TEDWomen 2018
Lindy Lou Isonhood: A juror's reflections on the death penalty
لیندی لوو آزون هوود: نظرات یک عضو هیئت منصفه در مورد حکم اعدام
Filmed:
Readability: 3.5
1,627,727 views
لیندی لوو آزون هوود در شهری بزرگ شد که حکم اعدام واقعیتی از زندگی بود، بخشی از فرهنگ. اما بعد از آن که او به عنوان یک عضو هیئت منصفه در یک دادرسی محکوم به اعدام خدمت کرده بود- و به حکم اعدام مرد گناهکار "بله" گفته بود-- چیزی در درون او تغییر کرده بود. در این صحبت درگیرکننده و شخصی، آزوون هوود در مورد سوالی که در سال گذشته بعد از حکم دادگاه از خودش پرسیده توضیح می‌دهد: آیا من یک قاتلم؟
Lindy Lou Isonhood - Wife, mother, grandmother, friend
Lindy Lou Isonhood served as Juror No. 2 on a capital murder trial in 1994 -- an experience that changed her life. Full bio
Lindy Lou Isonhood served as Juror No. 2 on a capital murder trial in 1994 -- an experience that changed her life. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:13
It was a Thursday,
0
1166
2356
سه شنبه بود.
00:15
June the 23rd, 1994.
1
3546
3868
بیست و سوم ژوئن ۱۹۹۴
00:23
(Sighs)
2
11086
1159
(آه می‌کشد)
00:24
"Collect your belongings.
You are free to go.
You are free to go.
3
12269
2848
«وسایلت را جمع کن.
آزادی و می‌توانی بروی.
آزادی و می‌توانی بروی.
00:28
When escorted outside,
go directly to your car.
go directly to your car.
4
16808
4101
وقتی بیرون رفتی،
یک راست به سمت ماشینت برو.
یک راست به سمت ماشینت برو.
00:32
Do not talk to reporters."
5
20933
2784
اصلا با خبرنگارها صحبت نکن.»
00:36
My head is spinning,
6
24983
1544
سرم گیج می‌رود،
00:38
my heart is racing,
7
26551
1479
و تپش قلب گرفته‌ام،
00:40
I can't get a breath.
8
28054
1646
نمی‌توانم نفس بکشم.
00:43
I just want out of there.
9
31108
1786
فقط می‌خواهم از آنجا بیرون بروم.
00:47
When I get to my car,
10
35589
1908
وقتی سوار ماشینم می‌شوم...
00:49
I throw everything on the back,
11
37521
1948
همه چیز را صندلی عقب می‌گذارم،
00:52
and I just collapse
into the driver's seat.
into the driver's seat.
12
40450
2305
و روی صندلی‌ام می‌افتم.
00:55
"I can't do this.
13
43637
1707
" نمی‌توانم انجامش بدهم.
00:57
I can't go home to my family
14
45368
3658
نمی‌توانم به خانه و پیش خانواده‌ام بروم
01:02
that I haven't seen in a week
15
50231
3049
که یک هفته‌ای هست آن ها را ندیده‌ام
01:06
and pretend to be happy."
16
54455
1775
و وانمود کنم خوشحال هستم.»
01:10
Not even their love and support
17
58764
3449
حتی محبت و حمایت آنها
01:14
could help me at this particular time.
18
62237
2750
نیز نمی‌توانست در این موقعیت کمکم کند.
01:19
We had just sentenced a man to death.
19
67592
3133
ما به تازگی مردی را
محکوم به اعدام کرده بودیم.
محکوم به اعدام کرده بودیم.
01:26
Now what?
20
74210
1294
حالا چه؟
01:28
Just go home and wash dishes?
21
76909
2346
فقط به خانه بروم و ظرف‌ها را بشورم؟
01:32
You see, in Mississippi,
22
80772
3466
می‌دانید، در می‌سی‌سی‌پی،
01:37
the death penalty is like a part
of our unspoken culture.
of our unspoken culture.
23
85423
3811
حکم اعدام انگار قسمتی از
فرهنگ نانوشته ما است.
فرهنگ نانوشته ما است.
01:43
The basic logic is, if you murder someone,
24
91821
3627
طبق منطق اولیه،
اگر کسی را بکشید،
اگر کسی را بکشید،
01:47
then you're going to receive
the death penalty.
the death penalty.
25
95472
2691
مجازات شما مرگ خواهد بود.
01:51
So when the jury selection
process took place,
process took place,
26
99744
4978
خب، بعد از انتخاب اعضای هیئت منصفه
01:57
they asked me,
27
105623
1519
از من پرسیدند،
02:01
"Could you,
28
109646
1835
«می‌توانید،
02:03
if the evidence presented
justified the death penalty,
justified the death penalty,
29
111505
5499
اگر شواهد مطرح شده
حکم اعدام را تصدیق کرد،
حکم اعدام را تصدیق کرد،
02:09
could you deliver,
30
117028
2334
آیا می‌توانید،
02:11
rationally and without reservations,
31
119386
2500
معقولانه و بدون پرده پوشی،
02:13
a penalty of death?"
32
121910
1598
حکم اعدام را اجرا کنید؟
02:17
My answer was an astounding "yes,"
33
125545
3171
جواب من یک "بله" ی قاطعانه بود
02:21
and I was selected as Juror Number 2.
34
129676
2603
و من را به عنوان داور دوم هیئت منصفه
انتخاب کردند.
انتخاب کردند.
02:26
The trial started.
35
134410
1526
محاکمه آغاز شد.
02:28
From the evidence being presented
36
136559
2324
طبق شواهد مطرح شده،
02:32
and from the pictures of the victim,
37
140106
2820
و طبق تصاویری از فرد قربانی،
02:34
my first response was,
"Yes, this man is a monster,
"Yes, this man is a monster,
38
142950
4959
اولین پاسخم چیزی نبود جز،
"بله، این مرد یک هیولا است،
"بله، این مرد یک هیولا است،
02:39
and he deserves the death penalty."
39
147933
2455
و سزاوار اعدام است."
02:44
For days, I sat and looked at his hands,
40
152082
4644
روزها می‌نشستم،
و به دست‌هایش نگاه می‌کردم،
و به دست‌هایش نگاه می‌کردم،
02:48
the ones that yielded the knife,
41
156750
2782
همان دستانی که چاقو را گرفته بود.
02:53
and against his pasty white skin,
42
161883
3841
و در مقایسه با رنگ پریده‌ی صورتش،
02:58
his eyes ...
43
166589
1439
چشم‌هایش...
03:00
Well, he spent endless days in his cell,
44
168820
3356
خب او روزهای بی شماری را
در زندان گذرانده بود،
در زندان گذرانده بود،
03:04
no sunlight,
45
172200
1582
بدون تابش نوری،
03:05
so his eyes were as black
as his hair and his mustache.
as his hair and his mustache.
46
173806
3887
در نتیجه چشم‌هایش هم مثل موهای سر و
صورتش تیره و تاریک شده بود.
صورتش تیره و تاریک شده بود.
03:10
He was very intimidating,
47
178609
2784
خیلی ترسیده بود.
03:14
and there was absolutely
no doubt in his guilt.
no doubt in his guilt.
48
182424
4359
و مسلما در جرمی که مرتکب شده بود
هیج شک و تردیدی نبود.
هیج شک و تردیدی نبود.
03:21
But regardless of his guilt,
49
189037
1816
اما صرف نظر از جرمش،
03:23
as the days passed,
50
191440
2196
با گذشت روزها،
03:26
I began to see this monster
51
194435
3185
او را دیگر نه به شکل هیولا
03:30
as a human being.
52
198684
1866
بلکه مثل آدمی عادی می‌دیدم.
03:34
Something inside of me was changing
that I just didn't understand.
that I just didn't understand.
53
202014
4311
چیزی در درونم در حال تغییر بود
که من متوجه آن نبودم.
که من متوجه آن نبودم.
03:39
I was beginning to question myself
54
207106
2454
کم کم شروع کردم به از خودم پرسیدن
03:41
as to whether or not I wanted
to give this man the death penalty.
to give this man the death penalty.
55
209584
4295
که آیا قرار است این مرد را
محکوم به اعدام کنم یا خیر.
محکوم به اعدام کنم یا خیر.
03:47
Jury deliberations began,
56
215713
2180
بررسی‌های هیئت منصفه آغاز شد،
03:50
and the judge gave us jury instructions
57
218556
4278
و قاضی به ما
دستورالعمل‌های مربوطه را می‌داد
دستورالعمل‌های مربوطه را می‌داد
03:56
and it was to be used as a tool
58
224397
2757
و باید از آن مثل وسیله‌ای
03:59
in how to reach a verdict.
59
227178
2719
برای رسیدن به حکم استفاده می‌کردیم.
04:02
Well, using this tool
only led to one decision,
only led to one decision,
60
230869
4661
استفاده از این وسیله
ما را تنها با یک تصمیم روبرو کرد،
ما را تنها با یک تصمیم روبرو کرد،
04:07
and that was the death penalty.
61
235554
1879
و آن حکم اعدام بود.
04:10
I felt backed into a corner.
62
238506
2079
در موقعیت بدی گیر افتاده بودم.
04:13
My head and my heart
were in conflict with each other,
were in conflict with each other,
63
241176
3424
قلب و مغزم در کشمکش بودند.
04:16
and the thought of the death penalty
64
244624
2135
و فکر اعدام
04:18
made me sick.
65
246783
1496
حالم را بد می‌کرد.
04:23
However, following
the judge's instructions,
the judge's instructions,
66
251369
4779
با این همه،
به دستورات قاضی عمل کردم.
به دستورات قاضی عمل کردم.
04:28
being a law-abiding person,
67
256172
2402
تصمیم گرفتم قانون مدار باشم،
04:31
I gave up.
68
259972
1296
و تسلیم شدم.
04:34
I gave up and voted along
with the other 11 jurors.
with the other 11 jurors.
69
262390
4288
تسلیم شدم
و با ۱۱ عضو هیات منصفه‌ی دیگر رای دادم.
و با ۱۱ عضو هیات منصفه‌ی دیگر رای دادم.
04:40
And there it was:
70
268608
1400
و نتیجه این شد:
04:42
our broken judicial system at work.
71
270754
4194
سیستم قضایی ناکارآمدمان
که در حال خدمت بود.
که در حال خدمت بود.
04:50
So here I am in my car,
72
278021
2365
در ماشینم بودم،
04:52
and I'm wondering:
73
280410
1607
و با خودم فکر می‌کردم:
04:54
How is my life ever going to be the same?
74
282041
4106
ممکن است زندگی من هم همین طور شود؟
04:59
My life was kids, work,
church, ball games --
church, ball games --
75
287049
5448
زندگی من، بچه هایم، کار،
کلیسا و ورزش بود---
کلیسا و ورزش بود---
05:04
just your average, normal, everyday life.
76
292521
3446
دقیقا یک زندگی ساده و نرمال و روزمره.
05:08
Now everything felt trivial.
77
296998
2444
اما الان همه چیز مبتذل به نظر می‌رسید،
05:11
I was going down this rabbit hole.
78
299466
2257
انگار داشتم در گودال فرو می‌رفتم.
05:14
The anger, the anxiety,
79
302978
3372
آن خشم،اضطراب،
05:18
the guilt, the depression ...
80
306374
2834
گناه، افسردگی...
05:21
it just clung to me.
81
309232
1635
رهایم نمی‌کردند.
05:23
I knew that my life had to resume,
82
311989
3748
می‌دانستم که باید زندگی‌ام را ادامه بدهم،
05:29
so I sought counseling.
83
317038
1642
پس سراغ مشاوره رفتم.
05:31
The counselor diagnosed me with PTSD
84
319252
3287
تشخیص مشاور PTSD بود.
(نوعی بیماری ناشی از استرس و فشار روانی)
(نوعی بیماری ناشی از استرس و فشار روانی)
05:35
and told me that the best way
to overcome the PTSD
to overcome the PTSD
85
323217
4608
دکتر گفت که بهترین راه برای درمان PTSD
05:40
was to talk about the trauma.
86
328541
1829
صحبت کردن درباره‌ی آن ضربه ی روحی است.
05:43
However, if I talked or tried
to talk about the trauma
to talk about the trauma
87
331559
5393
ولی اگر درباره آن شوک حرف می‌زدم
یا حتی تلاش می‌کردم که درباره‌اش حرف بزنم،
یا حتی تلاش می‌کردم که درباره‌اش حرف بزنم،
05:48
outside her office,
88
336976
1424
بیرون از مطب مشاوره،
05:50
I was shut down.
89
338424
1837
باید دهانم را می‌بستم.
05:52
No one wanted to hear about it.
90
340285
2286
هیچ کس دلش نمی‌خواست
درباره‌اش چیزی بشنود.
درباره‌اش چیزی بشنود.
05:55
He was just a murderer. Get over it.
91
343030
3515
او فقط یک قاتل بود.
فراموشش کن.
فراموشش کن.
05:59
It was then that I decided
to become a silent survivor.
to become a silent survivor.
92
347513
5131
دقیقا همانجا بود که تصمیم گرفتم سکوت کنم.
06:06
Twelve years later, 2006,
93
354263
2945
دوازده سال بعد، در سال ۲۰۰۶
06:09
I learned that Bobby Wilcher
had dropped all of his appeals,
had dropped all of his appeals,
94
357953
5076
فهمیدم که بابی ویلچر تمام
مراحل داوریش را گذرانده.
مراحل داوریش را گذرانده.
06:15
and his execution date was approaching.
95
363053
3606
و روز اعدامش نزدیک بود.
06:19
That was like a punch in the stomach.
96
367291
2182
این برایم مثل یک ضربهی مهلک بود.
06:22
All of those buried feelings
just started coming back.
just started coming back.
97
370143
3491
تمام احساساتی که در دلم دفنشان کرده بودم
دوباره به سراغم آمدند.
دوباره به سراغم آمدند.
06:27
To try and find peace,
I called Bobby's attorney, and I said,
I called Bobby's attorney, and I said,
98
375943
4857
برای آرام کردن خودم،
با وکیل بابی تماس گرفتم و گفتم:
با وکیل بابی تماس گرفتم و گفتم:
06:32
"Can I see Bobby before he's executed?"
99
380824
2487
"امکانش هست
بابی را قبل از اعدامش ملاقات کنم؟"
بابی را قبل از اعدامش ملاقات کنم؟"
06:36
Driving to the penitentiary
on the day of his execution,
on the day of his execution,
100
384470
4791
وقتی در روز اعدام
در ماشینم به سمت بازداشتگاه حرکت می‌کردم،
در ماشینم به سمت بازداشتگاه حرکت می‌کردم،
06:41
in my mind,
101
389285
1544
در تصوراتم،
06:42
Bobby was going to be manic.
102
390853
2362
بابی را پریشان می‌دیدم.
06:45
But, surprisingly, he was very calm.
103
393975
4356
اما عجیب بود که او کاملا آرام بود.
06:50
And for two hours, he and I sat there
and talked about life,
and talked about life,
104
398967
5172
و دو ساعت با هم نشستیم و
درباره‌ی زندگی صحبت کردیم.
درباره‌ی زندگی صحبت کردیم.
06:56
and I got to ask him to forgive me
for my hand in his death.
for my hand in his death.
105
404753
6442
و از او بابت نقشی که در مرگش داشتم،
عذرخواهی کردم.
عذرخواهی کردم.
07:04
His words to me were:
106
412212
1868
اما او به من گفت:
07:06
"You don't have to apologize.
107
414748
2224
«نیازی به عذرخواهی نیست.
07:08
You didn't put me here.
108
416996
1930
تو مسبب اینجا بودن من نیستی.
07:10
I did this myself.
109
418950
2265
خودم سببش شدم.
07:14
But if it'll make you feel better,
110
422032
1829
ولی اگر این حرف باعث می‌شود آرام بشوی،
07:15
I forgive you."
111
423885
1579
من می‌بخشمت.»
07:19
On my way home,
112
427097
1778
در مسیر خانه،
07:20
I stopped by a restaurant
and bought a margarita.
and bought a margarita.
113
428899
3986
کنار یک رستوران نگه داشتم و
پیتزای مارگاریتا خریدم.
پیتزای مارگاریتا خریدم.
07:24
(Laughter)
114
432909
3687
(خنده)
07:29
I don't think I could
get one big enough --
get one big enough --
115
437107
2097
فکر نمی‌کنم پیتزایش
به اندازه‌ی کافی بزرگ بود
به اندازه‌ی کافی بزرگ بود
07:31
(Laughter)
116
439228
1195
(خنده)
07:32
to try and calm down.
117
440447
2001
که بتواند حالم را خوب کند.
07:35
My phone rang.
118
443411
1875
تلفنم زنگ خورد.
07:38
It was Bobby's attorney.
119
446244
1746
وکیل بابی پشت خط بود.
07:41
Within two minutes of his execution,
120
449180
3002
دو دقیقه قبل از اجرای اعدامش،
07:44
they had given him a stay.
121
452206
2094
دستور اعدام به تاخیر افتاد.
07:48
This stay gave me time
122
456456
3175
این وقفه به من این فرصت را داد
07:52
to reach out to Bobby.
123
460377
1704
که با بابی ارتباط برقرار کتم.
07:55
And as crazy as it may sound,
124
463319
2141
ممکن است احقانه به نظر برسد،
07:57
we became friends.
125
465484
1902
ما با هم دوست شدیم.
08:00
Three months later,
126
468936
1984
سه ماه بعد،
08:02
he was executed
by the State of Mississippi.
by the State of Mississippi.
127
470944
2842
او به دستور داگاه می سی سی پی اعدام شد.
08:07
I'm here to tell you my story,
128
475415
4589
من اینجا هستم که داستانم را برایتان بگویم.
08:13
because it was precisely 22 years later
129
481163
5062
چون دقیقا ۲۲ سال بعد بود
08:18
that I even wanted to open up
enough to talk about it,
enough to talk about it,
130
486249
3674
که حتی وقتی می‌خواستم در موردش
به اندازه‌ی لازم حرف بزنم،
به اندازه‌ی لازم حرف بزنم،
08:23
when a friend encouraged me.
131
491148
2028
دوستی تشویقم کرد.
08:26
"Hey, perhaps you need to talk
to the other jurors.
to the other jurors.
132
494109
4115
«هی، شاید نیاز داری
با بقیه اعضای هیئت منصفه حرف بزنی
با بقیه اعضای هیئت منصفه حرف بزنی
08:30
You've been through the same experience."
133
498248
2376
قبلاً هم چنین تجربه‌ای را داشتی».
08:33
Uncertain of what I was after,
134
501859
2664
نامطمئن از چیزی که
بعداً قرار بود اتفاق بیفتد،
بعداً قرار بود اتفاق بیفتد،
08:36
I did need to talk to them.
135
504547
1808
باید با آنها حرف می‌زدم.
08:39
So I set out on my quest,
136
507198
2074
بنابراین تحقیقم را شروع کردم.
08:42
and I actually found most of them.
137
510587
1938
و در واقع بیشتر آنها را پیدا کردم.
08:45
The first juror I met
138
513117
1757
اولین عضو هیئت منصفه را که دیدم،
08:47
thought that Bobby got what he deserved.
139
515659
2098
فکر می‌کرد بابی چیزی که
سزایش بوده را گرفته
سزایش بوده را گرفته
08:50
Another juror --
140
518610
1420
عضو بعدی--
08:53
well, they just kind of regretted
that it took so long
that it took so long
141
521339
3713
خب، آنها فقط افسوس می‌خوردند
که زمان زیادی
که زمان زیادی
08:57
to carry the sentence out.
142
525076
1697
برای اجرا کردن آن حکم طول کشید.
08:59
Then one juror, and I don't know
what was wrong with him,
what was wrong with him,
143
527371
2744
بعد عضوی از هیئت منصفه که
نمی‌دانم چه مشکلی داشت،
نمی‌دانم چه مشکلی داشت،
09:02
but he didn't remember
anything about the trial.
anything about the trial.
144
530139
2363
ولی هیج جیز درباره‌ی
محاکمه یادش نمی آمد
محاکمه یادش نمی آمد
09:04
(Laughter)
145
532526
1899
(خنده)
09:06
Well,
146
534449
1222
خب،
09:08
I'm thinking in my mind,
147
536902
1700
در ذهن خودم فکر می‌کنم،
09:10
"Jeez, is this the response
I'm gonna get from everybody else?"
I'm gonna get from everybody else?"
148
538626
4117
:«خدایا، این جوابیه
که قراره از بقیه هم بگیرم؟»
که قراره از بقیه هم بگیرم؟»
09:15
Well, thank God for Allen.
149
543898
3218
خب خدا را شکر برای آلن،
09:19
Allen was a gentle soul.
150
547598
2237
آلن روح آرامی داشت.
09:22
And when I talked to him,
he was genuinely upset
he was genuinely upset
151
550956
3703
و وقتی با او حرف می‌زدم،
واقعاً آشفته بودم.
واقعاً آشفته بودم.
09:26
about our decision.
152
554683
1883
درباره‌ی تصمیماتمان،
09:29
And he told me about the day
that the devastation
that the devastation
153
557121
4794
و درباره‌ی روزی می‌گفت که ناراحتی‌اش
09:33
really set in on him and hit him.
154
561939
3225
روی او تآثیر زیادی گذاشته
و به او ضربه زده بود.
و به او ضربه زده بود.
09:37
He was listening to the radio,
155
565927
2244
داشت به رادیو گوش می‌کرد،
09:40
and the radio had a list of names
of men to be executed
of men to be executed
156
568195
5367
و رادیو فهرستی از اسامی مردانی که
اعدام شده بودند پخش می‌کرد.
اعدام شده بودند پخش می‌کرد.
09:45
at Parchman Penitentiary.
157
573586
1864
در بازداشتگاه پارجمن،
09:49
He heard Bobby's name,
158
577370
2057
اسم بابی را شنید.
09:51
and he then truly realized
what he had done.
what he had done.
159
579451
3626
و بعد به درستی فهمید که چه کاری کرده بود.
09:55
And he said, "You know, I had
a responsibility in that man's death."
a responsibility in that man's death."
160
583101
4678
و گفت: «می‌دانی، من مسئولیت
مرگ آن مرد را به عهده دارم.»
مرگ آن مرد را به عهده دارم.»
10:01
Now here it is, 20-something years later,
161
589325
2615
الان ۲۰ سال و خرده‌ای گذشته است،
10:03
and Allen is still dealing
with that issue.
with that issue.
162
591964
3468
و آلن هنوز درگیر آن مسئله است.
10:08
And he's never told anyone about it,
not even his wife.
not even his wife.
163
596134
3788
و او هرگز درباره‌ی آن
به کسی چیزی نگفته است، حتی همسرش.
به کسی چیزی نگفته است، حتی همسرش.
10:14
He also told me
164
602065
1414
هم چنین به من گفت
10:15
that if the State of Mississippi
wanted to keep the death penalty,
wanted to keep the death penalty,
165
603503
3146
که اگر ایالت می‌سی‌سی‌پی بخواهد به
اعدام کردن افراد را ادامه دهد،
اعدام کردن افراد را ادامه دهد،
10:18
then hey, they needed to provide
counseling for the jurors.
counseling for the jurors.
166
606673
5107
آنها به مشورت با
اعضای هیئت منصفه نیاز دارند.
اعضای هیئت منصفه نیاز دارند.
10:24
Then the next juror I met was Jane.
167
612941
2969
عضو دیگر هیئت منصفه که ملاقت کردم جین بود.
10:27
Jane is now totally
against the death penalty,
against the death penalty,
168
615934
2732
الان جین کاملاً علیه مجازات اعدام است،
10:31
And there was Bill.
169
619273
1366
و بعد بیل.
10:33
Bill said he had this
crushing depression for weeks,
crushing depression for weeks,
170
621394
5259
بیل گفت که هفته‌ها بود که
افسردگی شدیدی داشت،
افسردگی شدیدی داشت،
10:38
and when he went back to work,
171
626677
2083
و وقتی به سرکارش برگردد،
10:40
his colleagues would say
things to him like,
things to him like,
172
628784
3307
همکارانش می‌خواهند
جیزهایی به او بگویند مثل،
جیزهایی به او بگویند مثل،
10:44
"Hey, did you fry him?"
173
632115
1784
"هی، حالش رو جا آوردی؟"
10:45
To them, it was just a joke.
174
633923
1771
برای آنها، این فقط یک لطیفه بود.
10:48
Then there was Jon.
175
636885
1792
بعدی جان بود.
10:50
Jon said his decision weighed on him,
176
638701
4379
جان گفت آن تصمیم روی دوشش سنگینی می‌کرد.
10:55
and it burdened him daily.
177
643104
1946
و او این سنگینی را هر روز حس می‌کرد.
10:58
The final juror that I spoke to was Ken.
178
646558
3061
آخرین عضو هیئت منصفه که
با او حرف زدم کن بود.
با او حرف زدم کن بود.
11:01
Ken was the foreman of the jury.
179
649643
2273
کن رئیس هیئت منصفه بود.
11:05
When we sat down to talk,
180
653078
1669
وقتی نشستیم که صحبت کنیم،
11:08
it was apparent that he was deeply
saddened by what we were required to do.
saddened by what we were required to do.
181
656485
6266
معلوم بود که او به خطر کاری که
از ما خواسته شده بود عمیقاً غمگین بود.
از ما خواسته شده بود عمیقاً غمگین بود.
11:15
He relived the day
that he left the courthouse
that he left the courthouse
182
663490
4400
او روزی را که دادگاه را ترک کرد
را در ذهنش مرور کرد
را در ذهنش مرور کرد
11:19
and he drove home
183
667914
1830
و به سمت خانه راننذگی کرد
11:21
and he went to put his key
in his door and unlock it,
in his door and unlock it,
184
669768
3086
او رفت که کلیدش را
داخل قفل در کند تا بازش کند،
داخل قفل در کند تا بازش کند،
11:24
and he said he literally broke down.
185
672878
3390
و گفت که به معنای واقعی کلمه در هم شکست.
11:30
He said he knew that Bobby was guilty,
186
678237
3152
گفت که می‌دانست که بابی گناهکار بود،
11:33
but the decision he made,
187
681413
2095
ولی تصمیمی که گرفت،
11:35
he did not know
if it was the right decision.
if it was the right decision.
188
683532
3913
نمی‌دانست که درست بوده یا نه.
11:40
And he said that he played it
over and over in his head.
over and over in his head.
189
688098
3222
و گفت بارها و بارها
با خودش درباره‌ی آن در کلنجار بود
با خودش درباره‌ی آن در کلنجار بود
11:43
Did we do the right thing?
190
691989
1739
ما کار درستی انجام دادیم؟
11:46
Did we do the right thing?
191
694777
1748
ما کار درستی انجام دادیم؟
11:49
Did we do the right thing?
192
697554
3022
ما کار درستی انجام دادیم؟
11:55
(Sighs)
193
703966
1166
(آه می‌کشد)
11:58
All those years,
194
706395
1569
تمام آن سالها،
12:00
and I finally realized that I was not
the only disillusioned juror.
the only disillusioned juror.
195
708738
5289
در آخر متوجه شدم که تنها عضو هیئت منصفه
که ناامید بود؛ من نبودم.
که ناامید بود؛ من نبودم.
12:06
And we talked about sharing our experience
196
714778
4832
و ما درباره‌ی تجربه‌ی مشترکمان
12:11
with potential jurors
197
719634
2409
با اعضای بالقوه‌ی هیئت منصفه حرف زدیم
12:15
to give them some insight
into what to expect,
into what to expect,
198
723392
3548
که باید انتظار چه چیزی
داشته باشند،
داشته باشند،
12:20
and to tell them do not be complacent;
199
728006
3094
و به انها بگوییم ازخودراضی نباشند؛
12:23
to know what you believe;
200
731703
2908
بدانید چه باوری دارید؛
12:26
to know where you stand and be prepared,
201
734635
3860
بدانید جایگاهتان چیست و اماده باشید،
12:31
because you don't want
to walk in one morning as a juror
to walk in one morning as a juror
202
739318
6136
چون شما نمی‌خواهید صبح به عنوان عضو
هیئت منصفه حضور داشته باشید
هیئت منصفه حضور داشته باشید
12:37
and leave at the end of the trial
feeling like a murderer.
feeling like a murderer.
203
745478
3673
و دادگاه را ترک کنید در حالی که حس
یک قاتل را دارید
یک قاتل را دارید
12:42
Now, through this storm in my life,
I did find some inspiration,
I did find some inspiration,
204
750595
3993
و حالا در بین طوفان زندگیم
انگیزه‌هایی هم پیدا کردم
انگیزه‌هایی هم پیدا کردم
12:46
and it came in the form
of my granddaughters.
of my granddaughters.
205
754612
2656
که از طرف نوه‌هایم بود
12:50
My 14-year-old granddaughter, Maddie,
206
758669
2360
نوه‌ی ۱۴ ساله‌ی من، مِدی،
12:53
was writing an essay
on the death penalty for school,
on the death penalty for school,
207
761730
3417
داشت مقاله‌ای درمورد اعدام
برای مدرسه می‌نوشت
برای مدرسه می‌نوشت
12:57
and she was asking me questions.
208
765171
2023
و از من سوال می‌پرسید.
12:59
Well, it dawned on me
that this child was being raised
that this child was being raised
209
767940
3256
برایم روشن شد که این بچه درحال بزرگ شدن
13:03
in the same eye-for-an-eye culture
210
771220
4027
در همان فرهنگ قدیمی غلط بود.
13:08
as I was,
211
776003
1565
که من بودم،
13:09
or had been.
212
777592
1478
یا بوده‌ام.
13:12
And so I explained my experience
to her this way:
to her this way:
213
780467
3627
و تجربه خودم را به این شکل توضیح دادم
13:16
that I had sentenced someone to death
214
784927
3974
که من دستور مرگ کسی را دادم،
13:21
as I served on a jury.
215
789761
2359
زمانی که عضو هیئت منصفه بودم.
13:24
And I asked her,
216
792144
1417
و من از او پرسیدم،
13:26
"Did that make me a murderer?"
217
794479
1850
«آیا من الان قاتلم؟»
13:29
She couldn't answer.
218
797602
1412
جوابی نداشت.
13:31
I knew then that this topic
needed to be open for discussion.
needed to be open for discussion.
219
799645
4742
ان زمان فهمیدم که باید درمورد این موضوع
بحث شود
بحث شود
13:36
And guess what happened?
220
804411
1498
و حدس بزنید چه شد؟
13:38
I got invited to speak, just recently,
221
806574
3159
به تازگی دعوت شدم برای سخنرانی
13:42
in an abolitionist community.
222
810358
2199
در جامعه‌ای انحصاری
13:45
While I was there, I got a T-shirt.
223
813503
2810
موقعی که آنجا بودم لباسی گرفتم.
13:48
It says, "Stop Executions."
224
816706
2681
رویش نوشته بود "نه به اعدام"
13:52
Well, when I get home, my 16-year-old
granddaughter was there, Anna,
granddaughter was there, Anna,
225
820031
4110
و من رفتم خانه و نوه‌ی ۱۶ ساله‌ام
آنا آنجا بود،
آنا آنجا بود،
13:56
and she says, "Can I have that shirt?"
226
824746
2589
و گقت "من می‌توانم این تیشرت را
داشته باشم؟"
داشته باشم؟"
14:00
Well, I looked at her dad --
227
828065
1653
و من به پدرش نگاه کردم--
14:02
her dad is my son --
228
830557
1767
و پدرش پسر من است--
14:04
and I knew that he is still dealing
with this death penalty issue.
with this death penalty issue.
229
832829
4355
و می‌دانستم که او هنوز درگیر
قانون اعدام بود
قانون اعدام بود
14:09
So I turned around
and I looked at her, and I said,
and I looked at her, and I said,
230
837812
2671
به او نگاه کردم و گفتم
14:12
"Are you gonna wear this?"
231
840507
1695
"می‌خواهی این را بپوشی؟"
14:14
So she turned and she looked
at her dad, and she said,
at her dad, and she said,
232
842726
3400
او رو به پدرش ایستاد و
به او نگاه کرد و گفت،
به او نگاه کرد و گفت،
14:18
"Dad, I know how you feel,
233
846150
1286
«بابا، می‌دانم چه حسی داری
14:19
but I don't believe in the death penalty."
234
847460
4013
اما من به اعدادم اعتقادی ندارم.»
14:24
My son looked at me,
235
852337
3111
پسرم به من نگاه کرد،
14:27
shook his head, and said,
236
855472
2624
سرش را تکان داد و گفت
14:31
"Thanks, Mom."
237
859719
1652
«ممنون، مامان.»
14:34
And I knew it wasn't a nice "Thanks, Mom."
238
862124
3361
و من می‌دانستم این تشکری از روی محبت نبود.
14:37
(Laughter)
239
865509
1150
(خنده)
14:39
So I learned that life
had taught me some lessons.
had taught me some lessons.
240
867964
4528
پس فهمیدم که زندگی به من درس داده است.
14:46
It taught me, if I had
not served on that jury,
not served on that jury,
241
874180
4549
به من یاد داد، اگر در
هیئت منصفه خدمت نکرده بودم
هیئت منصفه خدمت نکرده بودم
14:51
that I would still be of the same mindset.
242
879596
3906
همچنان دید قبلی خود را داشتم.
14:57
It also gave me confidence
243
885002
2616
و همچنین به من اعتماد به نفس داد
14:59
to be able to see through
the eyes of my granddaughters,
the eyes of my granddaughters,
244
887642
4213
تا بتوانم نگاه نوه‌هایم را بفهمم،
15:03
that this younger generation,
they're capable and they're willing
they're capable and they're willing
245
891879
5127
این نسل جوان قادر و خواهان آن هستند که
15:09
to tackle these difficult social issues.
246
897030
4373
با این مشکلات سخت جامعه دست و پنجه
نرم کنند.
نرم کنند.
15:14
And because of my experience,
247
902201
2368
به دلیل تجربه‌ی من،
15:16
my granddaughters,
248
904593
1498
نوه‌های من،
15:18
they're now more equipped
to stand on their own
to stand on their own
249
906859
5047
آنها الان مستقل‌تراند تا روی
پای خود بایستند
پای خود بایستند
15:23
and to think for themselves
250
911930
2443
و بجای خود فکر کنند
15:26
than to rely on cultural beliefs.
251
914397
4700
تا روی باورهای فرهنگی حساب کنند.
15:32
So:
252
920134
1210
پس:
15:34
being from a conservative,
Christian family
Christian family
253
922115
3543
از یک خانواده محافظه‌کار مسیحی،
15:38
from a very conservative state
in the United States,
in the United States,
254
926452
4383
و از ایالتی سنتی در امریکا
15:44
I am here to tell you
255
932415
1483
من اینجا هستم تا به شما بگویم
15:45
that the death penalty has new opponents.
256
933922
5246
که اعدام مخالفان جدیدی دارد.
15:51
Thank you.
257
939542
1174
ممنونم.
15:52
(Applause)
258
940740
4389
(تشویق)
Reviewed by Masoud Motamedifar
ABOUT THE SPEAKER
Lindy Lou Isonhood - Wife, mother, grandmother, friendLindy Lou Isonhood served as Juror No. 2 on a capital murder trial in 1994 -- an experience that changed her life.
Why you should listen
As Lindy Lou Isonhood writes: "I was born in Yazoo City, Mississippi, in December 1951 and was raised by my grandmother, a widow with nine children. She was my salvation. From her nurturing I acquired my integrity, independence and strength. She impacted the lives of all around her. I was employed for over half my life: as a federal police officer in the 1970s, then I went on to be the first female letter carrier with the US Postal Service in Jackson for seven years, followed by 18 years in the MS Army National Guard. I ended my working career as an office manager after 13 years with an architectural firm.
"A strong Christian, I am married to a retired colonel who is a very staunch conservative, like me. I'm the mother of two children, a son and a daughter, and three grandchildren -- all girls! The hearts of my life! There is nothing extraordinary about me. I have never achieved fame or any outstanding records or recognition. Never received a college degree although I have many accumulated hours. But my life reached a turning point when I served as a juror in the sentencing phase of a capital murder trial in 1994. This experience changed me from the inside out."
Lindy Lou Isonhood | Speaker | TED.com