ABOUT THE SPEAKER
Brenda Romero - Game designer
Brenda Romero designs games that turn some of history's most tragic lessons into interactive, emotional experiences.

Why you should listen

For decades, Brenda Romero has been a major figure in the field of game design. Famous for her work on the role-playing series Wizardry, she’s also known for her work on Def Jam: Icon, Playboy: The Mansion, and Dungeons & Dragons: Heroes. Inspired by her daughter in 2008, she began work on her non-digital series, The Mechanic Is the Message, dedicated to expressing difficult subjects through interactive media. Train, a game derived from the events of the Holocaust, won the Vanguard Award at Indiecade in October 2009.

Read TED's interview with Brenda Romero: "To understand inequality, let's play a game."

More profile about the speaker
Brenda Romero | Speaker | TED.com
TEDxPhoenix

Brenda Romero: Gaming for understanding

برندا براث ویت: بازی کردن برای فهمیدن

Filmed:
564,560 views

هیچگاه ساده نیست که از فراز و نشیب تراژدی های پیچیده گذر کنیم-- پس وقتی دختر برندا براث ویت از مدرسه به خانه آمد تا درباره برده داری سئوال بپرسد، براندا کاری را کرد که برای تامین هزینه هایش انجام می دهد، طراحی یک بازی. در TEDxPhoenix او برای ما داستان کارآمدی شگفت انگیز این بازی را تعریف می کند و باقی ماجراهایی که به بازیکن کمک می کند که واقعاً داستان را بفهمد.
- Game designer
Brenda Romero designs games that turn some of history's most tragic lessons into interactive, emotional experiences. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
When we think of gamesبازی ها, there's all kindsانواع of things.
0
467
2031
وقتی به بازی فکر میکنیم، همه چیزی هست.
00:14
Maybe you're tickedعلامت گذاری شده off, or maybe you're looking forwardرو به جلو
1
2498
2498
شاید کسل باشید یا دنبال یه بازی جدید
00:16
to a newجدید gameبازی. You've been up too lateدیر است playingبازی کردن a gameبازی.
2
4996
1732
یا برای بازی تا دیر وقت بیدار موندین
00:18
All these things happenبه وقوع پیوستن to me.
3
6728
2168
همه اینا برای من اتفاق می‌افتد.
00:20
But when we think about gamesبازی ها, a lot of timesبار we think
4
8896
1763
ولی موقع فکر کردن به بازیها، اکثراً
00:22
about stuffچیز like this: first-personاولین فرد shootersتیراندازان, or the bigبزرگ,
5
10659
2263
چیزهایی مثل: تیرانداز شخص اول، و
یا اونچه
00:24
what we would call AAAAAA gamesبازی ها,
6
12922
2115
بازیهای AAA می نامیم، به ذهن می‌آیند، یا
00:27
or maybe you're a Facebookفیس بوک gameبازی playerبازیکن.
7
15037
1256
شاید بازیکن فیس بوکی باشین
00:28
This is one my partnerشریک and I workedکار کرد on.
8
16293
1868
من و شریکم روی این کار میکنیم.
00:30
Maybe you playبازی Facebookفیس بوک gamesبازی ها, and that's what we're
9
18161
1795
شاید بازیهای فیس بوک رو بازی می کنید،
00:31
makingساخت right now. This is a lighterفندک formفرم of gameبازی.
10
19956
2707
الان مشغول این هستیم، این یه فرم سبکتر از
بازیه.
00:34
Maybe you think about the tragicallyغم انگیز boringحوصله سر بر boardهیئت مدیره gamesبازی ها
11
22663
2748
شاید به بازیهای تخته ای
به شدت خسته کننده فکر می کنید
00:37
that holdنگه دارید us hostageگروگان in Thanksgivingشکرگذاری situationsموقعیت ها.
12
25411
3221
که در جشن شکرگزاری ما رو اسیر
خودشون می‌کنند
00:40
This would be one of those tragicallyغم انگیز boringحوصله سر بر boardهیئت مدیره gamesبازی ها
13
28632
2104
این یکی از اون بازی های
کسل کننده تخته ایه
00:42
that you can figureشکل out.
14
30736
2093
که میتونین تصور کنید.
00:44
Or maybe you're in your livingزندگي كردن roomاتاق, you know,
15
32829
2013
یا شاید در اتاق نشیمن هستین، می دونین،
00:46
playingبازی کردن with the WiiWii with the kidsبچه ها, or something like that,
16
34842
2770
در حال بازی Wii با بچه ها، یا یه
چیزی شبیه اون،
00:49
and, you know, there's this wholeکل rangeدامنه of gamesبازی ها,
17
37612
1903
و میدونین این طیف گسترده از بازیها هست
00:51
and that's very much what I think about.
18
39515
1489
و خیلی راجع بهش فکر کردم.
00:53
I make my livingزندگي كردن from gamesبازی ها. I've been luckyخوش شانس enoughکافی
19
41004
1770
من از بازی سازی پول در میارم و اونقدر
00:54
to do this sinceاز آنجا که I was 15, whichکه alsoهمچنین qualifiesواجد شرایط بودن
20
42774
2414
خوش شانس بودم که از ۱۵ سالگی شغلم بوده و
اونقدری
00:57
as I've never really had a realواقعی jobکار.
21
45188
2762
درمیارم که هیچوقت یه شغل واقعی نداشته ام.
00:59
But we think about gamesبازی ها as funسرگرم کننده, and that's completelyبه صورت کامل
22
47950
2521
ولی ما به عنوان تفریح به بازی نگاه میکنیم
و کاملاً
01:02
reasonableمعقول, but let's just think about this.
23
50471
2744
منطقیه، ولی بیایید درباره اش فکر کنیم.
01:05
So this one here, this is the 1980 Olympicsبازی های المپیک.
24
53215
2728
خب این یکی، اینجا، المپیک ۱۹۸۰ است.
01:07
Now I don't know where you guys were, but I was
25
55943
1599
خب نمی دونم شماها کجا بودین، ولی
01:09
in my livingزندگي كردن roomاتاق. It was practicallyعملا a religiousدینی eventرویداد.
26
57542
2844
من در اتاق نشیمن بودم.
میشه گفت در واقع یه مراسم مذهبی بود.
01:12
And this is when the Americansآمریکایی ها beatضرب و شتم the Russiansروس ها,
27
60386
3398
و این لحظه‌ایه که آمریکا،
روسیه رو شکست داد،
01:15
and this was -- yes, it was technicallyاز لحاظ فنی a gameبازی.
28
63784
2110
و این، بله، از لحاظ فنی یه بازیه.
01:17
Hockeyهاکی is a gameبازی. But really, was this a gameبازی?
29
65894
3012
هاکی یه بازیه، ولی این هم بازی بود؟
01:20
I mean, people criedگریه کرد. I've never seenمشاهده گردید my motherمادر cryگریه کردن
30
68906
3149
منظورم اینه که مردم گریه کردند، من هیچ وقت ندیدم
مادرم اونطوری گریه کنه
01:24
like that at the endپایان of Monopolyانحصار.
31
72055
3026
مثل پایان بازی Monopoly.
01:27
And so this was just an amazingحیرت آور experienceتجربه.
32
75081
2860
و خب این یه تجربه بی نظیره.
01:29
Or, you know, if anybodyهر شخصی here is from Bostonبوستون --
33
77941
2271
یا، میدونین، اگه کسی اینجا
از بوستون اومده باشه
01:32
So when the Bostonبوستون Redسرخ Soxسوکس wonبرنده شد the Worldجهان Seriesسلسله after,
34
80212
3386
خب وقتی بوستون ردساکس World Series
رو می بره،
01:35
I believe, 351 yearsسالها,
35
83598
3926
-- فکر کنم بعد ۳۵۱ سال--
01:39
when they wonبرنده شد the Worldجهان Seriesسلسله, it was amazingحیرت آور.
36
87524
2374
وقتی World Series رو
می برن، خارق العاده است.
01:41
I happenedاتفاق افتاد to be livingزندگي كردن in Springfieldاسپرینگفیلد at the time,
37
89898
1753
اونوقتا من در اسپرینگ فیلد زندگی میکردم،
01:43
and the bestبهترین partبخشی of it was -- is that --
38
91651
2466
و بهترین قسمتش این بود که--
01:46
you would closeبستن the women'sزنان doorدرب in the bathroomحمام,
39
94117
2925
شما در توالت زنانه رو می بستین،
01:49
and I rememberیاد آوردن seeingدیدن "Go Soxسوکس," and I thought, really?
40
97042
2432
و یادم میاد میدیدم (روی در نوشته)
"تیم ساکس برنده باد"، و فکر میکردم، واقعا؟
01:51
Or the housesخانه ها, you'dمی خواهی come out, because everyهرکدام gameبازی,
41
99474
3193
یا خونه ها، شما میایید بیرون، چون هر بازی،
01:54
well, I think almostتقریبا everyهرکدام gameبازی, wentرفتی into overtimeاضافه کار, right?
42
102667
2555
-- خب، فکر کنم -- هر بازی ای به وقت
اضافه میکشه، درسته؟
01:57
So we'dما می خواهیم be outsideخارج از, and all the other lightsچراغ ها are on
43
105222
2362
خب ما بیرون بودیم و همه
چراغای خونه‌های دیگه روشن بود
01:59
on the wholeکل blockمسدود کردن, and kidsبچه ها, like, the attendanceحضور was down
44
107584
3811
در همه بلوک، و بچه ها، مدرسه رفتن
تعطیل بود،
02:03
in schoolمدرسه, and kidsبچه ها weren'tنبودند going to schoolمدرسه.
45
111395
2007
بچه ها مدرسه نمی رفتن.
02:05
But it's okay, it's the Redسرخ Soxسوکس, right?
46
113402
2013
ولی مهم نیست، به خاطر ردساکس، درسته؟
02:07
I mean, there's educationتحصیلات, and then there's the Redسرخ Soxسوکس,
47
115415
2488
یعنی، تحصیل وجود داره، و رد ساکس هم هست
02:09
and we know where they're stackedانباشته.
48
117903
1514
و می دونیم که رتبه بندیشون
چه شکلی هست.
02:11
So this was an amazingحیرت آور experienceتجربه, and again, yes,
49
119417
2646
پس تجربه بینظیری بود و بله،
02:14
it was a gameبازی, but they didn't writeنوشتن newspaperروزنامه articlesمقالات,
50
122063
2723
یه بازی بود و تو روزنامه ها مقاله ننوشتن،
02:16
people didn't say -- you know, really, "I can dieمرگ now
51
124786
2824
مردم نگفتن،  "می دونی در واقع،
می تونم الان بمیرم چون
02:19
because the Redسرخ Soxسوکس wonبرنده شد." And manyبسیاری people did.
52
127610
3178
ردساکس برده"
البته خیلی از مردم این کارو کردن.
02:22
So gamesبازی ها, it meansبه معنای something more to us.
53
130788
3381
پس بازیها، برامون یه چیز بیشتری هستن.
02:26
It absolutelyکاملا meansبه معنای something more.
54
134169
1371
کاملاً به معنای یه چیز بیشتر
02:27
So now, just, this is an abruptناگهان transitionگذار here.
55
135540
2457
خب حالا اینجا میریم سراغ یه مطلب دیگه.
02:29
There was threeسه yearsسالها where I actuallyدر واقع did have a realواقعی jobکار, sortمرتب سازی of.
56
137997
2891
در واقع فقط سه سال یه شغل واقعی داشتم،
به نوعی.
02:32
I was the headسر of a collegeکالج departmentبخش
57
140888
2131
من سرپرست یک دانشکده در کالج بودم که
02:35
teachingدرس دادن gamesبازی ها, so, again, it was sortمرتب سازی of a realواقعی jobکار,
58
143019
2611
بازی درس میدادم، خب یه نوعی شغل واقعی بود،
02:37
and now I just got to talk about makingساخت as opposedمخالف to makingساخت them.
59
145630
2913
کارم این بود که درباره ساختن حرف بزنم،
بجای اینکه واقعا بسازم.
02:40
And I was at a dinnerشام. Partبخشی of the jobکار of it, when you're
60
148543
2160
و سر شام بودم، بخشی از اون شغل
-- وقتی که
02:42
a chairصندلی of a departmentبخش, is to eatخوردن, and I did that very well,
61
150703
3286
رییس دانشکده هستین-- اینه که بخورید،
و من خیلی خوب بودم در این کار
02:45
and so I'm out at a dinnerشام with this guy calledبه نام Zigزیگ Jacksonجکسون.
62
153989
3609
و من با شخصی به نام زیگ جکسون رفته بودم
بیرون برای شام.
02:49
So this is Zigزیگ in this photographعکس. This is alsoهمچنین one of Zig'sزیگ
63
157598
2657
این زیگ هست در این عکس.
و این هم یکی از عکسهای
02:52
photographsعکس ها. He's a photographerعکاس.
64
160255
1644
زیگ است، اون عکاس است.
02:53
And he goesمی رود all around the countryکشور takingگرفتن picturesتصاویر
65
161899
3025
و همه جای کشور میره برای عکاسی از خودش
02:56
of himselfخودت, and you can see here he's got
66
164924
4129
و میتونین اینجا ببینیدش که عکس
03:01
Zig'sزیگ Indianهندی Reservationرزرو. And this particularخاص shotشات, this
67
169053
4693
زیگ در منطقه سرخپوستی رو گرفته. و
این عکس خاص،
03:05
is one of the more traditionalسنتی shotsعکس ها. This is a rainباران dancerرقصنده.
68
173746
3485
یکی از اون عکس های سنتیه.
این یک رقصنده است در مراسم دعای باران.
03:09
And this is one of my favoriteمورد علاقه shotsعکس ها here.
69
177231
2261
و این یکی از عکسهای مورد علاقه منه.
03:11
So you can look at this, and maybe you've even seenمشاهده گردید
70
179492
2113
خب میشه بهش نگاه کرد -- و شاید مثل این
03:13
things like this. This is an expressionاصطلاح of cultureفرهنگ, right?
71
181605
3075
قبلا دیده باشید. یه جور بیان فرهنگی،
درسته؟
03:16
And this is actuallyدر واقع from his Degradationتنزل seriesسلسله.
72
184680
2473
و این یکی در واقع برای
سری degradation اونه
03:19
And what was mostاکثر fascinatingشگفت انگیز to me about this seriesسلسله
73
187153
2538
و جذاب ترین بخش اون سری برای من فقط
03:21
is just, look at that little boyپسر there.
74
189691
1502
نگاه کردن به اون پسربچه کوچیکه.
03:23
Can you imagineتصور کن? Now let's, we can see that's a traditionalسنتی
75
191193
2893
میتونین تصور کنین؟خب حالا
میتونیم یک آمریکایی بومی رو ببینیم
03:26
Nativeبومی Americanآمریکایی. Now I just want to changeتغییر دادن that guy'sپسر raceنژاد.
76
194086
2700
حالا میخواهم نژادش رو عوض کنم.
03:28
Just imagineتصور کن if that's a blackسیاه guy.
77
196786
2098
تصور کنید که سیاه پوست باشه.
03:30
So, "Honeyعسل, come here, let's get your pictureعکس with the blackسیاه guy."
78
198884
2407
خب "عزیزم، بیا،
بیا با این سیاهه عکس بیاندازیم"
03:33
Right? Like, seriouslyبه طور جدی, nobodyهيچ كس would do this.
79
201291
2297
درسته؟ خب مثل اینه که هیچکس نمیخواد بیاد.
03:35
It bafflesسوپاپ ها the mindذهن. And so Zigزیگ, beingبودن Indianهندی,
80
203588
3098
گیج کننده است، و زیگ با سرخ پوست بودن،
03:38
likewiseبه همین ترتیب it bafflesسوپاپ ها his mindذهن. His favoriteمورد علاقه photographعکس --
81
206686
2447
مثل اینه که خودش هم گیج شده. عکس محبوب زیگ
03:41
my favoriteمورد علاقه photographعکس of his, whichکه I don't have in here is
82
209133
2584
عکس محبوب من ازش، که اینجا ندارمش اینه که
03:43
Indianهندی takingگرفتن pictureعکس of whiteسفید people takingگرفتن picturesتصاویر
83
211717
2715
سرخپوست ها از سفیدپوستایی که از
سرخپوستا عکس میگیرن،
03:46
of Indiansسرخپوستان. (Laughterخنده)
84
214432
2802
دارن عکس میگیرن (خنده حضار)
03:49
So I happenبه وقوع پیوستن to be at dinnerشام with this photographerعکاس,
85
217234
1920
خب من با این عکاس سر میز شام بودم،
03:51
and he was talkingصحبت کردن with anotherیکی دیگر photographerعکاس
86
219154
1861
و اون با یه عکاس دیگه حرف می زدن
03:53
about a shootingتیراندازی کردن that had occurredرخ داده است,
87
221015
2052
درباره عکس برداری که از یک منطقه سرخپوستی
03:55
and it was on an Indianهندی reservationرزرو. He'dاو می خواهد takenگرفته شده his cameraدوربین
88
223067
2714
انجام داده بودند. اون
دوربینش رو برده بود
03:57
up there to photographعکس it, but when he got there,
89
225781
2250
که اونجا عکس بگیره، ولی وقتی رسیده بود،
04:00
he discoveredکشف شده he couldn'tنمی توانستم do it. He just couldn'tنمی توانستم captureگرفتن
90
228031
1766
فهمیده بود که نمیشه. نمیتونست عکس
04:01
the pictureعکس. And so they were talkingصحبت کردن back and forthچهارم
91
229797
4256
بگیره. و اونا هی می‌رفتن و می‌اومدن و
می‌پرسیدن
04:06
about this questionسوال. Do you take the pictureعکس or not?
92
234053
2911
که عکس رو می گیری یا نه؟
04:08
And that was fascinatingشگفت انگیز to me as a gameبازی designerطراح,
93
236964
2239
و این برای من به عنوان طراح بازی جالب بود
04:11
because it never occursاتفاق می افتد to me, like, should I make
94
239203
1578
چون هیچوقت شبیه اش پیش نیومده، که
04:12
the gameبازی about this difficultدشوار topicموضوع or not?
95
240781
2945
مثلاً بگم درباره این موضوع
سخت بازی بسازم یا نه؟
04:15
Because we just make things that are funسرگرم کننده or, you know,
96
243726
2126
چون ما فقط چیزهایی رو برای شما میسازیم که
04:17
will make you feel fearترس, you know, that visceralذره ای excitementهیجان.
97
245852
3318
سرگرم کننده باشن، یا باعث بشن
بترسید، هیجان درونی
04:21
But everyهرکدام other mediumمتوسط does it.
98
249170
2285
ولی همه رسانه های دیگه این کارو می‌کنن.
04:23
So this is my kidبچه. This is Maezzaماززا, and when she was
99
251455
2801
خب این دختر منه، میزا، و این وقتیه که
04:26
sevenهفت yearsسالها oldقدیمی, she cameآمد home from schoolمدرسه one day,
100
254256
2190
هفت سالش بود، یه روز از مدرسه اومد خونه،
04:28
and like I do everyهرکدام singleتنها day, I askedپرسید: her,
101
256446
1922
و مثل هر روز، ازش پرسیدم:
04:30
"What'dچه چیزی you do todayامروز?"
102
258368
1080
"امروز چی کار کردین؟"
04:31
So she said, "We talkedصحبت کرد about the Middleمیانه Passageگذرگاه."
103
259448
2116
گفت: "درباره تجارت برده از آفریقا به آمریکا
حرف زدیم"
04:33
Now, this was a bigبزرگ momentلحظه. Maezza'sماززا dadپدر is blackسیاه,
104
261564
3436
خب لحظه مهمی بود. پدر میزا سیاه پوسته،
04:37
and I knewمی دانست this day was comingآینده. I wasn'tنبود expectingمنتظر it
105
265000
3522
و میدونستم یه روزی پیش میاد
ولی انتظار نداشتم در
04:40
at sevenهفت. I don't know why, but I wasn'tنبود.
106
268522
2081
هفت سالگی. نمیدونم چرا،
ولی انتظارشو نداشتم
04:42
Anywaysبه هر حال, so I askedپرسید: her, "How do you feel about that?"
107
270603
3345
به هر حال، ازش پرسیدم "چه احساسی داشتی؟"
04:45
So she proceededاقدام کرد to tell me, and so any of you
108
273948
2561
خب شروع کرد به تعریف کردن
و هر کدوم از شما که پدر یا
04:48
who are parentsپدر و مادر will recognizeتشخیص the bingoبینگو buzzwordsکلمات شعارگونه here.
109
276509
2745
مادر هستین می‌فهمید که این کلمات رو
سَرسَری می‌گفت،
04:51
So the shipsکشتی ها startشروع کن in Englandانگلستان, they come down
110
279254
1642
بهم گفت: "خب کشتی ها از
انگلستان راه می افتن
04:52
from Englandانگلستان, they go to Africaآفریقا, they go acrossدر سراسر the oceanاقیانوس --
111
280896
2286
میان پایین، میرن آفریقا،
از اقیانوس رد میشن-
04:55
that's the Middleمیانه Passageگذرگاه partبخشی — they come to Americaآمریکا
112
283182
1865
این بخش گذر از آفریقا به آمریکا هست،
میان آمریکا
04:57
where the slavesبردگان are soldفروخته شد, she's tellingگفتن me.
113
285047
2297
جایی که برده ها فروخته میشن".
04:59
But Abrahamابراهیم Lincolnلینکلن was electedانتخاب شده presidentرئيس جمهور, and then he
114
287344
2548
"ولی آبراهام لینکن انتخاب شد، و اون
05:01
passedگذشت the Emancipationرهایی Proclamationاعلان, and now they're freeرایگان.
115
289892
2846
قانون آزادی برده ها را تصویب کرد و
حالا آزاد هستن".
05:04
Pauseمکث for about 10 secondsثانیه.
116
292738
2570
برای ده ثانیه مکث.
05:07
"Can I playبازی a gameبازی, Mommyمامان?"
117
295308
1290
"مامان، میشه بازی کنم؟"
05:08
And I thought, that's it? And so, you know,
118
296598
4543
و فکر کردم، همین؟ و خب، می دونین،
05:13
this is the Middleمیانه Passageگذرگاه, this is an incrediblyطور باور نکردنی significantقابل توجه
119
301141
2998
این تجارت برده هست،
یک اتفاق بسیار مهم.
05:16
eventرویداد, and she's treatingدرمان it like, basicallyاساسا some
120
304139
3597
و اون طوری باهاش برخورد میکنه که
انگار یه سری سیاه پوست
05:19
blackسیاه people wentرفتی on a cruiseکشتی تفریحی, is more or lessکمتر
121
307736
1704
رفتن سفر تفریحی دریایی،
05:21
how it soundsبرای تلفن های موبایل to her. (Laughterخنده)
122
309440
2526
تقریباً این چیزیه که به نظر اون میاد.
(خنده حضار)
05:23
And so, to me, I wanted more valueارزش in this, so when
123
311966
3261
و خب، من ارزش بیشتری ازش می خواستم، پس
وقتی
05:27
she askedپرسید: if she could playبازی a gameبازی, I said,
124
315227
2397
گفت که آیا می تونه بره بازی کنه، گفتم
05:29
"Yes." (Laughterخنده)
125
317624
1866
"بله". (خنده حضار)
05:31
And so I happenedاتفاق افتاد to have all of these little piecesقطعات.
126
319490
2308
و بعدش من همه این بخش های کوچیک رو داشتم.
05:33
I'm a gameبازی designerطراح, so I have this stuffچیز sittingنشسته around my houseخانه.
127
321798
2666
من طراح بازی هستم و این ها را در
اطراف خونه داشتم.
05:36
So I said, "Yeah, you can playبازی a gameبازی," and I give her
128
324464
1825
پس گفتم "آره، می تونی بازی کنی" و بهش
05:38
a bunchدسته ای of these, and I tell her to paintرنگ them
129
326289
1539
یک بسته از اینا دادم و گفتم که
05:39
in differentناهمسان familiesخانواده ها. These are picturesتصاویر of Maezzaماززا
130
327828
1658
اونا را در خانواده های مختلف بکشه.
اینا عکس های میزا هستن.
05:41
when she was — God, it still chokesچوک ها me up seeingدیدن these.
131
329486
2703
خدای من، هنوز با دیدن اینا بغض گلوم رو
می‌گیره.
05:44
So she's paintingرنگ آمیزی her little familiesخانواده ها.
132
332189
2324
خب اون خانواده های کوچیکش رو کشید.
05:46
So then I grabگرفتن a bunchدسته ای of them and I put them on a boatقایق.
133
334513
2991
بعد من یه دسته از اونها را برداشتم و
گذاشتم توی قایق.
05:49
This was the boatقایق. It was madeساخته شده quicklyبه سرعت obviouslyبدیهی است. (Laughterخنده)
134
337504
4972
این اون قایق بود. معلومه که
خیلی سریع ساخته بودمش. (خنده حضار)
05:54
And so the basicپایه ای gistجسارت of it is, I grabbedگرفتار شد a bunchدسته ای of familiesخانواده ها,
135
342476
2521
خب مخلص کلام این که،
من یه دسته خانواده برداشتم،
و اون گفت: "مامان، بچه صورتی رو یادت رفت
05:56
and she's like, "Mommyمامان, but you forgotیادم رفت the pinkرنگ صورتی babyعزیزم
136
344997
2036
05:59
and you forgotیادم رفت the blueآبی daddyبابا
137
347033
979
و بابا آبیه رو یادت رفت
06:00
and you forgotیادم رفت all these other things."
138
348012
1364
و بقیه‌ی چیزها هم یادت رفت"
06:01
And she saysمی گوید, "They want to go." And I said,
139
349376
1913
و گفت: "اونا می خوان برن"، و من گفتم
06:03
"Honeyعسل, no they don't want to go. This is the Middleمیانه Passageگذرگاه.
140
351289
1786
"اونا نمیخوان برن، این تجارت برده هست
06:05
Nobodyهيچ كس wants to go on the Middleمیانه Passageگذرگاه."
141
353075
2116
هیچ کس نمیخواد مثل برده‌ها
از آفریقا به آمریکا بره"
06:07
So she gaveداد me a look that only a daughterفرزند دختر
142
355191
2468
بعد یه نگاهی بهم انداخت که فقط دختر
یه طراح بازی
06:09
of a gameبازی designerطراح would give a motherمادر,
143
357659
2038
به مادرش می اندازه،
06:11
and as we're going acrossدر سراسر the oceanاقیانوس, followingذیل these rulesقوانین,
144
359697
2676
و در حال گذر از اقیانوس،
با پیروی از قوانین،
06:14
she realizesمتوجه می شود that she's rollingنورد prettyبسیار highبالا, and she saysمی گوید
145
362373
3188
اون فهمید که گیر افتاده و به من گفت
06:17
to me, "We're not going to make it."
146
365561
2632
"فکر نکنم بتونیم تمومش کنیم."
06:20
And she realizesمتوجه می شود, you know, we don't have enoughکافی foodغذا,
147
368193
2595
و فهمید که ما غذای کافی نداشتیم.
06:22
and so she asksمی پرسد what to do, and I say,
148
370788
2732
و پرسید که چی کار کنیم و گفتم،
06:25
"Well, we can eitherیا" -- Rememberیاد آوردن, she's sevenهفت --
149
373520
1832
"خب میشه..." یادتون باشه که فقط ۷ سالشه.
06:27
"We can eitherیا put some people in the waterاب
150
375352
1912
"میشه یه سری ها رو بیاندازیم تو آب
06:29
or we can hopeامید that they don't get sickبیمار
151
377264
1592
یا امیدوار باشیم که مریض نشن
06:30
and we make it to the other sideسمت."
152
378856
2123
و بتونیم این سفر را تموم کنیم."
06:32
And she -- just the look on her faceصورت cameآمد over
153
380979
2623
و اون-- همون نگاه برگشت به صورتش و گفت
06:35
and she said -- now mindذهن you this is after a monthماه of --
154
383602
2374
-- بعد از اینکه یه ماه گذشته از اون روز--
06:37
this is Blackسیاه Historyتاریخ Monthماه, right?
155
385976
2161
-- این ماه، ماه تاریخ سیاهان هست، درسته؟--
06:40
After a monthماه she saysمی گوید to me,
156
388137
1357
بعد از یه ماه بهم گفت:
06:41
"Did this really happenبه وقوع پیوستن?"
157
389494
2133
"اون واقعاً اتفاق افتاده بود؟"
06:43
And I said, "Yes." And so she said, "So, if I cameآمد
158
391627
2874
و من گفتم، "بله" و اون گفت:
"خب، اگه من از پسش بر بیام..."
06:46
out of the woodsجنگل" — this is her brotherبرادر and sisterخواهر — "If I cameآمد
159
394501
1905
-- این خواهر و برادرش هستن--
06:48
out of the woodsجنگل, AvalonAvalon and Donovanدونووان mightممکن be goneرفته."
"Yes."
160
396406
2992
"اگه من از پسش بر بیام، شاید آوالن و دوناوان مرده باشن؟"
"بله"
06:51
"But I'd get to see them in Americaآمریکا."
"No."
161
399398
3156
"ولی من میخوام اونا رو تو آمریکا ببینم"
"نه"
06:54
"But what if I saw them? You know, couldn'tنمی توانستم we stayاقامت کردن togetherبا یکدیگر?"
"No."
162
402554
2824
"ولی اگه ببینمشون چی؟ نمیشه با هم بمونیم؟"
"نه"
06:57
"So Daddyبابا could be goneرفته."
"Yes."
163
405378
2250
"پس ممکن بود بابا هم مرده باشه؟"
"بله"
06:59
And she was fascinatedمجذوب by this, and she startedآغاز شده to cryگریه کردن,
164
407628
2377
و خیلی تحت تاثیر قرار گرفت
و شروع کرد به گریه کردن
07:02
and I startedآغاز شده to cryگریه کردن, and her fatherپدر startedآغاز شده to cryگریه کردن,
165
410005
2461
و من هم گریه کردم و پدرش هم گریه کرد.
و حالا همه مون گریه می‌کردیم.
07:04
and now we're all cryingگریان. He didn't expectانتظار
166
412466
1152
07:05
to come home from work to the Middleمیانه Passageگذرگاه,
167
413618
1757
پدرش انتظار نداشت از
سر کار یه راست بره سراغ تجارت برده
07:07
but there it goesمی رود. (Laughterخنده)
168
415375
2332
ولی پیش اومده بود (خنده حضار)
07:09
And so, we madeساخته شده this gameبازی, and she got it.
169
417707
2882
ولی خب ما این بازی رو کردیم و اون فهمیدش.
07:12
She got it because she spentصرف شده time with these people.
170
420589
2780
اون فهمید چون با این آدما وقت گذرونده بود.
07:15
It wasn'tنبود abstractچکیده stuffچیز in a brochureبروشور or in a movieفیلم سینما.
171
423369
3269
این یه موضوع انتزاعی در
بروشور یا فیلم نیست.
07:18
And so it was just an incrediblyطور باور نکردنی powerfulقدرتمند experienceتجربه.
172
426638
3092
و خب اون یه تجربه بی نظیر قوی هست.
07:21
This is the gameبازی, whichکه I've endedبه پایان رسید up callingصدا زدن
173
429730
1983
این بازی است. که بالاخره اسمش رو گذاشتیم
07:23
The Newجدید Worldجهان, because I like the phraseعبارت.
174
431713
1955
The New World (دنیای نو)، چون کلمه اش رو
دوست داشتم.
07:25
I don't think the Newجدید Worldجهان feltنمد too newجدید worldlyدنیوی excitingهیجان انگیز
175
433668
2816
فکر نمیکنم The New World برای مردمی
که به کشتی‌های بردگی
07:28
to the people who were broughtآورده شده over on slaveبرده shipsکشتی ها.
176
436484
2500
برده شدن، این قدر جذابیت داشته باشه.
07:30
But when this happenedاتفاق افتاد, I saw the wholeکل planetسیاره.
177
438984
2412
ولی وقتی این اتفاق افتاد، من همه
دنیا رو دیدم.
07:33
I was so excitedبرانگیخته. It was like, I'd been makingساخت gamesبازی ها
178
441396
1851
خیلی هیجان زده بودم، مثل این بود که
07:35
for 20-some-مقداری yearsسالها, and then I decidedقرار بر این شد to do it again.
179
443247
3599
بیست و چند سال بود بازی می‌ساختم و
تصمیم گرفتم دوباره اینکارو بکنم.
07:38
My historyتاریخ is Irishایرلندی.
180
446846
1198
رگ و ریشه من ایرلندیه.
07:40
So this is a gameبازی calledبه نامochاوهán Leatلیت. It's "peaceصلح be with you."
181
448044
2897
پس این یه بازیه به اسم Síochán Leat،
یعنی "صلح با تو"
07:42
It's the entireکل historyتاریخ of my familyخانواده in a singleتنها gameبازی.
182
450941
2492
اون کل تاریخ خانواده من در یک بازیه.
07:45
I madeساخته شده anotherیکی دیگر gameبازی calledبه نام Trainقطار - تعلیم دادن.
183
453433
1705
من یه بازی دیگه ساختم به اسم قطار
07:47
I was makingساخت a seriesسلسله of sixشش gamesبازی ها
184
455138
2508
من یه سری شش تایی بازی ساختم
07:49
that coveredپوشش داده شده difficultدشوار topicsموضوعات, and if you're going to coverپوشش
185
457646
2313
که موضوعات سخت رو پوشش میداد، و
اگه شما میخواهین
07:51
a difficultدشوار topicموضوع, this is one you need to coverپوشش,
186
459959
2025
که یه موضوع دشوار رو پوشش بدین،
این چیزیه که باید در نظر بگیرید،
07:53
and I'll let you figureشکل out what that's about on your ownخودت.
187
461984
3065
و اینکه این چی هست رو به خودتون
می‌سپارم.
07:57
And I alsoهمچنین madeساخته شده a gameبازی about the Trailدنباله of Tearsاشک.
188
465049
3913
و من یه بازی دیگه
ساختم درباره مهاجرت سرخپوست‌ها.
08:00
This is a gameبازی with 50,000 individualفردی piecesقطعات.
189
468962
2478
این بازی با ۵۰٫۰۰۰ قطعه مجزا ساخته میشه
08:03
I was crazyدیوانه when I decidedقرار بر این شد to startشروع کن it,
190
471440
1795
وقتی خواستم شروعش کنم، دیوانه بودم،
08:05
but I'm in the middleوسط of it now.
191
473235
1876
ولی الان وسط کارم.
08:07
It's the sameیکسان thing.
192
475111
988
این همون چیزه.
08:08
I'm hopingامید that I'll teachتدریس کنید cultureفرهنگ throughاز طریق these gamesبازی ها.
193
476099
2505
امیدوارم بتونم با این بازی ها
فرهنگ رو آموزش بدهم.
08:10
And the one I'm workingکار کردن on right now, whichکه is --
194
478604
1979
و اونی که الان رویش کار می کنم، که--
چون الان دقیقاً وسطش هستم و
اینها به دلایلی من رو به مرز دیوانگی می کشونه--
08:12
because I'm right in the middleوسط of it, and these for some reasonدلیل chokeخفه کردن me up like crazyدیوانه --
195
480583
2861
08:15
is a gameبازی calledبه نام Mexicanمکزیکی Kitchenآشپزخانه Workersکارگران.
196
483444
2175
یه بازی هست به اسم کارگران آشپزخانه مکزیکی
08:17
And originallyدر اصل it was a mathریاضی problemمسئله more or lessکمتر.
197
485619
2714
و در اصل یه بازی ریاضی بود، کمابیش.
08:20
Like, here'sاینجاست the economicsاقتصاد of illegalغیر مجاز immigrationمهاجرت.
198
488333
2639
مثل اقتصادِ مهاجرت غیرقانونی.
08:22
And the more I learnedیاد گرفتم about the Mexicanمکزیکی cultureفرهنگ --
199
490972
2183
و هر چی بیشتر درباره فرهنگ
مکزیکی یاد گرفتم--
08:25
my partnerشریک is Mexicanمکزیکی — the more I learnedیاد گرفتم that,
200
493155
2091
شریکم مکزیکیه -- بیشتر فهمیدم که،
08:27
you know, for all of us, foodغذا is a basicپایه ای need, but,
201
495246
2894
برای همه ما، غذا یک نیاز اصلیه،
08:30
and it is obviouslyبدیهی است with Mexicansمکزیکی ها too, but it's much more than that.
202
498140
3476
و معلومه که برای مکزیکی ها هم همین طوره،
ولی کمی بیشتر.
08:33
It's an expressionاصطلاح of love. It's an expressionاصطلاح of —
203
501616
2825
یه جور ابراز عشقه، یه جور--
08:36
God, I'm totallyکاملا chokingخفه کن up way more than I thought.
204
504441
3050
خدایا، من خیلی بیشتر از اونی که
فکر میکردم بغضم گرفته.
08:39
I'll look away from the pictureعکس.
205
507491
1707
دیگه به عکس نگاه نمی کنم.
08:41
It's an expressionاصطلاح of beautyزیبایی. It's how they say they love you.
206
509198
3355
یه جور بیان زیبایی است.
نحوه ابراز عشق شون به شماست.
08:44
It's how they say they careاهميت دادن, and you can't hearشنیدن somebodyکسی
207
512553
1973
اینطوری بهتون اهمیت میدن،
08:46
talk about theirخودشان Mexicanمکزیکی grandmotherمادر بزرگ
208
514526
1568
نمیشه یه نفر رو ببینین که از مامان بزرگ
08:48
withoutبدون sayingگفت: "foodغذا" in the first sentenceجمله.
209
516094
3029
مکزیکی اش یاد میکنه،
بدون این که در جمله اول بگه "غذا"
08:51
And so to me, this beautifulخوشگل cultureفرهنگ, this beautifulخوشگل expressionاصطلاح
210
519123
4332
و برای من، این فرهنگ زیبا، این بیان زیبا
08:55
is something that I want to captureگرفتن throughاز طریق gamesبازی ها.
211
523455
3138
چیزی هست که میخوام در بازی بهش برسم.
08:58
And so gamesبازی ها, for a changeتغییر دادن, it changesتغییرات how we see topicsموضوعات,
212
526593
3077
و خب بازی ها، برای یه تغییر، دیدگاه
ما به مسائل رو تغییر میدن
09:01
it changesتغییرات how our perceptionsادراکات about those people
213
529670
2812
نگرش ما درباره آدمهای
اون موضوع رو تغییر میدن
09:04
in topicsموضوعات, and it changesتغییرات ourselvesخودمان.
214
532482
2836
و بازی‌ها ما رو تغییر میدن.
09:07
We changeتغییر دادن as people throughاز طریق gamesبازی ها,
215
535318
2105
به عنوان انسان در طول بازی تغییر می کنیم.
09:09
because we're involvedگرفتار, and we're playingبازی کردن,
216
537423
2047
چون درگیر میشیم، و بازی می کنیم.
09:11
and we're learningیادگیری as we do so. Thank you. (Applauseتشویق و تمجید)
217
539470
3441
و در حال بازی، یاد می گیریم.
متشکرم (تشویق حضار)
Translated by Parissa Kalaee
Reviewed by Amin Rasoul'of

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Brenda Romero - Game designer
Brenda Romero designs games that turn some of history's most tragic lessons into interactive, emotional experiences.

Why you should listen

For decades, Brenda Romero has been a major figure in the field of game design. Famous for her work on the role-playing series Wizardry, she’s also known for her work on Def Jam: Icon, Playboy: The Mansion, and Dungeons & Dragons: Heroes. Inspired by her daughter in 2008, she began work on her non-digital series, The Mechanic Is the Message, dedicated to expressing difficult subjects through interactive media. Train, a game derived from the events of the Holocaust, won the Vanguard Award at Indiecade in October 2009.

Read TED's interview with Brenda Romero: "To understand inequality, let's play a game."

More profile about the speaker
Brenda Romero | Speaker | TED.com