ABOUT THE SPEAKER
Drew Dudley - Leadership educator
Drew Dudley believes leadership is not a characteristic reserved for the extraordinary. He works to help people discover the leader within themselves.

Why you should listen

Drew Dudley’s interest in developing people’s leadership began when he was the Leadership Development coordinator at the University of Toronto, Scarborough. In 2010 he founded Nuance Leadership Development Services, a company that creates leadership curricula for communities, organizations and individuals -- a subject on which he also speaks widely.

More profile about the speaker
Drew Dudley | Speaker | TED.com
TEDxToronto 2010

Drew Dudley: Everyday leadership

درو دادلی: رهبریِ روزمره

Filmed:
4,575,243 views

همه ما باعث تغییر در زندگی کسی شدیم -- معمولا" بدون اینکه به آن واقف باشیم. در این سخنرانی بامزه، "درو دادلی" از همگی ما می خواهد که رهبری را بعنوان کاری روزانه در جهت بهبود زندگی یکدیگر ارج بگذاریم. ( فیلمبرداری شده در TEDxToronto)
- Leadership educator
Drew Dudley believes leadership is not a characteristic reserved for the extraordinary. He works to help people discover the leader within themselves. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:16
How manyبسیاری of you are completelyبه صورت کامل comfortableراحت
0
176
1758
چند نفر از شما کاملا از اینکه خودتون را رهبر بنامید راحت هستید؟
00:17
with callingصدا زدن yourselvesخودت a leaderرهبر?
1
1934
2818
چند نفر از شما کاملا از اینکه خودتون را رهبر بنامید راحت هستید؟
00:20
See, I've askedپرسید: that questionسوال all the way acrossدر سراسر the countryکشور,
2
4752
2869
ببینید، من این سوال را در سرتاسر کشور مطرح کردم،
00:23
and everywhereدر همه جا I askپرسیدن it, no matterموضوع where,
3
7621
1835
و هرجایی اونو پرسیدم، مهم نیست کجا،
00:25
there's always a hugeبزرگ portionبخشی of the audienceحضار that won'tنخواهد بود put up theirخودشان handدست.
4
9456
3104
همیشه عده کثیری از حضار دستاشون را پایین نگه می دارند.
00:28
And I've come to realizeتحقق بخشیدن that we have madeساخته شده leadershipرهبری
5
12560
2025
و اینو دریافتم که ما از رهبری چیزی بزرگتر از خودمان ساختیم.
00:30
into something biggerبزرگتر than us.
6
14585
1401
و اینو دریافتم که ما از رهبری چیزی بزرگتر از خودمان ساختیم.
00:31
We'veما هستیم madeساخته شده into something beyondفراتر us.
7
15986
1569
ما ازش چیزی ورای خودمون ساختیم.
00:33
We'veما هستیم madeساخته شده it about changingتغییر دادن the worldجهان.
8
17555
1973
ما اونو حول محور تغییر جهان ساختیم.
00:35
And we'veما هستیم takenگرفته شده this titleعنوان of leaderرهبر, and we treatدرمان شود it
9
19528
1882
و ما این تیتر رهبری را برداشته، و طوری باهاش برخورد می کنیم
00:37
as if it's something that one day we're going to deserveسزاوار,
10
21410
3065
انگار چیزی است که یه روزی لیاقت اونو خواهیم داشت،
00:40
but to give it to ourselvesخودمان right now
11
24475
1883
اما داشتن اون در حال حاضر،
00:42
meansبه معنای a levelسطح of arroganceغرور or cockinessسکته مغزی that we're not comfortableراحت with.
12
26358
3112
به معنی یک نوع تکبر یا خودپسندی است که باهاش احساس راحتی نمی کنیم.
00:45
And I worryنگرانی sometimesگاه گاهی that we spendخرج کردن so much time
13
29470
2527
و بعضی اوقات نگران می شم که ما وقت زیادی را
00:47
celebratingجشن گرفتن amazingحیرت آور things that hardlyبه سختی anybodyهر شخصی can do
14
31997
3437
صرف ستودن چیزهای جالبی می کنیم که کمتر کسی اینکار را می کنه
00:51
that we'veما هستیم convincedمتقاعد ourselvesخودمان that those are
15
35434
1054
اینکه خودمون را متقاعد کردیم که اونها
00:52
the only things worthارزش celebratingجشن گرفتن, and we startشروع کن to
16
36488
2016
تنها چیزهایی هستند که ارزش ستایش را دارند،
00:54
devalueکاهش ارزش the things that we can do everyهرکدام day, and we startشروع کن
17
38504
2139
و شروع به کم ارزش کردن چیزهایی را می کنیم که روزانه قادر به انجامشان هستیم،
00:56
to take momentsلحظات where we trulyبراستی are a leaderرهبر
18
40643
2811
و لحظاتی برامون پیش می یاد که واقعا" رهبر هستیم
00:59
and we don't let ourselvesخودمان take creditاعتبار for it,
19
43454
1896
و به خودمون اجازه نمی دیم که براش ارزش قائل باشیم،
01:01
and we don't let ourselvesخودمان feel good about it.
20
45350
1435
و به خودمون اجازه نمی دیم که ازش لذت ببریم.
01:02
And I've been luckyخوش شانس enoughکافی over the last
21
46785
1847
و من در طی ۱۰ سال گذشته شانس اینو داشتم
01:04
10 yearsسالها to work with some amazingحیرت آور people
22
48632
1923
که با افراد فوق العاده ای کار کنم
01:06
who have helpedکمک کرد me redefineدوباره تعریف کنید leadershipرهبری in a way
23
50555
1467
کسانیکه به من در تعریف مجدد رهبری کمک کردند
01:07
that I think has madeساخته شده me happierشادتر.
24
52022
1326
بطوری که فکر کنم مرا راضی تر می کند.
01:09
And with my shortکوتاه time todayامروز, I just want to shareاشتراک گذاری with you
25
53348
2549
وبا وقت کمی که امروز دارم، فقط مایلم یک داستان را براتون تعریف کنم
01:11
the one storyداستان that is probablyشاید mostاکثر responsibleمسئول for that redefinitionتعریف دوباره.
26
55897
4399
که معتقدم بطور حتم نقش مهمی در آن معنی مجدد داشته.
01:16
I wentرفتی to schoolمدرسه in a little schoolمدرسه calledبه نام
27
60296
2195
من به یک دانشگاه کوچک بنام دانشگاه مانت الیسون در ساکویل، نیوبرانزویک می رفتم،
01:18
Mountکوه Allisonآلیسون Universityدانشگاه in SackvilleSackville, Newجدید Brunswickبرانسویک,
28
62491
2373
من به یک دانشگاه کوچک بنام دانشگاه مانت الیسون در ساکویل، نیوبرانزویک می رفتم،
01:20
and on my last day there, a girlدختر cameآمد up to me
29
64864
2027
و در روز آخر مدرسه، دختری پیشم اومد،
01:22
and she said, "I rememberیاد آوردن the first time that I metملاقات کرد you."
30
66891
3204
و گفت،" من اولین روزی که دیدمت را یادمه."
01:25
And then she told me a storyداستان that had happenedاتفاق افتاد fourچهار yearsسالها earlierقبلا.
31
70095
2409
و بعد داستانی را برام تعریف کرد که چهار سال پیش اتفاق افتاده بود.
01:28
She said, "On the day before I startedآغاز شده universityدانشگاه,
32
72504
2946
او گفت،" یه روز قبل از شروع دانشگاه،
01:31
I was in the hotelهتل roomاتاق with my momمامان and my dadپدر, and
33
75450
2150
من بهمراه پدر و مادرم در اتاق هتل بودیم،
01:33
I was so scaredترسیده and so convincedمتقاعد that I couldn'tنمی توانستم do this,
34
77600
2616
و خیلی ترسیده بودم و معتقد بودم که از پسش بر نمیام،
01:36
that I wasn'tنبود readyآماده for universityدانشگاه, that I just burstپشت سر هم into tearsاشک ها.
35
80216
3166
اینکه هنوز آماده دانشگاه نیستم، و زدم زیر گریه.
01:39
And my momمامان and my dadپدر were amazingحیرت آور. They were like,
36
83382
1619
و پدر و مادرم فوق العاده بودند. یه جورایی گفتند،
01:40
'Look, we know you're scaredترسیده, but let's just go tomorrowفردا.
37
85001
3095
"ببین، می‌دونیم ترسیدی، ولی فقط بزار فردا بریم.
01:43
Let's go to the first day, and if at any pointنقطه
38
88096
1627
بزار روز اول را بریم، و اگه بهر صورتی
01:45
you feel as if you can't do this, that's fine, just tell us,
39
89723
2592
احساس کردی از پسش بر نمیای، اشکالی نداره، راحت بهمون بگو،
01:48
we will take you home. We love you no matterموضوع what.'"
40
92315
2599
ما می بریمت خونه. ما به هر صورت دوستت داریم."
01:50
And she saysمی گوید, "So I wentرفتی the nextبعد day
41
94914
1138
و او گفت،" بدین ترتیب من روز بعد رفتم
01:51
and I was standingایستاده in lineخط gettingگرفتن readyآماده for registrationثبت,
42
96052
2205
و برای ثبت نام توی صف ایستاده بودم،
01:54
and I lookedنگاه کرد around and I just knewمی دانست I couldn'tنمی توانستم do it.
43
98257
1984
و دور و برم را نگاه می کردم و می دونستم از پسش بر نمیام.
01:56
I knewمی دانست I wasn'tنبود readyآماده. I knewمی دانست I had to quitترک."
44
100241
2451
میدونستم برای اینکار آماده نیستم. می دونستم باید کنار بکشم."
01:58
And she saysمی گوید, "I madeساخته شده that decisionتصمیم گیری, and as soonبه زودی as I madeساخته شده it,
45
102692
1953
و او گفت،" من تصمیمم را گرفتم، و به محض گرفتن اون،
02:00
there was this incredibleباور نکردنی feelingاحساس of peaceصلح that cameآمد over me.
46
104645
2451
یه احساس آرامش باور نکردنی بر من مستولی شد.
02:02
And I turnedتبدیل شد to my momمامان and my dadپدر to tell them
47
107096
1871
و رو به پدر و مادرم کرده و گفتم
02:04
that we neededمورد نیاز است to go home, and just at that momentلحظه,
48
108967
2131
که بهتره بریم خونه، و درست همون لحظه،
02:06
you cameآمد out of the Studentدانشجو Unionاتحادیه buildingساختمان
49
111098
1961
تو از ساختمان اتحادیه دانشجویان بیرون اومدی
02:08
wearingپوشیدن the stupidestاحمقانه hatکلاه I have ever seenمشاهده گردید in my life." (Laughterخنده)
50
113059
3120
و احمقانه ترین کلاهی که به عمرم دیده بودم را بر سر داشتی." (خنده)
02:12
"It was awesomeعالی.
51
116179
1720
"فوق العاده بود.
02:13
And you had a bigبزرگ signامضا کردن promotingترویج Shineramaشینما,
52
117899
2139
و یک پلاکارت بزرگ در دست داشتی که تبلیغ «شینراما» بود،
02:15
whichکه is Studentsدانش آموزان Fightingدعوا کردن Cysticکیستیک Fibrosisفیبر,"
53
120038
1547
که دانشجویانی هستند که با «فیبروز کیستیک» (یک اختلال ژنتیکی) دست و پنجه نرم می‌کنند
02:17
— a charityخیریه I've workedکار کرد with for yearsسالها
54
121585
1060
-- یک بنیاد خیریه که سالها براش کار می کردم--
02:18
"and you had a bucketfulسطل زباله of lollipopsاب نبات چوبی.
55
122645
1989
و یک سطل پر از آبنبات چوبی داشتی.
02:20
And you were walkingپیاده روی alongدر امتداد and you were handingتحویل the lollipopsاب نبات چوبی out
56
124634
2398
و همینطور که راه می رفتی، آبنبات چوبی ها رو به افرادی که در صف ایستاده بودند داده و درمورد «شینراما» باهاشون حرف می زدی.
02:22
to people in lineخط and talkingصحبت کردن about Shineramaشینما.
57
127032
2544
و همینطور که راه می رفتی، آبنبات چوبی ها رو به افرادی که در صف ایستاده بودند داده و درمورد «شینراما» باهاشون حرف می زدی.
02:25
And all of a suddenناگهانی, you got to me, and you just stoppedمتوقف شد,
58
129576
3402
و یک دفعه به من رسیدی، و خشکت زد،
02:28
and you staredخیره شدم. It was creepyخزنده." (Laughterخنده)
59
132978
3635
و بهم زل زدی. وحشت آور بود." (خنده)
02:32
This girlدختر right here knowsمی داند exactlyدقیقا what I'm talkingصحبت کردن about. (Laughterخنده)
60
136613
2802
اون دختر در اینجا خوب می دونه من از چی حرف می زنم. (خنده)
02:35
"And then you lookedنگاه کرد at the guy nextبعد to me,
61
139415
2000
" و بعدش به کسی که کنارم بود نگاه کردی،
02:37
and you smiledلبخند زد, and you reachedرسیده است in your bucketسطل, and you pulledکشیده
62
141415
1618
و لبخند زدی، و دستت رو در سطل کرده و یک آبنبات بیرون آورده،
02:38
out a lollipopاب نبات چوبی, and you heldبرگزار شد it out to him, and you said,
63
143033
2085
و به اون پسر داده و بهش گفتی،
02:41
'You need to give a lollipopاب نبات چوبی to the beautifulخوشگل womanزن standingایستاده nextبعد to you.'"
64
145118
3881
"خوبه که این آبنبات رو به خانم زیبایی که کنارت ایستاده بدی."
02:44
And she said, "I have never seenمشاهده گردید anyoneهر کسی get more embarrassedخجالت زده fasterسریعتر in my life.
65
148999
4197
و گفتش، "من هیچوقت کسی رو تو زندگیم ندیدم که به این سرعت خجالت بکشه.
02:49
He turnedتبدیل شد beetچغندرقند redقرمز, and he wouldn'tنمی خواهم even look at me.
66
153196
1671
مثل لبو سرخ شده بود، و حتی بهم نگاه نمی کرد.
02:50
He just kindنوع of heldبرگزار شد the lollipopاب نبات چوبی out like this." (Laughterخنده)
67
154867
4134
فقط اینجوری آبنبات را نگه داشته بود." (خنده)
02:54
"And I feltنمد so badبد for this dudeشخص that I tookگرفت the lollipopاب نبات چوبی,
68
159001
2441
" و دلم بحال این بیچاره خیلی سوخت و آبنبات را گرفتم،
02:57
and as soonبه زودی as I did, you got this incrediblyطور باور نکردنی severeشدید look
69
161442
2565
و تا آبنبات را گرفتم، یه نگاه بطور باور نکردنی جدی روی صورتت نقش بست
02:59
on your faceصورت and you lookedنگاه کرد at my momمامان and my dadپدر,
70
164007
1516
و رو کردی به پدر و مادرم،
03:01
and you said, 'Lookنگاه کن at that. Look at that.
71
165523
2319
و گفتی،" اینو ببینید، اینو ببینید،
03:03
First day away from home, and alreadyقبلا she's takingگرفتن candyآب نبات
72
167842
3242
اولین روزی است که از خونه دور شده، و تازه از غریبه ها آبنبات هم می گیره؟!" (خنده)
03:06
from a strangerغریبه?!'" (Laughterخنده)
73
171084
2916
اولین روزی است که از خونه دور شده، و تازه از غریبه ها آبنبات هم می گیره؟!" (خنده)
03:09
And she said, "Everybodyهمه lostکم شده it. Twentyبیست feetپا in everyهرکدام
74
174000
2402
و او گفت، "تا فاصله‌ی ۶ متری همه کنترل خودشون رو از دست دادند
03:12
directionجهت, everyoneهر کس startedآغاز شده to howlصدای جیر جیر.
75
176402
2005
همه شروع کردند به قاه قاه خندیدن.
03:14
And I know this is cheesyپنیری, and I don't know why I'm tellingگفتن you this,
76
178407
2656
و می دونم مطلب جالبیه، و نمی دونم چرا دارم برات تعریف می کنم،
03:16
but in that momentلحظه when everyoneهر کس was laughingخندیدن,
77
181063
1489
ولی در اون لحظه که همه داشتند می خندیدند،
03:18
I knewمی دانست that I shouldn'tنباید quitترک.
78
182552
1691
می دونستم که نباید جا بزنم.
03:20
I knewمی دانست that I was where I was supposedقرار است to be,
79
184243
1895
می دونستم جایی هستم که قراره باشم،
03:22
and I knewمی دانست that I was home, and I haven'tنه spokenصحبت کرد to you
80
186138
2665
و می دونستم که تو خونه بودم، و در عرض این چهار سال یکبار هم باهات حرف نزدم،
03:24
onceیک بار in the fourچهار yearsسالها sinceاز آنجا که that day,
81
188803
2107
و می دونستم که تو خونه بودم، و در عرض این چهار سال یکبار هم باهات حرف نزدم،
03:26
but I heardشنیدم that you were leavingترک,
82
190910
1594
اما شنیدم که داری می ری،
03:28
and I had to come up and tell you that you've been
83
192504
1633
و می بایست می آمدم و بهت می گفتم که
03:30
an incrediblyطور باور نکردنی importantمهم personفرد in my life, and I'm going to missاز دست دادن you. Good luckشانس."
84
194137
4312
تو بطور باور نکردنی شخص مهمی در زندگی من بودی، و دلم برات تنگ می شه، موفق باشی."
03:34
And she walksپیاده روی می کند away, and I'm flattenedمسطح.
85
198449
2129
و او ازم دور شد، و من سکه یه پول شدم.
03:36
And she getsمی شود about sixشش feetپا away, she turnsچرخش around and smilesلبخند می زند, and goesمی رود,
86
200578
2679
و او حدود۲ متر از من دور شده بود که برگشت و لبخندی زد و ادامه داد،
03:39
"You should probablyشاید know this, too.
87
203257
1411
" شاید باید اینو هم بدونی. من هنوز بعد از چهار سال با اون پسره دوست هستم." (خنده)
03:40
I'm still datingدوستیابی that guy fourچهار yearsسالها laterبعد." (Laughterخنده)
88
204668
3487
" شاید باید اینو هم بدونی. من هنوز بعد از چهار سال با اون پسره دوست هستم." (خنده)
03:44
A yearسال and a halfنیم after I movedنقل مکان کرد to Torontoتورنتو,
89
208155
3007
یکسال و نیم پس از نقل مکان به تورنتو،
03:47
I got an invitationدعوت نامه to theirخودشان weddingعروسی.
90
211162
3026
کارت دعوت به عروسی آنها را دریافت کردم.
03:50
Here'sاینجاست the kickerکیکر. I don't rememberیاد آوردن that.
91
214188
2635
و ضد حال اینجاست. من اونو یادم نمیاد.
03:52
I have no recollectionیادآوری of that momentلحظه,
92
216823
1804
من هیچ خاطره ای از اون لحظه ندارم،
03:54
and I've searchedجستجو کرد my memoryحافظه banksبانک ها, because that is funnyخنده دار
93
218627
1908
و من بانک خاطراتم را گشتم، چون مسخره است و
03:56
and I should rememberیاد آوردن doing it, and I don't rememberیاد آوردن it.
94
220535
2609
و باید انجام آن بخاطرم باشه، و من یادم نمیاد.
03:59
And that was suchچنین an eye-openingچشم باز کردن, transformativeدگرگونی momentلحظه
95
223144
2451
و اون یه لحظه عبرت انگیز و دگرگونی برای من بود
04:01
for me to think that maybe the biggestبزرگترین impactتأثیر I'd ever had
96
225595
2533
که فکر کنم شاید بیشترین تاثیری که روی زندگی یه نفر داشتم،
04:04
on anyone'sکسی هست life, a momentلحظه that had a womanزن walkراه رفتن up
97
228128
2344
لحظه ای که یه خانم بعد از چهار سال به سمت یه غریبه بیاد و بگه،
04:06
to a strangerغریبه fourچهار yearsسالها laterبعد and say,
98
230472
2078
لحظه ای که یه خانم بعد از چهار سال به سمت یه غریبه بیاد و بگه،
04:08
"You've been an incrediblyطور باور نکردنی importantمهم personفرد in my life,"
99
232550
1696
"تو یه شخصی بطور باور نکردنی مهم در زندگی من بودی،"
04:10
was a momentلحظه that I didn't even rememberیاد آوردن.
100
234246
2578
لحظه ای که حتی به خاطرم نیامد.
04:12
How manyبسیاری of you guys have a lollipopاب نبات چوبی momentلحظه,
101
236824
1468
چند نفر از شما لحظه آبنبات چوبی داشتید،
04:14
a momentلحظه where someoneکسی said something or did something
102
238292
2276
لحظه ای که یه نفر چیزی میگه یا کاری انجام میده
04:16
that you feel fundamentallyاساسا madeساخته شده your life better?
103
240568
2450
که حس می کنید اساسا" باعث شادتر شدن زندگی تان شده؟
04:18
All right. How manyبسیاری of you have told that personفرد they did it?
104
243018
4180
بسیار خوب. چند نفر از شما به اون شخص گفتید که باعث چنین حالتی در شما شده؟
04:23
See, why not? We celebrateجشن گرفتن birthdaysتولدها,
105
247198
2326
ببینید، چرا که نه؟ ما تولد ها را جشن می گیریم،
04:25
where all you have to do is not dieمرگ for 365 daysروزها — (Laughterخنده) —
106
249524
4412
چیزی که لازمۀ انجامش فقط اینه که ۳۶۵ روز نمیرید- (خنده)
04:29
and yetهنوز we let people who have madeساخته شده our livesزندگی می کند better
107
253936
1803
و می گذاریم مردمی که زندگی ما را شادتر کردند
04:31
walkراه رفتن around withoutبدون knowingدانستن it.
108
255739
1625
بدون اینکه از انجام آن باخبر باشند، از کنار ما گذر کنند.
04:33
And everyهرکدام singleتنها one of you, everyهرکدام singleتنها one of you
109
257364
2465
و هر یک از تک تک شماها، هر یک از شما،
04:35
has been the catalystکاتالیزور for a lollipopاب نبات چوبی momentلحظه.
110
259829
1435
نقش یه کاتالیزور را در لحظه آبنبات چوبی داشتید.
04:37
You have madeساخته شده someone'sکسی هست life better by something
111
261264
1628
شما باعث شادتر شدن زندگی یه انسانی شدید
04:38
that you said or that you did, and if you think you haven'tنه,
112
262892
2553
با گفتن یه چیزی یا انجام چیزی، و اگه فکر می کنید نکردید،
04:41
think about all the handsدست ها that didn't go back up when I askedپرسید: that questionسوال.
113
265445
2665
به تمام اون دستهایی فکر کنید که وقتی من سوال را پرسیدم، بالا نرفتند.
04:44
You're just one of the people who hasn'tنه been told.
114
268110
1982
شما یکی از کسانی هستید که تا بحال این حرف را بهتون نگفته بودند.
04:45
But it is so scaryترسناک to think of ourselvesخودمان as that powerfulقدرتمند.
115
270092
2803
اما خیلی ترسناکه که فکر کنیم اینقدر قدرتمندیم.
04:48
It can be frighteningترسناک to think that we can matterموضوع that much
116
272895
2119
فکر اینکه چقدر می تونیم برای دیگران مهم باشیم، می تونه ترس آور باشه،
04:50
to other people, because as long as we make leadershipرهبری something biggerبزرگتر than us,
117
275014
3422
چون تا زمانیکه رهبری را بزرگتر از خود بدانیم،
04:54
as long as we keep leadershipرهبری something beyondفراتر us,
118
278436
1872
تا وقتی که رهبری را چیزی ورای خود بدانیم،
04:56
as long as we make it about changingتغییر دادن the worldجهان,
119
280308
1740
تا زمانیکه آنرا برای تغییر دنیا در نظر بگیریم،
04:57
we give ourselvesخودمان an excuseبهانه not to expectانتظار it
120
282048
1963
ما بهانه ای برای خود قرار داده تا هر روز انتظار آنرا نداشته باشیم،
04:59
everyهرکدام day from ourselvesخودمان and from eachهر یک other.
121
284011
2873
نه از طرف خود و نه از طرف یکدیگر.
05:02
Marianneماریان Williamsonویلیامسون said, "Our greatestبزرگترین fearترس is not that we are inadequateناکافی است.
122
286884
2744
ماریان ویلیامسون گفت،" بزرگترین ترس ما نالایق بودن ما نیست.
05:05
Our greatestبزرگترین fearترس is that we are powerfulقدرتمند beyondفراتر measureاندازه گرفتن.
123
289628
2359
بزرگترین ترس ما اینه که بی اندازه قدرتمندیم.
05:07
It is our lightسبک, and not our darknessتاریکی, that frightensترسناک us."
124
291987
2912
روشنی ماست که باعث ترسمان می شه، نه تاریکی مان."
05:10
And my call to actionعمل todayامروز is that we need to get over that.
125
294899
2456
و ندای حرکت من در امروز اینه که لازمه بر اون غلبه کنیم.
05:13
We need to get over our fearترس of how extraordinarilyفوق العاده
126
297355
1999
لازمه بر ترسمان از اینکه قادریم چه قدرت خارق العاده ای در زندگی یکدیگر داشته باشیم، غلبه کنیم.
05:15
powerfulقدرتمند we can be in eachهر یک other'sدیگران livesزندگی می کند.
127
299354
1543
لازمه بر ترسمان از اینکه قادریم چه قدرت خارق العاده ای در زندگی یکدیگر داشته باشیم، غلبه کنیم.
05:16
We need to get over it so we can moveحرکت beyondفراتر it, and our
128
300897
2405
لازمه بر اون غلبه کنیم تا بتونیم ورای آن حرکت کرده
05:19
little brothersبرادران and our little sistersخواهران, and one day our kidsبچه ها --
129
303302
2888
و برادران و خواهران کوچکتر ما، و یکروز فرزندان ما
05:22
or our kidsبچه ها right now -- can watch and startشروع کن to valueارزش
130
306190
2322
-- یا فرزندانمان در حال حاضر-- به آن نگریسته
05:24
the impactتأثیر we can have on eachهر یک other'sدیگران livesزندگی می کند
131
308512
2076
و به تاثیری که قادریم بر زندگی یکدیگر بگذاریم ارزش می نهند
05:26
more than moneyپول and powerقدرت and titlesعناوین and influenceنفوذ.
132
310588
3252
ارزشی بیش از پول و قدرت و شهرت و نفوذ.
05:29
We need to redefineدوباره تعریف کنید leadershipرهبری as beingبودن about lollipopاب نبات چوبی momentsلحظات,
133
313840
2635
لازمه رهبری را بعنوان لحظه آبنبات چوبی، مجدد معنی کنیم،
05:32
how manyبسیاری of them we createايجاد كردن, how manyبسیاری of them we acknowledgeاذعان,
134
316475
2887
چند تای آنرا موجب شدیم، چند تای آنرا قبول داریم،
05:35
how manyبسیاری of them we payپرداخت forwardرو به جلو, and how manyبسیاری of them we say thank you for.
135
319362
3433
چند تای آنرا اهدا کردیم، و بابت چند تای آن تشکر کردیم.
05:38
Because we'veما هستیم madeساخته شده leadershipرهبری about changingتغییر دادن the worldجهان,
136
322795
2358
از آنجائیکه رهبری را بعنوان تغییر دهنده دنیا در نظر گرفتیم،
05:41
and there is no worldجهان. There's only sixشش billionبیلیون understandingsدرک of it,
137
325153
3335
و دنیایی وجود ندارد. فقط شش میلیارد درک از آن وجود دارد،
05:44
and if you changeتغییر دادن one person'sفردی understandingدرك كردن of it,
138
328488
1811
و اگر شما درک یک انسان از آن را تغییر دهید،
05:46
one person'sفردی understandingدرك كردن of what they're capableقادر به of,
139
330299
2318
درک یک انسان از توانایی خود،
05:48
one person'sفردی understandingدرك كردن of how much people careاهميت دادن about them,
140
332617
2385
درک یک انسان از میزان علاقه دیگران به آنها،
05:50
one person'sفردی understandingدرك كردن of how powerfulقدرتمند an agentعامل
141
335002
2464
درک یک انسان از میزان قدرت تغییری که قادرند در این دنیا داشته باشند، کل موضوع را تغییر داده اید.
05:53
for changeتغییر دادن they can be in this worldجهان, you've changedتغییر کرد the wholeکل thing.
142
337466
3464
درک یک انسان از میزان قدرت تغییری که قادرند در این دنیا داشته باشند، کل موضوع را تغییر داده اید.
05:56
And if we can understandفهمیدن leadershipرهبری like that,
143
340930
2791
و اگر بتونیم معنی رهبری را بدین صورت درک کنیم،
05:59
I think if we can redefineدوباره تعریف کنید leadershipرهبری like that,
144
343721
2295
فکر کنم اگه بتونیم رهبری را بدین صورت معنی کنیم،
06:01
I think we can changeتغییر دادن everything.
145
346016
1973
فکر کنم قادریم همه چیز را تغییر دهیم.
06:03
And it's a simpleساده ideaاندیشه, but I don't think it's a smallکوچک one,
146
347989
2696
و این یه ایده ساده است، ولی فکر نکنم کوچک باشه،
06:06
and I want to thank you all so much for lettingاجازه دادن me shareاشتراک گذاری it with you todayامروز.
147
350685
3300
و مایلم از همگی بخاطر اینکه اجازه دادید آنرا با شما در میان بگذارم، تشکر کنم.
Translated by Farnaz Saghafi
Reviewed by soheila Jafari

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Drew Dudley - Leadership educator
Drew Dudley believes leadership is not a characteristic reserved for the extraordinary. He works to help people discover the leader within themselves.

Why you should listen

Drew Dudley’s interest in developing people’s leadership began when he was the Leadership Development coordinator at the University of Toronto, Scarborough. In 2010 he founded Nuance Leadership Development Services, a company that creates leadership curricula for communities, organizations and individuals -- a subject on which he also speaks widely.

More profile about the speaker
Drew Dudley | Speaker | TED.com