ABOUT THE SPEAKER
Kakenya Ntaiya - Educator and activist
Kakenya Ntaiya refused to accept the continued oppression of women in her Maasai village -- so she built a school that's shifting gender expectations in her community.

Why you should listen

Kakenya Ntaiya was set to follow the traditional path of girls born in the small village of Enoosaen, Kenya. Engaged at the age of 5, she was to participate in a female circumcision ceremony as a young teenager and then be married. But she had a different plan. First, she negotiated with her father and willingly agree to be circumcised -- only if he would allow her to finish high school. Later, when she was accepted to Randolph-Macon Women's College in Viriginia, she negotiated with her village elders to do what no girl had ever done before: leave her village to go to college in the United States.

She didn’t leave forever, though. Deeply proud of her heritage and of her community, Ntaiya returned to the village after school and worked with her elders to establish a school for girls there. The Kakenya Center for Excellence was established in 2009 with 32 students. A primary grade boarding school just for girls, the curriculum focuses on academics, leadership and female empowerment, along with cultural preservation and life skills. While families that can afford tuition do, Ntaiya also works with donors to provide scholarships for others.

In addition to her work with the school, Ntaiya is also a National Geographic emerging explorer. 

More profile about the speaker
Kakenya Ntaiya | Speaker | TED.com
TEDxMidAtlantic

Kakenya Ntaiya: A girl who demanded school

کاکنیا نتایا: دختری که خواستار مدرسه بود

Filmed:
2,655,648 views

کاکنیا نتایا با پدرش معامله کرد: او به شرطی سُنت دختران ماسایایی را برای ختنه دختران را می‌پذیرد اگر پدرش به او اجازه دهد که او به دبیرستان برود. نتایا داستان شجاعانه ادامه تحصیل در کالج وهمکاری با بزرگان دهکده برای ساختن مدرسه‌ای برای دختران دهکده‌شان را بیان می‌کند. این یک سفر آموزشی برای تغییر سرنوشت ۱۲۵ نفر از زنان جوان است. (تصویربرداری شده در TEDxMidAtlantic.)
- Educator and activist
Kakenya Ntaiya refused to accept the continued oppression of women in her Maasai village -- so she built a school that's shifting gender expectations in her community. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:16
There's a groupگروه of people in Kenyaکنیا.
0
473
4608
در کنیا قومی هست،
00:20
People crossصلیب oceansاقیانوس ها to go see them.
1
5081
4004
که مردم برای دیدن آن ها از اقیانوس ها عبور می‌کنند.
00:24
These people are tallبلند قد.
2
9085
2034
آن ها بلند قامتند.
00:27
They jumpپرش highبالا. They wearپوشیدن redقرمز.
3
11119
4507
بلند می‌پرند و قرمز می‌پوشند.
00:31
And they killکشتن lionsشیرها.
4
15626
2112
و شیرها را می‌کشند.
00:33
You mightممکن be wonderingتعجب کردم, who are these people?
5
17738
3057
شاید شما در شگفت باشید که این ها چه کسانی هستند؟
00:36
These are the Maasaisمازای.
6
20795
2594
انها ماسایاها هستند.
00:39
And you know what's coolسرد? I'm actuallyدر واقع one of them.
7
23389
5902
می دانید که چه چیزی این جا جالبه؟ من یکی از آن ها هستم.
00:45
The Maasaisمازای, the boysپسران are broughtآورده شده up to be warriorsجنگجویان.
8
29291
4360
پسرهای ماسایایی را طوری پرورش می دهند که یک جنگجو شوند.
00:49
The girlsدختران are broughtآورده شده up to be mothersمادران.
9
33651
3247
و دخترها برای مادر شدن تربیت می‌شوند.
00:52
When I was fiveپنج yearsسالها oldقدیمی,
10
36898
2528
هنگامی که پنج ساله بودم،
00:55
I foundپیدا شد out that I was engagedنامزد شده
11
39426
2568
فهمیدم که من نامزد شدم
00:57
to be marriedمتاهل as soonبه زودی as I reachedرسیده است pubertyبلوغ.
12
41994
3086
تا این که بلافاصله بعد از بالغ شدن ازدواج کنم.
01:00
My motherمادر, my grandmotherمادر بزرگ, my auntiesتمکین,
13
45080
2986
مادرم، مادربزرگم، عمه‌هایم،
01:03
they constantlyبه طور مداوم remindedیادآور شدم me that
14
48066
2178
دائماً به من یادآور می‌شدند که
01:06
your husbandشوهر just passedگذشت by.
15
50244
2720
شوهرت الان از اینجا گذشت.
01:08
(Laughterخنده) Coolسرد, yeah?
16
52964
4946
(خنده ی حاضرین) بامزه‌اس، این طور نیست؟
01:13
And everything I had to do from that momentلحظه
17
57910
3165
و از همان لحظه تمام کاری که من می‌بایستی می‌کردم
01:16
was to prepareآماده کردن me to be a perfectکامل womanزن at ageسن 12.
18
61075
4631
این بود که در سن دوازده سالگی همسری بی نقصی باشم.
01:21
My day startedآغاز شده at 5 in the morningصبح,
19
65706
3577
روز من، ساعت ۵ صبح با
01:25
milkingشیردوشی the cowsگاوها, sweepingجاروبرقی the houseخانه,
20
69283
2157
دوشیدن شیر گاوها، جارو کردن خانه،
01:27
cookingپخت و پز for my siblingsخواهران و برادران, collectingجمع آوری waterاب, firewoodهیزم.
21
71440
4539
غذا پختن برای خواهر و برادرانم، جمع‌آوری آب و هیزم شروع می‌شد.
01:31
I did everything that I neededمورد نیاز است to do
22
75979
3242
من همه‌ی آنچه را که باید انجام می‌دادم تا یک
01:35
to becomeتبدیل شدن به a perfectکامل wifeهمسر.
23
79221
3627
همسر تمام عیار باشم انجام دادم.
01:38
I wentرفتی to schoolمدرسه not because the Maasais'Maasais '
24
82848
3064
من به مدرسه رفتم، نه به دلیل اینکه
01:41
womenزنان or girlsدختران were going to schoolمدرسه.
25
85912
2641
زنان و دختران ماسایایی به مدرسه می‌رفتند.
01:44
It's because my motherمادر was deniedتکذیب کرد an educationتحصیلات,
26
88553
3157
بلکه به دلیل اینکه مادرم از تحصیل محروم شده بود،
01:47
and she constantlyبه طور مداوم remindedیادآور شدم me and my siblingsخواهران و برادران that
27
91710
3469
و او دائماً به من و خواهر و بردارهایم می‌گفت که
01:51
she never wanted us to liveزنده the life she was livingزندگي كردن.
28
95179
3948
او هرگز نمی‌خواهد که ما مانند او زندگی کنیم.
01:55
Why did she say that?
29
99127
2529
چرا او این را می‌گفت؟
01:57
My fatherپدر workedکار کرد as a policemanپلیس in the cityشهر.
30
101656
3328
پدرم به عنوان یک پلیس در شهر کار می‌کرد.
02:00
He cameآمد home onceیک بار a yearسال.
31
104984
1630
او سالی یک بار به خانه می‌آمد.
02:02
We didn't see him for sometimesگاه گاهی even two yearsسالها.
32
106614
3357
گاهی به مدت دو سال اورا نمی‌دیدیم.
02:05
And wheneverهر زمان که he cameآمد home, it was a differentناهمسان caseمورد.
33
109971
3888
هرگاه که او به خانه می‌آمد، همه چیز فرق می کرد.
02:09
My motherمادر workedکار کرد hardسخت in the farmمزرعه
34
113859
2005
مادرم در مزرعه به سختی کار می‌کرد
02:11
to growرشد cropsمحصولات زراعی so that we can eatخوردن.
35
115864
1866
تا محصولاتی را بکارد که ما بتوانیم بخوریم.
02:13
She rearedرشد کرد the cowsگاوها and the goatsبز ها
36
117730
2103
او گاو و بز پرورش می‌داد
02:15
so that she can careاهميت دادن for us.
37
119833
2015
برای این که از ما نگهداری کند.
02:17
But when my fatherپدر cameآمد, he would sellفروش the cowsگاوها,
38
121848
2830
اما وقتی پدرم می‌آمد، گاوها را می‌فروخت،
02:20
he would sellفروش the productsمحصولات we had,
39
124678
2383
و همبن طور محصولاتی را که داشتیم،
02:22
and he wentرفتی and drankنوشید with his friendsدوستان in the barsکافه ها.
40
127061
4195
و با دوستانش به میخانه می‌رفت و مست می‌کرد.
02:27
Because my motherمادر was a womanزن,
41
131256
1393
چون مادرم یک زن بود،
02:28
she was not allowedمجاز to ownخودت any propertyویژگی,
42
132649
3001
اجازه نداشت که هیچ گونه اموالی داشته باشد.
02:31
and by defaultبه طور پیش فرض, everything in my familyخانواده anywayبه هر حال
43
135650
2494
و به صورت پیش فرض همه چیز در خانواده
02:34
belongsمتعلق به to my fatherپدر, so he had the right.
44
138144
2672
به پدر تعلق داشت، بنابراین او این حق را داشت که چنین کاری بکند.
02:36
And if my motherمادر ever questionedپرسیدم him,
45
140816
2289
و اگر مادر سؤالی از او می‌کرد،
02:39
he beatضرب و شتم her, abusedمورد آزار قرار گرفته her, and really it was difficultدشوار.
46
143105
6788
پدر او را کتک می‌زد، و آزارش می‌داد، و این واقعاً سخت بود.
02:45
When I wentرفتی to schoolمدرسه, I had a dreamرویا.
47
149893
3006
وقتی به مدرسه رفتم، یک آرزو داشتم.
02:48
I wanted to becomeتبدیل شدن به a teacherمعلم.
48
152899
2405
می‌خواستم یک معلم شوم.
02:51
Teachersمعلمان lookedنگاه کرد niceخوب.
49
155304
1806
معلم ها خوب به نظر می‌رسیدند.
02:53
They wearپوشیدن niceخوب dressesلباس, high-heeledپاشنه بلند shoesکفش.
50
157110
2253
آن ها لباس خوب می‌پوشند، کفش پاشنه دار می‌پوشند.
02:55
I foundپیدا شد out laterبعد that they are uncomfortableناراحت, but I admiredتحسینش کرد it.
51
159363
3103
بعداً فهمیدم که این کفش ها راحت نیستند ولی من تحسینشان می‌کردم.
02:58
(Laughterخنده)
52
162466
3255
(خنده ی حاضرین)
03:01
But mostاکثر of all, the teacherمعلم was just writingنوشتن on the boardهیئت مدیره --
53
165721
3501
اما در بیشتر اوقات، معلم فقط روی تخته سیاه می‌نوشت --
03:05
not hardسخت work, that's what I thought,
54
169222
3074
و در مقایسه با کاری که در مزرعه انجام می‌دادم کار او خیلی مشکل نبود،
03:08
comparedمقایسه کرد to what I was doing in the farmمزرعه.
55
172296
2880
من این طور فکر می‌کردم.
03:11
So I wanted to becomeتبدیل شدن به a teacherمعلم.
56
175176
1947
بنابراین من می‌خواستم که یک معلم بشوم.
03:13
I workedکار کرد hardسخت in schoolمدرسه, but when I was in eighthهشتم gradeمقطع تحصیلی,
57
177123
3903
من به سختی در مدرسه درس خواندم، اما وقتی در کلاس هشتم بودم
03:16
it was a determiningتعیین کردن factorعامل.
58
181026
2404
یک عامل تعیین کننده وجود داشت.
03:19
In our traditionسنت, there is a ceremonyمراسم
59
183430
2573
در آداب و رسوم ما، مراسمی برای بود
03:21
that girlsدختران have to undergoتحت تاثیر قرار می گیرد to becomeتبدیل شدن به womenزنان,
60
186003
2833
که دختران می بایستی در آن سن برای زن شدن زیر بار آن می رفتند،
03:24
and it's a riteتجسس of passageپاساژ to womanhoodزن بودن.
61
188836
2581
و آن مراسمی بود برای ورود به دنیای زنانگی.
03:27
And then I was just finishingبه پایان رساندن my eighthهشتم gradeمقطع تحصیلی,
62
191417
3568
من کلاس هشتم را تازه تمام کرده بودم،
03:30
and that was a transitionگذار for me to go to highبالا schoolمدرسه.
63
194985
2551
و این شرطی برای من برای رفتن به دبییرستان بود.
03:33
This was the crossroadتقاطع.
64
197536
1581
و این تصمیم مهمی بود که باید می گرفتم.
03:35
Onceیک بار I go throughاز طریق this traditionسنت, I was going to becomeتبدیل شدن به a wifeهمسر.
65
199117
5522
وقتی که به این سنت عمل می کردم، یک همسر می شدم.
03:40
Well, my dreamرویا of becomingتبدیل شدن به a teacherمعلم will not come to passعبور.
66
204639
4242
پس، آرزوی معلم شدن من به وقوع نمی پیوست.
03:44
So I talkedصحبت کرد -- I had to come up with a planطرح
67
208881
2515
من صحبت کردم-- من می‌بایستی
03:47
to figureشکل these things out.
68
211396
2564
راه حلی برای این مشکل پیدا می‌کردم.
03:49
I talkedصحبت کرد to my fatherپدر. I did something that mostاکثر girlsدختران have never doneانجام شده.
69
213960
4136
من با پدرم صحبت کردم. من کاری را کردم که بیشتر دختران هرگز نکرده بودند.
03:53
I told my fatherپدر, "I will only go throughاز طریق this ceremonyمراسم
70
218096
3200
به پدرم گفتم، "من فقط به شرطی این مراسم را می پذیرم
03:57
if you let me go back to schoolمدرسه."
71
221296
2580
که به من اجازه بدهی به مدرسه برگردم."
03:59
The reasonدلیل why, if I ranفرار کرد away,
72
223876
2588
به این دلیل که اگر من فرار می کردم،
04:02
my fatherپدر will have a stigmaشرم آور, people will be callingصدا زدن him
73
226464
3446
ننگی بود برای پدرم، و مردم به پدرم می گفتند
04:05
the fatherپدر of that girlدختر who didn't go throughاز طریق the ceremonyمراسم.
74
229910
3041
او مردی است که دخترش به مراسم نرفت.
04:08
It was a shamefulشرم آور thing for him to carryحمل the restباقی مانده of his life.
75
232951
4019
و این چیز شرم آوری برای او بود که آن را برای باقی عمرش تحمل کند.
04:12
So he figuredشکل گرفته out. "Well," he said, "okay,
76
236970
2852
بنابراین او تصمیمش را گرفت. او گفت" بسیار خوب،
04:15
you'llشما خواهید بود go to schoolمدرسه after the ceremonyمراسم."
77
239822
3333
تو پس از مراسم به مدرسه خواهی رفت."
04:19
I did. The ceremonyمراسم happenedاتفاق افتاد.
78
243155
2620
من به مراسم رفتم. مراسم انجام شد.
04:21
It's a wholeکل weekهفته long of excitementهیجان.
79
245775
3581
یک هفته پراز هیجان بود.
04:25
It's a ceremonyمراسم. People are enjoyingلذت بردن از it.
80
249356
2165
این یک مراسم بود. مردم از آن لذت می‌بردند.
04:27
And the day before the actualواقعی ceremonyمراسم happensاتفاق می افتد,
81
251521
2968
و روز قبل از اینکه مراسم واقعاً صورت بپذیرد،
04:30
we were dancingرقصیدن, havingداشتن excitementهیجان,
82
254489
2488
ما رقصیدیم، هیجان داشتیم،
04:32
and throughاز طریق all the night we did not sleepبخواب.
83
256977
3923
و همه‌ی شب را بیدار ماندیم.
04:36
The actualواقعی day cameآمد, and we walkedراه می رفت out of the houseخانه
84
260900
3330
روز موعود فرا رسید، ما در حالی که می‌رقصیدیم، از خانه خارج شدیم.
04:40
that we were dancingرقصیدن in. Yes, we dancedرقصید and dancedرقصید.
85
264230
2154
بله، ما می‌رقصیدیم ومی‌رقصیدیم.
04:42
We walkedراه می رفت out to the courtyardحیاط, and there were a bunchدسته ای of people waitingدر انتظار.
86
266384
3869
از حیاط خانه خارج شدیم، و گروهی از مردم منتظر ما بودند.
04:46
They were all in a circleدایره.
87
270253
2611
آنها دایره وار ایستاده بودند.
04:48
And as we dancedرقصید and dancedرقصید,
88
272864
1659
و همانطور که ما می‌رقصیدیم و می‌رقصیدیم،
04:50
and we approachedنزدیک شدم this circleدایره of womenزنان,
89
274523
2845
به حلقه ای از زنان رسیدیم،
04:53
menمردان, womenزنان, childrenفرزندان, everybodyهمه was there.
90
277368
3151
مردان، زنان و کودکان، همه آنجا بودند.
04:56
There was a womanزن sittingنشسته in the middleوسط of it,
91
280519
2568
یک زن در میان آن حلقه نشسته بود،
04:58
and this womanزن was waitingدر انتظار to holdنگه دارید us.
92
283087
4538
و منتظر بود تا ما را بگیرد.
05:03
I was the first. There were my sistersخواهران and a coupleزن و شوهر of other girlsدختران,
93
287625
3675
من اولین نفر بودم. خواهرانم و چند دختر دیگر هم بودند،
05:07
and as I approachedنزدیک شدم her,
94
291300
2994
همین که به او رسیدم،
05:10
she lookedنگاه کرد at me, and I satنشسته down.
95
294294
2719
او به من نگاه کرد و من نشستم.
05:12
And I satنشسته down, and I openedافتتاح شد my legsپاها.
96
297013
3578
من نشستم، و پاهایم را باز کردم.
05:16
As I openedافتتاح شد my legپا, anotherیکی دیگر womanزن cameآمد,
97
300591
3468
همین که پاهایم را باز کردم، زن دیگری آمد،
05:19
and this womanزن was carryingحمل کردن a knifeچاقو.
98
304059
3356
که چاقویی را به همراه داشت.
05:23
And as she carriedانجام the knifeچاقو, she walkedراه می رفت towardبه سمت me
99
307415
3584
همان طور که چاقو در دست داشت به طرف من آمد
05:26
and she heldبرگزار شد the clitorisدلقک, and she cutبرش it off.
100
310999
4389
و چوچوله ی (بخشی از اندام جنسی زنان) مرا گرفت و برید.
05:31
As you can imagineتصور کن, I bledبیل. I bledبیل.
101
315388
5263
همان طور که می‌توانید تصور کنید، به شدت خونریزی کردم.
05:36
After bleedingخون ریزی for a while, I faintedمرده thereafterبعد از آن.
102
320651
5098
بعد از مدتی خونریزی، غش کردم.
05:41
It's something that so manyبسیاری girlsدختران --
103
325749
2123
این چیزیست که برای خیلی دختر ها اتفاق میافتد--
05:43
I'm luckyخوش شانس, I never diedفوت کرد -- but manyبسیاری dieمرگ.
104
327872
3898
و من خوش‌شانس بودم که نمُردم -- چون دختر های زیادی می‌میرند.
05:47
It's practicedتمرین کرد, it's no anesthesiaبیهوشی, it's a rustyزنگ زده oldقدیمی knifeچاقو,
105
331770
6411
این عمل به صورت تجربی یاد گرفته شده بود، داروی بیهوشی درکار نبود، چاقو کهنه و زنگ زده‌ بود،
05:54
and it was difficultدشوار.
106
338181
2801
واین کار بسیار سخت بود.
05:56
I was luckyخوش شانس because one, alsoهمچنین, my momمامان did something
107
340982
2737
من خوش شانس بودم زیرا مادرم برای من کاری کرد
05:59
that mostاکثر womenزنان don't do.
108
343719
2997
که بیشتر زنان نمی‌کنند.
06:02
Threeسه daysروزها laterبعد, after everybodyهمه has left the home,
109
346716
2827
سه روز بعد، پس از اینکه همه خانه را ترک کردند،
06:05
my momمامان wentرفتی and broughtآورده شده a nurseپرستار.
110
349543
1722
مادرم رفت و یک پرستار آورد.
06:07
We were takenگرفته شده careاهميت دادن of.
111
351265
1854
از من مراقبت شد.
06:09
Threeسه weeksهفته ها laterبعد, I was healedشفا یافت, and I was back in highبالا schoolمدرسه.
112
353119
4593
سه هفته بعد، من بهبود یافتم و به دبیرستان بازگشتم.
06:13
I was so determinedمشخص to be a teacherمعلم now
113
357712
3471
حال، آن قدر برای معلم شدن مصمم بودم
06:17
so that I could make a differenceتفاوت in my familyخانواده.
114
361183
4000
که می‌توانستم تغییراتی در خانواده ام ‌ایجاد کنم.
06:21
Well, while I was in highبالا schoolمدرسه, something happenedاتفاق افتاد.
115
365183
3767
خُب در زمانی که در دبیرستان بودم، اتفاقی افتاد.
06:24
I metملاقات کرد a youngجوان gentlemanنجیب زاده from our villageدهکده
116
368950
2614
من مردی نجیبی از اهالی روستایمان را دیدم
06:27
who had been to the Universityدانشگاه of Oregonاورگان.
117
371564
2233
که در دانشگاهی در اُرگان (ایالتی در آمریکا) درس خوانده بود.
06:29
This man was wearingپوشیدن a whiteسفید t-shirtتی شرت, jeansشلوار جین, cameraدوربین,
118
373797
5876
او تی شرت سفید و شلوار جین پوشیده بود، دوربین داشت،
06:35
whiteسفید sneakersکفش ورزشی -- and I'm talkingصحبت کردن about whiteسفید sneakersکفش ورزشی.
119
379673
3296
کفش ورزشی سفید به پا داشت - و کفش ورزشی سفید چیز مهمی بود.
06:38
There is something about clothesلباس ها, I think, and shoesکفش.
120
382969
3927
چیزی در مورد لباس ها کفش او وجود داشت.
06:42
They were sneakersکفش ورزشی, and this is in a villageدهکده
121
386896
3463
آن ها ورزشی بودند، و این پوشش در روستایی
06:46
that doesn't even have pavedپیچ خورده roadsجاده ها. It was quiteکاملا attractiveجذاب.
122
390359
4070
که حتی جاده آسفالته هم نداشتند، بسیار جذاب بود.
06:50
I told him, "Well, I want to go to where you are,"
123
394429
4987
به او گفتم،" خُب، می خواهم به جایی که تو هستی بروم،"
06:55
because this man lookedنگاه کرد very happyخوشحال, and I admiredتحسینش کرد that.
124
399416
4248
چون که به نظرم او بسیار شاد می‌آمد و من این را تحسین می‌کردم.
06:59
And he told me, "Well,
125
403664
2265
و او به من گفت،
07:01
what do you mean, you want to go?
126
405929
1134
"منظورت از رفتن چیست؟
07:02
Don't you have a husbandشوهر waitingدر انتظار for you?"
127
407063
2320
همسری منتظر تو نیست؟"
07:05
And I told him, "Don't worryنگرانی about that partبخشی.
128
409383
2805
به او گفتم، "نگران این قسمت نباش.
07:08
Just tell me how to get there."
129
412188
3158
فقط به من بگو چگونه به آنجا بروم."
07:11
This gentlemanنجیب زاده, he helpedکمک کرد me.
130
415346
2602
این مرد بزرگ به من کمک کرد.
07:13
While I was in highبالا schoolمدرسه alsoهمچنین, my dadپدر was sickبیمار.
131
417948
2847
در زمانی که من در دبیرستان بودم، پدرم بیمار بود.
07:16
He got a strokeسکته مغزی, and he was really, really sickبیمار,
132
420795
3268
او سکته کرده بود، و شدیداً بیمار بود،
07:19
so he really couldn'tنمی توانستم tell me what to do nextبعد.
133
424063
3320
بنابراین او نمی‌توانست به من بگوید که باید چه کار بکنم.
07:23
But the problemمسئله is, my fatherپدر is not the only fatherپدر I have.
134
427383
3691
اما مشکل اینجا بود که پدرم تنها پدری نبود که من داشتم.
07:26
Everybodyهمه who is my dad'sپدر ageسن, maleنر in the communityجامعه,
135
431074
3445
هر مردی که در جامعه ی ما هم سن پدرم بود،
07:30
is my fatherپدر by defaultبه طور پیش فرض --
136
434519
1644
به صورت پیش فرض پدر من است--
07:32
my unclesعموها, all of them -- and they dictateدیکته کردن what my futureآینده is.
137
436163
4183
عموهایم، همه‌شان-- و آن ها آینده ام را به من دیکته می‌کردند.
07:36
So the newsاخبار cameآمد, I appliedکاربردی to schoolمدرسه
138
440346
3133
سپس فهمیدم، من برای مدرسه اقدام کردم
07:39
and I was acceptedپذیرفته شده to Randolph-Maconراندولف مکون Woman'sزن Collegeدانشکده in Lynchburgلینچبرگ, Virginiaویرجینیا,
139
443479
4232
من در کالج زنان راندولف باکن در اینچبرگ، ویرجینیا پذیرفته شدم،
07:43
and I couldn'tنمی توانستم come withoutبدون the supportحمایت کردن of the villageدهکده,
140
447711
4440
من بدون حمایت روستایمان نمی‌توانستم بیایم،
07:48
because I neededمورد نیاز است to raiseبالا بردن moneyپول to buyخرید the airهوا ticketبلیط.
141
452151
1992
زیرا برای خرید بلیت احتیاج به جمع آوری پولی داشتم.
07:50
I got a scholarshipبورس تحصیلی but I neededمورد نیاز است to get myselfخودم here.
142
454143
3280
من کمک هزینه دانشجویی دریافت کرده بودم ولی من می بایستی خودم را به آن جا می رساندم.
07:53
But I neededمورد نیاز است the supportحمایت کردن of the villageدهکده,
143
457423
2688
من نیاز به حمایت و پشتیبانی روستا داشتم،
07:56
and here again, when the menمردان heardشنیدم,
144
460111
3582
و دوباره، وقتی که مردان این را شنیدند،
07:59
and the people heardشنیدم that a womanزن had gottenدریافت کردم an opportunityفرصت to go to schoolمدرسه,
145
463693
4077
و مردم شنیدند که یک زن فرصتی بدست آورده تا به دانشگاه برود،
08:03
they said, "What a lostکم شده opportunityفرصت.
146
467770
2425
گفتند، "چه فرصت بی حاصلی.
08:06
This should have been givenداده شده to a boyپسر. We can't do this."
147
470195
3645
این را باید به یک پسر می دادند. ما نمی‌توانیم این کار را بکنیم."
08:09
So I wentرفتی back and I had to go back to the traditionسنت.
148
473840
4327
پس من برگشتم و مجبور بودم سُنت‌ را رعایت کنم.
08:14
There's a beliefاعتقاد amongدر میان our people
149
478167
2318
باوری در بین مردم ما هست
08:16
that morningصبح bringsبه ارمغان می آورد good newsاخبار.
150
480485
3370
که می‌گوید صبح خبر خوش می آورد.
08:19
So I had to come up with something to do with the morningصبح,
151
483855
2862
پس من می‌بایستی صبح کاری می‌کردم،
08:22
because there's good newsاخبار in the morningصبح.
152
486717
2402
چون صبح خبر خوب‌ می‌آورد.
08:25
And in the villageدهکده alsoهمچنین, there is one chiefرئیس, an elderبزرگتر,
153
489119
4204
و در روستا یک رئیس وجود دارد که از همه سالمند‌ترهست،
08:29
who if he saysمی گوید yes, everybodyهمه will followدنبال کردن him.
154
493323
3652
اگر او بگوید بله همه نظر او را دنبال خواهند کرد.
08:32
So I wentرفتی to him very earlyزود in the morningصبح, as the sunآفتاب roseگل سرخ.
155
496975
3655
بنابراین من صبح خیلی زود وقتی که خورشید داشت طلوع می‌کرد، پیش او رفتم.
08:36
The first thing he seesمی بیند when he opensباز می شود his doorدرب is, it's me.
156
500630
3761
اولین چیزی که او وقتی در را باز کرد دید من بودم.
08:40
"My childکودک, what are you doing here?"
157
504391
2549
"فرزندم، اینجا چه ‌می کنی؟"
08:42
"Well, Dadبابا, I need help. Can you supportحمایت کردن me to go to Americaآمریکا?"
158
506940
4275
"پدر، من به کمک نیاز دارم. آیا می توانی از من حمایت کنی تا به آمریکا بروم؟"
08:47
I promisedوعده داده شده him that I would be the bestبهترین girlدختر,
159
511215
2232
من به او قول دادم که بهترین دختر باشم،
08:49
I will come back, anything they wanted after that,
160
513447
3234
برگردم، و بعد از آن هر چه که آن ها بخواهند،
08:52
I will do it for them.
161
516681
2159
برایشان انجام خواهم داد.
08:54
He said, "Well, but I can't do it aloneتنها."
162
518840
2094
او گفت،"خُب، من به تنهایی نمی‌توانم اینکار را بکنم."
08:56
He gaveداد me a listفهرست of anotherیکی دیگر 15 menمردان that I wentرفتی --
163
520934
3547
او به من لیستی از ۱۵ مرد دیگر را داد و من--
09:00
16 more menمردان -- everyهرکدام singleتنها morningصبح
164
524481
2537
۱۶ مرد دیگر- هر روز صبح
09:02
I wentرفتی and visitedملاقات کرد them.
165
527018
1584
می‌رفتم و آن ها را می‌دیدم.
09:04
They all cameآمد togetherبا یکدیگر.
166
528602
1741
آنها دور هم جمع شدند.
09:06
The villageدهکده, the womenزنان, the menمردان, everybodyهمه cameآمد togetherبا یکدیگر
167
530343
2990
تمامی اهالی دهکده، زنان، مردان، همه جمع شدند
09:09
to supportحمایت کردن me to come to get an educationتحصیلات.
168
533333
3319
تا من بیایم و درس بخوانم.
09:12
I arrivedوارد شد in Americaآمریکا. As you can imagineتصور کن, what did I find?
169
536652
4763
من به آمریکا رسیدم. همان طور که می‌توانید تصور کنید، چه چیزی را من یافتم؟
09:17
I foundپیدا شد snowبرف!
170
541415
3209
من برف دیدم!
09:20
I foundپیدا شد Wal-Martsوالترز, vacuumخلاء cleanersپاک کننده ها,
171
544624
3158
من وال‌مارت (فروشگاه زنجیره ای در آمریکا)، جارو برقی،
09:23
and lots of foodغذا in the cafeteriaکافه تریا.
172
547782
3076
و یه عالمه خوراکی در کافی شاپ ها دیدم.
09:26
I was in a landزمین of plentyفراوانی.
173
550858
2653
من در سرزمین وفور بودم.
09:29
I enjoyedلذت بردم myselfخودم, but duringدر حین that momentلحظه while I was here,
174
553511
5765
من بسیار لذت بردم، اما از همان لحظه که آنجا بودم،
09:35
I discoveredکشف شده a lot of things.
175
559276
2632
چیزهایی زیادی دیدم.
09:37
I learnedیاد گرفتم that that ceremonyمراسم that I wentرفتی throughاز طریق
176
561908
3041
من فهمیدم مراسمی که در ۱۳ سالگی به آن رفتم،
09:40
when I was 13 yearsسالها oldقدیمی, it was calledبه نام femaleزن genitalژنیتال mutilationخشونت.
177
564949
5195
ختنه‌ی زنان نامیده می شد.
09:46
I learnedیاد گرفتم that it was againstدر برابر the lawقانون in Kenyaکنیا.
178
570144
3674
من یاد گرفتم که در کنیا این برخلاف قانون بود.
09:49
I learnedیاد گرفتم that I did not have to tradeتجارت partبخشی of my bodyبدن
179
573818
3952
من یاد گرفتم که من نمی‌بایستی بخشی از بدنم را
09:53
to get an educationتحصیلات. I had a right.
180
577770
4078
با امکان ادامه ی تحصیل معامله ‌می‌کردم. من حقوقی داشتم.
09:57
And as we speakصحبت right now, threeسه millionمیلیون girlsدختران
181
581848
3439
و همین الان که داریم اینجا صحبت می‌کنیم، سه میلیون دختر
10:01
in Africaآفریقا are at riskخطر of going throughاز طریق this mutilationخشونت.
182
585287
5341
در آفریقا در خطر این نقص عضو هستند.
10:06
I learnedیاد گرفتم that my momمامان had a right to ownخودت propertyویژگی.
183
590628
3175
من یاد گرفتم که مادرم حق مالک بودن را داشته است.
10:09
I learnedیاد گرفتم that she did not have to be abusedمورد آزار قرار گرفته
184
593803
2889
و یاد گرفتم که او نمی‌بایستی آزار می‌دید
10:12
because she is a womanزن.
185
596692
2443
تنها به این دلیل که او زن بود.
10:15
Those things madeساخته شده me angryخشمگین.
186
599135
3087
این چیزها مرا عصبانی می‌کردند.
10:18
I wanted to do something.
187
602222
1901
می‌خواستم کاری کنم.
10:20
As I wentرفتی back, everyهرکدام time I wentرفتی,
188
604123
2569
وقتی برگشتم، هر بار که برگشتم،
10:22
I foundپیدا شد that my neighbors'همسایه ها' girlsدختران were gettingگرفتن marriedمتاهل.
189
606692
2968
متوجه شدم که دختران همسایه در حال ازدواج هستند.
10:25
They were gettingگرفتن mutilatedزخمی شده, and here,
190
609660
2074
آنها ختنه می شدند، و در اینجا،
10:27
after I graduatedفارغ التحصیل شد from here, I workedکار کرد at the U.N.,
191
611734
3536
بعد از اینکه من ازاینجا فارغ التحصیل شدم، در سازمان ملل کار کردم،
10:31
I wentرفتی back to schoolمدرسه to get my graduateفارغ التحصیل work,
192
615270
2523
به مدرسه برگشتم تا کار فارغ التحصیلی را بگیرم،
10:33
the constantثابت cryگریه کردن of these girlsدختران was in my faceصورت.
193
617793
4110
تمام مدت گریه این دختران جلوی چشمم بود.
10:37
I had to do something.
194
621903
2826
می‌بایستی کاری می‌کردم.
10:40
As I wentرفتی back, I startedآغاز شده talkingصحبت کردن to the menمردان,
195
624729
2920
وقتی برگشتم شروع به صحبت با مردان،
10:43
to the villageدهکده, and mothersمادران, and I said,
196
627649
1587
اهالی دهکده، و مادران کردم و گفتم،
10:45
"I want to give back the way I had promisedوعده داده شده you
197
629236
2020
"می خواهم برگردم که به وعده‌ای داده بودم
10:47
that I would come back and help you. What do you need?"
198
631256
2712
که برمی‌گردم و به شما کمک می‌کنم عمل کنم. شما به چه چیزی نیاز دارید؟"
10:49
As I spokeصحبت کرد to the womenزنان, they told me,
199
633968
2118
با زنان که صحبت کردم، آن ها به من گفتند
10:51
"You know what we need? We really need a schoolمدرسه for girlsدختران."
200
636086
1976
"می‌دانی ما چه می‌خواهیم. ما واقعا یک مدرسه برای دختران می‌خواهیم."
10:53
Because there had not been any schoolمدرسه for girlsدختران.
201
638062
2756
زیرا هرگز در آنجا مدرسه ای برای دختران نبوده.
10:56
And the reasonدلیل they wanted the schoolمدرسه for girlsدختران
202
640818
1813
و دلیل این که آن ها مدرسه ای برای دختران می‌خواستند
10:58
is because when a girlدختر is rapedتجاوز جنسی when she's walkingپیاده روی to schoolمدرسه,
203
642631
3626
این بود که هنگامی که دختری در راه مدرسه مورد تجاوز قرار می گیرد،
11:02
the motherمادر is blamedسرزنش شد for that.
204
646257
2208
مادر اوست که برای این موضوع سرزنش ‌می‌شود.
11:04
If she got pregnantباردار before she got marriedمتاهل,
205
648465
3412
اگر قبل از اینکه ازدواج کند باردار شود،
11:07
the motherمادر is blamedسرزنش شد for that, and she's punishedمجازات.
206
651877
2369
مادرش برای این کار سرزنش، و مجازات می‌شود.
11:10
She's beatenمورد ضرب و شتم.
207
654246
1641
او را کتک می‌زنند.
11:11
They said, "We wanted to put our girlsدختران in a safeبی خطر placeمحل."
208
655887
3735
آن ها گفتند، "ما می‌خواهیم که دختران‌مان را به محیطی امن بفرستیم."
11:15
As we movedنقل مکان کرد, and I wentرفتی to talk to the fathersپدران,
209
659622
2643
ما کار را شروع کردیم، و من رفتم تا تا با پدران صحبت کنم،
11:18
the fathersپدران, of courseدوره, you can imagineتصور کن what they said:
210
662265
2373
البته می توانید تصور کنید که آن ها چه گفتند:
11:20
"We want a schoolمدرسه for boysپسران."
211
664638
2403
"ما یک مدرسه برای پسرها می‌خواهیم."
11:22
And I said, "Well, there are a coupleزن و شوهر of menمردان from my villageدهکده
212
667041
3304
و من گفتم،" خُب، چند نفر از مردان دهکده ام
11:26
who have been out and they have gottenدریافت کردم an educationتحصیلات.
213
670345
2672
به خارج از کشور رفته اند و تحصیل کرده اند.
11:28
Why can't they buildساختن a schoolمدرسه for boysپسران,
214
673017
2072
چرا‌ آن ها یک مدرسه برای پسران نمی‌سازند،
11:30
and I'll buildساختن a schoolمدرسه for girlsدختران?"
215
675089
2297
و من هم یک مدرسه برای دختران؟"
11:33
That madeساخته شده senseاحساس. And they agreedتوافق کرد.
216
677386
3275
این برای آن ها منطقی بود. آن ها موافقت کردند.
11:36
And I told them, I wanted them to showنشان بده me a signامضا کردن of commitmentتعهد.
217
680661
4659
من به آن ها گفتم، که نشانه‌ای از پایبندی به این حرف به من بدهید.
11:41
And they did. They donatedاهدا شد landزمین where we builtساخته شده the girls'دختران schoolمدرسه.
218
685320
4792
و آن ها این کار را کردند. آن ها زمینی را اهدا کردند تا ما مدرسه‌ای برای دختران بسازیم.
11:46
We have.
219
690112
1459
و ما مدرسه‌ای برای دختران داریم.
11:47
I want you to meetملاقات one of the girlsدختران in that schoolمدرسه.
220
691571
3132
می خواهم یکی از دختران آن مدرسه را نشان‌تان بدهم.
11:50
AngelineAngeline cameآمد to applyدرخواست for the schoolمدرسه,
221
694703
2640
آنجلین آمد تا در مدرسه ثبت نام کند،
11:53
and she did not meetملاقات any criteriaشاخص that we had.
222
697343
3600
او هیچ‌ یک از معیارهای ما را نداشت.
11:56
She's an orphanیتیم. Yes, we could have takenگرفته شده her for that.
223
700943
2743
او یک یتیم بود. بله، ما می توانیم او را ثبت نام کنیم.
11:59
But she was olderمسن تر. She was 12 yearsسالها oldقدیمی,
224
703686
2744
اما سن او بالا بود. او ۱۲ ساله بود،
12:02
and we were takingگرفتن girlsدختران who were in fourthچهارم gradeمقطع تحصیلی.
225
706430
3112
ما دخترانی که در کلاس چهارم بودند را قبول می کردیم.
12:05
AngelineAngeline had been movingدر حال حرکت from one placeمحل --
226
709542
1795
آنجلین تمامی عمرش را در حال جا به جا شدن بود--
12:07
because she's an orphanیتیم, she has no motherمادر, she has no fatherپدر --
227
711337
2341
چون که او یتیم بود، نه مادر داشت و نه پدر--
12:09
movingدر حال حرکت from one grandmother'sمادربزرگ houseخانه to anotherیکی دیگر one,
228
713678
2354
پس از خانه ی یک مادر بزرگ به خانه ی مادربزرگ دیگر،
12:11
from auntiesتمکین to auntiesتمکین. She had no stabilityثبات in her life.
229
716032
3634
از خانه ی یک عمه به خانه ی عمه ی دیگر جابه جا می‌شد. او در زندگی او هیچ وقت جایی ساکن نمی شد.
12:15
And I lookedنگاه کرد at her, I rememberیاد آوردن that day,
230
719666
2588
به او نگاه کردم، آن روز را به خاطر دارم
12:18
and I saw something beyondفراتر what I was seeingدیدن in AngelineAngeline.
231
722254
4532
و من چیزی بسیار با ارزش تر و والاتر در او دیدم.
12:22
And yes, she was olderمسن تر to be in fourthچهارم gradeمقطع تحصیلی.
232
726786
2896
بله او بزرگتر از آن بود که در کلاس چهارم باشد.
12:25
We gaveداد her the opportunityفرصت to come to the classکلاس.
233
729682
2970
ما به او این فرصت را دادیم که به سر کلاس بیاید.
12:28
Fiveپنج monthsماه ها laterبعد, that is AngelineAngeline.
234
732652
3227
۵ ماه بعد، این آنجلین است.
12:31
A transformationدگرگونی had begunشروع شد in her life.
235
735879
2766
تغییر در زندگی او شروع شده بود.
12:34
AngelineAngeline wants to be a pilotخلبان so she can flyپرواز around the worldجهان
236
738645
2742
آنجلین ‌می‌خواهد یک خلبان شود تا بتواند به سراسر دنیا سفر کند
12:37
and make a differenceتفاوت.
237
741387
1733
و دنیا را دگرگون کند.
12:39
She was not the topبالا studentدانشجو when we tookگرفت her.
238
743120
1800
وقتی او را قبول کردیم او بهترین دانش آموز نبود.
12:40
Now she's the bestبهترین studentدانشجو, not just in our schoolمدرسه,
239
744920
2496
اکنون او بهترین دانش آموز هست، نه تنها در مدرسه‌ ما
12:43
but in the entireکل divisionتقسیم that we are in.
240
747416
3149
بلکه در تمامی منطقه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم.
12:46
That's Sharonشارون. That's fiveپنج yearsسالها laterبعد.
241
750565
4321
این شَرون هست. و این پنج سال بعد.
12:50
That's Evelynایولین. Fiveپنج monthsماه ها laterبعد, that is the differenceتفاوت that we are makingساخت.
242
754886
7169
این اولین هست. پنج ماه بعد، این ها تغییراتی هستند که ایجاد می‌کنیم.
12:57
As a newجدید dawnسپیده دم is happeningاتفاق می افتد in my schoolمدرسه,
243
762055
3275
سپیده دم جدیدی که در مدرسه من در حال وقوع است
13:01
a newجدید beginningشروع is happeningاتفاق می افتد.
244
765330
2259
آغاز نویی را به همراه خواهد آورد.
13:03
As we speakصحبت right now, 125 girlsدختران will never be mutilatedزخمی شده.
245
767589
5344
الان که ما صحبت می‌کنیم ۱۲۵ دختر هستند که از این قطع عضو نجات پیدا کردند.
13:08
One hundredصد twenty-fiveبیست و پنج girlsدختران will not be marriedمتاهل when they're 12 yearsسالها oldقدیمی.
246
772933
4696
یکصد و بیست و پنج دختر که در ۱۲ سالگی ازدواج نکرده‌اند.
13:13
One hundredصد twenty-fiveبیست و پنج girlsدختران are creatingپدید آوردن and achievingدستیابی به theirخودشان dreamsرویاها.
247
777629
5968
یکصد و بیست و پنج دختر می‌روند که رؤیا هایشان را می سازند و به آن می رسند.
13:19
This is the thing that we are doing,
248
783597
2273
این کاری است که ما انجام ‌می‌دهیم،
13:21
givingدادن them opportunitiesفرصت ها where they can riseبالا آمدن.
249
785870
3327
دادن فرصتی به آن ها برای اینکه رشد کنند.
13:25
As we speakصحبت right now, womenزنان are not beingبودن beatenمورد ضرب و شتم
250
789197
3655
همین الان که ما صحبت می‌کنیم، زنان
13:28
because of the revolutionsانقلاب we'veما هستیم startedآغاز شده in our communityجامعه.
251
792852
3546
به دلیل انقلابی‌ که ما در جا‌معه‌ ی خودمان شروع کردیم کتک نمی خورند.
13:32
(Applauseتشویق و تمجید)
252
796398
7680
( تشویق تماشاگران)
13:39
I want to challengeچالش you todayامروز.
253
804078
2835
امروز می‌خواهم شما را به چالش بکشم.
13:42
You are listeningاستماع to me because you are here,
254
806913
2904
شما به حرف‌های من گوش می دهید چون که با دید مثبتی اینجا هستید.
13:45
very optimisticخوش بینانه.
255
809817
2444
شما به حرف‌های من گوش می دهید چون که با دید مثبتی اینجا هستید.
13:48
You are somebodyکسی who is so passionateپرشور.
256
812261
3514
شما اشتیاق فوق العاده ای دارید.
13:51
You are somebodyکسی who wants to see a better worldجهان.
257
815775
3847
شما می خواهید دنیای بهتری داشته باشید.
13:55
You are somebodyکسی who wants to see that warجنگ endsبه پایان می رسد, no povertyفقر.
258
819622
4506
شما می‌خواهید جنگ‌ها تمام شوند، و فقرنباشد.
14:00
You are somebodyکسی who wants to make a differenceتفاوت.
259
824128
2749
شما کسانی هستید که می‌خواهید دنیایتان را متحول کنید.
14:02
You are somebodyکسی who wants to make our tomorrowفردا better.
260
826877
3566
شما کسانی هستید که می خواهید فردای بهتری بسازید.
14:06
I want to challengeچالش you todayامروز that to be the first,
261
830443
3778
می‌خواهم شما را به این چالش بکشم که اولین باشید،
14:10
because people will followدنبال کردن you.
262
834221
2497
زیرا دیگران راه شما را دنبال خواهند کرد.
14:12
Be the first. People will followدنبال کردن you.
263
836718
2224
اولین باشید. مردم شما را دنبال خواهند کرد.
14:14
Be boldجسورانه. Standایستادن up. Be fearlessبی تردید. Be confidentمطمئن.
264
838942
5283
شهامت داشته باشید. برخیزید. شجاع باشید. اعتماد به نفس داشته باشید.
14:20
Moveحرکت out, because as you changeتغییر دادن your worldجهان,
265
844225
3280
حرکت کنید، زیرا وقتی که دنیای خودتان را تغییر دهید،
14:23
as you changeتغییر دادن your communityجامعه,
266
847505
2439
جامعه ی خودتان را هم تغییر می‌دهید،
14:25
as we believe that we are impactingتأثیرگذار است one girlدختر, one familyخانواده,
267
849944
4800
و همین که ما این را باور داشته باشیم، همزمان ما بر زندگی یک دختر، یک خانواده،
14:30
one villageدهکده, one countryکشور at a time.
268
854744
3320
یک دهکده، یک کشور تأثیر میگذاریم.
14:33
We are makingساخت a differenceتفاوت, so if you changeتغییر دادن your worldجهان,
269
858064
2865
ما تغییر ایجاد خواهیم کرد، اگر دنیای خود را تغییر دهید،
14:36
you are going to changeتغییر دادن your communityجامعه,
270
860929
2049
جامعه ی خودتان را تغییر خواهید داد،
14:38
you are going to changeتغییر دادن your countryکشور,
271
862978
1792
کشورتان را تغییر خواهید داد،
14:40
and think about that. If you do that, and I do that,
272
864770
2967
به این فکر کنید. اگر شما تغییررا ایجاد کنید، اگر من این کار را بکنم،
14:43
aren'tنه we going to createايجاد كردن a better futureآینده for our childrenفرزندان,
273
867737
3600
آیا ما دنیای بهتری برای آینده فرزندانمان،
14:47
for your childrenفرزندان, for our grandchildrenنوه ها?
274
871337
2235
برای فرزندان خودتان و برای فرزندان فرزندان تان نخواهیم ساخت؟
14:49
And we will liveزنده in a very peacefulصلح آمیز worldجهان. Thank you very much.
275
873572
4205
و ما در دنیای بسیار مسالمت آمیز و آرامی زندگی خواهیم کرد.
14:53
(Applauseتشویق و تمجید)
276
877777
17152
( تشویق تماشاگران)
Translated by soheila Jafari
Reviewed by Amirpouya Ghaemiyan

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Kakenya Ntaiya - Educator and activist
Kakenya Ntaiya refused to accept the continued oppression of women in her Maasai village -- so she built a school that's shifting gender expectations in her community.

Why you should listen

Kakenya Ntaiya was set to follow the traditional path of girls born in the small village of Enoosaen, Kenya. Engaged at the age of 5, she was to participate in a female circumcision ceremony as a young teenager and then be married. But she had a different plan. First, she negotiated with her father and willingly agree to be circumcised -- only if he would allow her to finish high school. Later, when she was accepted to Randolph-Macon Women's College in Viriginia, she negotiated with her village elders to do what no girl had ever done before: leave her village to go to college in the United States.

She didn’t leave forever, though. Deeply proud of her heritage and of her community, Ntaiya returned to the village after school and worked with her elders to establish a school for girls there. The Kakenya Center for Excellence was established in 2009 with 32 students. A primary grade boarding school just for girls, the curriculum focuses on academics, leadership and female empowerment, along with cultural preservation and life skills. While families that can afford tuition do, Ntaiya also works with donors to provide scholarships for others.

In addition to her work with the school, Ntaiya is also a National Geographic emerging explorer. 

More profile about the speaker
Kakenya Ntaiya | Speaker | TED.com

Data provided by TED.

This site was created in May 2015 and the last update was on January 12, 2020. It will no longer be updated.

We are currently creating a new site called "eng.lish.video" and would be grateful if you could access it.

If you have any questions or suggestions, please feel free to write comments in your language on the contact form.

Privacy Policy

Developer's Blog

Buy Me A Coffee