ABOUT THE SPEAKER
Sebastian Junger - Journalist and documentarian
The author of "The Perfect Storm" and the director of the documentaries "Restrepo" and "Korengal," Sebastian Junger tells non-fiction stories with grit and emotion.

Why you should listen

Sebastian Junger thundered onto the media landscape with his non-fiction book, The Perfect Storm. A correspondent for Vanity Fair and ABC News, Junger has covered stories all across the globe, igniting a new interest in non-fiction. One of his main interests: war.

From 2007 to 2008, Junger and photographer Tim Hetherington embedded with the 173rd Airborne Brigade Combat Team in Afghanistan. They spent intensive time with the soldiers at the Restrepo outpost in the Korengal Valley, which saw more combat than any other part of Afghanistan. The experience became Junger's book WAR, and the documentary "Restrepo," which was nominated for the Academy Award for Best Documentary in 2011.

Junger and Hetherington planned to make a second documentary on the topic, "Korengal," meant to help soldiers and civilians alike understand the fear, courage and complexity involved in combat. It's a project that Junger decided to carry on after Hetherington was killed in Libya while covering the civil war there. Junger self-financed and released the film.

More profile about the speaker
Sebastian Junger | Speaker | TED.com
TEDSalon NY2014

Sebastian Junger: Why veterans miss war

سباستین جانگر: چرا رزمندگان دلتنگ جنگ می شوند

Filmed:
3,922,187 views

غیرنظامیان دلشان برای جنگ تنگ نمی شود. اما این اتفاق اغلب برای سربازان می افتد. سباستین جانگر، روزنامه نگار، از تجربیاتی می گوید که همدوش سربازان آمریکایی در رسترپو کسب کرد، اردویی در دره کورنگال افغانستان که صحنه رزم های سنگین بود. او با نگاهی به پدیده «کور ذهنی» که با جنگ می آید، نشان می دهد که چطور میدان جنگ تجربه فشرده ای از اتصال را در اختیار سربازان می گذارد. نهایتا، آیا می تواند «نقطه مقابل جنگ» همانی باشد که سربازان دلتنگش می شوند؟
- Journalist and documentarian
The author of "The Perfect Storm" and the director of the documentaries "Restrepo" and "Korengal," Sebastian Junger tells non-fiction stories with grit and emotion. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
I'm going to askپرسیدن and try to answerپاسخ,
0
693
2255
قصد دارم سوالی را بپرسم و به آن جواب بدهم
00:14
in some waysراه ها, kindنوع of an uncomfortableناراحت questionسوال.
1
2948
4898
که از برخی جهات معذب کننده است.
00:19
Bothهر دو civiliansغیرنظامیان, obviouslyبدیهی است, and soldiersسربازان
2
7846
2354
قطعا چه غیرنظامیان و چه سربازان
00:22
sufferرنج بردن in warجنگ;
3
10200
2086
در جنگ رنج می کشند.
00:24
I don't think any civilianغیر نظامی has ever missedاز دست رفته
4
12286
2464
گمان نمی کنم هیچ غیرنظامی باشد که دلتنگ
00:26
the warجنگ that they were subjectedتحت تعقیب to.
5
14750
3362
جنگی شود که بر او تحمیل شده.
00:30
I've been coveringپوشش warsجنگ for almostتقریبا 20 yearsسالها,
6
18112
2018
من تقریبا ۲۰ سال است پوشش خبری جنگ ها را انجام می دهم
00:32
and one of the remarkableقابل توجه things for me
7
20130
3328
و یکی از شاخص ترین چیزها برای من
00:35
is how manyبسیاری soldiersسربازان find themselvesخودشان missingگم شده it.
8
23458
3884
دلتنگ شدن سربازان برای جنگ است.
00:39
How is it someoneکسی can go throughاز طریق
9
27342
2305
چطور می شود که آنها
00:41
the worstبدترین experienceتجربه imaginableقابل تصور است,
10
29647
2337
بدترین تجربه ممکن را از سر می گذرانند،
00:43
and come home, back to theirخودشان home,
11
31984
1976
و به خانه برمی گردد، به خانه هایشان
00:45
and theirخودشان familyخانواده, theirخودشان countryکشور, and missاز دست دادن the warجنگ?
12
33960
3461
پیش خانواده هایشان، به کشورشان، و دلشان برای جنگ تنگ می شود؟
00:49
How does that work? What does it mean?
13
37421
3571
این یعنی چه؟ و معنایش چیست؟
00:52
We have to answerپاسخ that questionسوال,
14
40992
3458
باید جواب این پرسش را بدهیم،
00:56
because if we don't, it'llآن خواهد شد be impossibleغیرممکن است
15
44450
2867
چون در غیر این صورت،
00:59
to bringآوردن soldiersسربازان back
16
47317
1268
دیگر نمی شود سربازان را بازگرداند
01:00
to a placeمحل in societyجامعه where they belongتعلق داشتن,
17
48585
4055
به مکان و جامعه ای که به آن تعلق دارند،
01:04
and I think it'llآن خواهد شد alsoهمچنین be impossibleغیرممکن است to stop warجنگ,
18
52640
2253
و به نظر من توقف جنگ نیز غیرممکن می شود،
01:06
if we don't understandفهمیدن how that mechanismمکانیسم worksآثار.
19
54893
3018
اگر که عملکرد این مکانیسم را درک نکنیم.
01:09
The problemمسئله is that warجنگ
20
57911
3262
مسئله این است که جنگ
01:13
does not have a simpleساده, neatشسته و رفته truthحقیقت,
21
61173
3837
دارای حقیقتی ساده و سرراست نیست،
01:17
one simpleساده, neatشسته و رفته truthحقیقت.
22
65010
2699
یک حقیقت ساده و سرراست.
01:19
Any saneعاقلانه personفرد hatesمتنفرم warجنگ,
23
67709
2261
هر آدم سالمی از جنگ متنفر است،
01:21
hatesمتنفرم the ideaاندیشه of warجنگ,
24
69970
1855
از ایده جنگ بیزار است،
01:23
wouldn'tنمی خواهم want to have anything to do with it,
25
71825
2577
نمی خواهد به هیچ وجهی وارد جنگ شود،
01:26
doesn't want to be nearنزدیک it,
doesn't want to know about it.
26
74402
3116
نمی خواهد نزدیک جنگ باشد، نمی خواهد چیزی از آن بداند.
01:29
That's a saneعاقلانه responseواکنش to warجنگ.
27
77518
2684
این یک واکنش عقلانی به جنگ است.
01:32
But if I askedپرسید: all of you in this roomاتاق,
28
80202
2767
اما اگر از شما که در این سالن هستید بپرسم،
01:34
who here has paidپرداخت شده moneyپول
29
82969
3358
کدامتان برای رفتن به سینما
01:38
to go to a cinemaسینما
30
86327
1986
پول میدهید
01:40
and be entertainedسرگرم کننده by a Hollywoodهالیوود warجنگ movieفیلم سینما,
31
88313
3390
و یک فیلم جنگی هالیوودی تماشا کنید،
01:43
mostاکثر of you would probablyشاید raiseبالا بردن your handsدست ها.
32
91703
3558
بیشتر شما احتمالا دستتان را بالا خواهید برد.
01:47
That's what's so complicatedبغرنج about warجنگ.
33
95261
2596
این همان نکته پیچیده درباره جنگ است.
01:49
And trustاعتماد me, if a roomاتاق fullپر شده of peace-lovingصلح دوست داشتنی people
34
97857
3540
و باور کنید، اگر این همه آدم صلح دوست در یک اتاق
01:53
findsپیدا می کند something compellingمتقاعد کننده about warجنگ,
35
101397
3239
چیزی هیجان انگیز در عشق می یابند،
01:56
so do 20-year-oldساله soldiersسربازان
36
104636
2743
سربازهای ۲۰ ساله هم پیدا می کنند
01:59
who have been trainedآموزش دیده in it, I promiseوعده you.
37
107379
3262
سربازهایی که برای جنگ آموزش هم دیده اند، به شما قول می دهم.
02:02
That's the thing that has to be understoodفهمید.
38
110641
3304
این همان چیزی است که باید درک شود.
02:05
I've coveredپوشش داده شده warجنگ for about 20 yearsسالها, as I said,
39
113945
2822
همانطور که گفتم حدود ۲۰ سال است که از جنگ گزارش می دهم،
02:08
but my mostاکثر intenseشدید experiencesتجربیات in combatمبارزه کن
40
116767
2626
اما فشرده ترین تجربه هایم در میدان رزم
02:11
were with Americanآمریکایی soldiersسربازان in Afghanistanافغانستان.
41
119393
4232
با سربازان آمریکایی در افغانستان بود.
02:15
I've been in Africaآفریقا, the Middleمیانه Eastشرق,
42
123625
1315
من در افریقا بوده ام، در خاور میانه،
02:16
Afghanistanافغانستان in the '90s,
43
124940
1750
در افغانستان در دهه ۹۰،
02:18
but it was with Americanآمریکایی soldiersسربازان in 2007, 2008,
44
126690
3847
اما در سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ با سربازان آمریکایی بود
02:22
that I was confrontedمقابله با with
45
130537
2633
که مواجه شدم با
02:25
very intenseشدید combatمبارزه کن.
46
133170
1520
یک میدان جنگ تمام عیار.
02:26
I was in a smallکوچک valleyدره calledبه نام the Korengalکورنگال Valleyدره
47
134690
2040
در یک دره کوچک به نام دره کورنگال بودم
در شرق افغانستان.
02:28
in easternشرق Afghanistanافغانستان.
48
136730
2833
که شش مایل طول داشت.
02:31
It was sixشش milesمایل long.
49
139563
1786
02:33
There were 150 menمردان of
Battleنبرد Companyشرکت in that valleyدره,
50
141349
3142
۱۵۰ نیروی رزمی در آن دره بودند،
02:36
and for a while, while I was there,
51
144491
3534
و برای مدتی، وقتی که من آنجا بودم،
02:40
almostتقریبا 20 percentدرصد of all the combatمبارزه کن
52
148025
2276
تقریبا ۲۰ درصد تمامی جنگ های
02:42
in all of Afghanistanافغانستان was happeningاتفاق می افتد
53
150301
1796
کل افغانستان
02:44
in those sixشش milesمایل.
54
152097
1833
در همان شش مایل اتفاق می افتاد.
02:45
A hundredصد and fiftyپنجاه menمردان were absorbingجذب
55
153930
2551
صد و پنجاه نفر دست و پنجه نرم می کردند
02:48
almostتقریبا a fifthپنجم of the combatمبارزه کن for all of NATOناتو forcesنیروها
56
156481
3152
با تقریبا یک پنجم جنگ های تمامی نیروهای ناتو
02:51
in the countryکشور, for a coupleزن و شوهر monthsماه ها.
57
159633
2526
در کل افغانستان، برای چند ماه.
02:54
It was very intenseشدید.
58
162159
2137
بسیار فشرده بود.
02:56
I spentصرف شده mostاکثر of my time at a smallکوچک outpostپیشاپیش
59
164296
2069
من بیشتر وقتم را در یک قرارگاه کوچک می گذراندم
02:58
calledبه نام RestrepoRestrepo.
60
166365
1574
به نام رسترپو.
02:59
It was namedتحت عنوان after the platoonجوخه medicپزشکی
61
167939
1560
این قرارگاه به نام سربازی از یگان بهداری نامگذاری شده بود
03:01
that had been killedکشته شده about two
monthsماه ها into the deploymentگسترش.
62
169499
2854
که حدود دو ماه بعد از اعزام شدنش کشته شده بود.
03:04
It was a fewتعداد کمی plywoodتخته سه لا B-hutsB-huts
63
172353
3940
چند سربازخانه چوبی داشت
03:08
clingingچسبیده to a sideسمت of a ridgeرج,
64
176293
3809
که به یک طرف ستیغ کوه چسبیده بودند
03:12
and sandbagsکیسه های شن و ماسه, bunkersپناهگاه ها, gunاسلحه positionsموقعیت ها,
65
180102
4777
و گونی های خاک، سنگرها، تفنگخانه ها،
03:16
and there were 20 menمردان up there
66
184879
1811
و بیست نفر آنجا بودند
03:18
of Secondدومین Platoonستون, Battleنبرد Companyشرکت.
67
186690
2085
از گردان دوم نیروهای رزمی.
03:20
I spentصرف شده mostاکثر of my time up there.
68
188775
1600
من بیشتر وقتم آنجا بودم.
03:22
There was no runningدر حال اجرا waterاب.
69
190375
1615
نه آب لوله کشی داشت.
03:23
There was no way to batheحمام کردن.
70
191990
1011
نه میشد حمام کرد.
03:25
The guys were up there for a monthماه at a time.
71
193001
2439
نیروها یک ماه -یک ماه آن بالا می ماندند.
03:27
They never even got out of theirخودشان clothesلباس ها.
72
195440
2524
حتی لباس هایشان را عوض نکرده بودند.
03:29
They foughtمبارزه کرد. The workedکار کرد.
73
197964
1150
مشغول جنگ بودند و کار.
03:31
They sleptگذشته ی فعل خوابیدن in the sameیکسان clothesلباس ها.
74
199114
2746
با همان لباس ها می خوابیدند.
03:33
They never tookگرفت them off,
and at the endپایان of the monthماه,
75
201860
1479
هیچ وقت لباس هایشان را درنیاوردند، و در پایان ماه،
03:35
they wentرفتی back down to the companyشرکت headquartersمرکز فرماندهی,
76
203339
2311
برگشتند پایین به مقر نیروها،
03:37
and by then, theirخودشان clothesلباس ها were unwearableبی نظیر.
77
205650
2067
تا آن موقع دیگر لباس هایشان غیرقابل استفاده شده بود.
03:39
They burnedسوخته them and got a newجدید setتنظیم.
78
207717
2293
آنها را سوزاندند و لباس های نو گرفتند.
03:42
There was no Internetاینترنت. There was no phoneتلفن.
79
210010
1710
اینترنت نبود. تلفن نبود.
03:43
There was no communicationارتباطات
with the outsideخارج از worldجهان up there.
80
211730
3899
هیچ گونه ارتباطی با جهان بیرون وجود نداشت.
03:47
There was no cookedپخته شده foodغذا.
81
215629
2830
غذای پخته نبود.
03:50
There was nothing up there
82
218459
2571
هیچ چیزی نبود که
03:53
that youngجوان menمردان typicallyمعمولا like:
83
221030
1900
مردان جوان اغلب خوششان می آید:
03:54
no carsماشین ها, no girlsدختران, no televisionتلویزیون, nothing
84
222930
3281
نه اتومبیل، نه دختر، نه تلویزیون، نه هیچ چیز دیگر
03:58
exceptبجز combatمبارزه کن.
85
226211
1864
غیر از جنگ.
04:00
Combatمبارزه کن they did learnیاد گرفتن to like.
86
228075
3961
جنگی که یادگرفتند دوستش بدارند.
04:04
I rememberیاد آوردن one day, it was a very hotداغ day
87
232036
2451
یادم می آید یک روز، یک روز خیلی گرم بود
04:06
in the springبهار,
88
234487
1766
در بهار،
04:08
and we hadn'tتا به حال نیست been in a fightمبارزه کردن
89
236253
2381
و شاید چند هفته ای می شد
04:10
in a coupleزن و شوهر of weeksهفته ها, maybe.
90
238634
2446
که از جنگ خبری نبود.
04:13
Usuallyمعمولا, the outpostپیشاپیش was attackedحمله کرد,
91
241080
2564
معمولا قرارگاه مورد حمله قرار می گرفت،
04:15
and we hadn'tتا به حال نیست seenمشاهده گردید any
combatمبارزه کن in a coupleزن و شوهر of weeksهفته ها,
92
243644
2863
و چند هفته ای می شد که خبری از جنگ نبود،
04:18
and everyoneهر کس was just stunnedخسته شدم
93
246507
2603
و همه کلافه شده بودند
04:21
with boredomخستگی and heatحرارت.
94
249110
2157
از شدت بیکاری و گرما.
04:23
And I rememberیاد آوردن the lieutenantستوان walkingپیاده روی pastگذشته me
95
251267
4534
یادم می آید که ستوان داشت از کنارم رد می شد
04:27
sortمرتب سازی of strippedخرد شده to the waistدور کمر.
96
255801
1473
در حالی که پیراهنش را درآورده بود.
04:29
It was incrediblyطور باور نکردنی hotداغ.
97
257274
2402
هوا بیش از حد گرم بود.
04:31
Strippedتخریب شده to the waistدور کمر, walkedراه می رفت pastگذشته me mutteringدروغ گفتن,
98
259676
2364
همانطور که بدون پیراهن داشت رد می شد زیر لب می گفت،
04:34
"Oh God, please someoneکسی attackحمله us todayامروز."
99
262040
2752
«خدایا، ای کاش امروز یک نفر بهمون حمله کند.»
04:36
That's how boredخسته they were.
100
264792
2350
در این حد حوصله شان سررفته بود.
04:39
That's warجنگ too, is a lieutenantستوان sayingگفت:,
101
267142
3066
این هم بخشی از جنگ است، ستوانی که می گوید،
04:42
"Please make something happenبه وقوع پیوستن
102
270208
2660
«کاش یک اتفاقی بیافتد
04:44
because we're going crazyدیوانه."
103
272868
2043
چون داریم دیوانه می شویم.»
04:46
To understandفهمیدن that,
104
274911
2348
برای فهم آن،
04:49
you have to, for a momentلحظه,
105
277259
1910
آدم باید، برای یک لحظه،
04:51
think about combatمبارزه کن not morallyاخلاقی --
106
279169
2401
از نظر اخلاقی به جنگ فکر نکند--
04:53
that's an importantمهم jobکار to do —
107
281570
1885
که البته امر خیلی مهمی است--
04:55
but for a momentلحظه, don't think about it morallyاخلاقی,
108
283455
1893
اما برای یک لحظه، از دید اخلاق به آن نگاه نکنید،
04:57
think about it neurologicallyعصبی.
109
285348
2871
از دیدگاه روانی به آن فکر کنید،
05:00
Let's think about what happensاتفاق می افتد in your brainمغز
110
288219
2212
بگذارید ببینیم چه اتفاقی در مغز می افتد
05:02
when you're in combatمبارزه کن.
111
290431
2373
وقتی که آدم در جنگ است.
05:04
First of all, the experienceتجربه
112
292804
2352
اول از همه، این تجربه
05:07
is very bizarreعجیب و غریب, it's a very bizarreعجیب و غریب one.
113
295156
4614
بسیار نامانوس و غیرعادی است.
05:11
It's not what I had expectedانتظار می رود.
114
299770
2990
چیزی نبود که من انتظارش را داشتم.
05:14
Usuallyمعمولا, you're not scaredترسیده.
115
302760
1730
معمولا، آدم نمی ترسد.
05:16
I've been very scaredترسیده in combatمبارزه کن,
116
304490
2120
من در جنگ خیلی می ترسم،
05:18
but mostاکثر of the time when I was out there,
117
306610
2102
اما اغلب وقتی وسط ماجرا بودم
05:20
I wasn'tنبود scaredترسیده.
118
308712
1127
نمی ترسیدم.
05:21
I was very scaredترسیده beforehandپیش از آن
119
309839
1527
قبل از میدان جنگ خیلی وحشت می کردم
05:23
and incrediblyطور باور نکردنی scaredترسیده afterwardsپس از آن,
120
311366
1915
و بعد از آن هم فوق العاده دچار وحشت می شدم،
05:25
and that fearترس that comesمی آید afterwardsپس از آن can last yearsسالها.
121
313281
2602
و ترس و وحشتی که بعد از جنگ می آید ممکن است تا سال ها بماند.
05:27
I haven'tنه been shotشات at in sixشش yearsسالها,
122
315883
1952
طی شش سال تیر نخوردم،
05:29
and I was wokenبیدار شدم up very abruptlyناگهان this morningصبح
123
317835
2353
ولی امروز صبح ناگهان از خواب پریدم
05:32
by a nightmareکابوس that I was beingبودن strafedتختخواب by aircraftهواپیما,
124
320188
3245
با این کابوس که از هواپیمایی دارد به من شلیک می شود،
05:35
sixشش yearsسالها laterبعد.
125
323433
1207
شش سال بعد.
05:36
I've never even been strafedتختخواب by aircraftهواپیما,
126
324640
1734
من هیچ وقت هدف حمله شلیک از هواپیما نبوده ام،
05:38
and I was havingداشتن nightmaresکابوس ها about it.
127
326374
3376
اما کابوسش را می دیدم.
05:41
Time slowsکند می شود down.
128
329750
1373
زمان کند می شود.
05:43
You get this weirdعجیب و غریب tunnelتونل visionچشم انداز.
129
331123
2224
آدم دچار این دید تونلی عجیب می شود.[حالتی از کم شدن میدان دید مانند اینکه شیءای را از درون یک تونل طویل ببیند. ]
05:45
You noticeاطلاع some detailsجزئیات very, very, very accuratelyبه درستی
130
333347
3661
بعضی جزئیات را با دقت بسیار بسیار بسیار بالا می بیند،
05:49
and other things dropرها کردن out.
131
337008
2187
و بعضی چیزها را اصلا نمی بیند.
05:51
It's almostتقریبا a slightlyکمی alteredتغییر کرد stateحالت of mindذهن.
132
339195
2963
این یک نوع خفیف کورمغزی است.
05:54
What's happeningاتفاق می افتد in your brainمغز
133
342158
1471
اتفاقی که در مغز می افتد این است که
05:55
is you're gettingگرفتن an enormousعظیم amountمیزان of adrenalineآدرنالین
134
343629
2717
مقدار زیادی آدرنالین
05:58
pumpedپمپ شده throughاز طریق your systemسیستم.
135
346346
1820
در سیستم بدنتان ترشح می شود.
مردان جوان زحمت زیادی می کشند
06:00
Youngجوان menمردان will go to great lengthsطول
136
348166
2594
تا این تجربه را کسب کنند.
06:02
to have that experienceتجربه.
137
350760
2336
06:05
It's wiredسیمی into us.
138
353096
2922
که به آدم القا می شود.
و از طرف هورمون ها نیز پشتیبانی می شود.
06:08
It's hormonallyهورمونی supportedپشتیبانی.
139
356018
3842
06:11
The mortalityمرگ و میر rateنرخ for youngجوان menمردان in societyجامعه
140
359860
3885
نرخ مرگ و میر مردان جوان در جامعه
06:15
is sixشش timesبار what it is for youngجوان womenزنان
141
363745
2420
شش برابر زنان جوان است
06:18
from violenceخشونت and from accidentsحوادث,
142
366165
1805
که از خشونت و تصادفات ناشی شود،
یعنی همان کارهای احمقانه‌ای که از مردان جوان سر می‌زند:
06:19
just the stupidاحمق stuffچیز that youngجوان menمردان do:
143
367970
2189
06:22
jumpingپریدن off of things they shouldn'tنباید jumpپرش off of,
144
370159
2302
پریدن از جاهایی که نباید،
آتش زدن چیزهایی که نباید آتششان زد،
06:24
lightingروشنایی things on fireآتش they shouldn'tنباید lightسبک on fireآتش,
145
372461
2419
06:26
I mean, you know what I'm talkingصحبت کردن about.
146
374880
2238
مقصودم را که متوجه می‌شوید.
06:29
They dieمرگ at sixشش timesبار the rateنرخ
147
377118
2041
نرخ مرگ آنان شش برابر
بزرگتر از نرخ مرگ زنان جوان است.
06:31
that youngجوان womenزنان do.
148
379159
1440
06:32
Statisticallyاز لحاظ آمار, you are saferامن تر as a teenageنوجوان boyپسر,
149
380599
3904
از نظر آماری، شما به عنوان یک پسر نوجوان
06:36
you would be saferامن تر in the fireآتش departmentبخش
150
384503
2643
به اندازه بودن در واحد آتش‌نشانی
06:39
or the policeپلیس departmentبخش in mostاکثر Americanآمریکایی citiesشهرها
151
387146
2564
و یا اداره پلیس در بیشتر شهرهای آمریکا امنیت خواهید داشت
06:41
than just walkingپیاده روی around the
streetsخیابان ها of your hometownزادگاه
152
389710
2522
تا این که در خیابان‌های شهرتان قدم بزنید
و دنبال کاری برای انجام دادن بگردید،
06:44
looking for something to do,
153
392232
2358
06:46
statisticallyاز نظر آماری.
154
394590
3050
از نظر آماری.
06:49
You can imagineتصور کن how that playsنمایشنامه out in combatمبارزه کن.
155
397650
3238
تصور کنید که این وضع در میدان رزم به چه شکلی است.
06:52
At RestrepoRestrepo, everyهرکدام guy up there was almostتقریبا killedکشته شده,
156
400888
3062
در رسترپو، همه کسانی که آنجا بودند تقریبا تا پای مرگ رفتند،
06:55
includingشامل me,
157
403950
1694
از جمله خودم،
06:57
includingشامل my good friendدوست Timتیم HetheringtonHetherington,
158
405644
2060
از جمله دوست خوبم تیم هترینگتون،
06:59
who was laterبعد killedکشته شده in Libyaلیبی.
159
407704
2422
که بعدا در لیبی کشته شد.
07:02
There were guys walkingپیاده روی around
160
410126
1676
افرادی بودند که
07:03
with bulletگلوله holesحفره ها in theirخودشان uniformsلباس,
161
411802
1821
یونیفرم های سوراخ سوراخ از گلوله به تن داشتند،
07:05
roundsدور that had cutبرش throughاز طریق the fabricپارچه
162
413623
1887
گلوله‌هایی که پارچه را پاره کرده بود
07:07
and didn't touchدست زدن به theirخودشان bodiesبدن.
163
415510
3382
و به بدنشان نرسیده بود.
یک روز صبح روی گونی های پر از خاک سنگر تکیه داده بودم،
07:10
I was leaningتکیه دادن againstدر برابر some sandbagsکیسه های شن و ماسه one morningصبح,
164
418892
3082
همه چیز آرام بود و حال و هوای کرختی حاکم بود،
07:13
not much going on, sortمرتب سازی of spacingفاصله out,
165
421974
2997
که انگار مشتی سنگریزه به یک سوی صورتم پاشیده شد،
07:16
and some sandشن was kickedلگد زد into the sideسمت of,
166
424971
3507
07:20
sortمرتب سازی of hitاصابت the sideسمت of my faceصورت.
167
428478
2670
و انگار به یک طرف صورتم خورد.
07:23
Something hitاصابت the sideسمت of my faceصورت,
and I didn't know what it was.
168
431148
2213
یک چیزی به یک طرف صورتم خورد و نمی دانستم که چیست.
باید بدانید که گلوله
07:25
You have to understandفهمیدن about bulletsگلوله ها
169
433361
1539
با سرعت خیلی بیشتری نسبت به صدا حرکت می کند،
07:26
that they go a lot fasterسریعتر than soundصدا,
170
434900
1898
07:28
so if someoneکسی shootsشاخه ها at you
171
436798
1413
پس اگر کسی به شما شلیک کند
از چند صد متر آن طرف تر،
07:30
from a fewتعداد کمی hundredصد metersمتر,
172
438211
2057
07:32
the bulletگلوله goesمی رود by you, or hitsبازدید you obviouslyبدیهی است,
173
440268
3143
گلوله یا از بیخ گوشتان رد می شود، یا قطعا به شما اصابت می کند،
حدود نیم ثانیه زودتر از آن که صدایش برسد.
07:35
halfنیم a secondدومین or so before
the soundصدا catchesجلب می کند up to it.
174
443411
2652
من احساس کردم مشتی شن روی صورتم پاشیده شد.
07:38
So I had some sandشن sprayedاسپری in the sideسمت of my faceصورت.
175
446063
2887
07:40
Halfنیم a secondدومین laterبعد, I heardشنیدم dut-dut-dut-dut-duhdut-dut-dut-dut-duh.
176
448950
2000
نیم ثانیه بعد صداش را شنیدم ... دا دا دا دا دا .
07:42
It was machineدستگاه gunاسلحه fireآتش.
177
450950
1014
مسلسل بود.
دور اول، موج اول بود از
07:43
It was the first roundدور, the first burstپشت سر هم
178
451964
2346
07:46
of an hour-longساعت طولانی firefightآتش سوزی.
179
454310
2863
تبادل آتشی یک ساعته.
07:49
What had happenedاتفاق افتاد was the bulletگلوله hitاصابت,
180
457173
3065
اتفاقی که افتاد این بود که گلوله
07:52
a bulletگلوله hitاصابت threeسه or fourچهار inchesاینچ
from the sideسمت of my headسر.
181
460238
3743
گلوله از دو سه اینچی بیخ گوشم رد شد
مجسم کنید، فکرش را بکنید، همانطور که من خیلی بهش فکر کردم
07:55
Imagineتصور کن, just think about it, because I certainlyقطعا did,
182
463981
4649
08:00
think about the angleزاویه of deviationانحراف that savedذخیره my life.
183
468630
1880
به آن زاویه انحرافی فکر کنید که زندگیم را نجات داد.
08:02
At 400 metersمتر, it missedاز دست رفته me by threeسه inchesاینچ.
184
470510
2462
از ۴۰۰ متری، فقط با فاصله سه اینچ از من رد شد.
08:04
Just think about the mathریاضی on that.
185
472972
4296
فقط به ریاضی اش فکر کنید.
08:09
Everyهرکدام guy up there
186
477268
1784
همه بچه های آن بالا،
08:11
had some experienceتجربه like that,
187
479052
1922
تجربه مشابهی دارند
دست کم یک بار، اگر نه بارها
08:12
at leastکمترین onceیک بار, if not manyبسیاری timesبار.
188
480974
3528
08:16
The boysپسران are up there for a yearسال.
189
484502
2480
پسرها برای یک سال آن بالا می مانند.
بعد برمی گردند.
08:18
They got back.
190
486982
1769
08:20
Some of them got out of the Armyارتش
191
488751
1359
بعضی شان از ارتش رفتند
و با مشکلات روانی فراوان به خانه برگشتند.
08:22
and had tremendousفوق العاده psychologicalروانشناسی
problemsمشکلات when they got home.
192
490110
2594
08:24
Some of them stayedماند in the Armyارتش
193
492704
1535
بعضی در ارتش ماندند
08:26
and were more or lessکمتر okay, psychologicallyروان شناختی.
194
494239
3623
و کم و بیش از نظر روانی وضعشان خوب بود.
08:29
I was particularlyبه خصوص closeبستن to a
guy namedتحت عنوان Brendanبرندان O'Byrneاوبرن.
195
497862
3077
من بخصوص با فردی به اسم برندن اوبرن نزدیک بودم.
08:32
I'm still very good friendsدوستان with him.
196
500939
1888
هنوز دوستان خیلی خوبی هستیم.
08:34
He cameآمد back to the Statesایالت ها. He got out of the Armyارتش.
197
502827
3056
او برگشت به آمریکا. از ارتش آمد بیرون.
08:37
I had a dinnerشام partyمهمانی one night.
198
505883
1968
یک شب میهمانی شام داشتم.
08:39
I invitedدعوت کرد him,
199
507851
1794
او را هم دعوت کردم.
08:41
and he startedآغاز شده talkingصحبت کردن with a womanزن,
200
509645
3435
و او با یک خانم شروع کرد به صحبت کردن،
با یکی از دوستانم،
08:45
one of my friendsدوستان,
201
513080
1237
08:46
and she knewمی دانست how badبد it had been out there,
202
514317
3052
آن خانم می دانست که آنجا (در جنگ) چقدر اوضاع سخت است،
به او گفت: «برندن،
08:49
and she said, "Brendanبرندان,
203
517369
1749
08:51
is there anything at all that you missاز دست دادن about
204
519118
3328
واقعا چیزی هست که دلت برایش تنگ شده باشد
08:54
beingبودن out in Afghanistanافغانستان, about the warجنگ?"
205
522446
3554
آنجا در افغانستان، در جنگ؟»
08:58
And he thought about it quiteکاملا a long time,
206
526000
3169
او برای مدتی طولانی فکر کرد،
09:01
and finallyسرانجام he said, "Ma'amخانم, I missاز دست دادن almostتقریبا all of it."
207
529169
5383
و بالاخره گفت: «خانم، دلم برای تقریبا همه چیزش تنگ شده.»
09:06
And he's one of the mostاکثر traumatizedآسیب دیده people
208
534552
3442
و او از جمله افرادی است که دچار شدیدترین بحران های روحی بود
که من از جنگ می شناسم.»
09:09
I've seenمشاهده گردید from that warجنگ.
209
537994
3089
09:13
"Ma'amخانم, I missاز دست دادن almostتقریبا all of it."
210
541083
2011
«خانم، دلم برای تقریبا همه چیزش تنگ شده.»
09:15
What is he talkingصحبت کردن about?
211
543094
3085
از چی حرف می زند؟
09:18
He's not a psychopathبیمار روانی.
212
546179
3442
او جمع مردم گریز و ضد اجتماع نیست.
دلش برای کشتن آدم ها تنگ نشده.
09:21
He doesn't missاز دست دادن killingکشتن people.
213
549621
1659
09:23
He's not crazyدیوانه. He doesn't missاز دست دادن gettingگرفتن shotشات at
214
551280
2280
دیوانه نیست. دلش برای هدف گلوله قرارگرفتن
09:25
and seeingدیدن his friendsدوستان get killedکشته شده.
215
553560
1702
و مشاهده کشته شدن رفقایش تنگ نشده.
09:27
What is it that he missesاز دست رفته? We have to answerپاسخ that.
216
555262
3828
آن چیزی که دلتنگش است چیست؟ باید به این سوال پاسخ دهیم.
09:31
If we're going to stop warجنگ, we
have to answerپاسخ that questionسوال.
217
559090
6726
اگر بخواهیم جلوی جنگ را بگیریم، باید به این سوال جواب دهیم.
09:37
I think what he missedاز دست رفته is brotherhoodبرادری.
218
565816
5178
به نظر من آن چیزی که او دلتنگش بود، حس برادری است.
09:42
He missedاز دست رفته, in some waysراه ها,
219
570994
1756
به نوعی، او دلتنگ بود برای
09:44
the oppositeمخالف of killingکشتن.
220
572750
1396
نقطه مقابل کشتن.
09:46
What he missedاز دست رفته was connectionارتباط
221
574146
2332
او دلتنگ بود برای ارتباط
09:48
to the other menمردان he was with.
222
576478
2348
با مردان دیگری که همراهشان بود.
09:50
Now, brotherhoodبرادری is differentناهمسان from friendshipدوستی.
223
578826
2516
حالا، برادری مفهوم متفاوتی از دوستی دارد.
09:53
Friendshipدوستی happensاتفاق می افتد in societyجامعه, obviouslyبدیهی است.
224
581342
3754
دوستی در جامعه شکل می گیرد.
09:57
The more you like someoneکسی,
225
585096
1538
هر چه بیشتر کسی را دوست دارید،
09:58
the more you'dمی خواهی be willingمایلم to do for them.
226
586634
2074
بیشتر میل دارید برایش مایه بگذارید.
10:00
Brotherhoodاخوان has nothing to do
227
588708
1506
برادری ربطی ندارد به این که
10:02
with how you feel about the other personفرد.
228
590214
3492
آدم چه حسی نسبت به یک فرد دیگر دارد.
10:05
It's a mutualمتقابل agreementتوافق in a groupگروه
229
593706
2982
برادری توافقی دوجانبه در یک گروه است
10:08
that you will put the welfareرفاه of the groupگروه,
230
596688
2242
که فرد رفاه گروه،
10:10
you will put the safetyایمنی of everyoneهر کس in the groupگروه
231
598930
2020
و امنیت تمامی افراد گروه را
10:12
aboveدر بالا your ownخودت.
232
600950
1860
مقدم بر خودش قرار می دهد.
10:14
In effectاثر, you're sayingگفت:,
233
602810
3377
در واقع، می گویید،
10:18
"I love these other people more than I love myselfخودم."
234
606187
5415
«این افراد را بیش از خودم دوست دارم.»
10:23
Brendanبرندان was a teamتیم leaderرهبر
235
611602
1398
برندن سرگروه بود
10:25
in commandفرمان of threeسه menمردان,
236
613000
1863
و فرمانده سه نفر بود،
10:26
and the worstبدترین day in Afghanistanافغانستان
237
614863
3437
بدترین اتفاقی که در افغانستان افتاد--
10:30
He was almostتقریبا killedکشته شده so manyبسیاری timesبار.
238
618300
2879
بارها و بارها تا مرز کشته شدن رفت.
10:33
It didn't botherزحمت him.
239
621179
1335
عین خیالش نبود.
10:34
The worstبدترین thing that happenedاتفاق افتاد to him in Afghanistanافغانستان
240
622514
2578
بدترین چیزی که در افغانستان برایش رخ داد
10:37
was one of his menمردان was hitاصابت in the headسر with a bulletگلوله
241
625092
2816
این بود که سر یکی از مردانش تیر خورد
10:39
in the helmetکلاه ایمنی, knockedزدم him over.
242
627908
4484
که کلاه خود سرش بود و پرتش کرد.
10:44
They thought he was deadمرده.
243
632392
1128
فکر کردند که مرده.
10:45
It was in the middleوسط of a hugeبزرگ firefightآتش سوزی.
244
633520
1450
این در میانه یک آتشباری تمام عیار بود.
10:46
No one could dealمعامله with it, and a minuteدقیقه laterبعد,
245
634970
2020
و کاری از دست کسی بر نمی آمد، یک دقیقه بعد،
10:48
Kyleکایل Steinerاستینر satنشسته back up
246
636990
2040
کایل استاینر پا شد و نشست
10:51
from the deadمرده, as it were,
247
639030
1925
انگار که از مرگ برگشت،
10:52
because he'dاو می خواهد come back to consciousnessآگاهی.
248
640955
2025
چون به هوش آمده بود،
10:54
The bulletگلوله had just knockedزدم him out.
249
642980
1272
گلوله فقط پرتش کرده بود.
10:56
It glancedنگاه کرد off the helmetکلاه ایمنی.
250
644252
1927
به کلاهش خورده بود.
10:58
He remembersبه یاد داشته باشید people sayingگفت:,
251
646179
2066
یادش مانده بود
11:00
as he was sortمرتب سازی of half-consciousنیمه آگاه,
252
648245
1462
--همان موقعی که نیمه بیهوش بود،
11:01
he remembersبه یاد داشته باشید people sayingگفت:,
253
649707
3499
افراد دور و برش می گفتند،
11:05
"Steiner'sاستینر been hitاصابت in the headسر. Steiner'sاستینر deadمرده."
254
653206
2071
«سر استاینر تیر خورده. استینر مرده.»
11:07
And he was thinkingفكر كردن, "I'm not deadمرده."
255
655277
1622
و با خودش فکر می کرد: «من نمرده ام.»
11:08
And he satنشسته up.
256
656899
1748
و بعد پا شد و نشست.
11:10
And Brendanبرندان realizedمتوجه شدم after that
257
658647
2197
و برندن بعد از آن فهمید
11:12
that he could not protectمحافظت his menمردان,
258
660844
1641
که قادر نیست از مردانش محافظت کند،
11:14
and that was the only time he criedگریه کرد in Afghanistanافغانستان,
259
662485
2378
و آن تنها باری در افغانستان بود که او گریست،
11:16
was realizingتحقق that.
260
664863
2965
وقتی که این را فهمید.
11:19
That's brotherhoodبرادری.
261
667828
2512
این برادری است.
11:22
This wasn'tنبود inventedاختراع شده است recentlyبه تازگی.
262
670340
2432
که تازگی هم کشف نشده و همواره بوده.
11:24
Manyبسیاری of you have probablyشاید readخواندن "The Iliadایلیاد."
263
672772
2497
احتمالا بسیاری از شما «ایلیاد» را خوانده اید.
11:27
Achillesآشیل surelyمسلما would have riskedخطرناک است his life
264
675269
1971
مطمئنا آشیل حاضر بود زندگی اش را به خطر بیاندازد
11:29
or givenداده شده his life to saveصرفه جویی his friendدوست PatroclusPatroclus.
265
677240
4778
یا زندگی اش را بدهد تا رفیقش پاتروکلوس را نجات دهد.
11:34
In Worldجهان Warجنگ IIدوم, there were manyبسیاری storiesداستان ها
266
682018
2938
در جنگ دوم جهانی، داستان های فراوانی هست
11:36
of soldiersسربازان who were woundedمجروح,
267
684956
3076
از سربازان مجروحی که،
11:40
were broughtآورده شده to a rearعقب baseپایه hospitalبیمارستان,
268
688032
2067
به بیمارستان صحرایی منتقل می شدند،
11:42
who wentرفتی AWOLAWOL,
269
690099
1356
که جیم می شدند،
11:43
crawledخزیدن out of windowsپنجره ها, slippedلیز خورد out doorsدرب ها,
270
691455
2220
از پنجره در می رفتند، یا از در بیرون می خزیدند،
11:45
wentرفتی AWOLAWOL, woundedمجروح,
271
693675
3598
زخمی بودند اما جیم می شدند،
11:49
to make theirخودشان way back to the frontجلوی linesخطوط
272
697273
1402
تا به خط مقدم برگردند
11:50
to rejoinمجددا پیوستن theirخودشان brothersبرادران out there.
273
698675
2636
تا برگردند آن جا پیش برادرهایشان.
11:53
So you think about Brendanبرندان,
274
701311
2349
پس به برندن که فکر می کنید،
11:55
you think about all these soldiersسربازان
275
703660
3356
در واقع دارید به همه سربازان فکر می کنید
11:59
havingداشتن an experienceتجربه like that, a bondرابطه like that,
276
707016
2885
داشتن چنین تجربه ای، چنین ارتباطی،
12:01
in a smallکوچک groupگروه,
277
709901
1880
در یک گروه کوچک،
12:03
where they lovedدوست داشتنی 20 other people
278
711781
1898
جایی که ۲۰ نفر دیگر را،
12:05
in some waysراه ها more than they lovedدوست داشتنی themselvesخودشان,
279
713679
2919
از برخی جهات بیش از خودشان دوست دارند،
12:08
you think about how good that would feel, imagineتصور کن it,
280
716598
5116
آدم با خودش می گوید چقدر می تواند عالی باشد، تصور کنید،
12:13
and they are blessedمبارک with that experienceتجربه for a yearسال,
281
721714
4630
آن ها این سعادت را دارند که یک سالی آن را تجربه کنند،
12:18
and then they come home,
282
726344
1489
بعد به خانه می آیند،
12:19
and they are just back in societyجامعه
283
727833
2987
و به جامعه برمی گردند
12:22
like the restباقی مانده of us are,
284
730820
2839
درست مثل بقیه ما،
12:25
not knowingدانستن who they can countشمردن on,
285
733659
2426
بدون آن که بدانند روی چه کسی می توانند حساب کنند،
12:28
not knowingدانستن who lovesدوست دارد them, who they can love,
286
736085
5177
بدون آن که بدانند چه کسی دوستشان دارد، چه کسی را می توان دوست داشت،
12:33
not knowingدانستن exactlyدقیقا what anyoneهر کسی they know
287
741262
2591
بدون آن که بدانند کسانی که می شناسند
12:35
would do for them if it cameآمد down to it.
288
743853
2234
اگر پایش برسد حاضرند برایشان چه کنند.
12:38
That is terrifyingوحشتناک.
289
746087
3586
این وحشتناک است.
12:41
Comparedمقایسه شده to that,
290
749673
1990
در مقایسه با این،
12:43
warجنگ, psychologicallyروان شناختی, in some waysراه ها, is easyآسان,
291
751663
4074
جنگ، از نظر روانی، از برخی جهات، آسان است،
12:47
comparedمقایسه کرد to that kindنوع of alienationبیگانگی.
292
755737
2497
در مقایسه با آن بیگانگی.
12:50
That's why they missاز دست دادن it,
293
758234
1390
همین است که دلشان برای جنگ تنگ می شود،
12:51
and that's what we have to understandفهمیدن
294
759624
2478
و این همان چیزی است که باید درک کنیم
12:54
and in some waysراه ها fixثابت in our societyجامعه.
295
762102
3403
و در جامعه مان فکری به حالش کنیم.
12:57
Thank you very much.
296
765505
2930
خیلی متشکرم.
13:00
(Applauseتشویق و تمجید)
297
768435
2955
(تشویق حاضران)
Translated by Maryam Manzoori
Reviewed by Leila Ataei

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Sebastian Junger - Journalist and documentarian
The author of "The Perfect Storm" and the director of the documentaries "Restrepo" and "Korengal," Sebastian Junger tells non-fiction stories with grit and emotion.

Why you should listen

Sebastian Junger thundered onto the media landscape with his non-fiction book, The Perfect Storm. A correspondent for Vanity Fair and ABC News, Junger has covered stories all across the globe, igniting a new interest in non-fiction. One of his main interests: war.

From 2007 to 2008, Junger and photographer Tim Hetherington embedded with the 173rd Airborne Brigade Combat Team in Afghanistan. They spent intensive time with the soldiers at the Restrepo outpost in the Korengal Valley, which saw more combat than any other part of Afghanistan. The experience became Junger's book WAR, and the documentary "Restrepo," which was nominated for the Academy Award for Best Documentary in 2011.

Junger and Hetherington planned to make a second documentary on the topic, "Korengal," meant to help soldiers and civilians alike understand the fear, courage and complexity involved in combat. It's a project that Junger decided to carry on after Hetherington was killed in Libya while covering the civil war there. Junger self-financed and released the film.

More profile about the speaker
Sebastian Junger | Speaker | TED.com