TEDxRiodelaPlata
Cristina Domenech: Poetry that frees the soul
کریستینا دومنک: شعری که روح را آزاد می کند
Filmed:
Readability: 3.1
777,733 views
می گویند برای شاعربودن باید تاجهنم رفت و برگشت. "کریستینا دونک" در ززندانی در آرژانتین فن نوشتن را یاد می دهد و برای ما از داستان تاثیزگذاری می گوید که به افراد محبوس در ابراز و درک از خودیش و همینطور شکوه موجود در آزادی زبان کمک کرد. به تماشای شعرخوانی قابل توجه یکی از شاگردان محکوم او در برابر مخاطب ۱۰٫۰۰۰ نفری با زیرنویس اسپانیایی بنشینید.
Cristina Domenech - Poet and educator
Cristina Domenech proposes to use language as an instrument of liberation and as a way to change the world. Full bio
Cristina Domenech proposes to use language as an instrument of liberation and as a way to change the world. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
00:14
It's said that to be a poet
0
2963
3025
گفته می شود که برای شاعر بودن
00:18
you have to go to hell and back.
1
6948
3605
باید به جهنم بروی و برگردی.
00:24
The first time I visited the prison,
2
12173
3176
اولین باری که زندان را دیدم،
00:27
I was not surprised by the noise
of the padlocks,
of the padlocks,
3
15349
4676
از سر و صدای قفلها شگفت زده نشدم
00:32
or the closing doors,
or the cell bars,
or the cell bars,
4
20025
4218
یا از بسته شدن درها یا میله های سلول،
00:36
or by any of the things
I had imagined.
I had imagined.
5
24243
4003
یا هر چیز دیگری که قبلا تصورش را کرده بودم .
00:40
Maybe because the prison
is in a quite open space.
is in a quite open space.
6
28246
5313
شاید چون زندان در فضایی کاملا آزاد قرار دارد.
00:45
You can see the sky.
7
33559
2130
می توانی آسمان را ببینی.
00:47
Seagulls fly overhead,
and you feel like you're next to the sea,
and you feel like you're next to the sea,
8
35689
3643
مرغ های دریایی بالای سرت پرواز می کنند
و احساس می کنی که کنار دریا هستی،
و احساس می کنی که کنار دریا هستی،
00:51
that you're really close to the beach.
9
39332
3043
و در واقع هم کنار دریایی.
00:54
But in fact, the gulls are looking
for food in the dump near the prison.
for food in the dump near the prison.
10
42375
5930
اما حقیقت این است که مرغ های دریایی در
توده ی زباله کنار زندان دنبال غذا می گردند.
توده ی زباله کنار زندان دنبال غذا می گردند.
01:01
I went farther inside and I suddenly saw
inmates moving across the corridors.
inmates moving across the corridors.
11
49250
5971
داخل زندان شدم و ناگهان دیدم که زندانیان
ازراهرو ها عبور می کنند.
ازراهرو ها عبور می کنند.
01:07
Then it was as if I stepped back
and thought
and thought
12
55886
4080
بعد انگار قدمی عقب رفتم و فکر کردم
01:11
that I could have very well been
one of them.
one of them.
13
59966
3809
که ممکن بود من هم یکی از آنها باشم.
01:15
If I had another story,
another context, different luck.
another context, different luck.
14
63775
5747
اگر داستان زندگی دیگری، زمینه ی دیگری
یا اقبال متفاوتی داشتم.
یا اقبال متفاوتی داشتم.
01:22
Because nobody - nobody -
can choose where they're born.
can choose where they're born.
15
70457
5502
چون هیچ کس -هیچ کس -نمی تواند تصمیم بگیرد
که کجا به دنیا بیاید.
که کجا به دنیا بیاید.
01:29
In 2009, I was invited to join a project
16
77790
4663
در سال ۲۰۰۹ دعوت شدم که به پروژه ای بپیوندم
01:34
that San Martín National University
conducted at the Unit 48 penitentiary,
conducted at the Unit 48 penitentiary,
17
82453
5407
که دانشگاه سن مارتین درندامتگاه واحد۴۸
01:39
to coordinate a writing workshop.
18
87865
3215
برای همکاری با کارگاه نویسندگی برگزار کرده بود.
01:43
The prison service ceded some land
at the end of the prison,
at the end of the prison,
19
91080
6445
خدمات ندامتگاه، زمینی را در انتهای زندان واگذار کرده بود
01:49
which is where they constructed
the University Center building.
the University Center building.
20
97525
5632
که همان جایی است که ساختمان مرکزی دانشگاه را ساختند.
01:56
The first time I met with the prisoners,
21
104152
2418
اولین باری که زندانیان را دیدم،
01:58
I asked them why they were asking
for a writing workshop
for a writing workshop
22
106570
3675
از آن ها پرسیدم چرا درخواست برگزاری
کارگاه نویسندگی داشتند.
کارگاه نویسندگی داشتند.
02:02
and they told me they wanted
to put on paper
to put on paper
23
110245
3651
و آن ها گفتند که می خواستند تمام آن چه را که
02:05
all that they couldn't say and do.
24
113896
3931
نمی توانستند بیان کنند یا انجام بدهند روی کاغذ بیاورند.
02:11
Right then I decided that I wanted poetry
to enter the prison.
to enter the prison.
25
119062
4867
همان لحظه تصمیم گرفتم که شعر را وارد زندان کنم.
02:17
So I said to them
why don't we work with poetry,
why don't we work with poetry,
26
125434
3604
پس به آنها گفتم چرا روی شعر کار نکنیم
02:21
if they knew what poetry was.
27
129044
1736
البته اگر آنها می دانستد که شعر چیست .
02:23
But nobody had a clue
what poetry really was.
what poetry really was.
28
131375
4892
اما هیچ کس نمی دانست که شعر واقعا چیست.
02:30
They also suggested to me
29
138622
1634
همچنین آنها به من پیشنهاد دادند که
02:32
that the workshop should be
not just for the inmates
not just for the inmates
30
140256
2519
که کارگاه را نه تنها برای زندانیانی که
02:34
taking university classes,
but for all the inmates.
but for all the inmates.
31
142775
5256
در کلاس های دانشگاه شرکت میکنند
بلکه برای تمام زندانیان بر گزار کنیم.
بلکه برای تمام زندانیان بر گزار کنیم.
02:40
And so I said
that to start this workshop,
that to start this workshop,
32
148641
3167
و من گفتم برای شروع این کارگاه
02:43
I needed to find a tool
that we all had in common.
that we all had in common.
33
151808
3842
نیاز دارم ابزاری پیدا کنم که همه ی
ما به طور مشترک آن را داریم.
ما به طور مشترک آن را داریم.
02:47
That tool was language.
34
155650
3106
آن ابزار زبان بود.
02:50
We had language, we had the workshop.
We could have poetry.
We could have poetry.
35
158756
6192
ما زبان داشتیم، کارگاه داشتیم،
می توانستیم شعر داشته باشیم.
می توانستیم شعر داشته باشیم.
02:56
But what I hadn't considered
was that inequality exists in prison, too.
was that inequality exists in prison, too.
36
164948
5826
اما چیزی که به آن توجه نکردم نابرابری بود
که در زندان هم وجود داشت.
که در زندان هم وجود داشت.
03:02
Many of the prisoners hadn't even
completed grammar school.
completed grammar school.
37
170774
5121
خیلی از زندانیان حتی کلاس دستور زبان
مدرسه را هم به اتمام نرسانده بودند.
مدرسه را هم به اتمام نرسانده بودند.
03:07
Many couldn't use cursive,
could barely print.
could barely print.
38
175895
5380
خیلی ها نمی توانستند از خط تحریری استفاده کنند
با اشکال تایپ می کردند.
با اشکال تایپ می کردند.
03:15
They didn't write fluently, either.
39
183410
3672
یا این که نمی توانستند با تسلط بنویسند.
03:19
So we started looking for short poems.
40
187082
4611
پس ما به دنبال شعر های کوتاه گشتیم.
03:23
Very short, but very powerful.
41
191693
3066
خیلی کوتاه، اما خیلی قدرتمند.
03:26
And we started to read, and we'd read
one author, then another author,
one author, then another author,
42
194759
3748
و شروع به خواندن کردیم، شعرهای
یک نویسنده را میخواندیم و بعد یکی دیگر،
یک نویسنده را میخواندیم و بعد یکی دیگر،
03:30
and by reading such short poems,
they all began to realize
they all began to realize
43
198507
5475
و با خواندن آن شعر های کوتاه همه متوجه شدند که
03:35
that what the poetic language did
was to break a certain logic,
was to break a certain logic,
44
203982
4657
آن چه زبان شعری انجام می دهد شکستن نوعی منطق
03:40
and create another system.
45
208639
1755
و خلق نظامی دیگری بود.
03:42
Breaking the logic of language
also breaks the logic of the system
also breaks the logic of the system
46
210394
3594
شکستن منطق زبان، همینطور منطق نظامی که آنها
03:45
under which they've learned to respond.
47
213988
3767
آموخته اند به آن واکنش نشان بدهند
را به هم می ریزد.
را به هم می ریزد.
03:50
So a new system appeared,
48
218550
3493
پس نظام جدیدی پدیدار شد.
03:54
new rules that made them
understand very quickly,
understand very quickly,
49
222043
5159
قواعد جدیدی که باعث شده بود
آن ها خیلی سریع متوجه همه چیز بشوند.
آن ها خیلی سریع متوجه همه چیز بشوند.
03:59
- very quickly -
50
227202
1879
خیلی سریع
04:01
that with poetic language
51
229081
2149
که با زبان شعر
04:03
they would be able to say
absolutely whatever they wanted.
absolutely whatever they wanted.
52
231230
4509
قادرند آن چه را که می خواهند به طور کامل بیان کنند.
04:11
It's said that to be a poet
you have to go to hell and back.
you have to go to hell and back.
53
239479
5091
گفته می شود که اگر می خواهی شاعر باشی باید
تا جهنم بروی و برگردی.
تا جهنم بروی و برگردی.
04:17
And they have plenty of hell.
Plenty of hell.
Plenty of hell.
54
245475
4499
وآنها تعداد زیادی جهنم دارند.
تعداد زیادی جهنم.
تعداد زیادی جهنم.
04:21
One of them once said:
"In prison you never sleep.
"In prison you never sleep.
55
249974
4615
روزی یکی از آنها گفت:
"در زندان هیچ وقت نمی خوابی.
"در زندان هیچ وقت نمی خوابی.
04:26
You can never sleep in jail.
You can never close your eyelids."
You can never close your eyelids."
56
254589
4865
در زندان هیچ وقت نمی توانی بخوابی
هرگز نمی توانی پلک هایت را روی هم بگذاری."
هرگز نمی توانی پلک هایت را روی هم بگذاری."
04:32
And so, like I’m doing now,
I gave them a moment of silence,
I gave them a moment of silence,
57
260351
6356
و من مثل همین الان،
بعد از لحظه ای سکوت گفتم،
بعد از لحظه ای سکوت گفتم،
04:38
then said,
“That's what poetry is, you guys.
“That's what poetry is, you guys.
58
266707
4722
این آن چیزی است که به آن شعر می گویند، بچه ها.
04:44
It's in this prison universe
that you have all around you.
that you have all around you.
59
272309
5185
در دنیای زندان که اطراف همه شما وجود دارد.
04:49
Everything you say
about how you never sleep,
about how you never sleep,
60
277494
2280
مثلا تمام چیزهایی که راجع به نخوابیدنتان می گویید،
04:51
it exudes fear.
61
279774
1690
نشان دهنده ترس است.
04:53
All the things that go unwritten --
all of that is poetry."
all of that is poetry."
62
281464
4765
تمام حرفهای نانوشته
همه آن ها شعر هستند.
همه آن ها شعر هستند.
04:59
So we started appropriating that hell;
63
287469
4207
پس ما مناسب سازی آن جهنم را شروع کردیم.
05:03
we plunged ourselves, headfirst,
into the seventh circle.
into the seventh circle.
64
291676
3508
ما درون حلقه ی هفتم جهنم سقوط کردیم.
05:07
And in that seventh circle of hell,
our very own, beloved circle,
our very own, beloved circle,
65
295184
4038
و درحلقه ی هفتم جهنم که همان
حلقه ی مخصوص و موردعلاقه ی ماست،
حلقه ی مخصوص و موردعلاقه ی ماست،
05:11
they learned that they could
make the walls invisible,
make the walls invisible,
66
299222
4212
آن ها یاد گرفتند که می توانند دیوار ها را نامرئی کنند،
05:15
that they could make the windows yell,
67
303434
2170
و این که می توانند پنجره ها را به فریاد تبدیل کنند،
05:17
and that we could hide inside the shadows.
68
305604
2940
و این که می توانیم درون سایه ها پنهان شویم.
05:23
When the first year
of the workshop had ended,
of the workshop had ended,
69
311504
3960
وقتی که اولین سال کارگاه به پایان رسید،
05:27
we organized a little closing party,
70
315464
2408
جشن کوچکی ترتیب دادیم،
05:29
like you do when a job is done
with so much love,
with so much love,
71
317872
3690
مثل کاری که شما میکنید وقتی
یک کار با تمام عشقی که به آن دارید پایان می رسد،
یک کار با تمام عشقی که به آن دارید پایان می رسد،
05:33
and you want to celebrate with a party.
72
321562
2950
و دوست دارید که آن را جشن بگیرید.
05:36
We called family, friends,
the university authorities.
the university authorities.
73
324512
4467
ما خانواده، دوستان ومسئولان دانشگاه را دعوت کردیم.
05:40
The only thing the inmates
had to do was read a poem,
had to do was read a poem,
74
328979
4342
تنها کاری که زندانیان باید انجام می دادند این بود که شعر خود را بخوانند،
05:45
and receive their diplomas and applause.
75
333321
2237
و گواهی پایان دوره خود را دریافت کنند و تشویق شوند.
05:47
That was our simple party.
76
335558
2527
این جشن ساده ما بود.
05:52
The only thing I want to leave you with
77
340105
4899
تنها چیزی که می خواهم نتیجه گیری
از آن را به شما واگذار کنم
از آن را به شما واگذار کنم
05:58
is the moment in which those men,
78
346694
4325
لحظه ایست که آن مردها،
06:03
some of them just huge
when standing next to me,
when standing next to me,
79
351019
2495
که بعضی از آن ها خیلی تنومند بودند،
06:05
or the young boys - so young,
but with an enormous pride,
but with an enormous pride,
80
353519
5711
یا پسران جوان- خیلی جوان
اما با غروری عظیم،
اما با غروری عظیم،
06:11
held their papers and trembled
like little kids and sweated,
like little kids and sweated,
81
359230
5843
کاغذهایشان را در دست می گرفتند و مثل
بچه های کوچک می لرزیدند و عرق می کردند،
بچه های کوچک می لرزیدند و عرق می کردند،
06:17
and read their poems with their
voices completely broken.
voices completely broken.
82
365078
5209
و با صدایی لرزان شعرهایشان را می خواندند.
06:24
That moment made me think a lot
83
372042
3967
این لحظه من را به تفکر زیاد وادار کرد،
06:28
that for most of them,
it was surely the very first time
it was surely the very first time
84
376959
4107
زیرا برای خیلی از آن ها این اولین باری بود که
06:33
that someone applauded them
for something they had done.
for something they had done.
85
381066
4498
کسی آنها را برای کاری که انجام داده بودند تشویق می کرد.
06:40
In prison there are things
that can't be done.
that can't be done.
86
388809
3453
در زندان کارهایی هست که نمیشود انجام داد.
06:44
In prison, you can't dream.
In prison, you can't cry.
In prison, you can't cry.
87
392262
4856
در زندان نمیشود رویا پردازی کرد.
در زندان نمیشود گریه کرد.
در زندان نمیشود گریه کرد.
06:49
There are words that are virtually
forbidden, like the word "time,"
forbidden, like the word "time,"
88
397118
5029
کلماتی وجود دارد که تقریبا ممنوع است
مثل کلمه "زمان"
مثل کلمه "زمان"
06:54
the word "future," the word "wish".
89
402147
4869
کلمه "آینده" کلمه "آرزو"
06:59
But we dared to dream, and to dream a lot.
90
407016
5306
اما ما جرئت رویا پردازی را داشتیم.
07:04
We decided
that they were going to write a book.
that they were going to write a book.
91
412322
4804
تصمیم گرفتیم که آنها کتابی بنویسند.
07:09
Not only did they write a book,
but they also bound it themselves.
but they also bound it themselves.
92
417126
4420
نه تنها کتاب را نوشتند بلکه خودشان آن را صحافی هم کردند.
07:13
That was at the end of 2010.
93
421546
3096
این کار را در پایان سال ۲۰۱۰ انجام دادند.
07:16
Then, we doubled the bet
and wrote another book.
and wrote another book.
94
424642
4409
بعد کتاب دیگری نوشتیم.
07:21
And we bound that one, too.
95
429051
1634
و آن را هم صحافی کردیم.
07:22
That was a short time ago,
at the end of last year.
at the end of last year.
96
430685
3424
مدت کوتاهی از آن زمان گذشته،
پایان سال قبل.
پایان سال قبل.
07:28
What I see week after week,
97
436474
3526
آن چه هفته به هفته شاهد آن بودم،
07:32
is how they're turning
into different people;
into different people;
98
440000
4357
این بود که چگونه آن ها به انسان هایی دیگر تبدیل شدند.
07:36
how they're being transformed.
99
444357
2547
این که چگونه تغییر می کردند.
07:38
How words are empowering them
with a dignity they had never known,
with a dignity they had never known,
100
446904
4347
چگونه کلمات به آن ها
قدرت و وقار بخشید،
قدرت و وقار بخشید،
07:43
that they couldn't even imagine.
101
451251
2083
که حتی نمی توانستند تصور کنند.
07:45
They had no idea such dignity
could come from them.
could come from them.
102
453334
4791
هرگز فکر نمی کردند که این وقار از درون
خودشان سرچشمه می گیرد.
خودشان سرچشمه می گیرد.
07:51
At the workshop, in that beloved hell
we share, we all give something.
we share, we all give something.
103
459130
7267
در کارگاه، درآن جهنم دوست داشتنی، ما هرکدام
هر چه داشتیم با دیگران تقسیم کردیم.
هر چه داشتیم با دیگران تقسیم کردیم.
07:58
We open our hands and hearts and give
what we have, what we can.
what we have, what we can.
104
466397
4600
ما دستها و قلب هایمان را می گشاییم
آن چه را می توانیم با دیگران تقسیم می کنیم.
آن چه را می توانیم با دیگران تقسیم می کنیم.
08:02
All of us;
all of us equally.
all of us equally.
105
470997
2154
همه ی ما به طور یکسان.
08:05
And so you feel that at least
in a small way
in a small way
106
473151
4615
بنابراین احساس می کنی حداقل هرچقدر هم کم
08:09
you're repairing
that huge social fracture
that huge social fracture
107
477766
3650
شما به تعمیر آن شکاف عظیم اجتماعی می پردازید
08:13
which makes it so that for many of them,
108
481416
5218
که برای خیلی از آن ها اتفاق میفتد،
08:18
prison is their only destination.
109
486634
3178
زندان تنها مقصد آن هاست پر می کنی.
08:24
I remember a verse
by a tremendous poet, a great poet,
by a tremendous poet, a great poet,
110
492172
5379
شعری را به یاد می آورم که سروده ی شاعری بزرگ است،
08:30
from our Unit 48 workshop,
Nicolás Dorado:
Nicolás Dorado:
111
498586
5844
از کارگاهمان در واحد ۴۸،
نیکلاس دورادو:
نیکلاس دورادو:
08:40
"I will need an infinite thread
to sew up this huge wound."
to sew up this huge wound."
112
508395
6394
"برای ترمیم این زخم عمیق به نخی بیکران نیاز خواهم داشت."
08:47
Poetry does that; it sews up
the wounds of exclusion.
the wounds of exclusion.
113
515485
5194
شعر این ویژگی را دارد،
زخم های محرومیت را التیام می بخشد.
زخم های محرومیت را التیام می بخشد.
08:53
It opens doors.
Poetry works as a mirror.
Poetry works as a mirror.
114
521004
5238
درها را باز می کند. فن شاعری مانند آینه عمل می کند.
08:58
It creates a mirror, which is the poem.
115
526417
3345
آینه ای می سازد که همان شعر است.
09:01
They recognize themselves,
they look at themselves in the poem
they look at themselves in the poem
116
529762
3983
آن ها خودشان را می شناسند،
در شعر به خودشان نگاه می کنند.
در شعر به خودشان نگاه می کنند.
09:05
and write from who they are,
and are from what they write.
and are from what they write.
117
533745
5063
برای نوشتن از کسی که هستند می نویسند،
09:10
In order to write,
118
538808
2705
و از کسی که می نویسند می شوند.
09:13
they need to appropriate
the moment of writing
the moment of writing
119
541513
4191
آن ها نیاز دارند لحظه ی نوشتن را اختصاصی کنند،
09:17
which is a moment
of extraordinary freedom.
of extraordinary freedom.
120
545704
3451
که این لحظه همان لحظه ی فوق العاده ی آزادی است.
09:21
They have to get into their heads,
search for that bit of freedom
search for that bit of freedom
121
549155
2943
آن ها باید درون ذهن خودشان به دنبال کمی آزادی بگردند
09:24
that can never be taken away
when they write
when they write
122
552098
5026
آزادی که که هیچ وقت موقع نوشتن از آن ها گرفته نشود
09:29
and that is also useful
to realize that freedom is possible
to realize that freedom is possible
123
557124
3511
و این که بفهمند آزادی امکان پذیر است
09:32
even inside a prison,
124
560635
2338
حتی درون زندان.
09:34
and that the only bars we have
in our wonderful space
in our wonderful space
125
562973
5262
و این که بفهمند تنها میله هایی که ما در
این فضای شگفت انگیز داریم
این فضای شگفت انگیز داریم
09:40
is the word "bars,"
126
568235
1862
کلمه ی" میله ها" است،
09:42
and that all of us in our hell
burn with happiness
burn with happiness
127
570097
3862
و این که همه ی ما با شادی در جهنم خودمان می سوزیم.
09:45
when we light the wick of the word.
128
573959
3710
وقتی که فتیله ی واژه را روشن می کنیم.
09:49
(Applause)
129
577669
3000
(تشویق حضار)
10:17
I told you a lot about the prison,
a lot about what I experience
a lot about what I experience
130
605143
6454
من راجع به زندان و آن چه که هر هفته
تجربه می کنم خیلی برای شما صحبت کردم
تجربه می کنم خیلی برای شما صحبت کردم
10:23
every week, and how I enjoy it
and transform myself with the inmates.
and transform myself with the inmates.
131
611597
4581
و این که چگونه از این تجربه لذت می برم و
خودم را با زندانیان تطبیق می دهم.
خودم را با زندانیان تطبیق می دهم.
10:28
But you don't know how much I'd like it
132
616178
3415
اما نمی دانید چقدر دلم می خواست
10:31
if you could feel, live, experience,
even for a few seconds,
even for a few seconds,
133
619593
5566
می توانستید حس کنید، زندگی کنید، تجربه کنید،
حتی برای چند ثانیه،
حتی برای چند ثانیه،
10:37
what I enjoy every week
and what makes me who I am.
and what makes me who I am.
134
625159
4335
آن چه را که من هر هفته از آن لذت می برم و
من را به کسی که الان هستم تبدیل کرده.
من را به کسی که الان هستم تبدیل کرده.
10:44
(Applause)
135
632151
3000
(تشویق حضار)
10:53
Martín Bustamante:
The heart chews tears of time;
The heart chews tears of time;
136
641228
4231
مارتین بوستامانته:
قلب، اشکهای زمان را می جود
قلب، اشکهای زمان را می جود
10:57
blinded by that light,
137
645464
2882
در حالی که از شدت نور نابینا شده،
11:00
it hides the speed of existence
138
648346
3375
شتاب هستی را پنهان می کند،
11:03
where the images go rowing by.
139
651721
2153
جایی که تصاویر پارو زنان می روند.
11:05
It fights; it hangs on.
140
653874
2973
می جنگد، ثابت قدم است.
11:08
The heart cracks under sad gazes,
141
656847
3702
قلب زیر نگاه های خیره ی غمناک ترک می خورد،
11:12
rides on storms that spread fire,
142
660554
3773
روی طوفانی که اتش می افروزد می تازد،
11:16
lifts chests lowered by shame,
143
664327
3124
سرهایی که از شرم فرو افتاده اند را بالا می برد،
11:19
knows that it's not just reading
and going on,
and going on,
144
667451
3176
می داند که فقط خواندن و ادامه دادن نیست،
11:22
it also wishes to see the infinite blue.
145
670627
3825
و امیدوار است که آبی بی کران را ببیند.
11:26
The heart sits down to think about things,
146
674457
3728
قلب می نشیند تا راجع به همه چیز فکر کند،
11:30
fights to avoid being ordinary,
147
678185
2712
می جنگد تا از عادی بودن بپرهیزد،
11:32
tries to love without hurting,
148
680897
3423
تلاش می کند تا بدون آسیب رساندن دوست داشته باشد،
11:36
breathes the sun,
giving courage to itself,
giving courage to itself,
149
684320
3703
خورشید را نفس می کشد،
به خود جرئت می بخشد،
به خود جرئت می بخشد،
11:40
surrenders, travels toward reason.
150
688023
4368
تسلیم می شود، به سوی خرد حرکت می کند.
11:44
The heart fights among the swamps,
151
692391
2903
قلب با مردابها می جنگد،
11:47
skirts the edge of the underworld,
152
695294
3525
از لبه ی عالم اموات می گذرد،
11:50
falls exhausted, but won't give in
to what's easy,
to what's easy,
153
698819
4282
خسته سقوط می کند، اما تسلیم آن چه آسان است نمیشود،
11:55
while irregular steps of intoxication
154
703101
2489
در حال که گام های ناموزون مستی
11:57
wake up,
155
705590
1577
بیدار می کنند،
11:59
wake the stillness.
156
707167
1890
سکون را بیدار می کنند.
12:01
I'm Martín Bustamante,
157
709057
1972
من مارتین بوستامانته هستم،
12:03
I'm a prisoner in Unit 48 of San Martín,
158
711756
3498
در واحد ۴۸ سن مارتین زندانی هستم
12:07
today is my day of temporary release.
159
715254
2858
امروز، روز آزادی موقت من است.
12:10
And for me, poetry and literature
have changed my life.
have changed my life.
160
718112
3672
و شاعری و ادبیات زندگی من را تغییر داد.
12:13
Thank you very much!
161
721784
1121
خیلی از شما متشکرم!
12:14
Cristina Domenech: Thank you!
162
722905
1420
کریستینا دومینیک: متشکرم.
12:16
(Applause)
163
724325
2320
(تشویق حضار)
ABOUT THE SPEAKER
Cristina Domenech - Poet and educatorCristina Domenech proposes to use language as an instrument of liberation and as a way to change the world.
Why you should listen
Writer and philosopher Cristina Domenech coordinates reading and writing workshops for kids and adults, including the inmates of the Centro de Estudiantes Rodolfo Walsh of the Centro Universitario San Martín (CUSAM) Universidad Nacional de San Martín, Unidad Penitenciaria 48, in Buenos Aires.
She has participated since 1995 in numerous conferences and meetings of national and international writers, among which include the International Festival of Poetry in Havana, Cuba, in 2009 and 2010 and Cosmopoética 2013 in Cordoba, Spain.
Her published works include “Impalpable” (1994), “Condensación de la Luz” (1998), Tierra Negra (1999), Demudado (2007), anthologies of poetry in 2010 and 2011, and most recently “Sintaxis del nudo” ("Syntax Knot").
More profile about the speakerShe has participated since 1995 in numerous conferences and meetings of national and international writers, among which include the International Festival of Poetry in Havana, Cuba, in 2009 and 2010 and Cosmopoética 2013 in Cordoba, Spain.
Her published works include “Impalpable” (1994), “Condensación de la Luz” (1998), Tierra Negra (1999), Demudado (2007), anthologies of poetry in 2010 and 2011, and most recently “Sintaxis del nudo” ("Syntax Knot").
Cristina Domenech | Speaker | TED.com