TEDxKC
Janine Shepherd: A broken body isn't a broken person
ژانین شِفرد: یک بدن شکسته به معنی یک فرد شکسته نیست
Filmed:
Readability: 3
1,609,445 views
اسکی باز روی چمن، ژانین شِفِرد در آرزوی مدال المپیک بود - تا اینکه در طی یک تمرین دوچرخه سواری با یک وانت تصادف کرد. او داستان قدرتمندی از پتانسیل انسان برای بهبود را با ما در میان می‌گذارد. پیام او این است: شما بدن‌تان نیستید، و رها کردن رویاهای قدیمی به رویاهایی تازه‌تر اجازه‌ی اوج گرفتن می‌دهد.
Janine Shepherd - Pilot
Aspiring Olympic skier Janine Shepherd was nearly killed when she was hit by a truck during a training bike ride. Paralysed and immobile for six months, she was given a grim picture for recovery. But not only did she teach herself to walk again— she learned to fly. Full bio
Aspiring Olympic skier Janine Shepherd was nearly killed when she was hit by a truck during a training bike ride. Paralysed and immobile for six months, she was given a grim picture for recovery. But not only did she teach herself to walk again— she learned to fly. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:16
Life is about opportunities,
0
428
2997
زندگی درباره موقعیت و فرصتهایی‌ست که آنها را ایجاد کرده و درآغوش‌شان می‌گیریم،
00:19
creating them and embracing them, and for me,
1
3425
3150
زندگی درباره موقعیت و فرصتهایی‌ست که آنها را ایجاد کرده و درآغوش‌شان می‌گیریم،
00:22
that was the Olympic dream.
2
6575
1931
و برای من این فرصت، رویای المپیک بود.
00:24
That's what defined me. That was my bliss.
3
8506
3446
المپیک معنای زندگی و سعادت من بود.
00:27
As a cross-country skier and member of the Australian ski team,
4
11952
3749
به عنوان یک اسکی بازِ روی چمن و عضو تیم اسکی استرالیا،
00:31
headed towards the Winter Olympics,
5
15701
1645
که عزمم را برای المپیک زمستانی جزم کرده بودم،
00:33
I was on a training bike ride with my fellow teammates.
6
17346
4229
با دیگر اعضای تیم مشغول یک دوچرخه‌سواری تمرینی بودیم.
00:37
As we made our way up towards
7
21575
1944
و در حال رکاب‌زدن در مسیر تماشایی بلومانتینز در غرب سیدنی بودیم،
00:39
the spectacular Blue Mountains west of Sydney,
8
23519
3150
و در حال رکاب‌زدن در مسیر تماشایی بلومانتینز در غرب سیدنی بودیم،
00:42
it was the perfect autumn day:
9
26669
2464
یک روز عالی پاییزی بود:
00:45
sunshine, the smell of eucalypt and a dream.
10
29133
4185
آفتاب، بوی درختان اکالیپتوس و رویایی در سر.
00:49
Life was good.
11
33318
1433
زندگی عالی بود.
00:50
We'd been on our bikes for around five and half hours
12
34751
2898
دوچرخه‌سواری حدود پنج ساعت و نیم طول کشید
00:53
when we got to the part of the ride that I loved,
13
37649
2394
تا اینکه ما به بخشی از مسیر رسیدیم که من واقعا دوستش داشتم،
00:55
and that was the hills, because I loved the hills.
14
40043
3037
و آن تپه بود، آخه من عاشق تپه‌ها هستم.
00:58
And I got up off the seat of my bike, and I started
15
43080
2698
من از روی زین دوچرخه بلند شدم، و شروع کردم به
01:01
pumping my legs, and as I sucked in the cold mountain air,
16
45778
2953
رکاب زدن، و همین که داشتم هوای سرد کوهستان را می‌بلعیدم،
01:04
I could feel it burning my lungs, and I looked up
17
48731
2655
می‌تونستم حس کنم که دارد ریه‌هام را می‌سوزاند، و سرم را بالا بردم
01:07
to see the sun shining in my face.
18
51386
3687
تا خورشید را ببینم که بر صورتم می‌تابید.
01:10
And then everything went black.
19
55073
3084
سپس همه‌چیز سیاه شد.
01:14
Where was I? What was happening?
20
58157
2994
من کجا بودم؟ داشت چه اتفاقی می‌افتاد؟
01:17
My body was consumed by pain.
21
61151
3601
بدنم از درد تحلیل می‌رفت.
01:20
I'd been hit by a speeding utility truck
22
64752
2824
در حالی که فقط ده دقیقه از دوچرخه سواری باقی مانده بود، یک وانت به من زده بود.
01:23
with only 10 minutes to go on the bike ride.
23
67576
3319
در حالی که فقط ده دقیقه از دوچرخه سواری باقی مانده بود، یک وانت به من زده بود.
01:26
I was airlifted from the scene of the accident
24
70895
1848
من با هلیکوپتر امداد از صحنه‌‌ی تصادف به بخش ستون فقرات بیمارستانی در سیدنی برده شدم.
01:28
by a rescue helicopter to a large spinal unit in Sydney.
25
72743
3608
من با هلیکوپتر امداد از صحنه‌‌ی تصادف به بخش ستون فقرات بیمارستانی در سیدنی برده شدم.
01:32
I had extensive and life-threatening injuries.
26
76351
3052
به من صدمات گسترده و مرگباری وارد شده بود.
01:35
I'd broken my neck and my back in six places.
27
79403
4136
گردنم و ستون فقرات از شش نقطه شکسته بودند.
01:39
I broke five ribs on my left side.
28
83539
2577
پنج تا از دنده‌های سمت چپم شکسته بودند.
01:42
I broke my right arm. I broke my collarbone.
29
86116
2807
بازوی سمت راستم و استخوان ترقوه من شکسته بودند.
01:44
I broke some bones in my feet.
30
88923
2246
چند تا از استخوانهای پاهام شکسته بود.
01:47
My whole right side was ripped open, filled with gravel.
31
91169
3260
تمامی سمت راست بدنم پاره شده بود، و پر از شن های ریز بود.
01:50
My head was cut open across the front, lifted back,
32
94429
2294
سرم از این جلو تا به عقب شکاف برداشته بود، و زیر جمجمه من دیده می‌شد.
01:52
exposing the skull underneath.
33
96723
1461
سرم از این جلو تا به عقب شکاف برداشته بود، و زیر جمجمه من دیده می‌شد.
01:54
I had head injures. I had internal injuries.
34
98184
2363
صدمات مغزی داشتم، و دچار آسیب‌های داخلی بودم.
01:56
I had massive blood loss. In fact, I lost about five liters
35
100547
2681
مقدار زیادی خون از دست داده بودم. در حقیقت حدود پنج لیتر خون از دست داده بودم،
01:59
of blood, which is all someone my size would actually hold.
36
103228
3195
که تقریبا همان مقدار خونی‌ست که یک نفر هم قد و قواره‌ی من در بدنش دارد.
02:02
By the time the helicopter arrived at Prince Henry Hospital
37
106423
2791
در زمانی که هلیکوپتر به بیمارستان پرنس هنری سیدنی رسید،
02:05
in Sydney, my blood pressure was 40 over nothing.
38
109214
4371
فشار خون من ۴۰ روی صفر بود.
02:09
I was having a really bad day. (Laughter)
39
113585
5403
من روز بسیار بدی را داشتم. (خنده)
02:18
For over 10 days, I drifted between two dimensions.
40
122635
5097
برای بیش از ده روز، من میان دو دنیا در نوسان بودم.
02:23
I had an awareness of being in my body, but also
41
127732
3229
من آگاه بودم که در بدنم هستم، اما همزمان
02:26
being out of my body, somewhere else, watching
42
130961
2329
بیرون از آن بودم، جایی دیگر، در حال تماشا کردن خودم
02:29
from above as if it was happening to someone else.
43
133290
1898
از بالا بودم، انگار این اتفاقات دارد برای کس دیگری می‌افتد.
02:31
Why would I want to go back to a body that was so broken?
44
135188
3753
چرا باید می‌خواستم به بدنی برگردم که اینطور از هم پاشیده بود؟
02:34
But this voice kept calling me: "Come on, stay with me."
45
138941
5722
اما یک صدا دائم به من می‌گفت: «یالا، با من بمان.»
02:40
"No. It's too hard."
46
144663
2505
«نه، این خیلی سخته.»
02:43
"Come on. This is our opportunity."
47
147168
2953
«بیا. این فرصتی برای ماست.»
02:46
"No. That body is broken. It can no longer serve me."
48
150121
3969
«نه. این بدن خُرد و خمیر است. دیگر نمی‌تواند برای من کار کند.»
02:49
"Come on. Stay with me. We can do it. We can do it together."
49
154090
5504
«یالا. با من بمان. ما می‌تونیم اینکار را بکنیم. ما با هم از پسش برمیایم.»
02:55
I was at a crossroads.
50
159594
2283
من بر سر دوراهی بودم.
02:57
I knew if I didn't return to my body, I'd have to leave this world forever.
51
161877
3868
می‌دانستم اگر به بدنم برنگردم، باید این دنیا را برای همیشه ترک کنم.
03:01
It was the fight of my life.
52
165745
4158
داشتم بر سر زندگیم می‌جنگیدم.
03:05
After 10 days, I made the decision to return to my body,
53
169903
4750
بعد از ده روز، من تصمیم گرفتم که به بدنم برگردم،
03:10
and the internal bleeding stopped.
54
174653
4392
و خونریزی داخلی متوقف شد.
03:14
The next concern was whether I would walk again,
55
179045
3116
و نگرانی بعدی این بود که آیا من می‌تونم دوباره راه برم،
03:18
because I was paralyzed from the waist down.
56
182161
2530
زیرا من از کمر به پایین فلج شده بودم.
03:20
They said to my parents, the neck break was a stable fracture,
57
184691
2722
آنها به پدر و مادرم گفته بودند که شکستگی گردنم شرایط نسبتا خوبی داره،
03:23
but the back was completely crushed.
58
187413
1690
اما پشتم کاملا خرد شده بود.
03:25
The vertebra at L1 was like you'd dropped a peanut,
59
189103
3947
مهره "اِل یک" شبیه یک بادام زمینی بود که انداخته باشی‌اش روی زمین،
03:28
stepped on it, smashed it into thousands of pieces.
60
193050
3218
پات را روی آن گذاشته باشی، و لِه و لَورده‌اش کرده باشی.
03:32
They'd have to operate.
61
196268
2431
آنها باید جراحی‌ام می‌کردند.
03:34
They went in. They put me on a beanbag. They cut me,
62
198699
2900
دست به کار شدند، و مرا روی کیسه‌‌ی شنی گذاشتند. آنها بدنم را بریدند،
03:37
literally cut me in half, I have a scar
63
201599
2294
دقیقا مرا دو تکه کردند، من یک جای زخم دارم
03:39
that wraps around my entire body.
64
203893
2916
که دورتادورم در سراسر بدنم پیچیده شده.
03:42
They picked as much broken bone as they could
65
206809
2610
آنها تا جایی که می‌تونستند استخوانهای شکسته را که در نخاع من گیر کرده بود بیرون کشیدند.
03:45
that had lodged in my spinal cord.
66
209419
1762
آنها تا جایی که می‌تونستند استخوانهای شکسته را که در نخاع من گیر کرده بود بیرون کشیدند.
03:47
They took out two of my broken ribs, and they rebuilt my back,
67
211181
4111
دوتا از دنده‌های شکسته مرا بیرون کشیند، پشت مرا بازسازی کردند،
03:51
L1, they rebuilt it, they took out another broken rib,
68
215292
2834
اِل یک، آنها دوباره ساختندش، یک دنده دیگر را بیرون کشیدند،
03:54
they fused T12, L1 and L2 together.
69
218126
3220
آنها مهره‌های تی دوازده، اِل یک، و اِل دو را به هم جوش دادند.
03:57
Then they stitched me up. They took an entire hour to stitch me up.
70
221346
3032
و سپس بخیه زدند. یک ساعت کامل طول کشید تا مرا بخیه زدند.
04:00
I woke up in intensive care, and the doctors were really excited
71
224378
3007
من در بخش مراقبتهای ویژه بیدار شدم، و دکترها بسیار هیجان زده بودند
04:03
that the operation had been a success because at that stage
72
227385
3024
که جراحی بسیار موفقیت آمیز بود، چون در آن مرحله
04:06
I had a little bit of movement in one of my big toes,
73
230409
3085
من انگشت شصت پام را می‌تونستم کمی تکان بدم،
04:09
and I thought, "Great, because I'm going to the Olympics!"
74
233494
3341
و فکر کردم: «عالیه، چون من به المپیک می‌رم!»
04:12
(Laughter)
75
236835
1886
(خنده تماشاگران)
04:14
I had no idea. That's the sort of thing
76
238721
2273
هیچ ایده ای نداشتم. مسلما این نوع چیزها برای کس دیگری اتفاق می‌افتاد نه من.
04:16
that happens to someone else, not me, surely.
77
240994
3087
هیچ ایده ای نداشتم. مسلما این نوع چیزها برای کس دیگری اتفاق می‌افتاد نه من.
04:19
But then the doctor came over to me, and she said,
78
244081
2110
اما بعدا دکتر آمد پیش من و گفت،
04:22
"Janine, the operation was a success, and we've picked
79
246191
3426
«ژانین، جراحی موفقیت آمیز بود،
04:25
as much bone out of your spinal cord as we could,
80
249617
3352
و ما تا جایی که می‌تونستیم استخوان‌ها را از نخاع تو بیرون آوردیم،
04:28
but the damage is permanent.
81
252969
1104
اما این آسیب دایمی‌ست،
04:29
The central nervous system nerves, there is no cure.
82
254073
3317
هیچ درمانی برای اعصاب دستگاه عصبی مرکزی وجود ندارد.
04:33
You're what we call a partial paraplegic, and you'll have
83
257390
3050
تو دچار چیزی شدی که ما بهش می‌گیم نیمه فلج، و تو
04:36
all of the injuries that go along with that.
84
260440
2992
تمامی آسیب‌هایی را خواهی داشت که همچین نقصی به دنبال دارد.
04:39
You have no feeling from the waist down, and at most,
85
263432
3208
تو از کمر به پایین چیزی را حس نخواهی کرد، و حداکثر،
04:42
you might get 10- or 20-percent return.
86
266640
3021
و حداکثر بین ۱۰ تا ۲۰ درصد از حس تو ممکن‌ست که برگردد.
04:45
You'll have internal injuries for the rest of your life.
87
269661
3121
تو برای همه عمر آسیب‌های داخلی در بدنت خواهی داشت.
04:48
You'll have to use a catheter for the rest of your life.
88
272782
2418
و برای همه عمرت باید از سوند استفاده کنی.
04:51
And if you walk again, it will be with calipers and a walking frame."
89
275200
5502
و اگر دوباره راه بری، باید از واکر و کالیپر استفاده کنی.»
04:56
And then she said, "Janine,
90
280702
1611
و سپس او گفت: «ژانین،
04:58
you'll have to rethink everything you do in your life,
91
282313
2103
تو باید درباره همه چیزهایی که در زندگی‌ات می‌خوای دوباره فکر کنی،
05:00
because you're never going to be able to do the things you did before."
92
284416
4760
زیرا تو هرگز قادر نخواهی بود که کارهایی را که قبلا انجام می‌دادی انجام بدی.»
05:05
I tried to grasp what she was saying.
93
289176
2713
سعی می‌کردم آنچه را که او می‌گفت را درک کنم.
05:07
I was an athlete. That's all I knew. That's all I'd done.
94
291889
2462
من یک ورزشکار بودم. این همه آنچه بود که من می‌دانستم. و همه آنچه می‌خواستم بکنم.
05:10
If I couldn't do that, then what could I do?
95
294351
3248
اگر نمی‌تونستم این کار را بکنم، دیگر چه کاری از دستم برمی‌آمد؟
05:13
And the question I asked myself is, if I couldn't do that,
96
297599
3870
و سوالی که از خودم پرسیدم این بود که اگر من نتونم این کار را بکنم،
05:17
then who was I?
97
301469
1851
پس چه کسی بودم؟
05:23
They moved me from intensive care to acute spinal.
98
307735
3320
مرا از بخش مراقبتهای ویژه به بخش ستون فقرات منتقل کردند.
05:26
I was lying on a thin, hard spinal bed.
99
311055
2419
من روی یک تخت نازک و سفت مخصوص ستون فقرات دراز کشیده بودم.
05:29
I had no movement in my legs. I had tight stockings on
100
313474
2543
و هیچ حرکتی در پاهام نداشتم. جوراب‌های تنگی به پا داشتم
05:31
to protect from blood clots.
101
316017
1914
تا جلوی لخته شدن خون را بگیرد.
05:33
I had one arm in plaster, one arm tied down by drips.
102
317931
3125
یک بازوم در گچ بود، و دست دیگر با نوار بسته شده بود.
05:36
I had a neck brace and sandbags on either side of my head
103
321056
2757
من یک گردنبند طبی به گردنم بود و کیسه‌های شنی دو طرف سرم قرار داشت
05:39
and I saw my world through a mirror
104
323813
1929
و از آینه ای که بالای سرم آویزان بود دنیای پیرامون خودم را می‌دیدم.
05:41
that was suspended above my head.
105
325742
3358
و از آینه ای که بالای سرم آویزان بود دنیای پیرامون خودم را می‌دیدم.
05:45
I shared the ward with five other people,
106
329100
3477
من در آن بخش با پنج نفر دیگر آشنا شدم
05:48
and the amazing thing is that because we were all lying
107
332577
2255
و چیز بسیار شگفت انگیز این بود که چون همه‌ی ما در بخش ستون فقرات، بی‌حرکت افتاده بودیم،
05:50
paralyzed in a spinal ward, we didn't know what each other looked like.
108
334832
5071
هیچ کدام نمی‌دانستیم که آن یکی چه شکلی‌ست.
05:55
How amazing is that? How often in life
109
339903
3137
این چقدر شگفت انگیز است؟ چند بار در زندگی
05:58
do you get to make friendships, judgment-free,
110
343040
4714
پیش میاد که دوستی‌هایی بسازید که بدون داوری،
06:03
purely based on spirit?
111
347754
2734
و خالصانه بر اساس روح‌تان شکل گرفته باشد؟
06:06
And there were no superficial conversations
112
350488
2511
و هیچ گفتگوی سطحی بین ما وجود نداشت،
06:08
as we shared our innermost thoughts, our fears,
113
352999
3328
چون ما درونی‌ترین اندیشه‌ها، ترس‌ها، و امیدهامان را درباره‌ی زندگی پس از ترک این بخش باهم در میان می‌گذاشتیم.
06:12
and our hopes for life after the spinal ward.
114
356327
4658
چون ما درونی‌ترین اندیشه‌ها، ترس‌ها، و امیدهامان را درباره‌ی زندگی پس از ترک این بخش باهم در میان می‌گذاشتیم.
06:16
I remember one night, one of the nurses came in,
115
360985
2717
شبی را به خاطر میارم که پرستار، جاناتان آمد تو، با کلی نیِ پلاستیکی.
06:19
Jonathan, with a whole lot of plastic straws.
116
363702
4190
شبی را به خاطر میارم که پرستار، جاناتان آمد تو، با کلی نیِ پلاستیکی.
06:23
He put a pile on top of each of us, and he said,
117
367892
2669
او روی سینه‌ی هریک از ما یک دسته نی قرار داد، و گفت:
06:26
"Start threading them together."
118
370561
2752
«اینها را به هم ببافید.»
06:29
Well, there wasn't much else to do in the spinal ward, so we did.
119
373313
3301
خُب، کار زیادی در بخش ستون فقرات نبود که ما انجام بدیم. بنابراین ما آن را انجام دادیم.
06:32
And when we'd finished, he went around silently
120
376614
3641
هنگامی که ما کار را تمام کردیم، اودر سکوت به طرفی رفت
06:36
and he joined all of the straws up
121
380255
2485
و همه‌ی نی‌های را به هم متصل کرد
06:38
till it looped around the whole ward, and then he said,
122
382740
3573
تا اینکه یک حلقه به دور تمام بخش تشکیل داد، بعد گفت:
06:42
"Okay, everybody, hold on to your straws."
123
386313
3932
«بسیار خوب، همه نی‌هاتان را نگه دارید.»
06:46
And we did. And he said, "Right. Now we're all connected."
124
390245
6975
و ما اینکار را کردیم، و گفت: «خوبه، حالا ما همه‌مان به هم مرتبط هستیم.»
06:53
And as we held on, and we breathed as one,
125
397220
5460
و وقتی نگهش می‌داشتیم، و به عنوان یک تن نفس می‌کشیدیم،
06:58
we knew we weren't on this journey alone.
126
402680
4353
می‌دانستیم که در این سفر تنها نیستیم.
07:02
And even lying paralyzed in the spinal ward,
127
407033
4504
و حتی با اینکه در بخش ستون فقرات فلج دراز کشیده بودیم،
07:07
there were moments of incredible depth and richness,
128
411537
3222
لحظه‌هایی را از سر می‌گذراندیم با ژرفا و غنای باورنکردنی،
07:10
of authenticity and connection
129
414759
3252
با اصالت و پیوندی
07:13
that I had never experienced before.
130
418011
4344
که من تا آن زمان تجربه نکرده بودم.
07:18
And each of us knew that when we left the spinal ward
131
422355
4481
و هریک از ما می‌دانست که هنگامی که بخش ستون فقرات را ترک کند
07:22
we would never be the same.
132
426836
4819
هرگز مثل قبل نخواهد بود.
07:27
After six months, it was time to go home.
133
431655
4162
بعد از شش ماه، وقت رفتن به خانه بود.
07:31
I remember Dad pushing me outside in my wheelchair,
134
435817
3466
به خاطر میارم که پدرم صندلی چرخدار مرا به بیرون هل می‌داد،
07:35
wrapped in a plaster body cast,
135
439283
2861
در حالی‌که همه‌ی بدنم در گچ بود،
07:38
and feeling the sun on my face for the first time.
136
442144
2971
و برای اولین بار نور خورشید را روی صورتم احساس کردم.
07:41
I soaked it up and I thought,
137
445115
1938
درحالی که در نورخورشید غوطه‌ور بودم فکر کردم،
07:42
how could I ever have taken this for granted?
138
447053
3874
چطور می‌تونستم که این همه را یک چیز بدیهی در نظر بگیرم؟
07:46
I felt so incredibly grateful for my life.
139
450927
4277
به طور باورنکردنی برای زندگیم شاکر بودم.
07:51
But before I left the hospital, the head nurse
140
455204
1995
اما قبل از اینکه بیمارستان را ترک کنم، سرپرستار
07:53
had said to me, "Janine, I want you to be ready,
141
457199
2219
بهم گفته بود: «ژانین، ازت می‌خوام آماده باشی،
07:55
because when you get home, something's going to happen."
142
459418
2735
زیرا وقتی که به خانه بری چیزی اتفاق خواهد افتاد.»
07:58
And I said, "What?" And she said,
143
462153
1892
و من گفتم: «چی؟»، و او گفت:
07:59
"You're going to get depressed."
144
464045
2106
«تو افسرده خواهی شد.»
08:02
And I said, "Not me, not Janine the Machine,"
145
466151
2715
گفتم: «من نه ، نه ژانینی که مثل ماشین می‌ماند،»
08:04
which was my nickname.
146
468866
2180
ماشین لقب من بود.
08:06
She said, "You are, because, see, it happens to everyone.
147
471046
2866
او گفت: «تو افسرده خواهی شد، خواهی دید، زیرا این برای همه اتفاق می‌افتد.
08:09
In the spinal ward, that's normal.
148
473912
2747
در بخش ستون فقرات وضعیت تو طبیعی‌ست.
08:12
You're in a wheelchair. That's normal.
149
476659
1313
تو روی صندلی چرخدار هستی. این طبیعی‌ست.
08:13
But you're going to get home and realize
150
477972
2170
اما تو داری می‌ری خونه و خواهی دید که چقدر زندگی متفاوت خواهد بود.»
08:16
how different life is."
151
480142
2096
اما تو داری می‌ری خونه و خواهی دید که چقدر زندگی متفاوت خواهد بود.»
08:18
And I got home and something happened.
152
482238
3833
من رفتم خونه و اتفاقی افتاد.
08:24
I realized Sister Sam was right.
153
488641
3019
متوجه شدم خواهر سام درست می‌گفت.
08:27
I did get depressed.
154
491660
2894
من افسرده شدم.
08:30
I was in my wheelchair. I had no feeling from the waist down,
155
494554
3371
من روی صندلی چرخدارم بودم. و از کمر به پائین هیچ احساسی نداشتم،
08:33
attached to a catheter bottle. I couldn't walk.
156
497925
3569
و کیسه ادرار و مدفوع بهم متصل بود. نمی‌تونستم راه برم.
08:37
I'd lost so much weight in the hospital
157
501494
2133
من وزن زیادی را در بیمارستان از دست داده بودم
08:39
I now weighed about 80 pounds.
158
503627
3762
و حالا حدود ۳۶ کیلو بودم.
08:43
And I wanted to give up.
159
507389
2521
می‌خواستم که تسلیم بشم.
08:45
All I wanted to do was put my running shoes on and run out the door.
160
509910
3430
همه آنچه می‌خواستم این بود که کفشهای ورزشی‌ام را بپوشم و و از خانه بیرون بدوم.
08:49
I wanted my old life back. I wanted my body back.
161
513340
3387
می‌خواستم زندگی گذشته‌ام برگردد. می‌خواستم بدنم برگردد.
08:52
And I can remember Mom sitting on the end of my bed,
162
516727
2520
می‌تونم به خاطر بیارم که مادرم پایین تختم نشست،
08:55
and saying, "I wonder if life will ever be good again."
163
519247
3893
و گفت: «با خودم فکر می‌کنم که امکان دارد که زندگی دوباره خوب بشه؟»
08:59
And I thought, "How could it? Because I've lost everything
164
523140
4296
و من فکر کردم: «چطور می‌شه که خوب بشه؟ چون من هرچیزی را
09:03
that I valued, everything that I'd worked towards.
165
527436
4200
برام ارزش داشت از دست دادم، هر چیزی را که براش جان کندم.
09:07
Gone."
166
531636
2877
از دست رفته.»
09:10
And the question I asked was, "Why me? Why me?"
167
534513
5024
و سوالی که می‌پرسیدم این بود: «چرا من؟ چرا من؟»
09:15
And then I remembered my friends
168
539537
3899
سپس دوستانم را به خاطر آوردم
09:19
that were still in the spinal ward,
169
543436
2403
که هنوز در بخش ستون فقرات بستری بودند،
09:21
particularly Maria.
170
545839
1644
به خصوص ماریا.
09:23
Maria was in a car accident, and she woke up
171
547483
2110
ماریا قربانی یک حادثه رانندگی بود، و روز تولد ۱۶ سالگی‌اش با این خبر که از گردن به پايین فلج شده بیدار شد،
09:25
on her 16th birthday to the news that she was a complete quadriplegic,
172
549593
4847
ماریا قربانی یک حادثه رانندگی بود، و روز تولد ۱۶ سالگی‌اش با این خبر که از گردن به پايین فلج شده بیدار شد،
09:30
had no movement from the neck down,
173
554440
2293
و هیچ حرکتی از گردن به پایین نداشت،
09:32
had damage to her vocal chords, and she couldn't talk.
174
556733
3689
تارهای صوتی‌اش آسیب دیده بود، و نمی‌تونست صحبت کند.
09:36
They told me, "We're going to move you next to her
175
560422
2274
آنها به من گفتند: «می‌خوایم تو را ببریم نزدیک او
09:38
because we think it will be good for her."
176
562696
2295
چون فکر می‌کنیم براش خوبه.»
09:40
I was worried. I didn't know how I'd react
177
564991
3330
خیلی نگران بودم. نمی‌دانستم چه واکنشی باید در برابرش نشان بدم.
09:44
to being next to her.
178
568321
1949
خیلی نگران بودم. نمی‌دانستم چه واکنشی باید در برابرش نشان بدم.
09:46
I knew it would be challenging, but it was actually a blessing,
179
570270
3924
می‌دانستم که چالش برانگیز خواهد بود، اما در واقع یک موهبت بود،
09:50
because Maria always smiled.
180
574194
5242
چون ماریا همواره لبخند می‌زد.
09:55
She was always happy, and even when she began to talk again,
181
579436
4422
او همواره شاد بود، و حتی وقتی دوباره شروع به حرف زدن کرد،
09:59
albeit difficult to understand, she never complained, not once.
182
583858
6077
هرچند که فهم آن دشوار بود، او هرگز شکایت نکرد، حتی یک‌بار.
10:05
And I wondered how had she ever found that level of acceptance.
183
589935
5823
و من از اینکه او چگونه به این سطح از پذیرش رسیده بود در شگفت بودم.
10:11
And I realized that this wasn't just my life.
184
595758
4719
و فهمیدم که این فقط زندگی من نیست.
10:16
It was life itself. I realized that this wasn't just my pain.
185
600477
4305
این خود زندگی بود. فهمیدم که این فقط درد من نیست.
10:20
It was everybody's pain. And then I knew, just like before,
186
604782
5143
این درد هر کسی هست. و سپس فهمیدم که درست مثل قبل،
10:25
that I had a choice. I could keep fighting this
187
609925
4332
من حق انتخاب دارم. من می‌تونستم بجنگم
10:30
or I could let go and accept not only my body
188
614257
5021
و یا ازش بگذرم، و نه تنها شرایط بدنم را
10:35
but the circumstances of my life.
189
619278
3383
بلکه پیامدهای زندگیم را نیز قبول کنم.
10:38
And then I stopped asking, "Why me?"
190
622661
3815
و سپس دیگر نپرسیدم: «چرا من؟»
10:42
And I started to ask, "Why not me?"
191
626476
2953
و شروع کردم به پرسیدن: «چرا من نه؟»
10:45
And then I thought to myself, maybe being at rock bottom
192
629429
4127
سپس با خوردم فکر کردم، شاید بودن در ضعیف‌ترین حالت بهترین نقطه برای شروع باشد.
10:49
is actually the perfect place to start.
193
633556
6891
سپس با خوردم فکر کردم، شاید بودن در ضعیف‌ترین حالت بهترین نقطه برای شروع باشد.
10:56
I had never before thought of myself as a creative person.
194
640447
3992
من قبلا هرگز خودم را به عنوان فردی خلاق تصور نکرده بودم.
11:00
I was an athlete. My body was a machine.
195
644439
3664
من یک ورزشکار بودم. بدنم یک ماشین بود.
11:04
But now I was about to embark on the most creative project
196
648103
4691
اما حالا من می‌خواستم روی خلاقانه‌ترین پروژه‌ای سرمایه‌گذاری کنم
11:08
that any of us could ever do:
197
652794
1935
که هریک از ما می‌تونست تا آن موقع کرده باشد:
11:10
that of rebuilding a life.
198
654729
2720
ساختن دوباره‌ی یک زندگی.
11:13
And even though I had absolutely no idea
199
657449
2559
و با اینکه مطلقا هیچ ایده‌ای نداشتم
11:15
what I was going to do, in that uncertainty
200
660008
2855
که چه کاری می‌خوام بکنم، در آن تردید و دودلی
11:18
came a sense of freedom.
201
662863
2444
به حس رهایی رسیدم.
11:21
I was no longer tied to a set path.
202
665307
2754
دیگر به یک مسیر از پیش تعیین شده تعلق نداشتم.
11:23
I was free to explore life's infinite possibilities.
203
668061
6122
من آزاد بودم تا امکانات نامحدود زندگی را کشف کنم.
11:30
And that realization was about to change my life.
204
674183
6220
و این تشخیص داشت زندگی من را تغییر می‌داد.
11:36
Sitting at home in my wheelchair and my plaster body cast,
205
680403
4804
در خانه بر روی صندلی چرخدار نشسته بودم و بدنم در گچ بود،
11:41
an airplane flew overhead, and I looked up,
206
685207
3889
که یک هواپیما بر بالای سرم پرواز کرد، و من به بالا نگاه کردم،
11:44
and I thought to myself, "That's it!
207
689096
2907
و با خودم فکر کردم: «خودشه!
11:47
If I can't walk, then I might as well fly."
208
692003
4363
اگر نمی‌تونم راه برم، ممکنه که بتونم پرواز کنم.»
11:52
I said, "Mom, I'm going to learn how to fly."
209
696366
2636
گفتم: «مامان، من می‌خوام پرواز کردن یاد بگیرم.»
11:54
She said, "That's nice, dear." (Laughter)
210
699002
4140
او گف: «این خیلی خوبه عزیزم.» (خنده تماشاگران)
11:59
I said, "Pass me the yellow pages."
211
703142
1931
گفتم: «کتاب راهنمای تلفن را به من بده.»
12:00
She passed me the phone book, I rang up the flying school,
212
705073
2342
او کتابچه راهنما را به من داد، من به مدرسه پرواز تلفن کردم،
12:03
I made a booking, said I'd like to make a booking to come out for a flight.
213
707415
2962
یک جا رزرو کردم، گفتم که دوست دارم یک قرار بگذارم که بیام برای پرواز.
12:06
They said, "You know, when do you want to come out?"
214
710377
2631
آنها گفتند: «چه موقع می‌خوای بیای؟»
12:08
I said, "Well, I have to get a friend to drive me out
215
713008
1853
گفتم: «خُب، من باید دوستی را پیدا کنم که من را بیاره آنجا
12:10
because I can't drive. Sort of can't walk either.
216
714861
3309
چون‌که من نمی‌تونم رانندگی کنم. حتی یه جورهایی راه هم نمی‌تونم بروم.
12:14
Is that a problem?"
217
718170
990
آیا مشکلی هست؟»
12:15
I made a booking, and weeks later my friend Chris
218
719160
2097
یک قرار گذاشتم، و چند هفته بعد دوستم کریس
12:17
and my mom drove me out to the airport,
219
721257
1777
و مادرم مرا به فرودگاه بردند،
12:18
all 80 pounds of me covered in a plaster body cast
220
723034
2693
همه‌ی ۳۶ کیلوی من در گچ بود
12:21
in a baggy pair of overalls. (Laughter)
221
725727
3036
و یک شلوار رکابی گشاد تنم بود. (خنده)
12:24
I can tell you, I did not look like the ideal candidate
222
728763
2798
روی هم رفته می‌تونم بهتون بگم که خیلی شبیه به داوطلب ایده‌آل
12:27
to get a pilot's license. (Laughter)
223
731561
2790
برای گرفتن گواهی‌نامه‌ی خلبانی نبودم. (خنده)
12:30
I'm holding on to the counter because I can't stand.
224
734351
2366
لبه‌ی سکو را گرفته بودم چون‌که نمی‌تونستم بایستم.
12:32
I said, "Hi, I'm here for a flying lesson."
225
736717
1814
گفتم: «سلام، من برای کلاس پرواز اینجا آمدم.»
12:34
And they took one look and ran out the back to draw short straws.
226
738531
3266
آنها به من نگاهی انداختند و عقب رفتند تا یکی به اجبار انتخاب بشه که با من کار کنه.
12:37
"You get her.""No, no, you take her."
227
741797
3918
«تو ببَرِش.»، «نه، نه، تو ببر.»
12:41
Finally this guy comes out. He goes,
228
745715
1330
بالاخره یک نفر جلو آمد. و گفت:
12:42
"Hi, I'm Andrew, and I'm going to take you flying."
229
747045
1783
«سلام، من اندرو هستم، من شما را برای پرواز می‌برم.»
12:44
I go, "Great." And so they drive me down,
230
748828
1628
گفتم: «عالیه.» سپس من را بردند،
12:46
they get me out on the tarmac,
231
750456
1328
و در جاده آسفالتی مرا پیاده کردند،
12:47
and there was this red, white and blue airplane.
232
751784
1758
در آنجا یک هواپیمای قرمز و سفید و آبی بود.
12:49
It was beautiful. They lifted me into the cockpit.
233
753542
3334
بسیار زیبا بود. آنها مرا تا کابین خلبان حمل کردند.
12:52
They had to slide me up on the wing, put me in the cockpit.
234
756876
2598
آنها باید مرا روی یکی از بالها سُر می‌دادند، و مرا در کابین خلبان می‌گذاشتند.
12:55
They sat me down. There are buttons and dials everywhere.
235
759474
2273
مرا نشاندند. همه جا دکمه و صفحه عقربه‌دار بود.
12:57
I'm going, "Wow, how do you ever know what all these buttons and dials do?"
236
761747
3533
اینجور شروع کردم که: «وای، چطوری می‌تونی بفهمی که همه این دکمه‌ها و صفحه‌ها چه کار می‌کنند؟»
13:01
Andrew the instructor got in the front, started the airplane up.
237
765280
2543
اندرو مربی من جلو نشست و استارت زد و هواپیما روشن شد.
13:03
He said, "Would you like to have a go at taxiing?"
238
767823
2062
او گفت: «دوست داری قبل از بلند شدن روی سطح زمین کمی به آرامی حرکت کنی؟»
13:05
That's when you use your feet to control the rudder pedals
239
769885
2201
این برای وقتی‌ست که از پات برای کنترل پدال سکان استفاده می‌کنی
13:07
to control the airplane on the ground.
240
772086
2025
تا هواپیما را بر روی زمین کنترل کنی.
13:10
I said, "No, I can't use my legs."
241
774111
2347
گفتم: «نه، من نمی‌تونم از پاهام استفاده کنم.»
13:12
He went, "Oh."
242
776458
1212
او گفت: «آه.»
13:13
I said, "But I can use my hands," and he said, "Okay."
243
777670
2807
گفتم: «اما می‌تونم از دست‌هام استفاده کنم،» و او گفت: «بسیار خوب.»
13:16
So he got over to the runway, and he applied the power.
244
780477
3029
خُب او از باند فرودگاه بلند شد، و نیرو را بیشتر کرد.
13:19
And as we took off down the runway,
245
783506
2809
ما از باند فرودگاه بلند شدیم،
13:22
and the wheels lifted up off the tarmac, and we became airborne,
246
786315
4010
چرخ‌های هواپیما از روی آسفالت بلند شدند، و بعد در هوا بودیم.
13:26
I had the most incredible sense of freedom.
247
790325
5031
آزادی باورنکردنی را احساس می‌کردم.
13:31
And Andrew said to me,
248
795356
2466
و اندرو، وقتی به منطقه‌ی آموزشی رسیدیم، به من گفت،
13:33
as we got over the training area,
249
797822
2581
و اندرو، وقتی به منطقه‌ی آموزشی رسیدیم، به من گفت،
13:36
"You see that mountain over there?"
250
800403
2476
«اون کوه را در آن طرف می‌بینی؟»
13:38
And I said, "Yeah."
251
802879
1533
و من گفتم: «بله.»
13:40
And he said, "Well, you take the controls, and you fly towards that mountain."
252
804412
4756
گفت: «خُب، تو کنترل‌ها را بگیر، و به طرف اون کوه پرواز کن.»
13:45
And as I looked up, I realized
253
809168
2482
همین‌که به بالا نگاه کردم، متوجه شدم
13:47
that he was pointing towards the Blue Mountains
254
811650
3223
که او به کوه های بلومانتینز اشاره می‌کند
13:50
where the journey had begun.
255
814873
2980
که داستان من از آنجا شروع شده بود.
13:53
And I took the controls, and I was flying.
256
817853
4585
من کنترل هواپیما را به دست گرفتم، من داشتم پرواز می‌کردم.
13:58
And I was a long, long way from that spinal ward,
257
822438
3053
من از بخش ستون فقرات بیمارستان بسیار بسیار دور بودم،
14:01
and I knew right then that I was going to be a pilot.
258
825491
4142
و من در همان لحظه فهمیدم که می‌خوام یک خلبان بشم.
14:05
Didn't know how on Earth I'd ever pass a medical.
259
829633
3870
نمی‌دانستم که چگونه امتحانات پزشکی را خواهم گذراند.
14:09
But I'd worry about that later, because right now I had a dream.
260
833503
3059
اما در این مورد بعدا نگران می‌شدم، زیرا الان در رویا به سر می‌بردم.
14:12
So I went home, I got a training diary out, and I had a plan.
261
836562
4224
بنابراین من رفتم خانه، من یک دفترچه آموزشی روزانه داشتم و یک برنامه.
14:16
And I practiced my walking as much as I could,
262
840786
2830
تا جایی که می‌تونستم تمرین راه رفتن می‌کردم.
14:19
and I went from the point of two people holding me up
263
843616
3134
و از وضعیتی که دو نفر مرا بگیرند و بلند کنند
14:22
to one person holding me up
264
846750
2875
به حالتی که یک نفر مرا بلند کند رسیدم
14:25
to the point where I could walk around the furniture
265
849625
1902
و از آنجا به جایی که می‌تونستم دور و وَرِ مبلمان خانه، تا جایی که خیلی از هم دور نبودند، راه برم.
14:27
as long as it wasn't too far apart.
266
851527
2733
و از آنجا به جایی که می‌تونستم دور و وَرِ مبلمان خانه، تا جایی که خیلی از هم دور نبودند، راه برم.
14:30
And then I made great progression to the point
267
854260
2192
و سپس من تا جایی پیشرفت کردم
14:32
where I could walk around the house, holding onto the walls,
268
856452
2232
که می‌تونستم در حالی که دیوار را گرفته بودم، دورتا دور خانه راه برم.
14:34
like this, and Mom said she was forever following me,
269
858684
3590
اینجوری، و مامانم می‌گفت که تا ابد باید پشت سر من راه بیافته،
14:38
wiping off my fingerprints. (Laughter)
270
862274
3653
و جای انگشتهای مرا پاک کند. (خنده تماشاگران)
14:41
But at least she always knew where I was.
271
865927
4679
اما حداقلش این بود که همیشه می‌دانست که من کجا هستم.
14:46
So while the doctors continued to operate
272
870606
2386
خُب درحالی که دکترها جراحی‌هاشان را ادامه می‌دادند
14:48
and put my body back together again,
273
872992
2037
و بدن مرا دوباره سرهم می‌کردند،
14:50
I went on with my theory study, and then eventually,
274
875029
3655
من به مطالعه بخش تئوری خلبانی ادامه می‌دادم، و سپس در نهایت،
14:54
and amazingly, I passed my pilot's medical,
275
878684
3435
و در عین شگفتی، من امتحانات پزشکی برای خلبانی را قبول شدم،
14:58
and that was my green light to fly.
276
882119
2532
و این چراغ سبزی بود برای پرواز کردن من.
15:00
And I spent every moment I could out at that flying school,
277
884651
2664
من تمامی لحظاتی را که می‌تونستم، در مدرسه پرواز می‌گذراندم،
15:03
way out of my comfort zone,
278
887315
1538
خیلی بیشتر از توانم آنجا می‌ماندم.
15:04
all these young guys that wanted to be Qantas pilots,
279
888853
2402
تمامی آن جوان‌هایی که می‌خواستند خلبان شرکت هواپیمایی کوانتاس بشن یک طرف،
15:07
you know, and little old hop-along me in first my plaster cast,
280
891255
3487
می‌دانید، و من که سنی ازم گذشته بود، وآن اوایل در پوشش گچی‌ام لنگ می‌زدم، یک طرف،
15:10
and then my steel brace, my baggy overalls,
281
894742
2701
و البته بعدها با پشت‌بند فولادی‌ام، سرهمِ گشادم،
15:13
my bag of medication and catheters and my limp,
282
897443
3566
کیسه داروهام، سوند ادرارم و لنگی پاهام،
15:16
and they used to look at me and think,
283
901009
1261
همه به من نگاه می‌کردند و فکر می‌کردند،
15:18
"Oh, who is she kidding? She's never going to be able to do this."
284
902270
3371
«آه، آیا او شوخی‌اش گرفته؟ او هرگز قادر نخواهد بود که خلبان بشه.»
15:21
And sometimes I thought that too.
285
905641
1903
و گاهی خودم هم همین فکر را می‌کردم.
15:23
But that didn't matter, because now there was something inside that burned
286
907544
4500
اما این مهم نبود، زیرا حالا چیزی در درون من بود که بسیار فراتر از زخم‌هام مرا می‌سوزاند.
15:27
that far outweighed my injuries.
287
912044
4387
اما این مهم نبود، زیرا حالا چیزی در درون من بود که بسیار فراتر از زخم‌هام مرا می‌سوزاند.
15:32
And little goals kept me going along the way,
288
916431
1965
هدف‌های کوچکی مرا در این مسیر نگه داشته بودند،
15:34
and eventually I got my private pilot's license,
289
918396
3726
و در نهایت من مدرک پرواز خصوصی‌ام را گرفتم.
15:38
and then I learned to navigate, and I flew my friends around Australia.
290
922122
5230
و سپس یاد گرفتم که در پرواز رهیابی کنم، و با دوستانم در گوشه و کنار استرالیا پرواز می‌کردیم.
15:43
And then I learned to fly an airplane with two engines
291
927352
2828
سپس من یاد گرفتم که با هواپیمای دو موتوره پرواز کنم
15:46
and I got my twin engine rating.
292
930180
2566
و درجه پروازهای دوموتوره را گرفتم.
15:48
And then I learned to fly in bad weather as well as fine weather
293
932746
2945
سپس یاد گرفتم که در هوای نامساعد و بد به خوبی هوای خوب و مناسب پرواز کنم
15:51
and got my instrument rating.
294
935691
2465
و رتبه بندی ابزار دقیق (سیستمهای کنترلی) را دریافت کردم.
15:54
And then I got my commercial pilot's license.
295
938156
3104
سپس من مدرک پروازهای تجاری‌ام را دریافت کردم.
15:57
And then I got my instructor rating.
296
941260
2723
و بعداً درجه مربی آموزشی را گرفتم.
15:59
And then I found myself back at that same school
297
943983
3199
و سپس خودم را در مدرسه‌ای که
16:03
where I'd gone for that very first flight,
298
947182
2248
در ابتدا می رفتم، یافتم،
16:05
teaching other people how to fly,
299
949430
3146
که به دیگران درس می‌دادم که چگونه پرواز کنند،
16:08
just under 18 months after I'd left the spinal ward.
300
952576
4142
و این تنها کمتر از ۱۸ ماه بعد از این بود که من بخش ستون فقرات را ترک کردم.
16:12
(Applause)
301
956718
11554
(تشویق تماشاگران)
16:24
And then I thought, "Why stop there?
302
968272
2151
سپس فکر کردم: «چرا اینجا متوقف بشم؟»
16:26
Why not learn to fly upside down?"
303
970423
3271
چرا پرواز وارونه را یاد نگیرم؟»
16:29
And I did, and I learned to fly upside down
304
973694
2654
و اینکار را کردم، و پرواز وارونه را یاد گرفتم،
16:32
and became an aerobatics flying instructor.
305
976348
4058
و مربی پروازهای آکروباتی شدم.
16:36
And Mom and Dad? Never been up.
306
980406
6183
و پدر و مادرم؟ هرگز راضی نبودند.
16:42
But then I knew for certain that although my body might be limited,
307
986589
5715
اما من بطور قطع می‌دانستم گرچه بدن من ممکن است محدود باشد،
16:48
it was my spirit that was unstoppable.
308
992304
5162
ولی این روح من بود که غیر قابل توقف بود.
16:53
The philosopher Lao Tzu once said,
309
997466
3381
لائوتسه فیلسوف گفته:
16:56
"When you let go of what you are,
310
1000847
2919
«هنگامی که آنچه که هستی را رها کنی،
16:59
you become what you might be."
311
1003766
3431
چیزی خواهی شد که می‌توانی باشی.»
17:03
I now know that it wasn't until I let go of who I thought I was
312
1007197
4905
حالا می‌دانم تا زمانی که چیزی را که گمان می‌کردم هستم رها نکرده بودم
17:08
that I was able to create a completely new life.
313
1012102
4201
نمی‌تونستم یک زندگی کاملا جدید را ایجاد کنم.
17:12
It wasn't until I let go of the life I thought I should have
314
1016303
4637
تا زمانی که زندگی را که فکر می‌کردم باید داشته باشم را رها نکرده بودم
17:16
that I was able to embrace the life that was waiting for me.
315
1020940
4784
نمی‌تونستم زندگی را که در انتظار من بود در آغوش بگیرم.
17:21
I now know that my real strength
316
1025724
3221
حالا می‌دانم که توانایی واقعی من
17:24
never came from my body,
317
1028945
3217
هرگز از بدن من سرچشمه نمی‌گرفته،
17:28
and although my physical capabilities have changed dramatically,
318
1032162
5007
و گرچه توانایی جسمی من بطور چشمگیری تغییر کرده،
17:33
who I am is unchanged.
319
1037169
3783
آنچه که هستم غیر قابل تغییرست.
17:36
The pilot light inside of me was still a light,
320
1040952
4339
نور راهبری در درون من هنوز روشن بود،
17:41
just as it is in each and every one of us.
321
1045291
4697
درست مثل نوری که در هر یک از ما وجود دارد.
17:45
I know that I'm not my body,
322
1049988
3223
می‌دانم که من جسمم نیستم،
17:49
and I also know that you're not yours.
323
1053211
3448
و همچنین می‌دانم که شما هم این نیستید.
17:52
And then it no longer matters what you look like,
324
1056659
4276
و بنابراین دیگر مهم نیست که شما چه شکلی هستید،
17:56
where you come from, or what you do for a living.
325
1060935
4318
و یا اهل کجایید، و یا چکاره هستید.
18:01
All that matters is that we continue to fan the flame of humanity
326
1065253
5447
تمامی آنچه که مهم است این‌ست که ما با زندگی‌مان به شعله انسانیت بدمیم
18:06
by living our lives as the ultimate creative expression
327
1070700
4052
به شیوه‌ای که زندگی‌مان غایت تجلی خلاقیت از آنچه که واقعا هستیم باشد،
18:10
of who we really are,
328
1074752
3766
به شیوه‌ای که زندگی‌مان غایت تجلی خلاقیت از آنچه که واقعا هستیم باشد،
18:14
because we are all connected
329
1078518
2806
زیرا ما همه با هم توسط میلیون‌ها و مییلون‌ها نِی مرتبط هستیم،
18:17
by millions and millions of straws,
330
1081324
4147
زیرا ما همه با هم توسط میلیون‌ها و مییلون‌ها نِی مرتبط هستیم،
18:21
and it's time to join those up
331
1085471
2921
و حال زمان آن است که آنها را به هم پیوند زده و نگه‌‌شان داریم.
18:24
and to hang on.
332
1088392
1807
و حال زمان آن است که آنها را به هم پیوند زده و نگه‌‌شان داریم.
18:26
And if we are to move towards our collective bliss,
333
1090199
4364
و اگر ما می‌خواهیم به سوی سعادت همگانی حرکت کنیم،
18:30
it's time we shed our focus on the physical
334
1094563
2723
زمان آن رسیده که تمرکزمان را از روی فیزیک بدنی‌مان برداریم
18:33
and instead embrace the virtues of the heart.
335
1097286
3835
و درعوض فضایل قلبی‌مان را در آغوش بگیریم.
18:37
So raise your straws if you'll join me.
336
1101121
4079
بنابراین اگر می‌خواید به من بپیوندید نی‌هاتان را بالا بگیرید.
18:41
Thank you. (Applause)
337
1105200
6279
سپاسگزارم. (تشویق تماشاگران)
18:47
Thank you.
338
1111479
4970
سپاسگزارم.
ABOUT THE SPEAKER
Janine Shepherd - PilotAspiring Olympic skier Janine Shepherd was nearly killed when she was hit by a truck during a training bike ride. Paralysed and immobile for six months, she was given a grim picture for recovery. But not only did she teach herself to walk again— she learned to fly.
Why you should listen
Janine Shepherd is a “walking paraplegic.” Defying her disability, she has become a commercial pilot and aerobatics instructor, motivational speaker, best-selling author, and mother of three. A champion cross-country skier in training for the Calgary Olympics, Janine’s life changed forever when she was hit by a truck during a bicycle ride in the Blue Mountains of Australia. Doctors did not expect her to survive.
After six months in hospital—nearly all of it on her back—Janine focused intently on healing both her broken body and crushed morale. A turning point in her recovery came when a small plane flying overhead gave her the most improbable idea. “That’s it!” she exclaimed from her wheelchair. “If I can’t walk, I’ll fly.”
Still encased in a full body cast, Janine had to be lifted into an aircraft for her introductory flight lesson. But within a year she had defied the odds and earned her private pilot’s license. Her talent and skill as a pilot earned Janine a commercial pilot license and ultimately, her flying instructor’s rating. Then she decided to learn to fly upside down, and finally, to teach acrobatic flight to other pilots.
Janine is an ambassador for Spinal Cure Australia and Red Bull Wings For Life, and is committed to helping find a cure for spinal cord injury in the near future. She was awarded the Order of Australia, the nation’s highest honor. She is a contributor to Deepak Chopra’s workshops, and has been featured on 60 Minutes and This Is Your Life.
In the meantime, she seeks to inspire those coping with physical disability and life challenges. Janine is the author of six books, including the newly released memoir Defiant: A Broken Body Is Not a Broken Person. She regularly delivers inspirational keynotes to audiences of thousands in countries around the world.
Janine Shepherd | Speaker | TED.com