ABOUT THE SPEAKER
Emtithal Mahmoud - Poet
Emtithal "Emi" Mahmoud dedicates her time to spreading understanding through poetry and advocacy, particularly for the cause of refugees and disadvantaged communities the world over.

Why you should listen

Emtithal "Emi" Mahmoud is the reigning 2015 Individual World Poetry Slam Champion and 2016 Woman of the World Co-champion. One of BBC's 100 Most Inspirational Women of 2015, Mahmoud studied anthropology and molecular, cellular amd developmental biology at Yale University and is a Darfur native from the heart of Philadelphia.

A UNHCR High Profile Supporter, a Yale Global Health Fellow and Leonore Annenberg Scholar, Mahmoud dedicates her time to spreading understanding through poetry and advocacy, particularly for the cause of refugees and disadvantaged communities the world over. A closing speaker for Yale University's 2016 graduation ceremony, Mahmoud has part-taken in multiple White House round-table discussions, including a session with President Obama and has presented at multiple United Nations events, opening and closing for the Secretary General. In December 2016, she spoke at the Laureates and Leaders Summit in New Delhi and launched the 100 Million for 100 Million child advocacy campaign alongside the Dalai Lama, Indian President Pranab Mukherjee, Kailash Satyarthi and 14 other Nobel laureates and Leaders. A member of the Philanthropy Age "How to Do Good" speaking tour and a Hedgebrook writing fellow, Mahmoud has entered profound spaces across countless audiences -- spanning four continents in person and the entire international community digitally.

More profile about the speaker
Emtithal Mahmoud | Speaker | TED.com
TEDMED 2016

Emtithal Mahmoud: A young poet tells the story of Darfur

امتیدال محمود: یک شاعر جوان ماجرای دارفور را روایت می‌کند

Filmed:
1,059,568 views

امتیدال (امی) محمود، شعرهایی از مقاومت و تجربه فرار خود از نسل‌کشی در دارفور می‌سراید. او دو سروده تکان‌دهنده خود درباره پناهجویان، خانواده، شادی و اندوه را می‌خواند و می‌پرسد، «آیا نظاره‌گر من هستید؟»
- Poet
Emtithal "Emi" Mahmoud dedicates her time to spreading understanding through poetry and advocacy, particularly for the cause of refugees and disadvantaged communities the world over. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

۱۰ ساله بودم که به معنای
کلمه‌ی «نسل‌کشی» پی بردم.
00:12
I was 10 yearsسالها oldقدیمی when I learnedیاد گرفتم
what the wordکلمه "genocideقتل عام" meantبه معنای.
0
994
4117
00:18
It was 2003,
1
6755
1704
سال ۲۰۰۳ بود،
00:20
and my people were beingبودن brutallyوحشیانه
attackedحمله کرد because of theirخودشان raceنژاد --
2
8483
4102
و به مردم کشورم به دلیل نژادشان،
به طرز وحشیانه‌ای حمله شده بود --
00:24
hundredsصدها of thousandsهزاران نفر murderedکشته شد,
3
12609
1804
صدها هزار نفر به قتل رسیدند
00:26
millionsمیلیون ها نفر displacedآواره,
4
14437
1948
میلیون‌ها نفر ناپدید شدند،
00:28
a nationملت tornپاره شده apartجدا از هم at the handsدست ها
of its ownخودت governmentدولت.
5
16409
3299
یک ملت به دست دولت خودش از هم پاشیده شد.
00:32
My motherمادر and fatherپدر immediatelyبلافاصله beganآغاز شد
speakingصحبت كردن out againstدر برابر the crisisبحران.
6
20199
4190
پدر و مادرم بلافاصله شروع
به انتقاد از این بحران کردند.
00:36
I didn't really understandفهمیدن it,
7
24413
1486
من واقعاً آن را درک نمی‌کردم،
00:37
exceptبجز for the factواقعیت
that it was destroyingاز بین بردن my parentsپدر و مادر.
8
25923
2846
به جز این حقیقت که در حال
از بین بردن پدر و مادرم بود.
00:41
One day, I walkedراه می رفت in on my motherمادر cryingگریان,
9
29391
3713
یک روز، مادرم را در حال گریه دیدم
00:45
and I askedپرسید: her why
we are buryingدفن کردن so manyبسیاری people.
10
33128
4647
و از او پرسیدم، چرا
این همه آدم را دفن می‌کنیم؟
00:50
I don't rememberیاد آوردن the wordsکلمات that she choseانتخاب کرد
11
38400
2703
کلماتی که او برای توصیف نسل‌کشی
00:53
to describeتوصیف کردن genocideقتل عام to her
10-year-oldساله daughterفرزند دختر,
12
41127
4237
برای دختر ۱۰ ساله‌اش
استفاده کرد را به یاد ندارم،
00:57
but I rememberیاد آوردن the feelingاحساس.
13
45388
1629
اما آن احساس را به یاد دارم.
00:59
We feltنمد completelyبه صورت کامل aloneتنها,
14
47741
3055
ما احساس می‌کردیم کاملاً تنهاییم،
01:02
as if no one could hearشنیدن us,
15
50820
1918
مثل این که هیچ کس صدایمان را نمی‌شنید،
01:04
as if we were essentiallyاساسا invisibleنامرئی.
16
52762
2809
انگار کاملاً نامرئی بودیم.
01:08
This is when I wroteنوشت
my first poemشعر about Darfurدارفور.
17
56359
4029
آن زمان بود که اولین شعرم
را درباره دارفور سرودم.
01:13
I wroteنوشت poetryشعر to convinceمتقاعد کردن people
to hearشنیدن and see us,
18
61144
4988
من شعر می‌گفتم تا مردم را قانع کنم
که صدایمان را بشنوند و ما را ببینند،
01:18
and that's how I learnedیاد گرفتم
the thing that changedتغییر کرد me.
19
66156
2470
و این‌گونه بود که چیزی فهمیدم
که من را تغییر داد.
01:21
It's easyآسان to be seenمشاهده گردید.
20
69291
1796
می‌توان راحت دیده شد.
01:23
I mean, look at me -- I'm a youngجوان
Africanآفریقایی womanزن with a scarfروسری around my headسر,
21
71111
5110
منظورم این است که، به من نگاه کنید -- یک
زن جوان آفریقایی هستم که روسری بر سر دارم،
01:28
an Americanآمریکایی accentلهجه on my tongueزبان
22
76245
2163
با لهجه آمریکایی صحبت می‌کنم
01:30
and a storyداستان that makesباعث می شود even the mostاکثر
brutalوحشیانه of Mondayدوشنبه morningsصبح ها seemبه نظر می رسد invitingدعوت کردن.
23
78432
4358
با داستانی که حتی بی‌رحم‌ترین
صبح‌های دوشنبه را جذاب جلوه می‌دهد.
01:36
But it's hardسخت to convinceمتقاعد کردن people
that they deserveسزاوار to be seenمشاهده گردید.
24
84031
3603
ولی سخت می‌توان مردم را قانع کرد
که استحقاق دیده شدن را دارند.
01:40
I learnedیاد گرفتم this in my highبالا schoolمدرسه
classroomکلاس درس one day,
25
88741
2411
این را در یکی از روز‌های دبیرستان آموختم.
01:43
when my teacherمعلم askedپرسید: me
to give a presentationارائه about Darfurدارفور.
26
91176
2875
وقتی معلمم از من خواست
ارائه‌ای در مورد دارفور داشته باشم.
01:46
I was settingتنظیمات up the projectorپروژکتور
when a classmateهمکلاسی of mineمال خودم said,
27
94075
3895
من مشغول تنظیم پروژکتور بودم
که یکی از همکلاسی‌هایم گفت:
01:49
"Why do you have to talk about this?
28
97994
2095
«چرا باید در این مورد صحبت کنی؟
01:52
Can't you think about us
and how it will make us feel?"
29
100113
3050
به ما فکر نمی‌کنی و این که باعث
می‌شود چه احساسی داشته باشیم؟»
01:55
(Laughterخنده)
30
103187
2140
(صدای خنده)
01:57
My 14-year-oldساله selfخود didn't know
what to say to her,
31
105351
4064
من در چهارده سالگی
نمی‌دانستم به او چه بگویم،
02:01
or how to explainتوضیح the painدرد
that I feltنمد in that momentلحظه,
32
109439
3862
یا رنج خود را در آن لحظه به او توضیح دهم،
02:05
and in everyهرکدام momentلحظه that we were forcedمجبور شدم
not to talk about "this."
33
113325
4071
یا در هر لحظه که مجبور بودیم
در این باره صحبت نکنیم.
02:09
Her wordsکلمات tookگرفت me back to the daysروزها
and nightsشب ها on the groundزمینی in Darfurدارفور,
34
117420
4844
کلمات او من را به روزها
و شب‌هایی برد که در دارفور بودم،
02:14
where we were forcedمجبور شدم to remainماندن silentبی صدا;
35
122288
2454
ما مجبور بودیم ساکت باشیم؛
02:16
where we didn't speakصحبت over morningصبح teaچای
36
124766
2191
زمان‌هایی که در زمان صبحانه صحبت نمی‌کردیم
02:18
because the warplanesهواپیماهای جنگی overheadدر بالای سر
would swallowبلع any and all noiseسر و صدا;
37
126981
4453
چرا که صدای هواپیما‌های جنگی،
هر صدایی را در خود محو می‌کرد.
02:23
back to the daysروزها when we were told
38
131458
2123
من را به روز‌هایی برد که به ما گفته می‌شد
02:25
not only that we don't
deserveسزاوار to be heardشنیدم
39
133605
2789
نه تنها سزاوار شنیده شدن نیستیم،
02:28
but that we do not have a right to existوجود دارد.
40
136418
2816
بلکه حق زنده بودن را نیز نداریم.
02:31
And this is where the magicشعبده بازي happenedاتفاق افتاد,
41
139963
2479
و آن زمان بود که معجزه‌ای رخ داد،
02:34
in that classroomکلاس درس when all the studentsدانش آموزان
startedآغاز شده takingگرفتن theirخودشان seatsصندلی ها
42
142466
3223
در آن کلاس، زمانی که همه دانش‌آموزان
بر روی صندلی‌های خود نشستند
02:37
and I beganآغاز شد to speakصحبت,
43
145713
1269
و من شروع به صحبت کردم،
02:39
despiteبا وجود this renewedتمدید شد feelingاحساس
that I didn't deserveسزاوار to be there,
44
147006
3739
با وجود بازگشت این احساس
که من سزاوار بودن در آن‌جا نبودم،
02:42
that I didn't belongتعلق داشتن there
45
150769
1440
که به آن‌جا تعلق نداشتم
02:44
or have a right to breakزنگ تفريح the silenceسکوت.
46
152233
2378
یا حق نداشتم سکوت را بشکنم.
02:47
As I talkedصحبت کرد,
47
155110
1684
زمانی که صحبت کردم،
02:48
and my classmatesهمکلاسی ها listenedگوش داد,
48
156818
2643
و همکلاسی‌هایم به من گوش می‌کردند،
02:51
the fearترس ebbedافتادن away.
49
159485
1470
ترسم از بین رفت.
02:54
My mindذهن becameتبدیل شد calmآرام,
50
162022
1577
ذهنم آرام شد،
02:55
and I feltنمد safeبی خطر.
51
163623
1677
و احساس امنیت کردم.
02:58
It was the soundصدا of our grievingگرامیداشت,
52
166796
2897
صدای عزاداری‌هایمان به گوش می‌رسید،
03:01
the feel of theirخودشان armsبازوها around me,
53
169717
2723
احساس دست‌هایی که مرا در آغوش می‌گرفتند،
03:04
the steadyثابت wallsدیوارها that heldبرگزار شد us togetherبا یکدیگر.
54
172464
2281
مانند دیوار‌های محکمی که ما را
در کنار هم نگاه می‌داشتند.
03:07
It feltنمد nothing like a vacuumخلاء.
55
175926
1931
مثل این که در خلاء بودم.
03:10
I chooseانتخاب کنید poetryشعر because it's so visceralذره ای.
56
178801
3276
من شعر را به خاطر عمیق بودنش انتخاب کردم.
03:14
When someoneکسی is standingایستاده in frontجلوی of you,
mindذهن, bodyبدن and soulروح,
57
182821
3310
زمانی که با کسی
روبرو می‌شوی، ذهن، بدن و روح
03:18
sayingگفت: "Witnessشاهد me,"
58
186155
1201
می‌گویند «نظاره‌گر من باش»،
03:19
it's impossibleغیرممکن است not to becomeتبدیل شدن به
keenlyکاملا awareمطلع of your ownخودت humanityبشریت.
59
187380
3814
مشتاقانه آگاه شدن
از انسانیت خودتان غیرممکن است.
03:23
This changedتغییر کرد everything for me.
60
191593
1800
این همه چیز را برای من تغییر داد.
03:25
It gaveداد me courageشجاعت.
61
193417
1546
به من شجاعت داد.
03:27
Everyهرکدام day I experienceتجربه
the powerقدرت of witnessشاهد,
62
195883
2591
من هر روز قدرت نظاره کردن را تجربه می‌کنم،
03:30
and because of that, I am wholeکل.
63
198498
2101
و به این دلیل، من تمامیت دارم.
03:32
And so now I askپرسیدن:
64
200623
1482
پس اکنون می‌پرسم:
03:34
Will you witnessشاهد me?
65
202129
1366
آیا نظاره‌گر من هستید؟
03:37
They handدست me the microphoneمیکروفون
66
205401
2034
آن‌ها میکروفن را به من می‌دهند
03:39
as my shouldersشانه ها sinkفرو رفتن
underزیر the weightوزن of this stressفشار.
67
207459
3301
و شانه‌هایم زیر این فشار خم می‌شوند.
03:44
The womanزن saysمی گوید,
68
212343
1958
این زن می‌گوید،
03:46
"The one millionthمیلیونر refugeeپناهنده
just left Southجنوب Sudanسودان.
69
214325
2441
«یک میلیون پناهجو
سودان جنوبی را ترک کرده‌اند.
03:48
Can you commentاظهار نظر?"
70
216790
1457
نظری دارید؟»
03:50
I feel my feetپا rockسنگ back and forthچهارم
on the heelsپاشنه my motherمادر boughtخریداری شد,
71
218271
4020
من راه رفتن بر روی کفش‌هایی
که مادرم خریده را احساس می‌کنم،
03:54
beggingالتماس کردن the questionسوال:
72
222315
1178
با التماس می‌پرسم:
03:55
Do we stayاقامت کردن, or is it saferامن تر
to chooseانتخاب کنید flightپرواز?
73
223517
2750
آیا می‌مانیم، یا گریختن امن‌تر است؟
03:58
My mindذهن echoesاکوسیستم the numbersشماره:
74
226826
2251
این اعداد در ذهنم طنین‌انداز می‌شوند:
04:01
one millionمیلیون goneرفته,
75
229741
1663
یک میلیون نفر رفته‌اند،
04:03
two millionمیلیون displacedآواره,
76
231428
1622
دو میلیون نفر آواره شده‌اند،
04:05
400,000 deadمرده in Darfurدارفور.
77
233074
2720
۴۰۰ هزار نفر در دارفور کشته شده‌اند.
04:07
And this lumpتوده takes over my throatگلو,
78
235818
1706
و زبانم بند می‌آید،
04:09
as if eachهر یک of those bodiesبدن
just foundپیدا شد a graveقبر
79
237548
2622
مثل این که همه آن اجساد
04:12
right here in my esophagusمری.
80
240194
1933
همین‌جا در گلوی من دفن شده‌اند.
جایی که زمانی کشور ما بود،
04:14
Our onceیک بار countryکشور,
81
242593
1151
04:15
all northشمال and southجنوب and eastشرق and westغرب,
82
243768
2230
شمال و جنوب و شرق و غربش،
آن قدر ناآرام شد که حتی (رود) نیل
هم نتوانست ما را در کنار هم نگاه دارد،
04:18
so restlessبی قرار the Nileنیل couldn'tنمی توانستم
holdنگه دارید us togetherبا یکدیگر,
83
246022
2918
04:20
and you askپرسیدن me to summarizeخلاصه کن.
84
248964
1859
و شما از من می‌خواهید
که حرفم را خلاصه کنم؟
طوری در مورد اعداد صحبت می‌کنند
که انگار دیگر این اتفاق‌ها نمی‌افتد
04:23
They talk about the numbersشماره
as if this isn't still happeningاتفاق می افتد,
85
251354
3035
04:26
as if 500,000 didn't just dieمرگ in Syriaسوریه,
86
254413
3217
انگار ۵۰۰ هزار نفر در سوریه کشته نشده‌اند،
04:29
as if 3,000 aren'tنه still makingساخت
theirخودشان finalنهایی standایستادن
87
257654
2894
انگار ۳ هزار نفر در حال مقاومت نهایی
04:32
at the bottomپایین of the Mediterraneanمدیترانه ای,
88
260572
3164
در جنوب مدیترانه نیستند،
04:35
as if there aren'tنه entireکل volumesجلد
fullپر شده of factواقعیت sheetsورق about our genocidesنسل کشی,
89
263760
4739
انگار کتاب‌هایی پر از حقایق
در مورد نسل‌کشی‌های ما نوشته نشده‌اند،
04:40
and now they want me to writeنوشتن one.
90
268523
1854
و اکنون از من می‌خواهند یک حقیقت بنویسم.
04:43
Factحقیقت:
91
271254
1163
حقیقت:
04:45
we never talkedصحبت کرد over breakfastصبحانه,
92
273883
2262
ما هرگز در زمان صبحانه، صحبت نکردیم
04:48
because the warplanesهواپیماهای جنگی
would swallowبلع our voicesصدای.
93
276169
2715
چون جنگنده‌ها صدای ما را می‌بلعیدند.
04:50
Factحقیقت:
94
278908
1578
حقیقت:
04:52
my grandfatherبابا بزرگ didn't want to leaveترک کردن home,
95
280510
2464
پدربزرگم نمی‌خواست خانه را ترک کند،
04:54
so he diedفوت کرد in a warجنگ zoneمنطقه.
96
282998
2029
پس در یک منطقه جنگی مُرد.
04:57
Factحقیقت:
97
285647
1340
حقیقت:
04:59
a burningسوزش bushبوته withoutبدون God is just a fireآتش.
98
287011
3075
یک شاخه در حال سوختن
بدون خدا تنها یک آتش است.
05:02
I measureاندازه گرفتن the distanceفاصله betweenبین what I know
99
290652
2186
من فاصله بین چیزی که می‌دانم
05:04
and what is safeبی خطر to say on a microphoneمیکروفون.
100
292862
2250
و چیزی که گفتنش پشت میکروفن
امن است را می‌سنجم.
05:07
Do I talk about sorrowغم و اندوه? Displacementجابه جایی?
101
295136
2894
من در مورد اندوه صحبت می‌کنم؟
در مورد آوارگی؟
05:10
Do I mentionاشاره the violenceخشونت,
102
298054
1393
آیا به خشونت اشاره می‌کنم؟
این که هیچ وقت به سادگی چیزی
که در تلویزیون می‌بینید نیست؟
05:11
how it's never as simpleساده
as what you see on TVتلویزیون,
103
299471
2680
05:14
how there are weeks'هفته ها worthارزش of fearترس
before the cameraدوربین is on?
104
302175
3818
این که قبل از روشن شدن دوربین،
هفته‌ها ترس وجود دارد؟
05:19
Do I tell her about our bodiesبدن,
105
307654
2620
آیا به او درباره بدن‌هایمان می‌گویم؟
که ۶۰ درصد آن‌ها را آب تشکیل می‌دهد؟
05:22
how they are 60 percentدرصد waterاب,
106
310298
1451
05:23
but we still burnسوزاندن like driftwooddriftwood,
107
311773
1917
ولی همچنان مثل یک تکه چوب می‌سوزیم
05:25
makingساخت fuelسوخت of our sacrificeقربانی?
108
313714
1882
و با قربانی شدن به هیزم تبدیل می‌شویم؟
05:27
Do I tell her the menمردان diedفوت کرد first,
mothersمادران forcedمجبور شدم to watch the slaughterکشتار?
109
315620
4108
در مورد مردانی می‌گویم که زودتر مُردند؟
مادرانی که مجبور به تماشای کشتار بودند؟
که آن‌ها به دنبال فرزندانمان آمدند،
05:31
That they cameآمد for our childrenفرزندان,
110
319752
1602
05:33
scatteringپراکندگی them acrossدر سراسر the continentقاره
untilتا زمان our homesخانه ها sankغرق شدن?
111
321378
3154
آن‌ها را سرتاسر قاره پراکنده کردند
تا زمانی که خانه‌هایمان نابود شدند؟
05:36
That even castlesقلعه ها sinkفرو رفتن
at the biteگاز گرفتن of the bombبمب?
112
324556
3129
که حتی کاخ‌ها با یک بمب ویران می‌شوند؟
05:41
Do I talk about the elderlyمسن,
113
329773
1867
آیا در مورد سالمندانمان می‌گویم؟
05:43
our heroesقهرمانان,
114
331664
1635
قهرمان‌هایمان،
که برای دویدن خیلی ضعیف بودند،
و ارزش تیر خوردن هم نداشتند،
05:45
too weakضعیف to runاجرا کن, too expensiveگران to shootشلیک,
115
333323
2611
05:47
how they would marchمارس them,
116
335958
1383
این که چگونه آن‌ها را پشت سر هم
05:49
handsدست ها raisedبالا بردن, riflesتفنگ ها at theirخودشان backsعقب,
117
337365
2247
با دست‌ها بالای سر، تفنگ‌هایشان بر پشتشان
05:51
into the fireآتش?
118
339636
1156
به آتش می‌انداختند؟
05:52
How theirخودشان walkingپیاده روی sticksچوب
keptنگه داشته شد the flamesشعله های آتش aliveزنده است?
119
340816
2270
این که چگونه عصاهایشان،
آتش را زنده نگه می‌داشت؟
05:55
It feelsاحساس می کند too harshسخت for a bundleبسته نرم افزاری of wiresسیم ها
and an audienceحضار to swallowبلع.
120
343110
5184
درکش برای یک مشت سیم
و یک شنونده خیلی سخت است.
06:00
Too relentlessبی وقفه,
121
348318
1436
خیلی بی‌رحمانه است،
06:01
like the valleyدره that filledپر شده
with the putridپرنده smokeدود of our deathsمرگ و میر.
122
349778
3859
مثل دره‌ای که از دود بلندشده
از کشته‌هایمان پر شده است.
06:05
Is it better in verseآیه?
123
353661
1833
آیا گفتن آن با شعر بهتر است؟
06:08
Can a stanzastanza becomeتبدیل شدن به a burialخاکسپاری shroudکفن?
124
356114
2701
آیا یک بیت شعر می‌تواند
به یک کفن تبدیل شود؟
اگر ملایم‌تر بگویم،
کمتر آزاردهنده خواهد بود؟
06:10
Will it stingنیش lessکمتر if I say it softlyآرام?
125
358839
1831
06:12
If you don't see me cryگریه کردن,
will you listen better?
126
360694
2303
اگر گریه کردن من را نبینید،
بهتر گوش می‌کنید؟
06:15
Will the painدرد leaveترک کردن
when the microphoneمیکروفون does?
127
363021
2116
اگر میکروفن را خاموش کنیم،
درد از بین می‌رود؟
06:17
Why does everyهرکدام wordکلمه feel
as if I'm sayingگفت: my last?
128
365161
3194
چرا هر کلمه مثل آخرین حرف من است؟
06:22
Thirtyسی سی secondsثانیه for the soundصدا biteگاز گرفتن,
129
370256
2167
سی ثانیه قطعه صوتی،
06:24
and now threeسه minutesدقایق for the poemشعر.
130
372447
2100
و حالا سه دقیقه برای شعر.
06:27
My tongueزبان goesمی رود dryخشک the sameیکسان way we diedفوت کرد,
131
375320
4064
زبانم خشک می‌شود، همانگونه که مُردیم،
06:31
becomingتبدیل شدن به ashخاکستر, havingداشتن never been coalزغال سنگ.
132
379408
3192
خاکستر شدیم، با این که
هیچ‌وقت زغال نبودیم.
06:36
I feel my left legپا go numbبی حس,
133
384311
2286
حس می‌کنم پای چپم بی‌حس شده،
06:38
and I realizeتحقق بخشیدن that I lockedقفل شده است my kneesزانو,
134
386621
2857
و متوجه می‌شوم زانوهایم قفل شده‌اند،
06:41
bracingبافتن for impactتأثیر.
135
389502
1588
و آماده ضربه می‌شوند.
06:43
I never wearپوشیدن shoesکفش I can't runاجرا کن in.
136
391737
3024
من هیچ‌وقت کفش‌هایی را نمی‌پوشم
که نتوانم با آن‌ها بدوم.
06:48
Thank you.
137
396330
1157
سپاسگزارم.
06:49
(Applauseتشویق و تمجید)
138
397988
6094
(صدای تشویق)
06:56
So, I wanted to leaveترک کردن on a positiveمثبت noteتوجه داشته باشید,
139
404847
4237
می‌خواهم با یک یادداشت مثبت خداحافظی کنم،
07:01
because that's the paradoxپارادوکس
that this life has been:
140
409108
3476
چرا که این دوگانگی زندگی بوده است:
07:04
in the placesمکان ها where I learnedیاد گرفتم
to cryگریه کردن the mostاکثر,
141
412608
3000
هر وقت گریه کردن را یاد گرفتم،
07:07
I alsoهمچنین learnedیاد گرفتم how to smileلبخند after.
142
415632
3316
آموخته‌ام که چگونه پس از آن لبخند بزنم.
07:11
So, here goesمی رود.
143
419615
2507
پس شروع می‌کنم.
07:16
"You Have a Bigبزرگ Imaginationخیال پردازی
144
424837
2854
«شما رویای بزرگی دارید
07:20
or
145
428325
1277
یا
07:21
400,000 Waysراه ها to Cryگریه کردن."
146
429626
3636
۴۰۰ هزار روش برای گریه کردن.»
07:26
For [Zainabزینب].
147
434434
1151
برای زینب.
07:28
I am a sadغمگین girlدختر,
148
436784
1508
من یک دختر غمگین هستم،
07:31
but my faceصورت makesباعث می شود other plansبرنامه ها,
149
439325
2685
اما چهره‌ام برنامه‌های دیگری دارد،
07:34
focusingتمرکز energyانرژی on this smileلبخند,
so as not to wasteدور ریختنی it on painدرد.
150
442034
4822
تمرکز انرژی بر لبخند زدن،
و هدر ندادن آن بر روی درد.
07:38
The first thing they tookگرفت was my sleepبخواب,
151
446880
2523
نخستین چیزی که از من گرفتند، خواب بود،
07:41
eyesچشم ها heavyسنگین but wideوسیع openباز کن,
152
449427
2318
پلک‌های سنگین اما چشم‌های باز،
07:43
thinkingفكر كردن maybe I missedاز دست رفته something,
153
451769
2024
در این فکر که شاید چیزی را جا انداخته‌ام،
07:45
maybe the cavalryسواره نظام is still comingآینده.
154
453817
2174
شاید سواره نظام هنوز در حال آمدن است.
07:48
They didn't come,
155
456015
1245
آن‌ها نیامدند،
07:49
so I boughtخریداری شد biggerبزرگتر pillowsبالش.
156
457284
1812
پس من بالش‌های بزرگ‌تری خریدم.
07:51
(Laughterخنده)
157
459120
1303
(صدای خنده)
07:53
My grandmotherمادر بزرگ could cureدرمان anything
158
461508
3704
مادربزرگم می‌توانست هر دردی را درمان کند
07:57
by talkingصحبت کردن the life out of it.
159
465236
2587
با صحبت کردن از زندگی.
07:59
And she said that I could make
a thiefدزد in a siloسیلو laughخنده
160
467847
3265
و او گفت که من می‌توانم یک دزد
را در یک انبار بخندانم
08:03
in the middleوسط of our ragingمهاجم warجنگ.
161
471136
2080
در میان این جنگ خشونت‌آمیز.
08:05
Warجنگ makesباعث می شود a brokenشکسته شده marriageازدواج bedبستر
out of sorrowغم و اندوه.
162
473240
4422
جنگ از غم و اندوه، یک تخت‌خواب
ازدواج شکسته می‌سازد.
08:10
You want nothing more than to disappearناپدید می شوند,
163
478198
2181
فقط می‌خواهی ناپدید شوی،
08:12
but your heartقلب can't salvageنجات دادن
enoughکافی remnantsبقایای to leaveترک کردن.
164
480403
3733
اما قلبت نمی‌تواند تکه‌های کافی
برای ترک کردن پیدا کند.
08:16
But joyشادی --
165
484848
1344
اما شادی --
08:18
joyشادی is the armorزره پوش we carriedانجام acrossدر سراسر
the bordersمرز ها of our brokenشکسته شده homelandمیهن.
166
486216
4327
شادی، سپر ما در زمان طی کردن
مرز‌های میهن از بین رفته‌مان است.
08:24
A hastyشتابزده mixمخلوط کردن of storiesداستان ها and facesچهره ها
167
492687
3552
ترکیبی شتاب‌زده از داستان‌ها و چهره‌ها
08:28
that lastsطول می کشد long after the flavorعطر و طعم is goneرفته.
168
496263
2824
که پس از نابودی عطر و طعم،
زمان زیادی باقی می‌ماند.
08:32
A muscleماهیچه memoryحافظه that overcomesرفع می شود
even the mostاکثر bitterتلخ of timesبار,
169
500018
3910
حافظه‌ای که حتی بر سخت‌ترین
لحظات هم غلبه می‌کند،
08:35
my memoryحافظه is spottedپابند with
daysروزها of laughingخندیدن untilتا زمان I criedگریه کرد,
170
503952
4549
حافظه من با روز‌های
خندیدن تا به گریه رسیدن
08:40
or cryingگریان untilتا زمان I laughedخندید.
171
508525
1635
یا گریه کردن تا به خنده رسیدن
رنگ‌آمیزی شده.
08:42
Laughterخنده and tearsاشک ها are bothهر دو
involuntaryغیر داوطلبانه humanانسان reactionsواکنش ها,
172
510184
3969
خنده و اشک، هر دو واکنش‌های
غیرارادی انسان هستند،
08:46
testamentsاظهارات to our capacityظرفیت for expressionاصطلاح.
173
514177
3173
نمایانگر ظرفیت ما برای ابراز احساسات.
08:49
So allowاجازه دادن me to expressبیان
174
517374
1833
پس به من اجازه می‌دهند که نشان دهم
08:51
that if I make you laughخنده,
175
519231
1690
اگر شما را می‌خندانم،
08:52
it's usuallyمعمولا on purposeهدف.
176
520945
2079
این معمولاً عامدانه است.
08:55
And if I make you cryگریه کردن,
177
523048
1727
و اگر شما را می‌گریانم،
08:56
I'll still think you are beautifulخوشگل.
178
524799
1979
همچنان به نظرم زیبا هستید.
08:59
This is for my cousinعمو زاده Zainabزینب,
179
527267
2695
این برای دختر عمویم زینب است،
09:02
bedriddenتختخواب on a randomتصادفی afternoonبعد از ظهر.
180
530696
3014
که در یک بعد از ظهر بستری است.
09:06
I hadn'tتا به حال نیست seenمشاهده گردید her sinceاز آنجا که the last time
we were in Sudanسودان togetherبا یکدیگر,
181
534131
4026
او را از آخرین باری که
در سودان با هم بودیم، ندیده بودم،
09:10
and there I was at her hospitalبیمارستان bedsideبستر
182
538181
3954
و در کنار تخت او در بیمارستان بودم
09:14
in a 400-year-oldساله buildingساختمان in Franceفرانسه.
183
542159
3358
در یک ساختمان ۴۰۰ ساله در فرانسه.
09:19
Zainabزینب wanted to hearشنیدن poemsاشعار.
184
547047
2245
زینب می‌خواست شعر بشنود.
09:22
Suddenlyناگهان, Englishانگلیسی, Arabicعربی
and Frenchفرانسوی were not enoughکافی.
185
550179
4050
ناگهان انگلیسی، عربی
و فرانسوی کافی نبودند.
09:26
Everyهرکدام wordکلمه I knewمی دانست becameتبدیل شد emptyخالی noiseسر و صدا,
186
554253
3387
هر کلمه‌ای که می‌شناختم،
به صدا‌های تهی تبدیل شدند،
09:29
and Zainabزینب said, "Well, get on with it."
187
557664
2274
و زینب گفت، «خب، شروع کن.»
09:31
(Laughterخنده)
188
559962
1077
(صدای خنده)
09:33
And I readخواندن her everything that I could,
189
561063
3162
و من هر چیزی که می‌توانستم برای او خواندم،
09:36
and we laughedخندید,
190
564249
1336
و ما خندیدیم،
09:37
and we lovedدوست داشتنی it,
191
565609
1156
و ما عاشق آن بودیم،
09:38
and it was the mostاکثر importantمهم stageمرحله
that I've ever stoodایستاد on,
192
566789
3975
و آن، مهم‌ترین صحنه‌ای بود
که بر روی آن ایستادم،
09:42
surroundedاحاطه شده by familyخانواده,
193
570788
1811
خانواده‌ام در اطرافم بودند،
09:44
by remnantsبقایای of a people who were givenداده شده
as a dowryدلبستگی to a relentlessبی وقفه warجنگ
194
572623
4776
با اندک افرادی که از یک
جنگ بی‌رحمانه باقی مانده بودند.
09:49
but still managedاداره می شود
to make pearlsمروارید of this life;
195
577423
3456
ولی ما توانستیم مرواریدهایی
از این زندگی بسازیم؛
09:52
by the onesآنهایی که who taughtتدریس کرد me
to not only laughخنده,
196
580903
3716
با افرادی که نه تنها
خندیدن را به من آموختند،
09:56
but to liveزنده in the faceصورت of deathمرگ;
197
584643
2870
بلکه زندگی کردن در مقابل
مرگ را به من یاد دادند.
09:59
who placedقرار داده شده theirخودشان handsدست ها acrossدر سراسر the skyآسمان,
198
587537
2406
کسانی که دست‌هایشان را
به سمت آسمان گرفتند،
10:01
measuringاندازه گیری the distanceفاصله to the sunآفتاب
and sayingگفت:, "Smileلبخند;
199
589967
3367
فاصله تا خورشید را
اندازه گرفتند و گفتند، «بخند،
10:05
I'm gonna meetملاقات you there."
200
593358
1655
من قرار است تو را آن‌جا ببینم.»
10:07
And for Zainabزینب --
201
595798
1580
و برای زینب --
10:10
Zainabزینب, who taughtتدریس کرد me love
in a placeمحل like Franceفرانسه,
202
598122
3571
زینبی که به من عشق را
در جایی مثل فرانسه آموخت،
10:14
Zainabزینب, who wanted to he.arآر
poemsاشعار on her deathbedبستر مرگ --
203
602424
4565
زینبی که می‌خواست شعرهایی را
در بستر مرگش بشنود --
10:20
Dilatedمتسع شده fibromyalgiaفیبرومیالژیا.
204
608471
2423
فیبرومیالژی . [نام بیماری]
10:23
Her heartقلب musclesعضلات expandedمنبسط
205
611783
2233
عضلات قلبش منبسط شدند
10:26
untilتا زمان they couldn'tنمی توانستم functionعملکرد.
206
614938
1601
تا زمانی که از کار باز ایستادند.
10:29
And she heldبرگزار شد me,
and she madeساخته شده me feel like goldطلا.
207
617190
3873
و او دستم را گرفت و باعث شد
حس کنم ارزشمند هستم.
10:33
And I said, "Zainabزینب,
208
621087
1545
و من گفتم، «زینب،
10:35
isn't it strangeعجیب that your only problemمسئله
209
623481
3520
عجیب نیست که تنها مشکل تو
10:39
is that your heartقلب was too bigبزرگ?"
210
627025
2884
این است که قلبت زیادی بزرگ بود؟»
10:44
Thank you.
211
632420
1199
سپاسگزارم.
10:45
(Applauseتشویق و تمجید)
212
633643
4785
(صدای تشویق)
Translated by Pedram Pourasgari
Reviewed by zahra moghaddam

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Emtithal Mahmoud - Poet
Emtithal "Emi" Mahmoud dedicates her time to spreading understanding through poetry and advocacy, particularly for the cause of refugees and disadvantaged communities the world over.

Why you should listen

Emtithal "Emi" Mahmoud is the reigning 2015 Individual World Poetry Slam Champion and 2016 Woman of the World Co-champion. One of BBC's 100 Most Inspirational Women of 2015, Mahmoud studied anthropology and molecular, cellular amd developmental biology at Yale University and is a Darfur native from the heart of Philadelphia.

A UNHCR High Profile Supporter, a Yale Global Health Fellow and Leonore Annenberg Scholar, Mahmoud dedicates her time to spreading understanding through poetry and advocacy, particularly for the cause of refugees and disadvantaged communities the world over. A closing speaker for Yale University's 2016 graduation ceremony, Mahmoud has part-taken in multiple White House round-table discussions, including a session with President Obama and has presented at multiple United Nations events, opening and closing for the Secretary General. In December 2016, she spoke at the Laureates and Leaders Summit in New Delhi and launched the 100 Million for 100 Million child advocacy campaign alongside the Dalai Lama, Indian President Pranab Mukherjee, Kailash Satyarthi and 14 other Nobel laureates and Leaders. A member of the Philanthropy Age "How to Do Good" speaking tour and a Hedgebrook writing fellow, Mahmoud has entered profound spaces across countless audiences -- spanning four continents in person and the entire international community digitally.

More profile about the speaker
Emtithal Mahmoud | Speaker | TED.com