ABOUT THE SPEAKER
Daniel Goleman - Psychologist
Daniel Goleman, psychologist and award-winning author of Emotional Intelligence and other books on EI, challenges traditional measures of intelligence as a predictor of life success.

Why you should listen

Daniel Goleman brought the notion of "EI" to prominence as an alternative to more traditional measures of IQ with his 1995 mega-best-seller Emotional Intelligence.

Since the publication of that book, conferences and academic institutes have sprung up dedicated to the idea. EI is taught in public schools, and corporate leaders have adopted it as a new way of thinking about success and leadership. EI, and one's "EIQ," can be an explanation of why some "average" people are incredibly successful, while "geniuses" sometimes fail to live up to their promise.

More profile about the speaker
Daniel Goleman | Speaker | TED.com
TED2007

Daniel Goleman: Why aren't we more compassionate?

گفتگوی دَنییِل گُلمِن راجع به مِهر و شَفَقَت

Filmed:
2,222,780 views

دَنییِل گُلمِن، مؤلف کتاب «هوشِ هیجانی» سؤال میکند که چرا ما بیشتر مهربان نیستیم.
- Psychologist
Daniel Goleman, psychologist and award-winning author of Emotional Intelligence and other books on EI, challenges traditional measures of intelligence as a predictor of life success. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:13
You know, I'm struckرخ داد by how one of the implicitضمنی themesتم ها of TEDTED
0
1000
4000
من، تحت تأثیرِ این قرار گرفته ام، که یکی از مطالبِ ضمني TED
00:17
is compassionمحبت, these very movingدر حال حرکت demonstrationsتظاهرات we'veما هستیم just seenمشاهده گردید:
1
5000
3000
شَفَقَت است: همانندِ نمایشهای تحریک کننده ای را که اینجا مشاهده کردیم:
00:21
HIVاچ آی وی in Africaآفریقا, Presidentرئيس جمهور Clintonکلینتون last night.
2
9000
4000
HIV در آفریقا و سخنراني دیشبِ رئیس جمهور کلینتون.
00:25
And I'd like to do a little collateralوثیقه thinkingفكر كردن, if you will,
3
13000
5000
و من میخواهم کمی با استفاده از افکارِ تضمینی در مورد شفقت،
00:30
about compassionمحبت and bringآوردن it from the globalجهانی است levelسطح to the personalشخصی.
4
18000
5000
آن را از سطحِ جهانی به سطحِ شخصی بیاورم.
00:35
I'm a psychologistروانشناس, but restباقی مانده assuredخاطر جمع,
5
23000
2000
من یک روانشناسم، ولی میتوانید مطمئن باشید،
00:37
I will not bringآوردن it to the scrotalاسکارلت.
6
25000
1000
که آن را به سطح خاری نخواهم آورد.
00:39
(Laughterخنده)
7
27000
4000
(خنده)
00:44
There was a very importantمهم studyمطالعه doneانجام شده a while agoپیش
8
32000
2000
مدتها پیش، یک مطالعة خیلی مهمی
00:46
at Princetonپرینستون Theologicalالهیات Seminaryسمینار that speaksصحبت می کند to why it is
9
34000
4000
در مدرسة علوم الهي پِرِستُن (Preston) انجام گرفت که نشان میدهد،
00:51
that when all of us have so manyبسیاری opportunitiesفرصت ها to help,
10
39000
3000
به چه جهت، وقتی که همة ما اینهمه فرصتهای کمک کردن داریم،
00:54
we do sometimesگاه گاهی, and we don't other timesبار.
11
42000
3000
گاهی کمک میکنیم و گاهی نمیکنیم.
00:58
A groupگروه of divinityالوهیت studentsدانش آموزان at the Princetonپرینستون Theologicalالهیات Seminaryسمینار
12
46000
3000
به یک گروه از شاگردینِ حکمت الهي مدرسة علوم الهي پِرِستُن
01:02
were told that they were going to give a practiceتمرین sermonخطبه
13
50000
4000
گفته شد که قرار است یک موعظة تمرینی انجام دهند
01:06
and they were eachهر یک givenداده شده a sermonخطبه topicموضوع.
14
54000
3000
و به هر یک از آنها یک موضوعِ موعظه داده شد.
01:09
Halfنیم of those studentsدانش آموزان were givenداده شده, as a topicموضوع,
15
57000
3000
به نصفی از آنها، به عنوانِ موضوع،
01:12
the parableمثل of the Good Samaritanسامرهیان:
16
60000
2000
حکایتِ «سامِرِ نیکو» داده شد:
01:14
the man who stoppedمتوقف شد the strangerغریبه in --
17
62000
2000
مردی که به یک بیگانه
01:17
to help the strangerغریبه in need by the sideسمت of the roadجاده.
18
65000
2000
در کنارِ جاده کمک میکند.
01:19
Halfنیم were givenداده شده randomتصادفی Bibleکتاب مقدس topicsموضوعات.
19
67000
3000
به نصفِ دیگر، یک موضوعِ تصادفی از کتابِ مقدس داده شد.
01:22
Then one by one, they were told they had to go to anotherیکی دیگر buildingساختمان
20
70000
3000
بعد، به یک یک آنها گفته شد که میبایست برای انجامِ موعظه،
01:26
and give theirخودشان sermonخطبه.
21
74000
1000
به ساختمانِ دیگری بروند.
01:27
As they wentرفتی from the first buildingساختمان to the secondدومین,
22
75000
3000
هنگاميكه از ساختمانِ اولی بسوی ساختمانِ دومی میرفتند،
01:30
eachهر یک of them passedگذشت a man who was bentخم شده over and moaningناله,
23
78000
3000
هر کدام از آنها از کنارِ شخصی، کمر خم و ناله وار،
01:34
clearlyبه وضوح in need. The questionسوال is: Did they stop to help?
24
82000
4000
و ظاهراً محتاج، رد شدند. سؤال اینجاست: آیا آنها توقف کردند که کمک کنند؟
01:38
The more interestingجالب هست questionسوال is:
25
86000
1000
سؤالِ جالبتر اینست:
01:40
Did it matterموضوع they were contemplatingفکر کردن the parableمثل
26
88000
3000
آیا اَندیشیدنِ آنها به حکایتِ «سامِرِ نیکو»
01:43
of the Good Samaritanسامرهیان? Answerپاسخ: No, not at all.
27
91000
4000
هیچ اهمیتی داشت؟ جواب: خیر، اصلاً.
01:48
What turnedتبدیل شد out to determineتعیین کنید whetherچه someoneکسی would stop
28
96000
3000
مشخص شد که، تصمیمِ متوقف شدن
01:51
and help a strangerغریبه in need
29
99000
1000
و به یک بیگانة محتاج کمک کردنِ اشخاص،
01:52
was how much of a hurryعجله کن they thought they were in --
30
100000
3000
بستگی به مقدارِ عجله ای که آنها حس میکردند داشت --
01:56
were they feelingاحساس they were lateدیر است, or were they absorbedجذب شده است
31
104000
4000
که آیا احساس میکردند که دیر کرده اند، یا اینکه آنها مجذوبِ
02:00
in what they were going to talk about.
32
108000
1000
موعظه ای که قرار بود انجام بدهند بودند.
02:02
And this is, I think, the predicamentمشکل of our livesزندگی می کند:
33
110000
2000
و به عقیدة من، این وضعِ نامساعدِ زندگي ماست:
02:05
that we don't take everyهرکدام opportunityفرصت to help
34
113000
4000
اینکه ما از هر فرصت برای کمک کردن استفاده نمیکنیم،
02:09
because our focusتمرکز is in the wrongاشتباه directionجهت.
35
117000
3000
چون، توجهِ ما به جهات غلط متمرکز است.
02:12
There's a newجدید fieldرشته in brainمغز scienceعلوم پایه, socialاجتماعی neuroscienceعلوم اعصاب.
36
120000
3000
یک زمینة جدیدی در علومِ مغزی وجود دارد، بنامِ عصب شناسي اجتماعی.
02:16
This studiesمطالعات the circuitryمدار مدار in two people'sمردم brainsمغز
37
124000
4000
این زمینه، جريانِ برقِ مغزي، که در حینِ فعل و انفعالِ دو شخص با یکدیگر،
02:20
that activatesفعال می شود while they interactتعامل.
38
128000
2000
فعال میشوند را، مطالعه میکند.
02:22
And the newجدید thinkingفكر كردن about compassionمحبت from socialاجتماعی neuroscienceعلوم اعصاب
39
130000
4000
و حال، دیدگاهِ جدید بسوی شفقت، از نظرِ عصب شناسي اجتماعی،
02:26
is that our defaultبه طور پیش فرض wiringسیم کشی is to help.
40
134000
4000
این است که سیمکشي مغزي ما ذاتاً بسوی کمک کردن است.
02:30
That is to say, if we attendمراجعه كردن to the other personفرد,
41
138000
4000
بدین معنی، که ما در حینِ رسیدگی به شخصِ دیگر،
02:35
we automaticallyبطور خودکار empathizeهمدردی, we automaticallyبطور خودکار feel with them.
42
143000
3000
بطور خودكار آنها را درک و حس میکنیم.
02:39
There are these newlyبه تازگی identifiedشناخته شده است neuronsنورون ها, mirrorآینه neuronsنورون ها,
43
147000
2000
عصبهای جدیدی بنامِ عصبهای آیینه‌ای وجود دارند،
02:41
that actعمل کن like a neuroعصبی Wi-Fiوای فای, activatingفعال کردن in our brainمغز
44
149000
4000
که همانند عصبهای Wi-Fi هستند، که همان ناحیه های فعال خود را
02:45
exactlyدقیقا the areasمناطق activatedفعال شده in theirsخودشان. We feel "with" automaticallyبطور خودکار.
45
153000
4000
در مغز فعال میکنند. ما «بصورتِ» خودکاری حس میکنیم.
02:49
And if that personفرد is in need, if that personفرد is sufferingرنج کشیدن,
46
157000
4000
و اگر آن شخص، محتاج و رنج زده باشد،
02:54
we're automaticallyبطور خودکار preparedآماده شده to help. At leastکمترین that's the argumentبحث و جدل.
47
162000
4000
ما بطور خودکار آماده به کمک کردن او خواهیم بود.
02:58
But then the questionسوال is: Why don't we?
48
166000
3000
و اما سپس این سؤال پیش میاید: چرا کمک نمیکنیم؟
03:01
And I think this speaksصحبت می کند to a spectrumطیف
49
169000
2000
و بنظر من، این اشاره به طیفی میکند که،
03:04
that goesمی رود from completeتکمیل self-absorptionخود جذب,
50
172000
2000
از کاملاً غرق شدنِ در خويش گرفته
03:07
to noticingمتوجه شدم, to empathyیکدلی and to compassionمحبت.
51
175000
2000
تا تشخیص و یکدلی و شفقت را با هم در بر دارد.
03:09
And the simpleساده factواقعیت is, if we are focusedمتمرکز شده است on ourselvesخودمان,
52
177000
4000
و واقعیتِ ساده اینست که، وقتیکه توجه ما صرفاً بخودمان است،
03:14
if we're preoccupiedگرفتار, as we so oftenغالبا are throughoutدر سراسر the day,
53
182000
3000
و غرق مشقولیتها خود هستیم، همانطوری که بیشتر اوقاتمان در طی روز صرف میشود،
03:17
we don't really fullyبه طور کامل noticeاطلاع the other.
54
185000
3000
قادر به ملاحظه کردنِ دیگران نخواهیم بود.
03:20
And this differenceتفاوت betweenبین the selfخود and the other focusتمرکز
55
188000
2000
و این تفاوت، بین توجه به خود و به بغیه،
03:22
can be very subtleنامحسوس.
56
190000
1000
میتواند خیلی لطیف باشد.
03:23
I was doing my taxesمالیات the other day, and I got to the pointنقطه
57
191000
4000
چند روز پیش، من داشتم حسابِ مالیاتم را انجام میدادم، و رسیدم به
03:27
where I was listingفهرست all of the donationsکمک های مالی I gaveداد,
58
195000
2000
فهرست بندی کردنِ تمام اهداء،
03:30
and I had an epiphanyepiphany, it was -- I cameآمد to my checkبررسی
59
198000
3000
که یکدفعه بمن وحی شد، این بود -- رفتم بسوی دفترچة چكم
03:33
to the Sevaسوا Foundationپایه and I noticedمتوجه شدم that I thought,
60
201000
3000
طرفِ چکِ «بنیادِ سِیوا» و ملاحظه کردم که این فکر بسرم آمد:
03:36
boyپسر, my friendدوست Larryلری Brilliantدرخشان would really be happyخوشحال
61
204000
2000
بَه، دوستم لِری بِریلییِنت چقدر خوشحال میشه
03:39
that I gaveداد moneyپول to Sevaسوا.
62
207000
1000
اگر بدونه که من به بنیادِ سِیوا پول داده ام.
03:40
Then I realizedمتوجه شدم that what I was gettingگرفتن from givingدادن
63
208000
3000
سپس پی بردم که داشتم از این عملِ کمک کردن،
03:43
was a narcissisticنارسیسیستی hitاصابت -- that I feltنمد good about myselfخودم.
64
211000
4000
معتاد بخود شیفتگی میشدم -- اینکه من احساس خوب بخودم داشتم.
03:47
Then I startedآغاز شده to think about the people in the Himalayasهیمالیا
65
215000
5000
سپس شروع کردم به مردمِ هیمالیا (Himalayas) فکر کردن
03:52
whoseکه cataractsآب مروارید would be helpedکمک کرد, and I realizedمتوجه شدم
66
220000
2000
که چگونه به آبِ مرواریدِ چشمشان کمک خواهد شد، و متوجه شدم
03:55
that I wentرفتی from this kindنوع of narcissisticنارسیسیستی self-focusخود تمرکز کنید
67
223000
3000
که از این نوع توجهِ بخود شیفتگی،
03:59
to altruisticaltruistic joyشادی, to feelingاحساس good
68
227000
3000
به طرفِ نوع دوستی (خدمت رسانی و ياری رساندن به ديگران)، و بعد به احساسِ خوب داشتن
04:02
for the people that were beingبودن helpedکمک کرد. I think that's a motivatorانگیزه.
69
230000
4000
برای مردمی که داشتم کمک میکردم، سپری شدم. عقیده دارم که آن خود نیز یک نوع تحریک کننده است.
04:06
But this distinctionفرق - تمیز - تشخیص betweenبین focusingتمرکز on ourselvesخودمان
70
234000
3000
و اما، دقت داشتن به تشخیصِ بینِ توجه بخودمان
04:09
and focusingتمرکز on othersدیگران
71
237000
1000
و توجه به دیگران،
04:10
is one that I encourageتشويق كردن us all to payپرداخت attentionتوجه to.
72
238000
3000
چیزیست که همه را بسوی آن تشویق میکنم.
04:13
You can see it at a grossناخوشایند levelسطح in the worldجهان of datingدوستیابی.
73
241000
3000
شما میتوانید آنرا در سطحِ بارز در دنیای دوست یابی مشاهده کنید.
04:17
I was at a sushiسوشی restaurantرستوران a while back
74
245000
3000
خیلی وقت پیش، در یک رستورانِ سوشی (sushi) بودم
04:20
and I overheardشنیدم two womenزنان talkingصحبت کردن about the brotherبرادر of one womanزن,
75
248000
3000
و از فاصلة دور گفتگوی دو خانمی را که داشتند راجع به برادرِ یکیشون صحبت میکردند را میشنیدم،
04:24
who was in the singlesتک تک sceneصحنه. And this womanزن saysمی گوید,
76
252000
3000
که مجرد بود. و این خانم گفت،
04:27
"My brotherبرادر is havingداشتن troubleمشکل gettingگرفتن datesتاریخ,
77
255000
2000
«برادرم در یافتنِ دوست مشکل داره،
04:29
so he's tryingتلاش کن speedسرعت datingدوستیابی." I don't know if you know speedسرعت datingدوستیابی?
78
257000
2000
پس داره به {دوست یابي پُر سرعت} فرصت میده.» نمیدانم آیا شما از {دوست یابي پُر سرعت} با خبرید؟
04:31
Womenزنان sitنشستن at tablesجداول and menمردان go from tableجدول to tableجدول,
79
259000
4000
خانمها سر یک میز مینشینند و آقایان از یک میز به یک میز دیگر میروند،
04:35
and there's a clockساعت and a bellزنگ, and at fiveپنج minutesدقایق, bingoبینگو,
80
263000
3000
و یک ساعت و زنگ وجود دارد که هر پنج دقیقه، زنگ میخوره،
04:39
the conversationگفتگو endsبه پایان می رسد and the womanزن can decideتصميم گرفتن
81
267000
2000
مصاحبه تمام میشه و آن خانم میتواند تصمیم بگیرد
04:41
whetherچه to give her cardکارت or her emailپست الکترونیک addressنشانی to the man
82
269000
4000
که آیا کارتش یا ایمیلش را برای پیگیری
04:45
for followدنبال کردن up. And this womanزن saysمی گوید,
83
273000
2000
به آن مرد بده یا نه. و این خانم میگه،
04:47
"My brother'sبرادر never gottenدریافت کردم a cardکارت, and I know exactlyدقیقا why.
84
275000
4000
«برادرم هیچوقت یک کارت نگرفت. و من دقیقاً میدانم چرا:
04:51
The momentلحظه he sitsنشسته down, he startsشروع می شود talkingصحبت کردن non-stopبدون وقفه about himselfخودت;
85
279000
5000
از لحظه ای که مینشیند، شروع میکند، بدونِ مکس، در مورد خود صحبت کردن،
04:56
he never asksمی پرسد about the womanزن."
86
284000
1000
و هیچوقت در مورد آن خانم سؤالی نمیکند.»
04:58
And I was doing some researchپژوهش in the Sundayیکشنبه Stylesسبک ها sectionبخش
87
286000
5000
من مشغول تحقیقاتی برای قسمتِ «سَبکِ یکشنبه» در
05:03
of The Newجدید Yorkیورک Timesبار, looking at the back storiesداستان ها of marriagesازدواج --
88
291000
3000
مجلة New York Times بودم، که نگاهی به تاریخچة ازدواجها میداشت --
05:06
because they're very interestingجالب هست -- and I cameآمد to the marriageازدواج
89
294000
3000
چون آنها خیلی شگفت انگیزند -- و من به ازدواجِ
05:09
of Aliceآلیس Charneyچارنی Epsteinاپستین. And she said
90
297000
3000
اَلیس چارنی اِپستین رسیدم. و او گفت
05:12
that when she was in the datingدوستیابی sceneصحنه,
91
300000
2000
که وقتی در صحنة دوست یابی بود،
05:15
she had a simpleساده testتست she put people to.
92
303000
2000
یک امتحان بسیار ساده ای را در مورد اشخاص انجام میداد.
05:18
The testتست was: from the momentلحظه they got togetherبا یکدیگر,
93
306000
2000
امتحان این بود: که ببیند از لحظه ای که به هم میرسند،
05:20
how long it would take the guy to askپرسیدن her a questionسوال
94
308000
3000
چقدر طول میکشد تا آن مرد از او یک سؤال کند
05:23
with the wordکلمه "you" in it.
95
311000
2000
با استفاده از کلمة «تو» در سؤالش.
05:25
And apparentlyظاهرا Epsteinاپستین acedآه the testتست, thereforeاز این رو the articleمقاله.
96
313000
4000
و مشخصاً خانم اِپستین امتحانش را ۲۰ گرفت، که باعثِ تکمیلِ مقاله ام شد.
05:29
(Laughterخنده)
97
317000
1000
(خنده)
05:30
Now this is a -- it's a little testتست
98
318000
2000
و حال، این یک امتحانِ کوچکی است
05:32
I encourageتشويق كردن you to try out at a partyمهمانی.
99
320000
2000
که تشویقتان میکنم در یک مهمانی آنرا انجام دهید.
05:34
Here at TEDTED there are great opportunitiesفرصت ها.
100
322000
2000
اینجا در TED مهلت های بسیار زیادی وجود دارد.
05:38
The Harvardهاروارد Businessکسب و کار Reviewمرور recentlyبه تازگی had an articleمقاله calledبه نام
101
326000
3000
نشریة تجارتي هاروِرد (Harvard) اخیراً یک مقاله ای داشت بنامِ
05:41
"The Humanانسان Momentلحظه ای," about how to make realواقعی contactتماس
102
329000
3000
«لحظه هاي انساني»، راجع به اینکه چطوری در سر کار،
05:44
with a personفرد at work. And they said, well,
103
332000
3000
با همکاران میتوانست برخوردِ واقعی داشت. و نوشته بود که،
05:47
the fundamentalاساسی thing you have to do is turnدور زدن off your BlackBerryتوت سیاه,
104
335000
3000
کار اساسي که شما باید انجام دهید اینست که بِلَک بِریتان را خاموش کنید،
05:51
closeبستن your laptopلپ تاپ, endپایان your daydreamافکار پوچ
105
339000
3000
کامپیوترِ لَپ تاپِتان را ببندید، به افکارِ پوچتان خاتمه دهید
05:55
and payپرداخت fullپر شده attentionتوجه to the personفرد.
106
343000
2000
و توجه کاملتان را به آن شخص دهید.
05:58
There is a newlyبه تازگی coinedمشتاق wordکلمه in the Englishانگلیسی languageزبان
107
346000
4000
یک کلمة نوینی در زبان انگلیسی وجود دارد
06:03
for the momentلحظه when the personفرد we're with whipsشلاق زدن out theirخودشان BlackBerryتوت سیاه
108
351000
3000
برای لحظه ای که شخصی که با ما هست، بِلَک بِریش را در میاورد
06:06
or answersپاسخ ها that cellسلول phoneتلفن, and all of a suddenناگهانی we don't existوجود دارد.
109
354000
3000
یا اینکه به مُبایلش جواب میدهد، و ناگهان، بودنِ ما را کلاً فراموش میکند.
06:10
The wordکلمه is "pizzledpizzled": it's a combinationترکیبی of puzzledگیج شدم and pissedترسناک off.
110
358000
4000
کلمه اش هست «pizzled»: ترکیبِ کلماتِ گیج شدن و عصبانی شدن است.
06:14
(Laughterخنده)
111
362000
3000
(خنده)
06:17
I think it's quiteکاملا aptمناسب. It's our empathyیکدلی, it's our tuningتنظیم in
112
365000
6000
فکر میکنم که بسیار مناسب است.
06:24
whichکه separatesجدا می شود us from Machiavelliansماکیاولی ها or sociopathsجامعه شناسی.
113
372000
3000
یکدلی و بصیرت است که ما را از ماكياولیان و دشمنانِ جامعه سوا میکند.
06:27
I have a brother-in-lawبرادر شوهر who'sچه کسی است an expertکارشناس on horrorوحشت and terrorترور --
114
375000
5000
برادر زنم متخصصِ خوف و دهشت است --
06:32
he wroteنوشت the Annotatedحاشیه نویسی Draculaدراکولا, the Essentialضروری Frankensteinفرانکشتاین --
115
380000
3000
او نویسندة کتابهای «تفسیرِ دِراکولا» و «گلچينِ فِرَکِنستاین» است --
06:35
he was trainedآموزش دیده as a Chaucerچوچر scholarمحقق,
116
383000
1000
او بعنوانِ یک پژوهشگرِ چاوسر (Chaucer) تربیت یافت،
06:36
but he was bornبدنیا آمدن in Transylvaniaترانسیلوانیا
117
384000
2000
ولی در ترانسیلوانیا متولد شد
06:38
and I think it affectedمتأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا him a little bitبیت.
118
386000
2000
و فکر میکنم که این کمی بر او اثر داشت.
06:40
At any rateنرخ, at one pointنقطه my brother-in-lawبرادر شوهر, Leonardلئونارد,
119
388000
4000
به هر حال، برادر زنم، لِنورد،
06:44
decidedقرار بر این شد to writeنوشتن a bookکتاب about a serialسریال killerقاتل.
120
392000
2000
تسمیم گرفت که کتابی در مورد یک قاتلِ زنجیره ای بنویسد.
06:46
This is a man who terrorizedترور شد the very vicinityمجاورت، همسایگی we're in
121
394000
3000
این مردیست که سالها پیش، همین حومه ای که ما در‌ آن زندگی میکنیم را
06:50
manyبسیاری yearsسالها agoپیش. He was knownشناخته شده as the Santaسانتا Cruzکروز stranglerغم انگیز.
122
398000
2000
تِرور کرد. مشهور به «خفه کنندة سَنتا کُروزی» بود.
06:53
And before he was arrestedبازداشت شد, he had murderedکشته شد his grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ,
123
401000
4000
و قبل از اینکه بازداشت شود، مادر بزرگ و پدر بزرگ خود،
06:57
his motherمادر and fiveپنج co-edsهمکاری at UCUC Santaسانتا Cruzکروز.
124
405000
3000
و همچنین مادر خود، و پنج تن از شاگردینِ دانشگاه را بقتل رسانده بود.
07:01
So my brother-in-lawبرادر شوهر goesمی رود to interviewمصاحبه this killerقاتل
125
409000
2000
پس، برادر زنم رفت که با این قاتل مصاحبه کند
07:04
and he realizesمتوجه می شود when he meetsملاقات می کند him
126
412000
2000
و در حینِ ملاقات، به این پی بُرد که
07:06
that this guy is absolutelyکاملا terrifyingوحشتناک.
127
414000
1000
این شخص قطعاً وحشت آمیز است.
07:08
For one thing, he's almostتقریبا sevenهفت feetپا tallبلند قد.
128
416000
2000
اولاً، او تقریباً ۲۱۳ سانتيمتر است.
07:10
But that's not the mostاکثر terrifyingوحشتناک thing about him.
129
418000
3000
ولی قد بلندش وحشت آمیزترین چیز نیست.
07:13
The scariestترسناک thing is that his IQIQ is 160: a certifiedگواهی شده geniusنابغه.
130
421000
5000
ترسناکترین چیز این است که هوشِ شناختیش ۱۶۰ بود: یک نابغة تصدیق شده.
07:19
But there is zeroصفر correlationهمبستگی betweenبین IQIQ and emotionalعاطفی empathyیکدلی,
131
427000
4000
لیکن، بینِ هوشِ شناختی و احساساتِ همدلی (احساسات به شخصِ دیگر)
07:23
feelingاحساس with the other personفرد.
132
431000
1000
هیچ ارتباطی وجود ندارد.
07:25
They're controlledکنترل شده است by differentناهمسان partsقطعات of the brainمغز.
133
433000
2000
آنها بوسیلة قسمتهای متفاوت مغز کنترل میشوند.
07:28
So at one pointنقطه, my brother-in-lawبرادر شوهر getsمی شود up the courageشجاعت
134
436000
2000
بلاخره، برادر زنم به خودش این جرات را داد
07:31
to askپرسیدن the one questionسوال he really wants to know the answerپاسخ to,
135
439000
2000
که از آن قاتل، سؤالی که واقعاً جوابش را میخواست را بپرسد.
07:33
and that is: how could you have doneانجام شده it?
136
441000
3000
و آن این بود: «چطوری توانستی این اعمال را انجام دهی؟
07:36
Didn't you feel any pityتاسف for your victimsقربانیان?
137
444000
2000
آیا هیچ احساسِ ترحم برای قربانی هایت نکردی؟»
07:38
These were very intimateصمیمی murdersقتل -- he strangledخفه شو his victimsقربانیان.
138
446000
3000
اینها قتلهای بسیار محرمانه ای بودند -- او قربانیهایش را خفه میکرد.
07:42
And the stranglerغم انگیز saysمی گوید very matter-of-factlyمهم نیست,
139
450000
2000
و قاتل به طورِ بسیار قطعی جواب داد:
07:44
"Oh no. If I'd feltنمد the distressپریشانی, I could not have doneانجام شده it.
140
452000
5000
«نَه. اگر احساسِ پریشانی و اندوه میداشتم، دیگر نمیتوانستم آن را انجام دهم.
07:49
I had to turnدور زدن that partبخشی of me off. I had to turnدور زدن that partبخشی of me off."
141
457000
6000
من به نوبة خود، آن بخش از خودم را خاموش کردم.»
07:55
And I think that that is very troublingمشکل,
142
463000
5000
و فکر میکنم که این بسیار موجب ناراحتي خاطر است.
08:01
and in a senseاحساس, I've been reflectingمنعکس کننده on turningچرخش that partبخشی of us off.
143
469000
4000
و به نحوی، رویِ خاموش کردنِ این بخش، در تفکرم.
08:05
When we focusتمرکز on ourselvesخودمان in any activityفعالیت,
144
473000
2000
وقتی که در حین هر نوع فعالیتی، ما توجه به خودمان میدهیم،
08:08
we do turnدور زدن that partبخشی of ourselvesخودمان off if there's anotherیکی دیگر personفرد.
145
476000
3000
آن بخشمان را خاموش میکنیم، مخصوصاً اگر شخص دیگری کنار ما باشد.
08:12
Think about going shoppingخريد كردن and think about the possibilitiesامکانات
146
480000
5000
به خرید کردن فکر کن و به امکان داشتن یک
08:17
of a compassionateدلسوز consumerismمصرف گرایی.
147
485000
2000
مصرف گرائي دلسوزانه تفکر کن.
08:20
Right now, as Billبیل McDonoughمک دونو has pointedخاطر نشان out,
148
488000
2000
در حال حاظر، همانطور که بیل مَکدانا اشاره کرده است،
08:24
the objectsاشیاء that we buyخرید and use have hiddenپنهان consequencesعواقب.
149
492000
4000
چیزهایی را که ما میخریم و استفاده میکنیم، دارای عواقبِ پنهاني هستند.
08:28
We're all unwittingناخواسته victimsقربانیان of a collectiveجمعی blindنابینا spotنقطه.
150
496000
3000
ما همه قربانیهای بی خبرِ یک نقطة ضعف‌ِ اشتراکی هستیم.
08:32
We don't noticeاطلاع and don't noticeاطلاع that we don't noticeاطلاع
151
500000
2000
ما بی اطلاع هستیم و از
08:35
the toxicسمی moleculesمولکول ها emittedمنتشر شد by a carpetفرش or by the fabricپارچه on the seatsصندلی ها.
152
503000
6000
ملکولهای زَهراگينی که از فرشها یا پارچة صندلیمان انتشار میشوند، بی خبریم.
08:42
Or we don't know if that fabricپارچه is a technologicalتکنولوژیکی
153
510000
5000
یا اینکه، نمیدانیم اگر آن پارچه یک مادة مُغذَي تكنولوژی
08:47
or manufacturingتولید nutrientمواد مغذی; it can be reusedاستفاده مجدد
154
515000
4000
یا یک یک مادة مُغذَي ساخته شده است؛ آیا میتواند دوباره استفاده شود
08:51
or does it just endپایان up at landfillدفن زباله? In other wordsکلمات,
155
519000
2000
یا اینکه آخرتش زمینِ زباله است؟ به عبارتی دیگر،
08:53
we're obliviousبی توجه to the ecologicalاکولوژیکی and publicعمومی healthسلامتی
156
521000
5000
ما از نتایجِ اکولوژي، بهداشتِ عمومی،
08:59
and socialاجتماعی and economicاقتصادی justiceعدالت consequencesعواقب
157
527000
3000
و اعتدالِ اجتماعی و اقتصادي
09:02
of the things we buyخرید and use.
158
530000
2000
چیزهایی را که میخریم، بی خبریم.
09:06
In a senseاحساس, the roomاتاق itselfخودش is the elephantفیل in the roomاتاق,
159
534000
4000
همانند ضربالمثلِ: فیل توی اطاق است و
09:10
but we don't see it. And we'veما هستیم becomeتبدیل شدن به victimsقربانیان
160
538000
4000
ما او را نمیبینیم. و ما قربانیان
09:14
of a systemسیستم that pointsنکته ها us elsewhereدر جاهای دیگر. Considerدر نظر گرفتن this.
161
542000
3000
سیستمی شده ایم که ما را به جهتِ دیگری اشاره میدهد. این را ملاحظه کنید.
09:18
There's a wonderfulفوق العاده bookکتاب calledبه نام
162
546000
3000
یک کتاب بسیار شگفت انگيزی است بنامِ
09:22
Stuffچیز: The Hiddenپنهان Life of Everydayهر روز Objectsاشیاء.
163
550000
2000
«چیزها: زندگي پنهاني اشیاي روزمره».
09:25
And it talksگفتگو about the back storyداستان of something like a t-shirtتی شرت.
164
553000
3000
و راجع به تاریخچة شیئی مانندِ یک پیراهن صحبت میکند:
09:28
And it talksگفتگو about where the cottonپنبه was grownرشد کرد
165
556000
3000
که ابریشمش کجا رُشد کرد،
09:31
and the fertilizersکودهای that were used and the consequencesعواقب
166
559000
2000
چه نوع کودی استفاده شد و این کود چه
09:33
for soilخاک of that fertilizerکود. And it mentionsاشاره می کند, for instanceنمونه,
167
561000
4000
اثری بر آن خاک داشت. و اشاره میکند که، برای مثال،
09:37
that cottonپنبه is very resistantمقاوم to textileنساجی dyeرنگ;
168
565000
3000
آن ابریشم در مقابلِ رنگِ پارچه خیلی مُقاوم است؛
09:40
about 60 percentدرصد washesشستن off into wastewaterفاضلاب.
169
568000
3000
و اینکه حدودِ ۶۰ درصدِ آن شسته میشه بسوی آب و فاضلاب.
09:43
And it's well knownشناخته شده by epidemiologistsاپیدمیولوژیست ها that kidsبچه ها
170
571000
3000
و بیمارشناسان اینرا خوب میدانند که بچه هایی
09:46
who liveزنده nearنزدیک textileنساجی worksآثار tendگرایش داشتن to have highبالا ratesنرخ ها of leukemiaلوسمی.
171
574000
5000
که نزدیکِ کارخانه های محصولات پارچه ای زندگی میکنند، گرایشِ بسیار به سرطانِ خون دارند.
09:52
There's a companyشرکت, Bennettبنت and Companyشرکت, that suppliesتدارکات Poloپولو.comکام,
172
580000
4000
یک شرکتیست بنامِ بِنِت و کُمپانی، که Polo.com و Victoria's Secret
09:57
Victoria'sویکتوریا Secretراز -- they, because of theirخودشان CEOمدیر عامل, who'sچه کسی است awareمطلع of this,
173
585000
5000
را تولید میکند -- آنها، چون مدیرِ شرکتشان از این واقعه آگاهست،
10:03
in Chinaچين formedشکل گرفت a jointمفصل ventureسرمایه گذاری with theirخودشان dyeرنگ worksآثار
174
591000
4000
در چین یک معاملة مشترکی با کارخانه های محصولات رنگی بوجود آوردند
10:07
to make sure that the wastewaterفاضلاب
175
595000
2000
تا مطمئن باشند که از فاضلابها،
10:09
would be properlyبه درستی takenگرفته شده careاهميت دادن of before it returnedبازگشت to the groundwaterآبهای زیرزمینی.
176
597000
4000
قبل از اینکه تبدیل به آبهای زیرزمینی شوند، به شایستگی مواظبت شود.
10:13
Right now, we don't have the optionگزینه to chooseانتخاب کنید the virtuousفضیلت t-shirtتی شرت
177
601000
4000
در حال حاظر، ما این اختیار را نداریم که یک پیراهنِ بافضيلتی را
10:18
over the non-virtuousغیر فصاحت one. So what would it take to do that?
178
606000
4000
در مقابلِ یک پیراهنِ بی فضيلت‌ انتخاب کنیم.
10:25
Well, I've been thinkingفكر كردن. For one thing,
179
613000
3000
خوب، داشتم فکر میکردم. اولاً
10:28
there's a newجدید electronicالکترونیکی taggingبرچسب زدن technologyتکنولوژی that allowsاجازه می دهد any storeفروشگاه
180
616000
5000
یک تکنولوژي برقی وجود دارد که به هر مغازه این اجازه را میدهد
10:33
to know the entireکل historyتاریخ of any itemآیتم on the shelvesقفسه in that storeفروشگاه.
181
621000
4000
تا تاریخچة کاملِ هر محصولی را که روی تاقچه دارند را بداند.
10:38
You can trackمسیر it back to the factoryکارخانه. Onceیک بار you can trackمسیر it
182
626000
2000
مینوانید ردِ پاي آنرا تا به خودِ کارخانه تعقیب کنید. يكمرتبه‌ که ردِ پاي آنرا
10:40
back to the factoryکارخانه, you can look at the manufacturingتولید processesفرآیندهای
183
628000
4000
به خودِ کارخانه پیدا کردید، میتوانید به فراینده های تولیدي که
10:44
that were used to make it, and if it's virtuousفضیلت,
184
632000
4000
برای ساختن آنها استفاده شده، نگاه کنید، و اگر با فضیلت است،
10:48
you can labelبرچسب it that way. Or if it's not so virtuousفضیلت,
185
636000
4000
میتوانید آنرا بهمان وجه برچسب زنید. یا اگر بی فضیلت است،
10:52
you can go into -- todayامروز, go into any storeفروشگاه,
186
640000
4000
میتوانید -- امروزه، میتوانید واردِ هر مغازه ای شوید،
10:56
put your scannerاسکنر on a palmنخل ontoبه سوی a barcodeبارکد,
187
644000
3000
اِسکَنِر خود را بسوی کُدِ میله ای اشاره کنید
10:59
whichکه will take you to a websiteسایت اینترنتی.
188
647000
2000
بدینوسیله، شما را به وبلاگِ آن میبرد.
11:01
They have it for people with allergiesآلرژی to peanutsبادام زمینی.
189
649000
2000
همین را هم برای اشخاصی که حساسیت به بادام زمینی دارند، دارند.
11:04
That websiteسایت اینترنتی could tell you things about that objectشی.
190
652000
2000
آن وبلاگ میتواند چیزهایی در مورد آن شیی بشما نشان دهد.
11:07
In other wordsکلمات, at pointنقطه of purchaseخرید,
191
655000
1000
به عنوانِ دیگری، در لحظة خریدن،
11:08
we mightممکن be ableتوانایی to make a compassionateدلسوز choiceانتخابی.
192
656000
4000
توانایي انتخابِ مشفقانه را میتوانیم داشته باشیم.
11:12
There's a sayingگفت: in the worldجهان of informationاطلاعات scienceعلوم پایه:
193
660000
6000
در علومِ اطلاع رساني یک اصطلاحی وجود دارد:
11:18
ultimatelyدر نهایت everybodyهمه will know everything.
194
666000
3000
نهایتاً همگی، همه چیز را خواهند دانست.
11:21
And the questionسوال is: will it make a differenceتفاوت?
195
669000
2000
و سؤال اینجاست: آیا تفاوتی بوجود خواهد آورد؟
11:25
Some time agoپیش when I was workingکار کردن for The Newجدید Yorkیورک Timesبار,
196
673000
3000
مدتها پیش، وقتی که براي New York Times کار میکردم،
11:29
it was in the '80s, I did an articleمقاله
197
677000
2000
در دهة ۸۰ بود، یک مقاله دربارة
11:31
on what was then a newجدید problemمسئله in Newجدید Yorkیورک --
198
679000
2000
مشکلات جدیدِ نیویورک نوشتم --
11:33
it was homelessبی خانمان people on the streetsخیابان ها.
199
681000
2000
در مورد آدمهای خانه بدوش در خیابانها.
11:35
And I spentصرف شده a coupleزن و شوهر of weeksهفته ها going around with a socialاجتماعی work agencyآژانس
200
683000
4000
و حدودِ دو هفته به ماموریت با آژانسِ عمومي کاری، که به خانه بدوشان خدمت میکردند،
11:39
that ministeredوزیر to the homelessبی خانمان. And I realizedمتوجه شدم seeingدیدن the homelessبی خانمان
201
687000
3000
به اطراف شهر رفتم. و این را کشف کردم، بعد از دیدنِ خانه بدوشان
11:42
throughاز طریق theirخودشان eyesچشم ها that almostتقریبا all of them were psychiatricروانپزشکی patientsبیماران
202
690000
5000
ازطریقِ دیدگاهِ خودشان، که تقریبآً همگي آنها بیمارِ روانی هستند
11:47
that had nowhereهیچ جایی to go. They had a diagnosisتشخیص. It madeساخته شده me --
203
695000
4000
که هیچ کجا را برای رفتن ندارند. تشخيص‌ِ ناخوشیشان مشخص بود. این، مرا وادار کرد --
11:52
what it did was to shakeلرزش me out of the urbanشهری tranceترنس where,
204
700000
3000
کاری که کرد این بود که مرا از بیهوشي شهر نشیني که
11:56
when we see, when we're passingگذراندن someoneکسی who'sچه کسی است homelessبی خانمان
205
704000
3000
وقتی مي بينيم که از کنارِ خانه بدوشی که در حدودِ دیدگاهمان است رد میشویم،
11:59
in the peripheryحاشیه of our visionچشم انداز, it staysباقی می ماند on the peripheryحاشیه.
206
707000
3000
اين اتفاق در حد مشاهده مي ماند و
12:04
We don't noticeاطلاع and thereforeاز این رو we don't actعمل کن.
207
712000
2000
ما آگاه نميشويم، بنابراین عَمَلی از ما سر نمیزند.
12:09
One day soonبه زودی after that -- it was a Fridayجمعه -- at the endپایان of the day,
208
717000
5000
چند روزِ بعدِ آن -- جمعه بود -- در اواخر روز،
12:14
I wentرفتی down -- I was going down to the subwayمترو. It was rushهجوم بردن hourساعت
209
722000
3000
رفتم بسوی تِرِنِ زير زمينى. وقتِ اوجِ ترافیک بود
12:17
and thousandsهزاران نفر of people were streamingجریان down the stairsپله ها.
210
725000
2000
و هزاران نفر داشتن از پله ها جاری میشدند.
12:19
And all of a suddenناگهانی as I was going down the stairsپله ها
211
727000
2000
و ناگهان، در حالی که از پله ها داشتم میامدم پایین
12:21
I noticedمتوجه شدم that there was a man slumpedسقوط کرد to the sideسمت,
212
729000
3000
یک مردِ رخوت زدة را ملاحظه کردم،
12:24
shirtlessپیراهن سفید, not movingدر حال حرکت, and people were just steppingقدم زدن over him --
213
732000
4000
بدون پیراهن، بدونِ حرکت، و مردم داشتن همینطور از رویش لقدوار رد میشدند --
12:29
hundredsصدها and hundredsصدها of people.
214
737000
1000
صدها و صدها نفر.
12:31
And because my urbanشهری tranceترنس had been somehowبه نحوی weakenedتضعیف شد,
215
739000
3000
و چون بیهوشي شهر نِشینیم به کمی ضعیف شده بود،
12:35
I foundپیدا شد myselfخودم stoppingمتوقف کردن to find out what was wrongاشتباه.
216
743000
3000
متوجه شدم که وایستادم تا ببینم داستانش چیست.
12:39
The momentلحظه I stoppedمتوقف شد, halfنیم a dozenدوازده other people
217
747000
2000
لحظه ای که وایستادم، چند نفر دیگر هم
12:42
immediatelyبلافاصله ringedزنگ زده the sameیکسان guy.
218
750000
1000
بلافاصله دور او حلقه زدند.
12:44
And we foundپیدا شد out that he was Hispanicاسپانیایی, he didn't speakصحبت any Englishانگلیسی,
219
752000
2000
و متوجه شدیم که او اسپانيايي بود، هیچ انگليسی بلد نبود،
12:46
he had no moneyپول, he'dاو می خواهد been wanderingسرگردان the streetsخیابان ها for daysروزها, starvingگرسنگی,
220
754000
5000
هیچ پولی نداشت، و روزهای بسیاری را در خیابانها سرگردان و گرسنه سپری کرده بود،
12:51
and he'dاو می خواهد faintedمرده from hungerگرسنگی.
221
759000
1000
و از گرسنگی غش کرده بود.
12:52
Immediatelyبلافاصله someoneکسی wentرفتی to get orangeنارنجی juiceآب میوه,
222
760000
2000
بلافاصله یکنفر رفت که آبِ پرتقال بیاورد،
12:54
someoneکسی broughtآورده شده a hotdogهات داگ, someoneکسی broughtآورده شده a subwayمترو copپلیس.
223
762000
2000
یکنفر دیگر ساندویچ سوسیس آورد، یک کسِ دیگری پلیسِ تِرِنِ زير زمينى را آورد.
12:57
This guy was back on his feetپا immediatelyبلافاصله.
224
765000
3000
آین شخص بلافاصله روی پاهاش وایستاد.
13:00
But all it tookگرفت was that simpleساده actعمل کن of noticingمتوجه شدم,
225
768000
4000
ولی، تنها چیزی که احتیاج بود، همان عملِ سادة ملاحظه کردن بود.
13:05
and so I'm optimisticخوش بینانه.
226
773000
1000
پس، من خیلی خوش بین هستم.
13:06
Thank you very much.
227
774000
1000
خیلی متشکرم.
13:07
(Applauseتشویق و تمجید)
228
775000
2000
(تشویق)
Translated by Pouria Montazeri
Reviewed by Ghasem Vahedi

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Daniel Goleman - Psychologist
Daniel Goleman, psychologist and award-winning author of Emotional Intelligence and other books on EI, challenges traditional measures of intelligence as a predictor of life success.

Why you should listen

Daniel Goleman brought the notion of "EI" to prominence as an alternative to more traditional measures of IQ with his 1995 mega-best-seller Emotional Intelligence.

Since the publication of that book, conferences and academic institutes have sprung up dedicated to the idea. EI is taught in public schools, and corporate leaders have adopted it as a new way of thinking about success and leadership. EI, and one's "EIQ," can be an explanation of why some "average" people are incredibly successful, while "geniuses" sometimes fail to live up to their promise.

More profile about the speaker
Daniel Goleman | Speaker | TED.com

Data provided by TED.

This site was created in May 2015 and the last update was on January 12, 2020. It will no longer be updated.

We are currently creating a new site called "eng.lish.video" and would be grateful if you could access it.

If you have any questions or suggestions, please feel free to write comments in your language on the contact form.

Privacy Policy

Developer's Blog

Buy Me A Coffee