TED2001
Eva Zeisel: The playful search for beauty
اوا زيسل از لذت جستجو بدنبال زیبایی می‌گوید
Filmed:
Readability: 3.5
503,633 views
اوا زیسل، طراح سرامیک، ۷۵ سال زندگی حرفه‌ای خود را مرور می‌کند. چرا کارهای او هنوز هم همانقدر جدید و امروزی به نظر می‌رسند (آخرین خط او در سال ۲۰۰۸ آغاز به کار کرد) که در سال ۱۹۲۶ به نظر می‌رسیدند؟ دریافت او از لذت و زیبایی، و تمایل وی به ماجراجویی در طراحی. به خاطرات زندگی سرشار و رنگارنگ وی گوش فرا دهید.
Eva Zeisel - Designer
The legendary Eva Zeisel worked as a ceramics designer -- whose curvy, sensual pieces bring delight and elegance to tabletops around the world. Full bio
The legendary Eva Zeisel worked as a ceramics designer -- whose curvy, sensual pieces bring delight and elegance to tabletops around the world. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:12
So I understand that this meeting was planned,
0
0
4000
اونطور كه من متوجه شدم این جلسه برنامه ریزی شده،
00:16
and the slogan was From Was to Still.
1
4000
4000
و شعار آن از گذشته تا هنوز است.
00:20
And I am illustrating Still.
2
8000
5000
و من می‌خواهم هنوز را شرح بدهم.
00:25
Which, of course, I am not agreeing with because,
3
13000
4000
که البته من با اون موافق نيستم. چون
00:29
although I am 94, I am not still working.
4
17000
4000
اگرچه من نود و چهار سال دارم، اما هنوز کار نمی‌کنم.
00:33
And anybody who asks me, "Are you still doing this or that?"
5
21000
6000
و هرکس از من می‌پرسد: «آيا شما هنوز کار می‌کنيد؟»
00:39
I don't answer because I'm not doing things still, I'm doing it like I always did.
6
27000
7000
من جواب نمی‌دهم چون من «هنوز» کاری انجام نمی‌دهم، من مثل «هميشه» کار می‌کنم.
00:46
I still have -- or did I use the word still? I didn't mean that.
7
34000
6000
من هنوز دارم... گفتم هنوز نه؟! منظورم اين نبود.
00:52
(Laughter)
8
40000
4000
(خنده)
00:56
I have my file which is called To Do. I have my plans.
9
44000
10000
من فهرست کارهای در دست اقدام خودم را دارم. من برای آينده هم برنامه دارم.
01:06
I have my clients. I am doing my work like I always did.
10
54000
5000
من مشتری‌های خودم را دارم. من کارم را همانطور که همیشه انجام می‌دادم می‌کنم.
01:13
So this takes care of my age.
11
61000
4000
و همين است که سن بالای مرا جبران می‌کند.
01:18
I want to show you my work so you know what I am doing and why I am here.
12
66000
7000
می‌خواهم کارهايم را نشانتان بدهم تا بدانيد که من چکار می‌کنم و چرا اينجا هستم.
01:25
This was about 1925.
13
73000
3000
اين کار متعلق به ۱۹۲۵ است.
01:30
All of these things were made during the last 75 years.
14
78000
7000
همه اين چيزها در طول ۷۵ سال گذشته ساخته شده اند!
01:39
(Laughter)
15
87000
2000
(خنده)
01:41
(Applause)
16
89000
5000
(تشويق)
01:47
But, of course, I'm working since 25,
17
95000
3000
خوب البته من از بيست و پنج سالگی مشغول کارم،
01:50
doing more or less what you see here. This is Castleton China.
18
98000
5000
کم و بيش همين کارهايی که شما اينجا می‌بينيد. این [نامشخص]
01:55
This was an exhibition at the Museum of Modern Art.
19
103000
4000
اين نمايشگاهی بود در موزه هنر مدرن.
02:01
This is now for sale at the Metropolitan Museum.
20
109000
3000
اين الان در موزه متروپوليتن برای فروش قرار داده شده.
02:05
This is still at the Metropolitan Museum now for sale.
21
113000
3000
اين هم در موزه متروپوليتن بفروش می‌رسد.
02:11
This is a portrait of my daughter and myself.
22
119000
3000
اين يک پرتره از من و دخترم است.
02:16
(Applause)
23
124000
10000
(تشویق)
02:26
These were just some of the things I've made.
24
134000
4000
اينها فقط تعدادی از چيزهايی بودند که من ساخته ام.
02:30
I made hundreds of them for the last 75 years.
25
138000
5000
من صدها قطعه از اينها را در طول ۷۵ سال گذشته ساخته ام.
02:35
I call myself a maker of things.
26
143000
3000
من خودم را سازنده چيزها میدانم.
02:39
I don't call myself an industrial designer because I'm other things.
27
147000
7000
من خودم را طراح صنعت نمی‌دانم چون من با آنها فرق دارم.
02:47
Industrial designers want to make novel things.
28
155000
4000
طراحان صنعت برای ساخت چيزهای تازه تلاش می‌کنند.
02:52
Novelty is a concept of commerce, not an aesthetic concept.
29
160000
8000
تازگی يک مفهوم تجاری است، نه يک مفهوم زيبايی شناسانه.
03:01
The industrial design magazine, I believe, is called "Innovation."
30
169000
8000
مجله طراحی صنعتی، فکر می‌کنم اسمش بايد «نوآوری» باشد.
03:09
Innovation is not part of the aim of my work.
31
177000
5000
اما نوآوری گوشه‌ای از اهداف اصلی کارهای من نيست.
03:19
Well, makers of things: they make things more beautiful, more elegant,
32
187000
8000
خوب، به هر حال، سازندگان به نسبت طراحان سنتی و استادکاران،
03:27
more comfortable than just the craftsmen do.
33
195000
5000
چيزهای زيباتر، شکيل‌تر و راحت‌تری می‌سازند.
03:32
I have so much to say. I have to think what I am going to say.
34
200000
5000
من خیلی چیزها برای گفتن دارم. بايد فکر کنم که چه می‌خواهم بگويم.
03:37
Well, to describe our profession otherwise,
35
205000
4000
خوب، اگر بخواهم تخصصمان را طور ديگری شرح بدهم،
03:41
we are actually concerned with the playful search for beauty.
36
209000
6000
بايد بگويم که ما در جستجوی لذت‌بخشی بدنبال زيبايی هستیم.
03:48
That means the playful search for beauty was called the first activity of Man.
37
216000
8000
اين به اين معناست که انسان از آغاز در جستجوی لذت زيبايی بوده است.
03:57
Sarah Smith, who was a mathematics professor at MIT, wrote,
38
225000
6000
[نامشخص] استاد رياضيات دانشگاه ام آی تی می‌نويسد:
04:03
"The playful search for beauty was Man's first activity --
39
231000
6000
«جستجوی بدنبال زيبايی اولين پيشه انسان‌ها بود...
04:10
that all useful qualities and all material qualities
40
238000
6000
که همه ویژگی‌های سودمند و عمده
04:16
were developed from the playful search for beauty."
41
244000
6000
از جستجوی بدنبال زیبایی گسترش یافته است.»
04:22
These are tiles. The word, "playful" is a necessary aspect of our work
42
250000
7000
اينها کاشی هستند. کلمه «لذت‌بخش» ويژگی مهمی در کار ماست.
04:29
because, actually, one of our problems is that we have to make,
43
257000
9000
به اين دليل که در واقع، ما بايد چيزهايی بسازيم
04:38
produce, lovely things throughout all of life, and this for me is now 75 years.
44
266000
12000
که در تمام مدت زندگی دوست داشتنی باقی بمانند. واين مدت برای من ۷۵ سال است.
04:51
So how can you, without drying up,
45
279000
3000
اينکار چطور می‌تواند بدون خشکیدن ممکن باشد؟ ساختن چيزهايی
04:54
make things with the same pleasure, as a gift to others, for so long?
46
282000
8000
اينقدر لذت‌بخش، مثل هديه ای به يک دوست، برای اين مدت طولانی و بدون وقفه؟
05:03
The playful is therefore an important part of our quality as designer.
47
291000
9000
بنابراين لذت بردن بخش مهمی از کار ما بعنوان طراح است.
05:16
Let me tell you some about my life.
48
304000
4000
بگذاريد قدری درباره زندگیم برايتان بگويم.
05:21
As I said, I started to do these things 75 years ago.
49
309000
7000
همانطور که گفتم، من اين کارها را ۷۵ سال پيش شروع کردم.
05:29
My first exhibition in the United States
50
317000
5000
اولين نمايشگاه من در ايالات متحده
05:34
was at the Sesquicentennial exhibition in 1926 --
51
322000
5000
جشن صد و پنجاهمين سال بود در ۱۹۲۶
05:39
that the Hungarian government sent one of my hand-drawn pieces as part of the exhibit.
52
327000
10000
در آن موقع دولت مجارستان يکی از طراحی‌های دستی من را برای نمايشگاه ارسال کرد.
05:57
My work actually took me through many countries,
53
345000
8000
کار من در واقع مرا به کشورهای مختلفی برد،
06:05
and showed me a great part of the world.
54
353000
3000
و قسمت عمده ای از جهان را به من نشان داد.
06:08
This is not that they took me -- the work didn't take me --
55
356000
4000
اين به آن معنی نيست که آنها مرا بردند - کارم مرا نبرد -
06:12
I made the things particularly because I wanted to use them to see the world.
56
360000
8000
من اين چيزها را ساختم چون می‌خواستم از طريق آنها دنيا را ببينم.
06:20
I was incredibly curious to see the world, and I made all these things,
57
368000
8000
من به طرز شگفت انگيزی کنجکاو بودم تا جهان را ببینم، و همه اين چیزها را ساختم،
06:28
which then finally did take me to see many countries and many cultures.
58
376000
6000
که درنهايت منجر به اين شد که من بخاطر آنها به کشورهای زيادی سفر کنم و فرهنگ‌های زيادی را ببينم.
06:35
I started as an apprentice to a Hungarian craftsman,
59
383000
11000
من بعنوان شاگرد يک استاد صنايع دستی در مجارستان آغاز به کار کردم.
06:46
and this taught me what the guild system was in Middle Ages.
60
394000
8000
و این سازوکار اصناف در قرون وسطی را به من آموزش داد.
06:54
The guild system: that means when I was an apprentice,
61
402000
5000
سازوکار اصناف اينگونه بود: وقتی شاگردی می‌کنيد،
06:59
I had to apprentice myself in order to become a pottery master.
62
407000
6000
بايد خودتان چيز ياد بگيريد تا در نهايت استاد کوزه گری بشويد.
07:08
In my shop where I studied, or learned, there was a traditional hierarchy
63
416000
11000
در آن کارگاهی که من مشغول يادگيری بودم، يک ساختار سنتی حاکم بود
07:21
of master, journeyman and learned worker, and apprentice,
64
429000
7000
اول استاد کار بود، بعد کارگران ماهر و آموزش ديده و دست پايين شاگرد.
07:28
and I worked as the apprentice.
65
436000
3000
و من بعنوان شاگرد آنجا کار می‌کردم.
07:33
The work as an apprentice was very primitive.
66
441000
7000
کار کردن به عنوان شاگرد خیلی ابتدایی بود.
07:40
That means I had to actually learn every aspect of making pottery by hand.
67
448000
9000
اين بدان معنی است که من بايد همه نکته های سفالگری را از طريق دست‌های خودم ياد می‌گرفتم.
07:49
We mashed the clay with our feet when it came from the hillside.
68
457000
11000
ما گلی را که از تپه ها می‌آمد پا می‌زديم تا مخلوط شود.
08:02
After that, it had to be kneaded. It had to then go in, kind of, a mangle.
69
470000
5000
بعد باید آنرا ورز می‌داديم. بعد از آن گل می‌رفت داخل چيزی شبيه دستگاه پرس.
08:07
And then finally it was prepared for the throwing.
70
475000
7000
و تازه آن‌وقت برای کار آماده می‌شد.
08:15
And there I really worked as an apprentice.
71
483000
4000
و آنجا من واقعا مثل يک شاگرد کار می‌کردم.
08:19
My master took me to set ovens
72
487000
5000
استادم مرا می‌برد تا کوره ها را تنظيم کنم
08:24
because this was part of oven-making, oven-setting, in the time.
73
492000
8000
چون در آن دوران آن بخشی از ساخت و تنظیم کوره محسوب می‌شد.
08:32
And finally, I had received a document
74
500000
5000
و بالاخره، من مدرکی دریافت کردم
08:37
that I had accomplished my apprenticeship successfully,
75
505000
6000
که تاييد می‌کرد که من دوران شاگردی ام را با موفقیت به پايان رسانيده ام،
08:43
that I had behaved morally, and this document was given to me
76
511000
7000
و تاييد می‌کرد که من با اخلاق بوده ام. چنين مدرکی به من داده شد از طرف
08:50
by the Guild of Roof-Coverers, Rail-Diggers, Oven-Setters,
77
518000
7000
از طرف صنف سقف سازان، ريل سازان، کوره سازان،
08:57
Chimney Sweeps and Potters.
78
525000
4000
دودکش پاک کن ها و سفالگران.
09:01
(Laughter)
79
529000
3000
(خنده)
09:04
I also got at the time a workbook which explained my rights
80
532000
6000
همچنين به من يک دفترچه دادند که حقوق و شرايط کار را برايم شرح می‌داد.
09:10
and my working conditions, and I still have that workbook.
81
538000
6000
و من هنوز آن دفترچه را نگه داشته ام.
09:16
First I set up a shop in my own garden,
82
544000
5000
در آغاز من يک کارگاه در باغچه خودم راه اندازی کردم،
09:21
and made pottery which I sold on the marketplace in Budapest.
83
549000
5000
و سفال‌هايی می‌ساختم و در بازارچه ای در بوداپست می‌فروختم.
09:27
And there I was sitting, and my then-boyfriend --
84
555000
7000
و آنجا به همراه دوست پسرم می‌نشستم -
09:34
I didn't mean it was a boyfriend like it is meant today --
85
562000
4000
منظورم مثل دوست پسرهای امروزی نيست -
09:38
but my boyfriend and I sat at the market and sold the pots.
86
566000
5000
من و دوست پسرم می‌نشستيم در بازارچه و سفال می‌فروختيم.
09:43
My mother thought that this was not very proper,
87
571000
3000
مادرم عقيده داشت که اين کار درستی نيست،
09:46
so she sat with us to add propriety to this activity.
88
574000
9000
به همين دليل او هم در کنار ما می‌نشست تا درستی اون کار بيشتر بشود!
09:55
(Laughter)
89
583000
2000
(خنده)
09:58
However, after a while there was a new factory being built in Budapest,
90
586000
6000
البته، بعد از مدتی يک کارخانه جديد در بوداپست ساخته شد،
10:04
a pottery factory, a large one.
91
592000
3000
يک کارخانه سفال‌سازی خيلی بزرگ.
10:07
And I visited it with several ladies, and asked all sorts of questions of the director.
92
595000
7000
من به همراه تعداد ديگری خانم با مدير کارخانه ملاقات کرديم و سوالات زيادی پرسيديم.
10:14
Then the director asked me, why do you ask all these questions?
93
602000
4000
بعد مدير کارخانه از من پرسيد چرا شما اين‌همه سوال می‌پرسيد؟
10:18
I said, I also have a pottery.
94
606000
4000
من گفتم: من هم يک سفالگری دارم.
10:22
So he asked me, could he please visit me, and then finally he did,
95
610000
5000
بعد او به من گفت که در صورت امکان مرا ملاقات کند و سپس ما ملاقات کرديم،
10:27
and explained to me that what I did now in my shop was an anachronism,
96
615000
6000
و بعد برای من توضيح داد که کاری که من در کارگاهم انجام می‌دهم هيچ هماهنگی با زمانه ندارد،
10:33
that the industrial revolution had broken out,
97
621000
3000
اينکه انقلاب صنعتی آغاز شده است،
10:36
and that I rather should join the factory.
98
624000
3000
و من بهتر است که به کارخانه او بپیوندم.
10:39
There he made an art department for me where I worked for several months.
99
627000
6000
آنجا بخاطر من يک واحد هنری در کارخانه راه اندازی کرد که من به مدت چند ماه در آنجا کار کردم.
10:45
However, everybody in the factory spent his time at the art department.
100
633000
8000
البته، همه کارکنان کارخانه وقت‌شان را در واحد طراحی می‌گذراندند.
10:53
The director there said there were several women casting
101
641000
9000
مدير کارخانه چندين خانم را گذاشت برای قالب گيری
11:02
and producing my designs now in molds, and this was sold also to America.
102
650000
8000
و توليد کارهای من از طريق قالب، و اين کارها در آمريکا به فروش می‌رسيد.
11:10
I remember that it was quite successful.
103
658000
4000
من به خاطر دارم که کار کاملا موفقی بود.
11:14
However, the director, the chemist, model maker -- everybody --
104
662000
7000
البته مدير، شيميدان و مدل ساز - همه کارکنان -
11:21
concerned himself much more with the art department --
105
669000
4000
کاملا در اختيار واحد هنری بودند -
11:25
that means, with my work -- than making toilets,
106
673000
4000
اين به آن معنی بود که کارهای من به ساخت کاسه توالت اولويت داشت،
11:29
so finally they got a letter from the center, from the bank who owned the factory,
107
677000
8000
تا اينکه بالاخره نامه ای از مرکز، همان بانکی که صاحب کارخانه بود، دريافت کرديم،
11:37
saying, make toilet-setting behind the art department, and that was my end.
108
685000
5000
که می‌گفت ساخت کاسه توالت مهمتر از کارهای واحد هنری است. و اين پايان کار من در آنجا بود.
11:43
So this gave me the possibility because now I was a journeyman,
109
691000
4000
اين مساله به من اجازه حرکت داد چون من يک کارگر ماهر بودم،
11:47
and journeymen also take their satchel and go to see the world.
110
695000
6000
و يک کارگر ماهر کوله اش را برمی‌دارد و راهی ديدن دنيا می‌شود.
11:53
So as a journeyman, I put an ad into the paper that I had studied,
111
701000
6000
من هم بعنوان یک کارگر ماهر، چيزهايی که ياد گرفته بودم را روی يک برگه آگهی گذاشتم،
11:59
that I was a down-to-earth potter's journeyman
112
707000
4000
نوشتم که من يک کارگر سفالگری خاکی هستم
12:03
and I was looking for a job as a journeyman.
113
711000
3000
و اينکه من بدنبال يک شغل کارگری می‌گردم.
12:06
And I got several answers, and I accepted the one
114
714000
5000
و پاسخ‌های زيادی دريافت کردم، و يکی از آنها را پذيرفتم
12:11
which was farthest from home and practically, I thought, halfway to America.
115
719000
6000
که از محل زندگی من دورترین بود، فکر می‌کردم، نصف راه است تا آمریکا.
12:17
And that was in Hamburg.
116
725000
3000
و آن در هامبورگ بود.
12:20
Then I first took this job in Hamburg, at an art pottery
117
728000
8000
بعد اول این کار را در هامبورگ گرفتم که در یک سفالگری هنری بود
12:28
where everything was done on the wheel,
118
736000
3000
از اون جاهايی که همه چيز روی چرخ سفالگری اتفاق می‌افتاد،
12:31
and so I worked in a shop where there were several potters.
119
739000
7000
من توی يک کارگاه با چندين سفالگر ديگر کار می‌کردم.
12:38
And the first day, I was coming to take my place at the turntable --
120
746000
10000
روز اول، من رفتم که جای خودم رو پشت ميز چرخان پيدا کنم -
12:48
there were three or four turntables -- and one of them, behind where I was sitting,
121
756000
9000
اونجا سه چهار تا ميز بود - و پشت یکی از آن میزهایی که من می‌نشستم،
12:57
was a hunchback, a deaf-mute hunchback, who smelled very bad.
122
765000
7000
يک نفر گوژپشت ناشنوا و لال می‌نشست که بوی خيلی بدی می‌داد.
13:04
So I doused him in cologne every day, which he thought was very nice,
123
772000
7000
بخاطر همين من هر روز بايد به اون مواد خوشبوکننده می‌زدم، و اون از اين کار خوشش می‌آمد،
13:11
and therefore he brought bread and butter every day,
124
779000
5000
به همين دليل هر روز نان و کره می‌آورد،
13:16
which I had to eat out of courtesy.
125
784000
3000
که من از روی ادب مجبور بودم بخورم.
13:19
The first day I came to work in this shop
126
787000
4000
اولين روزی که من در کارگاه رفتم سر کار
13:23
there was on my wheel a surprise for me.
127
791000
6000
يک سورپرايز برای من روی چرخم گذاشته بودند.
13:30
My colleagues had thoughtfully put on the wheel where I was supposed to work
128
798000
12000
همکاران من با دقت اون رو گذاشته بودند روی چرخی که قرار بود کار کنم
13:42
a very nicely modeled natural man's organs.
129
810000
6000
يک آلت مردانه به دقت مدل‌سازی شده.
13:48
(Laughter)
130
816000
4000
(خنده)
13:54
After I brushed them off with a hand motion, they were very --
131
822000
5000
بعد از اینکه آنها را با يک حرکت دست پاک کردم، آنها خیلی -
13:59
I finally was now accepted, and worked there for some six months.
132
827000
6000
بعد از مدتی من در آن محيط پذيرفته شدم، و در حدود شش ماه آنجا کار کردم.
14:06
This was my first job.
133
834000
3000
اين اولين شغل من بود.
14:11
If I go on like this, you will be here till midnight.
134
839000
4000
اگر من بخوام اينطوری توضيح بدم شما بايد تا نيمه شب اينجا بنشينيد!
14:15
(Laughter)
135
843000
2000
(خنده)
14:17
(Applause)
136
845000
4000
(تشویق)
14:21
So I will try speed it up a little
137
849000
3000
پس سعی می‌کنم کمی سريعتر تعريف کنم
14:24
(Laughter)
138
852000
2000
(خنده)
14:26
Moderator: Eva, we have about five minutes.
139
854000
2000
مدير جلسه: اوا، ما حدود پنج دقيقه وقت داريم.
14:28
(Laughter)
140
856000
4000
(خنده)
14:33
Eva Zeisel: Are you sure?
141
861000
2000
اوا زيسل: مطمئنی؟
14:36
Moderator: Yes, I am sure.
142
864000
3000
مدير جلسه: بله، مطمئن ام.
14:39
EZ: Well, if you are sure,
143
867000
2000
اوا زيسل: خوب، اگر مطمئنی،
14:41
I have to tell you that within five minutes I will talk very fast.
144
869000
5000
بايد بگم که در اين پنج دقيقه من خيلی تند حرف خواهم زد.
14:46
And actually, my work took me to many countries
145
874000
8000
و درواقع، کارم من را به کشورهای فراوانی برد
14:54
because I used my work to fill my curiosity.
146
882000
5000
بخاطر اينکه من از کارم برای ارضا حس کنجکاوی استفاده می‌کردم.
14:59
And among other things, other countries I worked, was in the Soviet Union,
147
887000
7000
و در ميان ديگر چیزها، دیگر کشورهايی که در آنها کار کردم، من در شوروی هم کار کردم.
15:06
where I worked from '32 to '37 -- actually, to '36.
148
894000
8000
من در اونجا از سال ۳۲ تا ۳۷ سالگی - يا درواقع تا ۳۶ سالگی کار کردم.
15:14
I was finally there, although I had nothing to do -- I was a foreign expert.
149
902000
6000
من بالاخره به اونجا رسيدم، علی رغم اينکه چون يک متخصص خارجی بودم و کار نداشتم.
15:20
I became art director of the china and glass industry,
150
908000
3000
من شدم مدير صنعت چينی و شيشه در آنجا،
15:23
and eventually under Stalin's purges -- at the beginning of Stalin's purges,
151
911000
11000
و در نهایت در زمان تصفیه استالين - اوایل تصفیه استالین،
15:34
I didn't know that hundreds of thousands of innocent people were arrested.
152
922000
6000
من نمی‌دانستم که صدها هزار آدم بيگناه دستگیر شده بودند.
15:40
So I was arrested quite early in Stalin's purges,
153
928000
5000
و من هم خيلی زود در جریان تصفیه استالین دستگير شدم،
15:45
and spent 16 months in a Russian prison.
154
933000
8000
و ۱۶ ماه را در زندانی در روسیه گذراندم.
15:53
The accusation was that I had successfully prepared an Attentat on Stalin's life.
155
941000
8000
اتهام من اين بود که يک [نامشخص] عليه جان استالين را با موفقيت تدارک دیده بودم.
16:01
This was a very dangerous accusation.
156
949000
6000
اين اتهام خيلی خطرناکی بود.
16:07
And if this is the end of my five minutes, I want to tell you that
157
955000
7000
و اگر پنج دقيقه من به پايان رسيده، دوست دارم که اين را به شما بگويم
16:14
I actually did survive, which was a surprise.
158
962000
5000
که من در واقع جان سالم بدر بردم، که اتفاق عجيبی بود.
16:21
But since I survived and I'm here,
159
969000
3000
اما چون من زنده ماندم و الان اينجا هستم،
16:24
and since this is the end of the five minutes, I will --
160
972000
4000
و چون اين پايان پنج دقيقه من است، من می‌خواهم -
16:28
Moderator: Tell me when your last trip to Russia was.
161
976000
2000
مدير جلسه: بگو آخرين بار کی به روسيه سفر کردی؟
16:30
Weren't you there recently?
162
978000
2000
اخيرا اونجا نبودی؟
16:32
EZ: Oh, this summer, in fact,
163
980000
3000
اوا زيسل: چرا، در واقع همين تابستان،
16:35
the Lomonosov factory was bought by an American company, invited me.
164
983000
11000
کارخانه توسط يک شرکت آمريکايی خريداری شده بود، که مرا دعوت کرده بودند.
16:47
They found out that I had worked in '33 at this factory,
165
995000
4000
اونها فهميده بودند که من در ۳۳ در اين کارخانه کار کرده بودم،
16:51
and they came to my studio in Rockland County,
166
999000
7000
اونها آمدند به استوديوی من در راکلند کانتری،
16:58
and brought the 15 of their artists to visit me here.
167
1006000
6000
و ۱۵ نفر از هنرمندان‌شان را آوردند تا با من ملاقات کنند.
17:04
And they invited myself to come to the Russian factory last summer,
168
1012000
6000
و از من هم دعوت کردند تا در تابستان قبلی به کارخانه روسی سفر کنم،
17:10
in July, to make some dishes, design some dishes.
169
1018000
5000
در جولای، تا چند تا بشقاب بسازم، چند تا بشقاب طراحی کنم.
17:15
And since I don't like to travel alone, they also invited my daughter,
170
1023000
8000
و ازآنجا که من دوست ندارم تنها سفر کنم، اونها دختر من رو هم دعوت کردند،
17:23
son-in-law and granddaughter,
171
1031000
2000
به همراه دامادم و نوه ام.
17:25
so we had a lovely trip to see Russia today,
172
1033000
5000
این بود که ما سفر دلچسبی داشتیم تا روسیه امروز را ببینیم،
17:30
which is not a very pleasant and happy view.
173
1038000
4000
که البته خيلی نمای دلپذير و شادی نيست.
17:35
Here I am now, if this is the end? Thank you.
174
1043000
5000
حالا هم که من اينجام، و اين آخر حرفهايم است؟ متشکرم.
17:40
(Applause)
175
1048000
23000
(تشویق)
ABOUT THE SPEAKER
Eva Zeisel - DesignerThe legendary Eva Zeisel worked as a ceramics designer -- whose curvy, sensual pieces bring delight and elegance to tabletops around the world.
Why you should listen
Young Eva Zeisel was driven by two desires: to make beautiful things, and to see the world. Her long and legendary career in ceramics helped her do both. Born in Budapest in 1906, she apprenticed to a guild of potters as a teenager, then worked in Germany and later Russia (where she was imprisoned by Stalin for 16 months) and Vienna. Landing in New York in 1938 with her husband Hans, Zeisel began her second design career.
In the American postwar period, Zeisel's work simply defined the era. Organic shapes, toned colors, a sense of fun and play -- her Town and Country line for Red Wing in particular evokes an urbane early-1950s kitchen where you'd be likely to get an excellent cup of coffee and some good conversation.
Zeisel took a break from design in the 1960s and 1970s, returning to the scene in the 1980s as interest in her older work revived. But as she collected lifetime achievement awards and saw centenary exhibitions open and close, she didn't simply rehash her older work for the repro crowd -- instead branching out into glassware and furniture. Zeisel died in late 2011 at the age of 105.
Eva Zeisel | Speaker | TED.com