ داد.
07:43
The first storyداستان is I didnانجام نشد’t have any moneyپول -- that’s a signامضا کردن I used a lot.
116
451000
3000
اول اینکه من هیچ پولی نداشتم. این علامت را زیاد استفاده می کردم.
07:46
And they said,"Don't worryنگرانی about that."
117
454000
3000
و آنها به من گفتند که نگران این مساله نباش.
07:49
The directorکارگردان of the programبرنامه said, "Come back tomorrowفردا."
118
457000
3000
مدیر آموزشی گروه به من گفت که فردا پیش من بیا.
07:52
He gaveداد me 150 dollarsدلار,
119
460000
2000
و به من ۱۵۰ دلار داد،
07:54
and he said, "Registerثبت نام for one creditاعتبار.
120
462000
3000
و گفت با این پول یک واحد درس ثبت نام کن.
07:57
You’reدوباره going to go to Southجنوب Americaآمریکا, arenآرین’t you?"
121
465000
2000
تو قرار است به آمریکای جنوبی بروی درست است؟
07:59
And I said --
122
467000
2000
من گفتم:
08:01
Riversرودخانه ها and lakesدریاچه ها, the hydrologicalهیدرولوژیکی systemsسیستم های, Southجنوب Americaآمریکا.
123
469000
4000
رودخانه ها، دریاچه ها، آبگیرها، آمریکای جنوبی.
08:05
So I did that.
124
473000
3000
و من ثبت نام کردم.
08:08
He cameآمد back; he said to me,
125
476000
2000
مدیر آموزشی رفت و برگشت،
08:10
"OK Johnجان, now that you've registeredثبت نام شده for that one creditاعتبار,
126
478000
4000
و به من گفت: خوب جان، حالا که یک واحد درس پیش ما گرفته ای،
08:14
you can have a keyکلیدی to an officeدفتر, you can matriculateماتریالیسم --
127
482000
3000
ما می توانیم به تو یک اتاق بدهیم، تو دانشجوی ما هستی.
08:17
you’reدوباره matriculatingماتریالیسم, so you can use the libraryکتابخانه.
128
485000
2000
و در نتیجه می توانی از کتابخانه هم استفاده کنی.
08:19
And what we’reدوباره going to do
129
487000
1000
و حالا ما از استادها خواهش می کنیم،
08:20
is, we’reدوباره going to have all of the professorsاساتید allowاجازه دادن you to go to classکلاس.
130
488000
6000
اجازه بدهند تو بدون اینکه ثبت نام کنی سر کلاسها حاضر بشوی.
08:26
They’reدوباره going to saveصرفه جویی your gradeمقطع تحصیلی,
131
494000
2000
و آنها به تو نمره خواهند داد.
08:28
and when we figureشکل out how to get you the restباقی مانده of the moneyپول,
132
496000
2000
بعدا که راهی برای تامین پول لازم برای گذراندن درسها پیدا کردیم.
08:30
then you can registerثبت نام for that classکلاس and they’llll give you the gradeمقطع تحصیلی."
133
498000
7000
تو رسما درسها را می گیری و نمره ها برای تو ثبت می شود.
08:37
Wowوای, they donخدایا’t do that in graduateفارغ التحصیل schoolsمدارس, I donخدایا’t think.
134
505000
3000
می دانید، هیچ کس در رشته های تحصیلات تکمیلی این کار را نمی کند.
08:40
But I use that storyداستان because they really wanted to help me.
135
508000
4000
اما من این داستان را برای این می گویم که آنها واقعا می خواستند به من کمک بکنند.
08:44
They saw that I was really interestedعلاقه مند in the environmentمحیط,
136
512000
3000
آنها می فهمیدند که من واقعا علاقمند به محیط زیست هستم،
08:47
and they really wanted to help me alongدر امتداد the way.
137
515000
2000
و واقعا می خواستند که به من در این راه کمک بکنند.
08:49
And duringدر حین that time, I actuallyدر واقع taughtتدریس کرد classesکلاس ها withoutبدون speakingصحبت كردن.
138
517000
5000
در این مدت من بدون اینکه حرف بزنم چند کلاس برگزار کردم.
08:54
I had 13 studentsدانش آموزان when I first walkedراه می رفت into the classکلاس.
139
522000
3000
اولین کلاس من ۱۳ دانشجو داشت. من وارد کلاس شدم و
08:57
I explainedتوضیح داد, with a friendدوست who could interpretتفسیر my signامضا کردن languageزبان,
140
525000
6000
یکی از دوستانم که می توانست زبان اشاره من را ترجمه کند برای دانشجویان توضیح داد که
09:03
that I was Johnجان Francisفرانسیس, I was walkingپیاده روی around the worldجهان,
141
531000
2000
من جان فرانسیس هستم و دور دنیا پیاده روی می کنم،
09:05
I didnانجام نشد’t talk and this was the last time
142
533000
1000
و من حرف نمی زنم و این آخرین باری است که
09:06
this personفرد’s going to be here interpretingتفسیر for me.
143
534000
3000
یک مترجم زبان اشاره سر کلاس حاضر می شود.
09:09
All the studentsدانش آموزان satنشسته around and they wentرفتی ...
144
537000
3000
همه دانشجو ها یک دفعه این طوری شدند ...
09:12
(Laughterخنده)
145
540000
5000
(خنده)
09:17
I could see they were looking for the scheduleبرنامه,
146
545000
2000
من می دیدم که همه دنبال برنامه کلاس می گشتند که ببینند
09:19
to see when they could get out.
147
547000
2000
کی کلاس تمام می شود که خلاص بشوند.
09:21
They had to take that classکلاس with me.
148
549000
4000
آنها مجبور بودند که آن کلاس را با من بگذرانند.
09:25
Two weeksهفته ها laterبعد, everyoneهر کس was tryingتلاش کن to get into our classکلاس.
149
553000
3000
دو هفته بعد همه دانشجو ها می خواستند وارد کلاس ما بشوند.
09:28
And I learnedیاد گرفتم in that classکلاس -- because I would do things like this ...
150
556000
4000
من خیلی چیزها از آن کلاس یاد گرفتم. مثلا من یک چنین کاری می کردم ...
09:32
and they were all gatheredجمع شد around, going, "What's he tryingتلاش کن to say?"
151
560000
2000
و دانشجو ها دور هم جمع می شدند و می گفتند منظورش از این حرکت چه بود؟
09:34
"I don't know, I think he's talkingصحبت کردن about clearروشن است cuttingبرش دادن." "Yeah, clearروشن است cuttingبرش دادن."
152
562000
5000
نمی دانم، شاید منظورش بریدن درختان جنگل ها باشد. آره حتما منظورش محو جنگل ها است.
09:39
"No, no, no, that's not clearروشن است cuttingبرش دادن, that’s -- he's usingاستفاده كردن a handsawاره دستی."
153
567000
3000
نه، نه، نه منظورش محو جنگل ها نیست آخه این علامت اره دستی است
09:43
"Well, you can’t clearcutپاک کردن with a ..."
154
571000
3000
و با اره دستی که نمی شود جنگل را محو کرد.
09:46
"Yes, you can clearروشن است cutبرش ..."
155
574000
2000
چرا نمی شود؟
09:48
"No, I think he’s talkingصحبت کردن about selectiveانتخابی forestryجنگلداری."
156
576000
2000
نه، به نظر من منظورش جنگل سازی انتخابی است.
09:50
Now this was a discussionبحث classکلاس and we were havingداشتن a discussionبحث.
157
578000
4000
خوب این کلاس قرار بود کلاس بحث باشد و ما داشتیم بحث می کردیم.
09:54
I just backedحمایت کرد out of that, you know, and I just kindنوع of keptنگه داشته شد the fistsمشت from flyingپرواز.
158
582000
3000
فقط نکته این بود که من خودم را از بحث کنار کشیده بودم و از اینکه مشتها گره بخورد جلوگیری کرده بودم.
09:57
But what I learnedیاد گرفتم was that sometimesگاه گاهی I would make a signامضا کردن
159
585000
4000
ولی من فهمیدم که بعضی وقتها من یک علامتی نشان می دهم،
10:01
and they said things that I absolutelyکاملا did not mean,
160
589000
4000
و دانشجو ها چیزهایی می گویند که من اصلا به ذهنم هم نمی رسیده است
10:05
but I should have.
161
593000
2000
که بگویم در حالی که باید می گفته ام.
10:07
And so what cameآمد to me is, if you were a teacherمعلم
162
595000
5000
و فهمیدم که اگر شما معلم هستید،
10:12
and you were teachingدرس دادن, if you werenweren’t learningیادگیری
163
600000
3000
و در حین درس دادن خودتان چیزی یاد نمی گیرید،
10:15
you probablyشاید werenweren’t teachingدرس دادن very well.
164
603000
2000
احتمالا خوب درس نمی دهید.
10:17
And so I wentرفتی on.
165
605000
2000
من به همین ترتیب ادامه دادم.
10:19
My dadپدر cameآمد out to see me graduateفارغ التحصیل
166
607000
2000
پدرم برای مراسم فارغ التحصیلی من دو مرتبه آمد.
10:21
and, you know, I did the dealمعامله,
167
609000
2000
و می دانید من دوباره همان کار را کردم.
10:23
and my fatherپدر said, "We’reدوباره really proudمغرور of you sonفرزند پسر, but ... "
168
611000
2000
پدرم گفت پسرم ما خیلی به تو افتخار می کنیم ولی ...
10:25
You know what wentرفتی on,
169
613000
2000
شما بقیه ماجرا را می دانید.
10:27
he said, "You’veبله got to startشروع کن ridingسواری and drivingرانندگی and startشروع کن talkingصحبت کردن.
170
615000
3000
پدرم گفت تو باید دومرتبه شروع به رانندگی کنی تو باید حرف بزنی
10:30
What are you going to do with a masterاستاد’s degreeدرجه?"
171
618000
2000
فوق لیسانس به چه دردی می خورد اگر حرف نزنی؟
10:32
I hunchedمتمرکز my shoulderشانه, I got my backpackکوله پشتی
172
620000
2000
و شانه هایم را بالا انداختم و کوله پشتی ام را برداشتم
10:34
and I wentرفتی on to the Universityدانشگاه of Wisconsinویسکانسین.
173
622000
2000
و به سمت دانشگاه ویسکانسین رفتم.
10:37
I spentصرف شده two yearsسالها there writingنوشتن on oilنفت spillsریختن.
174
625000
5000
من آنجا دو سال در مورد آلودگی نفتی آبها چیز نوشتم.
10:42
No one was interestedعلاقه مند in oilنفت spillsریختن.
175
630000
2000
هیچ کس به آلودگی آبها به نفت علاقمند نبود.
10:44
But something happenedاتفاق افتاد --
176
632000
2000
اما یک اتفاق مهم رخ داد.
10:47
Exxonاکسون Valdezوالدز.
177
635000
2000
واقعه نشت نفت اکسون والدز.
10:50
And I was the only one in the Unitedیونایتد Statesایالت ها writingنوشتن on oilنفت spillsریختن.
178
638000
4000
و در آن موقع من تنها فردی بودم که در کل امریکا در مورد نشت نفت چیز می نوشتم.
10:54
My dadپدر cameآمد out again.
179
642000
2000
پدرم دوباره سراغم آمد.
10:56
He said, "I don't know how you do this, sonفرزند پسر --
180
644000
2000
گفت: من نمی دانم که تو چطور این کار را می کنی پسر.
10:58
I mean, you don't rideسوار شدن in carsماشین ها, you donخدایا’t talk.
181
646000
3000
تو رانندگی نمی کنی. حرف هم نمی زنی.
11:01
My sisterخواهر said maybe I should leaveترک کردن you aloneتنها,
182
649000
2000
خواهر گفته که من باید تو را به حال خودت بگذارم،
11:03
because you seemبه نظر می رسد to be doing a lot better
183
651000
2000
چرا که ظاهرا این طوری موفق تری،
11:05
when you’reدوباره not sayingگفت: anything."
184
653000
2000
وقتی حرف نمی زنی موفق تری،
11:07
(Laughterخنده)
185
655000
3000
(خنده)
11:10
Well, I put on my backpackکوله پشتی again.
186
658000
2000
خوب من دو مرتبه کوله پشتی را برداشتم.
11:12
I put my banjoبانجو on and I walkedراه می رفت all the way to the Eastشرق Coastساحل,
187
660000
2000
بانجو را در دست گرفتم و به سمت ساحل شرقی راه افتادم.
11:14
put my footپا in the Atlanticاقیانوس اطلس Oceanاقیانوس --
188
662000
2000
رفتم تا اینکه پا در اقیانوس اطلس گذاشتم.
11:16
it was sevenهفت yearsسالها and one day it tookگرفت me to walkراه رفتن acrossدر سراسر the Unitedیونایتد Statesایالت ها.
189
664000
4000
گذر از عرض امریکا برای من هفت سال و یک روز طول کشید.
11:22
And on Earthزمین Day, 1990 --
190
670000
5000
روز زمین، سال ۱۹۹۰
11:27
the 20thth anniversaryسالگرد of Earthزمین Day -- that’s when I beganآغاز شد to speakصحبت.
191
675000
3000
بیستمین سالگرد روز زمین، من بالاخره دو مرتبه شروع به صحبت کردم.
11:30
And that’s why I said, "Thank you for beingبودن here."
192
678000
2000
همان موقع بود که گفتم «از حضور شما ممنونم»
11:32
Because it's sortمرتب سازی of like that treeدرخت in the forestجنگل fallingافتادن;
193
680000
4000
این هم مثل آن درختی است که در جنگل می شکند،
11:36
and if there's no one there to hearشنیدن, does it really make a soundصدا?
194
684000
3000
اگر شاهدی حاضر نباشد آیا سقوط درخت صدایی دارد؟
11:39
And I’m thankingسپاسگزار you, and I'm thankingسپاسگزار my familyخانواده
195
687000
3000
من از شما متشکرم و از خانواده ام هم متشکرم.
11:42
because they had come to hearشنیدن me speakصحبت.
196
690000
2000
چرا که آنها آمده بودند که حرفهای من را بشنوند.
11:44
And that’s communicationارتباطات.
197
692000
3000
و این یعنی مکالمه و ارتباط.
11:47
And they alsoهمچنین taughtتدریس کرد me about listeningاستماع -- that they listenedگوش داد to me.
198
695000
6000
و آنها به من یاد دادند که گوش کنم، و آنها به من گوش کردند.
11:53
And it’s one of those things that cameآمد out of the silenceسکوت,
199
701000
4000
و این یکی از نتایج سکوت من بود.
11:57
the listeningاستماع to eachهر یک other.
200
705000
2000
گوش کردن به هم.
11:59
Really, very importantمهم --
201
707000
2000
جداً، خیلی مهم است.
12:01
we need to listen to eachهر یک other.
202
709000
3000
ما نیاز داریم که به هم گوش کنیم.
12:04
Well, my journeyسفر keptنگه داشته شد going on.
203
712000
2000
خوب سفر من ادامه پیدا کرد.
12:06
My dadپدر said, "That’s one,"
204
714000
3000
پدرم گفت : «این شد یک چیزی»
12:09
and I still didnانجام نشد’t let that go.
205
717000
3000
و من هنوز این مساله را رها نکرده بودم.
12:12
I workedکار کرد for the Coastguardگارد ساحلی, was madeساخته شده a U.N. Goodwillحسن نیت Ambassadorسفیر.
206
720000
3000
من مدتی در گارد ساحلی کار کردم. بعدا من سفیر صلح سازمان ملل شدم.
12:15
I wroteنوشت regulationsآئین نامه for the Unitedیونایتد Statesایالت ها --
207
723000
3000
من برای آمریکا قانون نوشتم.
12:18
I mean, I wroteنوشت oilنفت spillریختن regulationsآئین نامه.
208
726000
2000
من قوانین مربوط به آلودگی و نشت نفت در آبها را نوشتم.
12:20
20 yearsسالها agoپیش, if someoneکسی had said to me,
209
728000
4000
منظورم این است که اگر بیست سال پیش کسی به من می گفت که:
12:24
"Johnجان, do you really want to make a differenceتفاوت?"
210
732000
3000
«جان! دلت می خواهد یک کار مفید برای حفظ محیط زیست بکنی؟»
12:27
"Yeah, I want to make a differenceتفاوت."
211
735000
1000
«بله! من می خواهم که یک کار مفید بکنم»
12:28
He said, "You just startشروع کن walkingپیاده روی eastشرق;
212
736000
2000
جواب می داد: «به سمت شرق برو،
12:30
get out of your carماشین and just startشروع کن walkingپیاده روی eastشرق."
213
738000
3000
از ماشینت پیاده شو، و پیاده به سمت شرق حرکت کن». و اگر من گوش می کردم و شروع به پیاده روی می کردم
12:33
And as I walkedراه می رفت off a little bitبیت, they'dآنها می خواهند say, "Yeah, and shutبسته شدن up, too."
214
741000
4000
همین که چند قدمی دور می شدم طرف داد میزد: «ضمنا خفه شو!
12:37
(Laughterخنده)
215
745000
3000
(خنده)
12:40
"You’reدوباره going to make a differenceتفاوت, buddyدوست داری."
216
748000
2000
این طوری یک کار مفید انجام داده ای، دوست من»
12:42
How could that be, how could that be?
217
750000
3000
من چه احساسی پیدا می کردم؟‌ چطور چنین چیزی ممکن است؟
12:45
How could doing suchچنین a simpleساده thing like walkingپیاده روی and not talkingصحبت کردن
218
753000
4000
چطور چنین کار ساده ای مثل پیاده روی و حرف نزدن
12:49
make a differenceتفاوت?
219
757000
2000
می تواند مفید باشد؟
12:51
Well, my time at the Coastساحل Guardنگهبان was a really good time.
220
759000
4000
خوب،‌ آن مدتی که من با گارد ساحلی بودم خیلی خوب بود.
12:55
And after that -- I only workedکار کرد one yearسال --
221
763000
3000
من یک سال در گارد ساحلی بودم و بعد از آن
12:58
I said, "That's enoughکافی. One year'sسال ها enoughکافی for me to do that."
222
766000
4000
من با خودم گفتم کافی است. برای من یک سال کار در گارد ساحلی کافی است.
13:02
I got on a sailboatقایق بادبانی and I sailedرفتم down to the Caribbeanکارائیب,
223
770000
3000
من سوار یک قایق مسافرتی شدم و به سمت کارائیب رفتم.
13:05
and walkedراه می رفت throughاز طریق all of the islandsجزایر, and to Venezuelaونزوئلا.
224
773000
7000
و پای پیاده از همه جزیره ها گذشتم تا به ونزوئلا رسیدم.
13:12
And you know, I forgotیادم رفت the mostاکثر importantمهم thing,
225
780000
4000
وای، من مهمترین چیز را فراموش کردم،
13:16
whichکه is why I startedآغاز شده talkingصحبت کردن, whichکه I have to tell you.
226
784000
5000
و آن این بود که من اصلا چرا شروع به حرف زدن کردم.
13:21
I startedآغاز شده talkingصحبت کردن because I had studiedمورد مطالعه قرار گرفت environmentمحیط.
227
789000
5000
من دو مرتبه شروع به صحبت کردم چون که من خیلی راجع به محیط زیست مطالعه کرده بودم.
13:26
I’d studiedمورد مطالعه قرار گرفت environmentمحیط at this formalرسمی levelسطح,
228
794000
4000
من محیط زیست را در سطح دانشگاهی مطالعه کرده بودم.
13:30
but there was this informalغیر رسمی levelسطح.
229
798000
2000
ولی یک سطح دانش عادی در مورد محیط زیست هم وجود دارد.
13:32
And the informalغیر رسمی levelسطح --
230
800000
3000
در این سطح عادی --
13:35
I learnedیاد گرفتم about people, and what we do and how we are.
231
803000
6000
من در مورد مردم خیلی چیزها یاد گرفتم و اینکه ما کی هستیم و چه می کنیم.
13:41
And environmentمحیط changedتغییر کرد from just beingبودن about treesدرختان and birdsپرنده ها
232
809000
3000
و برای من محیط زیست دیگر محدود به درختان و پرندگان و
13:44
and endangeredدر معرض خطر speciesگونه ها to beingبودن about how we treatedتحت درمان eachهر یک other.
233
812000
6000
گونه های رو به انقراض نبود بلکه برای من مهم نحوه ی برخورد ما با هم بود.
13:50
Because if we are the environmentمحیط,
234
818000
2000
اگر ما خودمان محیط زیست هستیم،
13:52
then all we need to do is look around us
235
820000
2000
تنها کاری که باید بکنیم این است که به دور و بر خود نگاه کنیم،
13:54
and see how we treatدرمان شود ourselvesخودمان and how we treatدرمان شود eachهر یک other.
236
822000
5000
و ببینیم با خودمان چه کرده ایم و با یکدیگر چه طور برخورد می کنیم.
13:59
And so that’s the messageپیام that I had.
237
827000
4000
و این پیامی بود که من داشتم.
14:03
And I said, "Well, I'm going to have to spreadانتشار دادن that messageپیام."
238
831000
2000
و با خودم گفتم: خوب من باید این پیام را انتشار بدهم.
14:05
And I got in my sailboatقایق بادبانی, sailedرفتم all the way throughاز طریق the Caribbeanکارائیب --
239
833000
4000
به همین خاطر سوار قایق مسافری ام شدم و به سمت کارائیب رفتم.
14:09
it wasn'tنبود really my sailboatقایق بادبانی, I kindنوع of workedکار کرد on that boatقایق --
240
837000
4000
البته این قایق متعلق به من نبود. من در واقع روی این قایق کار می کردم.
14:13
got to Venezuelaونزوئلا and I startedآغاز شده walkingپیاده روی.
241
841000
4000
تا اینکه به ونزوئلا رسیدم و شروع به پیاده روی کردم.
14:17
This is the last partبخشی of this storyداستان, because it’s how I got here,
242
845000
3000
این آخرین قسمت داستان من است. بعد از این به سفر من به این کنفرانس می رسیم.
14:20
because I still didn't rideسوار شدن in motorizedموتورسیکلت vehiclesوسايل نقليه.
243
848000
3000
من هنوز از وسایل نقلیه موتور دار استفاده نمی کردم.
14:23
I was walkingپیاده روی throughاز طریق Elال Doradoدورادو -- it's a prisonزندان townشهر, famousمشهور prisonزندان,
244
851000
7000
من پیاده از الدورادو رد می شدم، الدورادو به خاطر زندانش مشهور است.
14:30
or infamousبدنام prisonزندان -- in Venezuelaونزوئلا, and I donخدایا’t know what possessedمجذوب me,
245
858000
5000
نمی دانم که چطور یک دفعه به من الهام شد.
14:35
because this was not like me.
246
863000
2000
البته من معمولا این طور نیستم.
14:37
There I am, walkingپیاده روی pastگذشته the guardنگهبان gateدروازه and the guardنگهبان stopsمتوقف می شود and saysمی گوید,
247
865000
7000
ولی آنجا من داشتم از یک دروازه می گذشتم و یک نگهبان جلوی من را گرفت و
14:44
"Pasaporteپاسپورت, pasaportepasaporte," and with an M16 pointedخاطر نشان at me.
248
872000
5000
در حالی که ام ۱۶ را به طرف من گرفته بود گفت پاسپورت؟ پاسپورت؟
14:49
And I lookedنگاه کرد at him and I said, "Passportگذرنامه, huh?
249
877000
4000
من نگاهی به طرف انداختم و گفتم: پاسپورت؟‌ هه هه!
14:53
I don't need to showنشان بده you my passportگذرنامه. It’s in the back of my packبسته.
250
881000
3000
من نیاز ندارم به تو پاسپورت نشان بدهم. پاسپورتم توی کوله پشتی ام است.
14:56
I'm Drدکتر. Francisفرانسیس; I'm a U.N. Ambassadorسفیر and I'm walkingپیاده روی around the worldجهان."
251
884000
6000
من دکتر فرانسیس هستم. من سفیر سازمان ملل هستم. من دارم دور دنیا را پیاده می روم.
15:02
And I startedآغاز شده walkingپیاده روی off.
252
890000
2000
و به راهم ادامه دادم.
15:04
What possessedمجذوب me to say this thing?
253
892000
2000
نمی دانم چرا این کار را کردم.
15:09
The roadجاده turnedتبدیل شد into the jungleجنگل.
254
897000
2000
این مسیر وارد یک جنگل می شد.
15:11
I didnانجام نشد’t get shotشات.
255
899000
2000
طرف به من تیر اندازی نکرد.
15:13
And I got to -- I startشروع کن sayingگفت:, "Freeرایگان at last --
256
901000
4000
و من بالاخره از این وضع نجات پیدا کردم.
15:17
thank God Almightyخداوند متعال, I’m freeرایگان at last."
257
905000
3000
خدای قادر را شکر می کنم که از این وضع نجات پیدا کردم.
15:24
"What was that about," I’m sayingگفت:. What was that about?
258
912000
3000
نمی دانم چه اتفاقی برای من افتاده بود.
15:27
It tookگرفت me 100 milesمایل to figureشکل out that, in my heartقلب, in me,
259
915000
8000
۲۰۰ کیلومتر طول کشید که من در درون خودم احساس کردم که
15:35
I had becomeتبدیل شدن به a prisonerزندانی.
260
923000
3000
من زندانی شده ام.
15:38
I was a prisonerزندانی and I neededمورد نیاز است to escapeدر رفتن.
261
926000
4000
من اسیر شده ام و باید فرار کنم.
15:42
The prisonزندان that I was in was the factواقعیت that I did not driveراندن
262
930000
6000
من اسیر این شده بودم که رانندگی نمی کردم،
15:48
or use motorizedموتورسیکلت vehiclesوسايل نقليه.
263
936000
2000
و سوار وسایل موتور دار نمی شدم.
15:50
Now how could that be?
264
938000
2000
چرا چنین اتفاقی افتاده بود؟
15:52
Because when I startedآغاز شده, it seemedبه نظر می رسید very appropriateمناسب to me
265
940000
4000
وقتی من این کار را شروع کردم به نظرم این کار خیلی منطقی بود
15:56
not to use motorizedموتورسیکلت vehiclesوسايل نقليه.
266
944000
2000
که از وسایل نقلیه موتور دار استفاده نکنم.
15:58
But the thing that was differentناهمسان
267
946000
2000
ولی حالا شرایط عوض شده بود. من هر سال، روز تولدم،
16:00
was that everyهرکدام birthdayروز تولد, I askedپرسید: myselfخودم about silenceسکوت,
268
948000
3000
از خودم می پرسیدم که آیا به سکوت ادامه بدهم؟
16:03
but I never askedپرسید: myselfخودم about my decisionتصمیم گیری to just use my feetپا.
269
951000
8000
ولی هیچ وقت از خودم در مورد پیاده روی سوال نکرده بودم.
16:11
I had no ideaاندیشه I was going to becomeتبدیل شدن به a U.N. Ambassadorسفیر.
270
959000
3000
و هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که روزی سفیر سازمان ملل بشوم.
16:14
I had no ideaاندیشه I would have a PhPh.D.
271
962000
4000
فکرش را هم نمی کردم که یک روز دکتری بگیرم.
16:18
And so I realizedمتوجه شدم that I had a responsibilityمسئوليت to more than just me,
272
966000
6000
و به این نتیجه رسیدم که من در قبال دیگران هم مسوولیت دارم.
16:24
and that I was going to have to changeتغییر دادن.
273
972000
2000
و من باید خودم را تغییر بدهم.
16:26
You know, we can do it.
274
974000
3000
می دانید که ما می توانیم خودمان را تغییر بدهیم.
16:29
I was going to have to changeتغییر دادن.
275
977000
2000
من باید عوض می شدم.
16:31
And I was afraidترسیدن to changeتغییر دادن,
276
979000
2000
ولی می ترسیدم که عوض بشوم.
16:33
because I was so used to the guy who only just walkedراه می رفت.
277
981000
3000
چون اینقدر به این مساله که من آدمی هستم که همیشه پیاده می روم عادت کرده بودم.
16:36
I was so used to that personفرد that I didnانجام نشد’t want to stop.
278
984000
6000
اینقدر به این مساله عادت کرده بودم که نمی توانستم خودم را کنترل کنم.
16:42
I didnانجام نشد’t know who I would be if I changedتغییر کرد.
279
990000
3000
نمی دانستم اگر عوض بشوم چه کسی خواهم بود.
16:45
But I know I neededمورد نیاز است to.
280
993000
3000
ولی فهمیده بودم که باید عوض بشوم.
16:48
I know I neededمورد نیاز است to changeتغییر دادن, because it would be the only way
281
996000
4000
من می دانستم که باید عوض بشوم چون که این تنها راهی بود که من می توانستم
16:52
that I could be here todayامروز.
282
1000000
2000
مثلا خودم را به این کنفرانس برسانم.
16:56
And I know that a lot of timesبار
283
1004000
3000
و من می دانم خیلی وقتها
16:59
we find ourselvesخودمان in this wonderfulفوق العاده placeمحل where we’veبله gottenدریافت کردم to,
284
1007000
4000
ما با تلاش به جای خوبی رسیده ایم
17:03
but there’s anotherیکی دیگر placeمحل for us to go.
285
1011000
3000
ولی جاهای دیگری هست که باید به آنها هم برسیم.
17:06
And we kindنوع of have to leaveترک کردن behindپشت the securityامنیت of who we’veبله becomeتبدیل شدن به,
286
1014000
6000
و برای این کار باید امنیت موقعیت فعلی را رها کنیم
17:12
and go to the placeمحل of who we are becomingتبدیل شدن به.
287
1020000
7000
و به سمت موقعیت های جدید برویم.
17:19
And so, I want to encourageتشويق كردن you to go to that nextبعد placeمحل,
288
1027000
9000
و به این خاطر من می خواهم همه شما را تشویق کنم که به جای بعدی بروید.
17:28
to let yourselfخودت out of any prisonزندان that you mightممکن find yourselfخودت in,
289
1036000
5000
به خودتان اجازه بدهید که از هر زندانی که ممکن است در آن اسیر باشید بیرون بیایید.
17:33
as comfortableراحت as it mayممکن است be, because we have to do something now.
290
1041000
8000
هر چند که این زندان راحت به نظر برسد، چرا که ما باید همین حالا اقدام بکنیم.
17:41
We have to changeتغییر دادن now.
291
1049000
3000
ما باید همین حالا تغییر بکنیم
17:47
As our formerسابق Viceمعاون Presidentرئيس جمهور said,
292
1055000
5000
همانطور که معاون رییس جمهور سابق گفته است،
17:52
we have to becomeتبدیل شدن به activistsفعالان.
293
1060000
2000
ما باید همه فعال باشیم.
17:56
So if my voiceصدای can touchدست زدن به you,
294
1064000
4000
پس اگر صدای من می تواند موثر باشد،
18:00
if my actionsاقدامات can touchدست زدن به you, if my beingبودن here can touchدست زدن به you,
295
1068000
4000
اگر رفتار من می تواند موثر باشد، اگر حضور من در اینجا می تواند بر شما موثر باشد
18:04
please let it be.
296
1072000
2000
بگذارید که باشد.
18:06
And I know that all of you have touchedلمس کرد me
297
1074000
5000
بدانید که همه شما در این مدتی که من اینجا بودم،
18:11
while I’veبله been here.
298
1079000
3000
من را تحت تاثیر قرار داده اید.
18:16
So, let’s go out into the worldجهان
299
1084000
3000
پس بیایید از اینجا که بیرون رفتیم.
18:19
and take this caringمراقبت, this love, this respectتوجه
300
1087000
3000
و پا به دنیای واقعی گذاشتیم این توجه و دلسوزی و عشق را
18:22
that we’veبله shownنشان داده شده eachهر یک other right here at TEDTED,
301
1090000
5000
که اینجا در TED به هم نشان داده ایم،
18:27
and take this out into the worldجهان.
302
1095000
2000
به بقیه دنیا هم تقدیم کنیم.
18:29
Because we are the environmentمحیط,
303
1097000
5000
چون که ما خودمان محیط زیست هستیم.
18:34
and how we treatدرمان شود eachهر یک other
304
1102000
3000
و نحوه برخورد ما با یکدیگر است
18:37
is really how we’reدوباره going to treatدرمان شود the environmentمحیط.
305
1105000
5000
که نشان می دهد ما با محیط زیست چه خواهیم کرد.
18:42
So I want to thank you for beingبودن here
306
1110000
4000
من از شما به خاطر حضورتان تشکر می کنم.
18:46
and I want to endپایان this in fiveپنج secondsثانیه of silenceسکوت.
307
1114000
5000
و حرفهایم را با پنج ثانیه سکوت خاتمه می دهم.
18:59
Thank you.
308
1127000
2000
متشکرم.
19:01
(Applauseتشویق و تمجید)
309
1129000
18000
(تشویق)
Translated by Ali Moeeny
Reviewed by Hasan Moeeni

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
John Francis - Planet walker
John Francis walks the Earth, carrying a message of careful, truly sustainable development and respect for our planet.

Why you should listen

One day in 1983, John Francis stepped out on a walk. For the next 22 years, he trekked and sailed around North and South America, carrying a message of respect for the Earth -- for 17 of those years, without speaking. During his monumental, silent trek, he earned
an MA in environmental studies and a PhD in land resources.

Today his Planetwalk foundation consults on sustainable development and works with educational groups to teach kids about the environment.

More profile about the speaker
John Francis | Speaker | TED.com