TED2014
Zak Ebrahim: I am the son of a terrorist. Here's how I chose peace.
زک ابراهیم: من پسر یک تروریست هستم. ولی اینطور شد که صلح را انتخاب کردم
Filmed:
Readability: 4.4
5,839,825 views
اگر شما در خانواده ای بزرگ شده باشید که در آن تعصب و تنفر آموزش داده می شود، آیا می توانید راه دیگری را انتخاب کنید؟ وقتی پدر «زک ابراهیم» داشت نقشه ی بمب گذاری ساختمان تجارت جهانی را طراحی می کرد، او فقط هفت سال داشت. سرگذشت او تکان دهنده و قدرتمند و در نهایت الهام بخش است.
Zak Ebrahim - Peace activist
Groomed for terror, Zak Ebrahim chose a different life. The author of The Terrorist's Son, he hopes his story will inspire others to reject a path of violence. Full bio
Groomed for terror, Zak Ebrahim chose a different life. The author of The Terrorist's Son, he hopes his story will inspire others to reject a path of violence. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:14
On November 5th, 1990,
0
1912
2421
روز پنجم ماه دسامبر سال ۱۹۹۰
00:16
a man named El-Sayyid Nosair walked
1
4333
2799
مردی به نام «السعید نصیر»
00:19
into a hotel in Manhattan
2
7132
2385
به هتلی در «منهتن» نیویورک وارد شد
00:21
and assassinated Rabbi Meir Kahane,
3
9517
2965
و یک خاخام یهودی به نام «میر کاهانه» را ترور کرد،
00:24
the leader of the Jewish Defense League.
4
12482
3798
که رهبر اتحادیه دفاع یهودیان بود.
00:28
Nosair was initially found not guilty of the murder,
5
16280
2660
در ابتدا «نصیر» قاتل شناخته نشد
00:31
but while serving time on lesser charges,
6
18940
3626
اما در حالیکه برای جرم های کوچک تری در زندان بود،
00:34
he and other men began planning attacks
7
22566
2594
از دیگران برای برنامه ریزی حمله
00:37
on a dozen New York City landmarks,
8
25160
1891
به ده ها نقطه ی برجسته در شهر نیویورک استفاده کرد،
00:39
including tunnels, synagogues
9
27051
2344
نقاطی چون تونل ها، پرستشگاه های یهودیان
00:41
and the United Nations headquarters.
10
29395
2886
و مقر اصلی سازمان ملل.
00:44
Thankfully, those plans were foiled
11
32281
1723
خوشبختانه آن نقشه ها بوسیله ی یک خبرچین اف.بی.آی نقش بر آب شدند.
00:46
by an FBI informant.
12
34004
2837
خوشبختانه آن نقشه ها بوسیله ی یک خبرچین اف.بی.آی نقش بر آب شدند.
00:49
Sadly, the 1993 bombing
13
36841
2556
اما متاسفانه، بمب گذاری سال ۱۹۹۳
00:51
of the World Trade Center was not.
14
39397
3181
در ساختمان تجارت جهایی اتفاق افتاد.
00:54
Nosair would eventually be convicted
15
42578
1739
در آخر «نصیر» برای دست داشتن در این موضوع
00:56
for his involvement in the plot.
16
44317
3424
محکوم شد.
00:59
El-Sayyid Nosair is my father.
17
47741
4247
«السعید نصیر» پدر من است.
01:04
I was born in Pittsburgh, Pennsylvania
18
51988
1910
من در شهر «پیتسبورگ» پنسیلوانیا
01:06
in 1983 to him, an Egyptian engineer,
19
53898
3724
در سال ۱۹۸۳به دنیا آمدم.. پدر من یک مهندس مصری است.
01:09
and a loving American mother
and grade school teacher,
and grade school teacher,
20
57622
3195
و مادرم یک آمریکایی با محبت است و معلم مدرسه ابتدایی است.
01:13
who together tried their best
21
60817
1251
که پدر و مادر من همه ی تلاششان را
01:14
to create a happy childhood for me.
22
62068
3113
برای اینکه یک کودکی شاد داشته باشند را کردند.
01:17
It wasn't until I was seven years old
23
65181
1542
تا اینکه هفت ساله شدم
01:18
that our family dynamic started to change.
24
66723
3543
و ساختار خانواده ای که در آن بزرگ میشدم شروع به تغییر کردن کرد.
01:22
My father exposed me to a side of Islam
25
70266
3150
پدرم مرا با جلوه ای از اسلام آشنا کرد
01:25
that few people, including the majority of Muslims,
26
73416
2927
که حتی در جمعیت بزرگ مسلمانان
01:28
get to see.
27
76343
2717
کمتر کسی با آن مواجه شده.
01:31
It's been my experience that when people
28
79060
1669
تجربه ی من این است که هنگامی که مردم
01:32
take the time to interact with one another,
29
80729
2362
زمانی را برای تعامل با یکدیگر صرف می کنند،
01:35
it doesn't take long to realize that for the most part,
30
83091
3058
خیلی زود متوجه می شوند که
01:38
we all want the same things out of life.
31
86149
2452
همه ی ما چیزهای مشترکی را از زندگی می خواهیم.
01:40
However, in every religion, in every population,
32
88601
3177
هرچند در هر دین و یا در هر جامعه ای
01:43
you'll find a small percentage of people
33
91778
2588
افرادی کمی هستند
01:46
who hold so fervently to their beliefs
34
94366
2958
که با شور و حرارت زیادی به تعلیمات خود اعتقاد دارند
01:49
that they feel they must use any means necessary
35
97324
2764
که فکر می کنند به هر طریقی که شده
01:52
to make others live as they do.
36
100088
3596
باید کاری کنند که دیگران هم مثل آنها زندگی کنند.
01:55
A few months prior to his arrest,
37
103684
1861
چند ماه قبل از دستگیری پدرم،
01:57
he sat me down and explained that
38
105545
2002
او مرا نشاند و برای من توضیح داد
01:59
for the past few weekends, he and some friends
39
107547
3119
که او و چند تا از دوستانش در چند هفته ی گذشته
02:02
had been going to a shooting range on Long Island
40
110666
2114
به یک میدان تمرین تیراندازی در محله ی «لانگ آیلند» می رفته اند
02:04
for target practice.
41
112780
2183
و تمرین نشانه گیری می کرده اند.
02:07
He told me I'd be going with him the next morning.
42
114963
3690
او به من گفت که من فردا صبح با آنها خواهم رفت.
02:10
We arrived at Calverton Shooting Range,
43
118653
1811
ما به میدان تمرین تیراندازی «کالورتن» رسیدیم،
02:12
which unbeknownst to our group was being watched
44
120464
2515
و این میدان تمرین بدون اینکه ما خبر داشته باشیم
02:15
by the FBI.
45
122979
3121
زیر نظر «اف بی آی» بوده.
02:18
When it was my turn to shoot,
46
126100
981
وقتی نوبت تیراندازی من شد
02:19
my father helped me hold the rifle to my shoulder
47
127081
2686
پدرم مرا کمک کرد که تفنگ را بر روی شانه ام قرار بدهم
02:21
and explained how to aim at the target
48
129767
1445
و برای من توضیح داد که چطور هدف را
02:23
about 30 yards off.
49
131212
3141
که در فاصله حدود ۳۰ متری من بود را نشانه بگیرم.
02:26
That day, the last bullet I shot
50
134353
2343
آن روز، آخرین تیری که شلیک کردم
02:28
hit the small orange light that sat on top of the target
51
136696
3019
به چراغ کوچک نارنجی بالای نشانه برخورد کرد
02:31
and to everyone's surprise, especially mine,
52
139715
3129
و همه و مخصوصا خودم را غافلگیر کرد
02:35
the entire target burst into flames.
53
142844
3974
و همه ی آن هدف در آتش سوخت.
02:39
My uncle turned to the other men,
54
146818
1901
عمویم رو به دیگر مردان کرد
02:40
and in Arabic said, "Ibn abuh."
55
148719
3321
و به زبان عربی گفت «ابن ابو»
02:44
Like father, like son.
56
152040
3755
یعنی «مثل پدرشه».
02:47
They all seemed to get a really
big laugh out of that comment,
big laugh out of that comment,
57
155795
2607
به نظر می رسید که آنها از حرف عمویم خیلی خوششان آمده
02:50
but it wasn't until a few years later
58
158402
1780
اما چند سال بعد
02:52
that I fully understood what
they thought was so funny.
they thought was so funny.
59
160182
3775
تازه فهمیدم آنها به چه چیزی خندیده بودند.
02:56
They thought they saw in me the same destruction
60
163957
2300
آنها فکر می کردند قابلیت ویران کنندگی ای که در پدرم هست
02:58
my father was capable of.
61
166257
3331
را در من هم پیدا کرده اند.
03:01
Those men would eventually be convicted
62
169588
2379
آنها در نهایت محکوم به
03:04
of placing a van filled with
1,500 pounds of explosives
1,500 pounds of explosives
63
171967
3973
قرار دادن یک خودروی ون که داخلش ۶۸۰ کیلوگرم مواد منفجره
03:08
into the sub-level parking lot of the
World Trade Center's North Tower,
World Trade Center's North Tower,
64
175940
4149
داخل پارکینگ زیرزمین ساختمان شمالی تجارت جهانی شدند،
03:12
causing an explosion that killed six people
65
180089
2841
که انفجار این ون باعث کشته شدن شش نفر
03:15
and injured over 1,000 others.
66
182930
3380
و زخمی شدن ۱٫۰۰۰ نفر شد.
03:18
These were the men I looked up to.
67
186310
2391
الگوی من این ها بودند.
03:20
These were the men I called
ammu, which means uncle.
ammu, which means uncle.
68
188701
4196
این ها مردانی بودند که من به آنها «عمو» می گفتم.
03:25
By the time I turned 19,
69
192897
1771
اون موقع ۱۹ سالم شده بود،
03:26
I had already moved 20 times in my life,
70
194668
3269
تا آن زمان ۲۰ بار محل زندگیم رو عوض کرده بودم،
03:30
and that instability during my childhood
71
197937
2029
و جابجا شدن های زیاد در دوران کودکی من
03:32
didn't really provide an opportunity
72
199966
1474
شانس دوست پیدا کردن
03:33
to make many friends.
73
201440
1881
را از من گرفت.
03:35
Each time I would begin to feel
comfortable around someone,
comfortable around someone,
74
203321
3153
هروقت حس می کردم می توانم با کسی دوست بشوم
03:38
it was time to pack up and move to the next town.
75
206474
3169
وقت این فرا می رسید که اسبابمون رو جمع و جور کنیم و به شهر دیگری برویم.
03:41
Being the perpetual new face in class,
76
209643
2179
همیشه در مدرسه چهره ی جدید کلاس درس بودم
03:44
I was frequently the target of bullies.
77
211822
2639
که باعث می شد هدف آزار و اذیت قلدران قرار بگیرم.
03:46
I kept my identity a secret from my classmates
78
214461
2310
من هویت خودم رو از همکلاسی هایم پنهان می کردم
03:48
to avoid being targeted,
79
216771
1318
تا هدف آزار و اذیتشان قرار نگیرم
03:50
but as it turns out, being the
quiet, chubby new kid in class
quiet, chubby new kid in class
80
218089
3396
اما معلوم شد که به خاطر بچه گوشه گیر و تپل کلاس بودن
03:53
was more than enough ammunition.
81
221485
2517
موضوع خوبی برایشان بودم.
03:56
So for the most part, I spent my time at home
82
224002
2197
پس بیشتر وقت ها من وقتم رو در منزل
03:58
reading books and watching TV
83
226199
1671
به کتاب خواندن و تلویزیون دیدن
04:00
or playing video games.
84
227870
1769
یا بازی های ویدیویی کردن، گذراندم.
04:01
For those reasons, my social skills were lacking,
85
229639
2870
برای همین مهارت های اجتماعی من ضعیف بود،
04:04
to say the least,
86
232509
2250
خیلی ساده اگر بخوام بگم،
04:06
and growing up in a bigoted household,
87
234759
1435
و بزرگ شدن در یک خانواده ی متعصب
04:08
I wasn't prepared for the real world.
88
236194
2480
باعث شد که برای زندگی کردن در دنیای واقعی آماده نباشم.
04:10
I'd been raised to judge people
89
238674
1719
من طوری بزرگ شده بودم که افراد را بر اساس
04:12
based on arbitrary measurements,
90
240393
2067
مجموعه ای از قواعد قراردادی
04:14
like a person's race or religion.
91
242460
3743
مثل نژاد یا مذهب مورد قضاوت قرار بدم.
04:18
So what opened my eyes?
92
246203
3151
پس چه چیزی بود که چشمان من را باز کرد؟
04:21
One of my first experiences
93
249354
1594
یکی از اولین تجربه های من
04:23
that challenged this way of thinking
94
250948
2182
که طرز فکر من را به چالش کشید
04:25
was during the 2000 presidential elections.
95
253130
2987
در حین برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ بود.
04:28
Through a college prep program,
96
256117
2034
از طریق یک برنامه ی آماده سازی در کالج،
04:30
I was able to take part
97
258151
1134
که من توانستم در آن شرکت کنم
04:31
in the National Youth Convention in Philadelphia.
98
259285
3370
و در مجمع ملی جوانان «فیلادلفیا» برگزار می شد.
04:34
My particular group's focus was on youth violence,
99
262655
2931
تمرکز اصلی گروهی که من با آنها همکاری می کردم بر روی خشونت جوانان بود،
04:37
and having been the victim
of bullying for most of my life,
of bullying for most of my life,
100
265586
2351
و این موضوع برای من که بیشتر زندگی ام را قربانی آزار و اذیت بودم
04:40
this was a subject in which
I felt particularly passionate.
I felt particularly passionate.
101
267937
4072
موضوعی بود که درباره اش مشتاق بودم.
04:44
The members of our group came
from many different walks of life.
from many different walks of life.
102
272009
4313
اعضای گروه ما از طبقه های مختلف اجتماعی بودند.
04:48
One day toward the end of the convention,
103
276322
2008
یک روز مانده به پایان کار مجمع،
04:50
I found out that one of the kids I had befriended
104
278330
3088
فهمیدم کسی که با او دوست شده بودم،
04:53
was Jewish.
105
281418
2222
یهودی است.
04:55
Now, it had taken several days
106
283640
1321
چند روزی از آشنایی ما گذشته بود
04:57
for this detail to come to light,
107
284961
1643
تا این واقعیت رو دریافتم،
04:58
and I realized that there was no natural animosity
108
286604
3760
و متوجه شدم هیچگونه دشمنی ذاتی ای
05:02
between the two of us.
109
290364
2245
بین ما وجود ندارد.
05:04
I had never had a Jewish friend before,
110
292609
3056
من قبلا هیچ دوست یهودی ای نداشتم،
05:07
and frankly I felt a sense of pride
111
295665
2809
و صادقانه بگم که احساس غرور می کردم
05:10
in having been able to overcome a barrier
112
298474
1985
از اینکه از یک مانع عبور کرده ام
05:12
that for most of my life I had been led to believe
113
300459
2284
مانعی که بیشتر عمرم دیگران باعث شده بودند فکر کنم
05:14
was insurmountable.
114
302743
2441
غیر قابل عبور است.
05:17
Another major turning point came when
115
305184
2016
نطقه عطف بزرگ دیگر
05:19
I found a summer job at Busch Gardens,
116
307200
2522
وقتی بود که یک کار تابستانی در باغ های بوش
05:21
an amusement park.
117
309722
2392
در یک پارک تفریحی پیدا کردم.
05:24
There, I was exposed to people
from all sorts of faiths and cultures,
from all sorts of faiths and cultures,
118
312114
2896
در آنجا من با افراد مختلفی از مذهب ها و فرهنگ های گوناگون مواجه شدم،
05:27
and that experience proved to be fundamental
119
315010
2357
و آن تجربه ای بود که در ساختن شخصیت من
05:29
to the development of my character.
120
317367
3881
نقش اساسی ای داشت.
05:33
Most of my life, I'd been taught
121
321248
1260
بیشتر عمرم به من آموزش داده شده بود
05:34
that homosexuality was a sin, and by extension,
122
322508
3746
که همجنسگرایی یک گناه است، پس،
05:38
that all gay people were a negative influence.
123
326254
3465
همه همجنسگرایان کسانی هستند که اثر بد بر روی افراد دارند.
05:41
As chance would have it, I had the opportunity
124
329719
2261
شانس این رو داشتم
05:44
to work with some of the gay performers
125
331980
1766
که با بازیگران همجنسگرایی
05:45
at a show there,
126
333746
1380
که در یک نمایش اجرا داشتند همکاری کنم،
05:47
and soon found that many were the kindest,
127
335126
2534
و به زودی دریافتم که بیشتر اونها مهربان ترین افرادی هستند که تاکنون دیده ام
05:49
least judgmental people I had ever met.
128
337660
3889
و درباره ی کسی قضاوت نمی کنند.
05:53
Being bullied as a kid
129
341549
2243
آزار و اذیت قلدران در دوران قبلی
05:55
created a sense of empathy in me
130
343792
2288
یک حس همدردی در من ایجاد کرده بود
05:58
toward the suffering of others,
131
346080
1546
حس همدردی در قبال رنج دیگران،
05:59
and it comes very unnaturally to me
132
347626
1948
و به نظر من غیرطبیعی است
06:01
to treat people who are kind
133
349574
1968
با افرادی که مهربان هستند
06:03
in any other way than how
I would want to be treated.
I would want to be treated.
134
351542
4028
بغیر از طوری که من دوست دارم رفتار کنیم.
06:07
Because of that feeling, I was able
135
355570
1935
آن حس همدردی باعث شد
06:09
to contrast the stereotypes I'd been taught as a child
136
357505
4387
که من بتوانم با برچسب هایی که در کودکی به من یاد داده بودند به افراد بزنم مقابله کنم
06:14
with real life experience and interaction.
137
361892
3363
و افراد را با تجربه های واقعی زندگی و تعامل با آنها بسنجم.
06:17
I don't know what it's like to be gay,
138
365255
2342
من نمی دانم همجنمسگرا بودن چه حسی دارد،
06:19
but I'm well acquainted with being judged
139
367597
1663
اما حس مورد قضاوت قرار گرفتن بخاطر چیزهایی
06:21
for something that's beyond my control.
140
369260
3976
که خارج از کنترل من هستند آشنایی زیادی دارم.
06:25
Then there was "The Daily Show."
141
373236
3735
بعد از آن «برنامه ی روزانه»ی جان استوارت بود
06:29
On a nightly basis, Jon Stewart forced me
142
376971
2272
که هر شب مرا وادار می کرد
06:31
to be intellectually honest with
myself about my own bigotry
myself about my own bigotry
143
379243
3679
که با خودم و تعصب خودم صادق باشم
06:35
and helped me to realize that a person's race,
144
382922
2317
و به من کمک کرد تا دریابم که نژاد یک فرد،
06:37
religion or sexual orientation
145
385239
3096
مذهب یا گرایش های جنسی او
06:40
had nothing to do with the quality of one's character.
146
388335
4643
ربطی به کیفیت شخصیت او ندارد.
06:45
He was in many ways a father figure to me
147
392978
3375
او از جنبه های مختلفی برای من الگوی پدرانه بود
06:48
when I was in desperate need of one.
148
396353
3341
وقتی که ناامیدانه به دنبال این الگو می گشتم.
06:51
Inspiration can often come
from an unexpected place,
from an unexpected place,
149
399694
3904
بعضی وقت ها سرچشمه های غیرمنتظره ای می توانند الهام بخش باشند
06:55
and the fact that a Jewish comedian had done more
150
403598
2385
و این حقیقت که یک کمدین یهودی
06:58
to positively influence my worldview
151
405983
2340
بیشتر از پدر افراط گرای من
07:00
than my own extremist father
152
408323
1847
در جهان بینی من نقش مثبتی ایفا کرده،
07:02
is not lost on me.
153
410170
3383
از دید من پنهان نبود.
07:05
One day, I had a conversation with my mother
154
413553
2160
یک روز داشتم با مادرم
07:07
about how my worldview was starting to change,
155
415713
2170
درباره ی اینکه چگونه جهان بینی ام در حال تغییر کردن است صحبت می کردم
07:10
and she said something to me
156
417883
2676
و او چیزی به من گفت
07:12
that I will hold dear to my heart
157
420559
1531
که تا زنده هستم
07:14
for as long as I live.
158
422090
3249
آن را در ذهنم نگاه خواهم داشت.
07:17
She looked at me with the weary eyes
159
425339
1471
او با نگاهی خسته به من نگاه کرد
07:19
of someone who had experienced
160
426810
1722
نگاه کسی که در طول زندگی به اندازه ی کافی
07:20
enough dogmatism to last a lifetime, and said,
161
428532
4058
زندگی تعصبی را تجربه کرده، و به من گفت،
07:24
"I'm tired of hating people."
162
432590
3673
«از متنفر بودن از مردم خسته شده ام»
07:28
In that instant, I realized how much negative energy
163
436263
2877
در آن لحظه دریافتم که نگه داشتن این حس تنفر
07:31
it takes to hold that hatred inside of you.
164
439140
3416
چقدر از آدم انرژی می گیرد.
07:36
Zak Ebrahim is not my real name.
165
443979
2901
«زک ابراهیم» نام اصلی من نیست.
07:39
I changed it when my family decided
166
446880
2035
من نامم را وقتی عوض کردم که خانواده ام
07:41
to end our connection with my father
167
448915
1665
تصمیم به قطع رابطه با پدرم گرفت
07:42
and start a new life.
168
450580
2362
و یک زندگی جدید را شروع کردیم.
07:45
So why would I out myself
169
452942
2158
پس چرا من خودم را معرفی می کنم
07:47
and potentially put myself in danger?
170
455100
3400
و احتمالا خودم را به خطر بیندازم؟
07:50
Well, that's simple.
171
458500
1868
خیلی ساده است.
07:52
I do it in the hopes that perhaps someone someday
172
460368
3762
این کار رو می کنم و امیدوارم که یک نفر یک روز
07:56
who is compelled to use violence
173
464130
2213
اگر مجبور به استفاده از خشونت شد
07:58
may hear my story and realize
174
466343
2361
شاید داستان من رو بشنود و متوجه بشود
08:00
that there is a better way,
175
468704
2497
که راه بهتری هم وجود دارد،
08:03
that although I had been subjected
176
471201
1474
که دریابد با وجود اینکه من در معرض
08:04
to this violent, intolerant ideology,
177
472675
2756
این ایدئولوژی خشن و تحمل ناپذیر بودم،
08:07
that I did not become fanaticized.
178
475431
2489
اما با این وجود تبدیل به یک فرد متعصب نشدم.
08:10
Instead, I choose to use my experience
179
477920
2637
در عوض، من از تجربه ام
08:12
to fight back against terrorism,
180
480557
2373
برای مبارزه با تروریسم
08:15
against the bigotry.
181
482930
4391
و تعصب استفاده کردم.
08:19
I do it for the victims of terrorism
182
487321
2788
من این کار را برای قربانیان تروریسم
08:22
and their loved ones,
183
490109
2182
و عزیزانشان می کنم،
08:24
for the terrible pain and loss
184
492291
1833
برای درد و رنج هولناکی
08:26
that terrorism has forced upon their lives.
185
494124
3201
که تروریسم به زندگی آنها تحمیل کرده.
08:29
For the victims of terrorism, I will speak out
186
497325
2368
بخاطر قربانیان تروریسم، من صراحتا
08:31
against these senseless acts
187
499693
2532
در مخالفت با این اقدامات بی معنی صحبت می کنم
08:34
and condemn my father's actions.
188
502225
3994
و کارهای پدرم را محکوم می کنم.
08:38
And with that simple fact, I stand here as proof
189
506219
2643
و با این حقیقت ساده، من اینجا به عنوان گواهی هستم
08:41
that violence isn't inherent in one's religion or race,
190
508862
4658
که خشونت همراه با مذهب و نژاد به بچه ها ارث نمی رسد،
08:45
and the son does not have to follow
191
513520
2913
و پسر لزوما نباید
08:48
the ways of his father.
192
516433
3082
از پدرش پیروی کند.
08:51
I am not my father.
193
519515
2790
من مثل پدرم نیستم.
08:54
Thank you. (Applause)
194
522305
2900
متشکرم. (تشویق حاضرین)
08:57
Thank you, everybody. (Applause)
195
525205
3659
از همه ی شما متشکرم. (تشویق حاضرین)
09:01
Thank you all. (Applause)
196
528864
2640
از همه ی شما متشکرم. (تشویق حاضرین)
09:03
Thanks a lot. (Applause)
197
531504
4000
خیلی متشکرم. (تشویق حاضرین)
ABOUT THE SPEAKER
Zak Ebrahim - Peace activistGroomed for terror, Zak Ebrahim chose a different life. The author of The Terrorist's Son, he hopes his story will inspire others to reject a path of violence.
Why you should listen
When Zak Ebrahim was seven, his family went on the run. His father, El Sayyid Nosair, had hoped Zak would follow in his footsteps -- and become a jihadist. Instead, Zak was at the beginning of a long journey to comprehend his past.
Zak Ebrahim kept his family history a secret as they moved through a long succession of towns. In 2010, he realized his experience as a terrorist’s son not only gave him a unique perspective, but also a unique chance to show that if he could escape a violent heritage, anyone could. As he told Truthdig.com, “We must embrace tolerance and nonviolence. Who knows this better than the son of a terrorist?”
In 2014 Ebrahim published the TED Book The Terrorist's Son, a memoir written with Jeff Giles about the path he took to turn away from hate. In early 2015 the book won an American Library Association Alex award.
Zak Ebrahim | Speaker | TED.com