ABOUT THE SPEAKER
Beth Malone - Social entrepreneur, artist
TED Resident Beth Malone brings bold art to public spaces across the US, encouraging artists to have a sense of humor, to be vulnerable and take creative risks.

Why you should listen

Beth Malone is executive director and partner at Dashboard US, an award-winning, experimental creative agency. Dashboard has presented exhibitions and special artist projects in cities around the country including New York, New Orleans, Atlanta, and Detroit. Dashboard has commissioned new, nontraditional works from over 200 artists.

Malone encourages artists to have a sense of humor, to be vulnerable and take creative risks, a practice she employed for herself when processing illness, caretaking and death. In 2014, she and her dad were sitting on a couch in a psychiatric hospital in Atlanta, GA. He looked at her and said, "I’m gonna be lost after this. After this, I’m gonna be gone." In August 2017, her dad passed away from frontotemporal lobe dementia -- just two months after she gave her TED Talk. It was a good death.

More profile about the speaker
Beth Malone | Speaker | TED.com
TED Residency

Beth Malone: How my dad's dementia changed my idea of death (and life)

بت مالون: چطور زوال عقل پدرم طرز فکر من درباره مرگ(و زندگی) را تغییر داد

Filmed:
1,258,144 views

بت مالون به گرمی و زیبایی، داستان عمیقاً شخصی جدال پدرش با فراموشی پیشانی گیجگاهی را تعریف می‌کند، و اینکه این داستان چطور طرز فکر او درباره مرگ(و زندگی) را تغییر داد. یک سخنرانی تکان دهنده درباره عشق دختر -- و درباره رها کردن و یافتن آرامش.
- Social entrepreneur, artist
TED Resident Beth Malone brings bold art to public spaces across the US, encouraging artists to have a sense of humor, to be vulnerable and take creative risks. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
I've been doing some thinkingفكر كردن.
0
800
1640
من فکرهایم را کرده بودم.
00:16
I'm going to killکشتن my dadپدر.
1
4240
1760
می‌خواستم بابام را بکشم.
00:19
I calledبه نام my sisterخواهر.
2
7200
1216
خواهرم را صدا زدم.
00:20
"Listen,
3
8440
1496
«گوش کن،
00:21
I've been doing some thinkingفكر كردن.
4
9960
1560
من فکرهایم را کرده‌ام،
00:24
I'm going to killکشتن Dadبابا.
5
12480
1840
می‌خواهم بابا را بکشم.
00:27
I'm going to take him to Oregonاورگان,
6
15480
1640
او را به اورگان می‌برم،
00:30
find some heroinهروئین,
7
18080
1896
کمی هروئین پیدا می‌کنم،
00:32
and give it to him."
8
20000
1240
و به او می‌دهم.»
00:34
My dadپدر has frontotemporalپیشینه موقت lobeلوب dementiaزوال عقل,
9
22720
2136
پدرم مبتلا به فراموشی پیشانی گیجگاهی،
00:36
or FTDFTD.
10
24880
1736
یا FTD است.
00:38
It's a confusingگیج کننده diseaseمرض
that hitsبازدید people in theirخودشان 50s or 60s.
11
26640
2936
این یک بیماری گیج کننده است
که در دهه ۵۰ یا ۶۰ سالگی سراغ فرد می‌آید.
00:41
It can completelyبه صورت کامل changeتغییر دادن
someone'sکسی هست personalityشخصیت,
12
29600
2896
می‌تواند شخصیت فرد را کاملاً تغییر دهد،
00:44
makingساخت them paranoidپارانوئید and even violentخشن.
13
32520
2080
و آنها را پارانوئید یا حتی خشن کند.
00:47
My dad'sپدر been sickبیمار for a decadeدهه,
14
35400
1936
پدر من ده سال است که مریض است،
00:49
but threeسه yearsسالها agoپیش he got really sickبیمار,
15
37360
2536
اما سه سال پیش حالش خیلی بد شد،
00:51
and we had to moveحرکت him out of his houseخانه --
16
39920
2336
و مجبور شدیم او را
از خانه‌اش بیرون ببریم --
00:54
the houseخانه that I grewرشد کرد up in,
17
42280
1936
خانه‌ای که من در آن بزرگ شدم،
00:56
the houseخانه that he builtساخته شده
with his ownخودت handsدست ها.
18
44240
2000
خانه‌ای که او با دستان خودش ساخت.
00:59
My strappingتسمه, coolسرد dadپدر
with the falsettofalsetto singingآواز خواندن voiceصدای
19
47160
5216
بابای چهارشانه و شوخ طبع من
با صدای تیز خوانندگی
01:04
had to moveحرکت into a facilityامکانات
for round-the-clockدور 24 ساعته careاهميت دادن
20
52400
2429
وقتی که تنها ۶۵ سال داشت
01:06
when he was just 65.
21
54853
1480
مجبور شد به یک تشکیلات
مراقبت دائم نقل مکان کند.
01:10
At first my momمامان and sistersخواهران
and I madeساخته شده the mistakeاشتباه
22
58960
2656
اول مامان و من و بقیه خواهران اشتباه کردیم
01:13
of puttingقرار دادن him in a regularمنظم nursingپرستاری home.
23
61640
2080
و او را در یک خانه
سالمندان معمولی گذاشتیم.
01:16
It was really prettyبسیار;
24
64599
1257
خیلی زیبا بود؛
01:17
it had plushپشمالو carpetفرش
and afternoonبعد از ظهر artهنر classesکلاس ها
25
65880
2936
فرش مخملی داشت و کلاس‌های هنری بعدازظهر
01:20
and a dogسگ namedتحت عنوان Dianeدایان.
26
68840
1800
و یک سگ به اسم دایان.
01:23
But then I got a phoneتلفن call.
27
71520
1360
اما بعد به من زنگ زدند.
01:26
"Msخانم. Maloneمالون, we'veما هستیم arrestedبازداشت شد your fatherپدر."
28
74520
3120
«خانم ملون، ما پدرتان را دستگیر کرده‌ایم.»
01:30
"What?"
29
78800
1200
«چی؟»
01:32
"Well, he threatenedتهدید شده
everybodyهمه with cutleryکارد و چنگال.
30
80760
3000
«خوب، او داشت همه را
با کارد و چنگال تهدید می‌کرد.
01:36
And then he yankedyanked
the curtainsپرده ها off the wallدیوار,
31
84960
2136
و بعد پرده‌ها را پایین کشید،
01:39
and then he triedتلاش کرد
to throwپرت كردن plantsگیاهان out the windowپنجره.
32
87120
2320
و بعد سعی کرد گلدان‌ها را
از پنجره بیرون بیندازد.
01:42
And then, well, he pulledکشیده all
the oldقدیمی ladiesخانم ها out of theirخودشان wheelchairsصندلی چرخدار."
33
90280
4200
و بعد، همه پیرزن‌ها را
از روی ویلچرشان هل داد.»
01:49
"All the oldقدیمی ladiesخانم ها?"
34
97200
1376
«همه پیرزن‌ها؟»
01:50
(Laughterخنده)
35
98600
1176
(خنده)
01:51
"What a cowboyگاوچران."
36
99800
1256
«چه گاوچرونی.»
01:53
(Laughterخنده)
37
101080
1656
(خنده)
01:54
After he got kickedلگد زد out of there,
38
102760
1616
بعد از اینکه از آنجا اخراج شد،
01:56
we bouncedپرش کرد him betweenبین
a bunchدسته ای of state-runدولتی facilitiesامکانات
39
104400
2576
قبل از اینکه یک مرکز درمانی
مخصوص مبتلایان به زوال عقل پیدا کنیم،
01:59
before findingیافته a treatmentرفتار centerمرکز
specificallyبه طور مشخص for people with dementiaزوال عقل.
40
107000
4256
او را بین چند مرکز دولتی جابجا کردیم.
02:03
At first, he kindنوع of likedدوست داشت it,
41
111280
2056
اوایل، آنجا را دوست داشت،
02:05
but over time his healthسلامتی declinedنپذیرفتن,
42
113360
1936
اما زمان که گذشت حالش رو به وخامت گذاشت،
02:07
and one day I walkedراه می رفت in
43
115320
1256
و یک روز رفتم داخل
02:08
and foundپیدا شد him sittingنشسته hunchedمتمرکز over
on the groundزمینی wearingپوشیدن a onesieآنهایی که --
44
116600
4216
و دیدم که روی زمین نشسته و قوز کرده
و یکی از آن لباس‌های مخصوص به تن دارد --
02:12
those kindsانواع of outfitsلباس
that zipزیپ in the back.
45
120840
2160
از آن لباس‌هایی از پشت بسته می‌شوند.
02:17
I watchedتماشا کردم him for about an hourساعت
as he yankedyanked at it,
46
125760
3216
همین طور که در آن دست و پا می‌زد
یک ساعتی او را تماشا کردم،
02:21
tryingتلاش کن to find a way out of this thing.
47
129000
2400
که سعی می‌کرد خودش را از آن خلاص کند.
02:24
And it's supposedقرار است to be practicalکاربردی,
48
132000
2856
و قرار بود که کارآمد باشد،
02:26
but to me it lookedنگاه کرد like a straightjacketstraightjacket.
49
134880
2160
اما به نظر من فرقی
با یک ژاکت یک‌سره نداشت.
02:29
And so I ranفرار کرد out.
50
137760
1520
و بعد من زدم بیرون.
02:32
I left him there.
51
140520
1560
او را آنجا تنها گذاشتم.
02:35
I satنشسته in my truckکامیون -- his oldقدیمی truckکامیون --
52
143440
2256
سوار وانتم شدم -- وانت قدیمی خودش --
02:37
hunchedمتمرکز over,
53
145720
1616
قوز کردم،
02:39
this really deepعمیق gutturalگوشتی cryگریه کردن
comingآینده out of the pitگودال of my bellyشکم.
54
147360
3200
و از ته دل هق هق گریه سر دادم.
02:43
I just couldn'tنمی توانستم believe that my fatherپدر,
55
151480
2880
اصلاً نمی‌توانستم باور کنم که پدرم،
02:47
the Adonisآدونیس of my youthجوانان,
56
155880
1920
آدونیس جوانی‌ام،
02:50
my really dearعزیزم friendدوست,
57
158960
1760
دوست واقعاً عزیزم،
02:53
would think that this kindنوع of life
was worthارزش livingزندگي كردن anymoreدیگر.
58
161640
2920
فکر کند که این زندگی
دیگر ارزش زندگی داشته باشد.
02:58
We're programmedبرنامه ریزی شده
to prioritizeاولویت بندی productivityبهره وری.
59
166520
2760
ما برنامه ریزی شده‌ایم
که بهره‌وری را در اولویت قرار دهیم.
03:02
So when a personفرد --
an Adonisآدونیس in this caseمورد --
60
170720
3336
پس وقتی کسی --
در این مورد یک آدونیس --
03:06
is no longerطولانی تر productiveسازنده
in the way we expectانتظار him to be,
61
174080
3656
از نظری که از او توقع داریم،
03:09
the way that he expectsانتظار می رود himselfخودت to be,
62
177760
1840
از نظری که خودش از خودش توقع دارد،
دیگر سودمند نیست،
03:12
what valueارزش does that life have left?
63
180600
2360
چه ارزشی برای آن زندگی باقی می‌ماند؟
03:15
That day in the truckکامیون,
64
183640
1856
آن روز در وانت،
03:17
all I could imagineتصور کن
was that my dadپدر was beingبودن torturedشکنجه شده
65
185520
4176
همه چیزی که می‌توانستم تصور کنم
این بود که پدرم دارد شکنجه می‌شود
03:21
and his bodyبدن was
the vesselکشتی of that tortureشکنجه.
66
189720
2960
و بدنش شکنجه‌گاه او است.
03:26
I've got to get him out of that bodyبدن.
67
194040
1800
باید او را از آن بدن بیرون می‌آوردم.
03:28
I've got to get him out of that bodyبدن;
I'm going to killکشتن Dadبابا.
68
196600
2840
باید او را از آن بدن
بیرون می‌آوردم، بابا را می‌کشم.
03:32
I call my sisterخواهر.
69
200600
1240
به خواهرم زنگ زدم.
03:35
"Bethبث," she said.
70
203400
1800
او گفت، "بت،"
03:40
"You don't want
to liveزنده the restباقی مانده of your life
71
208800
2136
"تو نمی‌خواهی باقی عمرت را زندگی کنی
03:42
knowingدانستن that you killedکشته شده your fatherپدر.
72
210960
1816
و بدانی که پدرت را کشته‌ای.
03:44
And you'dمی خواهی be arrestedبازداشت شد I think,
73
212800
2096
و فکر می‌کنم بازداشت می‌شوی،
03:46
because he can't condoneمتعهد هستم it.
74
214920
1576
چون او نمی‌تواند تعهد بدهد.
03:48
And you don't even know
how to buyخرید heroinهروئین."
75
216520
2256
و تو حتی بلد نیستی هروئین بخری."
03:50
(Laughterخنده)
76
218800
1016
(خنده)
03:51
It's trueدرست است, I don't.
77
219840
1256
درست است، بلد نیستم.
03:53
(Laughterخنده)
78
221120
1360
(خنده)
03:56
The truthحقیقت is we talk
about his deathمرگ a lot.
79
224200
2056
حقیقت این است که درباره
مرگ او زیاد حرف زدیم.
03:58
When will it happenبه وقوع پیوستن? What will it be like?
80
226280
2000
کی اتفاق می‌افتد؟ چطور خواهد بود؟
04:00
But I wishآرزو کردن that we would have talkedصحبت کرد
about deathمرگ when we were all healthyسالم.
81
228304
4072
اما آرزو می‌کردم وقتی درباره مرگ
حرف می‌زدیم که همگی سالم بودیم.
04:04
What does my bestبهترین deathمرگ look like?
82
232400
2480
بهترین مرگ من چه شکلی است؟
04:07
What does your bestبهترین deathمرگ look like?
83
235880
2080
بهترین مرگ تو چه طور است؟
04:10
But my familyخانواده didn't know to do that.
84
238840
2000
اما خانواده من این کار را بلد نبود.
04:13
And my sisterخواهر was right.
85
241680
1520
و حق با خواهرم بود.
04:15
I shouldn'tنباید murderآدم کشی Dadبابا with heroinهروئین,
86
243800
1960
نباید بابا را با هروئین می‌کشتم،
04:18
but I've got to get him out of that bodyبدن.
87
246800
1960
اما باید او را از آن بدن بیرون می‌کشیدم.
04:22
So I wentرفتی to a psychicروانی.
88
250560
1360
پس رفتم پیش طالع بین.
04:24
And then a priestکشیش,
and then a supportحمایت کردن groupگروه,
89
252760
2096
و بعد کشیش، و بعد یک گروه حمایتی،
04:26
and they all said the sameیکسان thing:
90
254880
1615
و همه آنها یک حرف می‌زدند:
04:28
sometimesگاه گاهی people hangآویزان شدن on
when they're worriedنگران about lovedدوست داشتنی onesآنهایی که.
91
256519
3097
بعضی وقت‌ها وقتی مردم درباره عزیزانشان
نگران هستند، باید صبور باشند.
04:31
Just tell them you're safeبی خطر,
and it's OK to go when you're readyآماده.
92
259640
3200
فقط به آنها بگویند که جایشان امن است،
و هر وقت برای رفتن حاضر بودند
هیچ اشکالی ندارد.
04:35
So I wentرفتی to see Dadبابا.
93
263600
1240
پس رفتم بابا را ببینم.
04:37
I foundپیدا شد him hunchedمتمرکز over
on the groundزمینی in the onesieآنهایی که.
94
265840
2496
او را دیدم که روی زمین
در آن لباس مخصوص قوز کرده بود.
04:40
He was staringخیره شدن pastگذشته me
and just kindنوع of looking at the groundزمینی.
95
268360
3016
انگار داشت از میان من نگاه می‌کرد
و به زمین زل زده بود.
04:43
I gaveداد him a gingerزنجبیل aleاله
96
271400
1256
یک آبجو زنجبیلی به او دادم
04:44
and just startedآغاز شده talkingصحبت کردن
about nothing in particularخاص,
97
272680
2616
و شروع کردم و از هر دری حرف زدم،
04:47
but as I was talkingصحبت کردن,
he sneezedعطسه می کند from the gingerزنجبیل aleاله.
98
275320
3920
اما همان طور که حرف می‌زدم
او به خاطر آبجو عطسه کرد.
04:52
And the sneezeعطسه --
it jerkedجرقه his bodyبدن uprightراست,
99
280000
3616
و آن عطسه --
تکانی بهش داد و او صاف نشست.
04:55
sparkingجرقه him back to life a little bitبیت.
100
283640
1936
بارقه‌ای از حیات در او جرقه خورد.
04:57
And he just keptنگه داشته شد drinkingنوشیدن and sneezingعطسه کردن
and sparkingجرقه, over and over and over again
101
285600
5176
و همینطور به نوشیدن و عطسه کردن و جرقه زدن
ادامه داد، دوباره و دوباره و دوباره
05:02
untilتا زمان it stoppedمتوقف شد.
102
290800
1560
تا اینکه دست برداشت.
05:05
And I heardشنیدم,
103
293280
1200
و من شنیدم،
05:07
"HehehehehehHeheheheheh,
104
295440
1856
"هه هه هه هه هه،
05:09
hehehehehehههههههه ...
105
297320
2736
هه هه هه هه هه ...
05:12
this is so fabulousشگفت آور.
106
300080
2680
خیلی شگفت انگیزه.
05:15
This is so fabulousشگفت آور."
107
303760
2160
خیلی شگفت انگیزه."
05:18
His eyesچشم ها were openباز کن
and he was looking at me,
108
306480
2816
چشمانش باز بود و داشت به من نگاه می‌کرد،
05:21
and I said, "Hiسلام, Dadبابا!"
109
309320
1856
و من گفتم، «سلام بابا!»
05:23
and he said, "HiyaHiya, Bethبث."
110
311200
2980
و او گفت، «سلام، بت.»
05:27
And I openedافتتاح شد my mouthدهان to tell him, right?
111
315480
1976
و دهانم را باز کرم که به او بگویم، خوب؟
05:29
"Dadبابا, if you want to dieمرگ, you can dieمرگ.
112
317480
2576
"بابا، اگه می‌خوای بمیری، می‌تونی بمیری.
05:32
We're all OK."
113
320080
1240
ما هیچ مشکلی نداریم‌."
05:33
But as I openedافتتاح شد my mouthدهان to tell him,
114
321960
1816
اما همین که دهنم باز شد
05:35
all I could say was, "Dadبابا!
115
323800
1440
فقط توانستم بگویم، "بابا!
05:40
I missاز دست دادن you."
116
328160
1440
دلم برات تنگ شده."
05:42
And then he said, "Well, I missاز دست دادن you, too."
117
330160
2736
و بعد او گفت، "خوب دل منم برات تنگ شده."
05:44
And then I just fellسقوط over
because I'm just a messبهم ریختگی.
118
332920
2696
و بعد فقط افتادم چون خیلی آشفته شده بودم.
05:47
So I fellسقوط over and I satنشسته there with him
119
335640
3240
پس افتادم و آنجا پیش او نشستم
05:52
because for the first time in a long time
he seemedبه نظر می رسید kindنوع of OK.
120
340680
2960
چون برای اولین بار بعد از مدت‌ها
خوب به نظر می‌رسید.
05:56
And I memorizedحفظ شود his handsدست ها,
121
344840
2656
و دستانش را به خاطر سپردم،
05:59
feelingاحساس so gratefulسپاسگزار that his spiritروح
was still attachedمتصل شده to his bodyبدن.
122
347520
4480
و بسیار شکرگزار بودم که روحش
هنوز به کالبد او چسبیده است.
06:05
And in that momentلحظه I realizedمتوجه شدم
123
353400
1920
و در آن لحظه متوجه شدم
06:08
I'm not responsibleمسئول for this personفرد.
124
356120
2120
که من مسئول او نیستم.
06:11
I'm not his doctorدکتر,
125
359560
1496
من پزشک او نیستم،
06:13
I'm not his motherمادر,
126
361080
1280
من مادر او نیستم،
06:15
I'm certainlyقطعا not his God,
127
363160
2336
من قطعاً خدای او نیستم،
06:17
and maybe the bestبهترین way to help him and me
128
365520
3736
و شاید بهترین راه برای کمک به او و خودم
06:21
is to resumeخلاصه our rolesنقش ها
as fatherپدر and daughterفرزند دختر.
129
369280
2800
این است که نقشمان
به عنوان پدر و دختر را ادامه دهیم.
06:25
And so we just satنشسته there,
130
373360
1360
پس فقط همانجا نشستیم،
06:27
calmآرام and quietساکت like we'veما هستیم always doneانجام شده.
131
375440
2576
آرام و ساکت مثل همیشه.
06:30
Nobodyهيچ كس was productiveسازنده.
132
378040
1400
هیچ کس پربار نبود.
06:32
Bothهر دو of us are still strongقوی.
133
380800
1520
هر دوی ما هنوز قوی بودیم.
06:37
"OK, Dadبابا. I'm going to go,
134
385240
3056
"خوب بابا. من دارم می‌رم
06:40
but I'll see you tomorrowفردا."
135
388320
1286
اما فردا دوباره می‌بینمت."
06:43
"OK," he said.
136
391360
1640
او گفت، "باشه،
06:46
"Hey,
137
394880
1200
«هی،
06:48
this is a prettyبسیار niceخوب haciendahacienda."
138
396920
1880
اینجا ملک خیلی قشنگیه.»
06:51
Thank you.
139
399960
1216
متشکرم.
06:53
(Applauseتشویق و تمجید)
140
401200
4280
(تشویق)
Translated by Sadegh Zabihi
Reviewed by Mary Jane

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Beth Malone - Social entrepreneur, artist
TED Resident Beth Malone brings bold art to public spaces across the US, encouraging artists to have a sense of humor, to be vulnerable and take creative risks.

Why you should listen

Beth Malone is executive director and partner at Dashboard US, an award-winning, experimental creative agency. Dashboard has presented exhibitions and special artist projects in cities around the country including New York, New Orleans, Atlanta, and Detroit. Dashboard has commissioned new, nontraditional works from over 200 artists.

Malone encourages artists to have a sense of humor, to be vulnerable and take creative risks, a practice she employed for herself when processing illness, caretaking and death. In 2014, she and her dad were sitting on a couch in a psychiatric hospital in Atlanta, GA. He looked at her and said, "I’m gonna be lost after this. After this, I’m gonna be gone." In August 2017, her dad passed away from frontotemporal lobe dementia -- just two months after she gave her TED Talk. It was a good death.

More profile about the speaker
Beth Malone | Speaker | TED.com

Data provided by TED.

This site was created in May 2015 and the last update was on January 12, 2020. It will no longer be updated.

We are currently creating a new site called "eng.lish.video" and would be grateful if you could access it.

If you have any questions or suggestions, please feel free to write comments in your language on the contact form.

Privacy Policy

Developer's Blog

Buy Me A Coffee