ABOUT THE SPEAKER
Eva Zeisel - Designer
The legendary Eva Zeisel worked as a ceramics designer -- whose curvy, sensual pieces bring delight and elegance to tabletops around the world.

Why you should listen

Young Eva Zeisel was driven by two desires: to make beautiful things, and to see the world. Her long and legendary career in ceramics helped her do both. Born in Budapest in 1906, she apprenticed to a guild of potters as a teenager, then worked in Germany and later Russia (where she was imprisoned by Stalin for 16 months) and Vienna. Landing in New York in 1938 with her husband Hans, Zeisel began her second design career.

In the American postwar period, Zeisel's work simply defined the era. Organic shapes, toned colors, a sense of fun and play -- her Town and Country line for Red Wing in particular evokes an urbane early-1950s kitchen where you'd be likely to get an excellent cup of coffee and some good conversation.

Zeisel took a break from design in the 1960s and 1970s, returning to the scene in the 1980s as interest in her older work revived. But as she collected lifetime achievement awards and saw centenary exhibitions open and close, she didn't simply rehash her older work for the repro crowd -- instead branching out into glassware and furniture. Zeisel died in late 2011 at the age of 105.

More profile about the speaker
Eva Zeisel | Speaker | TED.com
TED2001

Eva Zeisel: The playful search for beauty

اوا زيسل از لذت جستجو بدنبال زیبایی می‌گوید

Filmed:
503,633 views

اوا زیسل، طراح سرامیک، ۷۵ سال زندگی حرفه‌ای خود را مرور می‌کند. چرا کارهای او هنوز هم همانقدر جدید و امروزی به نظر می‌رسند (آخرین خط او در سال ۲۰۰۸ آغاز به کار کرد) که در سال ۱۹۲۶ به نظر می‌رسیدند؟ دریافت او از لذت و زیبایی، و تمایل وی به ماجراجویی در طراحی. به خاطرات زندگی سرشار و رنگارنگ وی گوش فرا دهید.
- Designer
The legendary Eva Zeisel worked as a ceramics designer -- whose curvy, sensual pieces bring delight and elegance to tabletops around the world. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
So I understandفهمیدن that this meetingملاقات was plannedبرنامه ریزی شده,
0
0
4000
اونطور كه من متوجه شدم این جلسه برنامه ریزی شده،
00:16
and the sloganشعار was From Was to Still.
1
4000
4000
و شعار آن از گذشته تا هنوز است.
00:20
And I am illustratingنشان دادن Still.
2
8000
5000
و من می‌خواهم هنوز را شرح بدهم.
00:25
Whichکدام, of courseدوره, I am not agreeingموافقم with because,
3
13000
4000
که البته من با اون موافق نيستم. چون
00:29
althoughبا اينكه I am 94, I am not still workingکار کردن.
4
17000
4000
اگرچه من نود و چهار سال دارم، اما هنوز کار نمی‌کنم.
00:33
And anybodyهر شخصی who asksمی پرسد me, "Are you still doing this or that?"
5
21000
6000
و هرکس از من می‌پرسد: «آيا شما هنوز کار می‌کنيد؟»
00:39
I don't answerپاسخ because I'm not doing things still, I'm doing it like I always did.
6
27000
7000
من جواب نمی‌دهم چون من «هنوز» کاری انجام نمی‌دهم، من مثل «هميشه» کار می‌کنم.
00:46
I still have -- or did I use the wordکلمه still? I didn't mean that.
7
34000
6000
من هنوز دارم... گفتم هنوز نه؟! منظورم اين نبود.
00:52
(Laughterخنده)
8
40000
4000
(خنده)
00:56
I have my fileپرونده whichکه is calledبه نام To Do. I have my plansبرنامه ها.
9
44000
10000
من فهرست کارهای در دست اقدام خودم را دارم. من برای آينده هم برنامه دارم.
01:06
I have my clientsمشتریان. I am doing my work like I always did.
10
54000
5000
من مشتری‌های خودم را دارم. من کارم را همانطور که همیشه انجام می‌دادم می‌کنم.
01:13
So this takes careاهميت دادن of my ageسن.
11
61000
4000
و همين است که سن بالای مرا جبران می‌کند.
01:18
I want to showنشان بده you my work so you know what I am doing and why I am here.
12
66000
7000
می‌خواهم کارهايم را نشانتان بدهم تا بدانيد که من چکار می‌کنم و چرا اينجا هستم.
01:25
This was about 1925.
13
73000
3000
اين کار متعلق به ۱۹۲۵ است.
01:30
All of these things were madeساخته شده duringدر حین the last 75 yearsسالها.
14
78000
7000
همه اين چيزها در طول ۷۵ سال گذشته ساخته شده اند!
01:39
(Laughterخنده)
15
87000
2000
(خنده)
01:41
(Applauseتشویق و تمجید)
16
89000
5000
(تشويق)
01:47
But, of courseدوره, I'm workingکار کردن sinceاز آنجا که 25,
17
95000
3000
خوب البته من از بيست و پنج سالگی مشغول کارم،
01:50
doing more or lessکمتر what you see here. This is Castletonکالسلتون Chinaچين.
18
98000
5000
کم و بيش همين کارهايی که شما اينجا می‌بينيد. این [نامشخص]
01:55
This was an exhibitionنمایشگاه at the Museumموزه of Modernمدرن Artهنر.
19
103000
4000
اين نمايشگاهی بود در موزه هنر مدرن.
02:01
This is now for saleفروش at the Metropolitanمتروپولیتن Museumموزه.
20
109000
3000
اين الان در موزه متروپوليتن برای فروش قرار داده شده.
02:05
This is still at the Metropolitanمتروپولیتن Museumموزه now for saleفروش.
21
113000
3000
اين هم در موزه متروپوليتن بفروش می‌رسد.
02:11
This is a portraitپرتره of my daughterفرزند دختر and myselfخودم.
22
119000
3000
اين يک پرتره از من و دخترم است.
02:16
(Applauseتشویق و تمجید)
23
124000
10000
(تشویق)
02:26
These were just some of the things I've madeساخته شده.
24
134000
4000
اينها فقط تعدادی از چيزهايی بودند که من ساخته ام.
02:30
I madeساخته شده hundredsصدها of them for the last 75 yearsسالها.
25
138000
5000
من صدها قطعه از اينها را در طول ۷۵ سال گذشته ساخته ام.
02:35
I call myselfخودم a makerسازنده of things.
26
143000
3000
من خودم را سازنده چيزها می‎دانم.
02:39
I don't call myselfخودم an industrialصنعتی designerطراح because I'm other things.
27
147000
7000
من خودم را طراح صنعت نمی‌دانم چون من با آنها فرق دارم.
02:47
Industrialصنعتی designersطراحان want to make novelرمان things.
28
155000
4000
طراحان صنعت برای ساخت چيزهای تازه تلاش می‌کنند.
02:52
Noveltyنوآوری is a conceptمفهوم of commerceتجارت, not an aestheticزیبایی شناسی conceptمفهوم.
29
160000
8000
تازگی يک مفهوم تجاری است، نه يک مفهوم زيبايی شناسانه.
03:01
The industrialصنعتی designطرح magazineمجله, I believe, is calledبه نام "Innovationنوآوری."
30
169000
8000
مجله طراحی صنعتی، فکر می‌کنم اسمش بايد «نوآوری» باشد.
03:09
Innovationنوآوری is not partبخشی of the aimهدف of my work.
31
177000
5000
اما نوآوری گوشه‌ای از اهداف اصلی کارهای من نيست.
03:19
Well, makersسازندگان of things: they make things more beautifulخوشگل, more elegantظریف,
32
187000
8000
خوب، به هر حال، سازندگان به نسبت طراحان سنتی و استادکاران،
03:27
more comfortableراحت than just the craftsmenصنعتگران do.
33
195000
5000
چيزهای زيباتر، شکيل‌تر و راحت‌تری می‌سازند.
03:32
I have so much to say. I have to think what I am going to say.
34
200000
5000
من خیلی چیزها برای گفتن دارم. بايد فکر کنم که چه می‌خواهم بگويم.
03:37
Well, to describeتوصیف کردن our professionحرفه otherwiseدر غیر این صورت,
35
205000
4000
خوب، اگر بخواهم تخصصمان را طور ديگری شرح بدهم،
03:41
we are actuallyدر واقع concernedنگران with the playfulبازیگوش searchجستجو کردن for beautyزیبایی.
36
209000
6000
بايد بگويم که ما در جستجوی لذت‌بخشی بدنبال زيبايی هستیم.
03:48
That meansبه معنای the playfulبازیگوش searchجستجو کردن for beautyزیبایی was calledبه نام the first activityفعالیت of Man.
37
216000
8000
اين به اين معناست که انسان از آغاز در جستجوی لذت زيبايی بوده است.
03:57
Sarahسارا Smithاسمیت, who was a mathematicsریاضیات professorاستاد at MITMIT, wroteنوشت,
38
225000
6000
[نامشخص] استاد رياضيات دانشگاه ام آی تی می‌نويسد:
04:03
"The playfulبازیگوش searchجستجو کردن for beautyزیبایی was Man'sمرد first activityفعالیت --
39
231000
6000
«جستجوی بدنبال زيبايی اولين پيشه انسان‌ها بود...
04:10
that all usefulمفید است qualitiesکیفیت ها and all materialمواد qualitiesکیفیت ها
40
238000
6000
که همه ویژگی‌های سودمند و عمده
04:16
were developedتوسعه یافته from the playfulبازیگوش searchجستجو کردن for beautyزیبایی."
41
244000
6000
از جستجوی بدنبال زیبایی گسترش یافته است.»
04:22
These are tilesکاشی. The wordکلمه, "playfulبازیگوش" is a necessaryلازم است aspectجنبه of our work
42
250000
7000
اين‌ها کاشی هستند. کلمه «لذت‌بخش» ويژگی مهمی در کار ماست.
04:29
because, actuallyدر واقع, one of our problemsمشکلات is that we have to make,
43
257000
9000
به اين دليل که در واقع، ما بايد چيزهايی بسازيم
04:38
produceتولید کردن, lovelyدوست داشتني things throughoutدر سراسر all of life, and this for me is now 75 yearsسالها.
44
266000
12000
که در تمام مدت زندگی دوست داشتنی باقی بمانند. واين مدت برای من ۷۵ سال است.
04:51
So how can you, withoutبدون dryingخشك كردن up,
45
279000
3000
اينکار چطور می‌تواند بدون خشکیدن ممکن باشد؟ ساختن چيزهايی
04:54
make things with the sameیکسان pleasureلذت, as a giftهدیه to othersدیگران, for so long?
46
282000
8000
اينقدر لذت‌بخش، مثل هديه ای به يک دوست، برای اين مدت طولانی و بدون وقفه؟
05:03
The playfulبازیگوش is thereforeاز این رو an importantمهم partبخشی of our qualityکیفیت as designerطراح.
47
291000
9000
بنابراين لذت بردن بخش مهمی از کار ما بعنوان طراح است.
05:16
Let me tell you some about my life.
48
304000
4000
بگذاريد قدری درباره زندگیم برايتان بگويم.
05:21
As I said, I startedآغاز شده to do these things 75 yearsسالها agoپیش.
49
309000
7000
همانطور که گفتم، من اين کارها را ۷۵ سال پيش شروع کردم.
05:29
My first exhibitionنمایشگاه in the Unitedیونایتد Statesایالت ها
50
317000
5000
اولين نمايشگاه من در ايالات متحده
05:34
was at the SesquicentennialSesquicentennial exhibitionنمایشگاه in 1926 --
51
322000
5000
جشن صد و پنجاهمين سال بود در ۱۹۲۶
05:39
that the Hungarianمجارستانی governmentدولت sentارسال شد one of my hand-drawnدست کشیده piecesقطعات as partبخشی of the exhibitنمایشگاه.
52
327000
10000
در آن موقع دولت مجارستان يکی از طراحی‌های دستی من را برای نمايشگاه ارسال کرد.
05:57
My work actuallyدر واقع tookگرفت me throughاز طریق manyبسیاری countriesکشورها,
53
345000
8000
کار من در واقع مرا به کشورهای مختلفی برد،
06:05
and showedنشان داد me a great partبخشی of the worldجهان.
54
353000
3000
و قسمت عمده ای از جهان را به من نشان داد.
06:08
This is not that they tookگرفت me -- the work didn't take me --
55
356000
4000
اين به آن معنی نيست که آنها مرا بردند - کارم مرا نبرد -
06:12
I madeساخته شده the things particularlyبه خصوص because I wanted to use them to see the worldجهان.
56
360000
8000
من اين چيزها را ساختم چون می‌خواستم از طريق آنها دنيا را ببينم.
06:20
I was incrediblyطور باور نکردنی curiousکنجکاو to see the worldجهان, and I madeساخته شده all these things,
57
368000
8000
من به طرز شگفت انگيزی کنجکاو بودم تا جهان را ببینم، و همه اين چیزها را ساختم،
06:28
whichکه then finallyسرانجام did take me to see manyبسیاری countriesکشورها and manyبسیاری culturesفرهنگ ها.
58
376000
6000
که درنهايت منجر به اين شد که من بخاطر آنها به کشورهای زيادی سفر کنم و فرهنگ‌های زيادی را ببينم.
06:35
I startedآغاز شده as an apprenticeشاگرد to a Hungarianمجارستانی craftsmanکارگر,
59
383000
11000
من بعنوان شاگرد يک استاد صنايع دستی در مجارستان آغاز به کار کردم.
06:46
and this taughtتدریس کرد me what the guildتیم ملی systemسیستم was in Middleمیانه Agesقرون وسطی.
60
394000
8000
و این سازوکار اصناف در قرون وسطی را به من آموزش داد.
06:54
The guildتیم ملی systemسیستم: that meansبه معنای when I was an apprenticeشاگرد,
61
402000
5000
سازوکار اصناف اينگونه بود: وقتی شاگردی می‌کنيد،
06:59
I had to apprenticeشاگرد myselfخودم in orderسفارش to becomeتبدیل شدن به a potteryسفالگری masterاستاد.
62
407000
6000
بايد خودتان چيز ياد بگيريد تا در نهايت استاد کوزه گری بشويد.
07:08
In my shopفروشگاه where I studiedمورد مطالعه قرار گرفت, or learnedیاد گرفتم, there was a traditionalسنتی hierarchyسلسله مراتب
63
416000
11000
در آن کارگاهی که من مشغول يادگيری بودم، يک ساختار سنتی حاکم بود
07:21
of masterاستاد, journeymanسفرنامهنویس and learnedیاد گرفتم workerکارگر, and apprenticeشاگرد,
64
429000
7000
اول استاد کار بود، بعد کارگران ماهر و آموزش ديده و دست پايين شاگرد.
07:28
and I workedکار کرد as the apprenticeشاگرد.
65
436000
3000
و من بعنوان شاگرد آنجا کار می‌کردم.
07:33
The work as an apprenticeشاگرد was very primitiveاولیه.
66
441000
7000
کار کردن به عنوان شاگرد خیلی ابتدایی بود.
07:40
That meansبه معنای I had to actuallyدر واقع learnیاد گرفتن everyهرکدام aspectجنبه of makingساخت potteryسفالگری by handدست.
67
448000
9000
اين بدان معنی است که من بايد همه نکته های سفالگری را از طريق دست‌های خودم ياد می‌گرفتم.
07:49
We mashedله شده the clayخاک رس with our feetپا when it cameآمد from the hillsideتپه ساحلی.
68
457000
11000
ما گلی را که از تپه ها می‌آمد پا می‌زديم تا مخلوط شود.
08:02
After that, it had to be kneadedمخلوط شده. It had to then go in, kindنوع of, a mangleلگد زدن.
69
470000
5000
بعد باید آنرا ورز می‌داديم. بعد از آن گل می‌رفت داخل چيزی شبيه دستگاه پرس.
08:07
And then finallyسرانجام it was preparedآماده شده for the throwingپرتاب کردن.
70
475000
7000
و تازه آن‌وقت برای کار آماده می‌شد.
08:15
And there I really workedکار کرد as an apprenticeشاگرد.
71
483000
4000
و آنجا من واقعا مثل يک شاگرد کار می‌کردم.
08:19
My masterاستاد tookگرفت me to setتنظیم ovensکوره ها
72
487000
5000
استادم مرا می‌برد تا کوره ها را تنظيم کنم
08:24
because this was partبخشی of oven-makingکوره, oven-settingفر تهویه, in the time.
73
492000
8000
چون در آن دوران آن بخشی از ساخت و تنظیم کوره محسوب می‌شد.
08:32
And finallyسرانجام, I had receivedاخذ شده a documentاسناد
74
500000
5000
و بالاخره، من مدرکی دریافت کردم
08:37
that I had accomplishedانجام شده است my apprenticeshipدوره کار آموزی successfullyبا موفقیت,
75
505000
6000
که تاييد می‌کرد که من دوران شاگردی ام را با موفقیت به پايان رسانيده ام،
08:43
that I had behavedرفتار کرد morallyاخلاقی, and this documentاسناد was givenداده شده to me
76
511000
7000
و تاييد می‌کرد که من با اخلاق بوده ام. چنين مدرکی به من داده شد از طرف
08:50
by the Guildانجمن of Roof-Coverersسقف کاذب, Rail-Diggersراه آهن, Oven-Settersاجاق های برقی,
77
518000
7000
از طرف صنف سقف سازان، ريل سازان، کوره سازان،
08:57
Chimneyدودکش Sweepsپیوندها and Pottersسفالگری.
78
525000
4000
دودکش پاک کن ها و سفالگران.
09:01
(Laughterخنده)
79
529000
3000
(خنده)
09:04
I alsoهمچنین got at the time a workbookکتاب کار whichکه explainedتوضیح داد my rightsحقوق
80
532000
6000
همچنين به من يک دفترچه دادند که حقوق و شرايط کار را برايم شرح می‌داد.
09:10
and my workingکار کردن conditionsشرایط, and I still have that workbookکتاب کار.
81
538000
6000
و من هنوز آن دفترچه را نگه داشته ام.
09:16
First I setتنظیم up a shopفروشگاه in my ownخودت gardenباغ,
82
544000
5000
در آغاز من يک کارگاه در باغچه خودم راه اندازی کردم،
09:21
and madeساخته شده potteryسفالگری whichکه I soldفروخته شد on the marketplaceبازار in Budapestبوداپست.
83
549000
5000
و سفال‌هايی می‌ساختم و در بازارچه ای در بوداپست می‌فروختم.
09:27
And there I was sittingنشسته, and my then-boyfriendپس دوست پسر --
84
555000
7000
و آنجا به همراه دوست پسرم می‌نشستم -
09:34
I didn't mean it was a boyfriendدوست پسر like it is meantبه معنای todayامروز --
85
562000
4000
منظورم مثل دوست پسرهای امروزی نيست -
09:38
but my boyfriendدوست پسر and I satنشسته at the marketبازار and soldفروخته شد the potsگلدان ها.
86
566000
5000
من و دوست پسرم می‌نشستيم در بازارچه و سفال می‌فروختيم.
09:43
My motherمادر thought that this was not very properمناسب,
87
571000
3000
مادرم عقيده داشت که اين کار درستی نيست،
09:46
so she satنشسته with us to addاضافه کردن proprietyصلاحیت to this activityفعالیت.
88
574000
9000
به همين دليل او هم در کنار ما می‌نشست تا درستی اون کار بيشتر بشود!
09:55
(Laughterخنده)
89
583000
2000
(خنده)
09:58
Howeverبا این حال, after a while there was a newجدید factoryکارخانه beingبودن builtساخته شده in Budapestبوداپست,
90
586000
6000
البته، بعد از مدتی يک کارخانه جديد در بوداپست ساخته شد،
10:04
a potteryسفالگری factoryکارخانه, a largeبزرگ one.
91
592000
3000
يک کارخانه سفال‌سازی خيلی بزرگ.
10:07
And I visitedملاقات کرد it with severalچند ladiesخانم ها, and askedپرسید: all sortsانواع of questionsسوالات of the directorکارگردان.
92
595000
7000
من به همراه تعداد ديگری خانم با مدير کارخانه ملاقات کرديم و سوالات زيادی پرسيديم.
10:14
Then the directorکارگردان askedپرسید: me, why do you askپرسیدن all these questionsسوالات?
93
602000
4000
بعد مدير کارخانه از من پرسيد چرا شما اين‌همه سوال می‌پرسيد؟
10:18
I said, I alsoهمچنین have a potteryسفالگری.
94
606000
4000
من گفتم: من هم يک سفالگری دارم.
10:22
So he askedپرسید: me, could he please visitبازدید کنید me, and then finallyسرانجام he did,
95
610000
5000
بعد او به من گفت که در صورت امکان مرا ملاقات کند و سپس ما ملاقات کرديم،
10:27
and explainedتوضیح داد to me that what I did now in my shopفروشگاه was an anachronismanachronism,
96
615000
6000
و بعد برای من توضيح داد که کاری که من در کارگاهم انجام می‌دهم هيچ هماهنگی با زمانه ندارد،
10:33
that the industrialصنعتی revolutionانقلاب had brokenشکسته شده out,
97
621000
3000
اينکه انقلاب صنعتی آغاز شده است،
10:36
and that I ratherنسبتا should joinپیوستن the factoryکارخانه.
98
624000
3000
و من بهتر است که به کارخانه او بپیوندم.
10:39
There he madeساخته شده an artهنر departmentبخش for me where I workedکار کرد for severalچند monthsماه ها.
99
627000
6000
آنجا بخاطر من يک واحد هنری در کارخانه راه اندازی کرد که من به مدت چند ماه در آنجا کار کردم.
10:45
Howeverبا این حال, everybodyهمه in the factoryکارخانه spentصرف شده his time at the artهنر departmentبخش.
100
633000
8000
البته، همه کارکنان کارخانه وقت‌شان را در واحد طراحی می‌گذراندند.
10:53
The directorکارگردان there said there were severalچند womenزنان castingریخته گری
101
641000
9000
مدير کارخانه چندين خانم را گذاشت برای قالب گيری
11:02
and producingتولید my designsطرح ها now in moldsقالب ها, and this was soldفروخته شد alsoهمچنین to Americaآمریکا.
102
650000
8000
و توليد کارهای من از طريق قالب، و اين کارها در آمريکا به فروش می‌رسيد.
11:10
I rememberیاد آوردن that it was quiteکاملا successfulموفق شدن.
103
658000
4000
من به خاطر دارم که کار کاملا موفقی بود.
11:14
Howeverبا این حال, the directorکارگردان, the chemistشیمیدان, modelمدل makerسازنده -- everybodyهمه --
104
662000
7000
البته مدير، شيميدان و مدل ساز - همه کارکنان -
11:21
concernedنگران himselfخودت much more with the artهنر departmentبخش --
105
669000
4000
کاملا در اختيار واحد هنری بودند -
11:25
that meansبه معنای, with my work -- than makingساخت toiletsتوالت,
106
673000
4000
اين به آن معنی بود که کارهای من به ساخت کاسه توالت اولويت داشت،
11:29
so finallyسرانجام they got a letterنامه from the centerمرکز, from the bankبانک who ownedمتعلق به the factoryکارخانه,
107
677000
8000
تا اينکه بالاخره نامه ای از مرکز، همان بانکی که صاحب کارخانه بود، دريافت کرديم،
11:37
sayingگفت:, make toilet-settingتنظیمات توالت behindپشت the artهنر departmentبخش, and that was my endپایان.
108
685000
5000
که می‌گفت ساخت کاسه توالت مهمتر از کارهای واحد هنری است. و اين پايان کار من در آنجا بود.
11:43
So this gaveداد me the possibilityامکان پذیری because now I was a journeymanسفرنامهنویس,
109
691000
4000
اين مساله به من اجازه حرکت داد چون من يک کارگر ماهر بودم،
11:47
and journeymenمسافران alsoهمچنین take theirخودشان satchelجلیقه and go to see the worldجهان.
110
695000
6000
و يک کارگر ماهر کوله اش را برمی‌دارد و راهی ديدن دنيا می‌شود.
11:53
So as a journeymanسفرنامهنویس, I put an adآگهی into the paperکاغذ that I had studiedمورد مطالعه قرار گرفت,
111
701000
6000
من هم بعنوان یک کارگر ماهر، چيزهايی که ياد گرفته بودم را روی يک برگه آگهی گذاشتم،
11:59
that I was a down-to-earthپایین به زمین potter'sگلدان journeymanسفرنامهنویس
112
707000
4000
نوشتم که من يک کارگر سفالگری خاکی هستم
12:03
and I was looking for a jobکار as a journeymanسفرنامهنویس.
113
711000
3000
و اينکه من بدنبال يک شغل کارگری می‌گردم.
12:06
And I got severalچند answersپاسخ ها, and I acceptedپذیرفته شده the one
114
714000
5000
و پاسخ‌های زيادی دريافت کردم، و يکی از آنها را پذيرفتم
12:11
whichکه was farthestدورترین from home and practicallyعملا, I thought, halfwayنیمه راه to Americaآمریکا.
115
719000
6000
که از محل زندگی من دورترین بود، فکر می‌کردم، نصف راه است تا آمریکا.
12:17
And that was in Hamburgهامبورگ.
116
725000
3000
و آن در هامبورگ بود.
12:20
Then I first tookگرفت this jobکار in Hamburgهامبورگ, at an artهنر potteryسفالگری
117
728000
8000
بعد اول این کار را در هامبورگ گرفتم که در یک سفالگری هنری بود
12:28
where everything was doneانجام شده on the wheelچرخ,
118
736000
3000
از اون جاهايی که همه چيز روی چرخ سفالگری اتفاق می‌افتاد،
12:31
and so I workedکار کرد in a shopفروشگاه where there were severalچند pottersسفالگری.
119
739000
7000
من توی يک کارگاه با چندين سفالگر ديگر کار می‌کردم.
12:38
And the first day, I was comingآینده to take my placeمحل at the turntableturntable --
120
746000
10000
روز اول، من رفتم که جای خودم رو پشت ميز چرخان پيدا کنم -
12:48
there were threeسه or fourچهار turntablesturntables -- and one of them, behindپشت where I was sittingنشسته,
121
756000
9000
اونجا سه چهار تا ميز بود - و پشت یکی از آن میزهایی که من می‌نشستم،
12:57
was a hunchbackهویج, a deaf-muteناشنوایان بی صدا hunchbackهویج, who smelledبوی very badبد.
122
765000
7000
يک نفر گوژپشت ناشنوا و لال می‌نشست که بوی خيلی بدی می‌داد.
13:04
So I dousedریخته گری him in cologneکلن everyهرکدام day, whichکه he thought was very niceخوب,
123
772000
7000
بخاطر همين من هر روز بايد به اون مواد خوشبوکننده می‌زدم، و اون از اين کار خوشش می‌آمد،
13:11
and thereforeاز این رو he broughtآورده شده breadنان and butterکره everyهرکدام day,
124
779000
5000
به همين دليل هر روز نان و کره می‌آورد،
13:16
whichکه I had to eatخوردن out of courtesyحسن نیت ارائه میدهد.
125
784000
3000
که من از روی ادب مجبور بودم بخورم.
13:19
The first day I cameآمد to work in this shopفروشگاه
126
787000
4000
اولين روزی که من در کارگاه رفتم سر کار
13:23
there was on my wheelچرخ a surpriseتعجب for me.
127
791000
6000
يک سورپرايز برای من روی چرخم گذاشته بودند.
13:30
My colleaguesهمکاران had thoughtfullyذاتا put on the wheelچرخ where I was supposedقرار است to work
128
798000
12000
همکاران من با دقت اون رو گذاشته بودند روی چرخی که قرار بود کار کنم
13:42
a very nicelyبه سادگی modeledمدل سازی شده naturalطبیعی است man'sانسان organsارگان ها.
129
810000
6000
يک آلت مردانه به دقت مدل‌سازی شده.
13:48
(Laughterخنده)
130
816000
4000
(خنده)
13:54
After I brushedمسواک زدن them off with a handدست motionحرکت, they were very --
131
822000
5000
بعد از اینکه آنها را با يک حرکت دست پاک کردم، آنها خیلی -
13:59
I finallyسرانجام was now acceptedپذیرفته شده, and workedکار کرد there for some sixشش monthsماه ها.
132
827000
6000
بعد از مدتی من در آن محيط پذيرفته شدم، و در حدود شش ماه آنجا کار کردم.
14:06
This was my first jobکار.
133
834000
3000
اين اولين شغل من بود.
14:11
If I go on like this, you will be here tillتا midnightنیمه شب.
134
839000
4000
اگر من بخوام اينطوری توضيح بدم شما بايد تا نيمه شب اينجا بنشينيد!
14:15
(Laughterخنده)
135
843000
2000
(خنده)
14:17
(Applauseتشویق و تمجید)
136
845000
4000
(تشویق)
14:21
So I will try speedسرعت it up a little
137
849000
3000
پس سعی می‌کنم کمی سريعتر تعريف کنم
14:24
(Laughterخنده)
138
852000
2000
(خنده)
14:26
Moderatorسردبیر: Evaاوا, we have about fiveپنج minutesدقایق.
139
854000
2000
مدير جلسه: اوا، ما حدود پنج دقيقه وقت داريم.
14:28
(Laughterخنده)
140
856000
4000
(خنده)
14:33
Evaاوا ZeiselZeisel: Are you sure?
141
861000
2000
اوا زيسل: مطمئنی؟
14:36
Moderatorسردبیر: Yes, I am sure.
142
864000
3000
مدير جلسه: بله، مطمئن ام.
14:39
EZEZ: Well, if you are sure,
143
867000
2000
اوا زيسل: خوب، اگر مطمئنی،
14:41
I have to tell you that withinدر داخل fiveپنج minutesدقایق I will talk very fastسریع.
144
869000
5000
بايد بگم که در اين پنج دقيقه من خيلی تند حرف خواهم زد.
14:46
And actuallyدر واقع, my work tookگرفت me to manyبسیاری countriesکشورها
145
874000
8000
و درواقع، کارم من را به کشورهای فراوانی برد
14:54
because I used my work to fillپر کن my curiosityکنجکاوی.
146
882000
5000
بخاطر اينکه من از کارم برای ارضا حس کنجکاوی استفاده می‌کردم.
14:59
And amongدر میان other things, other countriesکشورها I workedکار کرد, was in the Sovietشوروی Unionاتحادیه,
147
887000
7000
و در ميان ديگر چیزها، دیگر کشورهايی که در آنها کار کردم، من در شوروی هم کار کردم.
15:06
where I workedکار کرد from '32 to '37 -- actuallyدر واقع, to '36.
148
894000
8000
من در اونجا از سال ۳۲ تا ۳۷ سالگی - يا درواقع تا ۳۶ سالگی کار کردم.
15:14
I was finallyسرانجام there, althoughبا اينكه I had nothing to do -- I was a foreignخارجی expertکارشناس.
149
902000
6000
من بالاخره به اونجا رسيدم، علی رغم اينکه چون يک متخصص خارجی بودم و کار نداشتم.
15:20
I becameتبدیل شد artهنر directorکارگردان of the chinaچین and glassشیشه industryصنعت,
150
908000
3000
من شدم مدير صنعت چينی و شيشه در آنجا،
15:23
and eventuallyدر نهایت underزیر Stalin'sاستالین purgesتمیز کردن -- at the beginningشروع of Stalin'sاستالین purgesتمیز کردن,
151
911000
11000
و در نهایت در زمان تصفیه استالين - اوایل تصفیه استالین،
15:34
I didn't know that hundredsصدها of thousandsهزاران نفر of innocentبی گناه people were arrestedبازداشت شد.
152
922000
6000
من نمی‌دانستم که صدها هزار آدم بيگناه دستگیر شده بودند.
15:40
So I was arrestedبازداشت شد quiteکاملا earlyزود in Stalin'sاستالین purgesتمیز کردن,
153
928000
5000
و من هم خيلی زود در جریان تصفیه استالین دستگير شدم،
15:45
and spentصرف شده 16 monthsماه ها in a Russianروسی prisonزندان.
154
933000
8000
و ۱۶ ماه را در زندانی در روسیه گذراندم.
15:53
The accusationاتهام was that I had successfullyبا موفقیت preparedآماده شده an Attentatاتانتا on Stalin'sاستالین life.
155
941000
8000
اتهام من اين بود که يک [نامشخص] عليه جان استالين را با موفقيت تدارک دیده بودم.
16:01
This was a very dangerousخطرناک است accusationاتهام.
156
949000
6000
اين اتهام خيلی خطرناکی بود.
16:07
And if this is the endپایان of my fiveپنج minutesدقایق, I want to tell you that
157
955000
7000
و اگر پنج دقيقه من به پايان رسيده، دوست دارم که اين را به شما بگويم
16:14
I actuallyدر واقع did surviveزنده ماندن, whichکه was a surpriseتعجب.
158
962000
5000
که من در واقع جان سالم بدر بردم، که اتفاق عجيبی بود.
16:21
But sinceاز آنجا که I survivedجان سالم به در برد and I'm here,
159
969000
3000
اما چون من زنده ماندم و الان اينجا هستم،
16:24
and sinceاز آنجا که this is the endپایان of the fiveپنج minutesدقایق, I will --
160
972000
4000
و چون اين پايان پنج دقيقه من است، من می‌خواهم -
16:28
Moderatorسردبیر: Tell me when your last tripسفر to Russiaروسیه was.
161
976000
2000
مدير جلسه: بگو آخرين بار کی به روسيه سفر کردی؟
16:30
Weren'tنه you there recentlyبه تازگی?
162
978000
2000
اخيرا اونجا نبودی؟
16:32
EZEZ: Oh, this summerتابستان, in factواقعیت,
163
980000
3000
اوا زيسل: چرا، در واقع همين تابستان،
16:35
the Lomonosovلومونسوف factoryکارخانه was boughtخریداری شد by an Americanآمریکایی companyشرکت, invitedدعوت کرد me.
164
983000
11000
کارخانه توسط يک شرکت آمريکايی خريداری شده بود، که مرا دعوت کرده بودند.
16:47
They foundپیدا شد out that I had workedکار کرد in '33 at this factoryکارخانه,
165
995000
4000
اونها فهميده بودند که من در ۳۳ در اين کارخانه کار کرده بودم،
16:51
and they cameآمد to my studioاستودیو in Rocklandراکلند Countyشهرستان,
166
999000
7000
اونها آمدند به استوديوی من در راکلند کانتری،
16:58
and broughtآورده شده the 15 of theirخودشان artistsهنرمندان to visitبازدید کنید me here.
167
1006000
6000
و ۱۵ نفر از هنرمندان‌شان را آوردند تا با من ملاقات کنند.
17:04
And they invitedدعوت کرد myselfخودم to come to the Russianروسی factoryکارخانه last summerتابستان,
168
1012000
6000
و از من هم دعوت کردند تا در تابستان قبلی به کارخانه روسی سفر کنم،
17:10
in Julyجولای, to make some dishesظرف ها, designطرح some dishesظرف ها.
169
1018000
5000
در جولای، تا چند تا بشقاب بسازم، چند تا بشقاب طراحی کنم.
17:15
And sinceاز آنجا که I don't like to travelمسافرت رفتن aloneتنها, they alsoهمچنین invitedدعوت کرد my daughterفرزند دختر,
170
1023000
8000
و ازآنجا که من دوست ندارم تنها سفر کنم، اونها دختر من رو هم دعوت کردند،
17:23
son-in-lawداماد and granddaughterنوه,
171
1031000
2000
به همراه دامادم و نوه ام.
17:25
so we had a lovelyدوست داشتني tripسفر to see Russiaروسیه todayامروز,
172
1033000
5000
این بود که ما سفر دلچسبی داشتیم تا روسیه امروز را ببینیم،
17:30
whichکه is not a very pleasantدلپذیر and happyخوشحال viewچشم انداز.
173
1038000
4000
که البته خيلی نمای دلپذير و شادی نيست.
17:35
Here I am now, if this is the endپایان? Thank you.
174
1043000
5000
حالا هم که من اينجام، و اين آخر حرفهايم است؟ متشکرم.
17:40
(Applauseتشویق و تمجید)
175
1048000
23000
(تشویق)
Translated by Morteza Pourmohamadi
Reviewed by Bardia Azadandish

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Eva Zeisel - Designer
The legendary Eva Zeisel worked as a ceramics designer -- whose curvy, sensual pieces bring delight and elegance to tabletops around the world.

Why you should listen

Young Eva Zeisel was driven by two desires: to make beautiful things, and to see the world. Her long and legendary career in ceramics helped her do both. Born in Budapest in 1906, she apprenticed to a guild of potters as a teenager, then worked in Germany and later Russia (where she was imprisoned by Stalin for 16 months) and Vienna. Landing in New York in 1938 with her husband Hans, Zeisel began her second design career.

In the American postwar period, Zeisel's work simply defined the era. Organic shapes, toned colors, a sense of fun and play -- her Town and Country line for Red Wing in particular evokes an urbane early-1950s kitchen where you'd be likely to get an excellent cup of coffee and some good conversation.

Zeisel took a break from design in the 1960s and 1970s, returning to the scene in the 1980s as interest in her older work revived. But as she collected lifetime achievement awards and saw centenary exhibitions open and close, she didn't simply rehash her older work for the repro crowd -- instead branching out into glassware and furniture. Zeisel died in late 2011 at the age of 105.

More profile about the speaker
Eva Zeisel | Speaker | TED.com