TEDxHampshireCollege
Jarrett J. Krosoczka: How a boy became an artist
جارت جی. کروسازکا: چگونه یک کودک هنرمند می شود؟
Filmed:
Readability: 3.1
1,002,521 views
وقتی جارت جی. کروسازکا کودک بود، ورزش نمی کرد؛ اما عاشق هنر بود. او داستان بامزه و گیرای کودک خردسالی را به تصویر می کشد که آرزوی ساده ای در سر دارد: نقاشی و داستان نویسی. قهرمان ما، به پشتوانه حضور شخصیت های مکملی متشکل از بستگان و معلمان اش، تبدیل می شود به خالق موفق کاراکترهای محبوب کتاب کودک و سخنگوی طرفداران آموزش هنر در مدارس.
Jarrett J. Krosoczka - Author/illustrator
Jarrett J. Krosoczka is the author/illustrator of countless children's books and graphic novels, including Good Night, Monkey Boy, Baghead and the Lunch Lady series. Full bio
Jarrett J. Krosoczka is the author/illustrator of countless children's books and graphic novels, including Good Night, Monkey Boy, Baghead and the Lunch Lady series. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:16
Hello. My name is Jarrett Krosoczka,
0
513
2753
سلام. اسم من «جارت کروسازکا» است
00:19
and I write and illustrate books for children for a living.
1
3266
4466
و از طریق نوشتن و مصورسازی کتاب کودک زندگی‌ام را می چرخانم.
00:23
So I use my imagination as my full-time job.
2
7732
4160
یعنی به عنوان یک شغل تمام وقت، از قدرت تخیلم کار می‌کشم.
00:27
But well before my imagination was my vocation,
3
11892
3329
اما مدتها قبل از اینکه تخیلم تبدیل به حرفه‌ام بشود
00:31
my imagination saved my life.
4
15221
2728
تخیلم جان مرا نجات داد
00:33
When I was a kid, I loved to draw,
5
17949
2487
دوره کودکی، عاشق نقاشی بودم،
00:36
and the most talented artist I knew
6
20436
2866
و با استعدادترین هنرمندی که می‌شناختم
00:39
was my mother,
7
23302
1834
مادرم بود،
00:41
but my mother was addicted to heroin.
8
25136
3316
اما مادرم معتاد به هروئین بود.
00:44
And when your parent is a drug addict,
9
28452
3445
و اگر مادر شما معتاد به مواد باشد،
00:47
it's kind of like Charlie Brown trying to kick the football,
10
31897
3339
وضعی شبیه لحظه شوت «چارلی براون» به توپ فوتبال پیش می‌آید،
00:51
because as much as you want to love on that person,
11
35236
2496
چون به همان اندازه می‌خواهید به طرف عشق بورزید،
00:53
as much as you want to receive love from that person,
12
37732
2238
که می‌خواهید از طرف محبت دریافت کنید،
00:55
every time you open your heart, you end up on your back.
13
39970
3253
هر بار که دروازه قلب خود را می‌گشایید، نقش زمین می‌شوید.
00:59
So throughout my childhood, my mother was incarcerated
14
43223
4220
بدین ترتیب، در تمام طول کودکی من، مادرم زندانی بود
01:03
and I didn't have my father because
15
47443
1426
و حتی پدر هم نداشتم چون
01:04
I didn't even learn his first name until I was in the sixth grade.
16
48869
3660
اسم کوچیکش رو تا کلاس ششم اصلا نمی‌دانستم.
01:08
But I had my grandparents,
17
52529
2320
ولی پدربزرگ-مادربزرگ داشتم،
01:10
my maternal grandparents Joseph and Shirley,
18
54849
2571
یعنی اجداد مادری‌ام «جوزف» و «شرلی»
01:13
who adopted me just before my third birthday
19
57420
3282
که پیش از سه سالگی مرا به فرزندخواندگی پذیرفتند
01:16
and took me in as their own,
20
60702
1462
و از من نگهداری کردند،
01:18
after they had already raised five children.
21
62164
1928
قبل از من هم پنج بچه بزرگ کرده بودند.
01:19
So two people who grew up in the Great Depression,
22
64092
3210
دو نفر که بچه‌های دوره رکود بزرگ اقتصادی بودند
01:23
there in the very, very early '80s took on a new kid.
23
67302
5038
دقیقا در اوایل دهه ۸۰ سرپرستی یک کودک را پذیرفتند.
01:28
I was the Cousin Oliver of the sitcom
24
72340
2058
من «پسرعمو اولیور» سریال کمدی
01:30
of the Krosoczka family,
25
74398
2106
خانواده کروسازکا محسوب می‌شدم،
01:32
the new kid who came out of nowhere.
26
76504
2581
بچه تازه‌ای که یکهو از ناکجاآباد پیدایش شده.
01:34
And I would like to say that life was totally easy with them.
27
79085
4143
و باید بگم که من زنگی راحتی با آنان داشتم.
01:39
They each smoked two packs a day, each, nonfiltered,
28
83228
3093
هر کدامشان هر روز دو پاکت سیگار بدون فیلتر می‌کشیدند
01:42
and by the time I was six,
29
86321
2203
و قبل از اینکه شش سالم بشود
01:44
I could order a Southern Comfort Manhattan,
30
88524
2103
می‌توانستم کوکتل «ساترن کامفورت منهتن» سفارش بدهم
01:46
dry with a twist, rocks on the side,
31
90627
2153
و یک جرعه سر بکشم‌اش؛ یخ‌اش هم جدا.
01:48
the ice on the side so you could fit more liquor in the drink.
32
92780
3981
یخ که جدا می‌شد، جای بیشتری برای لیکور نوشیدنی باز می‌شد.
01:52
But they loved the hell out of me. They loved me so much.
33
96761
3339
ولی آنها عاشق من بودند. خیلی مرا دوست داشتند.
01:56
And they supported my creative efforts,
34
100100
2360
و از کارهای خلاقه من پشتیبانی می‌کردند،
01:58
because my grandfather was a self-made man.
35
102460
2489
چرا که پدربزرگ من یک مرد خودساخته بود.
02:00
He ran and worked in a factory.
36
104949
1720
او مدتی فراری بود و کارگر یک کارخانه شد.
02:02
My grandmother was a homemaker.
37
106669
2463
مادربزرگ من هم یک زن خانه‌دار بود.
02:05
But here was this kid who loved Transformers
38
109132
2578
ولی کودکی هم وجود داشت که عاشق «ترنسفورمرز»،
02:07
and Snoopy and the Ninja Turtles,
39
111710
4141
«اسنوپی» و «لاک‌پشت‌های نینجا» بود؛
02:11
and the characters that I read about, I fell in love with,
40
115851
4801
و همه کاراکترهایی که من در موردشان می‌خواندم، عاشقشان بودم
02:16
and they became my friends.
41
120652
3075
و همین‌ها تبدیل به دوستان من شدند.
02:19
So my best friends in life were the characters
42
123727
2302
پس بهترین دوستان زندگی من، کاراکترهایی بودند که
02:21
I read about in books.
43
126029
2471
در کتابها می‌خواندم.
02:24
I went to Gates Lane Elementary School in Worcester, Massachusetts,
44
128500
3087
من به مدرسه ابتدایی «گیت لین» در ووستر ماساچوست می‌رفتم
02:27
and I had wonderful teachers there,
45
131587
2696
و آنجا معلم‌های بی‌نظیری داشتم
02:30
most notably in first grade Mrs. Alisch.
46
134283
3401
که مهمترینشان معلم سال اول خانم «آلیش» بود.
02:33
And I just, I can just remember the love that she offered
47
137684
3759
و فقط می‌توانم این را به یاد بیاورم که او عشق را
02:37
us as her students.
48
141443
2747
به شاگردانش هدیه می‌داد.
02:40
When I was in the third grade,
49
144190
2899
وقتی کلاس سوم می‌خواندم
02:42
a monumental event happened.
50
147089
1743
یک چیز بی‌نظیر اتفاق افتاد.
02:44
An author visited our school, Jack Gantos.
51
148832
2344
یک نویسنده به نام «جک گانتوس» به مدرسه ما آمد.
02:47
A published author of books came to talk to us
52
151176
3440
نویسنده‌ای که کتابهایی هم چاپ کرده بود
02:50
about what he did for a living.
53
154616
2498
آمد و در مورد شغلش برایمان حرف زد.
02:53
And afterwards, we all went back to our classrooms
54
157114
3374
و بعدش ما سر کلاسمان رفتیم
02:56
and we drew our own renditions of his main character,
55
160488
2574
و از نقاشی‌هایی را بر اساس شخصیت اصلی کارهای او
02:58
Rotten Ralph.
56
163062
1449
«راتن رالف» کشیدیم.
03:00
And suddenly the author appeared in our doorway,
57
164511
2857
ناگهان نویسنده مذکور جلو در ظاهر شد
03:03
and I remember him sort of sauntering down the aisles,
58
167368
2952
و یادم هست چطور آرام راهرو وسط کلاس می‌رفت
03:06
going from kid to kid looking at the desks, not saying a word.
59
170320
3620
به میز تک تک بچه‌ها نگاه می‌کرد، بدون اینکه چیزی بگوید.
03:09
But he stopped next to my desk,
60
173940
3197
ولی کنار میز من ایستاد،
03:13
and he tapped on my desk, and he said,
61
177137
2500
و با دست روی میز من زد و گفت:
03:15
"Nice cat." (Laughter)
62
179637
2354
«گربه قشنگیه» (خنده).
03:17
And he wandered away.
63
181991
2739
و بعدش هم رفت.
03:20
Two words that made a colossal difference in my life.
64
184730
5336
این دو کلمه تاثیر عمیقی وشگرفی بر زندگی من گذاشتند.
03:25
When I was in the third grade, I wrote a book for the first time,
65
190066
2839
وقتی سوم می‌خواندم، برای اولین بار یک کتاب نوشتم:
03:28
"The Owl Who Thought He Was The Best Flyer." (Laughter)
66
192905
3682
«جغدی که فکر می‌کرد بهترین پرنده است» (خنده)
03:32
We had to write our own Greek myth,
67
196587
2285
قرار بود اسطوره یونانی خودمان را بنویسیم
03:34
our own creation story, so I wrote a story about an owl
68
198872
2843
داستان آفرینش خودمان را؛ من هم داستان جغدی را نوشتم
03:37
who challenged Hermes to a flying race,
69
201715
3943
که هرمس را در پرواز به مبارزه می‌طلبید،
03:41
and the owl cheated,
70
205658
2111
جغد تقلب می‌کرد
03:43
and Hermes, being a Greek god, grew angry and bitter,
71
207769
3722
و هرمس، این خدای یونانی، عصبانی می‌شد
03:47
and turned the owl into a moon,
72
211491
1869
و جغد را به یک ماه تبدیل می‌کرد.
03:49
so the owl had to live the rest of his life as a moon
73
213360
1939
جغد هم مجبور می‌شد بقیه عمرش را در هیئت ماه سپری کند
03:51
while he watched his family and friends play at night.
74
215299
3043
در حالی که شبها بازی خانواده و دوستانش را نظاره می‌کرد.
03:54
Yeah. (Laughter)
75
218342
3412
بله. (خنده)
03:57
My book had a title page.
76
221754
2152
کتاب من صفحه عنوان‌بندی داشت
03:59
I was clearly worried about my intellectual property when I was eight.
77
223906
4302
واضح بود که من از هشت سالگی دغدغه مالکیت معنوی داشته‌ام.
04:04
(Laughter)
78
228208
3131
(خنده)
04:07
And it was a story that was told with words and pictures,
79
231339
3247
و این داستانی بود که با کلمات و تصاویر نقل می‌شد
04:10
exactly what I do now for a living,
80
234586
2188
دقیقا همان کاری که شغل امروز من است،
04:12
and I sometimes let the words have the stage on their own,
81
236774
3687
و بعضی جاها اولویت با کلمه‌ها بود
04:16
and sometimes I allowed the pictures to work on their own
82
240461
3070
و بعضی جاها می‌گذاشتم خود تصویرها
04:19
to tell the story.
83
243531
2235
داستان را تعریف کنند.
04:21
My favorite page is the "About the author" page.
84
245766
3346
صفحه محبوب من «درباره نویسنده» است.
04:25
(Laughter)
85
249112
2239
(خنده)
04:27
So I learned to write about myself in third person
86
251351
2843
این شد که از خردسالی یاد گرفتم در مورد خودم
04:30
at a young age.
87
254194
3120
با ضمیر سوم شخص بنویسم.
04:33
So I love that last sentence: "He liked making this book."
88
257314
3524
من عاشق جمله آخرم: «او ساختن این کتاب را دوست می‌داشت».
04:36
And I liked making that book because I loved using my imagination,
89
260838
3931
من ساختن آن کتاب را دوست داشتم، چون شیفته استفاده از تخیلم بود،
04:40
and that's what writing is.
90
264769
1185
و نویسندگی همین است.
04:41
Writing is using your imagination on paper,
91
265954
2515
نویسندگی پیاده کردن تخیلات روی کاغذ است،
04:44
and I do get so scared because I travel to so many schools now
92
268469
2971
و من زیاددچار وحشت می‌شوم، چون الان به مدرسه‌های زیادی می‌روم
04:47
and that seems like such a foreign concept to kids,
93
271440
3057
و به نظر می رسد بچه ها با این پدیده بیگانه اند،
04:50
that writing would be using your imagination on paper,
94
274497
3814
چون نویسندگی می توانست پیاده کردن تخیلات روی کاغذ باشد،
04:54
if they're allowed to even write now within the school hours.
95
278311
4079
اگر بچه ها مجازبودند که در همان ساعات مدرسه چیزی بنویسند.
04:58
So I loved writing so much that I'd come home from school,
96
282390
2188
خب، من آنقدر عاشق نوشتن بودم که گاهی از مدرسه می آمدم
05:00
and I would take out pieces of paper,
97
284578
2495
چند برگ کاغذ می کندم،
05:02
and I would staple them together,
98
287073
1921
و آنها را به هم منگنه می کردم،
05:04
and I would fill those blank pages with words and pictures
99
288994
2840
و این برگ های سفید را با کلمات و تصاویر پر می کردم
05:07
just because I loved using my imagination.
100
291834
3676
فقط به خاطر عاشق به کارگیری تخیلم بودم.
05:11
And so these characters would become my friends.
101
295510
2112
و بدین ترتیب این کاراکترها به دوستان من تبدیل شدند.
05:13
There was an egg, a tomato, a head of lettuce and a pumpkin,
102
297622
3060
یک تخم مرغ داشتم، با یک گوجه، یک کاهو و کدوتنبل.
05:16
and they all lived in this refrigerator city,
103
300682
2474
همه شان ساکن شهر یخچال بودند،
05:19
and in one of their adventures they went to a haunted house
104
303156
2822
و در یکی از ماجراهایشان به خانه ای نفرین شده می رفتند
05:21
that was filled with so many dangers
105
305978
1403
که پر از خطرهای بسیار زیاد بود؛
05:23
like an evil blender who tried to chop them up,
106
307381
4684
از جمله مخلوط کن بدجنسی که می خواست آنها را خرد کند،
05:27
an evil toaster who tried to kidnap the bread couple,
107
312065
5942
و توستر بدجنسی که می خواست از یک زوج نان کودک ربایی کند،
05:33
and an evil microwave who tried to melt their friend
108
318007
2355
و مایکرویو بدجنسی که قصد ذوب کردن دوستشان
05:36
who was a stick of butter. (Laughter)
109
320362
3397
قالب کره را داشت. (خنده)
05:39
And I'd make my own comics too,
110
323759
2203
من کمیک استریپ هم درست می کردم
05:41
and this was another way for me to tell stories,
111
325962
2137
و این روش دیگر داستان گویی من بود،
05:43
through words and through pictures.
112
328099
3231
هم از طریق کلمات و هم از طریق تصویرها.
05:47
Now when I was in sixth grade,
113
331330
1784
بعد که کلاس ششم رفتم،
05:49
the public funding all but eliminated the arts budgets
114
333114
2856
بودجه دولتی برای درس هنر
05:51
in the Worcester public school system.
115
335970
2044
در کل مدرسه های دولتی ورسستر قطع شد.
05:53
I went from having art once a week
116
338014
3384
درس هنر از هفته ای یک جلسه
05:57
to twice a month
117
341398
1597
شد دو جلسه در هر ماه
05:58
to once a month to not at all.
118
342995
2846
یک جلسه در ماه و نهایتا هیچ.
06:01
And my grandfather, he was a wise man,
119
345841
1872
و پدر بزرگم، که که مرد فرزانه ای بود،
06:03
and he saw that as a problem, because he knew
120
347713
1835
فهمید که مشکلی وجود دارد، چون می دونست
06:05
that was, like, the one thing I had. I didn't play sports.
121
349548
3580
که من یه خاصیتی دارم. من ورزش نمی کردم.
06:09
I had art.
122
353128
2782
خوراکم هنر بود.
06:11
So he walked into my room one evening,
123
355910
2458
او یک شب وارد اتاقم شد،
06:14
and he sat on the edge of my bed,
124
358368
1545
و کنار تختم نشست
06:15
and he said, "Jarrett, it's up to you, but if you'd like to,
125
359913
2239
و گفت: «جارت! الان وقتشه، البته اگه بخوای،
06:18
we'd like to send you to the classes at the Worcester Art Museum."
126
362152
2489
که تو رو بفرستیم به کلاس های موزه هنری ورسستر».
06:20
And I was so thrilled.
127
364641
1597
خیلی خوشحال شدم.
06:22
So from sixth through 12th grade,
128
366238
1670
از کلاس سوم تا کلاس ۱۲
06:23
once, twice, sometimes three times a week,
129
367908
2001
هر هفته یک، دو یا سه جلسه،
06:25
I would take classes at the art museum,
130
369909
1719
در موزه هنری کلاس داشتم،
06:27
and I was surrounded by other kids who loved to draw,
131
371628
3032
و دور و برم پر بود از بچه هایی عاشق نقاشی بودند،
06:30
other kids who shared a similar passion.
132
374660
3404
بچه هایی که عشق مشترکی داشتند.
06:33
Now my publishing career began when I designed the cover
133
378064
2959
خب، اولین کار چاپ شده من مربوط به طرح جلد
06:36
for my eighth grade yearbook,
134
381023
2611
سالنامه کلاس هشتم ام بود،
06:39
and if you're wondering about the style of dress I put our mascot in,
135
383634
3267
و اگه می خواید بدونید راز سبک لباس سمبل شانس مرا بدانید،
06:42
I was really into Bell Biv DeVoe and MC Hammer
136
386901
2608
اینه که من آن وقت ها طرفدار سرسخت «بل بیو دوو» و «مک هامر»
06:45
and Vanilla Ice at the time. (Laughter)
137
389509
3861
و «ویلن آیس» بودم.
06:49
And to this day, I still can do karaoke to "Ice, Ice Baby"
138
393370
3893
و هنوز هم می توانم آهنگ «آیس، آیس بیبی» را در کاروکی
06:53
without looking at the screen.
139
397263
2543
بدون نگاه کردن به صفحه نمایش، بخوانم.
06:55
Don't tempt me, because I will do it.
140
399806
3510
منو وسوسه نکنید، چون واقعا این کار را می کنم.
06:59
So I get shipped off to private school,
141
403316
1922
بعدش مرا به یک مدرسه خصوصی بردند
07:01
K through eight, public schools, but for some reason
142
405238
2223
کودکستان تا کلاس هشتم را در مدرسه دولتی بودم. ولی دلیل داشت.
07:03
my grandfather was upset that somebody
143
407461
2375
پدربزرگم خیلی ناراحت بود از این که یک نفر
07:05
at the local high school had been stabbed and killed,
144
409836
2361
در دبیرستان شهرمان به ضرب چاقو کشته شده است.
07:08
so he didn't want me to go there.
145
412197
2696
بنابراین نمی خواست من هم آنجا برم.
07:10
He wanted me to go to a private school, and he gave me an option.
146
414893
2811
او می خواست به مدرسه خصوصی بروم و دو گزینه جلویم گذاشت.
07:13
You can go to Holy Name, which is coed,
147
417704
1736
می توانستم به «هولی نیم» بروم که مختلط بود،
07:15
or St. John's, which is all boys.
148
419440
2373
یا با «سنت جان» که پسرانه بود.
07:17
Very wise man, because he knew I would,
149
421813
2200
مرد عاقلی بود، چون می دانست من چه خواهم کرد،
07:19
I felt like I was making the decision on my own,
150
424013
2736
من گمان می کردم دارم خودم تصمیم می گیرم،
07:22
and he knew I wouldn't choose St. John's,
151
426749
1796
و او می دانست که من «سنت جان» را انتخاب نمی کنم،
07:24
so I went to Holy Name High School,
152
428545
1698
پس به دبیرستان «هولی نیم» رفتم،
07:26
which was a tough transition because, like I said,
153
430243
2768
که گذار خیلی سختی بود؛ چون همانطور که گفتم
07:28
I didn't play sports,
154
433011
1560
من ورزش نمی کردم
07:30
and it was very focused on sports,
155
434571
2481
و این مدرسه کاملا روی ورزش متمرکز بود.
07:32
but I took solace in Mr. Shilale's art room.
156
437052
4164
اما در کارگاه هنر آقای «شیلل» تسکین می یافتم.
07:37
And I just flourished here.
157
441216
2498
و اینجا من شکوفا شدم.
07:39
I just couldn't wait to get to that classroom every day.
158
443714
3159
من هر روز بی صبرانه منتظر رفتن به این کلاس بودم.
07:42
So how did I make friends?
159
446873
2287
خب، چطور دوست پیدا می کردم؟
07:45
I drew funny pictures of my teachers -- (Laughter) --
160
449160
4233
من نقاشی های مسخره ای از معلم هایم می کشیدم (خنده)
07:49
and I passed them around.
161
453393
2757
و دست بچه ها می دادم.
07:52
Well, in English class, in ninth grade,
162
456150
3798
سر کلاس انگلیسی کلاس نهم
07:55
my friend John, who was sitting next to me,
163
459948
1976
دوستم «جان» که کنار من نشسته بود
07:57
laughed a little bit too hard.
164
461924
2715
کمی بلند خندید.
08:00
Mr. Greenwood was not pleased.
165
464639
2281
آقای «گرینوود» اصلا خوشش نیامد.
08:02
(Laughter)
166
466920
3907
(خنده)
08:06
He instantly saw that I was the cause of the commotion,
167
470827
3385
او بی درنگ فهمید که من عامل اختشاش هستم،
08:10
and for the first time in my life, I was sent to the hall,
168
474212
4015
و برای اولین بار در زندگی من را به راهرو فرستاد.
08:14
and I thought, "Oh no, I'm doomed.
169
478227
2182
با خودم گفتم: «نه، کارم ساخته است.
08:16
My grandfather's just going to kill me."
170
480409
3205
پدربزرگ منو می کشه».
08:19
And he came out to the hallway and he said,
171
483614
1561
بعد او هم به راهرو آمد و گفت
08:21
"Let me see the paper."
172
485175
1118
«کاغذ را بده ببینم».
08:22
And I thought, "Oh no. He thinks it's a note."
173
486293
5064
با خودم گفتم: «نه! اون فکر می کنه یه چیزی نوشته‌ام».
08:27
And so I took this picture, and I handed it to him.
174
491357
2836
من هم این عکس را برداشتم و به او دادم.
08:30
And we sat in silence for that brief moment,
175
494193
3213
او مدت کوتاهی ساکت نشست،
08:33
and he said to me,
176
497406
2148
و به من گفت:
08:35
"You're really talented." (Laughter)
177
499554
3363
«تو واقعا بااستعدادی». (خنده)
08:38
"You're really good. You know, the school newspaper
178
502917
2689
«جدا کارت درست است. می دونی روزنامه مدرسه
08:41
needs a new cartoonist, and you should be the cartoonist.
179
505606
2383
یک کاریکاتوریست لازم داره و تو می تونی اون کاریکاتوریست باشی.
08:43
Just stop drawing in my class."
180
507989
3626
فقط سر کلاس من دیگه نقاشی نکن».
08:47
So my parents never found out about it.
181
511615
2334
به این ترتیب، والدینم چیزی نفهمیدند.
08:49
I didn't get in trouble. I was introduced to Mrs. Casey,
182
513949
3226
مشکلی برای من پیش نیامد. مرا به خانم «کیسی» معرفی کردند
08:53
who ran the school newspaper,
183
517175
1664
که روزنامه مدرسه را اداره می کرد،
08:54
and I was for three and a half years
184
518839
4572
و من به مدت سه سال و نیم
08:59
the cartoonist for my school paper,
185
523411
2376
کاریکاتوریست روزنامه مدرسه ام بودم،
09:01
handling such heavy issues as,
186
525787
2172
و به مسائل بغرنجی می پرداختم؛ مثل
09:03
seniors are mean,
187
527959
3108
سال بالایی ها بدجنس هستند،
09:06
freshmen are nerds,
188
531067
2596
سال پایینی ها خرخوان هستند،
09:09
the prom bill is so expensive. I can't believe how much it costs to go to the prom.
189
533663
5805
بلیط سالن رقص خیلی گران است. چرا بلیط رقص باید اینقدر گران باشد؟
09:15
And I took the headmaster to task
190
539468
3584
و مدیر را سرزنش می کردم.
09:18
and then I also wrote an ongoing story about a boy named Wesley
191
543052
3863
بعدش یک داستان دنباله دار نوشتم درباره پسری به نام «وزلی»
09:22
who was unlucky in love, and I just swore up and down
192
546915
3246
که در عشق ناکام بود؛ و به زمین و آسمان قسم
09:26
that this wasn't about me,
193
550161
2116
که این داستان خودم نبود؛
09:28
but all these years later it was totally me.
194
552277
3802
البته سالهای اخیر زندگی من همین شده.
09:31
But it was so cool because I could write these stories,
195
556079
2128
ولی نوشتن این داستان ها خیلی با حال بود،
09:34
I could come up with these ideas,
196
558207
1178
من همچین ایده هایی داشتم،
09:35
and they'd be published in the school paper,
197
559385
2303
و اونها رو در مجله مدرسه چاپ می کردم،
09:37
and people who I didn't know could read them.
198
561688
2610
و آدم های غریبه هم می توانستند آنها را بخوانند.
09:40
And I loved that thought, of being able to share my ideas
199
564298
3055
و من عاشق این بودم که بتوانم افکارم را
09:43
through the printed page.
200
567353
2330
به صورت چاپ شده با دیگران تقسیم کنم.
09:45
On my 14th birthday, my grandfather and my grandmother
201
569698
3181
در روز تولد ۱۴ سالگی ام، پدر بزرگ و مادر بزرگ
09:48
gave me the best birthday present ever:
202
572879
2245
بهترین هدیه تولد زندگی را به من دادند:
09:51
a drafting table that I have worked on ever since.
203
575124
4919
یک میز کار که تا به حال روی آن کار کرده ام.
09:55
Here I am, 20 years later,
204
580043
1256
الان بیست سال گذشته
09:57
and I still work on this table every day.
205
581299
4544
و من هنوز هر روز روی این میز کار می کنم.
10:01
On the evening of my 14th birthday,
206
585843
2410
شب ۱۴ سالگی،
10:04
I was given this table, and we had Chinese food.
207
588253
4165
من این میز را گرفتم و غذای چینی خوردم.
10:08
And this was my fortune:
208
592418
3620
فال من این بود:
10:11
"You will be successful in your work."
209
596038
2277
«تو در کارت موفق خواهی شد».
10:14
I taped it to the top left hand of my table,
210
598315
2828
این را سمت چپ، بالای میز چسباندم،
10:17
and as you can see, it's still there.
211
601143
1959
و می بینید که هنوز همانجا است.
10:19
Now I never really asked my grandparents for anything.
212
603102
3901
من هیچوقت واقعا چیزی از اجدادم نمی خواستم.
10:22
Well, two things: Rusty, who was a great hamster
213
607003
2344
فقط دو چیز: «راستی» که یک همستر قشنگ بود
10:25
and lived a great long life when I was in fourth grade.
214
609347
4136
و وقتی کلاس چهارم می رفتم عمر طولانی و قشنگی کرد.
10:29
(Laughter)
215
613483
2819
(خنده)
10:32
And a video camera.
216
616302
3197
و یک دوربین ویدیو.
10:35
I just wanted a video camera.
217
619499
2240
و من یک دوربین ویدیوی می خواستم.
10:37
And after begging and pleading for Christmas,
218
621739
2481
و التماس و خواهشم را گذاشتم برای کریسمس،
10:40
I got a second-hand video camera,
219
624220
2431
بعدش صاحب یک دوربین ویدیوی دست دوم شدم،
10:42
and I instantly started making my own animations
220
626651
3832
و بی معطلی شروع کردم به ساختن
10:46
on my own,
221
630483
2200
انیمیشن های خودم،
10:48
and all throughout high school I made my own animations.
222
632683
2680
و تمام طول سالهای دبیرستان انیمیشن می ساختم.
10:51
I convinced my 10th grade English teacher to allow me
223
635363
3097
معلم انگلیسی کلاس دهم را راضی کردم که بگذارد
10:54
to do my book report on Stephen King's "Misery"
224
638460
2327
گزارش معرفی کتاب «میزری» اثر «استفن کینگ» را
10:56
as an animated short. (Laughter)
225
640787
4764
به صورت یک انیمیشن کوتاه تحویل دهم. (خنده)
11:01
And I kept making comics.
226
645551
2856
کمیک استریپ را هم ادامه دادم.
11:04
I kept making comics, and at the Worcester Art Museum,
227
648407
3944
همچنان کمیک استریپ می ساختم و در موزه هنری ووستر،
11:08
I was given the greatest piece of advice by any educator I was ever given.
228
652351
4233
بهترین نصیحت تمام عمرم را از یک معلم شنیدم.
11:12
Mark Lynch, he's an amazing teacher
229
656584
2889
«مارک لینچ» معلم بی نظیری است
11:15
and he's still a dear friend of mine,
230
659473
2215
و هنوز هم یکی از دوستان صمیمی من است.
11:17
and I was 14 or 15,
231
661688
2407
۱۴ یا ۱۵ سالم بود،
11:19
and I walked into his comic book class halfway through the course,
232
664095
3021
و از وسط های ترم، پا به کلاس کمیک استریپ او گذاشتم.
11:23
and I was so excited, I was beaming.
233
667116
1814
از فرط هیجان داشتم شعله ور می شدم.
11:24
I had this book that was how to draw comics in the Marvel way,
234
668930
3301
یک کتاب داشتم که کمیک استریپ به سبک «ماروین» را یاد می داد،
11:28
and it taught me how to draw superheroes,
235
672231
2305
و به من آموخت که چطور فوق قهرمان ها را بکشم،
11:30
how to draw a woman, how to draw muscles
236
674536
2328
چطور زن ها و ماهیچه ها را نقاشی کنم
11:32
just the way they were supposed to be
237
676864
1926
درست همان طور که باید باشند
11:34
if I were to ever draw for X-Men or Spiderman.
238
678790
2825
و اگر قرار بود برای «مردان ایکس» یا «اسپایدرمن» کار کنم.
11:37
And all the color just drained from his face,
239
681615
2892
رنگ از صورتش پرید،
11:40
and he looked at me, and he said,
240
684507
1739
به من نگاه کرد و گفت:
11:42
"Forget everything you learned."
241
686246
2770
«هر چی یاد گرفتی رو فرموش کن».
11:44
And I didn't understand. He said, "You have a great style.
242
689016
3824
درست نفهمیدم. گفت: «تو سبک فوق العاده ای داری.
11:48
Celebrate your own style. Don't draw the way you're being told to draw.
243
692840
4162
به سبک خودت بچسب. در سبکی که دیگران می خواهند، نکش.
11:52
Draw the way you're drawing and keep at it,
244
697002
2158
همانطور که خودت می کشی، بکش و پشتکار داشته باش،
11:55
because you're really good."
245
699160
2449
چون کارت واقعا خوب است».
11:57
Now when I was a teenager, I was angsty as any teenager was,
246
701609
3574
در دوره نوجوانی، مثل هر نوجوان دیگری، افسرده شدم،
12:01
but after 17 years of having a mother
247
705183
3513
ولی پس از ۱۷ سال بودن با مادری که
12:04
who was in and out of my life like a yo-yo
248
708696
2162
که مثل یو-یو به زندگی ام می آمد و می رفت
12:06
and a father who was faceless, I was angry.
249
710858
3901
و پدری که چهره ای نداشت، عصبانی شده بودم.
12:10
And when I was 17, I met my father for the first time,
250
714759
2722
و در ۱۷ سالگی، پدرم را برای اولین بار دیدم
12:13
upon which I learned I had a brother and sister I had never known about.
251
717481
3901
این بود که فهمیدم برادر و خواهری هم دارم که قبلا از وجودشان بی خبر بودم.
12:17
And on the day I met my father for the first time,
252
721382
1920
و روزی که پدرم را برای اولین بار در زندگی ام دیدم،
12:19
I was rejected from the Rhode Island School of Design,
253
723302
2764
از «مدرسه طراحی رود آیلند» هم رد شدم
12:21
my one and only choice for college.
254
726066
3751
که اولین و تنها کالج مورد علاقه ام بود.
12:25
But it was around this time I went to Camp Sunshine
255
729817
2392
ولی همین موقع ها بود که به «کمپ سانشاین» رفتم
12:28
to volunteer a week and working with the most amazing kids,
256
732209
2500
و یک هفته به طور داوطلبانه با بچه های دوست داشتنی آنجا کار کردم،
12:30
kids with leukemia, and this kid Eric changed my life.
257
734709
3072
بچه های مبتلا به سرطان خون. و این بچه، «اریک» زندگی ام را تغییر داد.
12:33
Eric didn't live to see his sixth birthday,
258
737781
2565
اریک پیش از ششمین سالروز تولدش، از دنیا رفت
12:36
and Eric lives with me every day.
259
740346
2565
ولی خاطره اش هنوز برایم زنده است.
12:38
So after this experience, my art teacher, Mr. Shilale,
260
742911
3689
بعد از این تجربه بود که معلم هنرم آقای «شیلل»
12:42
he brought in these picture books,
261
746600
1192
این کتاب های مصور را برایم آورد.
12:43
and I thought, "Picture books for kids!"
262
747792
1850
و به خودم گفتم: «کتاب مصور برای کودکان!»
12:45
and I started writing books for young readers
263
749642
5068
و نوشتن کتاب برای کودکان را
12:50
when I was a senior in high school.
264
754710
1729
از سال آخر دبیرستان شروع کردم.
12:52
Well, I eventually got to the Rhode Island School of Design.
265
756439
2788
خب، من بالاخره وارد مدرسه طراحی رود آیلند شدم.
12:55
I transferred to RISD as a sophomore,
266
759227
2104
سال دوم دانشگاه به رود آیلند منتقل شدم،
12:57
and it was there that I took every course that I could on writing,
267
761331
3631
همانجا بود که تا می توانستم درس داستان نویسی برداشتم،
13:00
and it was there that I wrote a story about a giant orange slug
268
764962
4033
همانجا بود که داستانی درباره یک موجود تنبل نارنجی نوشتم
13:04
who wanted to be friends with this kid.
269
768995
1652
که می خواست با این بچه دوست شود.
13:06
The kid had no patience for him.
270
770647
1509
بچه حوصله او را نداشت.
13:08
And I sent this book out to a dozen publishers
271
772156
3239
من این کتاب را به ده دوازده تا ناشر فرستادم
13:11
and it was rejected every single time,
272
775395
2544
و همه آنها کتاب را رد کردند.
13:13
but I was also involved with the Hole in the Wall Gang Camp,
273
777939
2753
ولی من با کمپ «هول این ده وال» هم همکاری کردم،
13:16
an amazing camp for kids with all sorts of critical illnesses,
274
780692
2985
یک کمپ فوق العاده برای کودکان مبتلا به انواع بیماری های حاد.
13:19
and it's those kids at the camp that read my stories,
275
783677
3248
بچه های این کمپ بودند که داستان های مرا خواندند،
13:22
and I read to them, and I saw that they responded to my work.
276
786925
3767
و من برایشان می خواندم و می دیدم که کارم را دوست دارند.
13:26
I graduated from RISD. My grandparents were very proud,
277
790692
3736
از رود آیلند فارغ التحصیل شدم. پدربزرگم افتخار می کرد.
13:30
and I moved to Boston, and I set up shop.
278
794428
2618
بعد به بوستون رفتم و یک مغازه باز کردم.
13:32
I set up a studio and I tried to get published.
279
797046
2175
یک استودیو باز کردم و سعی کردم کتاب چاپ کنم.
13:35
I would send out my books. I would send out hundreds of postcards
280
799221
3041
کتاب هایم و صدها کارت پستال
13:38
to editors and art directors,
281
802262
2397
برای مدیران و کارگردانان هنری فرستادم؛
13:40
but they would go unanswered.
282
804659
1640
اما همه اش بی جواب ماند.
13:42
And my grandfather would call me every week,
283
806299
1855
پدربزرگم هر هفته به من زنگ می زد
13:44
and he would say, "Jarrett, how's it going? Do you have a job yet?"
284
808154
4331
و به من می گفت: «جارت، اوضاع چطوره؟ کار پیدا کردی؟»
13:48
Because he had just invested a significant amount of money
285
812485
2264
دلیلش این بود که پول زیادی را
13:50
in my college education.
286
814749
1921
برای تحصیلات دانشگاهی من خرج کرده بود.
13:52
And I said, "Yes, I have a job. I write and illustrate children's books."
287
816670
3855
و من می گفتم: «بله. یه کار دارم. کتاب کودک می نویسم و می کشم.»
13:56
And he said, "Well, who pays you for that?"
288
820525
3518
و او می گفت: «خب، کی برای این کار پول می ده؟»
13:59
And I said, "No one, no one, no one just yet.
289
824043
1966
و من می گفتم: «هیچکس، هیچکس، هنوز هیچکس.
14:01
But I know it's going to happen."
290
826009
1160
ولی می دونم که به زودی این اتفاق می افته».
14:03
Now, I used to work the weekends at the Hole in the Wall off-season programming
291
827169
3493
روزهای آخر هفته را در شیفت تعطیلات «هول این ده وال» می گذراندم
14:06
to make some extra money as I was trying to get my feet off the ground,
292
830662
3183
تا کمی بیشتر پول در بیاورم و همچنان برای موفقیت در تکاپو بودم.
14:09
and this kid who was just this really hyper kid,
293
833845
3752
یکی از بچه ها واقعا بچه بیش فعالی بود
14:13
I started calling him "Monkey Boy,"
294
837597
2872
و اسمش را گذاشتم «بچه میمون».
14:16
and I went home and wrote a book called "Good Night, Monkey Boy."
295
840469
3681
به خانه رفتم و کتابی به نام «شب بخیر، بچه میمون» نوشتم
14:20
And I sent out one last batch of postcards.
296
844150
3282
و یک سری کارت پستال دیگر فرستادم.
14:23
And I received an email from an editor at Random House
297
847432
3374
بعد یک ایمیل از طرف یکی از مدیران «رندوم هاوس» به دستم رسید
14:26
with a subject line, "Nice work!" Exclamation point.
298
850806
3751
که عنوانش این بود: «کارت خوب است!» علامت تعجب.
14:30
"Dear Jarrett, I received your postcard.
299
854557
1788
«آقای جارت! کارت پستال شما را دریافت کردم.
14:32
I liked your art, so I went to your website
300
856345
2763
کارت را پسندیدم و به وب سایت تو سر زدم.
14:35
and I'm wondering if you ever tried writing any of your own stories,
301
859108
3961
می خواهم بدانم آیا تا کنون قصه های خودت را نوشته ای؛
14:38
because I really like your art and it looks like there are some stories that go with them.
302
863069
2666
چون جدا مجذوب آثار هنری تو شده ام و به نظرم هر کدامشان داستانی دارند.
14:41
Please let me know if you're ever in New York City."
303
865735
4071
لطفا به من بگویید کی به نیویورک خواهید آمد».
14:45
And this was from an editor at Random House Children's Books.
304
869806
3302
این ایمیل از طرف مدیر بخش کتاب های کودک رندوم هاوس بود.
14:49
So the next week I "happened" to be in New York.
305
873108
2336
یک هفته بعد من «تصادفا» در نیویورک بودم.
14:51
(Laughter)
306
875444
2944
(خنده)
14:54
And I met with this editor,
307
878388
2312
همین مدیر را دیدم
14:56
and I left New York for a contract for my first book,
308
880700
3224
و موقع ترک نیویورک قرار داد چاپ اولین کتابم را بستم:
14:59
"Good Night, Monkey Boy,"
309
883924
1033
«شب بخیر، بچه میمون»
15:00
which was published on June 12, 2001.
310
884957
3462
که در ۱۲ ژوئن ۲۰۰۱ چاپ شد.
15:04
And my local paper celebrated the news.
311
888419
5695
روزنامه شهرمان این واقعه را جشن گرفت.
15:10
The local bookstore made a big deal of it.
312
894114
4265
کتابفروشی های شهر هم نسخه های زیادی از آن را فروختند.
15:14
They sold out of all of their books.
313
898379
1889
هر چه داشتند فروختند.
15:16
My friend described it as a wake, but happy,
314
900268
3777
دوستانم گفتند شبیه شام غریبان است، اما از نوع شادش؛
15:19
because everyone I ever knew was there in line to see me,
315
904045
2577
چون همه کسانی که می شناختم صف بسته بودند که مرا ببینند
15:22
but I wasn't dead. I was just signing books.
316
906622
3024
ولی من نمرده بودم. بلکه داشتم کتاب ها را امضا می کردم.
15:25
My grandparents, they were in the middle of it.
317
909646
1547
مادربزرگ و پدربزرگ هم وسط صف بودند.
15:27
They were so happy. They couldn't have been more proud.
318
911193
2589
خیلی خوشحال بودند. هیچوقت اینقدر احساس غرور نکرده بودند.
15:29
Mrs. Alisch was there. Mr. Shilale was there. Mrs. Casey was there.
319
913782
3752
خانم «آلیش» هم بود؛ آقای «شیلل» هم بود. خانم «کیسی» هم بود.
15:33
Mrs. Alisch cut in front of the line and said,
320
917534
1439
خانم «آلیش» امد جلوی صف و گفت:
15:34
"I taught him how to read." (Laughter)
321
918973
3257
«من بهش خواندن را یاد دادم». (خنده)
15:38
And then something happened that changed my life.
322
922230
2544
بعدش واقعه ای رخ داد که زندگی ام را دگرگون کرد.
15:40
I got my first piece of significant fan mail,
323
924774
2216
اولین ایمیل مهم از طرف طرفدارانم را دریافت کردم،
15:42
where this kid loved Monkey Boy so much
324
926990
3275
از کودکی که آنقدر عاشق بچه میمون شده بود
15:46
that he wanted to have a Monkey Boy birthday cake.
325
930265
3596
که می خواست یک کیک تولد بچه میمون داشته باشد.
15:49
For a two-year-old, that is like a tattoo. (Laughter)
326
933861
4387
این برای یک بچه دوساله حکم خالکوبی را دارد. (خنده)
15:54
You know? You only get one birthday per year.
327
938248
3061
می دانید؟ شما فقط یک جشن تولد در سال دارید.
15:57
And for him, it's only his second.
328
941309
2845
و این دومین جشن این بچه است.
16:00
And I got this picture, and I thought,
329
944154
1006
این عکس را که گرفتم، به خودم گفتم:
16:01
"This picture is going to live within his consciousness
330
945160
2042
«این عکس در تمام طول زندگی
16:03
for his entire life. He will forever have this photo
331
947202
3676
در ذهن او خواهد ماند. او همیشه این عکس را
16:06
in his family photo albums."
332
950878
2956
در آلبوم خانوادگی می گذارد».
16:09
So that photo, since that moment,
333
953834
2668
برای همین هم این عکس را
16:12
is framed in front of me while I've worked on all of my books.
334
956502
3047
قاب کرده ام و موقع نوشتن کتاب ها جلوی رویم می گذارم.
16:15
I have 10 picture books out.
335
959549
2560
من ۱۰ کتاب مصور چاپ کرده ام.
16:18
"Punk Farm," "Baghead," "Ollie the Purple Elephant."
336
962109
3400
«مزرعه پانک»، «کله پاکتی»، «اولی و فیل ارغوانی».
16:21
I just finished the ninth book
337
965509
2284
به تازگی جلد نهم
16:23
in the "Lunch Lady" series, which is a graphic novel series
338
967793
2493
از سری «آشپز خانم» را تمام کردم که رمانی است مصور و دنباله دار
16:26
about a lunch lady who fights crime.
339
970286
2584
در مورد آشپز مدرسه ای که با تبهکاران می جنگد.
16:28
I'm expecting the release of a chapter book
340
972870
2816
یک داستان ساده هم آماده چاپ دارم
16:31
called "Platypus Police Squad: The Frog Who Croaked."
341
975686
3680
به نام «پلیس های پلاتیپوس: قورباغه ای که قور قور کرد».
16:35
And I travel the country visiting countless schools,
342
979366
3570
به مناطق مختلف کشور سفر می کنم و به مدرسه های بیشماری می روم،
16:38
letting lots of kids know that they draw great cats.
343
982936
4510
تا بچه های زیادی بدانند که گربه های قشنگی می کشند.
16:43
And I meet Bagheads.
344
987446
2528
و کله پاکتی ها را می بینم.
16:45
Lunch ladies treat me really well.
345
989974
4571
آشپز خانم ها واقعا برخورد خوبی با من دارند.
16:50
And I got to see my name in lights
346
994545
4524
دیده ام که اسمم را با چراغ درست کرده اند،
16:54
because kids put my name in lights.
347
999069
1850
چون بچه ها اسم مرا با چراغ درست می کنند.
16:56
Twice now, the "Lunch Lady" series has won
348
1000919
2090
مجموعه «آشپز خانم» تا حالا دو بار برنده
16:58
the Children's Choice Book of the Year in the third or fourth grade category,
349
1003009
2981
جایزه «کتاب سال برگزیده کودکان» در رده کلاس سوم و چهارم شده،
17:01
and those winners were displayed
350
1005990
1970
و برندگان تصویر برندگان را
17:03
on a jumbotron screen in Times Square.
351
1007960
4260
روی صفحه نمایش بزرگ میدان تایمز نشان داده اند.
17:08
"Punk Farm" and "Lunch Lady" are in development to be movies,
352
1012220
2724
«مزرعه پانک» و «آشپز خانم» در حال تبدیل به فیلم هستند،
17:10
so I am a movie producer
353
1014944
2574
و من تهیه کننده فیلم هستم.
17:13
and I really do think, thanks to that video camera
354
1017518
2733
و دارم فکر می کنم که چه خوب شد آن دوربین ویدیو را
17:16
I was given in ninth grade.
355
1020251
2564
در کلاس نهم هدیه گرفتم.
17:18
I've seen people have "Punk Farm" birthday parties,
356
1022815
2770
کسانی را دیده ام که جشن تولد «مزرعه پانک» گرفته اند،
17:21
people have dressed up as "Punk Farm" for Halloween,
357
1025585
2887
و کسانی که لباس «مزرعه پانک» را در هالووین می پوشند،
17:24
a "Punk Farm" baby room,
358
1028472
1629
و اتاق کودک «مزرعه پانک»
17:26
which makes me a little nervous for the child's well-being in the long term.
359
1030101
4815
که مرا نسبت به سلامت کودک در دراز مدت نگران می کند.
17:30
And I get the most amazing fan mail,
360
1034916
2471
و من جالب ترین نامه از طرفداران را گرفته ام،
17:33
and I get the most amazing projects,
361
1037387
2408
و روی جذاب ترین پروژه ها کار می کنم،
17:35
and the biggest moment for me came last Halloween.
362
1039795
3352
و بزرگترین لحظه زندگی ام، هالوون سال گذشته رخ داد.
17:39
The doorbell rang and it was a trick-or-treater
363
1043147
2154
صدای زنگ در آمد و دیدم یک قاشق زن است
17:41
dressed as my character. It was so cool.
364
1045301
4157
که لباس کاراکتر مرا پوشیده. خیلی با حال بود.
17:45
Now my grandparents are no longer living,
365
1049458
3114
پدربزرگ و مادربزرگم دیگر زنده نیستند؛
17:48
so to honor them, I started a scholarship at the Worcester Art Museum
366
1052572
3064
پس به یاد آنها یک بورس تحصیلی در موزه هنری ووستر درست کرده ام
17:51
for kids who are in difficult situations
367
1055636
3275
برای کودکانی که شرایط سختی دارند
17:54
but whose caretakers can't afford the classes.
368
1058911
2708
و سرپرستانشان توانایی پرداخت هزینه کلاس ها را ندارند.
17:57
And it displayed the work from my first 10 years of publishing,
369
1061619
2591
آنجا نمایشگاهی از آثار چاپی دهه اول کار من برگزار شد،
18:00
and you know who was there to celebrate? Mrs. Alisch.
370
1064210
3096
و می دانید چه کسی برای خوش آمد گویی آنجا بود؟ خانوم آلیش.
18:03
I said, "Mrs. Alisch, how are you?"
371
1067306
1687
گفتم: «خانم آلیش، چطوری؟»
18:04
And she responded with, "I'm here." (Laughter)
372
1068993
3106
و او جواب داد: «من اینجام» (خنده)
18:07
That's true. You are alive, and that's pretty good right now.
373
1072099
6614
درسته. شما زنده اید و این خیلی خوب است.
18:14
So the biggest moment for me, though,
374
1078713
1676
اما بزرگترین لحظه زندگی من،
18:16
my most important job now is I am a dad myself,
375
1080389
1986
مهمترین شغل من این است که حالا خودم پدر هستم،
18:18
and I have two beautiful daughters,
376
1082375
2348
و دو دختر زیبا دارم
18:20
and my goal is to surround them by inspiration,
377
1084723
2791
و هدف من این است که دور و برشان را پر از شور و شوق کنم،
18:23
by the books that are in every single room of our house
378
1087514
3122
با کتابهایی که در همه اتاق های خانه داریم،
18:26
to the murals I painted in their rooms
379
1090636
2590
یا نقاشی هایی که بر دیوار اتاقشان کشیده‌ام
18:29
to the moments for creativity where you find, in quiet times,
380
1093226
3639
و لحظه های خلاقی که بعضی وقت‌ها
18:32
by making faces on the patio
381
1096865
3485
با کشیدن صورتک روی پاسیو پیش می‌آید،
18:36
to letting her sit in the very desk
382
1100350
2324
یا راه دادن‌شان به پشت همان میزی که
18:38
that I've sat in for the past 20 years.
383
1102674
2688
بیست سال تمام پشت آن نشسته‌ام.
18:41
Thank you. (Applause)
384
1105362
2276
متشکرم. (تشویق)
ABOUT THE SPEAKER
Jarrett J. Krosoczka - Author/illustratorJarrett J. Krosoczka is the author/illustrator of countless children's books and graphic novels, including Good Night, Monkey Boy, Baghead and the Lunch Lady series.
Why you should listen
Jarrett J. Krosoczka has been a storyteller since the ripe age of eight, when he wrote his first book, The Owl Who Thought He Was The Best Flyer, about an owl who challenged Hermes to a flying race. Since that rather promising start Krosoczka has published 18 picture books and graphic novels for children, including the much-loved Lunch Lady series, which is a two-time winner of the Children's Choice Book Award. Krosoczka hosts The Book Report with JJK on Sirius XM's Kids Place Live, a radio show about books, aimed at kids 10 and younger. In 2010 he founded the Joseph and Shirley Krosoczka Memorial Youth Scholarships at Worcester Art Museum, to fund classes for young and underprivileged aspiring artists.
Jarrett J. Krosoczka | Speaker | TED.com