TEDxMtHood
Jia Jiang: What I learned from 100 days of rejection
ژیا ژیانگ: آنچه از ۱۰۰ روز رد شدن آموختم
Filmed:
Readability: 3.2
6,040,624 views
ژیا ژیانگ جسورانه در قلمروی ماجراجویی می‌کند که خیلی از ما از آن هراس داریم: رد شدن. و در جستجوی رد شدن طی ۱۰۰ روز - از تقاضای ۱۰۰ دلار قرض از یک غریبه گرفته تا داشتن یک همبرگر مجانی اضافه در رستوران - ژیانگ خود را نسبت به درد و شرمی که اغلب با رد شدن همراه است بی‌حس کرده و در این فرایند پی برده که فرد تنها با سؤال کردن قادر است راه‌هایی را باز کند که پیشتر بسته بودند.
Jia Jiang - Author, blogger, entrepreneur
Jia Jiang's journey through rejection revealed a world hidden in plain sight, where people are much kinder than we imagine. Full bio
Jia Jiang's journey through rejection revealed a world hidden in plain sight, where people are much kinder than we imagine. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:12
When I was six years old,
0
760
1616
وقتی شش سالم بود،
00:14
I received my gifts.
1
2400
1240
هدایایی گرفتم.
00:16
My first grade teacher
had this brilliant idea.
had this brilliant idea.
2
4320
3456
معلم کلاس اولم
این ایده بی‌نظیر را داشت.
این ایده بی‌نظیر را داشت.
00:19
She wanted us to experience
receiving gifts
receiving gifts
3
7800
3336
می‌خواست که ما هدیه گرفتن را
تجربه کنیم
تجربه کنیم
00:23
but also learning the virtue
of complimenting each other.
of complimenting each other.
4
11160
4000
اما همچنین فضیلت تعریف کردن
از یکدیگر را هم بیاموزیم.
از یکدیگر را هم بیاموزیم.
00:27
So she had all of us
come to the front of the classroom,
come to the front of the classroom,
5
15640
2896
بنابراین همه ما را
جلوی کلاس جمع کرد
جلوی کلاس جمع کرد
00:30
and she bought all of us gifts
and stacked them in the corner.
and stacked them in the corner.
6
18560
2976
و هدیه‌ها را آورد
و در گوشه‌ای چید.
و در گوشه‌ای چید.
00:33
And she said,
7
21560
1216
و گفت،
«چرا همین جا نایستیم
و از هم تعریف نکنیم؟
و از هم تعریف نکنیم؟
00:34
"Why don't we just stand here
and compliment each other?
and compliment each other?
8
22800
2656
00:37
If you hear your name called,
9
25480
1576
اگر شنیدید اسمتان را گفتند
00:39
go and pick up your gift and sit down."
10
27080
2200
بروید و جایزه خود را برداشته و بنشینید.»
00:42
What a wonderful idea, right?
11
30520
1480
چه ایده عالی، نه؟
چه اتفاقی می‌تونست بیفته؟
00:44
What could go wrong?
12
32880
1216
00:46
(Laughter)
13
34120
1520
(خنده)
00:48
Well, there were 40 of us to start with,
14
36400
2056
خب، در شروع ۴۰ نفر بودیم،
00:50
and every time I heard
someone's name called,
someone's name called,
15
38480
2456
و هر بار که اسمی را می‌شنیدم،
00:53
I would give out the heartiest cheer.
16
40960
1800
فریاد شادمانی از ته دل می‌کشیدم.
00:55
And then there were 20 people left,
17
43280
2496
و بعد ۲۰ نفر ماندیم،
00:57
and 10 people left,
18
45800
1776
و بعد ۱۰ نفر،
00:59
and five left ...
19
47600
1360
و ۵ نفر ...
01:01
and three left.
20
49560
1376
و سه نفر.
01:03
And I was one of them.
21
50960
1200
و من یکی از آنها.
01:04
And the compliments stopped.
22
52720
1600
و تعریف‌ها تمام شد.
01:07
Well, at that moment, I was crying.
23
55560
2040
خب آن لحظه داشتم گریه می‌کردم.
01:10
And the teacher was freaking out.
24
58600
2016
و معلم وحشت کرده بود.
01:12
She was like, "Hey, would anyone
say anything nice about these people?"
say anything nice about these people?"
25
60640
3656
گفت: «میشه یکی حرف خوبی
درباره این‌ها بگه؟»
درباره این‌ها بگه؟»
01:16
(Laughter)
26
64319
1217
(خنده)
«هیچ کس؟ خب چرا نمی‌روید
جایزه‌تان را بدارید و بنشینید.
جایزه‌تان را بدارید و بنشینید.
01:17
"No one? OK, why don't you
go get your gift and sit down.
go get your gift and sit down.
27
65560
2976
پس سال بعد مراقب
رفتارتان باشید --
رفتارتان باشید --
01:20
So behave next year --
28
68560
1256
01:21
someone might say
something nice about you."
something nice about you."
29
69840
2096
شاید کسی حرف خوبی
درباره‌تان بزند.»
درباره‌تان بزند.»
01:24
(Laughter)
30
71960
1760
(خنده)
خب الان که دارم این را
برایتان شرح می‌دهم
برایتان شرح می‌دهم
01:26
Well, as I'm describing this you,
31
74520
1616
01:28
you probably know
I remember this really well.
I remember this really well.
32
76160
2376
شاید متوجه شدید که چقدر
این ماجرا خوب یادم مانده.
این ماجرا خوب یادم مانده.
01:30
(Laughter)
33
78560
1600
(خنده)
01:32
But I don't know who felt worse that day.
34
80800
2096
اما نمی‌دانم که از ما کدام یک
حس بدتری داشت؟
حس بدتری داشت؟
01:35
Was it me or the teacher?
35
82920
2176
من یا معلم؟
01:37
She must have realized
that she turned a team-building event
that she turned a team-building event
36
85120
3136
حتما باید فهمیده باشد که رویدادی
با منظور ایجاد روحیه تیمی را
با منظور ایجاد روحیه تیمی را
01:40
into a public roast
for three six-year-olds.
for three six-year-olds.
37
88280
2800
به دست انداختن جمعی سه کودک
شش ساله تبدیل کرده بود.
شش ساله تبدیل کرده بود.
01:43
And without the humor.
38
91800
1256
و از طنز هم خبری نبود.
01:45
You know, when you see
people get roasted on TV,
people get roasted on TV,
39
93080
2336
می‌دانید وقتی آدم‌ها در تلویویزیون
دست انداخته می‌شوند
دست انداخته می‌شوند
01:47
it was funny.
40
95440
1216
بامزه است.
01:48
There was nothing funny about that day.
41
96680
1858
اما آن روز اصلاً خنده‌دار نبود.
01:51
So that was one version of me,
42
99320
3016
خب آن یک نسخه‌ای از من بود
01:54
and I would die to avoid
being in that situation again --
being in that situation again --
43
102360
3496
و می‌میرم اگر دوباره در
آن موقعیت قرار بگیرم --
آن موقعیت قرار بگیرم --
01:57
to get rejected in public again.
44
105880
1880
در انظار رد شدن.
02:00
That's one version.
45
108440
1456
نسخه‌ای بود خودش.
02:02
Then fast-forward eight years.
46
109920
2456
حالا بریم به هشت سال بعد.
02:04
Bill Gates came to my hometown --
47
112400
1976
بیل گیتس به زادگاهم آمد --
02:06
Beijing, China --
48
114400
1216
پکن، چین --
02:07
to speak,
49
115640
1216
برای سخنرانی،
02:08
and I saw his message.
50
116880
1736
و من پیامش را دیدم.
02:10
I fell in love with that guy.
51
118640
2296
عاشق این بشر شدم.
02:13
I thought, wow,
I know what I want to do now.
I know what I want to do now.
52
120960
2896
فکر کردم آره دیگر می‌دانم
که چه خواهم کرد.
که چه خواهم کرد.
02:15
That night I wrote a letter to my family
53
123880
2136
آن شب نامه‌ای برای خانواده‌ام نوشتم
02:18
telling them: "By age 25,
54
126040
2296
با این مضمون: «تا ۲۵ سالگی،
02:20
I will build the biggest
company in the world,
company in the world,
55
128360
2616
بزرگترین شرکت جهان را خواهم ساخت،
02:23
and that company will buy Microsoft."
56
131000
1936
و آن شرکت مایکروسافت را خواهد خرید.»
02:25
(Laughter)
57
132960
1896
(خنده)
02:26
I totally embraced this idea
of conquering the world --
of conquering the world --
58
134880
2616
من حسابی این ایده‌ی
فتح جهان را بلعیده بودم --
فتح جهان را بلعیده بودم --
02:29
domination, right?
59
137520
1200
استیلا، درسته؟
02:31
And I didn't make this up,
I did write that letter.
I did write that letter.
60
139160
2816
و از خودم درنیاوردم
که همچنین نامه‌ای را نوشتم.
که همچنین نامه‌ای را نوشتم.
02:34
And here it is --
61
142000
1336
و اینجا آن را دارم --
02:35
(Laughter)
62
143360
1976
(خنده)
02:37
You don't have to read this through --
63
145360
1816
لازم نیست کل آن را بخوانید --
02:39
(Laughter)
64
147200
1776
(خنده)
02:41
This is also bad handwriting,
but I did highlight some key words.
but I did highlight some key words.
65
149000
3240
دست خط بدی هم دارم،
اما کلید واژه‌ها را برجسته کردم.
اما کلید واژه‌ها را برجسته کردم.
02:45
You get the idea.
66
153600
1216
ایده را گرفتید.
02:46
(Laughter)
67
154840
1776
(خنده)
02:48
So ...
68
156640
1200
خب ...
02:51
that was another version of me:
69
159280
2016
این هم یک روی دیگر من بود:
02:53
one who will conquer the world.
70
161320
1680
کسی که جهان را فتح خواهد کرد.
02:55
Well, then two years later,
71
163880
1456
خب، دوسال بعد،
02:57
I was presented with the opportunity
to come to the United States.
to come to the United States.
72
165360
3936
این فرصت به من داده شد
که به آمریکا بیایم.
که به آمریکا بیایم.
03:01
I jumped on it,
73
169320
1576
دو دستی به آن چسبیدم،
03:03
because that was
where Bill Gates lived, right?
where Bill Gates lived, right?
74
170920
2216
چون جایی بود که بیل گیتس
آنجا زندگی می‌کرد، نه؟
آنجا زندگی می‌کرد، نه؟
03:05
(Laughter)
75
173160
1216
(خنده)
03:06
I thought that was the start
of my entrepreneur journey.
of my entrepreneur journey.
76
174400
2640
فکر کردم که شروع
سفر کارآفرینی من خواهد بود.
سفر کارآفرینی من خواهد بود.
03:09
Then, fast-forward another 14 years.
77
177680
2176
بگذریم، سریع برویم به ۱۴سال بعد.
03:11
I was 30.
78
179880
1416
۳۰ ساله بودم.
03:13
Nope, I didn't build that company.
79
181320
2376
نه آن شرکت را نساختم.
03:15
I didn't even start.
80
183720
1536
حتی شروع هم نکردم.
03:17
I was actually a marketing manager
for a Fortune 500 company.
for a Fortune 500 company.
81
185280
3976
راستش مدیر بازاریابی یکی از ۵۰۰ شرکت
پردرآمد مجله فورچن بودم.
پردرآمد مجله فورچن بودم.
03:21
And I felt I was stuck;
82
189280
1616
و حس گیر افتادن داشتم؛
03:23
I was stagnant.
83
190920
1200
راکد بودم.
03:25
Why is that?
84
193080
1216
چرا اینطور بود؟
03:26
Where is that 14-year-old
who wrote that letter?
who wrote that letter?
85
194320
2240
آن پسر ۱۴ساله که آن نامه را
نوشته بود کجا بود؟
نوشته بود کجا بود؟
نه اینکه تلاش خود را نکرده باشد.
03:29
It's not because he didn't try.
86
197480
1477
03:31
It's because every time I had a new idea,
87
199480
3056
بلکه هر بار ایده‌ای نو داشتم،
03:34
every time I wanted to try something new,
88
202560
1976
هر بار می‌خواستم چیز نو را تجربه کنم،
03:36
even at work --
89
204560
1216
حتی سر کار --
03:37
I wanted to make a proposal,
90
205800
1736
می‌خواستم پیشنهادی ارائه کنم،
03:39
I wanted to speak up
in front of people in a group --
in front of people in a group --
91
207560
3536
می‌خواستم در جمعی بلند صحبت کنم --
03:43
I felt there was this constant battle
92
211120
1816
حس می‌کردم نبردی دائمی وجود دارد
03:45
between the 14-year-old
and the six-year-old.
and the six-year-old.
93
212960
2776
بین شش سالگی و ۱۴ سالگی من.
03:47
One wanted to conquer the world --
94
215760
2136
کسی که می‌خواست بر دنیا غلبه کند --
03:50
make a difference --
95
217920
1216
تفاوت ایجاد کند --
03:51
another was afraid of rejection.
96
219160
2120
آن دیگری که از رد شدن می‌ترسید.
03:54
And every time that six-year-old won.
97
221960
2520
و هر بار آن شش ساله برنده بود.
03:57
And this fear even persisted
after I started my own company.
after I started my own company.
98
225760
3976
و این ترس حتی بعد از شروع
شرکت خودم هم ادامه داشت.
شرکت خودم هم ادامه داشت.
04:01
I mean, I started
my own company when I was 30 --
my own company when I was 30 --
99
229760
3136
منظورم این است که وقتی در
۳۰ سالگی شرکتم را شروع کردم --
۳۰ سالگی شرکتم را شروع کردم --
04:05
if you want to be Bill Gates,
100
232920
1416
اگر قرار است بیل گیتس باشید،
04:06
you've got to start
sooner or later, right?
sooner or later, right?
101
234360
2040
بالاخره باید دیر یا زود شروع کرد.
04:09
When I was an entrepreneur,
102
237080
2536
وقتی یک کارآفرین بودم،
04:11
I was presented
with an investment opportunity,
with an investment opportunity,
103
239640
2896
به من فرصت سرمایه گذاری ارائه شد،
04:14
and then I was turned down.
104
242560
1800
و بعد ردم کردند.
04:17
And that rejection hurt me.
105
245040
1736
این رد شدن اذیتم کرد.
04:18
It hurt me so bad
that I wanted to quit right there.
that I wanted to quit right there.
106
246800
3600
طوری اذیت شدم که می‌خواستم
درجا بی‌خیال همه چیز شوم.
درجا بی‌خیال همه چیز شوم.
04:23
But then I thought,
107
251280
1216
اما بعد فکر کردم،
04:24
hey, would Bill Gates quit
after a simple investment rejection?
after a simple investment rejection?
108
252520
3840
آیا بیل گیتس هم بعد از یک عدم پذیرش
ساده سرمایه گذاری تسلیم می‌شد؟
ساده سرمایه گذاری تسلیم می‌شد؟
04:29
Would any successful
entrepreneur quit like that?
entrepreneur quit like that?
109
256920
2856
آیا اصلاً هیچ کارآفرین موفقی
اینطور تسلیم می‌شد؟
اینطور تسلیم می‌شد؟
04:31
No way.
110
259800
1376
به هیچ وجه.
04:33
And this is where it clicked for me.
111
261200
1976
و اینجا بود که برایم روشن شد.
04:35
OK, I can build a better company.
112
263200
1816
بله من می‌توانم یک شرکت بهتر بسازم.
04:37
I can build a better
team or better product,
team or better product,
113
265040
2216
می‌توانم یک تیم بهتر یا محصول بهتر بسازم،
04:39
but one thing for sure:
114
267280
1536
اما از یک چیز مطمئن بودم:
04:40
I've got to be a better leader.
115
268840
1856
باید رهبر بهتری باشم.
04:42
I've got to be a better person.
116
270720
1520
باید شخص بهتری باشم.
نباید می‌گذاشتم آن شش ساله
به دیکته کردن بقیه زندگی‌ام ادامه می‌داد.
به دیکته کردن بقیه زندگی‌ام ادامه می‌داد.
04:44
I cannot let that six-year-old
keep dictating my life anymore.
keep dictating my life anymore.
117
272720
3376
04:48
I have to put him back in his place.
118
276120
2080
باید او را سرجایش می‌نشاندم.
04:51
So this is where I went online
and looked for help.
and looked for help.
119
279000
2416
اینجا بود که آنلاین شدم
و کمک طلب کردم.
و کمک طلب کردم.
04:53
Google was my friend.
120
281440
1256
گوگل دوستم بود.
04:54
(Laughter)
121
282720
1136
(خنده)
04:55
I searched, "How do I overcome
the fear of rejection?"
the fear of rejection?"
122
283880
2560
جستجو کردم، «چطور بر ترسم
از پذیرفته نشدن غلبه کنم؟»
از پذیرفته نشدن غلبه کنم؟»
04:59
I came up with a bunch
of psychology articles
of psychology articles
123
286960
2856
به یکسری مقاله‌های روانشناسی درباره
05:01
about where the fear
and pain are coming from.
and pain are coming from.
124
289840
2856
منشأ ترس و درد برخورد کردم.
05:04
Then I came up with a bunch
of "rah-rah" inspirational articles
of "rah-rah" inspirational articles
125
292720
3296
بعد رسیدم به یکسری مقالات الهام‌بخش
با عنوان «راه-راه»
با عنوان «راه-راه»
05:08
about "Don't take it personally,
just overcome it."
just overcome it."
126
296040
2381
درباره «شخصی نکردن موضوع و غلبه بر آن.»
خب چه کسی هست که آن را نداند؟
05:11
Who doesn't know that?
127
299200
1656
05:12
(Laughter)
128
300880
1576
(خنده)
05:14
But why was I still so scared?
129
302480
2136
اما چرا من آنقدر ترس داشتم؟
05:16
Then I found this website by luck.
130
304640
2016
بعد با خوش شانسی
این وب سایت را پیدا کردم.
این وب سایت را پیدا کردم.
05:18
It's called rejectiontherapy.com.
131
306680
2376
به اسم
rejectiontherapy.com
rejectiontherapy.com
05:21
(Laughter)
132
309080
2536
(خنده)
05:23
"Rejection Therapy" was this game
invented by this Canadian entrepreneur.
invented by this Canadian entrepreneur.
133
311640
3936
«مداوای عدم پذیرش» بازی بود که
توسط این کارآفرین کانادایی ابداع شده بود.
توسط این کارآفرین کانادایی ابداع شده بود.
05:27
His name is Jason Comely.
134
315600
1696
جیسون کوملی.
05:29
And basically the idea is for 30 days
you go out and look for rejection,
you go out and look for rejection,
135
317320
5096
و ایده این است که برای ۳۰ روز برید
دنبال موردی برای رد شدن بگردید،
دنبال موردی برای رد شدن بگردید،
05:34
and every day get rejected at something,
136
322440
2256
و هر روز که
برای چیزی مردود شوید،
برای چیزی مردود شوید،
05:36
and then by the end,
you desensitize yourself from the pain.
you desensitize yourself from the pain.
137
324720
3520
در نهایت خود را
در برابر درد بی‌حس می‌کنید.
در برابر درد بی‌حس می‌کنید.
05:41
And I loved that idea.
138
329200
1696
از این ایده خوشم آمد.
05:43
(Laughter)
139
330920
1536
(خنده)
گفتم، «می‌دانی چیست؟
این کار را انجام می‌دهم.
این کار را انجام می‌دهم.
05:44
I said, "You know what?
I'm going to do this.
I'm going to do this.
140
332480
2136
05:46
And I'll feel myself
getting rejected 100 days."
getting rejected 100 days."
141
334640
3016
و ۱۰۰ روز این حس رد شدن
را تجربه می‌کنم.»
را تجربه می‌کنم.»
05:49
And I came up with my own rejection ideas,
142
337680
2416
و ایده‌های رد شدن خودم را داشتم
05:52
and I made a video blog out of it.
143
340120
2480
و ویدیو بلاگی از آنها ساختم.
05:55
And so here's what I did.
144
343600
1936
و این کاری بود که کردم.
05:57
This is what the blog looked like.
145
345560
2616
آن بلاگ این شکلی بود.
06:00
Day One ...
146
348200
1200
روز اول ...
06:02
(Laughter)
147
350000
1296
(خنده)
06:03
Borrow 100 dollars from a stranger.
148
351320
3240
۱۰۰ دلار از یک غریبه قرض کن.
06:07
So this is where I went
to where I was working.
to where I was working.
149
355720
2736
پس رفتم جایی که کار می‌کردم.
06:10
I came downstairs
150
358480
1736
از پله‌ها پایین آمدم
06:12
and I saw this big guy
sitting behind a desk.
sitting behind a desk.
151
360240
2216
و یک یاروی گنده‌ای را دیدم
که پشت میز نشسته.
که پشت میز نشسته.
06:14
He looked like a security guard.
152
362480
1736
شبیه نگهبان‌ها بود.
06:16
So I just approached him.
153
364240
1536
به او نزدیک شدم.
06:17
And I was just walking
154
365800
1736
و داشتم راه می‌رفتم
06:19
and that was the longest
walk of my life --
walk of my life --
155
367560
2336
و این طولانی‌ترین
راه رفتن زندگیم بود --
راه رفتن زندگیم بود --
06:22
hair on the back
of my neck standing up,
of my neck standing up,
156
369920
2136
موهای پشت گردنم سیخ شده بود،
06:24
I was sweating and my heart was pounding.
157
372080
2456
عرق می‌ریختم و قلبم تند تند می‌زد.
06:26
And I got there and said,
158
374560
1216
به آنجا رسیدم و گفتم،
06:27
"Hey, sir, can I borrow
100 dollars from you?"
100 dollars from you?"
159
375800
2656
«هی آقا، می‌توانم ۱۰۰ دلار
از شما قرض کنم؟»
از شما قرض کنم؟»
06:30
(Laughter)
160
378480
1336
(خنده)
06:31
And he looked up, he's like, "No."
161
379840
1800
و نگاهم کرد و گفت، «نه.»
«چرا؟»
06:34
"Why?"
162
382640
1200
06:36
And I just said, "No? I'm sorry."
163
384200
2296
و سریع گفتم، «نه؟ معذرت می‌خوام.»
06:38
Then I turned around,
and I just ran.
and I just ran.
164
386520
1715
و بعد راهم را کج کردم و در رفتم.
06:40
(Laughter)
165
388259
1360
(خنده)
06:43
I felt so embarrassed.
166
390960
1736
بشدت احساس شرمندگی کردم.
06:44
But because I filmed myself --
167
392720
1456
اما چون از خودم فیلم گرفتم --
06:46
so that night I was watching
myself getting rejected,
myself getting rejected,
168
394200
3136
آن شب فیلم رد شدنم را تماشا کردم،
06:49
I just saw how scared I was.
169
397360
2096
دیدم چقدر ترسیده بودم.
06:51
I looked like this kid
in "The Sixth Sense."
in "The Sixth Sense."
170
399480
2456
مثل آن کودک توی فیلم «حس ششم» بودم.
06:54
I saw dead people.
171
401960
1416
مرده‌ها را می‌دیدم.
06:55
(Laughter)
172
403400
1616
(خنده)
06:57
But then I saw this guy.
173
405040
1536
اما بعد آن یارو را دیدم.
06:58
You know, he wasn't that menacing.
174
406600
1896
آنقدر هم تهدیدآمیز نبود.
07:00
He was a chubby, loveable guy,
175
408520
2376
یک آدم تپل دوست داشتنی،
07:03
and he even asked me, "Why?"
176
410920
3456
و حتی از من پرسیده بود، «چرا؟»
07:06
In fact, he invited me to explain myself.
177
414400
2416
در واقع، از من دعوت کرده بود
خودم را توضیح دهم.
خودم را توضیح دهم.
07:08
And I could've said many things.
178
416840
1576
و می‌توانستم کلی چیزها بگم.
07:10
I could've explained,
I could've negotiated.
I could've negotiated.
179
418440
2296
می‌توانستم توضیح دهم و مذاکره کنم.
07:12
I didn't do any of that.
180
420760
1440
هیچ‌کدام را انجام ندادم.
07:14
All I did was run.
181
422680
1520
و در عوض فرار کردم.
07:17
I felt, wow, this is like
the microcosm of my life.
the microcosm of my life.
182
425160
3160
حس کردم این مثل میکروکوزوم زندگیم می‌ماند.
(مشت نمونه خروار)
(مشت نمونه خروار)
07:21
Every time I felt the slightest rejection,
183
428920
2536
هربار با کوچکترین رد شدنی مواجه می‌شدم،
07:23
I would just run as fast as I could.
184
431480
2136
با سرعت هر چه تمام در می‌رفتم.
07:25
And you know what?
185
433640
1256
و می‌دانید چیست؟
07:27
The next day, no matter what happens,
186
434920
1816
روز بعد، بی‌خیال از نتیجه،
07:28
I'm not going to run.
187
436760
1496
دیگر نباید فرار می‌کردم.
07:30
I'll stay engaged.
188
438280
1200
باید درگیر می‌شدم.
07:32
Day Two: Request a "burger refill."
189
440080
2056
روز دو: تقاضا برای «برگر اضافی.»
07:34
(Laughter)
190
442160
1976
(خنده)
07:36
It's when I went to a burger joint,
191
444160
2296
به یک برگر فروشی رفتم،
07:38
I finished lunch,
and I went to the cashier and said,
and I went to the cashier and said,
192
446480
2496
ناهارم را تمام کردم،
پیش صندوقدار رفتم و گفتم،
پیش صندوقدار رفتم و گفتم،
07:41
"Hi, can I get a burger refill?"
193
449000
1576
«میشه یک برگر اضافه
مجانی داشته باشم؟»
مجانی داشته باشم؟»
07:42
(Laughter)
194
450600
2176
(خنده)
07:44
He was all confused,
like, "What's a burger refill?"
like, "What's a burger refill?"
195
452800
2456
گیج شده بود، «برگر اضافه مجانی چیه؟»
07:47
(Laughter)
196
455280
1256
(خنده)
07:48
I said, "Well, it's just like
a drink refill but with a burger."
a drink refill but with a burger."
197
456560
3656
گفتم «مثل نوشیدنی مجانی اضافه
می‌مونه اما با برگر.»
می‌مونه اما با برگر.»
07:52
And he said, "Sorry,
we don't do burger refill, man."
we don't do burger refill, man."
198
460240
2496
و او گفت،« متأسفم رفیق اما
برگر اضافه مجانی نداریم.»
برگر اضافه مجانی نداریم.»
07:54
(Laughter)
199
462760
1336
(خنده)
07:56
So this is where rejection happened
and I could have run, but I stayed.
and I could have run, but I stayed.
200
464120
4056
خب اینجا دوباره رد شدم
اما جای فرار ماندم.
اما جای فرار ماندم.
08:00
I said, "Well, I love your burgers,
201
468200
2136
گفتم، «خب من عاشق برگرهانون هستم،
08:02
I love your joint,
202
470360
1416
شعبه شما را دوست دارم،
08:03
and if you guys do a burger refill,
203
471800
2096
و اگر شما رفقا یک برگر
اضافه مجانی بهم بدید،
اضافه مجانی بهم بدید،
08:06
I will love you guys more."
204
473920
1336
بیشتر عاشق‌تان می‌شم.»
08:07
(Laughter)
205
475280
1256
(خنده)
08:08
And he said, "Well, OK,
I'll tell my manager about it,
I'll tell my manager about it,
206
476560
2616
و او گفت، «خب باشه، بگذار به مدیرم بگم.
08:11
and maybe we'll do it,
but sorry, we can't do this today."
but sorry, we can't do this today."
207
479200
2976
و شاید این کار را برات انجام بده.
اما متأسفانه امروز نمی‌شه.»
اما متأسفانه امروز نمی‌شه.»
08:14
Then I left.
208
482200
1416
بعد رفتم.
08:15
And by the way,
209
483640
1856
و راستش
فکر نکنم هیچوقت برگر اضافه
مجانی را انجام داده باشند.
مجانی را انجام داده باشند.
08:17
I don't think they've
ever done burger refill.
ever done burger refill.
210
485520
2256
08:19
(Laughter)
211
487800
1216
(خنده)
08:21
I think they're still there.
212
489040
1560
فکر کنم هنوز هم همانجا باشند.
08:23
But the life and death feeling
I was feeling the first time
I was feeling the first time
213
491160
3296
اما دیگر خبری نبود از حس مرگ و زندگی
08:26
was no longer there,
214
494480
1336
که اولین بار داشتم،
08:27
just because I stayed engaged --
215
495840
1736
چون همانجا ماندم --
08:29
because I didn't run.
216
497600
1616
درگیرش شدم.
08:31
I said, "Wow, great,
I'm already learning things.
I'm already learning things.
217
499240
2360
گفتم، «عالیه. دارم چیزهایی یاد می‌گیرم.
08:34
Great."
218
502520
1216
خوبه.»
08:35
And then Day Three:
Getting Olympic Doughnuts.
Getting Olympic Doughnuts.
219
503760
2200
و روز سوم: نوبت دونات‌های المپیک شکل بود.
08:38
This is where my life
was turned upside down.
was turned upside down.
220
506760
2520
اینجا بود که زندگیم زیر و زبر شد.
08:42
I went to a Krispy Kreme.
221
510120
1616
رفتم کریسپی کریم.
08:43
It's a doughnut shop
222
511760
1216
دونات فروشی عمدتاً در
08:45
in mainly the Southeastern part
of the United States.
of the United States.
223
513000
2616
بخش جنوبی آمریکاست.
08:47
I'm sure they have some here, too.
224
515640
1856
شاید اینطرف‌ها هم باشد.
08:49
And I went in,
225
517520
1255
و رفتم داخل،
08:50
I said, "Can you make me doughnuts
that look like Olympic symbols?
that look like Olympic symbols?
226
518799
3137
و گفتم، «می‌توانم دونات‌هایی به
شکل نمادهای المپیک داشته باشم؟
شکل نمادهای المپیک داشته باشم؟
08:54
Basically, you interlink
five doughnuts together ... "
five doughnuts together ... "
227
521960
2896
اینطور که پنج تا دونات در هم حلقه شوند...»
08:56
I mean there's no way
they could say yes, right?
they could say yes, right?
228
524880
2240
منظورم اینه که به هیچ وجه
جواب مثبت نمی‌گرفتم.
جواب مثبت نمی‌گرفتم.
08:59
The doughnut maker took me so seriously.
229
527640
2376
زن دونات پز حرفم را جدی گرفت.
09:02
(Laughter)
230
530040
1216
(خنده)
09:03
So she put out paper,
231
531280
1216
کاغذی را پهن کرد
09:04
started jotting down
the colors and the rings,
the colors and the rings,
232
532520
2176
و شروع کرد به ترکیب رنگ‌ها و حلقه‌ها
09:06
and is like, "How can I make this?"
233
534720
2016
و گفت «چطوری درستش کنم؟»
09:08
And then 15 minutes later,
234
536760
1896
و ۱۵ دقیقه بعد
09:10
she came out with a box
that looked like Olympic rings.
that looked like Olympic rings.
235
538680
3416
با جعبه‌ای سراغم آمد
که شبیه حلقه‌های المپیک بود.
که شبیه حلقه‌های المپیک بود.
09:14
And I was so touched.
236
542120
1656
و شدیداً تحت تاثیر قرار گرفتم.
09:15
I just couldn't believe it.
237
543800
2136
باورم نمی‌شد.
09:18
And that video got
over five million views on Youtube.
over five million views on Youtube.
238
545960
3760
و آن ویدیو در یوتیوب بالای ۵ میلیون
بازدید کننده داشت.
بازدید کننده داشت.
09:22
The world couldn't believe that either.
239
550440
2096
حتی جهان هم باورش نمی‌شد.
09:24
(Laughter)
240
552560
1520
(خنده)
09:27
You know, because of that
I was in newspapers,
I was in newspapers,
241
555440
3216
می‌دانید بخاطر آن قضیه تو روزنامه‌ها بودم،
09:30
in talk shows, in everything.
242
558680
1416
در شوهای تلویزیونی، همه جا.
09:32
And I became famous.
243
560120
1496
و معروف شدم.
09:33
A lot of people
started writing emails to me
started writing emails to me
244
561640
2136
یک عالمه آدم برایم ایمیل فرستادند
09:35
and saying, "What you're
doing is awesome."
doing is awesome."
245
563800
2536
و گفتند، «کاری که می‌کنم فوق‌العاده است.»
09:38
But you know, fame and notoriety
did not do anything to me.
did not do anything to me.
246
566360
3536
اما می‌دانید شهرت و بدنامی
به کارم نمی‌آمد.
به کارم نمی‌آمد.
09:42
What I really wanted to do was learn,
247
569920
1816
واقعاً قصدم یاد گرفتن بود،
09:43
and to change myself,
248
571760
1216
و اینکه تغییر کنم.
09:45
so I turned the rest
of my 100 days of rejection
of my 100 days of rejection
249
573000
2616
در نتیجه بقیه ۱۰۰ روز مردودی را
09:47
into this playground --
250
575640
1896
در این بازی به
09:49
into this research project.
251
577560
2136
پروژه تحقیقی تبدیل کردم.
09:51
I wanted to see what I could learn.
252
579720
2080
می‌خواستم ببینم
چه می‌توانستم یاد بگیرم.
چه می‌توانستم یاد بگیرم.
09:54
And then I learned a lot of things.
253
582240
1776
و کلی چیز یاد گرفتم.
09:56
I discovered so many secrets.
254
584040
1576
خیلی از رازهایم را کشف کردم.
09:57
For example, I found if I just don't run,
255
585640
2896
برای مثال، فهمیدم اگر فرار نکنم،
10:00
if I got rejected,
256
588560
1256
اگر رد بشم،
10:01
I could actually turn a "no" into a "yes,"
257
589840
2056
راستش امکان تبدیل «نه» به «آری» هست
10:04
and the magic word is, "why."
258
591920
1616
و کلمه جادویی «چرا.»
10:05
So one day I went to a stranger's house,
I had this flower in my hand,
I had this flower in my hand,
259
593560
4096
بنابراین یک روز به خانه غریبه‌ای
رفتم و توی دستم گل داشتم.
رفتم و توی دستم گل داشتم.
10:09
knocked on the door and said,
260
597680
1416
در را زدم و گفتم
10:11
"Hey, can I plant this flower
in your backyard?"
in your backyard?"
261
599120
2256
«سلام، میشه این گل را تو
باغچه شما بکارم؟»
باغچه شما بکارم؟»
10:13
(Laughter)
262
601400
1536
(خنده)
10:15
And he said, "No."
263
602960
1720
و مردی گفت، «نه.»
و قبل از این که برود گفتم،
10:17
But before he could leave I said,
264
605640
1736
10:19
"Hey, can I know why?"
265
607400
1936
«میشه دلیلش را بدانم.»
10:21
And he said, "Well, I have this dog
266
609360
3056
و او گفت، «خب، من سگ دارم،
10:24
that would dig up
anything I put in the backyard.
anything I put in the backyard.
267
612440
2336
هر چیزی که تو باغچه باشه را می‌کنه.
10:26
I don't want to waste your flower.
268
614800
1656
نمی‌خوام گل‌ت تلف شه.
10:28
If you want to do this,
go across the street and talk to Connie.
go across the street and talk to Connie.
269
616480
3176
اگر می‌خوای این کار را کنی،
برو آن‌طرف خیابان با کانی حرف بزن.
برو آن‌طرف خیابان با کانی حرف بزن.
10:31
She loves flowers."
270
619680
1216
عاشق گل‌هاست.»
10:33
So that's what I did.
271
620920
1216
این کار را کردم.
10:34
I went across and knocked
on Connie's door.
on Connie's door.
272
622160
2056
رفتم آن‌طرف خیابان و در کانی را زدم.
10:36
And she was so happy to see me.
273
624240
1856
و او از دیدنم خیلی خوشحال بود.
10:38
(Laughter)
274
626120
1696
(خنده)
10:39
And then half an hour later,
275
627840
1376
و نیم ساعت بعد
10:41
there was this flower
in Connie's backyard.
in Connie's backyard.
276
629240
2056
این گل در باغچه کانی بود.
10:43
I'm sure it looks better now.
277
631320
1416
مطمئنم الان وضعیت بهتری دارد.
10:44
(Laughter)
278
632760
1296
(خنده)
10:46
But had I left
after the initial rejection,
after the initial rejection,
279
634080
2936
اما آیا از زیر سایه مردودی اولیه
خارج شده بودم،
خارج شده بودم،
10:49
I would've thought,
280
637040
1216
فکر کردم چرا،
10:50
well, it's because
the guy didn't trust me,
the guy didn't trust me,
281
638280
2056
خب، چون آن یارو بهم اعتماد نکرد.
10:52
it's because I was crazy,
282
640360
1216
چون فکر کرد دیوانه‌ام،
10:53
because I didn't dress up well,
I didn't look good.
I didn't look good.
283
641600
2416
چون خوب لباس نپوشیده بودم،
ظاهر خوبی نداشتم.
ظاهر خوبی نداشتم.
10:56
It was none of those.
284
644040
1216
هیچکدام‌شان نبود.
10:57
It was because what I offered
did not fit what he wanted.
did not fit what he wanted.
285
645280
2696
به خاطر این بود که پیشنهادم
مناسب حال او نبود.
مناسب حال او نبود.
11:00
And he trusted me enough
to offer me a referral,
to offer me a referral,
286
648000
2256
و آنقدر بهم اعتماد کرده بود
که ارجاعم دهد،
که ارجاعم دهد،
11:02
using a sales term.
287
650280
1656
از لغت بازرگانی استفاده کردم.
11:04
I converted a referral.
288
651960
1520
آن را تبدیل به ارجاع کردم.
11:06
Then one day --
289
654560
1216
بعد یک روز --
11:07
and I also learned that I can
actually say certain things
actually say certain things
290
655800
2896
و همچنین آموختم که می‌توانم
راستش چیزهای خاصی را بگویم
راستش چیزهای خاصی را بگویم
11:10
and maximize my chance to get a yes.
291
658720
1936
و شانسم را برای جواب آری به
حداکثر برسانم.
حداکثر برسانم.
11:12
So for example,
one day I went to a Starbucks,
one day I went to a Starbucks,
292
660680
2216
پس برای مثال،
یک روز به استارباکس رفتم،
یک روز به استارباکس رفتم،
11:15
and asked the manager,
"Hey, can I be a Starbucks greeter?"
"Hey, can I be a Starbucks greeter?"
293
662920
3576
و از مدیرش پرسیدم،
«هی، می‌توانم خوشامد گوی استارباکس بشم؟»
«هی، می‌توانم خوشامد گوی استارباکس بشم؟»
11:18
He was like, "What's a Starbucks greeter?"
294
666520
2376
«خوشامد گوی استارباکس چه صیغه‌ای هستش؟»
11:21
I said, "Do you know
those Walmart greeters?
those Walmart greeters?
295
668920
2096
گفتم، «خوشامدگوهای والمارت را ندیدی؟
11:23
You know, those people who say
'hi' to you before you walk in the store,
'hi' to you before you walk in the store,
296
671040
3416
همان‌هایی که قبل از ورودت به فروشگاه
بهت سلام می‌دهند،
بهت سلام می‌دهند،
11:26
and make sure you
don't steal stuff, basically?
don't steal stuff, basically?
297
674480
2216
و در اصل می‌خواهند مطمئن
شوند که دزدی نمی‌کنی؟
شوند که دزدی نمی‌کنی؟
11:28
I want to give a Walmart experience
to Starbucks customers."
to Starbucks customers."
298
676720
3136
می‌خواهم تجربه والمارت را به
مشتریان استارباکس را بدهم.»
مشتریان استارباکس را بدهم.»
11:31
(Laughter)
299
679880
1456
(خنده)
11:33
Well, I'm not sure
that's a good thing, actually --
that's a good thing, actually --
300
681360
3000
خب، مطمئن نیستم
که راستش چیز خوبی باشه --
که راستش چیز خوبی باشه --
11:37
Actually, I'm pretty sure
it's a bad thing.
it's a bad thing.
301
685600
2496
راستش، من واقعاً مطمئنم
چیز بدیه.
چیز بدیه.
11:40
And he was like, "Oh" --
302
688120
2056
و او این شکلی بود، «اوه» --
11:42
yeah, this is how he looked,
his name is Eric --
his name is Eric --
303
690200
2256
بله، قیافه‌اش اینطوری بود،
اسمش اریک بود --
اسمش اریک بود --
11:44
and he was like, "I'm not sure."
304
692480
1576
و اینکه، «مطمئن نیستم.»
و او من را اینطور شنیده بود.
«نه چندان مطمئن.»
«نه چندان مطمئن.»
11:46
This is how he was hearing me. "Not sure."
305
694080
2056
11:48
Then I ask him, "Is that weird?"
306
696160
1656
بعد از او پرسیدم، «عجیب نیست؟»
11:49
He's like, "Yeah, it's really weird, man."
307
697840
2040
و او: «آره، واقعاً عجیبه مرد.»
11:52
But as soon as he said that,
his whole demeanor changed.
his whole demeanor changed.
308
700800
2856
اما به محضی که این حرف را زد
یکباره کل رفتارش عوض شد.
یکباره کل رفتارش عوض شد.
11:55
It's as if he's putting
all the doubt on the floor.
all the doubt on the floor.
309
703680
2936
جوریکه همه شک خود را گوشه زمین بگذارد.
11:58
And he said, "Yeah, you can do this,
310
706640
1736
و گفت «آره، این کار را انجام بده.
12:00
just don't get too weird."
311
708400
1256
فقط خیلی عجیب و غریبش نکن.»
12:01
(Laughter)
312
709680
1416
(خنده)
12:03
So for the next hour
I was the Starbucks greeter.
I was the Starbucks greeter.
313
711120
2376
پس برای یک ساعت بعدی
خوشامدگوی استارباکس شدم.
خوشامدگوی استارباکس شدم.
12:05
I said "hi" to every customer
that walked in,
that walked in,
314
713520
2136
به مشتریان که داخل می‌آمدند سلام می‌دادم،
12:07
and gave them holiday cheers.
315
715680
2376
و راجع به تعطیلات خوش و بش می‌کردم.
12:10
By the way, I don't know
what your career trajectory is,
what your career trajectory is,
316
718080
2656
راستش، نمی‌دانم برنامه شما برای
حرفه‌ای که دارید چیه،
حرفه‌ای که دارید چیه،
12:12
don't be a greeter.
317
720760
1216
اما خوشامد گو نشید.
12:14
(Laughter)
318
722000
1216
(خنده)
12:15
It was really boring.
319
723240
1200
واقعاً کسالت‌آور بود.
12:17
But then I found I could do this
because I mentioned, "Is that weird?"
because I mentioned, "Is that weird?"
320
725200
4936
اما بعد فهمیدم که قادرم این کار
را انجام دهم چون گفتم «عجیبه، نه؟»
را انجام دهم چون گفتم «عجیبه، نه؟»
12:22
I mentioned the doubt that he was having.
321
730160
2136
تردیدش را به زبان آورده بودم.
12:24
And because I mentioned, "Is that weird?",
that means I wasn't weird.
that means I wasn't weird.
322
732320
3536
و چون گفتم، «عجیبه، نه؟»،
به معنای عجیب نبودن من بود.
به معنای عجیب نبودن من بود.
12:27
That means I was actually
thinking just like him,
thinking just like him,
323
735880
2536
یعنی که من راستش مثل او فکر می‌کردم،
12:30
seeing this as a weird thing.
324
738440
2376
آن را یک چیز عجیب می‌دیدم.
12:32
And again, and again,
325
740840
1256
و دوباره و دوباره
12:34
I learned that if I mention
some doubt people might have
some doubt people might have
326
742120
3136
آموختم که اگر پیش از مطرح کردن سوالم
12:37
before I ask the question,
327
745280
1816
تردید احتمالی افراد را
به زبان بیاورم
به زبان بیاورم
12:39
I gained their trust.
328
747120
1256
اعتمادشان را کسب می‌کردم.
12:40
People were more likely to say yes to me.
329
748400
1960
احتمالاً جوابشان به من مثبت بود.
12:42
And then I learned
I could fulfill my life dream ...
I could fulfill my life dream ...
330
750800
3336
و بعد یاد گرفتم که می‌توانستم
رویای زندگیم را محقق کنم ...
رویای زندگیم را محقق کنم ...
12:46
by asking.
331
754160
1416
با پرسیدن.
12:47
You know, I came
from four generations of teachers,
from four generations of teachers,
332
755600
3096
می‌دانید، ازخانوده چهار نسل معلم می‌آیم
12:50
and my grandma has always told me,
333
758720
2816
و مادر بزرگم همیشه به من گفته بود،
12:53
"Hey Jia, you can do anything you want,
334
761560
2296
«هی جیا، هر کاری دلت می‌خواد بکن
12:55
but it'd be great
if you became a teacher."
if you became a teacher."
335
763880
2056
اما اگر معلم بشی عالی میشه.»
12:58
(Laughter)
336
765960
1416
(خنده)
12:59
But I wanted to be
an entrepreneur, so I didn't.
an entrepreneur, so I didn't.
337
767400
2256
اما من می‌خواستم یک کارآفرین باشم،
که نشدم.
که نشدم.
13:01
But it has always been my dream
to actually teach something.
to actually teach something.
338
769680
3376
اما همیشه آرزویم بود
که چیزی را درس بدم.
که چیزی را درس بدم.
13:05
So I said, "What if I just ask
339
773080
1816
پس گفتم، «چطور میشه اگر برای
13:07
and teach a college class?"
340
774920
2616
تدریس در کالج تقاضا کنم؟»
13:09
I lived in Austin at the time,
341
777560
1456
آن موقع در آستین زندگی می‌کردم
13:11
so I went to University
of Texas at Austin,
of Texas at Austin,
342
779040
2056
پس رفتم دانشگاه تگزاس در آستین
13:13
and knocked on professors' doors
and said, "Can I teach your class?"
and said, "Can I teach your class?"
343
781120
3216
و در اتاق اساتید رو زدم و گفتم،
«می‌توانم سر کلاس‌تون درس بدم؟»
«می‌توانم سر کلاس‌تون درس بدم؟»
13:16
I didn't get anywhere
the first couple of times.
the first couple of times.
344
784360
2496
چند بار اول به جایی نرسیدم.
13:18
But because I didn't run --
I kept doing it --
I kept doing it --
345
786880
2496
اما چون جا نزدم --
به کارم ادامه دادم --
به کارم ادامه دادم --
13:21
and on the third try
the professor was very impressed.
the professor was very impressed.
346
789400
3336
و در تلاش سوم آن استاد
به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
13:24
He was like, "No one
has done this before."
has done this before."
347
792760
2056
«کسی قبل از تو این کار را نکرده بود.»
13:26
And I came in prepared
with powerpoints and my lesson.
with powerpoints and my lesson.
348
794840
4016
و من آماده با پاورپوینت
و درسم بودم.
و درسم بودم.
13:30
He said, "Wow, I can use this.
349
798880
2056
او گفت، «منم می‌تونم ازش استفاده کنم.
13:33
Why don't you come back in two months?
I'll fit you in my curriculum."
I'll fit you in my curriculum."
350
800960
3336
چرا دو ماه دیگه بر نمی‌گردی؟
توی برنامه درسم براش جا باز می‌کنم.»
توی برنامه درسم براش جا باز می‌کنم.»
13:36
And two months later
I was teaching a class.
I was teaching a class.
351
804320
2096
و دو ماه بعد سر کلاس بودم.
13:38
This is me -- you probably can't see,
this is a bad picture.
this is a bad picture.
352
806440
3256
این منم -- احتمالاً من را نمی‌بینید،
عکس خوبی نیست.
عکس خوبی نیست.
13:41
You know, sometimes you get
rejected by lighting, you know?
rejected by lighting, you know?
353
809720
2776
می‌دانید یک وقت‌هایی
نور شما را پس می‌زند.
نور شما را پس می‌زند.
13:44
(Laughter)
354
812520
1200
(خنده)
13:46
But wow --
355
814680
1216
اما شگفتا --
13:48
when I finished teaching that class,
I walked out crying,
I walked out crying,
356
815920
2736
وقتی درس دادنم در کلاس تمام شد،
با گریه از کلاس بیرون آمدم،
با گریه از کلاس بیرون آمدم،
13:50
because I thought
357
818680
1776
چون فکر کردم
13:52
I could fulfill my life dream
just by simply asking.
just by simply asking.
358
820480
3296
می‌توانستم رویای زندگی‌ام
را صرفاً با پرسیدن محقق کنم.
را صرفاً با پرسیدن محقق کنم.
قبلاً فکر می‌کردم باید همه‌ی
این‌ها را به سرانجام برسانم --
این‌ها را به سرانجام برسانم --
13:55
I used to think I have to accomplish
all these things --
all these things --
359
823800
2656
13:58
have to be a great entrepreneur,
or get a PhD to teach --
or get a PhD to teach --
360
826480
3616
کارآفرین بزرگی شوم یا
برای تدریس دکتری بگیرم --
برای تدریس دکتری بگیرم --
14:02
but no, I just asked,
361
830120
1536
اما نه، فقط درخواست کردم،
14:03
and I could teach.
362
831680
1200
و توانستم تدریس کنم.
14:05
And in that picture --
which you can't see --
which you can't see --
363
833400
2376
و در آن تصویر،
که نمی‌توانید ببینید،
که نمی‌توانید ببینید،
14:07
I quoted Martin Luther King Jr.
364
835800
3296
از مارتین لوتر کینگ پسر نقل قول کردم.
14:11
Why? Because in my research I found
that people who really change the world,
that people who really change the world,
365
839120
4536
چرا؟ چون در تحقیقم دریافتم
آم‌هایی که واقعاً جهان را تغییر می‌دهند
آم‌هایی که واقعاً جهان را تغییر می‌دهند
14:15
who change the way we live
and the way we think,
and the way we think,
366
843680
2936
کسانی که روش زندگی و طرز فکر
ما را تغییر می‌دهند،
ما را تغییر می‌دهند،
14:18
are the people who were met
with initial and often violent rejections.
with initial and often violent rejections.
367
846640
4096
آدم‌هایی هستند که در ابتدا و
اغلب با پس خوردن‌های شدید مواجه شدند.
اغلب با پس خوردن‌های شدید مواجه شدند.
14:22
People like Martin Luther King Jr.,
368
850760
2056
افرادی مانند مارتین لوتر کینگ پسر،
14:24
like Mahatma Gandhi, Nelson Mandela,
369
852840
2056
ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا،
14:27
or even Jesus Christ.
370
854920
1536
یا حتی عیسی مسیح.
14:28
These people did not
let rejection define them.
let rejection define them.
371
856480
3376
این افراد نگذاشتند رد شدن معرفشان باشد.
14:31
They let their own reaction
after rejection define themselves.
after rejection define themselves.
372
859880
4160
گذاشتند که واکنش بعد از ردشدن‌شان
تعریف‌گر آنها شود.
تعریف‌گر آنها شود.
14:37
And they embraced rejection.
373
864920
1560
و پذیرفته نشدن را به آغوش کشیدند.
14:39
And we don't have to be those people
to learn about rejection,
to learn about rejection,
374
867360
3216
و نباید آن افراد باشیم تا درباره
پذیرفته نشدن یاد بگیریم
پذیرفته نشدن یاد بگیریم
14:42
but in my case,
375
870600
1256
و در مورد من،
14:43
rejection was my curse --
376
871880
2016
پذیرفته نشدن نفرین من بود
14:46
was my boogeyman.
377
873920
1256
و لولوخوره من.
14:47
It has bothered me my whole life
because I was running away from it.
because I was running away from it.
378
875200
4176
همه زندگی‌ام من را آزار داده
چون از آن فرار می کردم.
چون از آن فرار می کردم.
14:51
Then I started embracing it.
379
879400
1720
بعد شروع کردم به پذیرفتن‌اش.
14:53
I turned that into
the biggest gift in my life.
the biggest gift in my life.
380
881800
2720
آن را تبدیل کردم
به بزرگتریم موهبت زندگی‌ام.
به بزرگتریم موهبت زندگی‌ام.
14:57
I started teaching people
how to turn rejections into opportunities.
how to turn rejections into opportunities.
381
885320
4456
شروع کردم به یاد دادن به آدم‌ها که
پذیرفته نشدن را تبدیل به فرصت کنند.
پذیرفته نشدن را تبدیل به فرصت کنند.
15:01
I use my blog, I use my talk,
382
889800
2016
از بلاگم استفاده کردم، از سخنرانی‌ام،
15:03
I use the book I just published,
383
891840
1896
از کتابی که منتشر کردم استفاده کردم،
15:05
and I'm even using technology to help
people overcome their fear of rejection.
people overcome their fear of rejection.
384
893760
4560
و حتی فناوری ساختم که به آدم‌ها کمک
می‌کرد بر ترس خود از رد شدن غلبه کنند.
می‌کرد بر ترس خود از رد شدن غلبه کنند.
15:12
When you get rejected in life,
385
900200
1736
وقتی در زندگی دچار رد شدن می‌شوید،
15:14
when you are facing the next obstacle,
386
901960
2216
وقتی با مشکلات بعدی یا شکست بعدی
15:16
or next failure,
387
904200
2016
مواجه شدید،
15:18
consider the possibilities.
388
906240
1816
احتمالات را در نظر بگیرید.
15:20
Don't run.
389
908080
1216
فرار نکنید.
15:21
If you just embrace them,
390
909320
1216
اگر فقط در آغوششان بکشید،
15:22
they might become your gifts as well.
391
910560
2080
آنها شاید هدایای شما هم بشوند.
15:25
Thank you.
392
913160
1216
متشکرم.
15:26
(Applause)
393
914400
1960
(تشویق)
ABOUT THE SPEAKER
Jia Jiang - Author, blogger, entrepreneurJia Jiang's journey through rejection revealed a world hidden in plain sight, where people are much kinder than we imagine.
Why you should listen
Jia Jiang is the owner of Rejection Therapy, a website that provides inspiration, knowledge and products for people to overcome their fear of rejection. He is also the CEO of Wuju Learning, a company that teaches people and trains organizations to become fearless through rejection training. In 2015, he authored a bestselling book, Rejection Proof: How I Beat Fear and Became Invincible Through 100 Days of Rejection.
Several years after Jiang began his career in the corporate world, he took a life-altering risk and stepped into the unknown world of entrepreneurship. His result was everyone's biggest fear: rejection. This was the catalyst that set Jiang on the path to his true calling.
To conquer the fear of rejection, Jiang embarked on a personal quest and started a blog, 100 Days of Rejection Therapy. His journey revealed a world that was hidden in plain sight -- a world where people are much kinder than we imagine. He discovered that rejection can be much less painful than we believe and that the fear of rejection is much more destructive than we know.
Jiang grew up in Beijing, China and migrated to the United States at age 16. He holds a Bachelor of Computer Science from Brigham Young University and a Master of Business Administration from Duke University.
Jia Jiang | Speaker | TED.com