TED2001
C.K. Williams: Poetry of youth and age
سی. کی. ویلیامز شعرهایی از جوانی و پیری می‌خواند
Filmed:
Readability: 4.2
290,397 views
سی. کی. ویلیامز شاعر، شعرهایش را در TED 2001 می‌خواند. با رنگ‌آمیزی صحنه‌هایی ازخشم‌های دوران کودکی، عشق‌های زمان دانشگاه، همسایه‌های عجیب و غریب، و مرگ جوانی چالش‌های بی‌همتای زندگی را به یادمان می‌آورد.
C.K. Williams - Poet
Often called a social poet, C.K. Williams was fascinated by the characters of modern civilization and their interactions. Full bio
Often called a social poet, C.K. Williams was fascinated by the characters of modern civilization and their interactions. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:12
I thought I would read poems I have that relate to the subject
0
0
3000
فکر کردم برایتان از آن شعرهایم بخوانم
00:15
of youth and age.
1
3000
3000
که به موضوع جوانی و پیری مربوطند.
00:18
I was sort of astonished to find out how many I have actually.
2
6000
3000
می‌توانم بگویم حیرت کردم از اینکه فهمیدم چقدر از این شعرها دارم.
00:21
The first one is dedicated to
3
9000
2000
اولینش تقدیم شده به
00:23
Spencer, and his grandmother, who was shocked by his work.
4
11000
6000
اسپنسر و مادربزرگش، که از کارِ نوه‌اش شوکه شده بود.
00:29
My poem is called "Dirt."
5
17000
3000
نام شعرم "کثافت" است.
00:32
My grandmother is washing my mouth out with soap;
6
20000
4000
مادربزرگم می‌شوید با صابون دهانم را؛
00:36
half a long century gone
7
24000
2000
سپری شده نیمی از قرنی
00:38
and still she comes at me
8
26000
2000
و او باز می‌آید سراغم
00:40
with that thick cruel yellow bar.
9
28000
3000
با آن قالب زردِ ضخیمِ ظالم.
00:43
All because of a word I said,
10
31000
3000
و این همه ففظ به‌خاطرِ یک کلمه که گفته‌ام،
00:46
not even said really, only repeated.
11
34000
3000
و حتی نمی‌شود گفت که گفته‌ام؛ تکرار کرده‌ام تنها.
00:49
But "Open," she says, "open up!"
12
37000
2000
اما مادربزرگ می‌گوید: "باز کن. باز کن دهانت را."
00:51
her hand clawing at my head.
13
39000
4000
چنگ می‌زند سرم را.
00:55
I know now her life was hard;
14
43000
2000
حالاست که می‌فهمم چه سخت بوده زندگیش؛
00:57
she lost three children as babies,
15
45000
3000
سه نوزادش را از دست داده،
01:00
then her husband died too,
16
48000
2000
و بعد شوهرش هم از دنیا رفته،
01:02
leaving young sons, and no money.
17
50000
3000
و او را گذاشته بی‌پول با چند پسربچه.
01:05
She'd stand me in the sink to pee
18
53000
2000
در سینک سرپایم می‌گرفت
01:07
because there was never room in the toilet.
19
55000
3000
چون هیچ‌وقت در توالت جا نبود.
01:10
But oh, her soap!
20
58000
2000
ولی امان از آن صابون مادربزرگ!
01:12
Might its bitter burning have been
21
60000
2000
یعنی می‌شود گفت شدت سوزش آن صابون بوده که
01:14
what made me a poet?
22
62000
3000
شاعرم کرده؟
01:17
The street she lived on was unpaved,
23
65000
3000
خیابانی که در آن زندگی می‌کرد آسفالت نداشت،
01:20
her flat, two cramped rooms and a fetid kitchen
24
68000
3000
آپارتمانش دو اتاق تنگ و آشپزخانه‌ای بدبو
01:23
where she stalked and caught me.
25
71000
3000
همان جا که مادربزرگ دنبالم کرد و گیرم انداخت.
01:26
Dare I admit that after she did it
26
74000
3000
آیا جرأتش را دارم اعتراف کنم بعد از آن‌که این کار را کرد،
01:29
I never really loved her again?
27
77000
3000
دیگر هیچ‌وقت دوستش نداشتم؟
01:32
She lived to a hundred,
28
80000
2000
مادربزرگ صدسال عمر کرد،
01:34
even then. All along it was the sadness, the squalor,
29
82000
5000
آن‌هم در آن روزگار. که سراسر اندوه بود و فلاکت،
01:39
but I never, until now
30
87000
2000
اما دیگرهیچ‌گاه تا همین حالا،
01:41
loved her again.
31
89000
4000
دوست نداشته‌ام مادربزرگ را.
01:45
When that was published in a magazine
32
93000
2000
وقتی شعرم در مجله‌ای چاپ شد،
01:47
I got an irate letter from my uncle.
33
95000
4000
نامه‌ای شماتت‌بارازعمویم به دستم رسید.
01:51
"You have maligned a great woman."
34
99000
6000
"تو زن بزرگی را بی‌آبرو کرده‌ای."
01:57
It took some diplomacy.
35
105000
6000
باید کمی سیاست به خرج می‌دادم.
02:03
This is called "The Dress."
36
111000
2000
این‌یکی اسمش "لباس" است.
02:05
It's a longer poem.
37
113000
2000
شعر بلندتری‌ست.
02:07
In those days,
38
115000
2000
آن روزها،
02:09
those days which exist for me only
39
117000
2000
آن روزها که اکنون در خاطرم از آن‌ها
02:11
as the most elusive memory now,
40
119000
3000
تنها یادی گریزان مانده برجا،
02:14
when often the first sound you'd hear in the morning
41
122000
3000
آن روزها که اغلب صبحگاهان
02:17
would be a storm of birdsong,
42
125000
2000
برمی‌خاستی از خواب با امواجِ آواز پرندگان،
02:19
then the soft clop of the hooves
43
127000
2000
و سپس سُم‌ضربه‌ی ملایم اسبی
02:21
of the horse hauling a milk wagon down your block,
44
129000
4000
که می‌کشید به چه دشواری گاریِ شیررا تا ساختمان‌تان،
02:25
and the last sound at night as likely as not
45
133000
3000
و واپسین صدای شبانگاه اغلب صدایی نبود بجز
02:28
would be your father pulling up in his car,
46
136000
3000
توقف اتومبیل پدر
02:31
having worked late again, always late,
47
139000
3000
که باز دیروقت بازمی‌گشت از کار، مثل همیشه دیر،
02:34
and going heavily down to the cellar, to the furnace,
48
142000
3000
و سنگین‌سنگین می‌رفت به زیرزمین، به آتش‌خانه
02:37
to shake out the ashes and damp the draft
49
145000
3000
تا بتکاند خاکسترها را و مرطوب کند هوا را
02:40
before he came upstairs to fall into bed --
50
148000
4000
و بعد بیاید بالا و بیفتد توی تخت‌خواب،
02:44
in those long-ago days,
51
152000
2000
در آن روزهای دور دور،
02:46
women, my mother, my friends' mothers,
52
154000
3000
زنان، مادرم، مادران دوستانم،
02:49
our neighbors, all the women I knew --
53
157000
3000
همسایه‌ها، همه‌ی زنانی که می‌شناختم،
02:52
wore, often much of the day,
54
160000
2000
بیشتر مدت روز چیزی به تن داشتند،
02:54
what were called housedresses,
55
162000
2000
که به آن لباس خانه می‌گفتند:
02:56
cheap, printed, pulpy,
56
164000
2000
ارزان، گل‌گلی، شل و ول،
02:58
seemingly purposefully shapeless
57
166000
3000
و انگارعمداً بی‌شکل و قواره
03:01
light cotton shifts that you wore over your nightgown
58
169000
3000
پیراهن‌های نازک نخی که می‌پوشیدی روی لباسِ خوابت
03:04
and, when you had to go look for a child,
59
172000
3000
و وقتی مجبور می‌شدی بروی پیِ بچه‌ای
03:07
hang wash on the line,
60
175000
2000
یا رخت‌های شسته را پهن کنی روی بند،
03:09
or run down to the grocery store on the corner,
61
177000
3000
یا وقتی می‌خواستی به‌دو بروی بقالیِ سر نبش،
03:12
under a coat,
62
180000
2000
زیر پالتویت،
03:14
the twisted hem of the nightgown
63
182000
2000
لبه‌ی تاخورده‌ی لباس خواب
03:16
always lank and yellowed,
64
184000
2000
همیشه آویزان و چرک‌مُرد،
03:18
dangling beneath.
65
186000
3000
تاب می‌خورد.
03:21
More than the curlers some of the women
66
189000
2000
سوای بیگودی که بعضی از زن‌ها
03:23
seemed constantly to have in their hair
67
191000
3000
دائماً در موهاشان داشتند
03:26
in preparation for some great event --
68
194000
2000
برای شرکت در مهمانی بزرگی
03:28
a ball, one would think --
69
196000
2000
ـــ شاید مجلس رقصی ـــ
03:30
that never came to pass;
70
198000
2000
که هیچ‌گاه فرا نمی‌رسید؛
03:32
more than the way most women's faces
71
200000
2000
سوای شمایل بیشتر زنان
03:34
not only were never made up during the day,
72
202000
3000
که صورتشان در طول روز نه تنها آرایش نداشت،
03:37
but seemed scraped, bleached,
73
205000
3000
که به نظر تراشیده می‌رسید و رنگ‌باخته،
03:40
and, with their plucked eyebrows, scarily masklike;
74
208000
3000
با ابروهایی برداشته که چهره‌ای به آن‌ها می‌بخشید ترسناک، ماسک‌گونه؛
03:43
more than all that it was those dresses
75
211000
4000
سوای همه‌ی این‌ها، آن لباس‌ها بود
03:47
that made women so unknowable and forbidding,
76
215000
3000
که زنان را چنان غریب و رعب‌آور می‌نمایاند،
03:50
adepts of enigmas to which men could have no access,
77
218000
4000
رازورزانی که میسر نبود مردان را دسترسی به ایشان،
03:54
and boys no conception.
78
222000
4000
و پسرکان را درک‌شان.
03:58
Only later would I see the dresses also
79
226000
3000
بعدها بود که آن لباس‌ها را
04:01
as a proclamation:
80
229000
2000
در حکم بیانیه‌ای نیز یافتم:
04:03
that in your dim kitchen, your laundry,
81
231000
4000
این که در آشپزخانه‌ی نیمه‌تاریکت، در رختشوی‌خانه‌ات،
04:07
your bleak concrete yard,
82
235000
2000
در حیاط سردِ سیمانی‌ات،
04:09
what you revealed of yourself
83
237000
2000
آن‌چه بروزداده‌ای ازخود
04:11
was a fabulation;
84
239000
2000
جلوه‌ای دورازواقع بوده؛
04:13
your real sensual nature,
85
241000
2000
که جنسیتِ واقعیت،
04:15
veiled in those sexless vestments,
86
243000
3000
پنهان‌گشته در آن ردای بی‌جنسی،
04:18
was utterly your dominion.
87
246000
3000
سراسر، قلمروی فرمانروایی‌ت بوده.
04:21
In those days, one hid much else as well:
88
249000
4000
آن‌روزها، بسیاری چیزهای دیگر را هم پنهان می‌کردند آدمیان:
04:25
grown men didn't embrace one another,
89
253000
2000
مردان یکدیگررا درآغوش نمی‌گرفتند،
04:27
unless someone had died,
90
255000
2000
مگر به مناسبتِ مرگِ کسی،
04:29
and not always then; you shook hands
91
257000
3000
و آن‌هم نه همیشه؛ دست می‌دادی
04:32
or, at a ball game, thumped your friend's back
92
260000
3000
یا در مسابقه‌ی بیسبال، می‌زدی پشت دوستت
04:35
and exchanged blows meant to be codes for affection;
93
263000
4000
و ضربات رد‌و‌بدل شده علامت عطوفت بود؛
04:39
once out of childhood you'd never again know
94
267000
3000
همین‌که کودکی را پشت سر می‌گذاشتی، دیگرهیچ‌گاه تجربه نمی‌کردی
04:42
the shock of your father's whiskers on your cheek,
95
270000
3000
شوکِ آشنایی ریش پدررا با گونه‌ات،
04:45
not until mores at last had evolved,
96
273000
4000
تا هنگامی که عاقبت آدابی تازه سربرآوردند،
04:49
and you could hug another man, then hold on for a moment,
97
277000
3000
که تو می‌توانستی مردی دیگر را در آغوش بگیری و لحظاتی نگاه داری،
04:52
then even kiss (your fathers bristles
98
280000
3000
و بعد حتی ببوسی‌ش
04:55
white and stiff now).
99
283000
3000
(ریش پدرت حالا سفید شده و زبر).
04:58
What release finally, the embrace:
100
286000
3000
و سرانجام، رهایی، آغوشی باز:
05:01
though we were wary -- it seemed so audacious --
101
289000
4000
گرچه مراقب بودیم ـــــ آخر، به نظر گستاخانه می‌رسید ــــ
05:05
how much unspoken joy there was
102
293000
2000
باز چه بسیار بود شادیِ خاموشمان
05:07
in that affirmation of equality and communion,
103
295000
3000
از تثبیتِ این برابری و همدلی
05:10
no matter how much misunderstanding
104
298000
4000
گذشته از همه‌ی سوء‌تفاهم‌‌ها
05:14
and pain had passed between you by then.
105
302000
4000
و ناراحتی‌هایی که تا آن زمان بینمان وجود داشت.
05:18
We knew so little in those days,
106
306000
3000
چه کم می‌دانستیم آن روزها،
05:21
as little as now, I suppose
107
309000
2000
چنان که گمانم کم می‌دانیم حالا هم
05:23
about healing those hurts:
108
311000
2000
که چه مرهمی نهیم برآن زخم‌ها:
05:25
even the women, in their best dresses,
109
313000
3000
حتی زنان نیز، در بهترین لباس‌هاشان،
05:28
with beads and sequins sewn on the bodices,
110
316000
3000
با منجوق‌ها و پولک‌های دوخته بر بالاتنه‌شان،
05:31
even in lipstick and mascara,
111
319000
2000
با رژ و ریمل حتی،
05:33
their hair aflow,
112
321000
2000
حتی با گیسوان افشان،
05:35
could only stand wringing their hands,
113
323000
2000
تنها می‌توانستند بایستند با دستانِ فشرده به‌هم
05:37
begging for peace,
114
325000
2000
و گدایی کنند صلح را،
05:39
while father and son, like thugs,
115
327000
2000
و در‌همان‌حال، پدر و پسر، مثل دو جانی،
05:41
like thieves, like Romans,
116
329000
3000
مثل دو دزد، مثل دو رومی
05:44
simmered and hissed and hated,
117
332000
2000
جوش زنان و جلزوولزکنان، نفرت می‌ورزیدند،
05:46
inflicting sorrows that endured,
118
334000
3000
و این‌گونه بانی اندوهی می‌شدند که خود تحمل می‌کردند،
05:49
the worst anyway,
119
337000
2000
ناگوارترین اندوه‌ها،
05:51
through the kiss and embrace,
120
339000
2000
که با بوسیدن و آغوش‌گرفتن،
05:53
bleeding from brother to brother,
121
341000
2000
از خون برادر به برادر،
05:55
into the generations.
122
343000
3000
نسل به نسل تداوم می‌یافت.
05:58
In those days there was still countryside
123
346000
3000
آن روزها هنوز طبیعتی بود در حومه‌های شهر
06:01
close to the city, farms, cornfields, cows;
124
349000
4000
مزارع، ذرت‌زاران و گاوها؛
06:05
even not far from our building
125
353000
2000
نه‌چندان هم دور از ساختمان‌مان
06:07
with its blurred brick and long shadowy hallway
126
355000
3000
با آجرهای ماتش و راهروی وهم‌آلودش
06:10
you could find tracts with hills and trees
127
358000
3000
می‌توانستی زمین‌هایی ببینی با تپه‌ها و درخت‌هایی
06:13
you could pretend were mountains and forests.
128
361000
4000
که می‌توانستی وانمود کنی کوهند و جنگل.
06:17
Or you could go out by yourself
129
365000
2000
یا می‌توانستی برای خودت از خانه بزنی بیرون
06:19
even to a half-block-long empty lot,
130
367000
3000
حتی بروی به زمین خالی کوچکی،
06:22
into the bushes: like a creature of leaves you'd lurk,
131
370000
4000
و از آن‌جا به بوته‌زار: می‌توانستی مانند مخلوقی از جنس برگ پنهان شوی،
06:26
crouched, crawling, simplified, savage, alone;
132
374000
5000
قوزکرده، خزیده، ساده‌‌شده، وحشی، تنها:
06:31
already there was wanting to be simpler,
133
379000
4000
پیش‌تر، میلی بود، میل به ساده‌تر بودن،
06:35
wanting, when they called you,
134
383000
3000
میل به اینکه آن‌گاه که صدایت می‌زدند،
06:38
never to go back.
135
386000
4000
هیچ‌گاه برنگردی.
06:42
(Applause)
136
390000
11000
(صدای تشویق)
06:53
This is another longish one,
137
401000
2000
این هم شعر نسبتاً بلند دیگری،
06:55
about the old and the young.
138
403000
3000
درباره‌ی پیر و جوان.
06:58
It actually happened right at the time we met.
139
406000
2000
درست وقتی اتفاق افتاد که همدیگر را دیدیم.
07:00
Part of the poem takes place in
140
408000
4000
بخشی از شعر در مکانی می‌گذرد که با هم بودیم
07:04
space we shared and time we shared.
141
412000
3000
و در زمانی که با هم گذراندیم.
07:07
It's called "The Neighbor."
142
415000
2000
نامش "همسایه" است.
07:09
Her five horrid, deformed little dogs
143
417000
4000
پنج سگِ کوچک ترسناک بدقواره‌اش
07:13
who incessantly yap on the roof under my window.
144
421000
4000
که روی بام، زیر پنجره‌ام، مدام پارس می‌کنند.
07:17
Her cats, God knows how many,
145
425000
2000
گربه‌هایش، که خدا می‌داند چندتایند،
07:19
who must piss on her rugs --
146
427000
2000
که حتماً شاشیده‌اند روی فرش‌هایش؛
07:21
her landing's a sickening reek.
147
429000
3000
با آن بوی گند پاگرد پله‌هایش.
07:24
Her shadow once, fumbling the chain on her door,
148
432000
4000
یک بار سایه‌اش دست می‌کشید کورمال به دنبال زنجیر درش،
07:28
then the door slamming fearfully shut,
149
436000
3000
و بعد صدای ترسناک دری که محکم بسته شد.
07:31
only the barking and the music -- jazz --
150
439000
3000
تنها صدای واغ بود و موسیقی جاز
07:34
filtering as it does, day and night into the hall.
151
442000
5000
که شب و روز در راهرو منتشر می‌شد.
07:39
The time it was Chris Connor singing "Lush Life" --
152
447000
3000
دورانی بود که کریس کانر "زندگی باشکوه" را می‌خواند،
07:42
how it brought back my college sweetheart,
153
450000
3000
و همین ترانه بود که به یادم آورد معشوقه‌ی دوران دانشکده‌ام را،
07:45
my first real love, who -- till I left her --
154
453000
4000
عشق اولم را که ـــــ تا آن‌گاه که ترکش گفتم ــــــ
07:49
played the same record.
155
457000
2000
همین ترانه را می‌گذاشت.
07:51
And head on my shoulder, hand on my thigh,
156
459000
4000
سر بر شانه‌ام، دست بر رانم،
07:55
sang sweetly along, of regrets and depletions
157
463000
4000
چه دلنواز می‌خواند از پشیمانی‌ها و کاستی‌هایی
07:59
she was too young for,
158
467000
2000
که زود بود برایش،
08:01
as I was too young, later, to believe in her pain.
159
469000
4000
چنان‌که بعدها زود بود برای من باور رنج‌های او.
08:05
It startled, then bored, then repelled me.
160
473000
5000
دردهایش اول تکانم داد، بعد خسته‌ام کرد، و سپس بیزارم.
08:10
My starting to fancy she'd ended up in this fire-trap
161
478000
3000
و خیال‌پردازی‌هام آغاز شد: سوختن او در شعله‌های آتش کلبه‌ای روستایی
08:13
in the Village, that my neighbor was her.
162
481000
3000
این خیال که او همسایه‌ام است.
08:16
My thinking we'd meet, recognize one another,
163
484000
3000
فکراین که ببینیم و به جا آوریم یکدیگر را،
08:19
become friends, that I'd accomplish a penance.
164
487000
4000
و دوست شویم، و من از او طلب بخشایش کنم.
08:23
My seeing her, it wasn't her, at the mailbox.
165
491000
5000
و این که ببینمش؛ این او نبود دم صندوق پست.
08:28
Gray-yellow hair, army pants under a nightgown,
166
496000
4000
موهای خاکستری و زردش، شلوارارتشی زیر لباس خوابش،
08:32
her turning away, hiding her ravaged face
167
500000
3000
روی‌برگرداندنش، پنهان‌کردن صورت ازشکل‌افتاده‌اش در دستانش،
08:35
in her hands, muttering an inappropriate "Hi."
168
503000
5000
و زیرلب "سلام"دادن‌‌های نابجایش.
08:40
Sometimes there are frightening goings-on in the stairwell.
169
508000
4000
گاه در راه‌پله‌ها، حوادث وحشتناکی در جریان است.
08:44
A man shouting, "Shut up!" The dogs frantically snarling,
170
512000
4000
مردی فریاد می‌کشد: "خفه شو!" و سگ‌ها دیوانه‌وار می‌غرند،
08:48
claws scrabbling, then her -- her voice
171
516000
3000
پنجه بر زمین می‌کشند، و بعد صدایش ــــ صدای زن
08:51
hoarse, harsh, hollow,
172
519000
2000
زیر، زمخت، خالی از احساس،
08:53
almost only a tone,
173
521000
2000
کمابیش تنها طنینی بی‌معنا،
08:55
incoherent, a note, a squawk,
174
523000
3000
یک نغمه، ناله، جیغ،
08:58
bone on metal, metal gone molten,
175
526000
2000
استخوان بر فلز، فلزِ مذاب،
09:00
calling them back,
176
528000
2000
صدا می‌زدشان که:
09:02
"Come back darlings, come back dear ones.
177
530000
3000
"برگردین عزیزای من، برگردین دلبندای من.
09:05
My sweet angels, come back."
178
533000
4000
فرشته‌های من، برگردین."
09:09
Medea she was, next time I saw her.
179
537000
3000
دیگربار که دیدمش، مده‌آ بود.
09:12
Sorceress, tranced, ecstatic,
180
540000
3000
ساحره، در خلسه، در جذبه،
09:15
stock-still on the sidewalk
181
543000
2000
بی‌حرکت بر پیاده‌رو
09:17
ragged coat hanging agape,
182
545000
3000
پالتوی ژنده‌اش با دهانی بازمانده از حیرت،
09:20
passersby flowing around her,
183
548000
2000
عابر دورادورش روان،
09:22
her mouth torn suddenly open
184
550000
2000
باز شده دهانش ناگاه
09:24
as though in a scream,
185
552000
2000
انگار که جیغ می‌کشد،
09:26
silently though, as though only in her brain
186
554000
3000
اما در سکوت، انگار که تنها در سرش
09:29
or breast had it erupted.
187
557000
2000
یا سینه‌اش ، که از آن فوران می‌کرده
09:31
A cry so pure, practiced, detached,
188
559000
4000
فریادی چه خالصانه، چه ماهرانه، چه وانهاده،
09:35
it had no need of a voice,
189
563000
3000
بی‌نیاز از هرچه آوا،
09:38
or could no longer bear one.
190
566000
2000
یا که دیگر ناتوان از بار هر آوا.
09:40
These invisible links that allure,
191
568000
3000
این‌ها ریسمان‌هایی‌اند نامرئی، اغواگر،
09:43
these transfigurations, even of anguish, that hold us.
192
571000
5000
این‌ها تجلی‌هایند، تجلی‌های عذاب حتی، که نگاهمان می‌دارند.
09:48
The girl, my old love,
193
576000
2000
و این دخترک، عشق قدیمم،
09:50
the last lost time I saw her
194
578000
2000
و آخرین باری که دیدمش و تمام
09:52
when she came to find me at a party,
195
580000
3000
آن‌گاه که در یک مهمانی به جست‌و‌جویم آمد ،
09:55
her drunkenly stumbling, falling,
196
583000
2000
سکندری‌های مستانه‌اش، افتادن‌اش،
09:57
sprawling, skirt hiked, eyes veined red,
197
585000
4000
نقش‌زمین‌شدن‌اش، بالارفتن دامنش، رگ‌های برآمده و سرخ چشمانش،
10:01
swollen with tears, her shame,
198
589000
3000
چشمان متورم از گریه‌اش؛ شرمش،
10:04
her dishonor.
199
592000
2000
رسوایی‌ش.
10:06
My ignorant, arrogant coarseness,
200
594000
3000
و زمختی پر از نخوت و نادانی من،
10:09
my secret pride, my turning away.
201
597000
4000
غرور پنهانم، روی‌گرداندنم.
10:13
Still life on a rooftop,
202
601000
2000
و زندگی هنوز بالای آن بام،
10:15
dead trees in barrels, a bench broken,
203
603000
4000
درختان مرده در بشکه‌ها، نیمکتی شکسته،
10:19
dogs, excrement, sky.
204
607000
2000
سگ، سنده، آسمان.
10:21
What pathways through pain,
205
609000
2000
کدام راه‌های گذر از رنج،
10:23
what junctures of vulnerability,
206
611000
3000
تقاطع‌های آسیب‌پذیری،
10:26
what crossings and counterings?
207
614000
2000
کدام گذرگاه‌ها و تلاقی‌ها؟
10:28
Too many lives in our lives already,
208
616000
3000
و تاهمین‌جا: چه‌بسیار زندگی‌ها در زندگی‌هامان،
10:31
too many chances for sorrow,
209
619000
2000
چه بسیار فرصت‌ها برای اندوه،
10:33
too many unaccounted-for pasts.
210
621000
3000
چه‌بسیار گذشته‌های گمشده.
10:36
"Behold me," the god of frenzied,
211
624000
2000
"بنگر مرا!"
10:38
inexhaustible love says,
212
626000
3000
می‌گوید الهه‌ی عشق جنون‌آمیز، عشق تمامی‌ناپذیر،
10:41
rising in bloody splendor, "Behold me."
213
629000
5000
قد برافراشته در جاه‌و‌جلالی خون‌بار: "بنگر مرا."
10:46
Her making her way
214
634000
2000
راه می‌یابد
10:48
down the littered vestibule stairs,
215
636000
2000
به پلکانی دالان‌گونه، به‌هم‌ریخته،
10:50
one agonized step at a time.
216
638000
3000
می‌پیماید هر پله را با قدم‌های مضطرب.
10:53
My holding the door.
217
641000
2000
من نگه داشته‌ام در را.
10:55
Her crossing the fragmented tiles,
218
643000
2000
و او از کفپوش خردشده عبورکنان،
10:57
faltering at the step to the street,
219
645000
3000
با گام‌های سست، پا می‌گذارد به خیابان.
11:00
droning, not looking at me,
220
648000
2000
حرف می‌زند با لحنی یکنواخت، بی‌نگاهی به من،
11:02
"Can you help me?"
221
650000
2000
"می‌توانی کمکم کنی؟"
11:04
Taking my arm, leaning lightly against me.
222
652000
4000
بازویم را می‌گیرد، سبکبال تکیه می‌دهد به من.
11:08
Her wavering step into the world.
223
656000
3000
ورودش به جهان با گامی لرزان.
11:11
Her whispering, "Thanks love." Lightly, lightly against me.
224
659000
9000
و نجوایش: "ممنون، عشقم." سبک، سبکبال، تکیه داده به من.
11:20
(Applause)
225
668000
9000
(صدای تشویق)
11:29
I think I'll lighten up a little.
226
677000
2000
فکر کنم حالا باید کمی فضا را تغییر بدهم.
11:31
(Laughter)
227
679000
2000
(صدای خنده)
11:33
Another, different kind of poem of youth and age.
228
681000
4000
شعر متفاوت دیگری درباره‌ی جوانی و پیری
11:37
It's called "Gas."
229
685000
2000
نامش "باد معده" است.
11:39
(Laughter)
230
687000
2000
(صدای خنده)
11:41
Wouldn't it be nice, I think,
231
689000
2000
با خودم فکر می‌کنم: چه جالب می‌شد اگر
11:43
when the blue-haired lady in the doctor's waiting room
232
691000
3000
آن خانم موآبی در سالن انتظار مطب دکتر
11:46
bends over the magazine table
233
694000
3000
وقتی خم می‌شود روی میز مجله‌ها،
11:49
and farts, just a little,
234
697000
2000
بادی دردهد از خودش،
11:51
and violently blushes.
235
699000
3000
بادی مختصر، و سرخ سرخ شود از خجالت.
11:54
Wouldn't it be nice if intestinal gas
236
702000
2000
چه جالب می‌شد اگر باد روده
11:56
came embodied in visible clouds,
237
704000
3000
ظاهر می‌شد در هیأت ابرهایی مرئی،
11:59
so she could see that her really quite inoffensive pop
238
707000
3000
تا زن به‌چشم می‌دید که باد ملایمش، باد بی‌آزارش
12:02
had only barely grazed my face
239
710000
2000
پیش از عزیمت،
12:04
before it drifted away.
240
712000
2000
چطور کشیده می‌شود به صورتم.
12:06
(Laughter)
241
714000
2000
(صدای خنده)
12:08
Besides, for this to have happened now
242
716000
2000
وانگهی، تقارن جالبی است:
12:10
is a nice coincidence. Because not an hour ago,
243
718000
3000
هنوز یک ساعت نگذشته که
12:13
while we were on our walk,
244
721000
2000
با سگم رفته بودیم پیاده‌روی
12:15
my dog was startled by a backfire
245
723000
2000
که او صدایی مهیب پاک شوکه شد
12:17
and jumped straight up like a horse bucking.
246
725000
3000
و چنان پرید از جایش که انگار اسبی‌ست که جفتک بیندازد.
12:20
And that brought back to me the stable
247
728000
2000
و این اتفاق اصطبلی را به یادم آورد
12:22
I worked on weekends when I was 12,
248
730000
2000
که وقتی دوازده‌ساله بودم ، آخرهفته‌ها در آن کار می‌کردم،
12:24
and a splendid piebald stallion,
249
732000
3000
و اسب نر ابلق بی‌نظیری،
12:27
who whenever he was mounted would buck just like that,
250
735000
3000
که هربار سوارش می‌شدند این طور جفتک می‌انداخت،
12:30
though more hugely of course,
251
738000
3000
گرچه بارها محکم‌تر،
12:33
enormous, gleaming, resplendent.
252
741000
2000
عظیم، درخشان، باشکوه.
12:35
And the woman, her face abashedly buried
253
743000
3000
و آن زن، با چهره‌ای حالا از شرم پنهان
12:38
in her "Elle" now, reminded me --
254
746000
2000
پشت مجله‌ی "Elle" اش، یادم انداخت که
12:40
I'd forgotten that not the least part of my awe
255
748000
3000
فراموش کرده بودم که بهتم، بیشتر از هرچیز،
12:43
consisted of the fact that with every jump he took
256
751000
4000
ناشی از این بود که اسب، با هر پرشی که می‌کرد،
12:47
the horse would powerfully fart.
257
755000
2000
چه باد محکمی درمی‌داد.
12:49
Phwap! Phwap! Phwap!
258
757000
2000
پوف! پوف! پوف!
12:51
Something never mentioned
259
759000
2000
نکته‌ای که هرگز به آن اشاره نشده بود
12:53
in the dozens of books about horses
260
761000
2000
در هیچ‌کدام از آن همه کتاب درباره اسب‌ها وسوارانشان
12:55
and their riders I devoured in those days.
261
763000
3000
که من آن سال‌ها می‌بلعیدم.
12:58
All that savage grandeur,
262
766000
3000
تمام آن شکوه وحشیانه،
13:01
the steely glinting hooves,
263
769000
2000
آن سم‌های براق پولادین،
13:03
the eruptions driven from the creature's mighty innards,
264
771000
4000
فوران انباشتی از امعاءواحشاء ملوکانه‌ی آن جانور،
13:07
breath stopped, heart stopped, nostrils madly flared,
265
775000
5000
نفسی که بند می‌آمد، قلبی که از تپش می‌ایستاد، منخرینی که دیوانه‌وار شعله‌می‌کشید،
13:12
I didn't know if I wanted to break him, or be him.
266
780000
5000
و من نمی‌دانستم که آیا میخواهم کاری کنم که حیوان رام شود، یا اینکه من هم او شوم.
13:17
(Laughter)
267
785000
2000
(صدای خنده)
13:19
(Applause)
268
787000
7000
(صدای تشویق)
13:29
This is called "Thirst."
269
797000
5000
این‌یکی اسمش "عطش" است.
13:34
Many -- most of my poems actually
270
802000
2000
بسیاری، یعنی بیشتر شعرهای من
13:36
are urban poems. I happen to be reading a bunch that aren't.
271
804000
4000
درواقع شعرهای شهری‌اند. حالا ازقضا دارم آنهایی را می‌خوانم که شهری نیستند.
13:40
"Thirst."
272
808000
2000
"عطش."
13:42
Here was my relation with the woman who lived all last autumn and winter,
273
810000
4000
این داستان رابطه‌ام است با زنی که تمام پائیز و زمستان گذشته را، روز و شب،
13:46
day and night, on a bench
274
814000
2000
زندگی می‌کرد روی نیمکتی
13:48
in the 103rd Street subway station,
275
816000
3000
در ایستگاه متروی خیابان ۱۰۳
13:51
until finally one day she vanished.
276
819000
3000
تا که عاقبت یک روز ناپدید شد.
13:54
We regarded each other, scrutinized one another.
277
822000
4000
برانداز می‌کردیم یکدیگر را، دقیق و محتاط،
13:58
Me shyly, obliquely, trying not to be furtive.
278
826000
4000
من، خجول و نظاره‌گر از گوشه‌ای، سعی می‌کردم دزدکی رفتار نکنم
14:02
She boldly, unblinkingly, even pugnaciously,
279
830000
4000
و او، جسور، خیره، حتی ستیزه‌جو،
14:06
wrathfully even, when her bottle was empty.
280
834000
5000
و بطری‌اش که خالی می‌شد، حتی خشمگین.
14:11
I was frightened of her. I felt like a child.
281
839000
3000
از او می‌ترسیدم. مثل بچه‌ها.
14:14
I was afraid some repressed part of myself
282
842000
3000
می‌ترسیدم تکه‌ای سرکوب‌شده از خودم
14:17
would go out of control, and I'd be forever entrapped
283
845000
3000
خارج شود از مهارم، و تا ابد بیفتم
14:20
in the shocking seethe of her stench.
284
848000
4000
در دام جام جوشان موحش بدبویش.
14:24
Not excrement merely, not merely surface
285
852000
3000
نه فقط مدفوعش، نه فقط لایه‌ی بیرونش
14:27
and orifice going unwashed,
286
855000
2000
و آن دهانه‌ی همیشه نشُسته
14:29
rediffusion of rum,
287
857000
2000
و بوی مشروبی که پخش می‌شد همه‌جا،
14:31
there was will in it,
288
859000
2000
که اراده‌ای بود در همه‌ی این‌ها،
14:33
and intention, power and purpose --
289
861000
2000
عزم و عمدی، نیرو و هدفی،
14:35
a social, ethical rage and rebellion --
290
863000
4000
خشمی اجتماعی و اخلاقی،
14:39
despair too, though, grief, loss.
291
867000
5000
عصیانی و نیز عجزی، و همزمان اندوه و ماتمی، فقدانی.
14:44
Sometimes I'd think I should take her home with me,
292
872000
2000
گاه فکر می‌کردم باید با خودم ببرمش خانه،
14:46
bathe her, comfort her, dress her.
293
874000
3000
حمامش کنم، آرامش کنم، لباس بپوشانمش.
14:49
She wouldn't have wanted me to, I would think.
294
877000
3000
اما فکر می‌کردم او این را از من نمی‌خواهد.
14:52
Instead, I'd step into my train.
295
880000
3000
به‌جایش، سوار ترنم می‌شدم.
14:55
How rich I would think, is the lexicon
296
883000
3000
فکر می‌کردم: چه غنی‌ست دامنه‌ی واژگان
14:58
of our self-absolving.
297
886000
2000
برای خودآمرزی‌مان.
15:00
How enduring, our bland fatal assurance
298
888000
3000
چه ماندگار است اطمینان مطبوع محتوم‌مان
15:03
that reflection is righteousness being accomplished.
299
891000
5000
به تأملاتی به‌جا که به انجام می‌رسند.
15:08
The dance of our glances,
300
896000
2000
رقص نگاه‌هامان،
15:10
the clash, pulling each other through
301
898000
3000
تصادم‌مان، و سپس نجات دادن‌مان یکدیگر را
15:13
our perceptual punctures,
302
901000
2000
از شر ادراک‌های به‌درک‌رفته‌مان،
15:15
then holocaust, holocaust,
303
903000
2000
و بعد قتل‌عام، قتل‌عام،
15:17
host on host of ill, injured presences,
304
905000
4000
و خیل انبوه بیماران، موجودیت‌های مصدوم
15:21
squandered, consumed.
305
909000
4000
به‌بادرفته، به‌فنارفته.
15:25
Her vigil somewhere I know continues.
306
913000
3000
شب‌بیداری‌ش جایی ادامه دارد ــــــ می‌دانم.
15:28
Her occupancy, her absolute, faithful attendance.
307
916000
5000
و اقامت‌گاهش، حضور حی‌و‌حاضر مؤمنانه‌اش.
15:33
The dance of our glances, challenge, abdication,
308
921000
4000
و رقص نگاه‌هامان، جدال و سرپیچی‌مان،
15:37
effacement, the perfume of our consternation.
309
925000
7000
زوال و فراموشی‌مان، عطر اضطراب‌مان، رایحه‌ی رعب‌مان.
15:44
(Applause)
310
932000
7000
(صدای تشویق)
15:52
This is a newer poem, a brand new poem.
311
940000
4000
این شعر تازه‌تری است؛ تازه از تنور درآمده.
15:56
The title is "This Happened."
312
944000
3000
نامش هست: "چنین گذشت."
15:59
A student, a young woman
313
947000
3000
"دانش‌آموزی، زنی جوان،
16:02
in a fourth-floor hallway of her lycee,
314
950000
3000
در زنگ تفریح، در راهروی طبقه‌ی چهارم دبیرستانش،
16:05
perched on the ledge of an open window
315
953000
2000
نشسته بر لبه‌ی پنجره‌ای باز
16:07
chatting with friends between classes;
316
955000
4000
و با دوستانش گپ می‌زند؛
16:11
a teacher passes and chides her,
317
959000
2000
معلمی می‌گذرد از آن‌جا و هشدارش می‌دهد:
16:13
"Be careful, you might fall,"
318
961000
2000
"مراقب باش نیفتی."
16:15
almost banteringly chides her,
319
963000
3000
هشداری آمیخته به شوخی،
16:18
"You might fall,"
320
966000
2000
"نیفتی."
16:20
and the young woman, 18, a girl really,
321
968000
3000
و زن جوان، هیجده‌ساله، دختر درواقع،
16:23
though she wouldn't think that,
322
971000
2000
گرچه خودش این‌طور فکر نمی‌کند،
16:25
as brilliant as she is, first in her class,
323
973000
3000
با همه هوشش، شاگرد اول کلاس،
16:28
and "Beautiful, too," she's often told,
324
976000
3000
و "زیبا هم"، دیگران اغلب این را به او می‌گویند،
16:31
smiles back, and leans into the open window,
325
979000
4000
لبخندی می‌زند و تکیه می‌دهد به پنجره‌ی باز،
16:35
which wouldn't even be open if it were winter --
326
983000
3000
که اگر زمستان بود اصلاً باز نبود،
16:38
if it were winter someone would have closed it ("Close it!") --
327
986000
4000
اگر زمستان بود، کسی می‌بستش ("ببندش!")
16:42
leans into the window, farther, still smiling,
328
990000
4000
و دختر تکیه می‌دهد به پنجره، بیشتر و بیشتر، و کماکان لبخند بر لب،
16:46
farther and farther, though it takes less time
329
994000
3000
بیشتر و بیشتر، گرچه در زمانی کوتاه‌تر از این،
16:49
than this, really an instant, and lets herself fall.
330
997000
5000
عملاً یک لحظه، و پرت می‌شود پایین.
16:54
Herself fall.
331
1002000
3000
پرت می‌شود پایین.
16:57
A casual impulse, a fancy,
332
1005000
3000
یک حرکت سرسری، یک خیال،
17:00
never thought of until now, hardly thought of even now ...
333
1008000
4000
پیش از این هیچ‌گاه فکرش را نکرده، حتی حالا هم فکرش را نمی‌کند ...
17:04
No, more than impulse or fancy,
334
1012000
3000
نه، فراترست از یک حرکت سرسری یا خیال،
17:07
the girl knows what she's doing,
335
1015000
2000
دختر می‌داند که دارد چه‌کار می‌کند،
17:09
the girl means something,
336
1017000
2000
قصدی دارد دختر،
17:11
the girl means to mean,
337
1019000
2000
منظوری دارد حتماً،
17:13
because it occurs to her in that instant,
338
1021000
3000
چون در آن لحظه به فکرش می‌رسد،
17:16
that beautiful or not, bright yes or no,
339
1024000
3000
که چه زیبا و چه زشت، چه باهوش و چه کودن،
17:19
she's not who she is,
340
1027000
2000
او کسی نیست که هست،
17:21
she's not the person she is,
341
1029000
2000
شخصی نیست که هست.
17:23
and the reason, she suddenly knows,
342
1031000
2000
و دلیلش را ناگهان می‌فهمد:
17:25
is that there's been so much premeditation
343
1033000
3000
چه بسا قصد قبلی بوده‌ست در کار
17:28
where she is, so much plotting and planning,
344
1036000
3000
چه بسا طرح و نقشه بوده‌ست در جایی که او هست
17:31
there's hardly a person where she is,
345
1039000
3000
نبوده‌ست کسی در جایی که او هست،
17:34
or if there is, it's not her, or not wholly her,
346
1042000
4000
یا اگر بوده‌ست، او نبوده‌ست، یا همه‌ی او نبوده‌ست،
17:38
it's a self inhabited, lived in by her,
347
1046000
4000
خودی هست که او ساکن آن است، خودی که می‌زید در مجاورت او،
17:42
and seemingly even as she thinks it
348
1050000
2000
و ظاهراً همین‌که دختر فکرش را می‌کند
17:44
she knows what's been missing:
349
1052000
2000
می‌فهمد که چه‌چیز غایب است:
17:46
grace,
350
1054000
2000
رحمت
17:48
not premeditation but grace,
351
1056000
2000
نه عمد و قصدی از قبل، که رحمت،
17:50
a kind of being in the world spontaneously,
352
1058000
4000
گونه‌ای بودن ِ خودانگیخته در جهان،
17:54
with grace.
353
1062000
2000
توأم با رحمت.
17:56
Weightfully upon me was the world.
354
1064000
3000
این سنگینی جهان بوده‌ست بر تن من.
17:59
Weightfully this self which graced the world
355
1067000
3000
باران سنگین رحمت این خویشتن بر جهان
18:02
yet never wholly itself.
356
1070000
3000
اما نه به تمامی.
18:05
Weightfully this self which weighed upon me,
357
1073000
3000
سنگینی این خویشتن بر من،
18:08
the release from which is what I desire
358
1076000
3000
که رهایی از آن آرزویم است
18:11
and what I achieve.
359
1079000
2000
و پیروزی‌ام.
18:13
And the girl remembers, in this infinite instant
360
1081000
4000
و دختر به‌یاد‌می‌آورد ،در این لحظه‌ی نامتناهی،
18:17
already now so many times divided,
361
1085000
3000
که پیش ازین بارها و بارها گسسته‌ست از هم،
18:20
the sadness she felt once,
362
1088000
2000
ملالی را که روزگاری حس می‌کرد،
18:22
hardly knowing she felt it,
363
1090000
2000
بی‌آن‌که آگاه باشد به حس کردنش،
18:24
to merely inhabit herself.
364
1092000
2000
بی آن‌که خودش بوده‌باشد.
18:26
Yes, the girl falls, absurd to fall,
365
1094000
3000
بله، دختر سقوط می‌کند، و چه سقوط پوچی،
18:29
even the earth with its compulsion
366
1097000
3000
حتی زمین هم
18:32
to take unto itself all that falls
367
1100000
3000
با اجباری که دارد به کشیدن هرآن‌چه میافتد به سمتش
18:35
must know that falling is absurd,
368
1103000
2000
باید بداند که پوچ است سقوط،
18:37
yet the girl falling isn't myself,
369
1105000
3000
اما دختری که سقوط می‌کند من نیستم،
18:40
or she is myself,
370
1108000
2000
یا که او من است،
18:42
but a self I took of my own volition unto myself.
371
1110000
4000
ولی خودی از من که به‌اراده‌ی خود کشانده‌امش به سمت خود.
18:46
Forever. With grace.
372
1114000
4000
تا ابد. توأم با رحمت.
18:50
This happened.
373
1118000
3000
چنین گذشت.
18:53
(Applause)
374
1121000
8000
(صدای تشویق)
19:01
I'll read just one more. I don't usually say that.
375
1129000
2000
فقط یک شعر دیگر می‌خوانم. معمولاً این را نمی‌گویم.
19:03
I like to just end.
376
1131000
2000
دوست دارم فقط تمامش کنم.
19:05
But I'm afraid that Ricky will come out here
377
1133000
3000
اما می‌ترسم ریکی بیاید این‌جا
19:08
and shake his fist at me.
378
1136000
4000
و مشتش را به‌طرفم تکان بدهد.
19:12
This is called "Old Man," appropriately enough.
379
1140000
4000
نام بامسمایی دارد این شعر: "پیرمرد".
19:16
"Special: big tits,"
380
1144000
2000
"فوق‌العاده: سینه‌های بزرگ"
19:18
Says the advertisement for a soft-core magazine
381
1146000
3000
این آگهی مجله‌ی نیمه‌پورنویی بود
19:21
on our neighborhood newsstand.
382
1149000
2000
در دکه‌ی روزنامه‌فروشی محله‌مان.
19:23
But forget her breasts.
383
1151000
2000
اما سینه‌‌هایش را فراموش کنید.
19:25
A lush, fresh-lipped blond,
384
1153000
3000
زن بلوند جذاب و باطراواتی،
19:28
skin glowing gold, sprawls there,
385
1156000
3000
با پوست طلایی درخشانش، دراز کشیده بود،
19:31
resplendent.
386
1159000
2000
می‌درخشید.
19:33
60 nearly, yet these hardly tangible,
387
1161000
3000
تقریباً شصت‌ساله بود اما این موجودات ناملموس،
19:36
hardly better than harlots, can still stir me.
388
1164000
5000
موجوداتی چون فاحشه‌ها، هنوز می‌توانند برانگیزانندم.
19:41
Maybe a coming of age in the
389
1169000
2000
شاید طلوعی تازه در
19:43
American sensual darkness,
390
1171000
2000
ظلمات شهوت آمریکایی،
19:45
never seeing an unsmudged nipple,
391
1173000
2000
ندیدن نوک سینه‌ای مخدوش‌نشده،
19:47
an uncensored vagina,
392
1175000
2000
مهبلی سانسورنشده،
19:49
has left me forever infected
393
1177000
3000
تا ابد چنان مبتلایم کرده
19:52
with an unquenchable lust of the eye.
394
1180000
3000
که آتش شهوتش فرونشاندنی نیست.
19:55
Always that erotic murmur,
395
1183000
2000
همیشه آن زمزمه‌های شهوتناک،
19:57
I'm hardly myself
396
1185000
2000
که من دیگر خودم نیستم
19:59
if I'm not in a state of incipient desire.
397
1187000
4000
اگر نباشم در آغاز راه شهوت.
20:03
God knows though,
398
1191000
2000
اما خدا می‌داند که،
20:05
there are worse twists your obsessions can take.
399
1193000
3000
مشغله‌های ذهنی‌ات می‌توانند پیج‌و‌خم‌هایی داشته باشند بدتر از این‌ها.
20:08
Last year in Israel, a young ultra-orthodox Rabbi
400
1196000
4000
سال گذشته در اسرائیل، یک خاخام جوان ِ یهودی‌تر از موسی
20:12
guiding some teenage girls through the Shrine of the Shoah
401
1200000
4000
چند دختر نوجوان را برد به بنای یادبود کشته‌شدگان هولوکاست
20:16
forbade them to look in one room.
402
1204000
3000
و منعشان کرد از نگاه کردن به داخل یک اتاق.
20:19
Because there were images in it he said were licentious.
403
1207000
4000
چون در آن تصاویری بود، به گفته‌ی خاخام، مبتذل.
20:23
The display was a photo. Men and women stripped naked,
404
1211000
4000
آن‌جا عکسی بود از مردان و زنانی لخت مادرزاد،
20:27
some trying to cover their genitals,
405
1215000
2000
که برخی‌شان سعی دارند آلت تناسلی‌شان را بپوشانند،
20:29
others too frightened to bother,
406
1217000
2000
و باقی هم که آن قدر ترسیده‌اند که زحمت این کار را به خود نداده‌اند،
20:31
lined up in snow
407
1219000
2000
در برف صف کشیده‌اند
20:33
waiting to be shot and thrown into a ditch.
408
1221000
3000
به انتظار اینکه اعدام شوند و بیندازندشان داخل یک گودال.
20:36
The girls, to my horror,
409
1224000
3000
وحشت کردم از دیدن دخترها،
20:39
averted their gaze.
410
1227000
2000
که نگاهشان را دزدیدند از آن عکس.
20:41
What carnal mistrust had their teacher taught them.
411
1229000
4000
چه شک شهوانی‌‌ای که آقامعلم به جانشان انداخته بود.
20:45
Even that though. Another confession:
412
1233000
4000
و گذشته ازهمه‌ی این‌ها، یک اعتراف دیگر:
20:49
Once in a book on pre-war Poland,
413
1237000
3000
یک بار در کتابی درباره‌ی لهستان پیش از جنگ،
20:52
a studio portrait, an absolute angel,
414
1240000
4000
یک پرتره‌ی استودیویی، یک فرشته‌ی به‌تمام‌معنا،
20:56
an absolute angel with tormented, tormenting eyes.
415
1244000
2000
فرشته‌ای به‌تمام‌معنا با چشمان عذاب‌کشیده و عذاب‌دهنده.
20:58
I kept finding myself at her page.
416
1246000
3000
بارهاوبارها، به آن صفحه زل می‌زدم.
21:01
That she died in the camps made her --
417
1249000
3000
جرأت نیافتم از خود بپرسم چرا،
21:04
I didn't dare wonder why --
418
1252000
3000
اما اینکه دختر در اردوگاه‌ها مرده بود
21:07
more present, more precious.
419
1255000
3000
او را نزدم زنده‌تر کرده بود، ارزنده‌تر.
21:10
Died in the camps, that too people --
420
1258000
3000
مرده بود در اردوگاه‌هایی که آن‌زمان در آن‌ها بسیاری کسان را
21:13
or Jews anyway --
421
1261000
2000
یا یهودیان را، درهرحال،
21:15
kept from their children back then.
422
1263000
2000
دورنگه‌داشته‌بودند از بچه‌هاشان.
21:17
But it was like sex, you didn't have to be told.
423
1265000
4000
اما این به سکس می‌مانست؛ لازم نبود کسی چیزی به شما بگوید.
21:21
Sex and death, how close they can seem.
424
1269000
4000
چه نزدیک می‌توانند جلوه کنند، سکس و مرگ.
21:25
So constantly conscious now of death moving towards me,
425
1273000
4000
حالا چنان لحظه‌به‌لحظه واقفم به آمدن مرگ به سمتم،
21:29
sometimes I think I confound them.
426
1277000
3000
که گاه فکر می‌کنم سکس و مرگ را با هم اشتباه گرفته‌ام.
21:32
My wife's loveliness almost consumes me.
427
1280000
3000
دلربایی ِ همسرم تقریباً تحلیلم می‌برد.
21:35
My passion for her goes beyond reasonable bounds.
428
1283000
3000
اشتیاقم به او از مرزهای منطق فراتر می‌رود.
21:38
When we make love, her holding me
429
1286000
3000
وقتی عشق‌بازی می‌کنیم، او که نگاهم می‌دارد،
21:41
everywhere all around me,
430
1289000
2000
همه‌جا در اطرافم،
21:43
I'm there and not there.
431
1291000
2000
من هستم و نیستم.
21:45
My mind teems, jumbles of faces, voices, impressions,
432
1293000
4000
ذهنم انباشته‌ست از انبوه صورت‌ها، صداها، تأثیرها.
21:49
I live my life over, as though I were drowning.
433
1297000
5000
زندگی‌م را سپری می‌کنم، انگار که غرق گشته‌ام.
21:54
Then I am drowning, in despair
434
1302000
3000
سپس غرق می‌شوم در یأس
21:57
at having to leave her,
435
1305000
2000
در اجبار ِ ترک ِ او،
21:59
this, everything, all,
436
1307000
2000
ترک ِ این، ترکِ هرچیز، همه‌چیز،
22:01
unbearable, awful.
437
1309000
3000
تحمل‌ناپذیر، مهیب.
22:04
Still, to be able to die
438
1312000
3000
و کماکان، توان ِ مردن
22:07
with no special contrition,
439
1315000
2000
بی ندامت و توبه‌ای،
22:09
not having been slaughtered, or enslaved.
440
1317000
3000
بی اینکه کشته شوی، یا به بردگی کشیده شوی،
22:12
And not having to know history's next
441
1320000
3000
بی اجباری برای دانستن ِ آن‌که گام بعدی در تاریخ
22:15
mad rage or regression,
442
1323000
2000
خشمی‌ست دیوانه‌وار یا سِیری تا قهقرا،
22:17
it might be a relief.
443
1325000
3000
یا که شاید آسودگی.
22:20
No. Again, no.
444
1328000
2000
نه. بازهم، نه.
22:22
I don't mean that for a moment.
445
1330000
2000
منظورم یک لحظه نیست.
22:24
What I mean is the world holds me so tightly --
446
1332000
3000
میخواهم بگویم جهان چنان تنگ دربرش نگاهم داشته
22:27
the good and the bad --
447
1335000
2000
خوب و بد،
22:29
my own follies and weakness
448
1337000
2000
با بلاهت‌ها و ضعف‌هایم،
22:31
that even this counterfeit Venus
449
1339000
3000
که حتی این ونوس قلابی، الهه‌ی جعلی عشق و زیبایی،
22:34
with her sham heat, and her bosom probably plumped
450
1342000
3000
با گرمای دروغینش، با سینه‌ی شاید آویزان
22:37
with gel, so moves me
451
1345000
3000
از ژل‌اش، چنان تکانم می‌دهد
22:40
my breath catches.
452
1348000
2000
که نفسم بند می‌آید.
22:42
Vamp. Siren. Seductress.
453
1350000
3000
عشوه‌گر، افسون‌گر، اغواگر.
22:45
How much more she reveals
454
1353000
2000
دیگر بیش از آن‌چه می‌داند، چه را فاش می‌سازد
22:47
in her glare of ink than she knows.
455
1355000
3000
در برق جوهرین نگاهش.
22:50
How she incarnates
456
1358000
2000
چگونه تجسم می‌بخشد
22:52
our desperate human need for regard,
457
1360000
3000
نیاز مبرم انسانی‌مان را به حرمت،
22:55
our passion to live in beauty,
458
1363000
3000
شوق‌مان را به زیستن در زیبایی،
22:58
to be beauty, to be cherished by glances,
459
1366000
4000
به زیبابودن، به نگاه‌های پاس‌دارنده،
23:02
if by no more, of something like love,
460
1370000
4000
و اگرهم دیگرنه، چیزی چون عشق،
23:06
or love.
461
1374000
2000
یا خود ِ عشق.
23:08
Thank you.
462
1376000
2000
متشکرم.
23:10
(Applause)
463
1378000
2000
(صدای تشویق)
ABOUT THE SPEAKER
C.K. Williams - PoetOften called a social poet, C.K. Williams was fascinated by the characters of modern civilization and their interactions.
Why you should listen
C.K. Williams started writing poetry at 19, after taking only his required English classes at University of Pennsylvania. In the 1960s, he began gearing his poems toward social issues, such as the brutality that civil rights activists often faced and his anti-war stance with respect to Vietnam. Over time, although he continued to write about society, his work became more personal. His focus shifted to the intersection of profoundly different lives in crowded urban spaces, using these instances to examine sensitive issues such as race and class.
The subject matter of his work is not its only controversy, and Williams is often compared to Whitman and Ginsberg because of his unusually long lines of verse. Despite his unconventional poetic form, he was awarded the Pulitzer Prize, the National Book Award and the National Book Critics Circle Award, among other honors. He also published five works of translation and a psychologically introspective memoir, Misgivings: My Mother, My Father, Myself. Williams died in September 2015.
C.K. Williams | Speaker | TED.com