Seth Godin: How to get your ideas to spread
سث گدین: چگونه ایده های تان را منتشر کنید
Seth Godin is an entrepreneur and blogger who thinks about the marketing of ideas in the digital age. His newest interest: the tribes we lead. Full bio
Double-click the English transcript below to play the video.
four specific examples,
tripled their sales,
فروشش را سه برابر کرد؛
went from being a nobody
and having a lot of impact,
what it meant to be an architect.
جدیدی از آرشیتکت بودن ارائه کرد.
as a marketer in the last few years,
یک بازاریاب در چند سال اخیر --
that had a CD called "Sauce."
که یک سی دی به نام «ساس» داشت.
I've got to tell you about sliced bread,
باره نان برش خورده برایتان بگویم،
was invented in the 1910s
درسالهای ۱۹۱۰ اختراع شود
since the telegraph or something.
invented sliced bread,
نان برش خورده را اختراع کرد،
on the patent part and the making part.
روی ثبت اختراع و تولید بود.
of sliced bread is this --
after sliced bread was available
is that until Wonder came along
تا وقتی «واندر» جلو آمد
the idea of sliced bread,
نان برش دار را عمومی کند،
we've talked about at this conference,
که در این سمینار صحبت کرده ایم،
is like, or what the factory is like --
یا شکل کارخانه آن نیست --
your idea to spread, or not.
عقیده خود را عمومی کنید، یانه.
you're going to get what you want,
که می خواهید بدست آورید،
to change, to happen,
تا اتفاق بیفتد،
to get your ideas to spread.
چطور ایده هایت را عمومی کنی.
whether you're running a coffee shop
که یک کافی شاپ را اداره می کنی
or you're in business,
یک روشن فکر نو آوری،
to everybody regardless of what we do.
جدای از آنکه چه می کنند.
is a century of idea diffusion.
قرن انتشار عقاید است.
regardless of what those ideas are, win.
را منتشر کنند، هرچه باشد، پیروزند.
معمولا کسب و کاری را مثال میزنم،
I usually pick business,
that you can put in your presentation,
که می توانی درمقاله ات استفاده کنی،
sort of way to keep score.
نگه داشتن امتیازت هست.
when I use these examples
این مثال ها را می آورم
that you decide to spend your time to do.
که بخواهی رویش کار کنی صحبت می کنم.
is TV and stuff like TV.
در قلب انتشار عقاید قرار دارند.
to spread ideas in a certain way.
ایده ها را به نوعی، بسیار ساده کرد.
کار می کنه اینه که تبلیغاتی را می خری،
is you buy some ads,
that gets you distribution.
آن هستند را تحت تاثیر قرار می دهی.
to sell more products.
کالای بیشتری می فروشی.
from that to buy more ads.
تبلیغات بیشتری می خری.
complex worked a long time ago.
مدت ها پیش کار می کرد.
and we heard it yesterday --
دیروز شنیدیم --
onto the homepage of Google,
صفحه خانه گوگل برویم،
how to get promoted there,
attention, and we would win.
توجه می کردند، و موفق می شدیم.
my entire childhood and probably yours.
تمامی کودکی من و احتمالا شما را پر کرده.
because someone figured out
چون کسی فهمید
they weren't expecting,
انتظار نداشتند، اثر بگذارد،
necessarily want, with an ad,
می خواستند، با یک تبلیغ،
they canceled the TV-industrial complex.
آنها مجتمع تجاری تلویزیون را بستند.
anything has discovered
the way that it used to.
که قبلا کار میکرد دیگر نیست.
I had a bad cold when I took it.
وقتی آن را می گرفتم سرمای بدی خورده بودم.
in the center is my poster child.
برای من یک سمبل است.
I need to buy some medicine.
باید دارو بخرم.
spent 100 million dollars
۱۰۰ میلیون دلار صرف کرد
with TV commercials
با تبلیغات تلویزیونی جلب می کرد
allowances and spiff --
در فروشگاه و تزئینات و ...
every single message.
من هر پیامی را فراموش کنم.
a pain reliever problem.
because I always have.
چون همیشه می خریدم.
of my time to solve her problem,
این مشکل صرف نمی کنم،
It's 180 pages about water.
۱۸۰ صفحه در باره آب.
was like 40 years ago,
and Time and Newsweek.
تایم و نیوزویک.
with a new product every three weeks,
هر سه هفته عرضه می کند،
what's going to work and what's not.
چه چیزی نتیجه می دهد ندارند.
this better myself.
so you can see them here.
علامت زده ام تا بهتر ببینید.
85 million dollars promoting an oven mitt
برای تبلیغ دستکش عایق فر هزینه کند
to Arby's and buy a roast beef sandwich.
«آربی» بروند و یک ساندویچ رست بیف بخرند.
possibly be in an animated TV commercial
یک تبلیغ تلویزیونی کارتونی
that would get you to get in your car,
که شما را سوار خودروتان بکند،
and buy a roast beef sandwich.
و یک ساندویچ رست بیف بخرید.
who needs to hear your idea.
بقیه صحبت می کرده.
from anybody; I want to get "memail."
من « می میل» می خواهم
people who buy stuff at the Safeway;
که از «سیف وی» چیز می خرند نیست؛
who might buy something,
هم هست که ممکن است چیزی بخرند،
who might print your article.
که ممکنه مقاله ات را چاپ کنند.
at all; they just don't care.
برایشان مهم نیست.
way more choices than they used to,
خیلی بیشتری از قبل دارند.
too many choices and too little time,
و زمان کمی داریم،
is just ignore stuff.
می کنی چشم پوشی است.
is you're driving down the road
در حال رانندگی در جاده ای
because you've seen cows before.
ادامه می دهی چون قبلا گاو دیده ای.
and say -- "Oh, look, a cow."
و می گوید -- «اوه، نگاه کنید، یک گاو».
isn't that a great special effect?
چه جلوه ویژه زیبایی؟
you'd notice it for a while.
حوصله ات از اونها هم سر می رفت.
you'd get bored with those, too.
که در مورد چه چیزی صحبت شود،
what gets talked about,
و چه چیزی تغییر می کند،
چه چیزی ساخته می شود،
"worth making a remark about."
« دارای ارزش اظهارنظر» هم هست.
of where idea diffusion is going.
انتشار ایده ها به کجا می رود.
in the United States
را در صندوقش جا بده.
anything in common.
best-selling DVD in America changes.
DVD در آمریکا تغییر می کنه.
it's never "Citizen Kane,"
هیچ وقت « همشهری کین» نیست،
with some second-rate star.
با هنر پیشه های درجه دو است.
is because that's the week it came out.
اینه که در آن هفته بیرون آمده.
« نمی دونستم که آنجا بود»
"I didn't know that was there"
of the last 20 years in retail --
۲۰ سال اخیر در خرده فروشی --
super-expensive in a blue box,
را در جعبه های آبی می فروشد،
as cheap as they can make them.
تا می تواند ارزان کند می فروشد.
is that they're different.
no matter what we do for a living,
مهم نیست که شغلمان چه باشد،
business -- they're used to it.
چه خبر هست -- عادت کرده اند.
how to think that way.
چطور مثل اونها فکر کنیم.
people with big full-page ads,
با تبلیغات تمام صفحه نیست،
sort of process
and which ones don't.
و کدام نمی شود.
worth of Aeron chairs
صندلی های«ایرون» فروخته شد
what it meant to sell a chair.
معنی نشستن روی صندلی
the purchasing department bought,
قسمت تدارکات می خرید،
about where you sat at work.
در کجای کار می نشینی تبدیل کردند.
the most famous baker in the world --
مشهور ترین نانوا در جهان است --
and a dear friend.
و یک دوست عزیز بود.
worth of French bread.
نان فرانسوی فروخت.
in a wood-fired oven.
در اجاق چوبی.
the French pooh-pooh-ed it.
فرانسوی ها پیف پیف کردند.
from one person to another person
از یک نفر به شخص دیگر
bread of three-star restaurants in Paris.
همه رستوران های سه ستاره پاریس شد.
by FedEx all around the world.
و توسط فدکس به تمام دنیا نان می فرستد.
average products for average people.
محصولات عادی را برای مردم عادی بسازند.
that's the big market.
اینجا بازار اصلی است.
and God forbid, the laggards.
خدا تنبل ها را دوست ندارد.
the TV-industrial complex is broken,
مجتمع صنعتی تلویزیون از بین رفته،
we want to use any more.
is to not market to these people
بازاریابی برای اینها نباشد
at ignoring you.
people because they care.
چون برایشان مهم است.
who are obsessed with something.
وسواس چیزی را دارند.
it's about them.
برای خودشان است.
their friends on the rest of the curve,
در بقیه منحنی خواهند گفت،
it's a great Japanese word.
یک کلمه عالی ژاپنی.
of someone who's obsessed to say,
که به آن علاقه مند است،
رستوران نودل ریمن جدید را آزمایش کنی،
a new ramen noodle place,
they get obsessed with it.
عاشقش می شوند.
you want to solve
a constituency with an otaku,
a group that really, desperately cares
را که واقعا، و شدیدا معتقدند پیدا کنی
for them to tell their friends.
را با دوستانشان آسان کن.
but there's no mustard otaku.
اما اتاکوی خردل نداریم.
of kinds of hot sauces,
to make interesting mustard --
because no one's obsessed with it,
چون عاشقش نیستند،
this whole thing out.
to the people, with the otaku,
که اتاکو داشتند صحبت کردند،
crossed the street.
but it sleeps for 12 minutes.
و ۱۲ دقیقه میچرخد.
but they don't care.
اما برایشان مهم نیست.
who do, and maybe it'll spread.
صحبت کنند، و شاید پخش شود.
car stereo in the world.
خودرو جهان می سازند.
the car's got bulletproof glass,
شیشه های ماشین ضد گلوله است،
the windshield otherwise.
a couple of speakers in their car,
بلندگو توی خودرو بگذارد،
or they've heard from someone who does,
یا از کسی دیگر که دارد شنیده اند،
to the people who are listening,
که می شنوند میفروشی،
those people tell their friends.
to 50,000 people at his keynote,
برای ۵۰٬۰۰۰ نفر صحبت می کرد،
his company in business --
شرکتش را فعال نگه می داشت --
care desperately enough
بی نهایت توجه کنند
and then tell their friends.
و به دوستانشان بگویند.
in the last two years.
۹۶ آلبوم منتشر کرده.
and it spreads and it spreads.
و پخش می شد و پخش می شد.
10 times the standard.
می ارزد، ۱۰ برابر معمول.
faster than any other model.
بیشتر از هر مدل دیگر.
doesn't appeal to everybody,
برای همه مصداق دارد،
they talk about it like crazy.
مثل دیوانه ها در موردش صحبت می کنند.
the Dutch Boy paint company,
شرکت رنگ «داچ بوی» را نجات داد،
than regular paint
از رنگهای معمولی است
talk about, because it's remarkable.
در موردش حرف زدند، چون شاخص بود.
مورد محصول پخش نکردند؛
a new ad on the product;
to build a paint product.
250,000 people go to this site,
۲۵۰٬۰۰۰ نفر به این سایت می روند،
tell you they are hard graders --
و می توانم بگویم نمره شان بالا ست --
by advertising a lot.
has a cord going out the back,
سیمی در پشت دارد،
everyday, changing constantly.
که دائما تغییر ی کنند.
who walks into his office
of how this thing ended up on his desk.
روی میزش آمد را می شنود.
the idea spreads.
have yourself made into a gem.
خود را به جواهر تبدیل کنی.
in the whole mortuary industry.
در کارهای کفن و دفن است.
« اوزی آسبورن» باشی نیست --
super-outrageous to do this.
و آن را به آنها بدهی.
really want and give it to them.
is free when you get to scale.
طراحی مجانی است.
with stuff that's remarkable
how to put design to work for them.
نمی فهمند که چه چیزی بسازند.
you can do now is be safe.
می توانی بکنی این است که خطر نکنی.
می دونند، درسته؟
Proctor and Gamble
for average people.
محصول معمولی برای مردم معمولی است.
is to be at the fringes,
of the worst things you can possibly do.
کارهایی است که میتوانی انجام دهی.
you're making a record album,
تولید میکنی،
or you have a tract on sociology.
یا مقاله جامعه شناسی مینویسی.
because no one's going to notice it.
چون هیچکس توجه نمی کنه.
to be in the refrigerated section
در فروشگاه توی یخچال باشد
in the refrigerated section.
در قسمت یخچالی ها.
and looking at that section,
و به آن قسمت نگاه می کردند،
with advertising;
با تبلیغات سه برابر نکردند.
با انجام کاری شاخص سه برابر کردند.
something remarkable.
in the middle of New York City
در وسط شهر نیویورک
from all over the world went to see.
از تمامی دنیا برای دیدنش می آمدند.
از جلسات است، می دانید.
or who knows where,
کی میدونه کجاست،
can we get Frank Gehry?
می تونیم فرانک گری رو داشته باشیم؟
that was at the fringes.
I came out with an entire --
من فکر کردم که کل --
a whole bunch of record albums
کلی آلبوم های موسیقی
with 20,000-dollar stereos.
با پخش های ۲۰٬۰۰۰ دلاری.
don't like new music.
موسیقی جدید دوست ندارند.
is figure out who does care.
it's in the middle of it.
اون درست وسطشه.
around to swim in the lake.
تا در اون شنا کنند.
"We've got some money to spend.
« کمی پول داریم تا خرج کنیم.
something pretty safe.
this is a true artist's rendering --
این واقعا یک تصویر هنریه --
lava lamp in the center of town.
بسازه در وسط شهر.
that's something worth noticing.
چیزى كه ارزش توجه كردن را داره.
that's where I'm going to go.
جایی بود که من می رفتم.
ABOUT THE SPEAKER
Seth Godin - Marketer and authorSeth Godin is an entrepreneur and blogger who thinks about the marketing of ideas in the digital age. His newest interest: the tribes we lead.
Why you should listen
"Seth Godin may be the ultimate entrepreneur for the Information Age," Mary Kuntz wrote in Business Week nearly a decade ago. "Instead of widgets or car parts, he specializes in ideas -- usually, but not always, his own." In fact, he's as focused on spreading ideas as he is on the ideas themselves.
After working as a software brand manager in the mid-1980s, Godin started Yoyodyne, one of the first Internet-based direct-marketing firms, with the notion that companies needed to rethink how they reached customers. His efforts caught the attention of Yahoo!, which bought the company in 1998 and kept Godin on as a vice president of permission marketing. Godin has produced several critically acclaimed and attention-grabbing books, including Permission Marketing, All Marketers Are Liars, and Purple Cow (which was distributed in a milk carton). In 2005, Godin founded Squidoo.com, a Web site where users can share links and information about an idea or topic important to them.
Seth Godin | Speaker | TED.com