TED2008
Doris Kearns Goodwin: Lessons from past presidents
دوریس کرن گودوین: درسهایی از رئیس جمهورهای قبلی
Filmed:
Readability: 3.9
1,977,349 views
دوریس کرن گودوین، تاریخدان، درباره ی چیزی صحبت می کند که می توانیم از رئیس جمهورهای آمریکا، شامل آبراهام لینکلن و لیندون جانسون بیاموزیم. او سپس خاطرات تأثیرگذاری از پدر خود و عشق شان به بیسبال نقل می کند.
Doris Kearns Goodwin - Historian
Doris Kearns Goodwin writes insightful books on the US Presidency (JFK, LBJ, FDR and Lincoln, so far), telling each president's personal story against the backdrop of history. Full bio
Doris Kearns Goodwin writes insightful books on the US Presidency (JFK, LBJ, FDR and Lincoln, so far), telling each president's personal story against the backdrop of history. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:18
So, indeed, I have spent my life
0
0
2000
خوب، در واقع، من زندگیمو صرف
00:20
looking into the lives of presidents who are no longer alive.
1
2000
3000
نگاه به زندگی رئیس جمهورهایی کردم
که دیگه زنده نیستن.
که دیگه زنده نیستن.
00:24
Waking up with Abraham Lincoln in the morning,
2
6000
2000
صبح با آبراهام لینکلن قدم زدم،
00:26
thinking of Franklin Roosevelt when I went to bed at night.
3
8000
3000
شب با فکر فرانکلین روزولت به رختخواب رفتم.
00:29
But when I try and think about what I've learned
4
11000
2000
اما وقتی سعی می کنم و درباره ی چیزایی که
یاد گرفتم فکر می کنم
یاد گرفتم فکر می کنم
00:31
about the meaning in life, my mind keeps wandering back
5
13000
3000
از مفهوم زندگی، ذهنم بی اختیار برمی گرده
00:34
to a seminar that I took when I was a graduate student at Harvard
6
16000
3000
به سمیناری که وقتی دانشجو بودم
در هاروارد داشتم
در هاروارد داشتم
00:37
with the great psychologist Erik Erikson.
7
19000
3000
با روانشناس بزرگ، اریک اریکسون.
00:40
He taught us that the richest and fullest lives
8
22000
3000
او به ما آموخت که غنی ترین
و پرترین زندگی ها
و پرترین زندگی ها
00:43
attempt to achieve an inner balance between three realms:
9
25000
4000
سعی می کنن در سه زمینه
به تعادل درونی برسن:
به تعادل درونی برسن:
00:47
work, love and play.
10
29000
2000
کار، عشق و بازی.
00:50
And that to pursue one realm to the disregard of the other,
11
32000
2000
و این که برای تلاش در یک زمینه
به دیگری بی توجهی کنی،
به دیگری بی توجهی کنی،
00:52
is to open oneself to ultimate sadness in older age.
12
34000
4000
به معنی قرار دادن خود در معرض
افسردگی شدید در سن پیری است.
افسردگی شدید در سن پیری است.
00:56
Whereas to pursue all three with equal dedication,
13
38000
2000
اما تلاش در هر سه به یک میزان،
00:58
is to make possible a life filled not only with achievement,
14
40000
3000
به این معنیه که میشه یه زندگی داشته باشی
که علاوه بر موفقیت،
که علاوه بر موفقیت،
01:01
but with serenity.
15
43000
2000
از آرامش هم سرشار باشه.
01:03
So since I tell stories, let me look back
16
45000
2000
پس چون دارم داستان میگم،
بذارین به گذشته نگاه کنیم
بذارین به گذشته نگاه کنیم
01:05
on the lives of two of the presidents I've studied to illustrate this point --
17
47000
4000
به زندگی دو رئیس جمهوری که درباره شون
مطالعه کردم تا این نکته رو نشون بدم--
مطالعه کردم تا این نکته رو نشون بدم--
01:09
Abraham Lincoln and Lyndon Johnson.
18
51000
2000
آبراهام لینکلن و لیندون جانسون.
01:12
As for that first sphere of work,
19
54000
2000
در مورد اولین زمینه یعنی کار،
01:14
I think what Abraham Lincoln's life suggests
20
56000
3000
فکر می کنم چیزی که زندگی
آبراهام لینکلن نشون میده
آبراهام لینکلن نشون میده
01:17
is that fierce ambition is a good thing.
21
59000
3000
اینه که جاه طلبی شدید چیز خوبیه.
01:20
He had a huge ambition.
22
62000
2000
او به شدت جاه طلب بود.
01:22
But it wasn't simply for office or power or celebrity or fame --
23
64000
4000
اما این صرفاً برای مقام یا قدرت
یا معروفیت یا شهرت نبود--
یا معروفیت یا شهرت نبود--
01:26
what it was for was to accomplish something worthy enough in life
24
68000
4000
این برای رسیدن به چیزی بود
که در زندگی خیلی ارزش داره چون
که در زندگی خیلی ارزش داره چون
01:30
so that he could make the world a little better place for his having lived in it.
25
72000
5000
می تونه دنیا رو جای بهتری برای زندگی بکنه.
01:35
Even as a child, it seemed, Lincoln dreamed heroic dreams.
26
77000
4000
به نظر میرسه لینکلن حتی در کودکی
رؤیاهای قهرمانانه داشت.
رؤیاهای قهرمانانه داشت.
01:39
He somehow had to escape that hard-scrabble farm
27
81000
3000
او باید به طریقی از
اون همه کار در مزرعه ای که
اون همه کار در مزرعه ای که
01:42
from which he was born.
28
84000
1000
به دنیا اومده بود خلاص می شد.
01:43
No schooling was possible for him,
29
85000
2000
مدرسه رفتن براش ممکن نبود،
01:45
except a few weeks here, a few weeks there.
30
87000
2000
مگه یکی دو هفته اینجا،
یکی دو هفته اونجا.
یکی دو هفته اونجا.
01:47
But he read books in every spare moment he could find.
31
89000
3000
اما هر لحظه که بیکار می شد
کتاب میخوند.
کتاب میخوند.
01:50
It was said when he got a copy of the King James Bible
32
92000
2000
گفته شده وقتی یه نسخه از
انجیل شاه جیمز به دستش می رسید
انجیل شاه جیمز به دستش می رسید
01:52
or "Aesop's Fables," he was so excited he couldn't sleep.
33
94000
3000
یا "افسانه های ازوپ،"
چنان هیجان زده می شد که نمیتونست بخوابه.
چنان هیجان زده می شد که نمیتونست بخوابه.
01:55
He couldn't eat.
34
97000
1000
نمیتونست غذا بخوره.
01:56
The great poet Emily Dickinson once said,
35
98000
2000
شاعر بزرگ امیلی دیکینسون
در جایی گفته،
در جایی گفته،
01:58
"There is no frigate like a book to take us lands away."
36
100000
4000
"هیچ قایقی نمیتونه مثل یه کتاب
ما رو تا دوردست ها ببره."
ما رو تا دوردست ها ببره."
02:02
How true for Lincoln.
37
104000
1000
چقدر در مورد لینکلن صدق میکنه.
02:03
Though he never would travel to Europe,
38
105000
2000
چون با اینکه هرگز به اروپا سفر نکرد،
02:05
he went with Shakespeare's kings to merry England,
39
107000
2000
با شاهان شکسپیر به انگلستان واقعی رفت،
02:07
he went with Lord Byron's poetry to Spain and Portugal.
40
109000
3000
با شعرهای لرد بایرون
به اسپانیا و پرتقال رفت.
به اسپانیا و پرتقال رفت.
02:10
Literature allowed him to transcend his surroundings.
41
112000
3000
ادبیات بهش اجازه داد
از محیط خود فراتر بره.
از محیط خود فراتر بره.
02:14
But there were so many losses in his early life
42
116000
2000
اما در سال های اول زندگی
افراد بسیاری رو از دست داد
افراد بسیاری رو از دست داد
02:16
that he was haunted by death.
43
118000
2000
طوری که به مرگ خو گرفت.
02:18
His mother died when he was only nine years old;
44
120000
2000
مادرش وقتی که او فقط نه سال داشت فوت کرد؛
02:20
his only sister, Sarah, in childbirth a few years later;
45
122000
3000
تنها خواهرش، سارا،
یکی دو سال بعد هنگام زایمان؛
یکی دو سال بعد هنگام زایمان؛
02:24
and his first love, Ann Rutledge, at the age of 22.
46
126000
3000
و اولین عشقش، آن راتلِج،
در بیست و دو سالگی درگذشت.
در بیست و دو سالگی درگذشت.
02:27
Moreover, when his mother lay dying,
47
129000
2000
به علاوه، مادرش در بستر مرگ،
02:29
she did not hold out for him the hope
48
131000
2000
این امیدواری رو بهش نداد
02:31
that they would meet in an afterworld.
49
133000
2000
که در دنیای بعد از مرگ همدیگه رو می بینن.
02:33
She simply said to him,
50
135000
1000
او فقط بهش گفت،
02:34
"Abraham, I'm going away from you now, and I shall never return."
51
136000
4000
"آبراهام، دارم از پیشت میرم،
و هرگز برنمی گردم."
و هرگز برنمی گردم."
02:38
As a result he became obsessed with the thought
52
140000
2000
در نتیجه او گرفتار این تصور
وسواس گونه شده بود
وسواس گونه شده بود
02:40
that when we die our life is swept away -- dust to dust.
53
142000
3000
که وقتی ما می میریم
زندگی ما از بین میره-- محو میشه.
زندگی ما از بین میره-- محو میشه.
02:43
But only as he grew older did he develop
54
145000
3000
اما وقتی بزرگتر شد،
02:46
a certain consolation from an ancient Greek notion --
55
148000
2000
آرامش خاصی پیدا کرد با
این نظریه ی یونانی--
این نظریه ی یونانی--
02:48
but followed by other cultures as well --
56
150000
2000
البته به دنبالش فرهنگ های دیگه هم بودن--
02:51
that if you could accomplish something worthy in your life,
57
153000
2000
که اگه در طول عمرت کار ارزشمندی انجام بدی،
02:53
you could live on in the memory of others.
58
155000
3000
میتونی در خاطرات دیگران زنده بمونی.
02:56
Your honor and your reputation would outlive your earthly existence.
59
158000
4000
افتخار تو و شهرت تو بعد از مرگ جسم زمینی
زنده خواهد ماند.
زنده خواهد ماند.
03:01
And that worthy ambition became his lodestar.
60
163000
2000
و این هدف ارزشمند
ستاره ی راهنمایش شد.
ستاره ی راهنمایش شد.
03:03
It carried him through the one significant depression that he suffered
61
165000
4000
اونو از افسردگی شدید نجات داد،
03:07
when he was in his early 30s.
62
169000
2000
وقتی سی و دو سه سال داشت.
03:09
Three things had combined to lay him low.
63
171000
2000
سه چیز دست به دست دادن
تا اونو داغون کنن.
تا اونو داغون کنن.
03:11
He had broken his engagement with Mary Todd,
64
173000
2000
نامزدیش با مری تاد را به زد،
03:13
not certain he was ready to marry her,
65
175000
2000
مطمئن نبود میخواد باهاش ازدواج کنه،
03:15
but knowing how devastating it was to her that he did that.
66
177000
3000
اما می دونست که این قضیه
چقدر برای مری ویران کننده است.
چقدر برای مری ویران کننده است.
03:18
His one intimate friend, Joshua Speed, was leaving Illinois
67
180000
3000
تنها دوست صمیمی او، جاشوا اسپید،
داشت از ایلینوی می رفت
داشت از ایلینوی می رفت
03:21
to go back to Kentucky because Speed's father had died.
68
183000
3000
به کنتاکی برمی گشت
چون پدرش فوت کرده بود.
چون پدرش فوت کرده بود.
03:24
And his political career in the state legislature
69
186000
2000
و موقعیت سیاسی اش
در مجلس ایالتی
در مجلس ایالتی
03:26
was on a downward slide.
70
188000
2000
داشت تنزل می کرد.
03:28
He was so depressed that friends worried he was suicidal.
71
190000
3000
چنان افسرده بود
که دوستانش نگران خودکشی او بودند.
که دوستانش نگران خودکشی او بودند.
03:31
They took all knives and razors and scissors from his room.
72
193000
3000
همه چاقوها و تیغ ها و قیچی ها رو
از اتاقش برداشتن.
از اتاقش برداشتن.
03:34
And his great friend Speed went to his side and said,
73
196000
3000
و دوست بزرگش اسپید
به راه خود رفت و گفت،
به راه خود رفت و گفت،
03:37
"Lincoln, you must rally or you will die."
74
199000
2000
"لینکلن، تو باید دوباره شروع کنی
وگرنه می میری."
وگرنه می میری."
03:39
He said that, "I would just as soon die right now,
75
201000
3000
او گفت، "بهتر بود همین حالا می مردم،
03:42
but I've not yet done anything to make any human being
76
204000
3000
اما هنوز کاری نکردم تا هیچ انسانی
03:45
remember that I have lived."
77
207000
2000
به یاد بیاره که من زنده بودم."
03:47
So fueled by that ambition, he returned to the state legislature.
78
209000
4000
پس با انرژی حاصل از این عقیده،
به مجلس ایالتی برگشت.
به مجلس ایالتی برگشت.
03:51
He eventually won a seat in Congress.
79
213000
2000
بالاخره یک صندلی در کنگره به دست آورد.
03:54
He then ran twice for the Senate, lost twice.
80
216000
3000
سپس دو بار برای سنا تلاش کرد،
دو بار شکست خورد.
دو بار شکست خورد.
03:57
"Everyone is broken by life," Ernest Hemingway once said,
81
219000
2000
ارنست همینگوی در جایی میگه،
"همه در زندگی شکست میخورن،
"همه در زندگی شکست میخورن،
03:59
"but some people are stronger in the broken places."
82
221000
3000
اما بعضیا در اثر شکست قوی تر میشن."
04:02
So then he surprised the nation with an upset victory
83
224000
3000
خوب او سپس ملت رو با یه
پیروزی غیرمنتظره شگفت زده کرد،
پیروزی غیرمنتظره شگفت زده کرد،
04:05
for the presidency over three far more experienced,
84
227000
3000
در انتخابات ریاست جمهوری
در مقابل سه حریف باتجربه تر،
در مقابل سه حریف باتجربه تر،
04:08
far more educated, far more celebrated rivals.
85
230000
4000
با تحصیلات بسیار بیشتر،
رقبایی که خیلی معروف تر بودن.
رقبایی که خیلی معروف تر بودن.
04:12
And then when he won the general election,
86
234000
2000
و بعد وقتی در انتخاب سراسری برنده شد،
04:14
he stunned the nation even more
87
236000
2000
ملت را متعجب تر هم کرد
04:16
by appointing each of these three rivals into his Cabinet.
88
238000
3000
وقتی هر سه رقیب خودش رو
به عضویت کابینه درآورد.
به عضویت کابینه درآورد.
04:19
It was an unprecedented act at the time because everybody thought,
89
241000
3000
این کار سابقه نداشت چون همه فکر می کردن،
04:22
"He'll look like a figurehead compared to these people."
90
244000
3000
"او در مقایسه با این افراد
یه دست نشانده محسوب میشه."
یه دست نشانده محسوب میشه."
04:25
They said, "Why are you doing this, Lincoln?"
91
247000
2000
اونها گفتن،
"لینکلن، چرا این کارو می کنی؟"
"لینکلن، چرا این کارو می کنی؟"
04:27
He said, "Look, these are the strongest
92
249000
2000
او گفت،
"ببینید، اینها قوی ترین
"ببینید، اینها قوی ترین
04:29
and most able men in the country.
93
251000
2000
و تواناترین افراد کشور هستن.
04:31
The country is in peril. I need them by my side."
94
253000
3000
کشور در خطره.
اونها رو کنارم لازم دارم."
اونها رو کنارم لازم دارم."
04:34
But perhaps my old friend Lyndon Johnson
95
256000
2000
اما شاید دوست قدیمی من لیندون جانسون
04:36
might have put it in less noble fashion:
96
258000
2000
این حرف رو با حسن نیت کمتری گفته:
04:38
"Better to have your enemies inside the tent pissing out,
97
260000
3000
"بهتره دشمنات داخل چادر باشن و
بیرون شاش کنن،
بیرون شاش کنن،
04:41
than outside the tent pissing in."
98
263000
2000
تا این که بیرون باشن و
داخل شاش کنن."
داخل شاش کنن."
04:43
(Laughter)
99
265000
2000
(صدای خنده حاضرین)
04:45
But it soon became clear that Abraham Lincoln
100
267000
3000
اما به زودی روشن شد آبراهام لینکلن
04:48
would emerge as the undisputed captain of this unruly team.
101
270000
4000
فرمانده ی بلامنازع این گروه سرکش است.
04:52
For each of them soon came to understand
102
274000
3000
چون همه شون به زودی فهمیدند
04:55
that he possessed an unparalleled array of
103
277000
2000
که او مجهز به
04:57
emotional strengths and political skills
104
279000
2000
توانایی های عاطفی و
مهارت های سیاسی بی نظیری است
مهارت های سیاسی بی نظیری است
04:59
that proved far more important than the thinness of his external résumé.
105
281000
4000
که ثابت شد بسیار مهم تر
از سوابق ناچیز بیرونی اش هستند.
از سوابق ناچیز بیرونی اش هستند.
05:03
For one thing, he possessed an uncanny ability
106
285000
2000
به عنوان مثال، او توانایی فوق العاده ای
05:05
to empathize with and to think about other peoples' point of view.
107
287000
4000
برای درک احساس و فهم دیدگاه دیگران داشت.
05:09
He repaired injured feelings that might have escalated
108
291000
2000
او احساسات لطمه دیده ای را ترمیم می کرد
که ممکن بود در صورت تشدید
که ممکن بود در صورت تشدید
05:11
into permanent hostility.
109
293000
2000
به خصومت دائم تبدیل شوند.
05:13
He shared credit with ease,
110
295000
2000
به راحتی نظر دیگران را می پذیرفت،
05:15
assumed responsibility for the failure of his subordinates,
111
297000
3000
مسئولیت شکست زیردستان
خود را برعهده می گرفت،
خود را برعهده می گرفت،
05:18
constantly acknowledged his errors and learned from his mistakes.
112
300000
3000
پیوسته اشتباه های خود را می پذیرفت و
از خطاهایش درس می گرفت.
از خطاهایش درس می گرفت.
05:22
These are the qualities we should be looking for in our candidates in 2008.
113
304000
3000
این ها صفاتی است که باید
در کاندیداهای مان جستجو کنیم.
در کاندیداهای مان جستجو کنیم.
05:25
(Applause)
114
307000
3000
(تشویق حضار)
05:28
He refused to be provoked by petty grievances.
115
310000
4000
با نارضایتی های کوچک از کوره در نمی رفت.
05:32
He never submitted to jealousy or brooded over perceived slights.
116
314000
3000
هرگز تسلیم حسادت یا
از سرزنش دیگران متألم نمی شد.
از سرزنش دیگران متألم نمی شد.
05:36
And he expressed his unshakeable convictions
117
318000
2000
و استدلال های محکم خود را ارائه می کرد
05:38
in everyday language, in metaphors, in stories.
118
320000
4000
به شکل محاوره ی عادی، استعاره، داستان.
05:42
And with a beauty of language -- almost as if
119
324000
2000
و با زیبایی زبان-- تقریباً مثل این بود که
05:44
the Shakespeare and the poetry he had so loved as a child
120
326000
2000
شکسپیر و شعری که او
در کودکی آن چنان دوست داشت
در کودکی آن چنان دوست داشت
05:46
had worked their way into his very soul.
121
328000
3000
با روح او عجین شده بود.
05:50
In 1863, when the Emancipation Proclamation was signed,
122
332000
3000
در 1863،
هنگام امضای اعلامیه ی آزادی،
هنگام امضای اعلامیه ی آزادی،
05:53
he brought his old friend, Joshua Speed, back to the White House,
123
335000
2000
دوست قدیمی خود، جاشوا اسپید
رو به کاخ سفید آورد،
رو به کاخ سفید آورد،
05:55
and remembered that conversation of decades before, when he was so sad.
124
337000
4000
و اون مکالمه ی دهها سال پیش رو به یاد آورد،
وقتی به شدت افسرده بود.
وقتی به شدت افسرده بود.
05:59
And he, pointing to the Proclamation, said,
125
341000
2000
و با اشاره به اعلامیه گفت،
06:01
"I believe, in this measure, my fondest hopes will be realized."
126
343000
5000
"معتقدم، با این کار،
بزرگترین آرزوهام به واقعیت تبدیل میشه."
بزرگترین آرزوهام به واقعیت تبدیل میشه."
06:06
But as he was about to put his signature on the Proclamation
127
348000
3000
اما وقتی داشت اعلامیه رو امضا می کرد
06:09
his own hand was numb and shaking
128
351000
2000
دست خودش بی حس بود و می لرزید
06:11
because he had shaken a thousand hands that morning at a New Year's reception.
129
353000
3000
چون صبح همون روز در مراسم سال نو
با هزاران نفر دست داده بود.
با هزاران نفر دست داده بود.
06:14
So he put the pen down.
130
356000
2000
پس قلم رو پایین آورد.
06:16
He said, "If ever my soul were in an act, it is in this act.
131
358000
3000
گفت، "اگه وجود من فقط یک بار کاری کرده باشه،
همین یک کار بوده.
همین یک کار بوده.
06:19
But if I sign with a shaking hand,
132
361000
2000
اما اگه با دست لرزان امضا کنم،
06:21
posterity will say, 'He hesitated.'"
133
363000
2000
آیندگان خواهند گفت، «تردید داشته."
06:23
So he waited until he could take up the pen
134
365000
2000
پس صبر کرد تا وقتی تونست
قلم رو به دست بگیره
قلم رو به دست بگیره
06:25
and sign with a bold and clear hand.
135
367000
2000
و با قاطعیت و به وضوح امضا کنه.
06:28
But even in his wildest dreams,
136
370000
2000
اما حتی در بهترین رؤیاهایش،
06:30
Lincoln could never have imagined
137
372000
1000
لینکلن هرگز تصور نمی کرد
06:31
how far his reputation would reach.
138
373000
2000
شهرت او تا کجا خواهد رفت.
06:33
I was so thrilled to find an interview with the great Russian writer,
139
375000
4000
وقتی یه مصاحبه با نویسنده ی بزرگ روسی
پیدا کردم، هیجان زده شدم،
پیدا کردم، هیجان زده شدم،
06:37
Leo Tolstoy, in a New York newspaper in the early 1900s.
140
379000
4000
لئو تولستوی، در روزنامه ی
نیویورک در اوایل دهه ی ۱۹۰۰
نیویورک در اوایل دهه ی ۱۹۰۰
06:41
And in it, Tolstoy told of a trip that he'd recently made
141
383000
3000
و اونجا، تولستوی از سفر اخیرش میگه
06:44
to a very remote area of the Caucasus,
142
386000
2000
به ناحیه ای دوردست در قفقاز،
06:46
where there were only wild barbarians,
143
388000
2000
جایی که فقط بربرهای وحشی بودن،
06:48
who had never left this part of Russia.
144
390000
2000
که هرگز این بخش از روسیه
رو ترک نکرده بودن.
رو ترک نکرده بودن.
06:50
Knowing that Tolstoy was in their midst,
145
392000
2000
اونها با دیدن تولستوی،
06:52
they asked him to tell stories of the great men of history.
146
394000
3000
ازش خواستن قصه ی مردان بزرگ تاریخ رو بگه.
06:55
So he said, "I told them about Napoleon
147
397000
2000
او هم گفته بود، "بهشون درباره ی ناپلئون
06:57
and Alexander the Great and Frederick the Great
148
399000
2000
و اسکندر کبیر و فردریک کبیر
06:59
and Julius Caesar, and they loved it.
149
401000
1000
و ژولیوس سزار گفتم و خوششون اومد.
07:01
But before I finished, the chief of the barbarians stood up and said,
150
403000
3000
اما قبل از این که تموم کنم،
رئیس بربرها ایستاد و گفت،
رئیس بربرها ایستاد و گفت،
07:04
'But wait, you haven't told us about the greatest ruler of them all.
151
406000
3000
«اما صبر کن، به ما درباره ی
بزرگترین فرمانده شون نگفتی.
بزرگترین فرمانده شون نگفتی.
07:07
We want to hear about that man who spoke with a voice of thunder,
152
409000
3000
میخوایم درباره ی مردی بشنویم
که صدای رعدآسایی داشت،
که صدای رعدآسایی داشت،
07:11
who laughed like the sunrise,
153
413000
1000
مثل طلوع آفتاب می خندید،
07:13
who came from that place called America, which is so far from here,
154
415000
2000
از جایی به اسم آمریکا اومد
که خیلی از اینجا دوره،
که خیلی از اینجا دوره،
07:15
that if a young man should travel there,
155
417000
2000
که اگه یه مرد جوان بخواد بره اونجا،
07:17
he would be an old man when he arrived.
156
419000
2000
وقتی به اونجا برسه یه پیرمرد شده.
07:19
Tell us of that man. Tell us of Abraham Lincoln.'"
157
421000
4000
درباره ی اون مرد به ما بگو.
درباره ی آبراهام لینکلن به ما بگو.»"
درباره ی آبراهام لینکلن به ما بگو.»"
07:23
He was stunned.
158
425000
1000
او شگفت زده شده بود.
07:24
He told them everything he could about Lincoln.
159
426000
2000
هر چی میتونست درباره ی
لینکلن به اونها گفت.
لینکلن به اونها گفت.
07:26
And then in the interview he said, "What made Lincoln so great?
160
428000
2000
و بعد در مصاحبه گفته بود،
"چه چیزی لینکلن رو اینقدر بزرگ کرد؟
"چه چیزی لینکلن رو اینقدر بزرگ کرد؟
07:28
Not as great a general as Napoleon,
161
430000
2000
حتی بزرگتر از ژنرالی مثل ناپلئون،
07:30
not as great a statesman as Frederick the Great."
162
432000
3000
حتی بزرگتر از دولتمردی مثل فردریک کبیر."
07:33
But his greatness consisted, and historians would roundly agree,
163
435000
3000
اما بزرگی او، تاریخدان ها توافق دارند،
07:36
in the integrity of his character
164
438000
2000
به دلیل شخصیت کامل
07:38
and the moral fiber of his being.
165
440000
2000
و ذات بی نقص او بود.
07:40
So in the end that powerful ambition
166
442000
2000
به این ترتیب آن جاه طلبی بزرگ
07:42
that had carried Lincoln through his bleak childhood had been realized.
167
444000
3000
که لینکلن را از کودکی غمبارش همراهی می کرد
قابل درک است.
قابل درک است.
07:45
That ambition that had allowed him to laboriously educate himself by himself,
168
447000
5000
آن جاه طلبی که به او امکان داد
با پشتکار به آموزش خود بپردازد،
با پشتکار به آموزش خود بپردازد،
07:50
to go through that string of political failures
169
452000
2000
از شکست های سیاسی پی در پی
عبور کند
عبور کند
07:52
and the darkest days of the war.
170
454000
2000
و تیره ترین روزهای جنگ را
پشت سر بگذارد.
پشت سر بگذارد.
07:54
His story would be told.
171
456000
2000
داستان او باید گفته می شد.
07:57
So as for that second sphere, not of work, but of love --
172
459000
3000
اما در مورد دوم،
کار نه، بلکه عشق--
کار نه، بلکه عشق--
08:00
encompassing family, friends and colleagues --
173
462000
3000
که شامل خانواده، دوستان و همکاران میشه--
08:03
it, too, takes work and commitment.
174
465000
2000
این هم نیاز به تلاش و تعهد داره.
08:06
The Lyndon Johnson that I saw in the last years of his life,
175
468000
2000
لیندون جانسونی که من دیدم
در آخرین سالهای زندگی اش،
در آخرین سالهای زندگی اش،
08:08
when I helped him on his memoirs,
176
470000
2000
وقتی کمک کردم خاطراتش رو
به یاد بیاره،
به یاد بیاره،
08:10
was a man who had spent so many years in the pursuit of
177
472000
3000
مردی بود که سالهای متمادی رو صرف
08:13
work, power and individual success,
178
475000
2000
کار، قدرت و موفقیت فردی کرده بود،
08:15
that he had absolutely no psychic or emotional resources left
179
477000
4000
که مطلقاً هیچ نشانی از عاطفه یا احساس
در او باقی نمونده بود
در او باقی نمونده بود
08:19
to get him through the days
180
481000
1000
تا کمکش کنه در روزهایی که
08:20
once the presidency was gone.
181
482000
2000
دیگه ریاست جمهوری تموم شده.
08:23
My relationship with him began on a rather curious level.
182
485000
3000
روابطم با او کمی غیرعادی شروع شد.
08:26
I was selected as a White House Fellow when I was 24 years old.
183
488000
3000
وقتی 24 سال داشتم
به عنوان "همکار کاخ سفید" انتخاب شدم.
به عنوان "همکار کاخ سفید" انتخاب شدم.
08:29
We had a big dance at the White House.
184
491000
2000
یه مهمانی رقص بزرگ تو کاخ سفید بود.
08:31
President Johnson did dance with me that night.
185
493000
2000
اون شب رئیس جمهور جانسون
با من رقصید.
با من رقصید.
08:33
Not that peculiar --
186
495000
1000
چیز زیاد عجیبی نبود--
08:34
there were only three women out of the 16 White House Fellows.
187
496000
2000
از ۱۶ همکار کاخ سفید فقط سه تا زن بودن.
08:36
But he did whisper in my ear that he wanted me
188
498000
3000
اما او توی گوشم نجوا کرد که میخواد من
08:39
to work directly for him in the White House.
189
501000
2000
تو کاخ سفید مستقیماً برای اون کار کنم.
08:41
But it was not to be that simple.
190
503000
1000
اما قضیه به این سادگی هم نبود.
08:42
For in the months leading up to my selection,
191
504000
2000
چون طی ماههای منتهی به انتخاب شدنم،
08:44
like many young people, I'd been active
192
506000
2000
مثل خیلی از جوونای دیگه،
من فعال بودم
من فعال بودم
08:46
in the anti-Vietnam War movement,
193
508000
2000
در حرکت ضد جنگ ویتنام،
08:48
and had written an article against Lyndon Johnson,
194
510000
3000
و یه مقاله علیه لیندون جانسون نوشته بودم،
08:51
which unfortunately came out in The New Republic
195
513000
1000
که بدبختانه در مجله ی
نیوریپابلیک چاپ شد
نیوریپابلیک چاپ شد
08:52
two days after the dance in the White House.
196
514000
2000
دو روز بعد از رقص در کاخ سفید.
08:54
(Laugher)
197
516000
2000
(صدای خنده حاضرین)
08:56
And the theme of the article was how to remove Lyndon Johnson from power.
198
518000
3000
و خلاصه ی مطلب این بود که چطور میشه
لیندون جانسون رو از قدرت حذف کرد.
لیندون جانسون رو از قدرت حذف کرد.
08:59
(Laughter)
199
521000
1000
(صدای خنده حاضرین)
09:00
So I was certain he would kick me out of the program.
200
522000
3000
پس مطمئن بودم منو از برنامه
بیرون میندازه.
بیرون میندازه.
09:03
But instead, surprisingly, he said,
201
525000
1000
اما او با کمال تعجب گفت،
09:04
"Oh, bring her down here for a year,
202
526000
2000
"اوه، بذارین یه سال اینجا بمونه،
09:06
and if I can't win her over, no one can."
203
528000
2000
و اگه من نتونم اونو ببرم،
هیچ کی نمی تونه."
هیچ کی نمی تونه."
09:09
So I did end up working for him in the White House.
204
531000
2000
خوب در نهایت دیدم دارم تو کاخ سفید
برای اون کار می کنم.
برای اون کار می کنم.
09:11
Eventually accompanied him to his ranch to help him on those memoirs,
205
533000
2000
در نهایت اونو تا مزرعه ش همراهی کردم
تا کمک کنم اون خاطرات رو به یاد بیاره،
تا کمک کنم اون خاطرات رو به یاد بیاره،
09:13
never fully understanding why he'd chosen me to spend so many hours with.
206
535000
4000
هرگز کاملاً متوجه نشدم چرا
برای گذروندن اون همه وقت منو انتخاب کرد.
برای گذروندن اون همه وقت منو انتخاب کرد.
09:17
I like to believe it was because I was a good listener.
207
539000
2000
دوست دارم باور کنم به این دلیل بوده
که شنونده ی خوبی بودم.
که شنونده ی خوبی بودم.
09:20
He was a great storyteller.
208
542000
1000
او قصه گوی بزرگی بود.
09:21
Fabulous, colorful, anecdotal stories.
209
543000
2000
قصه های قدیمی و رنگارنگ.
09:23
There was a problem with these stories, however,
210
545000
2000
اما این قصه ها یه مشکل داشت،
09:25
which I later discovered, which is that half of them weren't true.
211
547000
3000
که بعدها فهمیدم،
که این بود که نصف اونا واقعیت نداشت.
که این بود که نصف اونا واقعیت نداشت.
09:28
But they were great, nonetheless.
212
550000
1000
اما به هر حال،
محشر بودن.
محشر بودن.
09:29
(Laughter)
213
551000
1000
(صدای خنده حاضرین)
09:30
So I think that part of his attraction for me was that I loved listening to his tall tales.
214
552000
5000
پس فکر کنم اون قسمت از جاذبه ش برای من این بود
که عاشق گوش دادن به قصه های درازش بودم.
که عاشق گوش دادن به قصه های درازش بودم.
09:35
But I also worried that part of it was that I was then a young woman.
215
557000
3000
اما نگران هم بودم که بخشی از اون نگرانی
این بود که اون موقع یه زن جوون بودم.
این بود که اون موقع یه زن جوون بودم.
09:38
And he had somewhat of a minor league womanizing reputation.
216
560000
3000
و او هم کمی به زن دوستی معروف بود.
09:41
So I constantly chatted to him about boyfriends,
217
563000
2000
پس دائماً درباره ی
دوست پسرهام بهش می گفتم،
دوست پسرهام بهش می گفتم،
09:43
even when I didn't have any at all.
218
565000
2000
حتی وقتی هیچ دوست پسری نداشتم.
09:45
Everything was working perfectly,
219
567000
1000
همه چیز خوب پیش می رفت،
09:46
until one day he said he wanted to discuss our relationship.
220
568000
2000
تا این که یه روز گفت می خواد
درباره ی روابط مون صحبت کنیم.
درباره ی روابط مون صحبت کنیم.
09:48
Sounded very ominous when he took me nearby to the lake,
221
570000
3000
وقتی منو به یه دریاچه در اون حوالی برد
وضعیت خوب به نظر نمی رسید،
وضعیت خوب به نظر نمی رسید،
09:51
conveniently called Lake Lyndon Baines Johnson.
222
573000
3000
اغلب بهش میگن
دریاچه ی لیندون بینز جانسون.
دریاچه ی لیندون بینز جانسون.
09:54
And there was wine and cheese and a red-checked tablecloth --
223
576000
2000
و شراب و پنیر و رومیزی قرمز شطرنجی--
09:56
all the romantic trappings.
224
578000
2000
همه جور تله ی عشقی.
09:58
And he started out,
225
580000
1000
و شروع کرد،
09:59
"Doris, more than any other woman I have ever known ... "
226
581000
2000
"دوریس، بیشتر از هر
زن دیگه ای که تا حالا شناختم..."
زن دیگه ای که تا حالا شناختم..."
10:01
And my heart sank.
227
583000
2000
و دلم ریخت.
10:03
And then he said,
228
585000
1000
و بعد گفت،
10:04
"You remind me of my mother."
229
586000
2000
"تو منو به یاد مادرم میندازی."
10:06
(Laughter)
230
588000
1000
(صدای خنده حاضرین)
10:07
It was pretty embarrassing, given what was going on in my mind.
231
589000
5000
کاملاً دستپاچه شده بودم،
تصورم یه چیز دیگه بود.
تصورم یه چیز دیگه بود.
10:13
But I must say, the older I've gotten,
232
595000
2000
اما باید بگم،
هر چه پیرتر میشم،
هر چه پیرتر میشم،
10:15
the more I realize what an incredible privilege it was
233
597000
2000
بیشتر متوجه میشم
چه فرصت منحصر به فردی داشتم
چه فرصت منحصر به فردی داشتم
10:17
to have spent so many hours with this aging lion of a man.
234
599000
3000
برای صرف اون همه وقت
با یه شیر پا به سن گذاشته.
با یه شیر پا به سن گذاشته.
10:20
A victor in a thousand contests,
235
602000
2000
یه قهرمان در هزاران عرصه،
10:22
three great civil rights laws, Medicare, aid to education.
236
604000
5000
سه قانون بزرگ حقوق شهروندی،
مدیکر، کمک به آموزش.
مدیکر، کمک به آموزش.
10:27
And yet, roundly defeated in the end by the war in Vietnam.
237
609000
2000
و در عین حال، در پایان،
شکست فاحش در جنگ ویتنام.
شکست فاحش در جنگ ویتنام.
10:30
And because he was so sad and so vulnerable,
238
612000
2000
و چون اون قدری افسرده و آسیب پذیر بود،
10:32
he opened up to me in ways he never would have
239
614000
2000
مسائل را با من طوری مطرح می کرد
که هرگز قبل از اون سابقه نداشت
که هرگز قبل از اون سابقه نداشت
10:34
had I known him at the height of his power --
240
616000
2000
وقتی در رأس قدرت می شناختمش--
10:36
sharing his fears, his sorrows and his worries.
241
618000
3000
از ترس هاش می گفت،
از غصه هاش و نگرانی هاش.
از غصه هاش و نگرانی هاش.
10:39
And I'd like to believe that the privilege fired within me
242
621000
3000
و دوست دارم باور کنم که اون
ویژگی ذاتی من
ویژگی ذاتی من
10:42
the drive to understand the inner person behind the public figure,
243
624000
3000
باعث شده تمایل به فهم شخصیت درونی افراد
در پشت شخصیت ظاهری اونها داشته باشم،
در پشت شخصیت ظاهری اونها داشته باشم،
10:45
that I've tried to bring to each of my books since then.
244
627000
4000
و از اون موقع سعی کردم
اونو به همه ی کتابهام ببرم.
اونو به همه ی کتابهام ببرم.
10:49
But it also brought home to me the lessons
245
631000
2000
اما همچنین به یاد درسهایی افتادم
10:51
which Erik Erikson had tried to instill in all of us
246
633000
3000
که اریک اریکسون سعی کرده بود
به همه ی ما بگه
به همه ی ما بگه
10:54
about the importance of finding balance in life.
247
636000
3000
درباره ی اهمیت تعادل در زندگی.
10:57
For on the surface, Lyndon Johnson should have had
248
639000
2000
چون ظاهراً لیندون جانسون باید
10:59
everything in the world to feel good about in those last years,
249
641000
4000
همه چیز توی دنیا داشته باشه
تا اون سالهای آخر حس خوبی بهش بدن،
تا اون سالهای آخر حس خوبی بهش بدن،
11:03
in the sense that he had been elected to the presidency;
250
645000
2000
چون به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده بود،
11:05
he had all the money he needed to pursue
251
647000
2000
اون همه پول داشت تا
11:07
any leisure activity he wanted;
252
649000
2000
هر کاری دلش میخواد بکنه؛
11:09
he owned a spacious ranch in the countryside, a penthouse in the city,
253
651000
3000
یک مزرعه ی بزرگ بیرون شهر داشت،
یه پنت هاوس داخل شهر،
یه پنت هاوس داخل شهر،
11:12
sailboats, speedboats.
254
654000
2000
کشتی های تفریحی، قایق.
11:14
He had servants to answer any whim,
255
656000
2000
پیشخدمت هایی که هر لحظه
در خدمتش بودن،
در خدمتش بودن،
11:16
and he had a family who loved him deeply.
256
658000
3000
و خانواده ای که به شدت دوستش داشتن.
11:20
And yet, years of concentration solely on work and individual success
257
662000
3000
و در عین حال، سالها تمرکزمحض
روی کار و موفقیت فردی
روی کار و موفقیت فردی
11:23
meant that in his retirement he could find no solace
258
665000
4000
به این معنی بود که او در بازنشستگی
هیچ مایه ای برای تسلای خاطر نداشت
هیچ مایه ای برای تسلای خاطر نداشت
11:27
in family, in recreation, in sports or in hobbies.
259
669000
4000
در خانواده، در تفریح، در ورزش،
یا مشغولیت های دیگر.
یا مشغولیت های دیگر.
11:31
It was almost as if the hole in his heart was so large
260
673000
3000
تقریباً مثل این بود که
حفره ی قلبش چنان بزرگ بود که
حفره ی قلبش چنان بزرگ بود که
11:34
that even the love of a family, without work, could not fill it.
261
676000
3000
حتی عشق یک خانواده،
بدون کار، نمی تونست پرش کنه.
بدون کار، نمی تونست پرش کنه.
11:37
As his spirits sagged, his body deteriorated
262
679000
3000
و روحیه ش افت کرده بود،
جسمش به قهقرا رفته بود
جسمش به قهقرا رفته بود
11:40
until, I believe, he slowly brought about his own death.
263
682000
3000
به حدی که به نظر من،
به تدریج داشت آماده ی مرگ می شد.
به تدریج داشت آماده ی مرگ می شد.
11:44
In those last years, he said he was so sad
264
686000
2000
تو اون روزهای آخر،
گفت خیلی غصه می خورده
گفت خیلی غصه می خورده
11:46
watching the American people look toward a new president and forgetting him.
265
688000
4000
وقتی می بینه مردم آمریکا به رئیس جمهور دیگه ای
فکر می کنن و اونو فراموش می کنن.
فکر می کنن و اونو فراموش می کنن.
11:50
He spoke with immense sadness in his voice,
266
692000
2000
غم عمیقی تو صداش بود،
11:52
saying maybe he should have spent more time with his children,
267
694000
2000
می گفت باید زمان بیشتری
با بچه هاش می گذروند،
با بچه هاش می گذروند،
11:54
and their children in turn.
268
696000
2000
و بچه هاشون به نوبت خود
(همین نظر رو داشتن.)
(همین نظر رو داشتن.)
11:56
But it was too late.
269
698000
2000
اما خیلی دیر شده بود.
11:58
Despite all that power, all that wealth,
270
700000
2000
با اون همه قدرت، اون همه ثروت،
12:00
he was alone when he finally died --
271
702000
2000
وقتی در نهایت فوت کرد تنها بود--
12:02
his ultimate terror realized.
272
704000
2000
چیزی که بیشتر ازش می ترسید،
به واقعیت بدل شده بود.
به واقعیت بدل شده بود.
12:05
So as for that third sphere of play,
273
707000
2000
اما زمینه ی سوم یعنی بازی،
12:07
which he never had learned to enjoy,
274
709000
2000
که هرگز یاد نگرفته بود ازش لذت ببره،
12:09
I've learned over the years
275
711000
2000
طی سالها فهمیدم
12:11
that even this sphere requires a commitment of time and energy --
276
713000
3000
که حتی این زمینه هم
نیاز به صرف وقت و انرژی داره
نیاز به صرف وقت و انرژی داره
12:14
enough so that a hobby, a sport, a love of music,
277
716000
4000
به قدری که یه سرگرمی، ورزش، عشق به موسیقی،
12:18
or art, or literature, or any form of recreation,
278
720000
3000
یا هنر، یا ادبیات، یا هر نوع خلاقیت،
12:21
can provide true pleasure, relaxation and replenishment.
279
723000
3000
بتونه آرامش، تجدید قوا
و لذت واقعی ایجاد کنه.
و لذت واقعی ایجاد کنه.
12:25
So deep, for instance, was Abraham Lincoln's love of Shakespeare,
280
727000
3000
مثلاً عشق آبراهام لینکلن
به شکسپیر اونقدر عمیق بود،
به شکسپیر اونقدر عمیق بود،
12:28
that he made time to spend more than a hundred nights in the theater,
281
730000
4000
که او بیش از صدها شب به نمایش رفت،
12:32
even during those dark days of the war.
282
734000
2000
حتی در روزهای تاریک جنگ.
12:34
He said, when the lights went down and a Shakespeare play came on,
283
736000
3000
می گفت وقتی چراغها خاموش میشه
و نمایشی از شکسپیر شروع میشه،
و نمایشی از شکسپیر شروع میشه،
12:37
for a few precious hours he could imagine himself
284
739000
3000
او طی ساعاتی که ارزش زیادی براش داشت
12:40
back in Prince Hal's time.
285
742000
2000
خودش رو در زمان شاهزاده هال تصور می کرد.
12:43
But an even more important form of relaxation for him,
286
745000
2000
اما آرامش بیشتر برای او،
12:45
that Lyndon Johnson never could enjoy,
287
747000
2000
که لیندون جانسون هرگز تجربه نکرد،
12:47
was a love of -- somehow -- humor,
288
749000
4000
عشقی بود که-- به طریقی-- به طنز داشت،
12:51
and feeling out what hilarious parts of life can produce
289
753000
3000
و این احساس که بخش های خنده دار زندگی
می تونه چه تأثیری داشته باشه
می تونه چه تأثیری داشته باشه
12:54
as a sidelight to the sadness.
290
756000
2000
در کنار بخش های غصه دار.
12:56
He once said that he laughed so he did not cry,
291
758000
3000
جایی گفته بود که می خنده تا گریه نکنه،
13:00
that a good story, for him, was better than a drop of whiskey.
292
762000
3000
که یه قصه ی خوب برای او،
بهتر از یه جرعه ویسکی بوده.
بهتر از یه جرعه ویسکی بوده.
13:04
His storytelling powers had first been recognized
293
766000
2000
توان قصه گویی او اولین بار وقتی شناخته شد
13:06
when he was on the circuit in Illinois.
294
768000
1000
که در ایلینوی قاضی بود.
13:07
The lawyers and the judges would travel
295
769000
2000
وکلا و قضات
13:09
from one county courthouse to the other,
296
771000
2000
از یه محکمه به محکمه ی بعدی می رفتن،
13:11
and when anyone was knowing Lincoln was in town,
297
773000
3000
و هر کس متوجه می شد لینکلن اونجاست،
13:14
they would come from miles around to listen to him tell stories.
298
776000
2000
از فواصل دور خودش رو می رسوند
تا به قصه هاش گوش بده.
تا به قصه هاش گوش بده.
13:16
He would stand with his back against a fire
299
778000
2000
پشت به آتش می ایستاد
13:18
and entertain the crowd for hours with his winding tales.
300
780000
4000
و ساعتها با قصه هاش جمعیت رو سرگرم می کرد.
13:22
And all these stories became part of his memory bank,
301
784000
2000
و همه ی این قصه ها به بخشی از
گنجینه ی خاطرات او بدل شد،
گنجینه ی خاطرات او بدل شد،
13:24
so he could call on them whenever he needed to.
302
786000
3000
و هر وقت لازم بود اونها رو به یاد می آورد.
13:27
And they're not quite what you might expect from our marble monument.
303
789000
2000
و این خاطرات مثل انتظاری نیست
که از مجسمه ی مرمری خودمون داریم.
که از مجسمه ی مرمری خودمون داریم.
13:29
One of his favorite stories, for example,
304
791000
2000
مثلاً یکی از قصه های دلخواهش،
13:31
had to do with the Revolutionary War hero, Ethan Allen.
305
793000
3000
مربوط به قهرمان جنگ های استقلال آمریکا،
ایتن آلن بود.
ایتن آلن بود.
13:34
And as Lincoln told the story,
306
796000
2000
و اون طور که لینکلن می گفت،
13:36
Mr. Allen went to Britain after the war.
307
798000
2000
آقای آلن پس از جنگ به انگلستان رفته بود.
13:38
And the British people were still upset
308
800000
2000
و مردم انگلیس هنوز ناراحت بودن
13:40
about losing the Revolution,
309
802000
1000
که جنگ رو باختن،
13:41
so they decided to embarrass him a little bit
310
803000
2000
پس تصمیم گرفتن
کمی اذیتش کنن،
کمی اذیتش کنن،
13:43
by putting a huge picture of General Washington
311
805000
3000
با نصب تصویر بزرگی از ژنرال واشنگتن
13:46
in the only outhouse, where he'd have to encounter it.
312
808000
2000
در توالتی که او ببینه.
13:48
They figured he'd be upset about the indignity
313
810000
2000
اونا فکر می کرذن او ناراحت میشه
13:50
of George Washington being in an outhouse.
314
812000
2000
از هتک حرمت جرج واشنگتن در یه توالت.
13:52
But he came out of the outhouse not upset at all.
315
814000
2000
اما وقتی او از توالت اومد بیرون
اصلاً ناراحت نبود.
اصلاً ناراحت نبود.
13:54
And so they said, "Well, did you see George Washington in there?"
316
816000
3000
پس بهش گفتن، "جرج واشنگتن رو اونجا دیدی؟"
13:57
"Oh, yes," he said, "perfectly appropriate place for him."
317
819000
3000
او گفت، "آه، بله، جای
خیلی خوبی برای اوست."
خیلی خوبی برای اوست."
14:00
"What do you mean?" they said.
318
822000
2000
اونا گفتن، "منظورت چیه؟"
14:02
"Well," he said, "there's nothing to make an Englishman shit
319
824000
3000
او گفت، "خوب، هیچ چیز بهتر از
دیدن ژنرال جرج واشنگتن باعث نمیشه
دیدن ژنرال جرج واشنگتن باعث نمیشه
14:05
faster than the sight of General George Washington."
320
827000
3000
انگلیسیها خودشون رو خراب کنن."
14:08
(Laughter)
321
830000
2000
(خنده حاضرین)
14:10
(Applause)
322
832000
1000
(تشویق حاضرین)
14:12
So you can imagine, if you are in the middle of a tense cabinet meeting --
323
834000
4000
میتونین تصور کنین که وقتی
وسط یه جلسه ی فشرده ی کابینه باشین--
وسط یه جلسه ی فشرده ی کابینه باشین--
14:16
and he had hundreds of these stories --
324
838000
2000
و او صدها قصه از این دست داشت--
14:18
you would have to relax.
325
840000
2000
چاره ای جز آرام شدن ندارین.
14:21
So between his nightly treks to the theater,
326
843000
2000
بین سفرهای شبانه اش به نمایش،
14:23
his story telling, and his extraordinary sense of humor
327
845000
4000
قصه هایی که می گفت،
و حس فوق العاده اش برای طنز
و حس فوق العاده اش برای طنز
14:27
and his love of quoting Shakespeare and poetry,
328
849000
2000
و عشق او به نقل قول از شکسپیر و شعر،
14:29
he found that form of play which carried him through his days.
329
851000
3000
او فهمیده بود که این نوع بازی
بهش در طول روز کمک می کنه.
بهش در طول روز کمک می کنه.
14:33
In my own life, I shall always be grateful
330
855000
3000
خود من در زندگی،
همیشه ممنونم
همیشه ممنونم
14:36
for having found a form of play in my irrational love of baseball.
331
858000
3000
که یه نوع بازی دارم
و اون عشق من به بیس باله.
و اون عشق من به بیس باله.
14:39
Which allows me, from the beginning of spring training
332
861000
3000
این به من اجازه میده،
از شروع آموزش بهاره
از شروع آموزش بهاره
14:42
to the end of the fall,
333
864000
1000
تا آخر پاییز،
14:43
to have something to occupy my mind and heart
334
865000
2000
چیزی واسه پر کردن ذهن و قلبم داشته باشم
14:45
other than my work.
335
867000
2000
غیر از کارم.
14:47
It all began when I was only six years old,
336
869000
2000
همه چیز از وقتی شروع شد
که فقط شش سال داشتم،
که فقط شش سال داشتم،
14:49
and my father taught me that mysterious art of keeping score
337
871000
2000
و پدرم اون هنر جادویی محاسبه ی امتیاز
14:51
while listening to baseball games --
338
873000
2000
هم زمان با گوش دادن به بازی بیس بال
رو به من یاد داد--
رو به من یاد داد--
14:53
so that when he went to work in New York during the day,
339
875000
3000
تا وقتی روزها به سر کارش
در نیویورک می رفت،
در نیویورک می رفت،
14:56
I could record for him the history of that afternoon's
340
878000
2000
من براش خلاصه ی بازی های بعدازظهر
14:58
Brooklyn Dodgers game.
341
880000
2000
بروکلین داجرز رو ثبت کنم.
15:00
Now, when you're only six years old,
342
882000
1000
حالا شما هم شش ساله هستین
15:01
and your father comes home every single night
343
883000
1000
و پدرتون هر شب میاد
15:02
and listens to you -- as I now realize that I, in excruciating detail,
344
884000
4000
و به شما گوش میده--
حالا که می بینم با تمام جزئیات،
حالا که می بینم با تمام جزئیات،
15:06
recounted every single play of every inning
345
888000
1000
گزارش تفصیلی همه ی بازیهایی
15:07
of the game that had just taken place that afternoon.
346
889000
3000
که بعد از ظهر انجام شده.
15:10
But he made me feel I was telling him a fabulous story.
347
892000
3000
اما پدرم باعث می شد احساس کنم
دارم یه قصه ی شگفت انگیز براش میگم.
دارم یه قصه ی شگفت انگیز براش میگم.
15:13
It makes you think there's something magic about history
348
895000
2000
باعث میشه احساس کنین
گفته های شما یه قدرت جادویی داره
گفته های شما یه قدرت جادویی داره
15:15
to keep your father's attention.
349
897000
2000
و توجه پدرتون رو جلب می کنه.
15:17
In fact, I'm convinced I learned the narrative art
350
899000
2000
در واقع مطمئن هستم هنر فن بیان رو
15:19
from those nightly sessions with my father.
351
901000
2000
از اون شب نشینی ها با پدرم یاد گرفتم.
15:21
Because at first, I'd be so excited I would blurt out,
352
903000
2000
در اوایل،
چنان هیجان زده بودم که داد میزدم،
چنان هیجان زده بودم که داد میزدم،
15:23
"The Dodgers won!" or, "The Dodgers lost!"
353
905000
2000
"داجرز برد!" یا "داجرز باخت!"
15:25
Which took much of the drama of this two-hour telling away.
354
907000
3000
این بود نتیجه ی دو ساعت پرچانگی.
15:28
(Laughter)
355
910000
1000
(خنده حاضرین)
15:29
So I finally learned you had to tell a story
356
911000
2000
بالاخره فهمیدم باید قصه گفت
15:31
from beginning to middle to end.
357
913000
1000
از ابتدا تا وسط تا آخر.
15:33
I must say, so fervent was my love
358
915000
2000
باید بگم عشق من چنان شدید بود
15:35
of the old Brooklyn Dodgers in those days
359
917000
2000
اون روزها به بروکلین داجرز
15:37
that I had to confess in my first confession
360
919000
2000
که هنگام اولین اعتراف مجبور شدم
15:39
two sins that related to baseball.
361
921000
2000
به دو گناه مربوط به بیس بال اعتراف کنم
15:41
The first occurred because the Dodgers' catcher, Roy Campanella,
362
923000
3000
اولی وقتی بود که توپ گیر داجرز،
روی کامپانلا،
روی کامپانلا،
15:44
came to my hometown of Rockville Centre, Long Island,
363
926000
2000
به شهر زادگاهم راک ویل سنتر،
لانگ آیلند اومد،
لانگ آیلند اومد،
15:46
just as I was in preparation for my first Holy Communion.
364
928000
3000
داشتم برای اولین آیین عشای ربانی
آماده می شدم.
آماده می شدم.
15:49
And I was so excited --
365
931000
2000
و به شدت هیجان زده بودم--
15:51
first person I'd ever see outside of Ebbets Field.
366
933000
2000
اولین کسی که بیرون از
ابتز فیلد (استادیوم بیسبال) می دیدم.
ابتز فیلد (استادیوم بیسبال) می دیدم.
15:53
But it so happened he was speaking in a Protestant Church.
367
935000
3000
اما از قضا او در یک کلیسای پروتستان
حرف می زد.
حرف می زد.
15:56
When you are brought up as a Catholic, you think
368
938000
1000
وقتی به عنوان یه کاتولیک بزرگ شده باشین
فکر می کنین
فکر می کنین
15:57
that if you ever set foot in a Protestant Church,
369
939000
2000
اگه تو یه کلیسای پروتستان پا بذارین،
15:59
you'll be struck dead at the threshold.
370
941000
2000
در آستانه ی کلیسا قبض روح میشین.
16:01
So I went to my father in tears, "What are we going to do?"
371
943000
2000
با چشمان اشکبار رفتم سراغ پدرم،
"چی کار باید بکنیم؟"
"چی کار باید بکنیم؟"
16:03
He said, "Don't worry. He's speaking in a parish hall.
372
945000
2000
او گفت، "نگران نباش،
اونجا یه کلیسای محلی است.
اونجا یه کلیسای محلی است.
16:05
We're sitting in folding chairs. He's talking about sportsmanship.
373
947000
2000
صندلی ها رو جمع میکنن.
سخنرانی درباره ی ورزشه.
سخنرانی درباره ی ورزشه.
16:07
It's not a sin."
374
949000
1000
این گناه نیست."
16:08
But as I left that night, I was certain that somehow
375
950000
3000
اما وقتی اون شب گذشت،
مطمئن بودم که در واقع
مطمئن بودم که در واقع
16:11
I'd traded the life of my everlasting soul
376
953000
2000
روح خودم رو فروختم
16:13
for this one night with Roy Campanella.
377
955000
2000
برای این یه شب با روی کامپانلا.
16:15
(Laughter)
378
957000
1000
(صدای خنده حاضرین)
16:16
And there were no indulgences around that I could buy.
379
958000
3000
و امکان کفاره دادن هم نبود.
16:19
So I had this sin on my soul when I went to my first confession.
380
961000
3000
پس وقتی برای اولین اعتراف کردم
این گناه بر وجدانم سنگینی می کرد.
این گناه بر وجدانم سنگینی می کرد.
16:22
I told the priest right away.
381
964000
1000
همه چیز رو به کشیش گفتم.
16:23
He said, "No problem. It wasn't a religious service."
382
965000
2000
او گفت، "مشکلی نیست. مراسم مذهبی نبوده."
16:25
But then, unfortunately, he said, "And what else, my child?"
383
967000
3000
اما بعد، بدبختانه گفت،
"و دیگه چی، فرزندم؟"
"و دیگه چی، فرزندم؟"
16:28
And then came my second sin.
384
970000
2000
و بعد گناه دوم رو گفتم.
16:30
I tried to sandwich it in between talking too much in church,
385
972000
2000
سعی کردم قضیه رو
با زیاد حرف زدن لوث کنم،
با زیاد حرف زدن لوث کنم،
16:32
wishing harm to others, being mean to my sisters.
386
974000
3000
آرزوهای بد برای دیگران،
طوری که یعنی منظورم خواهرانم بوده.
طوری که یعنی منظورم خواهرانم بوده.
16:35
And he said, "To whom did you wish harm?"
387
977000
2000
و او گفت،
"آرزوی بد برای چه کسی؟"
"آرزوی بد برای چه کسی؟"
16:37
And I had to say that I wished that various New York Yankees players
388
979000
4000
و مجبور بودم بگم که آرزو کردم
بعضی بازیکن های نیویورک یانکیز
بعضی بازیکن های نیویورک یانکیز
16:41
would break arms, legs and ankles --
389
983000
2000
دست و پاشون بشکنه--
16:43
(Laughter)
390
985000
1000
(صدای خنده حاضرین)
16:44
-- so that the Brooklyn Dodgers could win their first World Series.
391
986000
3000
-- تا بروکلین داجرز بتونه قهرمان لیگ بشه.
16:47
He said, "How often do you make these horrible wishes?"
392
989000
1000
او گفت،
"چند بار این آرزو رو کردی؟"
"چند بار این آرزو رو کردی؟"
16:48
And I had to say, every night when I said my prayers.
393
990000
3000
و من مجبور بودم بگم،
هر شب وقتی دعا می کردم.
هر شب وقتی دعا می کردم.
16:51
(Laughter)
394
993000
1000
(صدای خنده حاضرین)
16:52
So he said, "Look, I'll tell you something.
395
994000
1000
پس او گفت،
"بذار بهت چیزی بگم.
"بذار بهت چیزی بگم.
16:53
I love the Brooklyn Dodgers, as you do,
396
995000
2000
منم عاشق بروکلین داجرز هستم،
16:55
but I promise you some day they will win fairly and squarely.
397
997000
3000
اما قول میدم یه روز بالاخره اونا
جوانمردانه و بی حرف و حدیث قهرمان میشن.
جوانمردانه و بی حرف و حدیث قهرمان میشن.
16:58
You do not need to wish harm on others to make it happen."
398
1000000
2000
لازم نیست به خاطرش
برای دیگران آرزوی بد بکنی.
برای دیگران آرزوی بد بکنی.
17:00
"Oh yes," I said.
399
1002000
1000
گفتم، "اوه، بله."
17:01
But luckily, my first confession -- to a baseball-loving priest!
400
1003000
3000
اما خوشبختانه، اولین اعترافم--
به یه کشیش عاشق بیسبال!
به یه کشیش عاشق بیسبال!
17:04
(Laughter)
401
1006000
1000
(صدای خنده حاضرین)
17:05
Well, though my father died of a sudden heart attack
402
1007000
3000
خوب با این که پدرم
به خاطر حمله ی قلبی ناگهانی فوت کرد
به خاطر حمله ی قلبی ناگهانی فوت کرد
17:08
when I was still in my 20s,
403
1010000
1000
وقتی هنوز بیست و چند سالم بود،
17:09
before I had gotten married and had my three sons,
404
1011000
4000
قبل از این که ازدواج کنم
و سه پسر به دنیا بیارم،
و سه پسر به دنیا بیارم،
17:13
I have passed his memory -- as well as his love of baseball -- on to my boys.
405
1015000
4000
خاطرات اونو-- و عشقش به بیسبال رو--
به پسرام انتقال دادم.
به پسرام انتقال دادم.
17:17
Though when the Dodgers abandoned us to come to L.A.,
406
1019000
2000
حتی وقتی داجرز ما رو ول کرد
تا به لس آنجلس بیاد،
تا به لس آنجلس بیاد،
17:19
I lost faith in baseball until I moved to Boston
407
1021000
4000
من اعتقادم به بیسبال رو از دست دادم
تا وقتی اومدیم به بوستون
تا وقتی اومدیم به بوستون
17:23
and became an irrational Red Socks fan.
408
1025000
2000
و طرفدار بی کله ی رد ساکس شدیم.
17:26
And I must say, even now, when I sit with my sons
409
1028000
2000
و باید بگم، حتی حالا،
وقتی با پسرام میشینم
وقتی با پسرام میشینم
17:28
with our season tickets,
410
1030000
2000
با بلیط های فصل،
17:30
I can sometimes close my eyes against the sun
411
1032000
2000
گاهی چشمهامو جلوی آفتاب می بندم
17:32
and imagine myself, a young girl once more, in the presence of my father,
412
1034000
4000
و خودمو تصور می کنم،
دوباره یه دختر جوان، کنار پدرم،
دوباره یه دختر جوان، کنار پدرم،
17:36
watching the players of my youth on the grassy fields below:
413
1038000
3000
بازیکنای جوانی خودمو
روی زمین چمن تماشا می کنم:
روی زمین چمن تماشا می کنم:
17:39
Jackie Robinson, Roy Campanella, Pee Wee Reese, and Duke Snider.
414
1041000
4000
جکی رابینسون، روی کامپانلا،
پی وی ریسی، و دوک اسنایدر.
پی وی ریسی، و دوک اسنایدر.
17:43
I must say there is magic in these moments.
415
1045000
2000
باید بگم این لحظه ها جادویی هستن.
17:45
When I open my eyes and I see my sons
416
1047000
2000
وقتی چشمهامو باز می کنم
و پسرامو می بینم
و پسرامو می بینم
17:47
in the place where my father once sat,
417
1049000
2000
در جایی که روزی پدرم می نشست،
17:50
I feel an invisible loyalty and love
418
1052000
2000
یه حس وفاداری و عشق نامرئی حس میکنم
17:52
linking my sons to the grandfather whose face they never had a chance to see,
419
1054000
4000
که پسرامو با پدربزرگشون مرتبط می کنه
و اونا هرگز شانس دیدن چهره ش رو نداشتن،
و اونا هرگز شانس دیدن چهره ش رو نداشتن،
17:56
but whose heart and soul they have come to know
420
1058000
2000
اما قلب و روح اونو درک کردن
17:58
through all the stories I have told.
421
1060000
3000
از طریق همه ی قصه هایی که گفتم.
18:01
Which is why, in the end, I shall always be grateful for this curious love of history,
422
1063000
3000
و به همین دلیل، در پایان،
همیشه باید از این عشق عجیب به تاریخ ممنون باشم،
همیشه باید از این عشق عجیب به تاریخ ممنون باشم،
18:04
allowing me to spend a lifetime looking back into the past.
423
1066000
4000
که به من اجازه داد
عمری را صرف نگاه به گذشته کنم.
عمری را صرف نگاه به گذشته کنم.
18:08
Allowing me to learn from these large figures
424
1070000
3000
اجازه داد از این افراد بزرگ یاد بگیرم
18:11
about the struggle for meaning for life.
425
1073000
2000
درباره ی مبارزه برای مفهوم زندگی.
18:13
Allowing me to believe that the private people
426
1075000
2000
اجازه داد ایمان پیدا کنم
که افرادی که در زندگی خصوصی مون
که افرادی که در زندگی خصوصی مون
18:15
we have loved and lost in our families,
427
1077000
2000
در خانواده هامون دوست داشتیم
و از دست دادیم،
و از دست دادیم،
18:17
and the public figures we have respected in our history,
428
1079000
3000
و چهره های معروفی که در تاریخ مون
بهشون احترام میذاریم،
بهشون احترام میذاریم،
18:20
just as Abraham Lincoln wanted to believe,
429
1082000
2000
درست همون طور که
آبراهام لینکلن می خواست باور کنه،
آبراهام لینکلن می خواست باور کنه،
18:22
really can live on, so long as we pledge
430
1084000
3000
واقعاً میتونن جاودان بمونن،
تا وقتی ما متعهد باشیم
تا وقتی ما متعهد باشیم
18:25
to tell and to retell the stories of their lives.
431
1087000
4000
به اینکه قصه های زندگی مون رو
بگیم و دوباره بگیم.
بگیم و دوباره بگیم.
18:29
Thank you for letting me be that storyteller today.
432
1091000
2000
متشکرم که اجازه دادین
من قصه گوی امروز باشم.
من قصه گوی امروز باشم.
18:31
(Applause)
433
1093000
1000
(تشویق حاضرین)
18:32
Thank you.
434
1094000
3000
سپاسگزارم.
ABOUT THE SPEAKER
Doris Kearns Goodwin - HistorianDoris Kearns Goodwin writes insightful books on the US Presidency (JFK, LBJ, FDR and Lincoln, so far), telling each president's personal story against the backdrop of history.
Why you should listen
Doris Kearns Goodwin is one of the great popularizers of presidential history. Her books on Lyndon Johnson, the Kennedys, and the wartime Roosevelts all became best-sellers, thanks to her ability to tell a truly human story around these larger-than-life men and women.
Her latest book, Team of Rivals, follows Abraham Lincoln, a brilliant young country lawyer, as he rises to the US Presidency and draws his former political opponents into his circle of advisors. (The book is the basis for Steven Spielberg's next film.)
Goodwin nurses a parallel fascination for baseball, the subject of her beloved memoir Wait Till Next Year. In 2007, she was a finalist candidate for the presidency of Red Sox Nation.
Doris Kearns Goodwin | Speaker | TED.com