ABOUT THE SPEAKER
Sophie Andrews - Author, helpline advocate
Sophie Andrews is the CEO of The Silver Line, a 24-hour phone line that provides social connectivity for isolated senior citizens in the UK and receives approximately 1,500 calls per day.

Why you should listen

Sophie Andrews's harrowing childhood experiences, documented in her 2009 autobiography, Scarred, inspired her to become a local volunteer for the suicide prevention line Samaritans over 25 years ago, and she later served as the organization's national chairman for three years. Andrews makes regular appearances as a motivational speaker before a variety of audiences, giving talks about her life experiences and the importance of charity work.

More profile about the speaker
Sophie Andrews | Speaker | TED.com
TEDMED 2017

Sophie Andrews: The best way to help is often just to listen

سوفی اندروز: معمولاً بهترین راه کمک فقط گوش کردن است

Filmed:
1,669,271 views

خط مددکاری ۲۴ ساعته‌ای در بریتانیا به نام ساماریتنز به سوفی اندروز کمک کرد به جای قربانی سوءاستفاده شدن به نجات یافته تبدیل شود. حالا او در عوض کمکی که دریافت کرد، خط نقره‌ای را پایه‌گذاری کرده است، خط مددکاری که از افراد مسن تنها و منزوی پشتیبانی می‌کند. در یک سخنرانی قدرتمند و شخصی، او شرح می‌دهد چرا عمل ساده گوش کردن(به جای نصیحت کردن) معمولاً بهترین راه برای کمک به مددجویان است.
- Author, helpline advocate
Sophie Andrews is the CEO of The Silver Line, a 24-hour phone line that provides social connectivity for isolated senior citizens in the UK and receives approximately 1,500 calls per day. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
After cuttingبرش دادن her armبازو with a brokenشکسته شده glassشیشه,
0
921
2404
بعد از بریدن دستش با شیشه شکسته،
00:15
she fellسقوط into a fitfulfitful, exhaustedخسته sleepبخواب
on the railwayراه آهن stationایستگاه platformسکو.
1
3349
5074
روی سکوی ایستگاه راه‌آهن
از خستگی به خواب رفت.
00:21
Earlyزود in the morningصبح,
when the stationایستگاه toiletsتوالت were openedافتتاح شد,
2
9649
2794
صبح زود، وقتی دستشویی‌های
ایستگاه باز شدند،
00:24
she got painfullyدردناک to her feetپا,
and madeساخته شده her way over to them.
3
12467
3173
با درد فراوان سرپا شد،
و خودش را به آنجا رساند.
00:28
When she saw her reflectionانعکاس in the mirrorآینه,
4
16458
2079
وقتی چهره خودش را در آینه دید،
00:30
she startedآغاز شده to cryگریه کردن.
5
18561
1267
شروع به گریه کرد.
00:32
Her faceصورت was dirtyکثیف and tearstainedtearstained;
6
20792
2182
صورتش کثیف و خیس از اشک بود؛
00:34
her shirtپیراهن was rippedپاره پاره شده and coveredپوشش داده شده in bloodخون.
7
22998
2325
پیراهنش پاره و پوشیده از خون بود.
00:38
She lookedنگاه کرد as if she'dاو می خواهد been on the streetsخیابان ها
for threeسه monthsماه ها, not threeسه daysروزها.
8
26038
4047
انگار به جای سه روز،
سه ماه است که در خیابان به سر می‌برد.
00:42
She washedشسته herselfخودش as bestبهترین she could.
9
30998
2451
به بهترین شکلی که می‌توانست خودش را شست.
00:45
Her armsبازوها and stomachمعده were hurtingصدمه زدن badlyبدی.
10
33473
2667
دست و شکمش بدجوری درد می‌کرد.
00:49
She triedتلاش کرد to cleanپاک کن the woundsزخم ها,
11
37149
1579
سعی کرد زخم‌ها را پاک کند،
00:50
but any pressureفشار she appliedکاربردی
just startedآغاز شده the bleedingخون ریزی again.
12
38752
3182
اما هر فشاری که می‌آورد
فقط خونریزی را از سر می‌گرفت.
00:55
She neededمورد نیاز است stitchesبخیه, but there was no way
she would go to a hospitalبیمارستان.
13
43244
3836
به بخیه احتیاج داشت،
اما به هیچ وجه به بیمارستان نمی‌رفت.
00:59
They'dآنها می خواهند have sentارسال شد her back home again.
14
47718
1849
آنها او را دوباره به خانه می‌فرستادند.
01:01
Back to him.
15
49591
1150
پیش او.
01:03
She tightenedشدت گرفت her jacketژاکت --
16
51964
1929
ژاکتش را محکم کرد --
01:05
well, fastenedبسته شده her jacketژاکت tightlyمحکم
to coverپوشش the bloodخون.
17
53917
2533
البته، ژاکتش را محکم بست
تا جلو خونریزی را بگیرد.
01:09
She lookedنگاه کرد back at herselfخودش in the mirrorآینه.
18
57109
2333
در آینه نگاهی به خودش انداخت.
01:11
She lookedنگاه کرد a little better than before
but was pastگذشته caringمراقبت.
19
59466
3178
کمی بهتر از قبل به نظر می‌رسید
اما دیگر اهمیتی نمی‌داد.
01:16
There was only one thing
she could think of doing.
20
64260
2476
فقط می‌توانست به یک کار فکر کند.
01:19
She cameآمد out of the stationایستگاه
and into a phoneتلفن boxجعبه nearbyدر نزدیکی.
21
67093
3340
از ایستگاه بیرون زد
و رفت داخل باجه تلفنی در آن نزدیکی.
01:23
(Telephoneتلفن ringsحلقه)
22
71456
3581
(زنگ تلفن)
01:28
(Telephoneتلفن ringsحلقه)
23
76863
2744
(زنگ تلفن)
01:32
Womanزن: Samaritansساماریتان, can I help you?
24
80339
1961
زن: ساماریتنز، می‌توانم کمکتان کنم؟
01:37
Helloسلام, Samaritansساماریتان. Can I help you?
25
85133
2518
سلام، ساماریتنز، می‌توانم کمکتان کنم؟
01:40
Girlدختر: (Cryingگریان) I -- I don't know.
26
88076
1651
دختر: (گریه) من -- نمی‌دانم.
01:42
Womanزن: What's happenedاتفاق افتاد?
You soundصدا very upsetناراحت.
27
90895
3158
زن: چه اتفاقی افتاده؟
خیلی ناراحت به نظر می‌رسی.
01:46
(Girlدختر criesگریه می کند)
28
94077
2301
(گریه دختر)
01:50
Womanزن: Why not startشروع کن with your nameنام?
29
98799
1921
زن: چرا با گفتن اسمت شروع نکنیم؟
01:52
I'm Pamپام. What can I call you?
30
100744
1933
من پم هستم. اسم شما چیه؟
01:57
Where are you speakingصحبت كردن from?
31
105894
2128
از کجا تماس می‌گیری؟
02:00
Are you safeبی خطر?
32
108046
1150
جات امنه؟
02:02
Girlدختر: It's a phoneتلفن boxجعبه in Londonلندن.
33
110244
2020
دختر: از باجه تلفنی در لندن.
02:05
Pamپام: You soundصدا very youngجوان.
How oldقدیمی are you?
34
113609
2979
پم: خیلی جوان به نظر می‌رسی. چند سالته؟
02:08
Girlدختر: Fourteenچهارده.
35
116612
1150
دختر: چهارده.
02:10
Pamپام: And what's happenedاتفاق افتاد
to make you so upsetناراحت?
36
118374
2365
پم: چی شده که اینقدر ناراحتی؟
02:13
Girlدختر: I just want to dieمرگ.
Everyهرکدام day I wakeاز خواب بیدار up and wishآرزو کردن I was deadمرده.
37
121128
3894
دختر: می‌خواهم بمیرم. هر روز که از خواب
بیدار می‌شوم آرزوی مرگ می‌کنم.
02:17
If he doesn't killکشتن me, then, I think,
I want to do it myselfخودم.
38
125046
3721
اگر او مرا نکشد، فکر کنم
خودم این کار را خواهم کرد.
02:21
Pamپام: I'm gladخوشحالم you calledبه نام.
39
129949
1667
پم: خوشحالم که زنگ زدی.
02:24
Let's startشروع کن at the beginningشروع.
40
132165
1866
بیا از اول شروع کنیم.
02:28
Sophieسوفی Andrewsاندروز: Pamپام continuedادامه یافت to gentlyبه آرامی
askپرسیدن the girlدختر about herselfخودش.
41
136854
3160
سوفی اندروز: پم ادامه داد و آرام
از دختر درباره خودش پرسید.
02:32
She didn't say much;
there were lots of silencesسکوت.
42
140038
2544
چیز زیادی نگفت؛ سکوت‌های زیادی بود.
02:35
But she knewمی دانست she was there,
43
143222
1354
اما می‌دانست که او آنجاست،
02:36
and havingداشتن Pamپام on the endپایان of the phoneتلفن
feltنمد so comfortingآرامش.
44
144600
3352
و اینکه پم آن طرف خط باشد
خیلی آرامش بخش بود.
02:42
The 14-year-oldساله
that madeساخته شده that call was me.
45
150365
2428
آن دختر ۱۴ ساله
که آن تماس را گرفت من بودم.
02:46
That was me in the phoneتلفن boxجعبه.
46
154189
1933
من بودم که داخل باجه تلفن بودم.
02:48
I was runningدر حال اجرا away from home,
sleepingخوابیدن roughخشن on the streetsخیابان ها in Londonلندن.
47
156451
3885
داشتم از خانه فرار می‌کردم،
و در خیابان‌های لندن کارتن خواب شده بودم.
02:53
I was beingبودن sexuallyجنسیت abusedمورد آزار قرار گرفته
by my fatherپدر and his friendsدوستان.
48
161426
3033
توسط پدرم و دوستانش
مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بودم.
02:57
I was self-harmingخود آزاری everyهرکدام day.
I was suicidalخودکشی.
49
165681
3066
هر روز به خودم آسیب می‌زدم.
افکار خودکشی داشتم.
03:03
The first time I calledبه نام Samaritansساماریتان,
I was 12 and absolutelyکاملا desperateمستاصل.
50
171847
3655
اولین بار که با ساماریتنز تماس گرفتم،
۱۲ سالم بود و کاملاً درمانده بودم.
03:08
It was a fewتعداد کمی monthsماه ها after
my motherمادر had desertedترک me,
51
176371
2656
چند ماه بعد از آن بود
که مادرم مرا ترک کرد،
03:11
walkedراه می رفت out and left me in the familyخانواده home.
52
179051
2201
از خانه رفت و مرا آنجا تنها گذاشت.
03:14
And the abuseسو استفاده کردن I was sufferingرنج کشیدن
at the handsدست ها of my fatherپدر and his friendsدوستان
53
182077
3405
و رنج بردن از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن
به دست پدرم و دوستانش
03:17
had left me a totalجمع wreckخراب کردن.
54
185506
1733
مرا کاملاً از هم فروپاشانده بود.
03:20
I was runningدر حال اجرا away, I was missingگم شده schoolمدرسه,
55
188232
2607
داشتم فرار می‌کردم، مدرسه نمی‌رفتم،
03:22
I was arrivingرسیدن drunkمست.
56
190863
1333
داشتم دائم‌الخمر می‌شدم.
03:24
I was withoutبدون hopeامید and wanted to dieمرگ.
57
192957
2467
امیدی نداشتم و می‌خواستم بمیرم.
03:28
And that's where Samaritansساماریتان cameآمد in.
58
196934
1917
و اینجا بود که ساماریتنز از راه رسید.
03:33
Samaritansساماریتان has been around sinceاز آنجا که 1953.
59
201046
3299
ساماریتنز از سال ۱۹۵۳ وجود داشته است.
03:36
It's a 24/7 confidentialمحرمانه است
helplineخط تلفن کمک رسانی in the UKانگلستان
60
204878
3619
این یک خط مددکاری محرمانه
تمام وقت در بریتانیا است
03:40
for anyoneهر کسی who mightممکن be feelingاحساس
desperateمستاصل or suicidalخودکشی.
61
208521
3023
برای هرکسی که احساس درماندگی کند
یا افکار خودکشی داشته باشد.
03:44
Whichکدام I certainlyقطعا was.
62
212036
1467
که من قطعاً بودم.
03:46
Volunteersداوطلبان answerپاسخ the phoneتلفن
around the clockساعت everyهرکدام day of the yearسال,
63
214411
3181
داوطلبان در تمام ساعات
و هر روز سال تماس‌ها را پاسخ می‌دهند،
03:49
and callsتماس می گیرد are confidentialمحرمانه است.
64
217616
1532
و تماس‌ها محرمانه هستند.
03:53
Duringدر حین my teenageنوجوان yearsسالها,
when I was mostاکثر desperateمستاصل,
65
221204
2540
در سال‌های نوجوانی من،
وقتی که بیشتر از همیشه درمانده بودم،
03:55
Samaritansساماریتان becameتبدیل شد my lifelineخط مشی.
66
223768
2133
ساماریتنز به خط زندگی من بدل شد.
03:58
They promisedوعده داده شده me totalجمع confidentialityمحرمانه بودن.
67
226776
2650
آنها به من قول دادند
که کاملاً محرمانه است.
04:01
And that allowedمجاز me to trustاعتماد them.
68
229450
1809
و به همین دلیل
توانستم به آنها اعتماد کنم.
04:04
Disturbingاخلال در as they no doubtشک
foundپیدا شد my storyداستان, they never showedنشان داد it.
69
232315
3191
با اینکه بی‌شک داستان من آزاردهنده بود،
اما هیچ وقت به رویم نیاوردند.
04:08
They were always there for me
and listenedگوش داد withoutبدون judgmentداوری.
70
236457
3072
همیشه حضور داشتند
و بی‌قضاوت به من گوش می‌کردند.
04:12
Mostlyاغلب, they gentlyبه آرامی
encouragedتشویق شد me to get help;
71
240244
2182
بیشتر اوقات، به آرامی مرا
تشویق به کمک گرفتن می‌کردند؛
04:14
I never feltنمد out of controlکنترل with them --
72
242450
1947
هیچ وقت با آنها
کنترل چیزی از دستم در نرفت --
04:17
an interestingجالب هست parallelموازی,
73
245014
1174
یک توازن جذاب،
04:18
as I feltنمد so out of controlکنترل
in everyهرکدام other aspectجنبه of my life.
74
246212
3563
در حالیکه کنترل همه چیز در سایر
جنبه‌های زندگی از دستم در رفته بود.
04:22
It feltنمد my self-harmصدمه زدن به خود
was probablyشاید the only areaمنطقه
75
250632
2209
احساس می‌کردم خودآزاری‌ام تنها بخشی است
04:24
where I feltنمد I had any controlکنترل.
76
252865
1845
که روی آن کنترل دارم.
04:29
A fewتعداد کمی yearsسالها laterبعد, I managedاداره می شود to get
some controlکنترل in my life.
77
257442
3733
چند سال بعد، تصمیم گرفتم
کمی کنترل زندگی‌ام را به دست بگیرم.
04:33
And I had appropriateمناسب supportحمایت کردن around me
78
261641
2262
و حمایت لازم را کنارم داشتم
04:35
to allowاجازه دادن me to liveزنده
with what had happenedاتفاق افتاد.
79
263927
2118
تا بتوانم با اتفاقی که افتاده زندگی کنم.
04:38
I had becomeتبدیل شدن به a survivorبازمانده of abuseسو استفاده کردن
ratherنسبتا than a victimقربانی.
80
266387
2757
به جای قربانی سوءاستفاده
به نجات یافته تبدیل شده بودم.
04:42
And at 21, I contactedتماس گرفت Samaritansساماریتان again.
81
270204
2484
و در ۲۱ سالگی، دوباره
با ساماریتنز تماس گرفتم.
04:45
This time because I wanted
to becomeتبدیل شدن به a volunteerداوطلب.
82
273299
2739
این بار چونکه می‌خواستم داوطلب شوم.
04:48
Wanted to payپرداخت something back
83
276426
1453
می‌خواستم کمی از کمک‌های
سازمانی را جبران کنم
04:49
to the organizationسازمان
that had really savedذخیره my life.
84
277903
2886
که واقعاً زندگی مرا نجات داده بود.
04:54
I knewمی دانست that the simpleساده actعمل کن of listeningاستماع
in an empatheticدلسرد کننده way
85
282674
3650
می‌دانستم که کار ساده همدلانه گوش کردن
04:58
could have a profoundعمیق effectاثر.
86
286348
1698
می‌تواند اثری عمیق داشته باشد.
05:00
I knewمی دانست that somebodyکسی
listeningاستماع to me withoutبدون judgmentداوری
87
288991
3032
می‌دانستم که اگر کسی
بی‌قضاوت به من گوش دهد
05:04
would make the biggestبزرگترین differenceتفاوت.
88
292047
1690
می‌تواند تفاوت بزرگی ایجاد کند.
05:07
So I caughtگرفتار up with my educationتحصیلات,
89
295673
2975
پس تحصیلاتم را ادامه دادم،
05:10
foundپیدا شد someoneکسی I could persuadeمتقاعد کردن
to give me a jobکار,
90
298672
3945
کسی را پیدا کردم که بتوانم
متقاعدش کنم کاری به من بدهد،
05:14
and I enjoyedلذت بردم my volunteeringداوطلب شدن
at Samaritansساماریتان.
91
302641
2753
و از داوطلب شدن در ساماریتنز لذت می‌بردم.
05:17
And when I say "enjoyedلذت بردم,"
it's an oddفرد wordکلمه to use,
92
305744
2493
و وقتی می‌گویم «لذت می‌بردم،»
کلمه عجیبی را به کار می‌برم،
05:20
because no one would want
to think of anyoneهر کسی
93
308261
2063
چون هیچ کس نیست که دوست داشته باشد
05:22
beingبودن in absoluteمطلق distressپریشانی or painدرد.
94
310348
2055
به کسی که در اوج بدبختی و درد است فکر کند.
05:25
But I knewمی دانست that that profoundعمیق impactتأثیر
of that listeningاستماع earگوش
95
313053
2723
اما من می‌دانستم که اثر عمیق آن گوش شنوا
05:27
and someoneکسی beingبودن alongsideدر کنار me
at that desperateمستاصل time
96
315800
3237
و بودن کسی در کنارم در اوقات درماندگی
05:31
had the biggestبزرگترین impactتأثیر,
97
319061
1215
بزرگترین تاثیر را داشته است،
05:32
and I feltنمد a great senseاحساس of fulfillmentتحقق
98
320300
2595
و احساس خشنودی بسیاری می‌کردم
05:34
that I was ableتوانایی to help people
as a Samaritanسامرهیان.
99
322919
2263
از اینکه به عنوان یک ساماریتن
می‌توانم به مردم کمک کنم.
05:38
In my yearsسالها volunteeringداوطلب شدن at Samaritansساماریتان,
I was askedپرسید: to performانجام دادن manyبسیاری rolesنقش ها.
100
326450
3897
در سال‌هایی که در ساماریتنز داوطلب بودم،
در نقش‌های بسیاری کار کردم.
05:42
But I guessحدس بزن the peakاوج cameآمد in 2008,
101
330371
3166
اما به نظرم نقطه عطف آن در سال ۲۰۰۸ بود،
05:45
when I was askedپرسید: to chairصندلی
the organizationسازمان for threeسه yearsسالها.
102
333561
2810
وقتی که ریاست سازمان
برای سه سال به من محول شد.
05:48
So I had actuallyدر واقع goneرفته
from that vulnerableآسیب پذیر callerتماس گیرنده
103
336395
2349
خوب من درواقع از آن تماس گیرنده آسیب‌پذیر
05:50
in the phoneتلفن boxجعبه, desperateمستاصل for help,
104
338768
2000
که از آن باجه تلفن تمنای کمک می‌کرد،
05:52
to beingبودن the nationalملی leadسرب
for the organizationسازمان
105
340792
2237
به رهبر ملی سازمان
05:55
and responsibleمسئول for 22,000 volunteersداوطلبان.
106
343053
2533
و مسئول ۲۲٫۰۰۰ داوطلب بدل شده بودم.
05:59
I actuallyدر واقع used to jokeجوک at the time
107
347018
1730
واقعاً آن زمان به شوخی می‌گفتم
06:00
and say if you really
screwedپیچ up as a callerتماس گیرنده,
108
348772
2126
اگر به عنوان تماس گیرنده واقعاً گند زدید،
06:02
you mightممکن endپایان up runningدر حال اجرا the placeمحل.
109
350922
1667
ممکن است کارتان
به مدیریت اینجا ختم شود.
06:04
(Laughterخنده)
110
352613
1151
(خنده)
06:05
Whichکدام I did.
111
353788
1170
که برای من شد.
06:06
But I guessحدس بزن in a worldجهان whichکه is dominatedتحت سلطه
by professionalizingحرفه ای everything we do,
112
354982
5087
اما گمان می‌کنم در جهانی که از
حرفه‌ای‌سازی هر کاری که می‌کنیم پر شده،
06:12
I really understoodفهمید
that that simpleساده actعمل کن of listeningاستماع
113
360093
2492
من واقعاً متوجه شدم که عمل ساده گوش کردن
06:14
could have suchچنین a life-changingتغییر زندگی effectاثر.
114
362609
2135
می‌تواند چنان تاثیری داشته باشد
که زندگی فرد را متحول کند.
06:17
I guessحدس بزن it's a simpleساده conceptمفهوم
115
365578
1429
فکر می‌کنم این یک مفهوم ساده است
06:19
that can be appliedکاربردی
acrossدر سراسر all areasمناطق of life.
116
367031
2443
که می‌تواند در تمام
عرصه‌های زندگی به کار برود.
06:22
So in the 1980s, when I calledبه نام Samaritansساماریتان,
117
370768
2032
پس در دهه ۱۹۸۰،
زمانی که با ساماریتنز تماس گرفتم،
06:24
childکودک abuseسو استفاده کردن was a subjectموضوع
no one wanted to talk about.
118
372824
2570
سوءاستفاده از کودکان موضوعی بود
که هیچکس نمی‌خواست درباره آن صحبت کند.
06:28
Victimsقربانیان were oftenغالبا blamedسرزنش شد,
victimsقربانیان were oftenغالبا judgedقضاوت شده.
119
376022
3852
قربانیان معمولاً سرزنش می‌شدند،
قربانیان معمولاً قضاوت می‌شدند.
06:33
And it was a topicموضوع of shameشرم آور,
and no one really wanted to talk about it.
120
381236
3815
و موضوعی شرم‌آور بود، و واقعاً
هیچکس دلش نمی‌خواست درباره آن صحبت کند.
06:38
Todayامروز, judgmentداوری and shameشرم آور
surroundفراگیر a differentناهمسان issueموضوع.
121
386284
3563
امروز، قضاوت و شرم
موضوع دیگری را احاطه کرده است.
06:41
There's a differentناهمسان stigmaشرم آور
that's out there.
122
389871
2404
لکه ننگ دیگری گسترده شده است.
06:44
And the stigmaشرم آور that's there todayامروز
is to talk about lonelinessتنهایی.
123
392633
3411
و لکه ننگی که امروز به وجود آمده
صحبت درباره تنهایی است.
06:50
Lonelinessتنهایی and isolationانزوا
have profoundعمیق healthسلامتی impactsاثرات.
124
398180
3342
تنهایی و انزوا
آثار عمیقی بر سلامت فرد دارند.
06:53
Beingبودن lonelyتنهایی can have a significantقابل توجه impactتأثیر
on your ownخودت well-beingتندرستی.
125
401546
3759
تنها بودن می‌تواند بر سلامتی شما
اثر قابل توجهی داشته باشد.
06:58
Recentاخیر systematicنظام reviewمرور of researchپژوهش
126
406022
2158
بازنگری اصولی اخیر تحقیق
07:00
actuallyدر واقع said that it increasedافزایش یافت
the mortalityمرگ و میر ratesنرخ ها,
127
408204
2596
نشان داد که این مسئله
در واقع نرخ مرگ و میر
07:02
or prematureزودگذر deathمرگ ratesنرخ ها,
128
410824
1325
یا نرخ مرگ زودهنگام را،
07:04
by up to 30 percentدرصد.
129
412173
1333
تا ۳۰ درصد افزایش داده است.
07:06
It can leadسرب to higherبالاتر bloodخون pressureفشار,
higherبالاتر levelsسطوح of depressionافسردگی,
130
414556
4017
تنهایی می‌تواند باعث افزایش فشار خون،
و درجات بالاتر افسردگی شود،
07:10
and actuallyدر واقع alignedهم راستا to mortalityمرگ و میر ratesنرخ ها
131
418597
2182
و با نرخ مرگ و میری که ممکن است
07:12
that mightممکن be more associatedهمراه
with alcoholالکل abuseسو استفاده کردن or smokingسیگار کشیدن cigarettesسیگار.
132
420803
4345
با سوءمصرف الکل و سیگار کشیدن
در ارتباط باشد همراستا است.
07:17
Lonelinessتنهایی is actuallyدر واقع more harmfulزیان آور
that smokingسیگار کشیدن 15 cigarettesسیگار.
133
425913
3419
ضرر تنهایی در واقع
بیشتر از کشیدن ۱۵ نخ سیگار
07:21
A day.
134
429667
1190
در روز است.
07:23
Not in your life, in your day.
135
431215
1660
نه در طول زندگی، در یک روز.
07:25
It's alsoهمچنین associatedهمراه
with higherبالاتر levelsسطوح of dementiaزوال عقل.
136
433324
2920
همچنین با درجات بالاتر
زوال عقل در ارتباط است.
07:28
So a recentاخیر studyمطالعه alsoهمچنین foundپیدا شد
137
436268
1888
یک مطالعه اخیر نشان داده است
07:30
that lonelyتنهایی people are twiceدو برابر at riskخطر
of Alzheimer'sآلزایمر diseaseمرض.
138
438180
3781
که افراد تنها دو برابر بیشتر
در معرض خطر ابتلا به آلزایمر قرار دارند.
07:35
Of courseدوره, there's manyبسیاری people
that liveزنده aloneتنها who are not lonelyتنهایی.
139
443728
4168
البته، بسیاری هستند
که تنها زندگی می‌کنند اما تنها نیستند.
07:40
But beingبودن a caregiverمراقب for a partnerشریک
that maybe has dementiaزوال عقل
140
448696
3627
اما مراقبت از شریک زندگی
که احتمالاً مبتلا به آلزایمر است
07:44
can be a very lonelyتنهایی placeمحل.
141
452347
1733
می‌تواند جای بسیار تنهایی باشد.
07:47
And a recentاخیر landmarkنقطه عطفی studyمطالعه gaveداد us
a very good, clearروشن است definitionتعریف
142
455163
3128
و یک مطالعه قابل توجه اخیر
توصیف بسیار خوب و دقیقی
07:50
of what lonelinessتنهایی is.
143
458315
1515
از تنهایی به ما می‌دهد.
07:51
And it said it's a subjectiveذهنی,
unwelcomeناخواسته feelingاحساس
144
459854
3402
و می‌گوید که این
یک احساس ناخوشایند ذهنی است
07:55
of a lackعدم or lossاز دست دادن of companionshipهمراهی.
145
463280
2334
از فقدان یا از دست دادن ارتباط.
07:58
And it happensاتفاق می افتد when there's a mismatchعدم هماهنگی
146
466185
2064
و وقتی اتفاق می‌افتد
08:00
betweenبین the qualityکیفیت and the quantityکمیت
of relationshipsروابط that we have
147
468273
3666
که بین کیفیت و کمیت روابطی که داریم
و روابطی که می‌خواهیم داشته باشیم
08:03
and those that we want.
148
471963
1347
ناهماهنگی وجود داشته باشد.
08:07
Now in my life, the bestبهترین help
I've ever receivedاخذ شده
149
475007
2739
در زندگی خود من، بهترین کمکی
که تا بحال دریافت کرده‌ام
08:09
has been from those personalشخصی connectionsارتباطات
150
477770
2150
از همان روابط خصوصی
08:11
and beingبودن listenedگوش داد to
in an empatheticدلسرد کننده way.
151
479944
2531
و با حس همدلی شنیده شدن بوده است.
08:15
Professionalsحرفه ای, and I'm consciousآگاهانه
I'm speakingصحبت كردن to a roomاتاق of professionalsحرفه ای ها,
152
483561
3445
حرفه‌ای‌ها، و آگاهم که دارم
در اتاقی پر از حرفه‌ای‌ها صحبت می‌کنم،
08:19
have a very importantمهم placeمحل.
153
487030
1397
جایگاه بسیار مهمی دارند.
08:20
But for me, a volunteerداوطلب
givingدادن up theirخودشان time
154
488451
3015
اما برای من، یک داوطلب
که وقتش را گذاشته بود
08:23
and listeningاستماع to me withoutبدون judgmentداوری
in a confidentialمحرمانه است way,
155
491490
3730
و بدون قضاوت و محرمانه به من گوش می‌کرد،
08:27
had suchچنین a hugeبزرگ,
life-changingتغییر زندگی effectاثر for me.
156
495244
2754
تاثیر بسیار بزرگی داشت
که زندگی‌ام را تغییر داد.
08:30
And that was something
that really stayedماند with me.
157
498546
2467
و آن چیزی بود که واقعاً با من ماند.
08:33
So as you will have gatheredجمع شد,
in my teenageنوجوان yearsسالها,
158
501561
2374
پس همان طور که فهمیدید، در نوجوانی
08:35
I was off the railsریل ها, I was going everyهرکدام day
wonderingتعجب کردم if I'd even liveزنده the nextبعد day.
159
503959
3915
همه چیز از کنترل من خارج شده بود،
و هر روز که می‌گذشت
نمی‌دانستم فردا زنده خواهم بود یا نه.
08:39
But that profoundعمیق impactتأثیر of the volunteerداوطلب
listeningاستماع to me stayedماند with me.
160
507898
3910
اما تاثیر عمیق آن داوطلب
که به من گوش کرد با من باقی ماند.
08:44
When I finallyسرانجام got to a pointنقطه in my life
161
512673
2126
وقتی که بالاخره در زندگی هدفی پیدا کردم
08:46
where I feltنمد I could liveزنده
with what had happenedاتفاق افتاد,
162
514823
2548
و احساس کردم می‌توانم
با اتفاقی که افتاده زندگی کنم،
08:49
I wanted to payپرداخت something back.
163
517395
1658
می‌خواستم کمی جبران کنم.
08:51
And in my experienceتجربه,
164
519990
1150
و در تجربه من،
08:53
people who have been helpedکمک کرد
in a transformingتبدیل شدن way
165
521164
2890
کسانی که به شکلی متحول کننده
کمک دریافت می‌کنند
08:56
always want to payپرداخت something back.
166
524078
1849
همیشه می‌خواهند جبران کنند.
08:59
So I startedآغاز شده payingپرداخت back by my 25 yearsسالها
volunteeringداوطلب شدن with Samaritansساماریتان.
167
527450
4195
پس با ۲۵ سال داوطلبی در ساماریتنز
شروع به جبران کردم.
09:05
And then, in 2013,
168
533125
2033
و بعد، در سال ۲۰۱۳،
09:07
pickingچیدن up on that wholeکل issueموضوع
and the newجدید stigmaشرم آور of lonelinessتنهایی,
169
535182
3649
برای مقابله با معضل تنهایی
و برخورد با خجالت حاصل از آن،
09:10
I launchedراه اندازی شد a newجدید nationalملی
helplineخط تلفن کمک رسانی in the UKانگلستان for olderمسن تر people,
170
538855
3611
در بریتانیا خط مددرسانی جدیدی
برای افراد مسن پایه گذاری کردم،
09:14
calledبه نام The Silverنقره Lineخط,
171
542490
1206
که خط نقره‌ای نام دارد،
09:15
whichکه is there to supportحمایت کردن
lonelyتنهایی and isolatedجدا شده olderمسن تر people.
172
543720
3364
و وظیفه آن حمایت
از سالمندان تنها و منزوی است.
09:20
In our shortکوتاه historyتاریخ,
we'veما هستیم takenگرفته شده 1.5 millionمیلیون callsتماس می گیرد.
173
548260
3533
ما در تاریخچه کوتاه‌مان،
۱/۵ میلیون تماس داشته‌ایم.
09:24
And I know we're havingداشتن a bigبزرگ impactتأثیر,
basedمستقر on the feedbackبازخورد we get everyهرکدام day.
174
552276
3821
و با توجه به بازخوردی که هر روز می‌گیریم،
می‌دانم که تاثیر زیادی داشته‌ایم.
09:29
Some people mightممکن be callingصدا زدن up
for a friendlyدوستانه chatچت,
175
557411
2595
بعضی ممکن است برای یک
گفتگوی دوستانه تماس بگیرند،
09:32
maybe some informationاطلاعات
about localمحلی servicesخدمات.
176
560030
2484
یا اطلاعاتی درباره خدمات محلی بخواهند.
09:34
Some mightممکن be callingصدا زدن
because they're suicidalخودکشی.
177
562538
2642
بعضی ممکن است به خاطر داشتن
افکار خودکشی تماس بگیرند.
09:37
Some mightممکن be callingصدا زدن up
because they're reportingگزارش نویسی abuseسو استفاده کردن.
178
565204
2794
بعضی ممکن است برای گزارش
مورد سوءاستفاده قرار گرفتن تماس بگیرند.
09:40
And some quiteکاملا simplyبه سادگی, as I was,
mayممکن است have simplyبه سادگی just givenداده شده up on life.
179
568693
3844
و بعضی هم ممکن است، مثل من،
دیگر دست از زندگی شسته باشند.
09:46
I guessحدس بزن it's a really simpleساده ideaاندیشه,
settingتنظیمات up a helplineخط تلفن کمک رسانی.
180
574931
2754
به نظرم ایده بسیار ساده‌ایست،
ایجاد خط مددرسانی.
09:49
And I look back to those earlyزود daysروزها
181
577709
1709
و به آن روزهای اول که نگاه می‌کنم
09:51
when I had the loftyبلند titleعنوان, I still have,
of chiefرئیس execexec, but in the earlyزود daysروزها,
182
579442
3715
وقتی که آن عنوان بلندپایه رئیس ارشد را
داشتم، هنوز هم دارم اما در روزهای اول،
09:55
I was chiefرئیس execexec of myselfخودم.
183
583181
1451
رئیس ارشد خودم بودم.
09:56
Whichکدام, I have to say, I had
the bestبهترین meetingsجلسات ever in my careerحرفه --
184
584982
3157
که باید بگویم، بهترین جلسات ممکن را
در کارم داشته‌ام --
10:00
(Laughterخنده)
185
588163
1151
(خنده)
10:01
as chiefرئیس execexec of myselfخودم.
186
589338
1286
به عنوان رئیس ارشد خودم.
10:02
But things have movedنقل مکان کرد on, and now in 2017,
187
590648
3783
اما کارها پیش رفته، و حالا در سال ۲۰۱۷،
10:06
we have over 200 staffکارکنان
listeningاستماع to olderمسن تر people
188
594455
3728
بیش از ۲۰۰ کارمند داریم
که در تمام طول سال ۲۴ ساعته، هفت روز هفته
10:10
everyهرکدام day of the yearسال, 24/7.
189
598207
1867
به سالمندان گوش می‌دهند.
10:12
We alsoهمچنین have over 3,000 volunteersداوطلبان
makingساخت weeklyهفتگی friendshipدوستی callsتماس می گیرد
190
600673
3770
همچنین بیش از ۳٫۰۰۰ داوطلب داریم
که هر هفته از خانه خودشان
تماس‌های دوستانه می‌گیرند.
10:16
from theirخودشان ownخودت home.
191
604467
1339
10:18
We alsoهمچنین, for people
that like the writtenنوشته شده است wordکلمه,
192
606767
2207
ما همچنین، به کسانی
که نوشته را دوست دارند،
10:20
offerپیشنهاد Silverنقره Lettersنامه ها,
and we writeنوشتن pen-palمکاتبه ای lettersنامه ها
193
608998
2897
نامه‌های نقره‌ای را پیشنهاد می‌دهیم،
10:23
to olderمسن تر people who still enjoyلذت بردن
receivingدریافت a letterنامه.
194
611919
2964
و به سالمندانی که هنوز دوست دارند
نامه دریافت کنند نامه می‌نویسیم.
10:27
And we alsoهمچنین have introducedمعرفی کرد
something calledبه نام Silverنقره Circlesحلقه ها --
195
615497
2921
و همچنین چیزی را پیشنهاد کرده‌ایم
به نام دایره‌های نقره‌ای --
متوجه شدید که دارم
کلمه "نقره‌ای" را صاحب می‌شوم --
10:30
you noticeاطلاع I'm owningداشتن
the wordکلمه "silverنقره" here --
196
618442
2264
10:32
put "silverنقره" in frontجلوی of it and it's oursما.
197
620730
2003
"نقره‌ای" را کنار هرچه بگذارید مال ماست.
دایره‌های نقره‌ای
تماس‌های کنفرانسی گروهی هستند
10:34
Silverنقره Circlesحلقه ها are groupگروه conferenceکنفرانس callsتماس می گیرد
198
622757
1957
10:36
where people actuallyدر واقع
talk about sharedبه اشتراک گذاشته شده interestsمنافع.
199
624728
2334
که آنجا در واقع افراد درباره
علایق مشترکشان صحبت می‌کنند.
10:39
My favoriteمورد علاقه groupگروه is the musicموسیقی groupگروه,
200
627086
1849
گروه مورد علاقه من گروه موسیقی است،
10:40
where people, everyهرکدام weekهفته,
playبازی musicalموزیکال instrumentsابزار
201
628959
2353
که افراد، هر هفته،
پای تلفن برای هم ساز می‌زنند.
10:43
down the phoneتلفن to eachهر یک other.
202
631336
1796
10:45
Not always the sameیکسان tuneاهنگ at the sameیکسان time.
203
633156
2231
البته همیشه با هم کوک نیستند.
10:47
(Laughterخنده)
204
635411
1539
(خنده)
10:48
But they do have funسرگرم کننده.
205
636974
1400
اما اوقات خوشی با هم دارند.
10:51
And "funسرگرم کننده" is an interestingجالب هست wordکلمه,
206
639260
1616
و "خوش" کلمه جذابی است،
10:52
because I've talkedصحبت کرد very much about
desperationناامیدی, lonelinessتنهایی and isolationانزوا.
207
640900
3876
چون خیلی درباره افسردگی،
تنهایی، و انزوا حرف زدم.
10:56
But if you cameآمد to our helplineخط تلفن کمک رسانی in the UKانگلستان,
you would alsoهمچنین hearشنیدن laughterخنده.
208
644800
3595
اما اگر به خط امداد ما در بریتانیا بیایید،
صدای خنده هم می‌شنوید.
11:00
Because at the Silverنقره Lineخط,
209
648419
1445
چون در خط نقره‌ای،
11:01
we do want to cherishگرامی داشتن
the wonderfulفوق العاده livesزندگی می کند of olderمسن تر people
210
649888
3384
ما جداً می‌خواهیم
زندگی شگفت‌انگیز سالمندان
11:05
and all the experiencesتجربیات that they bringآوردن.
211
653296
2202
و تمام تجربه‌ای که با خود
دارند را گرامی بداریم.
11:07
So here'sاینجاست an exampleمثال,
just a snippetقطعه of one of our callsتماس می گیرد.
212
655522
3579
خوب این یک مثال است،
فقط تکه کوتاهی از یکی از تماس‌های ما.
11:11
(Audioسمعی) Good morningصبح,
you're throughاز طریق to the Silverنقره Lineخط.
213
659974
2667
(صدا) صبح بخیر،
با خط نقره‌ای تماس گرفته‌اید.
من الن هستم، چه کمکی از من ساخته است؟
11:14
My name'sنام Alanآلن, how can I help?
214
662665
1532
11:16
Womanزن: Helloسلام, Alanآلن. Good morningصبح.
215
664221
1579
زن: سلام الن، صبح بخیر.
11:17
Alanآلن: Helloسلام.
216
665824
1151
الن: سلام.
11:18
Womanزن: (Chipperجیک جیک) Helloسلام!
217
666999
1157
زن: (سرزنده) سلام!
11:20
Alanآلن: Oh, how are you this morningصبح?
218
668180
1730
الن: خوب، امروز در چه حالی؟
11:21
Womanزن: I'm alrightبسيار خوب, thank you.
219
669934
1429
زن: خوبم، ممنون.
11:23
Alanآلن: I'm pleasedخوشحال to hearشنیدن it.
220
671387
1396
الن: خوشحالم که اینو می‌شنوم.
11:24
Womanزن: What a wonderfulفوق العاده thing
the telephoneتلفن is, you know?
221
672807
2698
زن: تلفن عجب چیز خوبیه، می‌دونی؟
11:28
Alanآلن: It's a remarkableقابل توجه
inventionاختراع, isn't it?
222
676101
2103
الن: اختراع بی‌نظیریه، نه؟
11:30
Womanزن: I rememberیاد آوردن
when I was a little girlدختر,
223
678228
2079
زن: یادم هست وقتی دختربچه بودم،
11:32
donkey'sخر را yearsسالها agoپیش,
224
680331
1532
خیلی سال پیش،
11:33
if you wanted to make
a phoneتلفن call to somebodyکسی,
225
681887
2896
اگر می‌خواستی با کسی تماس بگیری،
11:36
you had to go to a shopفروشگاه
226
684807
2191
باید به فروشگاه می‌رفتی
11:39
and use the telephoneتلفن of the shopفروشگاه
227
687022
2452
و از تلفن مغازه استفاده می‌کردی
11:41
and payپرداخت the shopفروشگاه for usingاستفاده كردن the telephoneتلفن
and have your phoneتلفن call.
228
689498
3953
و هزینه تماس را به فروشنده
پرداخت می‌کردی و تماس می‌گرفتی.
11:45
So you didn't make phoneتلفن callsتماس می گیرد
just wheneverهر زمان که you fanciedتصور.
229
693475
2689
هر وقت می‌خواستی که نمی‌شد تلفن بزنی.
11:48
Alanآلن: Oh, no.
230
696188
1151
الن: اوه، نه.
11:49
Womanزن: (Coughsسرفه) Oh, sorry.
231
697363
1770
زن: (سرفه) اوه، ببخشید.
11:51
(Coughsسرفه)
232
699157
1269
(سرفه)
11:52
Excuseبهانه me about that.
233
700450
1326
خیلی عذر می‌خواهم.
11:53
You had to, you know,
234
701800
1699
می‌دونی، مجبور بودی
11:55
confineمحدود کردن your phoneتلفن callsتماس می گیرد
to the absoluteمطلق essentialsملزومات.
235
703523
3225
فقط چیزهای خیلی ضروری رو پای تلفن بگی.
11:59
And now, here I am, sittingنشسته in my ownخودت home
in my dressingتزئین gownلباس شب still,
236
707141
5647
اما حالا، من تو خونه خودم
همین طور با قبا نشستم،
12:04
and usingاستفاده كردن the telephoneتلفن,
isn't it wonderfulفوق العاده?
237
712812
2971
و تلفن می‌زنم، فوق‌العاده نیست؟
12:07
Alanآلن: It is. (Laughterخنده)
238
715807
2502
الن: واقعاً. (خنده)
12:10
SAس: And that's not untypicaluntypical of a call
we mightممکن receiveدريافت كردن at our helplineخط تلفن کمک رسانی.
239
718886
3397
س ا: و این تماس برای تماس‌هایی که در
خط امدادمان دریافت می‌کنیم غیرمعمول نیست.
12:14
That's someoneکسی who really seesمی بیند us
as partبخشی of the familyخانواده.
240
722307
2649
این کسی است که واقعاً ما را
عضوی از خانواده می‌داند.
12:17
So Silverنقره Lineخط, I guessحدس بزن,
are now helpingکمک olderمسن تر people
241
725727
2485
خوب، به گمان من، خط نقره‌ای دارد
همان طوری به سالمندان کمک می‌کند
12:20
in the sameیکسان way
that Samaritansساماریتان has helpedکمک کرد me.
242
728236
2206
که ساماریتنز به من کمک کرد.
12:22
They're there 24/7,
they're listeningاستماع confidentiallyمحرمانه
243
730466
2658
آنها هفت روز هفته و ۲۴ ساعته
به صورت محرمانه در حال شنیدن هستند
12:25
and quiteکاملا oftenغالبا not givingدادن any adviceمشاوره.
244
733148
2523
و اغلب اوقات هیچ پیشنهادی نمی‌دهند.
12:27
How oftenغالبا do we really ever listen
withoutبدون givingدادن adviceمشاوره?
245
735695
3612
چقدر پیش می‌آید که واقعاً
بدون نصیحت کردن گوش کنیم؟
12:31
It's actuallyدر واقع quiteکاملا hardسخت.
246
739331
1333
در واقع خیلی سخت است.
12:32
Quiteکاملا oftenغالبا on the phoneتلفن callsتماس می گیرد,
an olderمسن تر personفرد would say,
247
740688
3009
خیلی وقت‌ها در تماس‌های تلفنی،
یک فرد پیر ممکن است بگوید،
12:35
"Could you give me some adviceمشاوره, please?"
248
743721
1942
«ممکن است لطفاً کمی به من مشاوره بدهید؟»
12:37
And 20 minutesدقایق laterبعد, they say,
"Thank you for your adviceمشاوره,"
249
745687
2859
و ۲۰ دقیقه بعد می‌گویند،
«بابت مشاوره خیلی ممنونم،»
12:40
and we realizeتحقق بخشیدن we haven'tنه givenداده شده any.
250
748570
1740
و ما متوجه می‌شویم
که هیچ مشاوره‌ای نداده‌ایم.
12:42
(Laughterخنده)
251
750334
1001
(خنده)
12:43
We'veما هستیم listenedگوش داد and listenedگوش داد,
and we haven'tنه interruptedمنقطع.
252
751359
2613
ما گوش کرده‌ایم و گوش کرده‌ایم،
و وقفه‌ای در کارمان نداشته‌ایم.
12:45
But to that personفرد,
maybe we have givenداده شده adviceمشاوره.
253
753996
2491
اما برای آن فرد، شاید
نصیحتی به او کرده باشیم.
12:48
We recentlyبه تازگی conductedانجام شده
a surveyنظر سنجی at The Silverنقره Lineخط
254
756511
2366
اخیراً در خط نقره‌ای تحقیقی انجام دادیم
12:50
to 3,000 olderمسن تر people, to askپرسیدن them
what they thought of the serviceسرویس.
255
758901
3657
و نظر ۳٫۰۰۰ سالمند را
درباره این خدمات پرسیدیم.
12:54
And one personفرد quiteکاملا simplyبه سادگی
cameآمد back and said,
256
762582
2334
و یک نفر خیلی ساده برگشت و گفت،
12:56
for the first time in her life,
257
764940
2557
برای اولین بار در زندگی‌اش،
12:59
she had what we would call
in the sportورزش cricketکریکت a wicketkeeperwicketkeeper,
258
767521
3786
چیزی دارد که ما در کریکت
به آن می‌گوییم دروازه‌بان،
13:03
and what you would call
in baseballبیسبال, a catcherگیرنده.
259
771331
3200
و شما در بیس‌بال بهش می‌گویید گیرنده.
13:06
I've been here 48 hoursساعت ها,
and I'm talkingصحبت کردن Americanآمریکایی.
260
774911
2397
۴۸ ساعت اینجا بودم،
و دارم آمریکایی حرف می‌زنم.
13:09
They will not recognizeتشخیص me
when I get home.
261
777332
2015
وقتی برگردم خانه مرا نمی‌شناسند.
13:11
(Laughterخنده)
262
779371
1524
(خنده)
13:12
But for the first time in her life,
she had that catcherگیرنده,
263
780919
2737
اما برای اولین بار در زندگی‌اش،
او آن گیرنده را داشت،
13:15
whichکه is really, really importantمهم.
264
783680
1675
که خیلی، خیلی مهم است.
13:17
And now it's come fullپر شده circleدایره,
because actuallyدر واقع,
265
785379
2649
و حالا دیگر چرخه کامل شده، چون در واقع،
13:20
people that are callingصدا زدن Silverنقره Lineخط
and needingنیازمند a catcherگیرنده
266
788052
2683
کسانی که به خط نقره‌ای زنگ می‌زنند
و به گیرنده احتیاج دارند
13:22
are now becomingتبدیل شدن به catchersجادوگران themselvesخودشان
by puttingقرار دادن something back
267
790759
2946
خودشان دارند تبدیل به گیرنده
می‌شوند و جبران می‌کنند
13:25
and becomingتبدیل شدن به volunteersداوطلبان
and becomingتبدیل شدن به partبخشی of our familyخانواده.
268
793729
3007
و داوطلب می‌شوند و به عضوی
از خانواده ما تبدیل می‌شوند.
13:29
So I endپایان my talk, really, where I startedآغاز شده,
talkingصحبت کردن about my ownخودت personalشخصی experienceتجربه.
269
797641
4144
خوب صحبتم را واقعاً جایی به پایان می‌برم
که شروع کردم، صحبت از تجربه شخصی خودم.
13:34
Because when I talk about my life,
I oftenغالبا say that I've been luckyخوش شانس.
270
802323
3381
چون وقتی از زندگی خودم حرف می‌زنم،
معمولاً می‌گویم که خوش شانس بوده‌ام.
13:37
And people generallyبطور کلی askپرسیدن me why.
271
805728
2133
و مردم معمولاً می‌پرسند چرا.
13:40
And it's because,
at everyهرکدام stageمرحله of my life,
272
808212
2437
و دلیل آن این است،
که در هر مرحله از زندگی‌ام‌،
13:42
I have been luckyخوش شانس enoughکافی to have someoneکسی
alongsideدر کنار me at the right time
273
810673
4437
به قدری خوش شانس بوده‌ام که کسی را
در زمان مناسب کنار خودم داشته باشم
13:47
who maybe has believedمعتقد in me,
274
815134
1763
کسی که شاید به من ایمان داشته است،
13:48
whichکه in turnدور زدن has helpedکمک کرد me
275
816921
1357
که در عوض کمکم کرده است
13:50
just to believe a little bitبیت more
in myselfخودم, whichکه has been so importantمهم.
276
818302
3822
فقط کمی بیشتر به خودم ایمان داشته باشم،
که خیلی مهم بوده است.
13:55
And everyoneهر کس needsنیاز دارد a catcherگیرنده
at some pointنقطه in theirخودشان livesزندگی می کند.
277
823094
2800
و همه در جایی از زندگی خود
به یک گیرنده احتیاج دارند.
13:58
This is my catcherگیرنده.
278
826895
1267
این گیرنده من است.
14:00
So that's Pamپام.
279
828705
1309
خوب این پم است.
14:02
And she answeredجواب داد the call to me
280
830038
1584
و او تلفن مرا جواب داد
14:03
when I was that 14-year-oldساله
in the phoneتلفن boxجعبه, over 30 yearsسالها agoپیش.
281
831646
3572
وقتی که ۱۴ ساله بودم،
در آن باجه تلفن، بیش از ۳۰ سال پیش.
14:08
So never, ever underestimateدست کم گرفتن
the powerقدرت of a simpleساده humanانسان connectionارتباط.
282
836973
4468
پس هرگز، هیچ وقت قدرت
ارتباط ساده انسانی را دست کم نگیرید.
14:14
Because it can be and so oftenغالبا is
the powerقدرت to saveصرفه جویی a life.
283
842418
3162
چون می‌تواند قدرتی باشد که یک زندگی را
نجات دهد و خیلی وقت‌ها هم هست.
14:18
Thank you.
284
846045
1151
متشکرم.
14:19
(Applauseتشویق و تمجید)
285
847260
3152
(تشویق)
Translated by Sadegh Zabihi
Reviewed by Mary Jane

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Sophie Andrews - Author, helpline advocate
Sophie Andrews is the CEO of The Silver Line, a 24-hour phone line that provides social connectivity for isolated senior citizens in the UK and receives approximately 1,500 calls per day.

Why you should listen

Sophie Andrews's harrowing childhood experiences, documented in her 2009 autobiography, Scarred, inspired her to become a local volunteer for the suicide prevention line Samaritans over 25 years ago, and she later served as the organization's national chairman for three years. Andrews makes regular appearances as a motivational speaker before a variety of audiences, giving talks about her life experiences and the importance of charity work.

More profile about the speaker
Sophie Andrews | Speaker | TED.com

Data provided by TED.

This site was created in May 2015 and the last update was on January 12, 2020. It will no longer be updated.

We are currently creating a new site called "eng.lish.video" and would be grateful if you could access it.

If you have any questions or suggestions, please feel free to write comments in your language on the contact form.

Privacy Policy

Developer's Blog

Buy Me A Coffee